"پیروزی انقلاب اسلامی، از یک سو گامی عملی برای دینی شدن رسانهها در ایران و از سوی دیگر اقدامی تأثیرگذار در بازنگری نظریههای ارتباطات و توسعه به شمار میرود. برخلاف دیدگاههای سابق که صاحبنظران همواره دین را عاملی بازدارنده در برابر توسعه جوامع جهان سوم تلقی میکردند، پس از انقلاب اسلامی اهمیت دین در سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مورد توجه قرار گرفت و تحولی بنیادین را در مکاتب نظریههای توسعه شکل داد. این تحول باعث شد تا صاحبنظران به «سنت» و «دین» در به کارگیری وسایل ارتباط جمعی در توسعه توجه کنند.
در این مقاله، برای بررسی تحول نظریههای توسعه به «مکتب مطالعات نوسازی جدید» که بر نقش مذهب در توسعه تأکید دارد، توجه شده است. از این رهگذر دیدگاههای محققان نواندیش نظریههای توسعه ارتباطات، مورد بررسی قرار گرفته است. تجربه استفاده از رسانههای سنتی در انقلاب اسلامی ایران (1979) برای صاحبنظران درسهای تازهای داشته است.
"
مفهوم هرمنوتیک به منزله شاخه ای خاص از دانش ، مربوط به دوران مدرنیته است . واژه یونانی Hermeneutike از زمان افلاطون به کار می رفته اما معادل لاتینی آن ، یعنی Hermeneutice ، از قرن هفدهم به بعد تداول یافته است . در دوره معاصر ، هرمنوتیک فلسفی بر این نکته تاکید دارد که مفسر در فهم خود بی طرف نیست ؛ بلکه افق معنایی مفسر و ذهنیت و پیش داوری های او دخالت دارد و اینکه افق معنایی حادثه یا متن بدون دخالت ذهنیت مفسر فراچنگ آید انتظاری بیجا و نامعقول تلقی شده است .
"رابرت جنسن نویسندة Progressive میگوید: «اگر پوشش خبری دو هفتة اول جنگ نشانة چیزی باشد، در حقیقت نشانة به شکست انجامیدن موفقیتهای خبرگزاری ایالات متحده امریکاست. در طول جنگ هیچ بحث و مناظرة مهمی در برنامه های اصلی شبکههای CBS، ABC، NBC یا PBS جریان نداشت و رسانهها حتی اطلاعات واقعی را نیز به خوبی بیان نمیکردند».
تحلیلهای جانبدارانة ژنرالهای اسبق ارتش از جنگ، گزارشهای غیرواقعی در مورد خواستههای مردم عراق و تلفات آنها، تروریسم قلمداد کردن دفاع نیروهای عراقی و نام بردن از بمباران غیرنظامیان عراقی به عنوان درمان ظلم و بیداد، عمده مطالبی بود که طی جنگ امریکا و عراق از رسانههای امریکا پخش میشد.
عملکرد نامطلوب رسانههای امریکا خشم مردم عراق از نحوة توصیف وقایع جنگ و بیاعتمادی جهانیان نسبت به این رسانهها را در پی داشت. این بیاعتمادی، منتقدان رسانهای را به این باور رساند که مطبوعات و دولت نسبت به یکدیگر وفادارند زیرا هر دو در زمرة ثروتمندان و نخبگان قرار دارند. در حقیقت رسانهها شرکتهای بزرگی محسوب میشوند که منافع اقتصادی و سیاسی را با نخبگان کوچکی که دولت ایالات متحده را در دست دارند تقسیم میکنند و همواره این سؤال را بیجواب میگذارند: چرا هیچ گاه مردم به عنوان عامل موازنه در بحث و گفتگوها شرکت داده نمیشوند؟
ماریلن دیامند در مقالة حاضر میکوشد تا گوشهای از تحریفات خبری رسانههای امریکا را در جنگ اخیر با عراق بازگو کند و نقش مطبوعات و سایر رسانهها را در ارائه اخبار ناعادلانه و غیرمنصفانه مورد بررسی قرار دهد.
