فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳۸۱ تا ۴۰۰ مورد از کل ۵۶۰ مورد.
منبع:
فرهنگ ۱۳۸۲ شماره ۴۸
حوزه های تخصصی:
نپارادایم حکمت و نقش آن در تعامل علوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اعتقاد به تعامل و تفاعل همه علوم، اعم از علوم بشری و معارف منتج از سرچشمه وحی و شرایع، یکی از مبادی نسبی گرایی است.برای بررسی صحت و سقم این داد و ستد، در این مقاله به بحث در مورد "پارادایم حکمت" از دیدگاه اسلامی پرداخته شده است. دو تجربه ناموفق اندیشمندان برای برقراری ارتباط بین کلی گرایی حکمت و جزیی نگری دانشهای تجربی، یعنی: رویکرد به قیاس و کلی نگری، و استقراء و جزئی نگری مطرح شده، و ناکامی مکاتب مختلف در تلفیق این دو نگرش مورد بحث قرار گرفته است. سپس، با توجه به تعامل و تفاعل بین علوم بشری، بر ایده های بازگشت به کلی گرایی در قالبهایی نظیر: فلسفه علم، نظریه عمومی سیستم ها، سیمیوتیک (نشانه شناسی) و هرمنوتیک مروری کرده ایم، و در نهایت: تعامل "وحدت حکمت" و "کثرت علوم" را در فرهنگ اسلامی در بسترهایی چون: پارادوکس قرآن و فرقان، صراط و سبل، دین و شرایع، ناس و زمر، و مقوله عدم تجزی در اجتهاد شیعی به عنوان نظریه راهبردی فرهنگ اسلامی برای رتق و فتق این چالش فکری معرفی نموده ایم.
از چیستى علم به سوى چگونگى علم
حوزه های تخصصی:
الگوهای معرفتی – اجتماعی توسعه و موانع توسعه علوم اجتماعی جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف در این بررسی آن است که با استفاده از میراث جامعه شناسی معرفتی در قلمرو، دو انگاره تبیین کننده اجتماعی و معرفتی به شکل گیری، تحول و توسعه علوم اجتماعی جدید پرداخته شود و نیز موانع عمده آن مورد بررسی قرار گیرد. تحلیل این مساله در دو سطح اجتماعی (تاریخی و یا ساختاری) و معرفتی (الگوها و تحلیل های عقلانی) به هنجارهای همگن و ناهمگنی باز می گردد که از لحاظ تاریخی قابل تصدیق اند و نیز از منظور لوازم معرفت شناسی تاریخی قابلیت های مورد انتظار را دارا می باشند. به نظر می رسد نگاه تاریخی به روند پیشرفت علوم اجتماعی تاکنون توانسته است تصویر کلی از شرایط فوق را فراهم سازد. اما استفاده از شیوه های تبیین اجتماعی از جمله کاربرد الگوی عام روش شناختی مبتنی بر ادغام دو مبنای معرفتی و اجتماعی، که خود در حکم ابزارهای مهم تحلیل جامعه شناختی تلقی می گردند، روش نسبتا نوینی است که مستلزم توجه بیشتر در بررسی های جامعه شناختی می باشد. بدون تردید تعمیم صحیح روش مزبور این امکان را فراهم می سازد که زوایای پیچیده و پنهان رشد و یا تاخر در رشد علوم اجتماعی جدید بیشتر مورد شناسایی قرار گیرد. در واقع هدف از تدوین مقاله حاضر، ضمن تجربه در کاربرد روش مورد اشاره برای انجام مطالعه علمی خاص، افزایش سطح تحلیل و دریافت از موضوع در قبال نقش و اهمیت علوم اجتماعی در جامعه های معاصر از جمله کشور ما و نیز بازخوانی دلایلی است که به عنوان عوامل و موانع رشد علوم اجتماعی می تواند در اشکال مختلف زمینه توسعه علوم فوق را تقویت نماید. با آگاهی از روند تاریخی این علوم اجتماعی در ارتباط نزدیک با نیازها، ضرورت ها، تعمیم و نفوذ انگاره های شناختی قرار دارد. تغییر در روند زندگی اجتماعی در دوران جدید از تاریخ در غرب، نخبگان علمی این منطقه از عالم را به ضرورت کارکردی و اجتماعی نظام بخشی در حوزه تفکر و اندیشه اجتماعی و سرانجام تاسیس شاخه های معین علمی به قصد دریافت منظم از جوانب مختلف پدیده های اجتماعی رهنمون گشته است. حاصل گفتار آن که موضوع فوق در کنار تولید انگاره های معرفتی نوین مقدمات استقلال معرفت شناسی را برای این علوم در مجموع و یا به گونه ای جدا از یکدیگر فراهم می نماید. به نظر می رسد رشد علوم اجتماعی در یک فرایند عمومی از قواعد اجتماعی و علمی قابل شناختی پیروی می نماید، که علم بدان ها، می توان امکان گسترش زمینه های توسعه علمی و اجتماعی را در هر جامعه ای تضمین نماید.
زوال مسألهى تحدید
حوزه های تخصصی:
تأثیر بستر دینی در پیشرفت علم
حوزه های تخصصی:
چکیده
در این مقاله، پس از ذکر ویژگیهای دوران ششگانه پیشرفت علمی، بررسیهای انجام شده در خصوص علل بهوجود آمدن این تحوّلات تجزیه و تحلیل میشود. اندیشمندان، وجود بستر دینی ادیان ابراهیمی را عامل بسیار مؤثری در پیدایش این رشد علمی میدانند. این مقاله در پی بررسی نحوه و شواهد دالّ بر این تأثیر است.
