منطقة ساحلی غیر سنگی شرق دریای عمّان از واحدهای رسوبی محیطهای بیابانی، رودخانه ای، ساحلی و دریائی کمعمق تشکیل شده و مهمترین آنها که حاصل اندرکنش توأم فرایندهای دریائی و خشکی است، تپّههای ماسهای میباشند. این تپّهها در اشکال طولی، عرضی، برخان، مرکّب، پناهگاهی،گنبدی شکل و پهنههای ماسهای رخنمون یافته اند. تپّههای ماسهای این منطقه به لحاظ ماهیّت تغییر پذیر خود، شاهد تحوّلات بسیاری بهصورت تشکیل تپّههای جدید، تبدیل آنها به یکدیگر و فرسایش کلّی و جزئی بودهاند. فرسایش و حرکت تپّههای ماسهای بهعنوان یکی از فرایندهای مهمّ مناطق حاشیة بیابانهای ساحلی استان سیستان و بلوچستان مشکلات فراوانی برای ساکنین این مناطق ایجاد کرده است. هدف از این تحقیق بررسی الگوی تغییرات بیابانهای ساحلی دریای عمّان و تأثیر این تغییرات برروی منابع طبیعی مجاور آنها بوده است. در این تحقیق عکسهای هوائی سالهای 1346 و 1372 منطقة ساحلی سیستان و بلوچستان مورد استفاده قرار گرفته است. منطقة بررسی شده بالغ بر 636123 هکتار مساحت داشته و کرانهای بهطول 300 کیلومتر از سواحل دریای عمّان را در برگرفته است. کلّیة اطلّاعات پایه و بهعلاوه نتایج پیمایشهای میدانی با استفاده از روش GIS آنالیز و بررسی شده است. حاصل این بررسیها، تهیّة نقشههای پراکنش انواع تپّههای ماسهای و تعیین نوع و میزان تغییرات آن بوده است. مساحت تپّههای ماسهای در انواع مختلف در سال 1346بالغ بر 45600 هکتار بوده و این در حالی است که پس از 26 سال در سال1372، مساحت آنها با 35/10 درصد رشد به 50867 هکتار رسیده است. در این بین، تپّههای ماسهای عرضی، پناهگاهی، مرکّب، و پهنههای ماسهای به علّت تبادل رسوب بین دریا و منطقة ساحلی، رویش گیاهان در حاشیة رودخانههای فصلی، حرکت تپّههای ماسهای به سمت مرکز بیابان و تبدیل آنها به انواع دیگر و فرسایش انواع تپّههای ماسه و پخش رسوبات در حاشیة آنها شاهد افزایش و توسعة بیشتری بودهاند؛ درحالیکه انواع طولی، برخان وتپّههای گنبدی شکل به لحاظ فرسایش بادی و تغییر شکل به انواع دیگر دچار کاهش سطح شدهاند.
استوک گچی قلعهسی در دامنة شمالی رشتة کوهستانی میشوداغ در شمالغرب ایران و در '25?38 عرض شمالی و ''45'33?45 طول شرقی قرار گرفته است.در اواخر دورة پلیوستوسن و در طول دورة هولوسن، تغییرات آب و هوایی در منطقه حاکمیّت شرایط انباشتی (آب و هوای سرد و مرطوب) و کاوشی (آب و هوای گرم و خشک) درسطح دامنهها را بهدنبال داشته است. بررسی آثار بجای مانده از هر کدام از این شرایط میتواند راه را برای بررسی تغییرات آب و هوایی هولوسن هموار کند. در این مقاله سعی شده است تا با تحلیل وضعیّت لیتولوژیکی و اقلیمی منطقه و رابطة بین آنها، پدیدههای ژئومرفولوژیکی موجود شناسایی و با تغییرات آب و هوایی منطقه در گذشته در ارتباط گذاشته شوند. درّة طوق مانند پای کوه گچی قلعهسی، درّههای پرشده، تالوس و مخروطهای واریزهای، لغزشهای دیرینه، وجود اشکال پریگلاسیر از قبیل رودخانههای سنگی، مزارع بلوکی و جوشهای گلی از جمله پدیدههای ژئومرفولوژیکی قابل توجّه در منطقه میباشند که ایجاد آنها ارتباط مستقیم با شرایط آب و هوایی حاکم در گذشته دارد. بر این اساس، پدیدههای موروثی و فعلی سطح دامنهها با توجّه به سنّ نسبی آنها، در چهار دورة کاوشی و سه دور? انباشتی دستهبندی شدهاند.امروزه سطح دامنهها بیش از هر عامل دیگر تحت تأثیر دستکاریهای انسان قرار دارد و عدم برنامهریزی و مدیریّت مناسب موجبات ناپایداری بیش از پیش دامنهها را به همراه خواهد داشت.
