فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۶۸۵ مورد.
حوزه های تخصصی:
اوا دومانسکا (متولد 1963) دانش آموخته رشته تاریخ و استاد دانشگاه آدام میسکویچ در پوزنان لهستان و هم چنین دانشگاه استنفورد است. زمینه مطالعاتی گسترده او، شامل حوزه های انسان شناسی، نظریه در تاریخ و تاریخنگاری، روش شناسی در تاریخ و هم چنین رویکردهای تازه به اومانیسم می باشد. رساله دکتری او با موضوع تاریخنگاری در پرتو روایت و اومانیسم پست مدرن زیر نظر بزرگانی چون هانس کلنر و فرانک انکراسمیت به انجام رسید. این مقاله، به همراه چند اثر دیگر او، از آن دسته آثار ارزشمندی است که بر تفکر هایدن وایت متمرکز شده است. اما در این آثار بینش هایی درباب وایت یافت می شود که، برخلاف بنیان های معرفتی و روشی این متفکر، کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. جان مایه این مقاله، سویه های فلسفه تاریخ نظری در اندیشه یک نظریه پرداز پست مدرن است. دومانسکا در سراسر مقاله پیش رو، در حال ارائه تفاسیری از اثر معروف وایت، فراتاریخ، است و طرح این مسئله مهم که چگونه نظریات زبانی و روایتی پست مدرن در تفکر وایت با دیدگاه های کل باور او به تاریخ کنار هم می آیند و منجر به تأسیس نوعی فلسفه تاریخ نظری با بنیان های اخلاقی می گردد. از سوی دیگر این مقاله، راه را برای علاقه مندان این حوزه در مطالعه، فراتاریخ، هموار می سازد.
پوزیتیویسم وارونه؛ نقدی بر روایت گراییِ وایت و انکراسمیت
حوزه های تخصصی:
مقدمه ی مترجم: کارل مارکس در جمله ای مشهور بر آن است که دیالکتیک هگل را که بر روی سرش ایستاده بود، در فلسفه ی خود و انگلس وارونه کرده و بر پاهایش استوار کرده است. در اینجا مارکس علاوه بر آن که بر خطای هگل یعنی ایده آلیستی بودنِ فلسفه اش تأکید می کند، به نحو تلویحی بر بنیان و روش مشترک اندیشه ی خود و هگل نیز صحّه می گذارد. در ماتریالیسم تاریخیِ مارکس نقش دیالکتیک هگلی کاملأ واضح است و مارکس خود نیز بدان اذعان دارد اما در بحث حاضر مسئله پیچیده تر است. هایدن وایت و فرانک انکراسمیت، اندیشمندانی پست مدرن در حوزه ی فلسفه ی انتقادی تاریخ، فلسفه ی خود تحت عنوان «روایت گراییِ استعاری» را درست در نقد مفروضات پوزیتیویستی و بی اعتبار ساختن آرمان تجربی گرایانه ی مورخان سنّتی عرضه داشته اند. اما کریس لورنتز در این مقاله ی جذاب و آموزنده با نقدی بنیادین به سراغ مفروضات و آموزه های اساسی «روایت گراییِ استعاری» رفته و با مدّعیاتی روشن بر آن است که در عین شگفتی: با وجود تمامی مخالفت های ظاهریِ «روایت گراییِ استعاری» در قرائت وایت و انکراسمیت با ذهنیت و رویکرد پوزیتیویستی و تجربه گرایانه اما در واقع این فلسفه ی تاریخِ پست مدرن چیزی بیش از «وارونه» ای از پوزیتیویسم سده ی نوزدهمی نیست و از این رو به دلیل برخورداری از بنیان مشترک با آن، در خطاها و معایبش نیز شریک می شود. پیچیدگی بحث اینجاست که این بار برخلاف مورد مارکس و هگل، وایت و انکراسمیت چنین نقد ویران کننده ای را نخواهند پذیرفت چرا که نقد و انکار مبانی پوزیتیویستی، خصیصه ی هویت بخش فلسفه ی روایت گرای موردنظر آن هاست. فارغ از آن که ایرادات رادیکال لورنتز بر «روایت گرایی استعاری» وارد باشند یا خیر، بهرحال اثر حاضر معرفی شایسته ای از اندیشه ی دو تن از نوابغ فلسفه ی معاصر تاریخ ارائه می دهد.
