منظور از اندیشه انترناسیونالیسم در انسانشناسی عرفانی، احساس تعلق به یک اصل مشترک الهی و وجه مشترک فطری در بین انسانها، ورای تفاوتهای ملی و زبانی است. برایناساس باید برای انسان یک وطن فرامادی قائل شد که خاستگاه نخستین و بازگشتگاه فرجامین اوست. تفکر عرفانی مولانا از انسان تعریفی بهدست میدهد که ناظر به ارتباط او با مبدأ هستی است و بهتبع آن، رابطههای دیگر تعلقهای ثانوی و اعتباری تلقی میشوند که عارض بر حقیقت وجود آدمیاند و ریشه در فطرت او ندارند؛ بنابراین نمیتوانند ملاک و معیار سنجش معرفتشناختی باشند. از این منظر، در عالم خدایی همهچیز رنگ خدایی دارد و در میان افراد بشر هیچ اختلاف و دورنگی نیست. عدم ارزشگذاری به اعتبار امتیازات قومی و زبانی و اقلیمی در اندیشه عرفانی مولانا یک اصل اساسی و خدشهناپذیر بهحساب میآید.
اتّخذت الصوفیة من الشعر الغزلی الأصل، وجعلته وسیلة للکشف عن معانیها، کما فعل الصوفی الکبیر محی الدین ابن عربی، والحق إنّ الأشعار التی نجدها فی دیوانه ترجمان الأشواق تعدّ من الناحیة الفنیة أکثر قصائده اکتمالاً ونضجاً وامتلاءاً بالمصطلحات الاستعاریة والرموز الشعریة الموحیة. إنّ ترجمان الأشواق هو تعبیر عن تجارب عرفانیة خاضها الشاعر باحثاً عن القرب الإلهی ومعرفة الله والحکم الإلهیة ومقام الفناء فی مشاهدة المعشوق الحقیقی، وفی ذلک یستمد من الأمور الحسیة الجزئیة کی یرمز بها إلى الفیض الإلهی الذی یشرق على نفسه؛ وعلى هذا نحن فی هذا المقال إستناداً على المنهج الوصفی التحلیلی ندرس ثلاث قصائد من هذا الدیوان لنرى کیف یعتمد الشاعر على الرموز کی یصوّر لنا العالم العلوی.