یکی از مبانی مهم زمخشری در تفسیر کشاف، استفاده از احادیث نبوی برای واکاوی مسائلی نظیر علوم ادبی، علوم قرآنی و... در جهت فهم معنای آیه است؛ در این میان، وی در 20 مورد، از احادیث نبوی برای کاربست معنای واژگان استفاده نموده است. در این راستا پژوهش حاضر با روش توصیفی – تحلیلی و رویکرد انتقادی، چهار کاربستِ چالش زا، از حیث معنای واژه را با تحلیل دیدگاه زمخشری و روایت مربوطه، مورد ارزیابی قرار داده، سپس نتیجه بررسی صورت گرفته از معنای واژه را در ترجمه های فارسی معاصر بازتاب داده و در نهایت به این نتیجه رسیده است که از یک سو زمخشری در اکثر موارد، کاربست روایات را به درستی اشاره ننموده است و از سوی دیگر، ترجمه های فارسی نیز در برگردان واژگان مورد بررسی، به این موضوع توجه کامل، مبذول نداشته اند. در هر حال مرحوم مشکینی از سایر مترجمان مورد بحث، دقیق تر عمل نموده است.
یکی از مهم ترین مسائل مورد توجه در فرآیند ترجمه، دستیابی به تعادل و برابری در ترجمه است که از طریق مطالعه جنبه های مختلف زبان، به ویژه توجه به «عناصر معنایی واژگان» صورت می گیرد. این نوشتار رویکرد مذکور را در خصوص ترجمه های مشهور معاصر قرآن کریم شامل: آیتی، ارفع، الهی قمشه ای، سراج، صفارزاده، فولادوند، کاویانپور، گرمارودی، مجتبوی، مشکینی و مکارم شیرازی، در محدوده اسم های چالش زای سوره مبارکه بقره، با روش تحلیلی- تطبیقی، مورد بررسی و کنکاش قرار داده و عملکرد آنها را ارزیابی نموده و به بوته نقد کشیده است. منظور از عناصر معنایی واژگان، دستیابی به مؤلفه های معنایی می باشد که یک واژه متضمن آنهاست. برآیند پژوهش نشان می دهد که مترجمان به مبحث «عناصر معنایی واژگان» توجه لازم را نداشته و تقریباً در تمام موارد تنها به معنای اولیه و اساسی اشاره نموده و از مؤلفه های معنایی نهفته در هر واژه صرف نظر کرده اند. نتایج تحقیق حاضر بیانگر این است که در این زمینه عملکرد مترجمان مذکور در قالب: 1- بسیار عالی (هیچ کدام) 2- عالی (هیچ کدام) 3- بسیار خوب (مشکینی، کاویانپور و مجتبوی) 4- خوب (آیتی، الهی قمشه ای، سراج، گرمارودی) 5- نسبتاً خوب (فولادوند) 6- متوسط (صفارزاده) 7- ضعیف (مکارم شیرازی و ارفع) قابل تقسیم است، بنابراین هیچ کدام از مترجمان در دو دسته نخست جای نمی گیرند.
زبان در گذر زمان در حال تغییر و تحول است. این تغییرات وابسته به عوامل متعددی از جمله ادبیات و فرهنگ می باشند؛ زیرا ادبیات در سطح درونی و فرهنگ در سطح بیرونی باعث ایجاد تحول در زبان شده و چرخه علم زبانشناسی را تکامل می بخشند. این تحول در زبان عربی که قرآن کریم نیز بدان نازل شده، بسیار حساس بوده و شایسته است به دقت مورد مطالعه و کنکاش قرار گیرد. این مقاله درصدد است تا برخی ترجمه های صورت گرفته از واژگان قرآنی - به خصوص استعاره های قرآنی- را در دو سطح ادبیات و فرهنگ مورد مداقّه قرار داده و ضمن بیان انواع رابطه های موجود میان زبان و فرهنگ در ساخت تک واژها، تحول و تطوّر معنایی، برخی شاخص های شناخت تیرگی معنایی در خصوص واژگان قرآنی را نیز بیان نموده و با طرح مثال های متعدد، راهکار، روش و الگویی مناسب برای ترجمه استعاره های قرآنی ارائه دهد. پژوهش حاضر دو سطح مختلف و مهم ادبیات و فرهنگ در علم زبانشناسی را توأم با یکدیگر مدنظر قرار داده و وجوه مختلف این روابط را بازتعریف نموده، شاخص های شناخت تیرگی معنایی در استعاره را معرفی کرده و با رویکردی تاریخی، معانی نهفته در ورای برخی استعاره های قرآنی را بازشناسی نموده و با ذکر ترجمه های غلط صورت گرفته، ترجمه صحیح برخی واژگان قرآنی را بیان کرده است.