یکی از تفسیر هایی که در شبه قاره بر دیوان حافظ نوشته شده، شرح چاپ سنگی""نولکشور"" است، که توسط منشی نولکشور درسال (1289ق)فراهم آمده است. این شرح، گزیده ای از تاویل و تفسیر چند تن ازشارحان هندی می باشد که در حاشیه ی صفحات دیوان نوشته شده است. این شارحان مطابق ذوق و افق معرفتی خود، غزل ها را با تعابیر عرفانی تأویل کرده اند و شش غزل را درارتباط با نعت پیامبر اکرم (ص) دانسته اند. در این نوشتار سعی شده است شرح شش غزل مورد نظر با شرح های ایرانی از نظر برون متنی، بینامتنی و درون متنی مقایسه شود. قابل ذکر است که دوغزل از شش غزل شرح نولکشور درشرح های ایرانی وجود ندارد. نتیجه کلی تحقیق نشان می دهد که از میان چهار غزل مشترک درهمه ی شرح ها، تنها غزل اول آن از نظر بعضی از شارحان ایرانی درمدح پیامبر سروده شده است در حالی که شارحان هندی هر شش غزل را در ستایش آن حضرت دانسته اند و این امر نشان دهنده ی اختلاف زبانی، فرهنگی، معرفتی و شرایط متفاوت زیستی شارحان ایرانی و هندی است .
با نگاهی به رمان نویسی افغانستان و فراز و فرودهای آن، واقعیت هایی از تحولات فکری و ادبی این جامعه بر مخاطب آشکار می شود که نیازمند پژوهش های درازدامن است. یکی از این واقعیت ها رویکردهای مدرنیستی و پست مدرنیستی در ادبیات داستانی افغانستان است که جامعه رمان نویسان آن کشور را به جامعه داستان نویسی معاصر پیوند زده است و جنبه های زندگی انسان افغان، به ویژه خیل روشنفکران افغان را به تصویر می کشد. این جستار به شیوه توصیفی- تحلیلی تلاش کرده است با واکاوی رمان های معاصر افغانستان بعد از وقوع کودتای 7ثور 1357ه. ش. تا به امروز گرایش های مهم مدرنیستی و پست مدرنیستی رمان نویسان افغانستان را انعکاس دهد. از این تحقیق برمی آید که گرچه نمی توان از نهادینه شدن مکتب رمان نویسی مدرنیستی و پسامدرنیستی در ادبیات داستانی افغانستان سخن گفت، رشد فزاینده عناصر و مؤلفه هایی نظیر بحران هویت شخصیت های داستانی، پیامدهای جنگ و مهاجرت برای زنان و مردان افغان، تلاش برای واسازی تقابل مرد/زن در نظام نوشتاری مردسالار افغانستان، بازنمایی تقابل پرتنش میان سنت گرایی با تجددطلبی و... از پیدایش جریان های ادبی جدید در ادبیات داستانی افغانستان حکایت می کند؛ جریان هایی شبه مدرنیستی و گاه شبه پسامدرن که اغلب روشنفکران مهاجر به تبعیت و تقلید از تکنیک های داستان نویسی غرب در پیش گرفته اند.
روابط نزدیک و تنگاتنگ ایران و هند در طول تاریخ، زمینه ساز تعاملات بسیاری میان این دو ملّت بوده است و مسافرت ها و مهاجرت های فراوانی را بین ساکنان این دو سرزمین موجب شده است. از مهمترین این مهاجرت ها، مهاجرت گسترده ی دانشمندان، هنرمندان، ادیبان و سایر اقشار ایرانی عصر صفویه است. در باب چرایی این مهاجرت، بحث های بسیاری شده و نظرات گوناگونی مطرح گردیده است: تعصّبات مذهبی شاهان صفویه، توجّه گورکانیان هند به زبان و ادب پارسی و صله های گران آنان از مهمترین عوامل این مهاجرت ها و مسافرت ها دانسته شده است. کندوکاو در شعر صائب از این منظر نشان می دهد انگیزه این کوچیدن ها در مورد افراد مختلف، متفاوت بوده است. در واقع فراهم آمدن زمینه ی مسافرت های برون مرزی در روزگار صفویان به دلیل سیاست های خارجی پادشاهان این عصر، بویژه شاه عباس، افراد بی شماری را با انگیزه های گوناگون به سوی هند کشانده است که در مورد صائب، ناخرسندی از شرایط اجتماعی و انحطاط اخلاقی عصر صفویه، غرابت سبک شعر او، جستجوی مستمعی سخندان و سخن شناس و جستجوی سرزمینی که آزادی اندیشه و گرایشات عارفانه را برتابد، قابل ذکرند.