روابط بین الملل از دهة شصت میلادی دستخوش تحولاتی عمیق شد. در تمام آفریقا مبارزة استقلال خواهی وجه برجستة مردم این قاره در این عصر قلمداد می شود و اندیشمندان آفریقایی از آن به «رنسانس آفریقایی» تعبیر می کنند. همچنین پس از سپری شدن یک دهه، تحولی شگرف در کل نظام بین المللی رخ داد و مکانیسم های نظامی رفته رفته به عنوان ابزاری کارا نقش خود را به کارکردهای اقتصادی و رهیافتی مرکانتالیستی تغییر دادند؛ بنابراین، بلوک بندی «شرق و غرب» در نظام بین المللی جای خود را به قطب بندی «شمال ـ جنوب» داد. در نتیجة کارکردهای اقتصادی نوین، که توسط نهادها و مؤسسات مالی بین المللی به جای ابزارهای نظامی و میلیتاریستی در عرصه بین المللی نقش آفرینی می کردند، پدیدة جهانی شدن از دل نظام سرمایه داری مبتنی بر اقتصاد لیبرالیستی ظهور کرد. بروز این پدیده در عصر حاضر، سبب واکنش های متفاوت دولت های مختلف در سطح بین الملل شد؛ ازجمله ملل آفریقا که در سالیان طولانی طعم تلخ استعمار و استثمار را چشیده بودند، در بارة پدیدة جهانی شدن واکنش فوری نشان دادند که می توان تشکیل اتحادیه های مختلف را ازجملة این واکنش ها شمرد. نگارنده در این مقالة تحقیقی، برای حفظ هویت کشورهای آفریقایی در مقابل پدیدة جهانی شدن، رویکرد پراتیک منطقه گرایی را پیشنهاد می کند که از راه های مناسب کشورهای جنوب و جهان سوم جهت توسعة مناسبات سیاسی و اقتصادی، تجاری و فرهنگی است. این رویکرد ضمن تدوین و توسعة فرصت های مناسب و برابر برای دو طرف، زمینة ظهور همگرایی منطقه ای و حتی فرامنطقه ای را فراهم خواهد ساخت. در سایة این همگرایی، کشورهای جنوب می توانند از حالت «وابستگی مطلق» نسبت به کشورهای شمال به «وابستگی متقابل» تغییر جهت دهند.
کنفرانس علوم و امور جهانی پاگواش با عنوان «چشم انداز خلع سلاح، گفتگو، همکاری و ثبات در منطقه مدیترانه» در روزهای 29 مهر تا 5 آبان 1386 با سخنان ماسیمو دائلما وزیر امور خارجه ایتالیا درباره سیاست خارجی کشورش و پیام بان کی مون دبیر کل سازمان ملل گشایش یافت. مهم ترین موضوعات بررسی شده در این همایش عبارت بود از: مسابقه تسلیحات جدید یا جنگ سرد جدید، عدم گسترش خلع هسته ای، نقش اروپا در ثبات خاورمیانه و منطقه مدیترانه، پیامدهای جنگ علیه تروریسم، تهدید های غیرنظامی امنیت، تروریسم هسته ای، تاثیر جهانی شدن بر کنترل تسلیحات، فروش اسلحه به خاورمیانه و ضرورت ایجاد مناطق عاری از سلاح های هسته ای.
اروپا بعنوان یک واحد یکپارچه ی سیاسی پس از دوران جنگ سرد و بر مبنای تکثر فرهنگی شکل گرفت. با گذشت سالها از شکل گیری اتحادیه اروپا، چیستی عامل انسجام کشورهایی با فرهنگ ها، زبان ها و قومیت های متفاوت محور نظر ورزی ها قرار گرفت. از سوی دیگر مسلمانان در اروپا از نظر فرهنگی و قومیتی پراکنده و مهاجرانی از کشورهای مختلف آسیا و افریقا هستند. با وجود این تکثر در فرهنگ اسلامی و غربی، به سبب: (1) فعالیت های گروه های افراطی مسلمان عمدتاً پس از یازدهم سپتامبر و (2) تفاوت در شیوه ی زندگی و نمادهای دینی مسلمانان؛ پرسش از سازگاری اسلام با فرهنگ سکولار غرب ایجاد شد. این پرسش نگاهی ذات گرا نسبت به این دو فرهنگ (اسلامی و سکولار) را باعث شده است. بر طبق این نگاه، هر یک از این فرهنگ ها بصورت یک ذات یکپارچه در برابر دیگری تصویر می شود در حالی که در عمل این گونه نیستند. در این مقاله ابتدا استدلال می شود که سیاست یکسان سازی فرهنگی بخصوص در فرانسه که لائیسیته بر آن حاکم است باعث شده فرهنگ سکولار بعنوان عامل انسجام فرهنگ غرب مطرح و در نتیجه فرهنگ اسلامی به صورت یک عنصر ناسازگار در آن تصویر شود. مقایسه سیاست یکسان سازی فرهنگی با جریان های افراطی اسلام گرا روشن می سازد که نقطه مشترک هر دو، جداسازی دین از فرهنگ است. همین نقطه ی مشترک عامل ایجاد تنش میان دو فرهنگ غربی و اسلامی و شکل گیری دیدگاه های ذات گرایانه نسبت به فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی است. در بخش آخر زمینه ها و شرایط شکل گیری این دیدگاه ذات گرایانه بخصوص با تأکید بر نقش رسانه در بازنمایی هویت مورد توجه قرار خواهد گرفت.