بررسی و شناسایی عناصر توصیفی مناسب برای تنظیم و توصیف منابع تاریخ شفاهی با الگوبرداری از استانداردهای توصیفی بین المللی دوبلین.کور و پی.بی.کور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف پژوهش: بررسی و شناسایی عناصر توصیفی مناسب برای تنظیم و توصیف منابع تاریخ شفاهی در آرشیوها و سایر مراکز تولید و نگهداری منابع تاریخ شفاهی. روش/ رویکرد پژوهش: پژوهش با استفاده از روش های پیمایشِ توصیفی و تحلیلِ محتوا انجام شده است و داده ها ازطریق پرسش نامه گردآوری شده اند. جامعه پژوهش، متخصصان حوزه تاریخ شفاهی اند که با استفاده از نمونه گیری تصادفی، 20 متخصص به عنوان نمونه انتخاب شده اند. نتایج حاصل از پژوهش با استفاده از آمار توصیفی تجزیه وتحلیل شده است. یافته ها و نتایج پژوهش: براساس مطالعات انجام شده، از بین 263 عنصر بررسی شده در آرشیوها -پس از حذف عناصر تکراری- 47 عنصر استخراج شدند و با عناصر استانداردهای دوبلین.کور و پی.بی.کور مطابقت داده شدند. براساس تجزیه وتحلیل داده ها و برمبنای دانش و تجربه متخصصان از بین 47 عنصرِ بخش اول پرسش نامه، 7 عنصر «عنوان»، «موضوع»، «پدیدآور»، «زبان»، «شرایط دسترسی»، «چکیده»، «محدوده زمانی» و از بین سایر عناصر استانداردهای مذکور -که در بخش دوم پرسش نامه آورده شده اند- 5 عنصر «شرح فهرست مطالب»، «نقش پدیدآور»، «فرآورده های زبان»، «نوع سبک» و «عنوان برنامه» به عنوان مناسب ترین عناصر برای تنظیم و توصیف منابع تاریخ شفاهی برگزیده شدند.
واکاوی مکتب فلسفی اصفهان (با تاکید بر جایگاه میرداماد)
حوزه های تخصصی:
فلسفه اسلامی علمی است که از گرایشات و شاخه های علوم اسلامی نشأت گرفته است به این معنا که همگی منشاء و بنیاد دینی داشته اند براین اساس در این شاخه مکاتب مختلفی چون مکتب مشاء، اشراق و...جا گرفته که هر کدام در هر حوزه دارای فرد مؤسس و نامداری است. در این راستا هر یک از فلاسفه به شهر و یا کشور خاصی مربوط می شده اند که گاه خود نیز مؤسس یک فرقه و یا مکتب در میان مردم شهر خویش است. میرداماد از حمله افرادی است که بنیانگذار مکتب فلسفی در شهر اصفهان (بالاخص در دوره صفوی) است و پس از وی ملاصدرا این مهم را ادامه داد. براین اساس پژوهش حاضر با روش تحلیلی-توصیفی درصدد واکاوی و تبیین میرداماد در مکتب فلسفی اصفهان است. برای رسیدن به این منظور نوشتار حاضر پس از بیان مساله به تبیین و توصیف واژه های مهم در این حیطه پرداخته و سپس در بخش دوم به تحلیل فلسفه اسلامی در بطن تمدن و فرهنگ اسلام پرداخته و درانتها تبیین نقش حکیم میرداماد را مد نظر قرار داده است. ره آورد این مهم این است که باتوجه به مرکزیت شهر اصفهان در دوران صفوی و حضور وی در این شهر عاملی جهت تأسیس مکتب فلسفی در اصفهان شد تاجایی که همگان از نقاط گوناگون برای فراگیری این مهم به این شهر و شخص رجوع می کردند.
