فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۳۰۱ تا ۱٬۳۲۰ مورد از کل ۷٬۲۲۱ مورد.
حوزه های تخصصی:
اختیار به عنوان محوری ترین ویژگی انسان، در جهان غرب از سویی اساسی ترین شرط مسئولیت اخلاقی دانسته شده است و از سوی دیگر، با فرض جبری بودن جهان، در تعارض با جبرگرایی قرار می گیرد. گروهی از فیلسوفان اخلاق، با باور به وجود تعارض، حکم به ناسازگاری این دو داده اند و گروهی دیگر برای دفع یا رفع این تعارض، به
شیوه های مختلفی سعی در سازگاری جبرگرایی و اختیار نموده و تقریرهای گوناگونی از سازگارگرایی را ارائه کرده اند. مهم ترین تقریر از سوی ""جان مارتین فیشر"" و تحت عنوان نیمه سازگارگرایی مطرح شده است. وی در آثار خود، اختیار لازم در مسئولیت اخلاقی را کنترل هدایت کننده می داند که امکان های بدیل را دربرنمی گیرد. مثال فرانکفورت و مثال هایی از آن نوع در ردّ امکان های بدیل، برای فیشر بسیار مفید بوده اند. در این مقاله پس از توضیح مختصر مثال فرانکفورت، دیدگاه نیمه سازگارگرایی فیشر تبیین می شود. در نهایت به نظر می رسد، به رغم همه امتیازاتی که تقریر فیشر بر سایر تقریرهای سازگارگرایی دارد دیدگاه او از جهاتی به جبرگرایی نزدیک تر است.
معرفت شناسی فضیلت: ماهیت، خاستگاه و رویکردها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
معرفت شناسی فضیلت به مجموعه ای از رویکردهای اخیر به معرفت شناسی اطلاق می شود که برخلاف معرفت شناسی تحلیلی، به جای تمرکز بر ارزیابی باور بر ارزیابی معرفتی ویژگی های صاحب باور تمرکز دارد. این مقاله در صدد است تا ماهیت معرفت شناسی فضیلت را تبیین کرده و مهم ترین رویکردهای آن را توضیح دهد. تبیین فضیلت معرفتی به عنوان قوای شناختی قابل اعتماد و ویژگی های مَنِشی، دو رویکرد اعتمادگرایی و مسئولیت گرایی را در معرفت شناسی فضیلت شکل داده است. به دلیل این که ارائه تبیین صحیح از ماهیت این نوع معرفت شناسی در گرو فهم ماهیت فضیلت معرفتی است، این مهم بیش از بقیه عناصر معرفتی مورد توجه قرار گرفته است. این مقاله در ابتدا به خاستگاه معرفت شناسی فضیلت می پردازد و در پایان ضمن اشاره به نقدهای وارد بر این نوع معرفت شناسی از جمله دوگانگی تبیین فضیلت معرفتی، فهم ماهیت معرفت شناسی فضیلت و کارآمد بودن آن را در گرو ارائه تعریفی جامع تر، منعطف تر و منطقی تر از فضیلت معرفتی می داند.
نقد و بررسى نظریه دیدبانى پیرامون ماهیت فلسفه مضاف(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بحث از ماهیت و چیستى فلسفه مضاف، یکى از مباحث مطرح در میان فیلسوفان بوده است. ازآنجاکه خاستگاه این بحث مغرب زمین است، طبیعى است که نخست باید ماهیت فلسفه مضاف را از نگاه آنان مورد کنکاش قرار داد. در یک بررسى، چهار گونه فلسفه مضاف مطرح است: فلسفه هاى مضاف به علوم با رویکرد تاریخى، فلسفه هاى مضاف به علوم با رویکرد منطقى، فلسفه هاى مضاف به حقایق با رویکرد تاریخى و فلسفه هاى مضاف به حقایق با رویکرد منطقى.
افزون بر این، دو نوع دیگر نیز مطرح است عبارتند از: فلسفه هاى مضاف به علوم با رویکرد تاریخى منطقى و فلسفه هاى مضاف به حقایق با رویکرد تاریخى منطقى.
