محمد فنایی اشکوری

محمد فنایی اشکوری

مدرک تحصیلی: دانشیار ، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره فلسفه دین
پست الکترونیکی: dr.r.akbarian@gmail.com

مطالب

فیلتر های جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۶۰ مورد.
۱.

مواجهۀ حوزۀ علمیه ایران با فلسفۀ غرب(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: فلسفه اسلامی فلسفه غرب فلسفه یونان فلسفه قرون وسطا فلسفه تطبیقی حوزه و دانشگاه

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۲۰ تعداد دانلود : ۹۵
یکی از راه های رشد هر فلسفه ای مواجهه آن با فلسفه های دیگر و تأثیر و تأثرهایی است که در این حوزه رخ می دهد. برخورد اندیشه ها منتهی به پخته تر شدن آنها و ظهور اندیشه های نو می شود. سنت فلسفی ای که با سنت های دیگر در دادوستد نباشد دچار رکود و توقف می شود و اگر هم تحولی در آن رخ دهد، بسیار کند و کم دامنه خواهد بود؛ این درسی است که از مطالعه تاریخ فلسفه می توان آموخت. از این نگاه می توان مناسبات فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را مطالعه و بررسی کرد. فلسفه اسلامی در شکل گیری آغازین خود از فلسفه یونان بهره برد. پس از تکون و رشد فلسفه اسلامی، متون این فلسفه به لاتین ترجمه شد و منشأ تحولاتی اساسی در فلسفه غرب در دوره قرون وسطا گردید. با ورود فلسفه غرب به ایران در عصر جدید و آشنایی ایرانیان با آن، تحولاتی در رویکرد و ساختار فلسفه اسلامی رخ داد. بررسی این تحولات و ترسیم دورنمایی از آینده ارتباط میان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب موضوع نوشته حاضر است.
۲.

اخلاق و معنویت در آیین فتوت(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: جوان مردی فتوت اخلاق معنویت شجاعت ایثار وفا

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۳۳ تعداد دانلود : ۱۰۶
آیین جوان مردی یا فتوت سنتی دیرپا در فرهنگ ایرانی و اسلامی است. هدف این مقاله که با روش توصیفی تحلیلی به بعد اخلاقی و معنوی آیین جوان مردی می پردازد، برداشتن گامی در راه احیای سنت جوان مردی به منظور بسط و تعیمق اخلاق و معنویت است. برای این منظور برخی از منابع و متون متعلق به آیین فتوت استفاده و بررسی شده و به شیوه تحلیلی اصول و خطوط کلی اخلاق جوان مردی استخراج و تبیین شده است. پس از ذکر پیشینه جوان مردی، ارتباط آن با اسلام، اخلاق و معنویت اسلامی بیان شده است. آنگاه راه های بسط و گسترش جوان مردی در عرصه های فردی، اجتماعی و جهانی به اختصار ذکر شده است.
۳.

طرحی برای روش شناسی مطلوب در فلسفه اولی با تأکید بر آراء اندیشمندان معاصر ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: روش شناسی فلسفه اولی (مابعدالطبیعه) منابع علم نظام مندی علم غایت فلسفه اولی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۰۸ تعداد دانلود : ۱۴۲
مقاله حاضر درصدد پاسخ به این مسئله است که فیلسوف در پاسخ به مسائل فلسفی باید از چه روش و منابع معرفتی استفاده کند و در به کارگیری چه منابع و روش هایی محدودیت دارد. پیش فرض مقاله در پاسخ این است که میان غایت، موضوع و روش فلسفه رابطه مستقیم وجود دارد، و تعیین روش و منابع معرفتی مورد استفاده در فلسفه تابعی از غایت و موضوع فلسفه است. با ملاحظه موضوع و مسائل مطرح در فلسفه، آشکار می گردد که بحث از مشترکات میان موضوعات علوم یا واقعیت های گوناگون غایت اصلی فلسفه اولی است. سپس با در نظر گرفتن دو مرحله اساسی در روش شناسی علوم، یعنی اولاً طرح مسئله و فرضیه پردازی و ثانیاً سنجش و اکتشاف نظریه، به این نتیجه می رسیم که در مرحله طرح مسئله فلسفی، شهودهای خاص و همگانی (حسی- وجدانی)، نقل و تجربه (به عنوان زمینه ساز)، در کنار تحلیل های عقلی نقش دارند؛ اما در ناحیه سنجش و اکتشاف نظریات، باید قائل به تفصیل شد: اگر بر همگانی بودن اثبات پذیری مسائل فلسفی تأکید داشته باشیم، نسبت به عوارض وجود، صرفاً تحلیل های عقلی و نسبت به مبادی وجود و تقسیمات وجود (ناظر به موضوعات علوم) تحلیل های عقلی در کنار شهود، تجربه و استقراء به کار گرفته می شود؛ و اگر ارجاع معرفتی به نحو تفصیلی مد نظر نباشد، در هر سه مورد می توان در کنار تحلیل عقلی و تجربه، نقل قطعی را نیز به کار گرفت.
۴.

آیت الله مصباح یزدی نظریه پرداز در فلسفۀ اسلامی معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۱۵۲ تعداد دانلود : ۱۰۷
برای آشنایان با فلسفه اسلامی شکی نیست که آیت الله مصباح یزدی از چهره های شاخص فلسفه اسلامی در عصر حاضر هستند. آثار متعدد و شاگردان بسیار او در این رشته گواه این مدعاست. آنچه نیاز به بحث و تبیین دارد این است که نشان داده شود آیت الله مصباح یزدی چه جایگاهی در فلسفه اسلامی دارد و چه سهم و نقشی در این حوزه ایفا کرده است. رویکرد او به فلسفه چیست، تفکر فلسفی او چه ویژگی هایی دارد، دستاوردهای او در این زمینه چیست و چه درس هایی می توانیم از سیره فلسفی او بیاموزیم؟ در نوشتار حاضر که به روش تحلیلی توصیفی به اختصار و فهرست وار انواع فعالیت های فلسفی او، ویژگی های تفکر فلسفی او و دستاوردهایش بررسی می شود.
۵.

