قرآن کریم در کنار توجه دادن به مسئولیت های فردی و اجتماعی، از اهمیت گروه های اجتماعی نیز سخن گفته و بر تأثیر گذاری گروه ها بر افراد و سایر گروه ها و تأثیرپذیری آن ها از افراد و گروه های دیگر تأکید کرده است. در این میان، گروه های مرجع در رشد و انحطاط افراد و جوامع نقش به سزایی دارند. گروه مرجع، گروهی است که شخص آن را معیار مقایسه، داوری و تصمیم گیری دربارة عقاید و رفتار خود قرار می دهد چه در آن گروه عضو باشد و چه نباشد. در قرآن کریم نیز درباره گروه های مرجع، سخن رفته است. قرآن کریم، گروه های مرجع را به دو دستة کلی تقسیم می کند: گروه های مرجع حق و گروه های مرجع باطل و برای هر دسته ای، شاخص ها و مصادیقی را معرفی می کند تا انسان ها را در فضایی واقع بینانه قرار دهد تا بر محور عقلانیت و معنویت، نسبت به عضوشدن در هر گروهی از گروه های مرجع، تصمیم درستی بگیرند. بر این اساس، مهم ترین شاخص های گروه های مرجع حق و باطل که ماهیتی دو وجهی دارند، مورد بررسی قرار گرفت که عبارتند از: هدایت/ گمراهی، دانایی/ نادانی، بندگی خدا/ بندگی خود، عدالت/ ظلم. قرآن کریم در آیات گوناگون، این شاخص ها را در کنار یکدیگر مطرح کرده تا ضمن توجه به ارتباط میان آنان، بر انسجام و تأثیر و تأثرات آن ها بر یکدیگر به عنوان خرده سیستم های یک سامانه، در راستای تغییرات اجتماعی و فرهنگی جامعه تأکید کند. بر پایة این شاخص ها، می توان مصادیقِ «صادقین»، «صالحین» و... را در زمرة گروه های مرجع حق و مصادیقِ «مترفین»، «ملأ» و... را در دستة گروه های مرجع باطل قرار داد .
»اخلاق«مقوله ای است که بخش مهمی ازآموزه های ادیان آسمانی را تشکیل می دهد و علمای علم اخلاق،صفات وافعالی راکه انسان رادر رسیدن به سعادت یاری می رسانند،فضایل اخلاقی گفته اند.فضایل اخلاقی در اسلام و مسیحیت به عنوان دو دین بزرگ وحیانی مورد توجه بسیار قرار گرفته است.اشتراکات این دو دین،در محدودە فضیلت های اخلاقی که درمهم ترین منابع اخلاقی آن ها،یعنی اناجیل اربعه و قرآن کریم نمودار است،بیان گر این واقعیت است که آن ها دارای منبع وریشه مشترکی هستند.از طرفی با مقایسه فضایل اخلاقی دراناجیل اربعه وقرآن کریم،برتری و جامعیت قرآن کریم بر اناجیل اربعه در این حوزه آشکار می شود.
از جمله مباحث بحث انگیز در حکمت، کلام و عرفان اسلامی بحث معیت حق تعالی درجهان هستی است که در آیات متعدد در قرآن و در روایات با تعابیر گوناگون مطرح شده است. هر علّتی ضرورتاً با معلول خود در ارتباط است و معلول نمیتواند آنی از علت تامة مطلقة خود منفک باشد. این امر حکماء، متکلمان و عرفا را بر آن داشته تا سعی کنند به گونه ای توجیهاتی را ارائه دهند که تعابیر آنها با توحید حقیقی و به عبارتی با وحدت حقة حقیقیة حق تعالی و نیز با عوالم کثرت جهان هستی منافات نداشته باشد و به نوعی بتوانند خود را از قرارگرفتن در ورطة تشبیه و تنزیه نجات دهند. تصور ما این است که بدون مبانی حکمی نمیتوان در تفسیر این نوع مباحث در آیات و روایات توجیهی منطقی و قابل قبولی ارائه داد، چرا که این گونه آیات که به ویژه به مباحث تکوینی میپردازد، به مبانی حکمی و جهان بینی برگرفته از خود قرآن و روایات نیاز دارد. بر این اساس، این مقاله ابتدا به اقسام وحدت و سپس به انواع معیت و سرانجام، با اتکاء به خود آیات قرآنی و روایات معصومین(ع) به تحلیل حکمی موضوع معیت در عین وحدت و راه حل آن میپردازد.