در این پژوهش، سعى شده تا با روش توصیفى تحلیلى، این نظریه مورد نقد و بررسى قرار گیرد. حاصل این تحقیق بیان ابهامات، ناسازگارى ها و نقدهایى است که صحت و نو بودن این طرح را مورد سؤال قرار داده است.
نسبت اینهمانی و احکام، لوازم و کاربردهای آن در منطق ارسطو
حوزه های تخصصی:
اینهمانی یکی از اصول اولیه ذهن است و از زمان های قدیم مورد توجه فلاسفه و منطق دانان بوده است. ارسطو اولین و بزرگ-ترین منطق دانی است که در اثر ماندگار خود به نام ارگانون از اینهمانی سخن به میان آورده است. اما اینکه آیا در منطق ارسطو اینهمانی وجود دارد؟ مراد ارسطو از اینهمانی چیست؟ و از آن چه بهره هایی می برد؟ آیا وی اینهمانی را به عنوان یک ثابت منطقی معرفی کرده است یا خیر؟ از جمله مسائلی است که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است.
تأملی بر چیستی تنوع پذیری باورها و مبانی نظری آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مهم ترین ارکان کثرت گرایی معرفتی، کثرت گرایی در باورهاست. از همین رو، وقتی سخن از کثرت گرایی معرفتی به میان می آید از پرداختن به مسئله کثرت گرایی در باورها ناگزیریم. شاید بتوان ادعا کرد، یکی از مهم ترین وجوه معقولیت کثرت گرایی در باورها، وجود قابلیت تنوع در خود باورهاست. به نظر می رسد، تردید و عدم یقین در خصوص برخی باورها، احتمالاً با امکان تنوع در باورها ارتباط دارد. باورهایی که قطعی نیستند و درباره آنها یقین نداریم، می توانند باورهای غیریقینی دیگری را در کنار خود تحمل کنند. اما این مسئله باید به نحوی تبیین شود که روی در جانب بی سر و سامانی و نسبی گرایی افراطی نداشته باشد. می توان با تحلیل پدیده باور و چگونگی بروز تنوع در آن، امکانی برای ارزیابی باورها یافت؛ البته نوعی از ارزیابی که ما را به مطلق گرایی و انکار تنوع سوق ندهد. با تحلیل پدیده باور درخواهیم یافت که باورکننده، موضوع باور و اظهار باور، سه رکن اصلی این پدیده هستند. با این وصف، می توان برای تبیین تنوع پذیری در باورها از مبانی نظری مرتبط با هر یک از این سه رکن بهره برد.
نقش و جایگاه ملائکه تدبیرگر در عهدین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن موارد دیگر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی ادیان دیگر
.چکیده: ملائکه بخش قابل توجهی از مباحث عهدین را به خود اختصاص داده و از آنجا که یکی از مبانی اعتقادی ادیان الهی اعتقاد به ملائکه است، به تصویرکشیدن جایگاه و صفات و خصوصیات ملائکه می تواند بیانگر نوع نگرش و جهان بینی و میزان قوت مبانی اعتقادی پیروان عهدین و توجیه گر تفکر و اندیشه آنان باشد زیرا این موضوع به مسائلی چون: توحید افعالی، توحید ذاتی و صفاتی و حتی توحید در عبودیت، چگونگی ثبت اعمال و رسیدگی به آنها در برزخ و قیامت و ایمان به جهان غیب و چگونگی ارتباط با آن عالم و چگونگی مدیریت جهان توسط خداوند و تعریف دستگاه پر عظمت سلطنت الهی و ربوبی و چگونگی تقسیم ارزاق خلق و پاداش و مجازات آنها و... مربوط می شود که بیانگر و معرف جایگاه هر دین نسبت به سایر ادیان می باشد.