بررسی دیدگاه تمایز مقام گردآوری از داوری در تأثیر ارزش ها بر علوم انسانی اسلامی با نظر به دیدگاه اجتهادی- تجربی(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۲۵۳ تعداد دانلود : ۱۲۷
تولید علم دینی از مباحثی است که اخیراً در مجامع علمی دنیا مورد توجه قرار گرفته است. در این میان، علی رغم مخالفت هایی درخصوص امکان ایجاد علم دینی، برخی اندیشمندان مسلمان نیز درپی تولید علوم انسانی اسلامی هستند. این در حالی است که تولید علوم انسانی اسلامی با چالش هایی مواجه است. اگرچه از ظهور دیدگاه پوزیتیویسم منطقی و افول سیطره آن بر علم مدت ها گذشته است، انحصارگرایی در روش تجربی همچنان در عرصه علم شایع است. انحصار روش تجربی در علم، تأکید بر «اصل عینیت گرایی» و «تمایز گردآوری از داوری» را درپی داشته است. علی رغم مبتنی بودن «اصل عینیت» بر «انحصار روش تجربی» و «غیرواقعی دانستن ارزش ها»، برخی نویسندگان مسلمان سعی کرده اند بین این اصل و «پارادایم علوم انسانی اسلامی» جمع کنند. برخی نیز ضمن اشاره به تفکیک مقام گردآوری از داوری، که در بستر پوزیتیویستی ارائه شده است، فقط تأثیر ارزش ها را در یکی از دو مقام جایز دانسته اند. در این مقاله دیدگاه ذکرشده با روش توصیفی تحلیلی بررسی شده و سعی شده است تعارض این دیدگاه با مبانی «پارادایم علوم انسانی اسلامی» نشان داده شود.
۶.

نگاهی به اندیشه عرفانی آیت الله مصباح یزدی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: گرایش عرفانی عرفان اسلامی شاخصه های عرفان اسلامی سلوک عرفانی مراتب توحید

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۸۱ تعداد دانلود : ۲۱۵
آیت الله مصباح به عنوان متفکر و اسلام شناسی جامع، در حوزه های گوناگون معارف اسلامی، نظرورزی و نظریه پردازی کرده است. یکی از حوزه هایی که ایشان به نظرورزی و اصلاح گری پرداخته، عرفان اسلامی است. از عرفان اسلامی روایت ها و قرائت های گوناگونی وجود دارد. ازهمین رو، اختلاف نظر و موافق و مخالف نسبت به آن بسیار است. برخی از بزرگان همچون علامه طباطبائی، شهید مطهری و آیت الله مصباح، تلقی ای از عرفان اسلامی ارائه می دهند که از سویی حاصل تحلیل عقلی و از سوی دیگر، برآمد از متن آموزه های قرآنی و روایی است، به گونه ای که رد و انکار این تلقی از عرفان آسان نیست. در این مقاله خطوط کلی اندیشه های عرفانی آیت الله مصباح را که روح آن برگرفته از قرآن کریم است، همراه با ملاحظات انتقادی و اصلاحی ایشان نسبت به برداشت های ناصواب در این زمینه، به اختصار عرضه می شود؛ تا هم تشنگان عرفان اصیل اسلامی از زلال آن جرعه ای برگیرند و هم با بهره گیری از روشنگری های آن استاد فرزانه، از لغزش ها و افراط و تفریط ها در این زمینه ایمن باشند. عمده مطالب مقاله برگرفته از کتاب «در جستجوی عرفان اسلامی» حضرت استاد است.
۷.

تعریف عام و خاص زیبایی، ناظر بر حقیقت هستی شناختی آن مبتنی بر آرای صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: زیبایی تجلی صورت تحلیل مفهومی تشکیک

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۸۰ تعداد دانلود : ۳۲۶
در مقاله پیش رو این مسئله به بحث گذاشته شده که چگونه می توان تعریف واحدی از زیبایی ارائه کرد که اتصاف وجودات امکانی و وجود واجب تعالی بدان منعی نداشته باشد؟ نویسندگان تلاش کرده اند با ایده گرفتن از روش «تحلیل مفهومی» شیخ اشراق و با استناد بر آرای هستی شناختی صدرالمتألهین، تعریفی عام از زیبایی ارائه کند؛ به نحوی که هم وجود واجب و هم موجودات امکانی را دربر گیرد. زیبایی مبتنی بر تشکیک خاصی وجود عبارت است از: «تحقق نحوه وجودِ کمالی در صورت»، و بر پایه وحدت شخصی وجود عبارت است از «نحوه تجلی یا ظهور کمالات وجود مطلق در صورت». با اضافه کردن قیوداتی به تعریف یادشده، می توان تعاریف اختصاصی از زیبایی نیز ارائه کرد. نویسندگان جهت دستیابی به تعاریف عام و خاص یادشده با انکار مستدل حیثیت ماهوی برای زیبایی، حیثیت وجودی را برای آن ثابت دانسته است و در ادامه به تحلیل و استخراج مفاهیم فلسفی پرداخته اند که بیانگر نسبت وجود و زیبایی هستند.
۸.

