۱.
در شرایط کنونی ایران، «ثابت بودن میزان رشد جمعیت» در طی سال های اخیر یک امر بعید است. آمارهای موالید و مرگ و میر و نتایج سرشماری های 1365، 1370 و 1375 نشان می دهند که در طی ده ساله 1365 تا 1375 میزان رشد جمعیت سیر نزولی داشته است. اما هیچگاه این سیر نزولی از طریق سرشماری، که از اعتبار خاصی برخوردار است، به صورت عدد و رقم یا نمودار بیان نشده است. در این مقاله بر پایه فرض تصاعد هندسی در میزان رشد جمعیت روشی را برای برآورد میزان رشد متغیر جمعیت برای همه سال های بین سه سرشماری متوالی بیان کرده و از آن برای برآورد میزان رشد جمعیت کل کشور و استان های 28 گانه کشور استفاده کرده ایم. بنا به نتایج به دست آمده میزان رشد جمعیت کل کشور از حدود 2.9 درصد در سال 1366 به تدریج کاهش یافته و در سال 1370 به 2.1 درصد و در سال 1375 به حدود 1.1 درصد رسیده است. اگر چه روش ارائه شده در این مقاله در هر صورت معتبر است ولی نتایج عددی به دست آمده در مورد میزان های رشد جمعیت در صورتی معتبر است که میزان کم شماری جمعیت در هر سه سرشماری 1365، 1370 و 1375 یکسان بوده باشد.این مقاله از این بحث قابل اهمیت است که اکثر جمعیت شناسان و موسسات جمعیت شناختی برای برآورد جمعیت از رشد مشاهده شده جمعیت بین دو سرشماری استفاده می کنند و روند تغییرات آن را مدنظر قرار نمی دهند که این موضوع در این مقاله مورد بررسی و سنجش قرار می گیرد.
۲.
کلید واژه ها:
توسعه منطقهای تفاوتهای منطقهای الگوهای منطقهای اقتصاد فضایی
یکی از مباحث اساسی در زمینه برنامهریزی و توسعه منطقهای، تفاوت مناطق در ابعاد مختلف است. وجود تفاوتهای منطقهای و اهمیت آن در نظریههای اقتصاد منطقهای باعث توجه خاص نظریهپردازان منطقهای به علل وآثار تفاوتهای مزبور شده است. در این مقاله با تأکید بر ضرورت توجه به ماهیت تفاوتهای منطقهای، مبانی نظری و روشهای تکشیل اگلوهای ارزیابی این تفاوتها مورد بررسی قرار گرفته است. در این راه با تشریح عمدهترین نظریههای مربوط به تفاوتهای منطقهای (شامل نریه دوگانگی اقتصادی، نظریه قطبی شدن، نظریه همگرایی منطقهای و ضرورت توجه به چارچوبهای تحلیلی تعادل فضایی)، الگوهای مختلف در زمینه بررسی تفاوتهای منطقهای و عدم توجه به حوزه تفاوتهای منطقهای، با عدم کارایی توزیع منطقهای فعالیتها مواجه میباشد.
۳.