تاریخ سیاسی جدید"" به مثابه روش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«تاریخ سیاسی جدید»، رویکردی مفهومی و روش شناختی به حوزه تاریخ است که با شکل گیری دانش تاریخ در عرصه تاریخ نگاری جدید شکل گرفت و در نیمه دوم قرن بیستم، به یک جریان تقریبا عمومی تبدیل شد. یکی از گفتمان های رایج در تاریخ سیاسی تفاوت بین تاریخ سیاسی «جدید» و سنتی است. بحث های موضوعی/مفهومی، مطالعاتی و روش شناختی در این رابطه قابل طرح است و می تواند به تعریف و تعمیق مطالعات و بررسی های «تاریخ سیاسی جدید» و در نتیجه، حرکت مناسب در مسیر این گرایش کمک کند. بررسی داده ها موبد آن است، با وجود سابقه گسترده در نگارش متون تاریخ سیاسی، چارچوب دهی مفهومی و روش شناختی در تاریخ سیاسی به معنای عام آن صورت نگرفته و این بی توجهی به «تاریخ سیاسی جدید» نیز سرایت کرده است. پژوهش حاضر در پی گشایش مدخلی در حوزة تاریخ سیاسی جدید و پیدایی افق های آن است. مبنای این پژوهش بررسی منابع پرداخته شده به موضوع «تاریخ سیاسی جدید» است؛ چرا که در «تاریخ سیاسی جدید»، افق های تازه ای در حوزه تاریخ سیاسی مثل بازنگری در معنا و قلمرو امر سیاسی، مباحث و موضوعات فرهنگی و زبانی و تاثیرات آن در تاریخ سیاسی و شکل گیری موضوعاتی چون مشارکت سیاسی گسترده اجتماعی، هویت های عمومی و ملی اجتماعی، فلسفه تاریخ جدید و تاثیر آن بر حوزه سیاست و غیره قابل بررسی است.
رهیافت پسامدرنیستی به تاریخ: هایدن وایت
حوزه های تخصصی:
با توجه به این که هایدن وایت در جامعه علمی ما و به خصوص میان اهل تاریخ متفکر نسبتاَ ناشناخته ای است؛ شناسایی و معرفی او می تواند مقدمه ی واجبی برای احیانأ فاصله گیری از وی و نقادی او باشد. ما در این مجال ناگزیریم که هر دو کار را انجام دهیم، هر چند که در ابتدا، تمرکز روی شناسایی و معرفی وایت قرار می گیرد. وایت اکنون در سن ۸۷ سالگی به سر می برد و از دهه ی۵۰ سال های ۱۹۵۴ و ۱۹۵۵ تا اکنون مشغول نوشتن است. ابتدا برای اینکه موقعیت هایدن وایت را در منظومه ای کلی ببینیم، می توان از آن چیزی شروع کرد که خود او حذر داشت؛ یعنی تقابل های دو قطبی که خود وایت به نحوی در این تقابل قرار گرفته و می توان از یک منظر به چالش کشیدن تاریخ نگاری را بر مبنای نوعی تقابل میان دو مبنای معرفت شناختی-روش شناختی دریافت.
تاریخ، زبان و روایت
حوزه های تخصصی:
تاریخ بر اساس شواهد و رویدادهای واقعی زندگی انسانی شکل می گیرد و تاریخ نگار با مشاهده این رویدادها یا بر اساس نقل شاهدان سعی می کند توصیف ها و تحلیل هایی علمی از آنها ارائه دهد. این توصیف و تحلیل البته در مطالعه بعد فرهنگی یک جامعه سهم بسزایی دارد. آنچه در این مقاله به آن پرداخته می شود این است که سرانجام، این توصیف ها و تحلیل ها از وقایع تاریخی بیشتر به صورت متونی زبانی (کتب و مقالات) برای آیندگان باقی می مانند. به عبارت دیگر، حاصل تقریبا تمام این مشاهدات و تحلیل ها، به یک نظام ارتباطی زبانی یعنی «متن» (به ویژه کلامی) تغییر یا تقلیل می یابد. بنابراین اسناد و متون تاریخی تابع توان ها و محدودیتهای زبان هستند. سوال های این مقاله از این قرارند: آیا تاریخ نگاری مانند ادبیات داستانی تنها از طریق بازنمایی زبانی ممکن می شود؟ متون تاریخی چه محدودیت های زبانی دربردارند؟ تا چه اندازه متن تاریخی می تواند عینیت داشته باشد؟ آیا می توان سرشت تاریخ را متنی خواند؟ آیا روش های روایت پردازی تاریخ نگاری با روش های روایت پردازی داستان تفاوت ماهیتی دارد؟
درآمدی بر روش شناسی تدوین در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران
حوزه های تخصصی:
شکل گیری و گسترش تاریخ شفاهی در ایران مدیون دو موضوع انقلاب اسلامی و جنگ بوده است. بسیاری از مراکز تاریخ شفاهی در ایران با محوریت این دو موضوع تأسیس شده و عمده مصاحبه های تاریخ شفاهی بر پایه این دو محور اساسی انجام شده است. در ایران برخلاف بسیاری از دیگر مراکز تاریخ شفاهی در دنیا اساس کار بر چاپ و انتشار و نه آرشیو مصاحبه های انجام شده در این زمینه گذاشته شده و در همین راستا بسیاری از مصاحبه های تاریخ شفاهی در مراکز مرتبط منتشر شده است. در این مقاله به بررسی جایگاه تدوین در ارائه تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی در ایران پرداخته می شود. سؤال های مقاله عبارت اند از:1. مؤلفه های تدوین خوب در تاریخ شفاهی چیست؟ 2. انواع تدوین در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی چگونه است؟ 3. شاخصه های تدوین در تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی چیست؟ 4. آیا امکان استانداردسازی در روش تدوین تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی وجود دارد؟ رویکرد مقاله تحلیلی انتقادی است و با بررسی کتاب های تاریخ شفاهی در ایران سعی می شود تا ضمن روش شناسی انواع تدوین های صورت گرفته، مؤلفه های ساختاری آن ها استخراج شود و با مشخص شدن نقاط ضعف و قوت در این کتاب ها، پیشنهادهایی در راستای شاخصه های تدوین خوب در تاریخ شفاهی به منظور انجام پژوهش های کامل تر در آینده داده شود. یافته های پژوهش نشان می دهد که استاندارد خاصی درزمینه تدوین تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی وجود ندارد و سیاست های سلیقه ای و سازمانی مهم ترین مؤلفه های تدوین هستند. کلیدواژه ها :تاریخ شفاهی؛ انقلاب اسلامی؛ مؤلفه های تدوین؛ استانداردهای تدوین؛ مراکز تاریخ شفاهی.
نوروایت گری، روشی نوین در تاریخ نگاری
حوزه های تخصصی:
یکی از مشکلاتی که رشته ی تاریخ در دانشگاه های ایران از آن رنج می برد، نداشتن روش علمی مخصوص به خود است. این مسأله پژوهشگران و دانشجویان تاریخ را در سردرگمی روشی فرو برده و آنان را به سمت روش های جامعه شناختی و فلسفی کشانده است که در بسیاری از موارد، خلط، تقلیل و عدم التزام روشی را با خود به همراه دارد. حال باید این سؤال را مطرح کرد که پژوهش تاریخی با چه روشی قرابت بیشتری دارد؟ و آیا می توان از روش مختص به تاریخ در کنار دیگر علوم اجتماعی سخن گفت؟ در نوشتار زیر که متن پیاده شده ی دو سخنرانی دکتر محمدعلی اکبری در «دانشگاه باقرالعلوم (ع)» و «پژوهشکده تاریخ اسلام» با عناوین «نقد روش روایی» و «نوروایت گری» است به سؤالات مذکور پاسخ داده است. متن دو سخنرانی با اندکی تغییر و ویرایش توسط سخنران محترم و گردآورنده در قالب یک نوشتار عرضه شده است. به زعم سخنران، نوروایت گری این امکان را فراهم می آورد که با روشی از جنس تاریخ، با تاریخ روبرو شویم. این روش جدید همانند روش سنتی مورخان در پرداختن به روایت های تاریخی نیست، بلکه از دل نظریات جدید نقد ادبی و پست مدرن بیرون آمده که خود حاصل نقد مکاتب اثبات گرا، نو اثبات گرا منطقی و آنال است.
قدرت، تاریخ و تبار شناسی: فردریش نیچه و میشل فوکو
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسی تبیین فردریش نیچه و میشل فوکو از تبارشناسی می پردازد. استدلال موجود در مقاله این است که تبار شناسی، تاریخ را نه از لحاظ رخداد ها، پیکار ها و جنگ ها (یعنی به واسطه ی داده ها و واقعیات تجربی)، بلکه برحسب نظام های گفتمانی و کردارها و رویه هایی که به ذهنیت ما شکل می دهند، بررسی می کند. پیوند و رابطه ی بین دانش/ حقیقت و قدرت نقش بسیار مهمی را در تبیین هر دوی نیچه و فوکو از تبار شناسی بازی می کند. تصور فوکویی از نظم (نظام فهم پذیری) به عنوان مفهومی کلیدی در نگرش او به تاریخ به کار گرفته می شود. ایده ی نیچه ایِ خواست قدرت به ایده ی شیوه ها و روش های روابط نیرو های حمایت کننده و حمایت شونده از نوعی دانش بدل می شود. مقاله به این نتیجه می رسد که تبار شناسی فوکویی، معنا را به روابط قدرت تقلیل می دهد. استدلال موجود این است که در تفکر فوکویی تاریخ انسانی قابل فهم است، اما نه به دلیل معنای درونی آن، بلکه بدین خاطر که دانش و گفتمان ها که نقشی کلیدی در تاریخ انسانی بازی می کنند، به لحاظ روش ها و راهبرد ها قابل فهم هستند.