نقد و بررسی رابطه عشق و ایمان فرد در سپهر های وجودی فلسفه سورن کرکگور(مقاله پژوهشی حوزه)

کلید واژه ها: سورن کرکگور سپهرهای وجودی ایمان عشق رابطه ایمان و عشق

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۱۳ تعداد دانلود : ۲۶۰
انسان در اندیشه کرکگور دارای سه سپهر استحسانی، اخلاقی و ایمانی است. فرد در سپهر استحسانی در پی هواهای نفسانی، و در سپهر اخلاقی ملتزم به دستورهای اخلاقی است و در سپهر ایمانی، ماسوای خدا را ترک می گوید. عشق و ایمان دو مؤلفه کلیدی در افق اندیشه کرکگور هستند که در گذر از سپهر اخلاقی به سپهر ایمانی مطرح می شوند. مسئله اصلی این پژوهش، رابطه عشق و ایمان در سپهرهای وجودی فلسفه کرکگور است. وی به معرفی دو نوع عشق زمینی و الهی می پردازد و از حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان نمونه والای عشق و ایمان یاد می کند و چونان وی، از عشق زمینی به عشق الهی پل می زند و آن را اوج ایمان معرفی می کند. رهیافت های به دست آمده در این پژوهش، مطابق دیدگاه کرکگور نشان می دهد: 1. کرکگور ایمان را بر التزام شورمندانه به خداوند استوار می داند که درک آن به وسیله عقل غیر ممکن است؛ 2. از نظر کرکگور، عشق و ایمان یاریگر یکدیگر در تکامل فرد هستند؛ 3. بن مایه چنین نگرشی، غیر معقول شمردن ایمان و وظیفه مند دانستن عشق در اندیشه کرکگور است.
۹.

سخن نخست: اقتراحی برای ارتقای فلسفه آموزی در حوزه علمیه

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۳۳۵
تأمل در باب شیوه های آموزش فلسفه می تواند به رشد تفکر فلسفی و شکوفایی دانش فلسفه کمک کند. در گذشته تقریباً تنها روش یادگیری فلسفه در حوزه های علمیه اسلامی آموختن متونی خاص نزد استاد بود، سپس تدریس آنها و پس از آن گاهی نوشتن شرح و تعلیقه بر آنها و احیاناً تألیف کتابی نو. فلسفه آموزی منحصر بود به یادگیری چند متن معین (از ابن سینا، سهروردی، صدرالمتألهین، سبزواری و...) نزد اساتید فن که سال های متمادی به طول می انجامید.
۱۰.