پیامدهای فلسفی یگانه انگاری در اندیشة ابن عربی و اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یگانه انگاشتن خدا و جهان در بنیاد اندیشة ابن عربی و اسپینوزا قرار دارد. ابن عربی با رویکردی عرفانی بدان می پردازد و نظریة وحدت وجود را مطرح می کند که طبق آن یگانه وجود حقیقی خداوند است و جهان چیزی جز تجلیات، اطوار، و شئون ذات حق تعالی نیست. اسپینوزا با رویکردی عقل گرایانه و فلسفی، به تحلیل نظریة وحدت جوهر می پردازد و بر این نظر است که خدا یگانه جوهر هستی است و جهان چیزی جز حالات برآمده از صفات او نیست. این جستار، پیرامون یگانه انگاری خدا و جهان، به بررسی و تحلیل مسائلی چون صفات خدا، مراتب هستی، و ضرورت فراگیر آن در اندیشة ابن عربی و اسپینوزا می پردازد تا پیامدهای فلسفی آن را نشان دهد
ابعاد ابتکاری نظریه مثل در فلسفه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو افلاطون (428-348 ق.م)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
تبیین مبتکرانه ملاصدرا از نظریه مُثل اهمیت خاصی دارد؛ زیرا او می کوشد تا با استفاده از اصالت و تشکیک حقیقت وجود، تبیین جدیدی از چیستی، جایگاه و کارکردهای مُثل ارائه دهد که متفاوت از رویکرد گذشتگان و حتی افلاطون است. او ضمن پذیرش اصل وجود مُثل، با رویکردهای مختلف وجودشناختی، معرفت شناختی، عرفانی و دینی به اثبات آن ها و ویژگی هایشان در نظام کل هستی می پردازد. از جنبه وجودشناختی، نشان داده می شود که به امر ثابتی نیاز است تا وحدت، ثبات و غایت حرکت جوهری موجودات مادی را تضمین نماید. از جهت معرفت شناختی، استدلال می شود که در ادراک عقلانی، نفسِ انسان نمونه های عالی و مجرد اشیای جسمانی را مشاهده می کند که همان مثل افلاطونی اند. در رویکرد عرفانی مُثل افلاطونی شبیه اعیان ثابته و صفات الهی در نظر گرفته می شوند. در رویکرد دینی نیز به آیاتی از قرآن استناد می شود که طبق برداشت صدرایی اصل موجودات این جهانی را در عالمی مجرد می دانند. ملاصدرا در همه این تعابیر، رابطه وجودی چون علیت و معرفت شناختی چون تقلید و بهره مندیِ اشیای جسمانی از مثل را مد نظر دارد و با استفاده از مراتب تشکیکی عوالم، شکاف بین عالم جسمانی و عقلانی مثل را از بین می برد. همچنین تلاش ملاصدرا برای تبیین دقیق تر مثل افلاطونی منجر به در نظر گرفتن عالم مثال می گردد که واسطه بین عالم محسوس و معقول است. در این جستار تلاش می شود تا جنبه های ابتکاری تبیین ملاصدرا از نظریه مثل بررسی گردد و میزان موفقیت او نشان داده شود.
ادراک حسى در دیدگاه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادراک حسى که از اساسى ترین و چالش برانگیزترین مسائل فلسفه و معرفت شناسى است، جایگاه نوینى در اندیشه افلاطونِ ایده آلیست و عقل گرا مى یابد. در معرفت شناسى افلاطون، معرفتِ حقیقى خطاناپذیر بوده و به حوزه مُثُل یا هست ها که لایتغیرند تعلق مى گیرد. درحالى که ادراک حسى نه تنها خطاپذیر است، بلکه به جهان محسوس متغیر تعلق دارد و ازاین رو، نمى تواند معرفت حقیقى باشد.
در این نوشتار برآنیم تا امکان و نقش آفرینى ادراک حسى در اندیشه افلاطون را بررسى کنیم و این کار مستلزم نگاهى تحلیلى به معرفت شناسى و هستى شناسى افلاطون مى باشد. حاصل مقاله آنکه ادراک حسى به دلیل بهره مندى جهان محسوس از عالم مُثل و قرار گرفتن میان وجود و عدم، همچنین ذى نفس بودن و اندام هاى حسى صرف نبودنِ انسان به عنوان فاعل شناسا و یادآورى بودنِ علم، نه تنها ممکن است، بلکه مقدمه اى براى معرفت حقیقى است.