هدف در این بررسی آن است که با استفاده از میراث جامعه شناسی معرفتی در قلمرو، دو انگاره تبیین کننده اجتماعی و معرفتی به شکل گیری، تحول و توسعه علوم اجتماعی جدید پرداخته شود و نیز موانع عمده آن مورد بررسی قرار گیرد. تحلیل این مساله در دو سطح اجتماعی (تاریخی و یا ساختاری) و معرفتی (الگوها و تحلیل های عقلانی) به هنجارهای همگن و ناهمگنی باز می گردد که از لحاظ تاریخی قابل تصدیق اند و نیز از منظور لوازم معرفت شناسی تاریخی قابلیت های مورد انتظار را دارا می باشند. به نظر می رسد نگاه تاریخی به روند پیشرفت علوم اجتماعی تاکنون توانسته است تصویر کلی از شرایط فوق را فراهم سازد. اما استفاده از شیوه های تبیین اجتماعی از جمله کاربرد الگوی عام روش شناختی مبتنی بر ادغام دو مبنای معرفتی و اجتماعی، که خود در حکم ابزارهای مهم تحلیل جامعه شناختی تلقی می گردند، روش نسبتا نوینی است که مستلزم توجه بیشتر در بررسی های جامعه شناختی می باشد. بدون تردید تعمیم صحیح روش مزبور این امکان را فراهم می سازد که زوایای پیچیده و پنهان رشد و یا تاخر در رشد علوم اجتماعی جدید بیشتر مورد شناسایی قرار گیرد. در واقع هدف از تدوین مقاله حاضر، ضمن تجربه در کاربرد روش مورد اشاره برای انجام مطالعه علمی خاص، افزایش سطح تحلیل و دریافت از موضوع در قبال نقش و اهمیت علوم اجتماعی در جامعه های معاصر از جمله کشور ما و نیز بازخوانی دلایلی است که به عنوان عوامل و موانع رشد علوم اجتماعی می تواند در اشکال مختلف زمینه توسعه علوم فوق را تقویت نماید. با آگاهی از روند تاریخی این علوم اجتماعی در ارتباط نزدیک با نیازها، ضرورت ها، تعمیم و نفوذ انگاره های شناختی قرار دارد. تغییر در روند زندگی اجتماعی در دوران جدید از تاریخ در غرب، نخبگان علمی این منطقه از عالم را به ضرورت کارکردی و اجتماعی نظام بخشی در حوزه تفکر و اندیشه اجتماعی و سرانجام تاسیس شاخه های معین علمی به قصد دریافت منظم از جوانب مختلف پدیده های اجتماعی رهنمون گشته است. حاصل گفتار آن که موضوع فوق در کنار تولید انگاره های معرفتی نوین مقدمات استقلال معرفت شناسی را برای این علوم در مجموع و یا به گونه ای جدا از یکدیگر فراهم می نماید. به نظر می رسد رشد علوم اجتماعی در یک فرایند عمومی از قواعد اجتماعی و علمی قابل شناختی پیروی می نماید، که علم بدان ها، می توان امکان گسترش زمینه های توسعه علمی و اجتماعی را در هر جامعه ای تضمین نماید.
۴.
هدف از مطالعه حاضر بررسی عوامل مؤثر بر هویت اجتماعی زنان میباشد که به شیوه پیمایش انجام شده است. اطلاعات لازم از طریق پرسشنامه از یک نمونه 410 نفری از بین زنان 18 تا 64 ساله شهر شیراز که به صورت تصادفی انتخاب شدهاند، جمعآوری گردیده است. در این بررسی از نظریه آنتونی گیدنز جهت تبیین هویت اجتماعی زنان استفاده شده است. طبق این نظریه شاخصهایی نظیر اعتماد به نفس، گستره شبکه ارتباطی افراد، میزان رضایت از خود در اجتماع و میزان عقلانیت، عوامل مؤثر بر شکلگیری هویت اجتماعی میباشند. لازم به ذکر است که هویت اجتماعی خود از پنج بخش هویتی: هویت دینی، قومی، ملی، گروهی و جنسی تشکیل شده است. نتایج تحلیل چند متیغره نشان میدهد که متغیرهای تحصیلات فرد، میزان رضایت از خود در اجتماع، درآمد خانوار، به ترتیب بیشترین اثرات را در تبیین متغیر وابسته هویتی دینی داشتهاند و حدود 26 درصد از واریانس هویت دینی را تبیین کردهاند. متغیرهای گستره شبکه ارتباطی، تحصیلات فرد، میزان رضایت از خود در اجتماع و اعتماد به نفس متغیرهاییاند که به ترتیب بیشترین تأثیر را بر هویت قومی افراد داشتهاند و حدود 36 درصد از واریانس مربوطه را تبیین کردهاند. متغیرهای گستره شبکه ارتباطی، تحصیلات فرد و تحصیلات پدر که تأثیر بیشتری نسبت به سایر متیغرها در تبیین هویت جنسی افراد داشته حدود 30 درصد از واریانس مربوطه را تبیین کردهاند. متغیرهای گستره شبکه ارتباطی، تحصیلات فرد و تحصیلات پدر تأثیر عمدهای در تبیین هویت گروهی افراد داشته و حدود 40 درصد از واریانس هویت گروهی را تبیین کردهاند و نهایتاً متغیرهای تحصیلات مادر، تحصیلات پدر و تحصیلات فرد بیشترین تأثیرات را در تبیین متغیر هویت ملی افراد داشتهاند و حدود 40 درصد از واریانس مربوط را تبیین کردهاند. با توجه به اینکه متغیرهای مستقل، میزان قابل توجهی از واریانس متغیر وابسته را تبیین میکنند. به نظر میرسد که مدل مفهومی برگرفته از نظریه گیدنز، جهت سنجش هویت اجتماعی مدل مناسبی باشد.