همراهی برهان و عرفان و قرآن در حکمت متعالیه

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۵۲۲
ویژگی برجسته حکمت متعالیه آن است که صدرالمتألهین از روش ها و منابع گوناگون معرفتی در بنای نظام حکمی خود بهره می برد. فلسفه مشائی، اشراقی، کلام و عرفان و در رأس همه متون دینی قرآن و سنت، منابع حکمت متعالیه را تشکیل می دهند. به عبارت دیگر، در این حکمت از عقل، شهود و نقل دینی برای کشف واقع استفاده می شود. البته صدرالمتألهین ملتزم و متعهد است که یافته های عرفانی و قرآنی را استدلالی و برهانی کند و بدون برهان عقلی سخنی را در نظام فلسفی خود طرح نکند. براین اساس صدرالمتألهین بر وحدت شخصی وجود که نظریه ای عرفانی است برهان عقلی اقامه می کند و از توحید قرآنی با تحلیل عقلی و استدلال نظری دفاع می کند. بنابراین کسانی که می پندارند بهره مندی صدرالمتألهین از قرآن و عرفان با پایبندی او به استدلال فلسفی ناسازگار است بر خطا هستند. او هیچ گاه به جای برهان به قرآن و عرفان پناه نمی برد و خلأ برهانی را با نقل قرآنی و کشف عرفانی پر نمی کند؛ بلکه ازآنجاکه به هماهنگی این معارف اعتقاد دارد می کوشد منظره واحدی را از پنجره های گوناگون تماشا کند. باید افزود که وحی حجیت و اعتبار معرفتی دارد و دلیل نقلی معتبر اگر دلالتش صریح باشد حجیت دارد و مدلولش را برای مؤمن اثبات می کند. شهود عرفانی نیز درصورتی که واجد شرایط شهود معتبر باشد برای صاحب کشف معتبر است و حجیت دارد. اما صدرالمتألهین به عنوان فیلسوف افزون بر این، می کوشد این معارف را برهانی کند تا مقبولیت عام پیدا کنند و قابل عرضه در نظام فلسفی باشند. این روش و مشرب مبتنی بر اصلی است که صدرالمتألهین و پیروانش بر آن تأکید دارند. آن اصل این است که «برهان و عرفان و قرآن از هم جدا نیستند». صدرالمتألهین بر اساس این روش می کوشد هم به نزاع های فلاسفه و عرفا و متکلمان در مسائل بنیادین نظری و اعتقادی پایان دهد و بین مشرب های گوناگون معرفتی آشتی و هماهنگی برقرار کند و هم با تلفیق و ترکیب این روش ها به حل معضلات مهم الهیاتی توفیق یابد و به دستاوردهای جدیدی در ابواب گوناگون فلسفی به ویژه در هستی شناسی و انسان شناسی و معرفت شناسی نایل گردد. پرسشی که در اینجا به اختصار باید بررسی کنیم این است که اینکه براساس حکمت متعالیه بین برهان و عرفان و قرآن جدایی نیست، یا حکمت متعالیه از برهان و عرفان و قرآن در کشف و اثبات دعاوی خود بهره می برد، به چه معناست و تا چه حد می تواند درست باشد؟ آیا این اصل به این معناست که همه حقایق قرآنی از راه عقل و کشف هم به دست می آیند؟ آیا بین هیچ یافت عقلی و شهودی با آموزه های دینی تعارضی نیست؟ آیا همه مباحث حکمت متعالیه با هر سه روش به دست می آیند و اثبات می شوند؟ قطعاً توافق و هماهنگی بالفعل و حداکثری این مشرب ها نمی تواند منظور باشد، به این معنا که همه یافته های عقلی و کشفی و نقلی یکسان باشند و هیچ اختلاف و ناسازگاری بین آنها نباشد و هرچه قرآن می گوید عقل و کشف نیز همان را بگویند و بالعکس. اولاً می دانیم که وحی مصون از خطاست؛ در قرآن کریم و سخنان معصومان‰ خطا راه ندارد. اگر ادعای فوق حداکثری باشد به این معنا خواهد بود که حکیم متأله به همه حقایق دینی از راه عقل و کشف دست می یابد و در یافته های عقلی و کشفی و فهم دینی او هیچ خطایی رخ نمی دهد. روشن است که این ادعایی است گزاف که هیچ غیرمعصومی نمی تواند آن را طرح کند. ثانیاً بر خلاف کتاب و سنت، یافته های عقلی و کشفی محدودند و به تدریج برای انسان ها حاصل می شوند و همه آنچه قابل یافت عقلی و کشفی است هنوز تحقق نیافته است. «الیَوم َ اَکمَلت ُ لَکُم دینَکُم» (مائده: 3) داریم، اما «الیوم اکملت لکم فلسفتکم یا عرفانکم» نداریم. البته صدرالمتألهین در جایی از اکمال فلسفه سخن می گوید اما این ادعا را باید به معنای محدود و نسبی در نظر گرفت. پس از نظر کمیت و قلمرو گزاره ها، بین عقل و کشف و کتاب و سنت برابری نیست. به نظر نمی رسد هرگز بتوانیم به چنین برابری برسیم، چون لازمه اش بی نیازی از دین خواهد بود. درحالی که از کتاب و سنت برمی آید که همه آنچه که انبیا به ما می آموزند قابل دریافت از راه های دیگر نیست؛ «وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» (بقره: 151). آری، اگر عقل کامل باشد و کشف هم تام باشد و خطا در آنها راه نداشته باشد، در آن صورت بین برهان و عرفان و قرآن هماهنگی تام خواهد بود. اما این فقط یک قضیه شرطیه است. شاید تنها مصادیق آن انسان های کامل به معنای معصومان‰ باشند. همچنین می توان گفت هماهنگی و تلازم یادشده درباره ذات برهان و کشف یا برهان و کشف نفس الامری صادق است، اگر چنین چیزی داشته باشیم؛ نه لزوماً مصادیقی از آنها که بالفعل برای ما حاصل می شود. این سخن در باب هماهنگی دیگر راه های معتبر معرفت و معارف دینی نیز صادق است. ثالثاً در حکمت متعالیه موضوعاتی طرح و بحث می شود که در کتاب و سنت مطرح نیستند تا هماهنگی و توافق همه جانبه آنها مطرح شود، مانند مباحث انتزاعی منطقی مثل معقولات ثانیه، اعتبارات ماهیت، و وجود ذهنی؛ ازاین رو نمی توان قلمرو دین و فلسفه را مساوی و یکسان دانست، گرچه مشترکات بسیاری دارند. می توان گفت بین موضوعات و مسائلشان نسبت عموم و خصوص من وجه است. برخی از تعالیم دینی همچون بسیاری از مسائل فقهی دین در فلسفه و از طریق برهان قابل کشف و اثبات نیست. اینجاست که این پرسش به طور جدی طرح می شود که پس به چه معنا می توان هماهنگی برهان و عرفان و قرآن را ادعا و اثبات نمود؟ اولاً چنان که گفتیم این ادعا ناظر به وضعیت بالفعل عقل و کشف نمی تواند باشد. همه معارف دینی، بالفعل از راه عقل و کشف به نحو خطاناپذیری اثبات نشده اند و شاید بسیاری از آنها جز از راه وحی قابل دستیابی نباشند. ثانیاً می توان ادعایی حداقلی را به این صورت مطرح کرد که چون عقل و کشف و شرع هر سه ناظر به واقع هستند، نباید بین دعاوی آنها تعارض و ناسازگاری باشد. از حکیم متأله انتظار می رود بین یافته های عقلی و کشفی و قرآنی او ناسازگاری نباشد، نه اینکه بین آنها یگانگی و هماهنگی تام برقرار باشد و مدعای هر سه از نظر کمیت یا قلمرو مساوی باشند و از نظر صحت و اعتبار یکسان باشند. این تنها یک آرمان است و نمی توان گفت بالفعل محقق است. ثالثاً چیزی را که می توان توصیه کرد و توقع داشت این است که از حکیم متأله انتظار می رود در حکمتش از هر سه منبع عقل و کشف و نقل استفاده کند و برای رسیدن به هماهنگی بین این سه راه بکوشد. این استفاده هم البته نسبی و دارای درجات است. درباره حکمت متعالیه صدرالمتألهین می توان گفت. اولاً صدرالمتألهین فی الجمله در مواردی به طور نسبی از هر سه منبع استفاده می کند، اما هرگز نمی توان گفت او به همه حقایق قرآنی و روایی رسیده است و در هر مسئله ای به هماهنگی راه های سه گانه دست یافته است. ثانیاً صدرالمتألهین می کوشد در امهات اصول اعتقادی دینی مثل مسئله توحید و نبوت و معاد به هماهنگی نسبی بین سه راه معرفت دست یابد. اما البته منتقدان صدرالمتألهین ممکن است در این مدعا مناقشه کنند و مثلاً بگویند معاد صدرالمتألهین با معاد قرآنی فاصله دارد، کما اینکه چنین گفته اند. بنابراین، آنچه می توان از گزاره «برهان و عرفان و قرآن از هم جدا نیستند» استفاده کرد این است که حکیم باید این گزاره را نصب العین خود سازد و آن را به عنوان دورنمای سیر و سلوک معرفتی خود در نظر گیرد و ناسازگاری داده های این سه راه را برنتابد و به سوی هماهنگی آنها حرکت و کوشش کند. این اصل به عنوان یک اصل هدایتگر و جهت دهنده و راهنما بسیار مهم و مفید خواهد بود. قاعده محل بحث را می توان به موارد دیگر هم توسعه داد و این هماهنگی باید بین همه معرفت ها باشد. از جمله بین حس و تجربه معتبر ازیک سو و عقل استدلالی و کشف عرفانی و وحی دینی باید هماهنگی باشد که نزاع معروف علم و دین ناظر به این مسئله است. البته آنچه می توان توقع داشت هماهنگی حداقلی به معنای عدم تعارض علم و دین است. چون قلمروهای مشترک آنها محدود است. همچنین بین یافت تاریخی به روش تاریخی معتبر و متون تاریخی دینی نباید ناسازگاری باشد. البته سخن از یافت و موارد یقینی است، نه لزوم هماهنگی بین ظنون تاریخی و قطعیات دینی. مصداق دیگر برای قاعده فوق، لزوم هماهنگی بین یافته های عقل عملی و وجدان اخلاقی با تعالیم دینی مرتبط با آن است. تعارض بین یافت عقل عملی و شهود اخلاقی با آموزه های دینی نیز پذیرفته نیست و انتظار می رود که چنین هماهنگی برقرار باشد. البته موارد خاصی مثل مأمور شدن حضرت ابراهیم (ع) به ذبح اسماعیل (ع) مواردی استثنایی هستند که توضیح و تبیین خاص خود را می طلبد. در اینجا لازم است به قاعده معروف «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و بالعکس» اشاره کنیم. این قاعده می گوید هرجا عقل حکمی قطعی داشته باشد شرع هم موافق با آن است. البته از این قاعده استفاده نمی شود که در همه مواردی که شرع حکم دارد عقل نیز حکم قطعی دارد. همچنین معنای قاعده آن نیست که هر حکم شرعی لزوماً دلیل عقلی دارد و برای عقل قابل کشف است. بلکه مراد این است که اولاً حکم قطعی عقل با شرع یکی است و ثانیاً چون عقل به طورکلی حقانیت شرع را پذیرفته است، همه احکام آن را نیز می پذیرد بدون اینکه لزوماً خود به طور مستقل راهی برای کشف تفصیلی آنها داشته باشد.
۱۱.