منطقه مورد مطالعه در شمالغربی ارتفاعات تالش واقع شده است. فعّالیّتهای کوهزایی در قسمتهای مختلف ایران هنوز هم ادامه دارد. کوههای تالش نیز به عنوان بخشی از پیکره جغرافیائی ایران از این قاعده مستثنی نیست. بنابراین برای آگاهی از میزان فعّالیّتهای نیروهای درونی و تکتونیکی در دامنه شمالغربی تالش از شاخصهای ژئومرفیک نظیر سینوزیته جبهه کوهستان، نسبت پهنای کف درّه به ارتفاع، شاخص گرادیان رودخانه و … استفاده گردیده است. شاخص گرادیان رودخانه (SL)، در پانزده حوضه شمالغربی بین 5/88 تا 9/780 محاسبه شده است. جنوبشرقی منطقه با متوسّط گرادیان 5/524 دارای گرادیان بیشتری نسبت به سایر بخشها (ارتفاعات جنوب اردبیل و ارتفاعات شمالشرقی)، از فعّالیّت تکتونیکی بیشتری برخودار میباشد. میزان سینوزیته رودخانه در پانزده حوضه بین 1 تا 6/1 میباشد که نشانه فعّالیّت تکتونیکی منطقه است. مقدار نسبت پهنای کف درّه به ارتفاع آن در جنوبشرقی منطقه کمتر از دو بخش دیگر میباشد(64/0). این قسمت از بالاآمدگی بیشتری نسبت به سایر قسمتها برخودار است و دارای درّههای تنگتری است. جنوبشرقی منطقه بادارا بودن پائین (1/1 تا 5/1) از فعّالیّت تکتونیکی بیشتری نسبت به ارتفاعات شمالشرقی وارتفاعات جنوب اردبیل برخورداراست. به طور کلّی بررسی و مطالعه پارامترها و شاخصهای فوق نشان میدهد که منطقه مورد مطالعه از نظر تکتونیکی هنوز هم فعّالیّت دارد. اما در بخش جنوبشرقی منطقه این نیروها دارای شدّت بیشتری نسبت به ارتفاعات جنوب اردبیل و ارتفاعات شمالشرقی منطقه است.
در این مقاله ضمن معرفی اجمالی حوضه گاماسیاب در غرب کشور (دشت نهاوند)، برخی ویژگیهای عمومی، زمین شناختی، ژئومورفولوژیکی و هیدرولوژیکی این حوضه معرفی شده اند. عوارض ژئومورفولوژیکی در این حوضه مورد بررسی قرار گرفته و فرآیندهای ایجاد کننده آنها مشخص شده است. بر این اساس عوارض تکتونیکی، جریانی، یخچالی، مجاور یخچالی، دامنه ای، انحلالی و آنتروپوژنیک (ایجاد شده بر اثر فعالیت ها و بهره برداری انسان) از یکدیگر تفکیک شده اند. در این بررسی از عکسهای هوایی، ماهواره ای، نقشه ها، نمونه برداری ها و بررسی های میدانی استفاده شده است. هدف این مقاله نمایش توانایی و مناسبت این حوضه به عنوان یک حوضه نمونه برای آموزشهای عملی ژئومورفولوژیک و هیدرولوژیک دردوره های کارشناسی و کارشناسی ارشد می باشد. همچنین بر نیاز منطقه به پژوهشهای پیشرفته برای توسعه منطقه تاکید شده است. مسلما این امر موجب گسترش اکوتوریسم و توریسم علمی در حوضه مورد بررسی خواهد شد.
دریاچه طبیعی“چشمه سبز” در دامنه شمالی رشته کوه بینالود (شمال خراسان) واقع و مشرف بر حوضه آبریز رودخانه گلمکان میباشد. این دریاچه کوهستانی که در ارتفاع 2500 متری از سطح دریا واقع شده، یکی از نقاط جذاب و دیدنی است که در مورد منشا وژنز آن اظهار نظر چندانی صورت نگرفته و ابهاماتی چند وجود دارد. حوضچه این دریاچه از سنگهای متاپولیتی با دگرگونی ضعیف معروف به اسلیت و فیلیت (در سازندهای ژوراسیک) تشکیل شده است. در مورد نحوه تکوین و تکامل آن میتوان حداقل دو پیش فرض را درنظر گرفت، نخست آنکه مورفولوژی و شکل تقریباً مدور دریاچه و نواحی پیرامونی آن، میتواند بیانگر این باشد که دریاچه مذکور احتمالاً حاصل میراثهای اقلیمی و مورفوکلیماتیک عصر یخچالی کواترنر بوده و در نتیجه به عنوان یک “دریاچه سیرکی” هویت مییابد. دوم اینکه چون بینالود توسط زمین ساختهای پوسته ای نازک، شکل گرفته و درواقع به صورت یک نوار چین خورده و گسلیده از نوع گسلهای تراستی است؛ بنابراین تجمع آب در امتداد دره های سوبسکانتی مقابل جبهه رورانده طی دوره های مرطوبترکواترنر، موجب پیدایش دریاچه چشمه سبز شده است. وجود یک گسل با روند شمال غربی – جنوب شرقی (که محور دریاچه را تشکیل میدهد)، میتواند فرضیه دوم را قوت ببخشد.