داستان سیاوش در شاهنامه چنین آغاز می شود که روزی گیو و گودرز و توس، به همراه چند سوار، به نخجبیر می روند و، پس از شکارگوران، در بیشه ای دختری زیبا رو و تنها می یابند. میان توس و گیو بر سر تصاحب دختر گفت و گو در می گیرد و ستیزه و پرخاش به جای می رسد که می گویند: «که این ماه را سر بباید برید.» با میانجگری یکی از بزرگان، داوری این کار را به نزد کاووس می برند و کاووس، که با دیدن دختر به یکباره شیفته او می شود، وی را به همسری خویش در می آورد و «بسی برنیامد بر این روزگار» که سیاوش از این زن زاده می شود ...
این مقاله بخش دوم از معرفى "خردمندان و بى خردان شاهنامه " است که به معرفى پنجاه و سه تن از قهرمانان این اثر از دید موضوع مقاله یعنى خردمندى و بى خردى پرداخته است. در بخش نخست 62 تن دیگر به ترتیب الفبائى معرفى شده بودند. روش کار در هر دو مقاله تحلیل و معرفى قهرمانان این اثر فقط از دید موضوع مقاله بوده و به جنبه هاى دیگر توجه نشده است. مجموع شخصیتهاى معرفى شده در دو مقاله 115 تن است که صد و چهار نفر از آنان یعنى 4/90 %خردمند و 6/9% آنها یعنى یازده نفر از جانب دوستان یا دشمنان بى خرد توصیف شده اند. در پایان باید متذکر شد خرد مورد نظر شاهنامه بیشتر حکمت عملى یا خرد شرقى است.
متنبی و فردوسی ـ دو شاعر گرانقدر عرب و ایرانی ـ هردو به داشتن اشعار حکمی مشهور و ملقب به حکیم هستند؛ و از شاخصه های بارز شعر هردو، وجود اشعار حکیمانه است.پژوهش های تطبیقی بین حکمت این دو گویندة بزرگ، حاکی از وجود مضامین مشترک بسیار است. این اشتراک در مضمون به گونه های مختلف، از جمله توارد و تأثیرپذیری هردو از فرهنگ اسلامی، قابل تفسیر و تحلیل است. در این میان، بخشی از مفاهیم مشترک این دو شاعر در حکمت و اندرزهای ایران باستان دیده میشود. با توجه به اعتقاد محققان بر سیرابی فرهنگ عربی در عهد عباسی از آبشخور فرهنگ و حکمت ایران باستان، و تدوین شاهنامه براساس منابع پهلوی و باستانی ایران، میتوان به این اعتقاد رسید که لااقل بخشی از این مضامین مشترک، در حکمت ایران قبل از اسلام ریشه دارد و فردوسی به شکل مستقیم و متنبی به شکل غیرمستقیم از فرهنگ ایران باستان متأثر شده اند.