زبان مطبوعات سپر دفاعی زبان عربی معیار است، به این معنا که ساخت های واژگانی و بافت های نحوی جدیدی که از رهگذر ترجمه از زبان های خارجی به زبان عربی وارد می شوند، ابتدا در زبان مطبوعات مطرح می شوند و پس از پذیرش مطبوعاتی و رسانه ای به زبان عربی معیار راه پیدا می کنند. این مقاله در پی آن است تا با بر شمردن آن بافت ها به تقاوت های ساختاری این زبان با زبان عربی معیار اشاره کند و تأثیری را که می تواند این تفاوت ها بر متن ترجمه بگذارد، مورد بررسی قرار دهد. از جمله این تأثیرات منفی می توان به گسترش دایرة اشتقاق، پیدایش تعابیر و اصطلاحات خاص، کم توجّهی به قواعد عربی و مجوّز ورود اصطلاحات خارجی و... اشاره کرد که می توانند باعث گمراهی مترجمان شوند. تفاوت عمدة زبان مطبوعات با زبان معیار را می توان به صورت کلّی در سه حوزه تقسیم بندی کرد: ساختارهای سهولت آمیز، ساختارهای وارداتی، و ساختارهای برگرفته از زبان محاوره ای که تأثیر زبان مطبوعات بر ترجمه بیشتر در سطح ساختارهای سهولت آمیز و ساختارهای وارداتی قابل بررسی و تحلیل است.
دنیای ترجمه با چالش های بی شمارش، به میدان نبردی می ماند که در آن مبارزه با لغات سخت و... است. مترجم، در این مواجه پرمخاطره، گریزی جز مجهز شدن به بیشترین سلاح ممکن ندارد! او می بایست پیش از هر چیز، حریفان خود را (که به شکل حروف هستند) بشناسد تا در هزارتوی واژگان گم نشود؛ این تسلط بر میدان نبرد، زمانی که او با متون تخصصی مواجه می شود، بیش از پیش چهره ای حیاتی به خود می گیرد، چرا که پیچیدگی ها پرتعداد و عبور از آن ها سخت تر خواهند بود. در قرن حاضر که بی وقفه از به هم آمیختگی حوزه ها و علوم مختلف صحبت به میان می آید، فنون در اوج شکوفایی اند و تعاملات میان رشته ای رایج تر شده اند، نیاز به آموختن زبان های تخصصی، به منظور درک و ترجمه متون تخصصی، بیش از هر زمان دیگری احساس می شود.
در مقاله تلاش شده است مشخصه های زبان و ترجمه تخصصی تبیین، خط ممیزی میان زبان عمومی و تخصصی ترسیم و راهکاری برای ترجمه متون تخصصی ارایه شود.
محمد الفراتی (1880 1978م.)، مترجم و شاعر سوری، گزیده ای از غزل های حافظ را به زبان شعر ترجمه کرده است. وی با وجود آشنایی با زبان فارسی، گاهی در فهم، دریافت و انتقال مفاهیم بلند عرفانی خواجة شیراز موفق نبوده است. این جستار سعی دارد بر اساس نظریه لفور به بررسی و ارزیابی دریافت معنایی محمد الفراتی از اصطلاحات، واژگان و تعابیر عرفانی موجود در غزلیات حافظ بپردازد که در پی آن برای مخاطب روشن می گردد که مترجم به زیبایی محتوای معنایی کلام شاعر را به مخاطب منتقل کرده است. با این حال، در بیشتر موارد چرخش، تغییرات و افزایش های اجتناب ناپذیر در بازتولید وی مشاهده می شود که نه تنها خللی به درونمایه کلام شاعر ایجاد نکرده، بلکه بر زیبایی سخن مترجم افزوده است و مخاطب به این مهم دست می یابد که ارائة تعادل ترجمه ای کامل، آن هم به نظم کاری بس مشکل و در مواردی نیز ناشدنی است.
En se fondant sur des approches traductologiques, cet article se propose de faire une analyse critique de la première traduction anglaise des Robâïât d’Edward FitzGerald. En général, FitzGerald a-t-il réussi à transmettre le rythme et la musicalité unique du texte persan dans sa traduction? Est-il également parvenu à conserver l’interaction sémantique et rythmique du texte original dans sa version? En s’appuyant sur les théories de certains spécialistes de la traduction tels Henri Meschonnic, Antoine Berman, Derek Attridge, et Gérard Desson, cet article vise à examiner les questions soulevées par la traduction du rythme persan ainsi que de la corrélation entre le sens et le rythme du texte original, et ce qui se retrouve dans la première édition des quatrains de FitzGerald.