۵.
احساس وجود برخی فواصل میان آرمانهای پایهگذاران انقلاب اسلامی با آنچه در جامعه ایرانی حاضر در حال گذر است و در عین عدم وجود تلاشی هدفمند جهت تئوریزه کردن آرمانهای مورد نظر پایهگذاران انقلاب موجب گردید که پژوهش حاضر با عنوان آرمانهای انقلاب در اندیشه پایهگذاران که متوجه بررسی آرمانهای مورد نظر 4 تن از پایهگذاران انقلاب یعنی امام، شریعتی، بازرگانی و طالقانی است به رشته تحریر در آید. بدین منظور مقاله حاضر بر آن است که ضمن بازشناسی آرمانهای مورد نظریه پایهگذاران انقلاب و بازخوانی و معین نمودن آنچه ایشان در خلال دهههای 40 و 50 پیجویی میکردهاند، این آرمانها با اصول مصوب قانون اساسی 1358 مطابقت نماید و روشن سازد وضعیت تبلور آرمانهای مذکور در قانون اساسی به چه شیوهای است.
۶.
یکی از کشورهایی که چندین سال مداوم در دهه اخیر میان کشورهای جهان مقام اول را در توسعه انسانی کسب نمود، کانادا میباشد. از آنجا که رفع تبعیض در مورد زنان یکی از شاخصهای توسعه میباشد و کشور کانادا سعی نموده تا تبعیض علیه زنان را در این کشور برطرف نماید با این حال تبعیض دستمزد از مواردی است که هنوز در این کشور موجود است. در تحقیق حاضر ابتدا سعی بر آن شد تا بررسی شود آیا این تبعیض وجود دارد یا خیر؟ و اگرچه چنانچه تبعیض دستمزد وجود دارد تا چه میزان است؟ سپس برای تبیین موضوع از دو الگوی نظری تئوری سرمایه انسانی و تئوری روابط جنسیتی استفاده گردید. از آن جهت که تئوری اول به تبیین پیددهها به جهت تفاوتهای فردی میپردازد و تئوری دوم در تبیین موضوع رویکردی ساختاری دارد و تبعیض را در ساختار روابط انسانیتی بیند. نتایج تحقیق نشان داد که تبعیض دستمزد میان زنان و مردان وجود دارد و میزان آن 9112 دلار در سال میباشد.پس از دخالت دادن عواملی چون سن تأهل وضعیت اقلیت و سالهای تحصیل و هفتههای کاری در سال (به عنوان مغییر مستقل) و میزان دستمزد (به عنوان متغیر وابسته) و جنسیت (متغیر مداخلهگر) نتایج نشان داد: سن رابطه مستقیم داشت. ازدواج در مورد مردان باعث افزایش دستمزد و برای زنان کاهش دستمزد را به همراه میآورد. شرایط اقلیت برای مردان و زنان به طور مساوی دستمزد را کاهش میداد. سالهای تحصیل باعث افزایش دستمزد میشد ولی برای مردان بیشتر از زنان. نوع کار اغلب مشاغل سرپرستی در اختیار مردان بوده، بنابراین میانگین دستمزدشان بیشتر از زنان بود. هفتههای کاری در سال که مردان در این شاخص به اندازه تقریبی دو هفته در سال بیشتر از زنان کار میکردند. برحسب تئوری سرمایه انسانی که زنان را دارای سرمایه انسانی کمتر از مردان میداند (تحصیلات و هفتههای کاری در سال) به نظر میرسد 2% تفاوت میانگین تحصیلات و دو هفته کاری در سال بیشتر کار کردن مردان نمیتواند تفاوت دستمزدی 9112 دلار را توجیه نماید. اما در تئوری روابط جنسیتی که رویکردی ساختاری دارد به نظر میرسد ساختار مشاغل جهت جذب زنان و مردان طوری است که مردان در مشاغل بالاتر و در نتیجه دستمزد بیشتر استخدام میشوند، بنابراین تبعیض دستمزدی در کانادا میان مردان و زنان را با رویکرد تفاوت فردی نمیتوان تبیین نمود و از طریق رویکرد روابط جنسیتی قابل تبیین است.
