آیا روند جهانی شدن در تعاریض با حاکمیت ملی است ؟ برای پاسخ گفتن به این پرسش ، ابتدا باید گفتارها و کردارهای سیاسی معاصر در خصوص حاکمیت جهانی بازبینی شود . این بازبینی باید آن مفهوم از قدرت را که پس حاکمیت جهانی نهفته است ، تفسیر کند . برای تفسیر این مفهوم نیز باید مفهوم دولت نوین یا مدرن و مفاهیمی که این نوع دولت بر پایه آن شکل گرفته است ، تبارشناسی شود .
تبارشناسی روشی است که میشل فوکو به تاسی از نیچه آن را در بررسی تاریخ به کار می گیرد .
شهروندی یکی از پدیده های بنیادینی است که جهانی شدن آن را به چالش کشیده است. در جهانی که در آن مردم پیوسته مرزها را پشت سر می گذارند، دیگر عضو یک دولت- ملت بودن مبنای مناسبی برای شهروندی نیست. در رابطه با شهروندی جهانی سه رهیافت وجود دارد. رهیافت دولت گرا مدعی است دولت های حاکم شهروندان را کنترل می کنند و رویایی است اگر فرض کنیم شهروندی را می توان با صورت بندی های مختلف سیاسی هم نشین کرد. رهیافت کانتی مدعی است افراد نسبت به نژاد بشری تعهد اخلاقی دارند که می تواند فراتر از تعهدات شهروندی آنها .
جهانی شدن از مناقشهبرانگیزترین مباحث روابط بینالملل در 15 سال گذشته بوده است. ضمن اینکه چند سالی است صحبت از بازگشت مفهوم امپراطوری در ادبیات روابط بینالملل به گوش می رسد. در این مقاله، دو مفهوم مزبور، بستر زمانی، جایگاه نظری، پیامدهای متصور برای هر کدام و ارتباط این رابطه دو مفهوم به اختصار بررسی می شود. فرض بر آن است که جهانیشدن و امپراطوریسازی به عنوان دو مفهوم نظری روابط بین الملل نقاط اشتراک و افتراقی دارند. جهانی شدن از مناقشهبرانگیزترین مباحث روابط بینالملل در 15 سال گذشته بوده است. ضمن اینکه چند سالی است صحبت از بازگشت مفهوم امپراطوری در ادبیات روابط بینالملل به گوش می رسد. در این مقاله، دو مفهوم مزبور، بستر زمانی، جایگاه نظری، پیامدهای متصور برای هر کدام و ارتباط این رابطه دو مفهوم به اختصار بررسی می شود.
جهانی شدن پیامدهای مثبت و منفی مهمی برای ابعاد گوناگون امنیت انسانی اعم از امنیت نظامی ، بوم شناختی ، اقتصادی ، فرهنگی و روان شناختی داشته است . در عین حال مقاله حاضر مدعی است که پیامدهای منفی ، عمدتا نه ناشی از ماهیت روند جهانی شدن بلکه بیشتر متاثر از تفاسیر و قرائت های نئولیبرال از فرآیند مذکور است . جهانی شدن از یک سو به کاهش جنگ ها و درگیری های نظامی ، افزایش پیشرفت های مادی ، افزایش نسبی رفاه و اشتغال و رشد یکپارچگی های گوناگون منجر شده و از دیگر سوی ، گسترش تکنولوژی نظامی ویرانگر ، تخریب فزاینده محیط زیست ، بی ثباتی مالی ، انحطاط فرهنگی و کاهش انسجام اجتماعی را در پی داشته است .
جهانی شدن ، عبارتی کلیدی در بیش تر نوشته هایی است که در زمینه علوم اجتماعی منتشر می شوند ؛ اما به طور معمول در این نوشته ها به برشمردن نمودهای جهانی شدن - خواه مثبت و خواه منفی - اکتفا و کمتر به تعریف آن در چارچوب علم جامعه شناسی پرداخته شده است . موضوع اصلی علم جامعه شناسی - به رغم آنتونی گیدنز - بررسی نهادهای اجتماعی است که در پی دگرسانی های صنعتی قرون اخیر به وجود آمده اند .
این تعریف از سرمشقی اقتصادی - فنی پیروی می کند که کارل مارکس برای شناسایی دوران ها یا لایه های جداگانه در تکامل تاریخی انسان ها به کار گرفت ؛ زیرا وی برای تفکیک توالی این لایه ها ، موجودیت «مرحله صنعتی معین» را مبنا قرار داده بود .