تبیین و سنجش ادله معرفت شناختى منکران علم دینى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقوله علم دینى، بحثى مهم و پردامنه است و یکى از مباحث اصلى که در بحث علم دینى باید مورد توجه قرار گیرد، بررسى ادلّه و اشکالات معرفت شناختى مخالفان علم دینى است. بنابراین، با مراجعه به آثار مکتوب و با احصا و استقراى اولیه در این زمینه، درمى یابیم که مهم ترین استدلال هاى معرفت شناختى مخالفان علم دینى، عبارتند از: 1. عدم توجیه تولید علم دینى با تعریف معرفت به «باور صادق موجه»؛ 2. عدم امکان علم دینى در مراحل تحقیق علمى؛ 3. ملازم بودن نسبى گرایى علم با قول به علم دینى.
در نتیجه، با دقت و بررسى استدلال هاى آنها نشان داده مى شود که ادلّه مطرح شده در زمینه انکار علم دینى کافى نبوده برخى از آنها مدعیاتى بدون دلیل و برخلاف واقعیت هاى تاریخ علم است. برخى دیگر معلول نوعى مغالطه است. سرانجام، لوازم ناپذیرفتنى علم دینى، ادعایى صرف، مربوط به مرحله اجرایى تحقق علم دینى و برخاسته از عدم آشنایى با معارف اسلامى و قلمرو آموزه هاى دین اسلام است.
نقش انسان شناسی در فلسفه اخلاق کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اکثریت قریب به اتفاق کسانی که به تحقیق درباره فلسفه اخلاق کانت مشغول اند کانت را به دلیل مباحث موجود در بنیادهای مابعدالطبیعه اخلاق و نقد عقل عملی، به عنوان فیلسوفی می شناسند که مخالف این دیدگاه است که «انسان شناسی و مطالعه تجربی ماهیت انسان نقش مهمی در اخلاق دارد.» به این دلیل، آن ها فلسفه اخلاق کانت را به سبب عدم توجه به امور تجربی، صوری یا محض تلقی کرده، به انتقاد از آن می پردازند؛ ولی آیا می توان به جد ادعا کرد که کانت در مباحث اخلاقی خود هیچ نقشی برای تجربه قائل نشده است؟ نگاهی دقیق بر کل آثار کانت نشان می دهد که فلسفه اخلاق کانت کاملاً محض نیست؛ چرا که او در برخی از آثار خود، از جمله متافیزیک اخلاق، انسان شناسی از منظر پراگماتیکی و درس گفتارهای درباره اخلاق، از ضرورت وجود پایه های تجربی در اخلاق سخن گفته، از آن به عنوان انسان شناسی اخلاقی یاد می کند. بنابراین انسان شناسی اخلاقی کانت با نشان دادن راهکارها و موانع تجربی رسیدن انسان به سطح اخلاقی به انسان ها کمک می کند تا با شناخت آن ها به هدف نهایی خود، یعنی آزادی و شخصیت نیک، دست یابند. در این مقاله تلاش شده است ضمن معرفی این بخش مبهم اخلاق کانت، نشان داده شود که فلسفه اخلاق کانت نه تنها صوری نیست؛ بلکه از پایه های تجربی نیز برخوردار است.
