اصطلاحات «ساختار: Structure» و «ساختارگرایی: Structuralism» از جمله اصطلاحاتی هستند که در آثار معجم نویسان، ناقدان و زبانشناسان عربی، حجم وسیعی از معادل های واژگانی را به خود اختصاص داد ه اند که رایج ترین آنها: «البنیویة، البنییة، البنائیّة، البنویّة، البنیانیّة، الهیکلیّة، الترکیبیّة و...» است. این نوع چالش های ترجمه های در زبان عربی به دلایلی چون «برداشت متفاوت ناقدان و زبانشناسان عربی از مفاهیم نوین نقد غربی، عدم آگاهی نویسندگان از کار های علمی یکدیگر و تعصّبات نژادی و زبانی به وجود آمده است، چالش برانگیزترین معادل های این اصطلاحات در زبان عربی واژه های «البنییّة» و «البنیویة» است، نویسندگان و معجم نویسانی که این دو اصطلاح را در آثارشان به کار برد ه اند، بر اساس دو اصل دستور زبان عربی «البنییّة» و یا نظریّة رواج غلط مشهور (البنیویة) به این کار اقدام کرد ه اند. در این جستار برآنیم تا پس از واکاوی این اصطلاحات در معجم ها، آثار نقدی، پژوهش های زبانشناسی و دستور زبان عربی صحّت و سقم هر کدام را مورد بررسی قرار دهیم و مشخّص کنیم که این معادل یابی های آشفته بر چه مبنایی شکل گرفته است.
«بینامتنی» ابزاری هنری در دست آفریننده متن است که زمینه ساز زیبایی و ژرف معنایی آن می گردد؛ امّا چگونه می توان در ترجمه، معنا را با حفظ زیبایی این شگرد هنری، انتقال داد؟ زیرا در ترجمه، نشانه های لفظی، به عنوان بهترین علامت برای پی بردن به بینامتنی ودرک معنایی آن، تقریبا از بین می رود واگر این بینامتنی، با متون برجسته دینی مانند قرآن ویا دیگر کتب آسمانی باشد، مشکل دوچندان می گردد. این مقاله با شیوه توصیفی - تحلیلی، درصدد است با توجه به مدل «لپی هالم» و نظریه بینامتنی، به ترجه دو شکل از انواع آن، یعنی «بینامتنی عَلَم» و «بینامتنی لفظی» در اشعار احمد مطر بپردازد و در نهایت به این نتیجه می رسد که راهکار حفظ اسم در بینامتنی علم با تغییر حداقل و توضیح صریح در بینامتنی لفظی، نسبت به دیگر راهکارها، معنای بینامتنی را بهتر منتقل می نماید.
در این مقاله قصد بر این است که نقش دانش فرامتنی که به آن دانش پیشینه نیز می توان گفت، در ترجمه ادبی مورد بررسی قرار گیرد. یک ترجمه می تواند به دو شیوه انجام پذیرد، روش میان زبانی و روش درون زبانی. در ترجمه میان زبانی، اثری از زبان مبدا به زبان دیگر بر گردانده می شود، یعنی ترجمه میان دو زبان صورت می گیرد، در حالی که در روش درون زبانی، یک اثر از شکلی در زبان مبدا به شکلی دیگر در همان زبان انتقال می یابد.
این مقاله نشان خواهد داد که ترجمه متون ادبی اعم از این که ترجمه میان زبانی یا درون زبانی بحساب آید نباید منحصراً به برگرداندن مؤلفه های ظاهری متن اکتفا کند، لازم است تا آنجایی که ضرورت دارد بر تصاویر ذهنی فرامتنی که در ترکیب بیرونی متن بیان نشده است استوار باشد.
این مقاله به بررسی رابطه بین ترجمه و متن اصلی در ترجمه ژان ژیونو با مشارکت لوسین ژاک و جان اسمیت از اثر معروف انگلیسی زبان موبی دیک می پردازد. در این مقاله می بینیم که به هنگام برگردان یک نوشته به زبان دیگر چگونه میل به نوشتار در مترجم ظهور می کند. آیا یک مترجم خود را در افق دید نویسنده اصلی قرار می دهد یا افق دید خود را بر متن ترجمه شده تحمیل می کند؟ ژیونو خود معتقد است که به هنگام ترجمه این کتاب به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفت. در حالیکه افق دید این کتاب کاملاً متفاوت از افق دید ژیونوست و به عکس تاثیر خود را در آثار لوسین ژاک به جا گذاشته و در آثاری چون نبرد کوهستان، درود بر ملویل، پاره هایی از بهشت، رنگ و فضای کتاب موبی دیک را می بینیم.