نووارگی(مدرنیته) و تحولات ناشی از آن در شهرسازی و تغییر ماهیت و مفهوم شهر که در ایران از دوران قاجار آغاز گردید(ر.ک. به حبیبی، 1373، الف)، در دولت پهلوی(1320-1300) در مرحله حساسی قرار می گیرد. در این مقطع می توان شاهد مفهوم نوگرایی(مدرنیسم) به مثابه یک الگو در شهرها (به ویژه شهر تهران) بود که در تمامی ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، کالبدی، مدیریتی و برنامه ریزی شهری به شدت اثر می گذارد(ر.ک. به حبیبی، 1373، ب). اما سؤال اصلی در این میان کشف نکات پنهان در تحول و دگرگونی شهر است، نکاتی که می تواند چگونگی نووارگی و نوگرایی ایرانی در این سال ها را طرح کند. نکاتی که در لابلای سطور رمان ها، اشعار و یا داستان های کوتاه مشاهده می گردد. در این دوران نوشته های ادبی چه آنها که از زبان نویسندگان مخالف، و چه آنها که از سوی بی طرفان یا طرفداران حکومت و دولت شنیده می شوند، می توانند بخش هایی از واقعیت تحول شهر را رویارو قرار دهند و اگر پذیرفته شود که: «ادبیات آینه ای تمام نما در برابر حوادث و رخدادهای جاری و تاریخ ملت هاست»(اکبری شلدره ای، 1382، 11) می توان آنچه در این روزگاران به قلم آمده است را محملی برای تحلیل و تفسیر شهر قرار داد
دارابگرد که به نوعی می توان آن را نخستین پایتخت شاهنشاهی ساسانیان دانست، احتمالا اولین تجربه ساخت شهر با پلان مدور در جنوب ایران نیز به شمار می آید. نمونه ای که بعدها در ساخت شهر اردشیرخوره مورد تقلید واقع شده است. مطابق نوشته های جغرافی نویسان و مورخان، شالوده شهر به روزگار شاهنشاهی داریوش اول هخامنشی نهاده شده است. منابع تاریخی گواه بر آنند که دارابگرد در عصر ساسانیان شهری بود با وسعت تقریبی 203 تا 314 هکتار، که بوسیله باروی رفیع دایره ای و خندقی عمیق محافظت می گشت. ارگ حکومتی که بر فراز کوهی گنبدی شکل و منفرد در مرکز شهر استوار بود، هرگونه جابجایی درون شهر و دشت داراب را قابل کنترل می نمود. این منابع همچنین روشن می سازند که زندگی در دارابگرد تا قرنها پس از سقوط ساسانیان نیز رونق داشته؛ لیکن از این شهر عظیم، امروزه جز خرابه هایی برجای نمانده است. از آنجاییکه علیرغم بر یک سده فعالیت باستانشناسی در کشور هیچ گونه تحقیق جامعی که فرم و عملکرد فضاهای دارابگرد را روشن سازد به انجام نرسیده، در این نوشتار تلاش گردید تا با اتکا به منابع تاریخی، ویژگی های عمومی و فضایی این شهر کم نظیر ایران باستان بازیابی و چهره ای از دوران رونق آن احیا شود.
اصلاخ خطّ دنیای اسلام یا تغییر آن از مسائل موضوع توجه اندیشمندان ایران دوره ی ناصری بود. آن ها دشواری های خط جهان اسلام را یکی از عوامل عقب ماندگی مسلمانان می دانستند و اصلاح یا تغییر آن را برای نیل به ترقی ضروری می شمردند. میرزا ملکم خان ناظم الدوله از برجسته ترین نمایندگان جنبش اصلاح خط در دوره ی ناصری بود که در چند اثر به مسئله ی خط جهان اسلام پرداخته و تأثیر دشواری های خط دنیای اسلام را برای ترقی مسلمانان ارزیابی کرده است. این مقاله ضمن بررسی نظر ملکم درباره ی دشواری خط جهان اسلام و ارتباط آن با عقب ماندگی و ترقی مسلمانان، قصد دارد به روش تحقیق تاریخی و با استفاده از آثار این اندیشمند و منابع دست اول عصر به این مسئله پاسخ دهد که ملکم و همفکران او تا چه حد در افکارشان درباره ی ارتباط خط و ترقی مسلمانان محق بودند.
آیتالله طالقانی در 1289 هجری شمسی به دنیا آمد. وی از ابتدای فراگیری علم و دانش، به سمت کسب معارف دینی کشیده شد. حاصل چهل سال تلاش فرهنگی طالقانی و انتشار 5 جلد کتاب پرتوی از قرآن ناشی از همین مساله بود. طالقانی قصد داشت جامعه ایرانی بعد از شهریور 20 را که در معرض گسترش خرافات و رواج اندیشههای غربی قرار داشت هدایت کند، به همین خاطر وی شعار بازگشت به قرآن را مطرح کرد.