معرفت شناسی تاریخی: در تنوع و تغییر ارزش های معرفت شناختی علوم
حوزه های تخصصی:
معرفت شناسی تاریخی بر این اساس مبتنی است که نظام شناخت علمی نه تنها برآیند مشاهدات، بلکه همچنین برآمده از ملزومات معرفت شناختی نیز می باشد که می توانند روند تاریخی تحقیقات را دگرگون کنند. در نتیجه، ساختار نظام شناختی وابسته به گزینش های معرفت شناختی می باشد که خود این گزینش ها برآمده از نقطه نظرات تاریخی خاصی می باشند. در اینجا سعی بر این است که این مساله با عطف توجه به تأثیر دو سویه شاخص های معرفت شناختی توضیح داده شود. اول اینکه چنین شاخص هایی پدیدآورنده مناسبات معنایی بوده و از این طریق در هدایت تحقیقات به مسیرهایی خاص سهیم اند. دوم اینکه این شاخص ها همچنین در تأئید شیوه های خاص کسب معرفت و رجحان آن ها بر شیوه هایی دیگر تأثیر بسزائی دارند. برخی بن مایه های معرفت شناختی با توجه به کنش و واکنش های متقابل با طبیعت (ذات وقایع) قابل درک هستند اما برخی دیگر در پیوند با شیوه نگرش معرفت شناختی ما می باشند. اعتبار معرفت شناختی نظام علمی به میزان زیادی ناشی از قواعد کلی نظام علمی است که بیانگر نحوه پرداختن به مدعیات و مسائل علمی می باشد.
تحلیل قیاسی مناظرة «خسرو و ریدک» با«درخت آسوریک» بر اساس نظریة دیالوگیسم باختین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بر اساس نظریة «دیالوگ» باختین، هر سخن در هر زمینه ای، خواه ناخواه «گفت وشنودی» است. این تئوری که در واقع واکنشی ضد فرمالیستی و ضداستالینی بوده است، توجه خود را به نثر، به ویژه به «رمان»(در معنای مدرن) معطوف ساخته است؛ امّا با اندکی توسّع می توان این نظریه را در تحلیل متون منظوم فارسی(حکایات، حماسه، مثنوی های عارفانه و عاشقانه)به کار گرفت. باختین «گفت وگو» را در مقابل مفهوم «تک گویی» قرار داد و آن را به انواعی چون: درونی و بیرونی، مستقیم و غیر مستقیم، اسکاز و جدل پنهانی تقسیم کرد. این مقاله، با رهیافتی توصیفی – تحلیلی با استفاده از روش اسنادی و کتابخانه ای، به بررسی قیاسی درخت آسوریک، مناظرة مفاخره آمیز بین بُز و درخت خرما با مناظرة خسرو و ریدک، گفت و گوی بین خسرو دوم با پسری به نام «وس پوهر» پرداخته است. هر دو اثر مربوط به ایران قبل از اسلام هستند که بر پایة «گفت و گو» ساخته شده اند، ولی نوع دیالوگ، محتوا و شکل آن ها با همدیگر تفاوت دارد. در مقاله سعی شده است ضمن معرّفی دو اثر، با بیان ویژگی های هر یک، وجوه تشابه و تمایز آن ها از منظر نظریة دیالوگیسم باختیین مورد بررسی قرار گیرد. مهم ترین نتایج این جستار این است که هر دو اثر بر اساس مکالمه ساخته شده اند امّا درخت آسوریک، جدل آشکار و خسرو و ریدک، گفت وگو برای آزمون و سنجش است؛ به عبارت دیگر، یکی از طرفین سخن(خسرو) سوال طرح می کند و طرف دیگر سخن(ریدک) بدان پاسخ می دهد تا به اثبات خود و آرمان های طبقه ای که به پدران تعلق دارد، بپردازد. در هر دو اثر، صدا و سخن تحکّم آمیز و مطلق جایگاهی ندارد؛ به زبانی دیگر، لحن کلام راوی اثر آمرانه نیست، حتی در جدل بز و درخت خرما، راوی هرگز از این نوع سخن گفتن بهره نمی جوید#,
بررسی تطبیقی آرای حسن البنا و مصطفی السباعی رهبران اخوان المسلمین مصر و سوریه در مورد حکومت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حسن البنا بانی جنبش اخوان المسلمین در کشور مصر و شهر اسماعیلیه است، مصطفی سباعی نیز پیرو راه ایشان بود و همین جنبش را در کشور سوریه و در شهر حلب پایه گذاری کرد. این دو متفکر مسلمان درباره عدم جدایی دین و سیاست، تشکیل حکومت بر اساس قوانین اسلامی البته به صورت تدریجی و به دور از خشونت هم عقیده بودند، لیکن در برخی زمینه ها از جمله نحوه قانونگذاری در حکومت اسلامی و شیوه اداره نمودن جامعه از هم متمایز می شوند. رهبر جنبش اخوان المسلمین مصر بیشتر از دید صوفیانه به مسائل حکومت می نگریست و معتقد بود اسلام اصل است و یک جامعه اسلامی باید اسلام و شریعت را مبنا قرار دهد و براساس آن اداره شود. درحالی که رهبر جنبش اخوان المسلمین سوریه به تبیین نظریه سوسیالیسم اسلامی میپرداخت و معتقد بود که اسلام و مسلمانان، بهترین نمونه برای تحقق سوسیالیسم هستند. ضمناً سباعی بیشتر از حسن البنا عملگرا بود.