سخن نخست: حکمت چیست و حکیم کیست؟

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۹۳۰۵
حکمت (wisdom) مساوی با فلسفه نیست. فلسفه عقل ورزی نظری است. فلسفه ارسطو و فلسفه کانت دو نمونه از فلسفه هستند. حکمت/خردمندی/فرزانگی، واجد این بعد هست، اما در آن خلاصه نمی شود. افزون بر خردورزی نظری، حکمت دو بعد دیگر نیز دارد: بهره مندی از وحی و برخورداری از شهود. خردورزیِ حکیم او را به محدودیت عقل و ضرورت روآوردن به دین حق رهنمون می شود. حکیم در کنار بهره گیری از عقل و در ادامه مسیر حقیقت جویی، از مشکات نبوت نور می گیرد و بر سفره صحف آسمانی می نشیند. حکیمِ مؤمن به نبوت ختمی، معتکف درگاه قرآن و سنت می شود و در اقیانوس بی کران حکمت نبوی و ولوی سبّاحی و از آن گوهر معرفت صید می کند. او عقلش را با تعالیم وحی تصحیح و تکمیل می کند و بدین سان به خِردش هم از جهت عمق و هم از حیث گستره غنا می بخشد. اگر از بختیاران صاحب همت و توفیق باشد به فهم ظاهر دین بسنده نمی کند، بل با تهذیب نفس و تطهیر درون چشم شهودش گشوده می شود و آنچه نادیدنی است آن می بیند و از چشمه سار قلبش حکمت می جوشد و بر زبانش جاری می شود. جان کلام آنکه حکمت جمع بین عقل و نقل و شهود، و فلسفه و دین و عرفان است. حکیم کسی است که از همه قوای معرفتی و همه راه های دانش و منابع معرفت بهره می برد. افزون بر این، حکیم تنها به کسب دانش بسنده نمی کند، بلکه همراه با آن با عمل و سلوکش به سوی تعالی وجودی و کمال باطنی سیر می کند. اصولاً چنان معرفتی جز با چنین سلوکی حاصل نمی شود. علم و عمل دو بال حکیم برای پرواز هستند و از هم جدایی ندارند. حکیم حقیقی (الحکیم) خداوند است، اگر به مخلوقی حکمت نسبت داده می شود از باب مجاز و تشبّه به حکیم علی الاطلاق است. حکیم متصل به سرچشمه حکمت الهی و خدامحور است. معرفت خدا، محبت به خدا و اطاعت از خدا و با تمام وجود کوشش و اهتمام در تقرب و وصل به او و لقای او تمام فکر و ذکر و رفتار حکیم را فرامی گیرد. همه کارش خالصانه برای اوست، ربّش فقط الله است. او موحد محض و از هر شرکی پیراسته است و ابراهیم وار می گوید: «... إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ. قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ» (انعام: 162 164). این حکمتی است که خداوند به لقمان عطا کرد: «وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَهَ» (لقمان: 12). شمه ای از حکمت لقمان همان است که در سوره «لقمان» از قول او به صورت پند به فرزندش توصیه شده است. آموزگار اصلی حکمت خداونداست که آن را به انبیا آموخت. «فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (نساء: 54) در میان خلق انبیا آموزگاران نخستین حکمت به مردم هستند. «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ» (آل عمران: 164) پس از انبیا عالمان راستین که وارثان انبیا هستند آموزگاران حکمت اند.
۱۲.