نقش تاریخ در فلسفهى علم
حوزه های تخصصی:
قوانین طبیعت
زمان (2)
اعتبار تئوریهاى علمى
منبع:
رواق اندیشه ۱۳۸۲شماره ۲۰
حوزه های تخصصی:
دستاوردهاى سریع علوم تجربى در قرون اخیر، و توانا ساختن انسان در تسلط بر طبیعت، موجب شد که انسان با یک گذر روانشناختى، علم تجربى را معیار همه علوم و معرفتها قرار داده و آن را بر صدر علوم بنشاند . اما چندى نگذشت که تدقیقات مطرح شده در فلسفه علم، بطلان تلقى فوق را اثبات نموده و روشن ساخته است که علم تجربى - در مقام نظر - هیچ برترى بر سایر علوم نداشته و از اساس معتبرى برخوردار نیست و در مقام تعارض میان علوم تجربى و معرفتهاى متعلق به حوزههاى دیگر، هیچ دلیل منطقى بر ترجیح معرفتهاى تجربى، وجود ندارد .
فلسفه ی زمان
قراردادىگرى پاپر در مبناى تجربى علم
حوزه های تخصصی:
علوم تجربى» به چه نحوى بر «تجربه» مبتنى و متکى است و چه چیزى پیوند میان آن دو را فراهم مىسازد؟ آیا استقرا بین علم و تجربه پیوند برقرار مىکند یا امرى دیگر؟ آیا تجربه قادر به «اثبات» نظریهها مىباشد؟ اگر نمىباشد، پس چه موضعى را مىتواند در مقابل آنها اتخاذ کند؟ در فرآیند نیل به نظریههایى که مقبول دانشمندان واقع شدهاند و در حوزهى علم وارد مىشوند، تجربه و «مشاهده» چه نقشى را بر دوش مىکشد؟ آیا تجربه در مقام وضع و دستیابى(2) نظریههاى علمى وارد عمل مىشود یا در مقام نقد و ارزیابى(3) آنها؟ تا چه حد مىتوان به احکامى که با توجه به تجربه صادر مىشوند یقین حاصل نمود؟ خلاصه اینکه، «مبناى تجربى»(4) نظریههاى علمى کدام است و از چه استحکامى برخوردار است؟ در این مقاله مىخواهیم بر اساس روششناسى علم پاپر، به این پرسشها پاسخ گوییم و مبانى وى را در مواضع فوق آشکار سازیم؛ سپس آنها را با توجه به اهدافى که از پذیرش آنها دنبال مىشود و پیامدهایشان، مورد نقد و بررسى قرار دهیم.
علمشناسى کوهن و نگرش گشتالتى
حوزه های تخصصی:
تامس کوهن نظریهاى موسوم به نظریه پارادایمهاى علمى ارائه مىکند که، برخلاف اسلاف پوزیتیویست و نگتیویست خود، بهنحو جدّى و تعیینکنندهاى برخاسته و مأخوذ از عمل عالمان در تاریخ علم است. در این مقاله کوشیدهام سه کار انجام دهم. اوّل اینکه نشان دادهام چگونه کوهن در مطالعه تاریخ علم دچار نوعى تغییر گشتالتى مىشود. دوّم اینکه نگرش گشتالتى را تشریح کرده نشان دادهام چگونه این نگرش نقش مهمى در نظریه کوهن ایفا مىکند. و بالاخره، سعى کردهام نشان بدهم که چگونه تغییرات گشتالتى، پارادایمهاى قبل و بعد از یک انقلاب علمى را قیاسناپذیر مىکند.
لاکاتوش و معقولیّت معرفت علمى
حوزه های تخصصی:
این مقاله بعد از مرورى کوتاه به زندگى ایمره لاکاتوش، به طرح و معرفى نظریهى معقولیت وى مىپردازد. لاکاتوش روششناسى را به مثابه یک نظریهى معقولیت مىداند. بنابراین روششناسىِ معرفت علمىِ وى، نظریهاى براى معقولیت معرفت علمى محسوب مىشود. بعد از بررسى اجمالى مفهوم معقولیت، مرورى تاریخى به زمینهها و چگونگى نهادینه شدن «معقولیت معرفت علمى» و نقش روشهاى علم در تحقق این امر داشته و سپسبه اختصار به علل تقلیل اهمیت معقولیت معرفت علمى پرداخته مىشود. لاکاتوش که دیدگاه نامعقولگرایى و شکگرایى را به دیدهى خوف و هراس مىنگرد، درصدد تدوین نظریهى معقولیتى است که مشکلات روششناسىهاى قبلى را نداشته باشد و به شکگرایى منجر نشود. او روششناسىاش را به گونهاى تدوین مىکند که از یکسو نگاهى به تاریخ علم داشته باشد و از سوى دیگر، راهى براى پیشرفت علم بگشاید. او روششناسى برنامههاى پژوهش علمى را بسط مىدهد که در اینجا به اختصار به همراه مبانى پاپرى این روششناسى، ساختار، اجزا و ویژگىهاى آن و همچنین ملاکهاى ترجیح نظریات و برنامههاى پژوهشى به رقبایشان مورد بررسى قرار مىگیرد. لاکاتوش تلاش مىکند با ارائهى ملاکهاى دقیق براى ارزیابى نظریات و برنامههاى پژوهشى، نظریهى معقولیتِ بىعیب و نقصى ارائه دهد. او براى ارزیابى روششناسىها، یک فرارَوششناسى ارائه مىدهد که براساس آن، سایر نظریات معقولیت یا روششناسىها را ارزیابى کند. او در نهایت به این نتیجه مىرسد که روششناسى برنامههاى پژوهشى علمىِ وى برترین روششناسى موجود است و مىتواند ما را از خطر شکگرایى برهاند.