تحلیل و ارزیابی رهیافت های گوناگون در رابطه ذهن و بدن و نظر غالب ارسطو
حوزه های تخصصی:
مسأله رابطه ذهن و بدن یکی از مسائلی است که فلاسفه و دانشمندان همواره به آن توجه داشته اند. هرچند برای پیشینیان نیز روشن بود که در انسان، دو نوع متفاوت از حالات و رویدادها وجود دارند که تأثیر علّی و معلولی بر یکدیگر دارند، اما نحوه تکوّن وارتباط این دو نوع از حالات مسأله پیچیده ای بوده که همواره ذهن متفکران انسان شناس را به خود مشغول کرده است. بعضی از فلاسفه در تبیین حالات و رویدادهای جسمانی و ذهنی، معتقد به فیزیکالیسم هستند. فلاسفه دیگر ضمن ابطال فیزیکالیسم، اثبات کرده اند که انسان مرکب است از جوهری جسمانی و جوهری غیرجسمانی. از زمان دکارت تاکنون مشکل ذهن و بدن به این شکل در آمده است که چگونه می توان ارتباط های میان دو نوع شیء را تفسیر کرد. دو نوع شیئی که ظاهراً به کلی با هم متفاوتند؟ در یک طرف امور ذهنی مانند افکار و احساسات قرار دارند که آن ها را اموری شخصی، آگاهانه و غیرمادی می دانیم و در سوی دیگر، امور فیزیکی قرار دارند که آن ها را موجوداتی تصور می کنیم که جرم و امتداد مکانی دارند و به نحو علّی و معلولی با دیگر اشیای فیزیکی تأثیر متقابل دارند. بسیاری از راه حل ها برای حل مشکل ذهن و بدن، به انکار وجود یا به نوعی کوچک و بی اهمیت شمردن موقعیت یکی از این دو نوع شیء خاتمه می یابد. به نظر می رسد ارسطو با استفاده از اموری نظیر پسوخه و وحدت انضمامی ماده و شکل در حل مسأله ذهن و بدن موفق بوده است.
نزاع علم و دین در قرن نوزدهم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
علم و دین که هر دو سابقه ای طولانی در حیات بشر دارند، در تاریخ بلند خود، در کنار یک دیگر بر زندگی او تأثیرگذار بوده اند و تقریباً هیچ ناسازگاری ای بینشان وجود نداشته. پیش رفت وسیع علوم که از قرن هفدهم آغاز شد، به تدریج دانش مندان را به اکتشافاتی رساند که متفاوت و گاه متعارض با آموزه های رسمی دین بود. این امر موجب پیدایش نزاع میان علم و دین شد، تاآن جا که عالمان دین و دانش مندان به تخطئة آرای یک دیگر پرداختند. این نزاع در قرن هفدهم وضعیت متفاوتی یافت، چرا که در این قرن هم دین و هم علم معنای جدیدی یافته بود. علم، تا پیش از این قرن، هویتی مستقل از فلسفه، اخلاق و الهیات نداشت و دین نیز که تا پیش از عصر روشن گری بر ایمان استوار بود در این عصر به سمت عقل سوق یافت و صدق و کذب گزاره های آن مطمح نظر قرار گرفت. با شکل گیری هویت مستقل علم و دین، نزاع میان آن دو یکی از مباحث مهم قرن نوزدهم شد؛ موضوعی که در این مقاله بررسی خواهد شد.
امکان سنجی تطبیق انسان شناسی صدرایی و انسان در فلسفه های اگزیستانس (با تأکید بر اندیشه های یاسپرس و سارتر)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای اگزیستانسیالیسم
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی انسان شناسی فلسفی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
«وجود» و «تقدم وجود بر ماهیت» عباراتی کلیدی در فلسفه صدرایی و فلسفه های اگزیستانس هستند که در نظر اول امکان بررسی تطبیقی و برقراری برخی تشابهات در زمینه انسان شناسی را به ذهن متبادر می کنند. صحت این فرضیه در بررسی دقیق تر واژه های «انسان»، «وجود انسانی» و نیز ملاحظه روش در فلسفه اگزیستانسیالیسم ملحدانه (به نمایندگی سارتر) و خداباور (به نمایندگی یاسپرس) پیگیری می شود و طرح هرگونه تطبیق در تحلیل مفهوم، روش، غایت، مبانی و خاستگاه های این دو مشرب فلسفی سنجش خواهد شد. این در حالی است که خصیصه اصلی اگزیستانسیالیسم که انسان به عنوان محور و حتی غایت در آن مطرح شده، ارجاع به امور عینی با کاربست شیوه پدیدارشناسانه است که در واقع نوعی واکنش به فلسفه های انتزاعی به شمار می آید. در حالی که در انسان شناسی صدرایی، محوریت انسان به سمت غایت قرب الهی جهت گیری شده و در تبیین سازوکار فلسفی این انسان شناسی، شیوه انتزاعی مبتنی بر مبناگرایی و وزن دادن به داده های انتزاعی ذهن به عنوان پیش فرض پذیرفته شده است. در انسان شناسی عرفانی که ملاصدرا متأثر از آن بوده، انسان محور عالم است و عالم در خدمت اوست. اما با این تفاوت عمده با مکاتب اگزیستانس که محور بودن انسان و شأن و منزلت او، به واسطه ارتباط او با حق تعالی است.