فلسفه هراسی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۷۴
فلسفه کوشش عقلی برای شناخت واقع و راه زیست مطلوب است. ازآنجاکه انسان دارای قدرت تعقل است، در همه فرهنگ ها می توان ردپای فلسفه را دید. اما تدوین فلسفه به صورت یک دانش امری است که برخی از فرهنگ ها در آن فعال تر بوده اند. یکی از خاستگاه های معروف فلسفه، یونان قبل از میلاد است. فیلسوفانی همچون فیثاغورس، هراکلیتوس، پارمنیدس، سقراط، افلاطون و ارسطو از مشهورترین فیلسوفان یونان به شمار می روند. فلسفه یونانی دست کم در ظاهر به دین خاصی وابسته نیست و صبغه دینی ندارد، هرچند اغلب فیلسوفان یونانی الهی هستند. فلسفه یونانی هم به جهان اسلام وارد شد و هم به جهان یهودی مسیحی غرب. ازآنجاکه بین فلسفه و الهیات ادیان ابراهیمی موضوعات و مسائل مشترکی مطرح است، مانند بحث از آغاز و انجام جهان، رابطه طبیعت و ماورای طبیعت، سرشت انسان و سعادت و شقاوت او، برخی از متألهان این ادیان به مطالعه فلسفه روی آوردند و از مباحث فلسفی به ویژه اندیشه های نوافلاطونی در تبیین و توجیه برخی از آموزه های اعتقادی دین بهره جستند. فیلون و ابن میمون یهودی، آگوستین و آکوئیناس مسیحی و فارابی و ابن سینای مسلمان برخی از شناخته ترین متألهانی هستند که کوشیده اند بین یافته های فلسفی و باورهای دینی نوعی هماهنگی برقرار کنند و از روش فلسفی در بحث دینی استفاده کنند. در مقابل این جریان، گروهی دیگر از متشرعان و متکلمان ادیان یادشده قرار دارند که با اصل تفکر فلسفی یا با دخالت دادن آن در فهم دین به ستیز برخاسته اند. تقابل این دو جریان را می توان در نزاع پرماجرای عقل و ایمان در تاریخ قرون وسطای مسیحی مشاهده کرد. یکی از ریشه های اصلی این منازعه، عقل ستیز بودن باورهای بنیادی مسیحیت مانند تثلیث و تجسد است. ناتوانی جریان عقلگرا در دفاع عقلانی از این باورها زمینه شکل گیری ایمان گرایی در مسیحیت شد که تا امروز در الهیات مسیحی حضوری چشمگیر دارد. در جهان اسلام نیز از آغاز ورود فلسفه، جریان فلسفه هراسی و فلسفه ستیزی شکل گرفت. بسیاری از متکلمان و محدثان و فقهای اهل سنت از جمله غزالی و ابن تیمیه و سلفی ها با فلسفه و گاه با منطق و عقل به منازعه برخاستند. از نظر بسیاری از آنان برای شناخت واقع و معارف دین به چیزی جز نص دینی (کتاب و سنت) نیاز نیست. به زعم آنها استفاده از روش عقلی و فلسفی به انکار عقاید دینی منجر می شود. تحت تأثیر این جریان تدریجاً مخالفت با فلسفه در میان برخی از علمای شیعه نیز طرح شد. امروزه نیز این جریان فعال است و طلاب علوم دینی را از روی آوردن به فلسفه منع می کند. برخلاف فلسفه هراسی در مسیحیت که ریشه در ناسازگاری بنیادین باورهای مسیحی با عقل دارد، این مخالفت در جهان اسلام ریشه های دیگری دارد. اما در نهایت این مخالفت نیز به توهم ناسازگاری عقل و دین برمی گردد و مخالفان فلسفه برانند که به کارگیری روش عقلی در شناخت ما را به نتایجی می رساند که در مقابل آموزه های دینی قرار دارد. به عبارت دیگر، در این دیدگاه ولو به صورت ناآگاهانه مفروض است که عقل بشری با آموزه های دینی در تعارض است و سیر آزاد تفکر عقلی به نتایجی ناسازگار با دین منتهی می شود. برخی از اینان بین عقل و فلسفه تفکیک می کنند و می گویند ما با تعقل موافقیم اما با روش فلسفی مخالفیم. این سخن ناشی از عدم شناخت حقیقت فلسفه است. فلسفه چیزی جز به کارگیری روش عقلی در فهم واقع نیست. گاه به روایات و یا اقوال علمای پیشین برای نفی فلسفه تمسک می کنند، درحالی که آن روایات و اقوال در مقام مقابله با فلسفه های الحادی و افکار زنادقه است، نه نفی تفکر عقلی برای اثبات عقاید دینی و دفاع از آنها که در فلسفه اسلامی تعقیب می شود. گاهی فلسفه را رقیب دین و در مقابل آن قرار می دهند، درحالی که چنین نیست؛ فیلسوفان مسلمان به ویژه متألهان شیعی تمام تلاششان مصروف فهم حقایق عقلانی و الهیاتی دین است، نه ایجاد مکتبی در برابر دین. ازاین رو از مهم ترین زمینه های مخالفت متشرعان با فلسفه ابهام در نسبت فلسفه و دین است. به گمان آنها فلسفه دین حق را انکار و نفی می کند و خود دین باطلی را طرح و جعل می کند. بله، فلسفه های الحادی دین را انکار می کنند، اما فلسفه های الهی و به ویژه فلسفه اسلامی در مقابل دین خاضع و نسبت به آن خادم است. کار فلسفه الهی کشف دین و فهم آن است، نه طرد دین و جعل آن. فیلسوف متأله با تثبیت مبانی معرفت شناسی و هستی شناسی عقلی، اصول اعتقادی دین را اثبات می کند و در فهم و تبیین آموزه های اعتقادی دین و تفسیر متون دینی از روش عقلی فلسفی مدد می جوید. البته فلسفه مانند هر علم دیگری محصول ذهن بشر غیرمعصوم است و از این حیث مانند همه علوم دیگر در معرض خطاست و نیازمند به نقد و اصلاح است. علوم دینی مانند کلام و تفسیر و فقه هم همین طور هستند. گرچه منبع علوم دینی وحی و کلام معصوم است، اما استنباط و استخراج معارف از متون دینی مصون از خطا نیست، از همین جهت است که در علوم یادشده با آراء مختلف و حتی نحله و مکتب های گوناگون مواجه هستیم و منازعه و نقد و ابرام در آن بسیار است. از آموزه های مسلم قرآن کریم و روایات معصومان علیها السلام اهمیت و ضرورت تعقل و خردورزی و نکوهش سطحی نگری و ظاهربینی و بی توجهی به عقل است. حقیقت فلسفه نیز چیزی جز استفاده حداکثری از عقل نیست. فلسفه آراء فیلسوفان نیست؛ این آراء، گوناگون و گاه در مقابل هم هستند. گوهر فلسفه و حقیقتش به کارگیری روشمند و نظام مند عقل در شناخت واقع است. ازاین رو جای شگفتی است که کسی با معارف اسلام آشنا باشد اما با عقل ورزی به مخالفت برخیزد. ازاین رو این مخالفت ها منشأی جز تصور نادرست از فلسفه و دین و نسبت بین آنها ندارد. اگر توجه شود که اولاً فلسفه اسلامی ناسازگار با دین نیست، بلکه در خدمت اثبات و فهم دین است، و ثانیاً دین نافی تفکر عقلی نیست، بلکه مؤید و مکمل آن است، و سرانجام اینکه عقل و وحی به عنوان حجت های درونی و بیرونی در کنار هم و معاضد یکدیگرند نه رقیب و معارض هم، وجهی برای فلسفه هراسی و فلسفه ستیزی نخواهد بود.
۱۳.