بررسی تطبیقی جامعه شناسی دین کارل مارکس و ماکس وبر با تاکید بر جنبش بابک خرمدین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر در صدد بررسی ابعاد مذهبی جنبش بابک خرم دین بر اساس جامعه شناسی دین کارل مارکس و ماکس وبر می باشد و ضمن برشمردن خاستگاه ها، مولفه ها و تفاوت های عقاید مارکس و وبر در این زمینه، در پی پاسخ به این پرسش است که تا چه میزان می توان نقش مذهب را در این جنبش، بر اساس نگاه های مذکور سنجید؟ این مقاله بر کاربست نوعی از جامعه شناسی ترکیبی دین تاکید دارد. نتایج این پژوهش که با روش مقایسه ای و تحلیل تاریخی صورت گرفته، نشان می دهد که برخلاف تصور رایج، جامعه شناسی دین مارکس که برآمده از بینش ماتریالیسم تاریخی وی می باشد، می تواند در تحلیل بهتر ماهیت رابطه خلافت عباسی و دین به عنوان یکی از دلایل اصلی شکل گیری جنبش بابک خرم دین که جایگاه دین را به مفهوم ایدئولوژی مارکس نزدیک می سازد، کارآمد باشد. جامعه شناسی دین وبر نیز که تا حدی برآمده از سنت ایدئالیسم آلمانی و روش شناسی تفهمی وی می باشد، با توجه به تاکید بر تعامل دین و اقتصاد، به عنوان دو عامل مهم در شکل گیری جنبش بابک خرم دین، در درک بهتر ابعاد مذهبی جنبش مذکور کارساز می باشد.
سیمای سوفیست و اثرات حضور آن بر نظام آموزشی آتن عصر پریکلس (461 429 پ.م)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر که بر مبنای آثار افلاطون و با هدف گزارش واقع بینانه تر سیمای سوفیست و اثرات حضور آن بر نظام آموزشی آتن عصر پریکلس با در پیش گرفتن روش توصیفی و تحلیل مفهومی انجام شد، ضمن بیان قدمت بسیار سوفیست ها، تغییر معنای واژه سوفیست و تأکید بر تفکیک سوفیست های خردمند قدیم از جنبش سوفسطائی و اینکه سوفیست در آثار افلاطون با چهره نیرنگ بازانه و اجبار دیگران به گفتار متناقض شناخته می شود، با طرح سه مسأله، سیمای واقع بینانه تری از سوفیست های آموزگار ارائه می دهد. بنابر نتایج مسأله نخست، همیشه سوفیست بودن مساوی بی دینی نیست، بلکه شناخت های محدود به همراه تعصبات و غرض ورزی ها باعث می شد صرف برچسب سوفیست خوردن عاملی برای تعقیب سوفیست ها به عنوان مجرمان مذهبی باشد. مسأله دوم اینکه، به رغم بدگویی و مخالفت با ادعاهای سوفیست ها، آن ها افرادی کاملاً مطرود و منفور نبودند، بلکه گاه حقیقتاً ستایش می شدند. همچنین بهره گیری از تعالیم آن ها نشان داد که نه تنها کلیه تعالیم سوفیست ها فاقد ارزش نبوده، بلکه در برخی دانش ها کسی به خردمندی آن ها نبوده است. براساس مسأله سوم، افلاطون به هیچ وجه اصل دریافت مزد توسط سوفیست ها را نفی نکرده و منشأ ایراد بر دریافت مزد را جوانان بدرفتاری می داند که محصول فن سخنوری سوفیست ها بودند. وی با نشان دادن رعایت انصاف در دریافت مزد توسط برخی سوفیست ها و دریافت تعالیمی بدون پرداخت مزد توسط سقراط، اتهام فرصت طلبان سودجو را تا حدود زیادی از آن ها برطرف می سازد.