مسآله ی «حرکت» در حکمت متعالیه ی ملاصدرا و فلسفه ی لایب نیتس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
وقتی چیزی در حال تغییر و عوض شدن تدریجی است، دارای صفتی می باشد که از آن به حرکت تعبیر می کنیم. در حرکت، شیء از پوسته ی نخستین خود بیرون می آید و به پوسته و هسته ای دیگر دست می یابد و یا نیست می شود و شیء دیگری بر جایش می نشیند. سؤال این جاست که تغییر و دگرگونی چگونه صفتی است؟ و چیزی که عوض می شود و از حالتی به حالت دیگر درمی آید بر او چه می گذرد؟ آیا خودش می ماند و احوالش عوض می شود؟ آیا ظاهرش نو می شود و باطنش باقیست؟ و یا همه ی هستی اش دست خوش تحول می گردد؟ در این پژوهش، آرای لایب نیتس در باب حرکت و احکام آن، محرک و غایت حرکت با آراء صدرالمتألهین مقایسه شده است. به رغم تفاوت هایی که لایب نیتس در تعریف حرکت و احکام آن با ملاصدرا دارد، در متحرک و فعال دانستن جوهر عالم و بحث محرک و غایت حرکت دیدگاه او بسیار به صدرالمتألهین نزدیک است. وی با نگرشی که به مفهوم جوهر و مناد دارد، مناد را موجودی فعال، زنده، خود انگیخته و دارای ادراک و اشتیاق معرفی نموده است و مبدأ فعالیت جوهر فعال و خودجوش را نیرو معرفی می کند. لذا در تبیین ماهیت حرکت، به حرکت جوهری ملاصدرا نزدیک می شود. این مقاله با بهره گیری از شیوه ی اسنادی، به جمع آوری اطلاعات درباره ی مسأله ی تحقیق پرداخته است و با روش توصیفی-تحلیلی و بررسی تطبیقی، به تجزیه و تحلیل داده ها می پردازد.
نقد و بررسی کتاب مقدمه ای بر فلسفه قرون وسطی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقدمه ای بر فلسفه قرون وسطی گزارشی است درباره بعضی از مفاهیم بنیادین فلسفه، مثل ایمان و وحی، خدا، استعلائیات، نفس و ... نزد برخی از اندیشمندان برجسته سده های میانی، همچون آنسلم و توماس آکویناس. نویسنده اثر در اغلب مباحث، ضمن اشاره به ریشه های بحث در دوره باستان، نشان داده است که چگونه عالمان مسیحی با بهره گرفتن از دیدگاه های فیلسوفان بزرگ یونانی در راستای ایجاد مبانی مستحکم و عقلانی برای آموزه های دینی مسیحیت تلاش کرده اند. وی سده های میانی را نه تنها دوران انقطاع رویکردهای فلسفی نمی داند، بلکه بر این باور است که همان گونه که اندیشه های یونانیان زمینه ساز شکوفایی فکری در قرون وسطی شد، تفکرات اندیشمندان آن دوران نیز سبب پیدایش و بالندگی جریان های فکری و فلسفی دوره رنسانس شد. ایشان با جدیت از سودمندی مطالعه و بررسی فلسفه قرون وسطی دفاع می کند.