تقدم نفس بر بدن از دیدگاه ابن سینا، شیخ اشراق و صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: نفس بدن تقدم ابن سینا شیخ اشراق صدرالمتألهین

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۳۲ تعداد دانلود : ۵۵۵
ابن سینا، شیخ اشراق و صدرالمتألهین در باب نفس و نحوه تحقق آن دو بیان متفاوت دارند؛ در بیان نخست نفس را حادث و حدوث آن را همراه با بدن یا به عین حدوث بدن می دانند؛ اما بیان دیگری نیز دارند که صراحتاً یا تلویحاً وجود نفس را قبل از بدن می شمارند و به گونه ای سخن می گویند که قدم نفس از آن برداشت می شود. عدم نگاه جامع به مجموعه آموزه های آنها سبب خواهد شد که آنها را به تناقض گویی متهم کنیم؛ اما نگاه جامع به آموزه های آنها ما را به درکی عمیق تر از مسیله نفس و نحوه تحقق آن در عالم ماده می رساند. بر این اساس عوالمی عقلی، مثالی و مادی برای نفس در نظر می گیریم و وجود نفس قبل از بدن را ناظر به عوالم مثال و عقل، و وجود مادی نفس را مختص عالم ماده خواهیم دانست.
۱۴.

ماهیت و دلالت تجربه دینی(مقاله پژوهشی حوزه)

کلید واژه ها: تجربه دینی الهیات عرفانی احسا س عینیت برهان تجربه دینی دین وحی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۷۹ تعداد دانلود : ۳۵۵
در باب تجربه دینی مباحث مهمی مطرح است، اما مهم ترین مباحث در این زمینه بر محور سه مسیله است: چیستی تجربه دینی، ارزش معرفت شناختی تجربه دینی به طور عام و ارزش الهیاتی تجربه دینی به طور خاص. در این پژوهش به اختصار این سه مسیله بررسی خواهد شد و تفاوت نگاه غربی و اسلامی به مسیله تجربه دینی و نقش متفاوت این پدیده در دو سنت یادشده خاطرنشان خواهد گردید. جان کلام این است که تجربه دینی برای صاحب تجربه ممکن است از ارزش معرفتی بالایی برخوردار باشد، اما کسانی که فاقد چنین تجربه ای هستند، الزام منطقی به قبول دستاوردهای آن ندارند؛ گرچه چنین تجربه هایی می توانند نقش تأییدی و الهام بخشی داشته باشند. برخی متألهان غربی تجربه دینی را گوهر دین پنداشته و برخی دین را مبتنی بر آن دانسته اند، اما در سنت اسلامی از تجربه دینی برای فهم عمیق تر دین و نیل به درجات بالاتری از ایمان سود جسته اند.
۱۵.