جایگاه علم تاریخ در طبقه بندی علوم توسط اندیشمندان مسلمان (از خوارزمی تا ابن خلدون)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرداختن به جایگاه و منزلت علم تاریخ در طبقه بندی های رایج علوم در نزد مسلمانان و معضلات و مسائل فراروی آن، مسئله پژوهش حاضر را شکل می دهد. حکما و فلاسفه که قائل به اصالت علوم و دانش های عقلی بودند، تاریخ را به عنوان علم نپذیرفتند. فقها و علمای دینی هم درباره جایگاه علمی تاریخ، دو موضع متفاوت اتخاذ کردند؛ غالب فقیه مورخان تاریخ را به لحاظ برخی ویژگی های موضوعی، روشی، فایده مندی و غایت در زمره علوم نقلی مربوط به شریعت قرار داده اند. طیف دیگر، تاریخ را به لحاظ موضوعی و فایده مندی، در مجموعه علوم غیردینی و مربوط به ادبیات قرار داده اند. ادیب مورخان هم به تناسب ارزش ها و موقعیت اجتماعی خودشان، تاریخ را به لحاظ موضوعی در زمره علوم ادب و از حیث فایده و غایت، از جمله دانش های خدمتگزار اهل سیاست و قدرت قرار داده اند. برخی مورخان صاحب فکر و دغدغه، همچون ابن خلدون نیز با درک چنین وضعیت بغرنج معرفتی و روشی حاکم درباره جایگاه علم تاریخ، تلاش کرده اند برای تاریخ به عنوان یکی از دانش های اجتماع انسانی، موضوع و روش های مستقل و متعلق به خود تعریف کنند. اقدامی ارزشمند که در کانون فهم و توجه مورخان و اندیشمندان متأخر قرار نگرفت و همچنان تفکرها و سنت های پیشین درباره جایگاه علم تاریخ استمرار یافت. به طوری که در نزد مسلمانان تا عصر جدید، تاریخ به لحاظ موضوعی و روشی در بین علوم دینی و ادبی و از حیث فایده مندی به عنوان علم خدمتگزار علایق و ارزش های اهل شریعت و سیاست باقی مانده است.
بررسی فلسفه زروان در تفکرّات دینی بر پایه اندرزنامه های پهلوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زُروان نام یکی ازایزدان باستانی است که درنوشته های پهلوی خدای زمان بوده و در دوره میانه به عنوان خدای یگانه ظهور می یابد؛ به عبارتی در دوره میانه، زروان شخصیتی کاملاً مستقل یافته و در رأس اهورا مزدا و اهریمن، ثنویّت زردشتی را تحت تأثیر قرار می دهد. نمونه چنین تفکّری در اساطیر دیگر ملل نیز دیده می شود و همواره زمان در دیدگاه بشری به عنوان خدای خالق جهان مورد نظر بوده است. حضور و نقش نحلة زروانی و این ایزد زمان در ایران زمین و تفکّرات ایرانیان، به گونه ای است که حتّی شخصی چون مانی که برای جلب افکار عموم، نام خدایان هر منطقه را بر نام ایزد بزرگ خویش(پدرِ عظمت) می گذارد، نام زروان را برای پدر عظمت بر می گزیند. مسئله اصلی پژوهش این است که زروان چه تأثیری بر اندیشة ایرانی و دین مزدیسنی گذارده است و بازتاب این نقش را به چه صورت در متون ایرانی میانه می توان مشاهده نمود؟ گفتنی است که برای بررسی این ایزد و رّدپای زروان گرایی و تأثیرآموزه های آن بر دین مزدیسنان و افکار ایرانیان متون پهلوی و به ویژه اندرزنامه های پهلوی، از منابع مورد استناد و معتبر قابل ارجاع هستند که می توان آنها را به عنوان متونی که بیانگر شیوه تفکّر دینی در این دوره بوده اند، ملاک ارزیابی قرار داد و و باور به این خدا را در آنها پیگیری کرد و با رویکردی توصیفی-تحلیلی ملاحظه کرد که برخی آموزه ها و مؤلّفه های زروان باوری همچون تقدیرگرایی، زن ستیزی و باور به تأثیر نجوم و ستارگان در سرنوشت آدمی و همچنین توسّل به دعا و قربانی، در باورهای مزدیسنی نقش نمایان و پر رنگی دارند.