۷.
این پژوهش تحت عنوان «بررسی مقایسهای مشارکت سیاسی دانشجویان دختر و پسر در تهران» به روش توصیفی - مقایسهای انجام شده است و اطلاعات آن به روش میدانی و از طریق پرسشنامه محقق ساخته (با 88 پرسش بسته در قالب 43 پرسش اصلی) جمعآوری شده است. پرسشنامهها بین 1041 نفر دانشجوی شاغل به تحصیل در پنج دانشگاه تهران، شهید بهشتی، الزهرا (س) ، امام صادق (ع) و صنعتی شریف، به طور مساوی توزیع شد. سپس دادههای آماری، با بهرهگیری از نرمافزار کامپیوتری SPSS انجام شد و با استفاده از مجذور خی و تحلیلهای دو متغیره و سه متغیره و براساس نوع و میزان همبستگی بین متغیرهای وابسته و مستقل نتایج ارائه شد. نتایج پژوهش حاضر مؤید یافتههای جهانی در رابطه با علاقهمندی سیاسی زنان در مقایسه با مردان است و نشان میدهد که زنان اعم از اینکه در دانشگاههای مختلط یا غیرمختلط باشند، علاقهمندی سیاسی کمتری (در مقایسه با مردان) دارند و فعالیتهای سیاسی آنان، کمتر از مردان، جنبه فعالانه دارد. بینش سیاسی زنان بیش از مردان تحت تأثیر خانواده شکل میگیرد. زنان دیرتر از مردان توجه به مسائل سیاسی را آغاز میکنند. نتایج این پژوهش نشان میدهد که شغل پدر و مادر و نیز تحصیلات پدر و مادر رابطه آماری معنیدار و مثبتی با علاقهمندی سیاسی دختران دارد. از سوی دیگر متغیرهای ازدواج و مقطع تحصیلی، تفاوت معنیداری را در رابطه با علاقهمندی سیاسی دو گروه آزمودنی نشان نمیدهد.
۸.
در این مقاله چگونگی جدایی گزینی سکونتی در شهر تهران مورد بررسی قرار گرفته است. با آنکه جدایی گروههای مختلف اجتماعی در شهرهای بزرگ فرض پذیرفتهای است، ولی تاکنون چند و چون این فرض از طریق روشهای علمی و شاخصسازی مناسب مورد مطالعه قرار نگرفته است. در سالهای اخیر این جدایی از دو منظر مورد بحث قرار گرفته است. یکی از آنها به تفکیک و تمایز فزاینده در شهرها باور دارد و دیگری قطبی شدن، دوگانگی و یا قطعهای شدن فضای اجتماعی شهرها را مدنظر قرار داده است. در این مقاله با توجه به پیامدهای گوناگون جدایی گزینی سکونتی در شهرها، با استفاده از اطلاعات ثانویه، فرض جدایی فضایی - مکانی گروههای مختلف اقتصادی - اجتماعی با استفاده از شاخصهای آماری گوناگون مورد آزمون قرار گرفته است و در نهایت تفکیک پایگاههای مختلف اجتماعی و ابعاد آن برحسب مناطق مورد تأیید قرار میگیرد.
۹.