"
"امروزه در عصری زندگی میکنیم که رسانهها و وسایل ارتباط جمعی تقریباً بر تمام شئون زندگی ما سایه افکندهاند. هیچ موضوع یا مسئلهای را اعم از اقتصادی، اجتماعی، نظامی، فرهنگی و… نمیتوان تصور کرد که رسانهها در آن نقش نداشته باشند. اگر در گذشته خانوادهها مهمترین نقش را در آموزش و پرورش افراد و ایجاد جامعهای امن و سالم برعهده داشتهاند، اکنون رسانهها با پیشرفتهای نرمافزاری، سختافزاری و به طور کلی فناورانه، این نقش را به تصرف و قبضه خود درآوردهاند. دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم بیش از آن که دنیایی واقعی، عقلانی و منطقی باشد، دنیایی مجازی، تخیلی و احساسی است که رسانهها برایمان ساختهاند. متأسفانه باید گفت تصویری که رسانهها به ویژه برای کودکان و نوجوانان از جهان ترسیم کردهاند، اغلب زشت، وحشتناک، ناامن و پر از آشوب و جنگ و نزاع است. خوبیها، زیباییها، دوستیها، ایثارگریها و... کمتر توسط رسانهها نشان داده میشود.
ای کاش وضعیت جهان و عملکرد رسانهها به گونهای بود که نام این ویژهنامة فصلنامه پژوهش و سنجش به جای «رسانه و جنگ»، «رسانه و صلح» انتخاب میشد. اما مرور و مطالعه جنگهای به وقوع پیوسته به ویژه در یک قرن اخیر نشان میدهد که بیشتر جنگها با جنگ روانی و رسانهای آغاز شده و با آن ادامه یافته و پایان گرفتهاند. لهذا پیروزی و شکست کشورها در قالب سیاستهای رسانهای رقم میخورد؛ این رسانهها هستند که پیروزی میآفرینند، مغلوب میسازند و افکار عمومی را به سمت و سویی که میخواهند هدایت میکنند. چنان که میتوان جنگ جهانی اول را جنگ روزنامهای، جنگ جهانی دوم را جنگ رادیویی، جنگ ویتنام را جنگ تلویزیونهای سیاه و سفید، جنگ اول خلیج فارس را جنگ تلویزیونهای ماهوارهای و جنگ دوم خلیجفارس را جنگ رسانههای مدرن نامید. البته باید اذعان کرد که رابطه رسانهها و جنگ یک رابطة دوطرفه و دو سویه است، یعنی، از یک طرف رسانهها در تحریک و تهییج، آمادهسازی و اقناع افکار عمومی برای آغاز، پیشبرد و پایان جنگ نقش دارند و از سوی دیگر، خود جنگ همچون میدان و آزمایشگاهی است که در پیشرفت و توسعه و رشد و تکامل و آزمون اثربخشی رسانهها نقش ایفا میکند. برای مثال، میتوان گفت همچنانکه جنگ اول خلیجفارس در سال 1991، موجبات شهرت بیشتر و تکامل شبکه تلویزیونیCNN را فراهم آورد (به طوری که برخی این جنگ را جنگCNN لقب دادند)، جنگ افغانستان بیشترین کمک را به مطرح شدن شبکه تلویزیونی الجزیره و جنگ دوم خلیجفارس بیشترین کمک را به شهرت یافتن شبکه العالم کرده است.
رسانهها علاوه برنقشهای مختلفی که در جنگ ایفا میکنند، فرماندهی نوعی از مهمترین و اثربخشترین جنگها، یعنی «جنگروانی» را نیز بر عهده دارند. جنگ روانی از جمله جدیدترین سلاحهای جنگی دوران معاصر علیه باورها، اندیشهها، اعتقادات و احساسات افراد است. این جنگ در عین حال که نوعی دفاع به شمار میرود، حالت هجومی نیز دارد، چرا که در عین تقویت روحیة ملت و سربازان خودی، به تضعیف روانی دشمن میپردازد. اهداف مهم جنگ روانی عبارتند از: الف) از بین بردن امید مخاطبان کشور مقابل، ب) ترویج بیاعتمادی نسبت به رهبران کشور مقابل و ج) ایجاد شکاف در جامعه مورد نظر. در اهمیت جنگ روانی همین بس که در سال91-1990 استفاده مناسب امریکا از ابزار اطلاعاتی جنگ روانی موجب شد که در حدود 87000 نظامی عراقی خود را تسلیم کنند.
با توجه به اهمیت و نقش بسیار مهمی که رسانهها در جنگ دارند موضوع این شماره فصلنامه پژوهش و سنجش به جنگ و رسانه اختصاص داده شد.
بیشک بدون مساعدت و همکاری بیدریغ اساتید، اندیشهورزان و پژوهشگران عزیز امکان تهیة چنین مجموعهای میسر نبود. از خوانندگان و مخاطبان فهیم و نکتهسنج انتظار میرود با ارائة پیشنهادها و انتقادهای سازندة خود به مجموعه عوامل دستاندرکار فصلنامه منت نهاده، موجبات رفع خطاها و لغزشهای احتمالی و نیز افزایش غنای فصلنامه را در شمارههای آتی فراهم سازند. توفیق همگان را از خداوند متعال مسئلت دارم.
"