بررسی اندیشه و کنش سیاسی سلامه موسی در عرصة سوسیالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش با هدف بررسی اندیشه و کنش سیاسی سلامه موسی در عرصة سوسیالیسم انجام شده است. با این پرسش بنیادین که نظام فکری سلامه موسی چه شاخصه هایی دارد، در بازخوانی اندیشه های این اندیشمند، هم آثار مکتوب و هم کنش سیاسی او مورد بررسی قرار گرفته است. این متفکر سوسیالیست، با انتخاب سوسیالیسم فابین تلاش کرده است اندیشه ای متناسب با زیست جهان خویش ارائه دهد؛ اندیشه و کنش سیاسی که از سوی جامعه مصر در زمانه خود فهم و پذیرفته شود. بر این اساس، او انقلاب را نمی پسندد، اما انقلاب را فقط برای ایجاد جامعه ای سوسیالیست و در صورتی می پذیرد که اجبار ایجاد شود و جامعه مسیر طبیعی خود را طی نکند. او اصل تنازع داروین را برای جامعه بشری نمی پذیرد و تعاون را عامل پیشرفت در جامعه می داند، با الحاد مخالفت می کند، بر ایجاد حکومت دموکرات تأکید می ورزد، روشنفکر را عامل مؤثر در تغییر می داند و طبقه کارگر در درجه دوم قرار می گیرد. این شاخصه ها، انتخاب هایی است که اندیشه های او را متناسب با ویژگی های جامعه مصر می کند.
دلالت های دوبُنی در اندیشه سیاسی در ایران (قرون 5-7 هجری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اندرزنامه های باستانی، سیاست نامه ها و نصیحت الملوک ها همه مصادیقی از اندیشه سیاسی هستند که می توان از آنها با نام مشترک «نصیحت نامه» یاد کرد. این نوع گفتار با معیارهای مختلفی تفسیر و تحلیل شده است. این نوشتار با تحلیل محتوای چند متن نصیحت نامه ای یعنی سیاست نامه خواجه نظام الملک طوسی، نصیحت الملوک امام محمد غزالی و بوستان، گلستان و نصیحت الملوک سعدی نشان می دهد که چهار گونه دو بنی یعنی «نصیحت الملوک-نصیحت العموم»، «دین مداری-سیاست»، «اقتدار-دادگری» و «حکمران-وزیر»، مقوم هر متن نصیحت نامه ای است.
نظریه و روش در دوره بندی تاریخ ساسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دوره بندی تاریخ ساسانی (224 تا 651 م) از نکات مهم، در بررسی سیر تحول و دگردیسی این سلسله مهم تاریخ ایران است. در این دوره بندی، به مبانی مشروعیت دولت ساسانی و جهان بینی مسلط در هر دوره از تاریخ آن توجه شده است. گفتار حاضر بر آن است تا با بررسی مبانی مشروعیت در پادشاهی ساسانی، به این پرسش پاسخ دهد که تاریخ سلسله ساسانی به چه دوره هایی تقسیم می شود و این دوره بندی بر چه اساسی صورت گرفته است.
در این پژوهش که به روش توصیفی تحلیلی نوشته شده، سعی شده است تا مبنایی مدون برای دوره بندی تاریخ ساسانی فراهم شود. ازاین رو، دوران ساسانی به دو پادشاهی مقدس متقدم و متأخر (کیانی) تقسیم شده است که هریک دارای مبانی مشروعیت متفاوتی هستند و خود به زیر دوره هایی مشخص تقسیم شده اند. اهمیت چنین دوره بندی هنگامی مشخص می شود که بدانیم چنین کاری تاکنون تنها یک بار صورت گرفته است. این پژوهش براساس مبانی مشروعیت و جهان بینی مسلط، در هر یک از دوره های تاریخ ساسانی پیکره بندی شده است؛ بنابراین، بدیهی است که تفاوت های بنیادین با دوره بندی پیشین داشته باشد.