موضوع این مقاله برگفته از پژوهشی است با عنوان «بررسی تحولات فرهنگی اجتماعی خانواده تهرانی طی سه نسل گذشته» که اجرای آن در پاییز 1379 در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به پایان رسیده است. در این پژوهش - با توجه به هدفی که داشت - نهاد خانواده از منظر تغییرات و دگرگونیهای پدیده آمده در یک دوره زمانی کمتر از یک قرن (سه نسل متوالی) مورد بررسی قرار گرفته است و تأکید اصلی در شناخت میزان و سمت و سوی تغییرات خانواده ایرانی طی سه نسل گذشته بوده است. رویکرد این پژوهش به تحولات خانواده عمدتاً مأخوذ از دیدگاه تالکوت پارسونز (کارکرد گرایی ساختی) بود، بی آنکه تعمدی در تبعیت کامل از آن باشد.در این بررسی با روش نمونهگیری چند مرحلهای، سهمیهای و تصادفی سیستماتیک تعداد 383 خانواده ساکن در مناطق 22 گانه شهر تهران و واجد شرایط مورد نظر این مطالعه را مورد بررسی قرار دادهایم. پس از مطالعات اکتشافی، بنا به ضرورت، از روشهای مطالعه اسنادی و نیز پیمایشی استفاده شده است. منابع مکتوب مربوط به موضوع و پرسشنامه، منابع اطلاعات این مطالعه بودهاند. نتایج بدست آمده حکایت دارد از :1- در خانواده تهرانی تغییراتی پدید آمده است. نگرشهای افراد در خانواده (زن و مرد و افراد وابسته) نسبت به مسایل عمدهای چون ازدواج، روابط دختر و پسر قبل از ازدواج، مهریه و جهیزیه، مراسم عروسی، طلاق و ... تغییر نموده است.2- در عین حال در میان مردم تهران هنوز خانواده به عنوان امر جدی اجتماعی تلقی میشود و در جهت حفظ و بقای آن تلاش به عمل میآید. از اینرو توجه به سنتهای خانوادگی، حمایت از فرزندان برای تحصیل و کار و ازدواج و حتی خرید خانه و رفع مشکلات احتمالی آنها و قبول این امر که پیران بایستی مورد حمایت قرار گیرند به معنی حفظ خانواده است. 3- در درون خانواده، تفاوتها براساس شکلگیری و تمایزپذیری نسلی قابل فهمتر میباشد. به عبارت دیگر تحولات خانواده با وجود نسل جدید در کنار نسلهای دیگر در جهت انطباقپذیری با شرایط جدید اجتماعی فرهنگی ایران و جهان است.
۱۰.
در این مقاله با بررسی ویژگیها عصر اطلاعات و با تعریف پارامتری به نام شاخص بهرهوری اطلاعاتی به عنوان معیاری برای اندازهگیری توانمندی اطلاعاتی کتابخانهها، به عوامل مؤثر بر این شاخص و علل پایین بودن آن در نظامهای کتابخانهای کشور پرداخته شده است. پس از آن با ارائه نظریه اشتراک منابع اطلاعاتی و تأثیر آن بر افزایش شاخص بهرهوری، دو دیدگاه مرسوم در این نظریه، مورد بررسی قرار گرفته و سپس با بررسی نظام اشتراک منابع اطلاعاتی در جهان و سابقه آن در ایران، مدل جدیدی مبتنی بر طراحی بنیاد ملی اطلاعات و ایجاد بستر مناسب گردش اطلاعات و استفاده بهینه از آن که بهرهجویی از آن میتواند در افزایش شاخص بهرهوری اطلاعاتی و در نهایت افزایش کارایی پژوهشگران در تولید علم بسیار مؤثر باشد ارائه شده است.
۱۱.
در این مقاله، با بیان مفاهیم تصمیمگیری، نظام اطلاعاتی و فنآوری اطلاعات، نقش و کارکرد نظام اطلاعاتی در هر مرحله از فرایند تصمیمگیری و سطوح مدیریتی تشریح گردیده و جلوههای مختلف نظام اطلاعاتی در پرتو تحول فنآوری اطلاعات و تأثیر آن در فعالیتهای مدیریتی و اخذ تصمیمات گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است. استفاده مؤثر از نظامهای اطلاعاتی مختلف به منظور افزایش سطح دانش و بینش تصمیمگیرندگان، براساس نوع تصمیمات، سطح تصمیمگیری، نوع اطلاعات، رفتار تصمیمگیرنده و فعالیتها و پذیرش کاربر موضوع دیگری است که به آن پرداخته شده است. در پایان به عنوان نتیجهگیری، تأثیر فنآوری اطالعات در فعالیتهای مدیریتی خصوصاً در کمک به مدیران در هر مرحله از تصمیمگیری، یعنی: شناسایی سریع مسائل سازمانی، تجزیه و تحلیل مسائل و ارائه راه حلهای بهینه و همین طور در نحوه تصمیمگیری بیان گردیده است.