درک مفید و واقع گرایانه از تحولات دینی سالیان اخیر در سیاست جهانی، از طریق ابزارهای تحلیلی و مفاهیم علم موجود و نهادینة روابط بین الملل ممکن نیست که این به دلیل ماهیت امر فرهنگی است. از سوی دیگر بحث رابطة دین و روابط بین الملل در اساس خود، نتیجة انتزاعی نادرست از تأثیرات انقلاب ایران بر شرایط منطقه ای و جهانی و به دنبال آن، بر دانش کنونی روابط بین الملل است. بنابراین درکی واقعی از روابط دین و سیاست بین الملل در دورة کنونی لازم است. با این حال ضروری است به محدودیت ارزش و برد محدود مقولاتی که اندیشیده شده اند ولی تجربه نشده اند واقف باشیم و بر عکس، باید به فایده، ضرورت و گستردگی بی حد مقولاتی که تجربه شده اند ولی هنوز به آنها اندیشیده نشده است، توجه داشت و شایسته است که این مقولات در اولویت فعالیت های پژوهشی ما قرار گیرند. جمهوری اسلامی در رأس این مقولات قرار دارد.
کشورهای غربی برپایه نگرش و رهیافت خویش به حمایت از حقوق بشر میپردازند. یکی از دلایل عمدهای که جهان همواره این ادعا را مطرح مینماید این است که کشورهای اروپایی و ایالات متحده آمریکا از فرآیند قانونگذاری دوگانه (ساز و کارهای قانونی و اجرایی برای حمایت از حقوق بشر در داخل و خارج از مرزهای سرزمینی خود) در رفتار با اشخاص بهره میبرند.
دادگاه اروپایی حقوق بشر در قضیه بانکوویچ علیه دولت بلژیک اعلام مینماید که کنوانسیون اروپایی اساساً یک معاهده سرزمینی است. با توجه به این حکم، دولتهای عضو این کنوانسیون در رفتار خود با اشخاص خارج از سرزمین اروپا متعهد و ملزم به رعایت مفاد کنوانسیون مزبور نخواهند بود. شاید در ابتدای امر رهیافت آمریکایی در این زمینه متفاوت به نظر برسد، در حالی که اینطور نیست. دیوان عالی ایالات متحده در قضیه رسول علیه بوش اعلام کرد که نیروهای نظامی دشمن در زندان نظامی آمریکا در خلیج گوآنتانامو در کشور کوبا تحت حاکمیت قانون آمریکا میباشند. بدین لحاظ به نظر میرسد که دولت آمریکا حمایت عملی از حقوق بشر را به خارج از مرزهای سرزمینی خود برخلاف کشورهای اروپایی توسعه و گسترش میدهد. هر چند این نوع شمول حاکمیت سرزمینی توسط دولت آمریکا تنها در خلیج گوآنتانامو اعمال میشود. به همین دلیل به جرأت میتوان گفت هر دو سیستم از نظام تبعیض نژادی تبعیت مینمایند.