بررسى دیدگاه کوآین درباره «وجود محمولى»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اگر بگوییم پگاسوس وجود دارد، گرفتار همان گویى شده ایم و اگر بگوییم پگاسوس وجود ندارد، گزاره اى خودشکن ساخته ایم؛ زیرا لفظ پگاسوس اشاره به شیئى در خارج دارد. کوآین در تلاش براى حل این عویصه، به تبع دیگر فیلسوفان تحلیلى، با اعتقاد به اینکه گزاره هاى وجودى از نوع گزاره هاى این همانى هستند، به لحاظ فلسفى منکر ویژگى بودن وجود، و به لحاظ منطقى منکر محمول واقع شدن وجود شده، و ایفاگرى نقش سور را حداکثر مقام کارکرد وجود دانسته است. گرچه انکار وجود محمولى از هیوم و کانت آغاز شده است، این داستان در کار کوآین و دیگر فیلسوفان تحلیلى به اوج رسیده است. با معیار قرار دادن دیدگاه صدرالمتألهین مبنى بر تفکیک میان ثبوت الشى ء در هلیات بسیطه و ثبوت شى ء لشى ء در هلیات مرکبه روشن مى شود که تلاش کوآین، نافرجام است. به علاوه بحث وجود محمولى، بحثى فلسفى منطقى است و نه، آن گونه که کوآین و تابعانش تصور مى کنند، یک بحث منطقى زبانى. استدلال وى مخدوش است؛ زیرا او گمان میکند هلیات، اعم از بسیطه و مرکبه دلالت بر ثبوت شى ء لشى ء مى کند. همچنین این همانى در نظریه وى داراى ابهام است؛ زیرا پیش فرض این همانى وجود است.
تحلیلی از مبانی فلسفی نظریة بسط تجربة نبوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه های کلامی عمدتاً در مبانی فلسفی پیشین ریشه دارند و برای نقد آن ها می توان ریشه های آن ها را کاوید و نقد کرد. از این رو در این مقاله، ریشه های فلسفی نظریة بسط تجربة نبوی بررسی و تحلیل شده است تا زمینة نقد نظریة مزبور فراهم تر شود.
در این تحلیل، از مبانی فلسفی عبدالکریم سروش در طرح نظریة بسط تجربة نبوی پرده برداشته شده و نشان داده شده که نظریة یادشده بسیار وامدار رویکرد سوبژکتیویستی کانت و پوپر، بازی های زبانی ویتگنشتاین و هرمنوتیک فلسفی گادامر است
مسئولیت اخلاقی در اندیشه امانوئل لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امانوئل لویناس با رویکرد پدیدارشناسانه خود، مسئولیت من در قبال دیگری را به مثابه بنیان اخلاقی بودن قلمداد می کند و بشریت را فرامی خواند تا به مسئولیت نامتناهی و بی واسطه خود اهتمام ورزد. مسئولیت اخلاقی، گشودگی و پروای هر من نسبت به دیگری یا دیگرانی است که شرط استعلای من می باشند. مسئولیت پذیری یا پاسخگویی، دلالت بر انفعال من از خطاب و فرمان دیگری دارد. سوژه اخلاقی لویناس همانند فاعل شناسای تاریخ فلسفه غربی فعال و سلطه جو نیست. من با سلطه جویی خود همواره کوشیده است که دیگری یا غیر را در ذیل تمامیتی کلی و عقلانی منقاد خود سازد. از این رو، خصومت و جنگ میان امر خودی و ناخودی درگرفته است. لویناس، گشایش گره کور این خصومت را به منزله انفعال ذاتی سوژه اعلان می کند و بر آن است که حساسیت اگزیستانس بشری، در پاسخ منفعلانه به فرمان دیگری قوام می یابد. مسئولیت اخلاقی من در قبال دیگری، ساختار منفعل سوژه ای را منکشف می سازد که پیش از این خود را با عمل و فعالیت ژرف آگاهی بازمی شناخت. در این مقاله، مسیر لویناس در زدودن غبار فعالیت خودمحور و سلطه جویانه از چهره سوژه عصر مدرن با مدد جستن از واژگان استعاری چون«جانشینی»و «گروگان»-که بر وجه مبالغه آمیز انفعال و پذیرندگی دلالت می کنند ترسیم خواهد گشت.