شیوه به کارگیری زبان در شاهنامه فردوسی همچون آثار دیگر بزرگان ادب فارسی، شیوه ای خلّاقانه و در عین حال منحصر به فرد است. نمونه ای از این خلّاقیت هنگام استفاده از واژه سخن روی می نماید. فردوسی بدون مقید ماندن به کاربرد های متداول این واژه در روزگار وی، قابلیت خاص واژه یاد شده را دریافته است و در درون منظومه هنری خود ظرفیت تعبیریِ بسیار فراخی بدان بخشیده است. هدف پژوهش حاضر آن است تا به منظور تبیین این ویژگی از سروده فردوسی، با استفاده از روش توصیفی– تحلیلی سی و شش تعبیر برای واژه سخن ارائه دهد و توجه خوانندگان را به گستره مفهومیِ یکی از واژه های حماسه ملی ایران و بازشناسی ظرفیت های آن معطوف سازد. برجسته سازیِ جایگاه واژه سخن در نظام زبانی فرزانه توس که امکان تعبیرپذیری متن را فراهم می آورد و نیز بازنمایی سبک شخصی وی در به کارگیری این واژه که گاه دریافت مفهوم آن را بر عهده مخاطب می نهد و گاه شخصاً به تعبیر آن می پردازد، از اهداف دیگر شکل گیری این پژوهش است.
داستانهای پراکنده به دلیل طرز چیده شدنشان در شاهنامه، طرحی اندیشمندانه و بسامان را نشان می دهند و بسیار بیشتر از آنچه که در ظاهر خود دارند باز می گویند. بر اساس سنت شاهنامه شناسی این کتاب به بخشهای اساطیری ، پهلوانی و تاریخی تقسیم می شود. هر چند این تقسیم بندی را خطی روشن مرز بندی نمی کند ، اما قسمتهای برزخی و بینا بینی نباید مغفول بمانند، زیرا گذر از بخشی به بخش دیگر نمی تواند بدون تمهید مقدمه و قفل و بندهای ضروری صورت گیرد.
به گمان نگارنده، دوره گشتاسبی در شاهنامه، گذار حماسه ملی از اسطوره به دوره تاریخی ساسانی است.تمرکز اشکال متنوع قدرت در حکومت گشتاسبی غیر از آن که اجتماع خویشکاریهای طبقات سه گانه تقسیم بندی اجتماعی ( شاه – موبد ، رزمیار ، تولید کننده ) را در این حکومت نشان می دهد ، با اجتماع هدفمند امشاسپندان نیز که هر یک پیش از تمرکزشان در اهورا مزدا به صورت یکی از صفات او در دوره ساسانی خود به تنهایی ایزدی مستقل به حساب می آمدند همانند است. حکیم حماسه سرا با روایت حکومت گشتاسپی در این بخش از شاهنامه ، در گذار از اسطوره به تاریخ، زمینه تمرکز خواهی و خود کامگی ساسانی را نشان می دهد.