فلسفه تطبیقی: چیستی و ضرورت آن

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۱۶۸ تعداد دانلود : ۵۸۲
در فلسفه تطبیقی (Comparative philosophy) غرض بررسی و مقایسه دو سنت یا دو مکتب، یا دو فیلسوف یا دو نظریه و امثال آن است. در این مقایسه مثلاً مبانی، ساختار و روش و نتایج دو فلسفه ارائه می شود و مشابهت ها یا تفاوت های آنها و احیاناً نقاط قوت و ضعفشان نشان داده می شود. ممکن است غرض محقق نشان دادن برجستگی یک فلسفه بر دیگری باشد یا اساساً چنین غرضی نداشته باشد. مقایسه فلسفه ابن سینا و کانت، مثلاً یعنی مقایسه مبانی و روش و مسائل و استدلال ها و نتایج این دو فلسفه و احیاناً داوری بین آنها. همین طور است مقایسه وحدت وجود اسپینوزا و وحدت وجود ابن عربی، یا برهان وجودی آنسلم با برهان صدیقین صدرالمتألهین. البته نباید ظاهربین بود و تفاوت ها و شباهت های سطحی و ظاهری را ملاک قرار داد و به صرف بیان تفاوت ها و شباهت ها بسنده کرد. پرداختن به فلسفه تطبیقی مشروط به شناخت عمیق دو فلسفه است. شناخت دنیای دو فیلسوف و نحوه نگاهشان و شناخت زبانشان شرط ضروری برای ورود در این عرصه است. گاهی ممکن است شباهت ظاهری باشد و تفاوت بنیادی و بعکس. پرداختن به فلسفه تطبیقی کار هر فیلسوف یا پژوهشگر فلسفه نیست. با خواندن چند ترجمه و کتاب و مقاله نمی توان دست به این کار زد. آشنایی عمیق با سنت های فلسفی و تاریخ فلسفه از لوازم فلسفه تطبیقی است، اما برای کار تطبیقی صرف دانستن تاریخ فلسفه کافی نیست. غرض از فلسفه تطبیقی نفس مقایسه و بیان شباهت ها و تفاوت ها نیست، بلکه باید دید ثمره آن چیست. ارزش مقایسه در ثمره آن است و باید نتیجه ای داشته باشد. صرف بیان مشابهت ها و تفاوت ها توجیه ندارد. مقایسه باید راه گشایی در حل مسئله و نوآوری داشته باشد. باید دید پرسشی که در هر دو نظام مطرح است چه پاسخی دارد؟ فلسفه تطبیقی برای بهتر شناختن فلسفه و حل مسائل فلسفی است. از رودررو قرار دادن دو مکتب یا دو متفکر می خواهیم به نتیجه ای برسیم. با مقایسه، دو طرف مقایسه بهتر شناخته می شوند. فلسفه تطبیقی برای شناخت و معرفی فلسفه خودی نیز راهگشاست. گاهی ممکن است تفاوت ها سطحی باشد و در مقایسه تحقیقی به وحدت بنیادین دو فلسفه برسیم؛ همچنین شباهت ها هم ممکن است سطحی باشد و دو فلسفه تفاوت بنیادی با هم داشته باشند. در فلسفه تطبیقی به تأثیر و تأثرات مکتب ها و افراد نسبت به یکدیگر هم ممکن است پی ببریم. از این جهت، فلسفه تطبیقی با تاریخ فلسفه گره می خورد. حاصل کلام این است که مطالعه تطبیقی فلسفه در فهم واقع و کشف حقیقت به ما کمک می کند. به درک فلسفه نزدیک تر می شویم. همچنین زمینه را برای تفاهم و نزدیک شدن فرهنگ ها فراهم می کند. فلسفه تطبیقی دیالوگ بین جریان های فلسفی است که زمینه برای دیالوگ بین فرهنگ ها را فراهم می کند و گفت وگوی بین تمدن ها را در عمیق ترین لایه های آن طرح می کند. فلسفه تطبیقی به معنایی که ما در اینجا توضیح دادیم بیشتر در دوره جدید مطرح شد و شاخه ای نسبتاً جدید در فلسفه است و در گذشته چندان مورد توجه نبوده است. البته جسته و گریخته در لابه لای مباحث آراء فلاسفه بحث می شد و احیاناً مقایسه ای صورت می گرفت، اما توجه استقلالی به این موضوع نبود. شاید یک نمونه کهن از مقایسه دو فلسفه کاری است که فارابی در الجمع بین رأیی الحکیمین کرده است. او کوشیده بین آراء افلاطون و ارسطو در مواردی که آنها در ظاهر با هم اختلاف دارند جمع کند و حتی الامکان هماهنگی و توافق آنها را برجسته کند. اما چنان که می دانیم ظاهرا مبنای کار فارابی مطابق تصور آن زمان این بود که کتاب اثولوجیای افلوطین را از آن ارسطو می دانستند. در هر حال حتی این کار فارابی با فلسفه تطبیقی به معنای امروزی آن فاصله دارد. نمونه دیگر قطب الدین رازی است که در کتاب محاکمات بین آراء فخررازی و خواجه نصیرالدین در شرح اشارات داوری می کند. مقایسه نظرها و نظریات همیشه در فلسفه بوده، اما این غیر از فلسفه تطبیقی به عنوان یک گرایش و رشته است. چنان که اشاره به اندیشه های پیشینیان در همه کتاب های فلسفی ما هست، اما این عین تاریخ فلسفه نیست. نکته مهم در اینجا این است که فلسفه تطبیقی بیشتر به مقایسه دو فلسفه از دو فرهنگ مختلف می پردازد و این مقایسه است که حساس و جالب و سودمند است. مواردی که ما در فلسفه خودمان داشته ایم گفت وگوی درون فرهنگی است، اما در فلسفه تطبیقی توجه اصلی به مطالعه فلسفه هایی است که با هم فاصله دارند و بیگانه از هم به نظر می رسند، از همین جهت گاهی از آن تعبیر به فلسفه بین فرهنگی (cross- cultural philosophy) می شود. بی شک بین فلسفه ها اشتراکاتی هست که مبنای مقایسه است. اشتراک اصلی فلسفه ها این است که همه آنها پایبند به روش عقلی هستند. مسائل را تجزیه و تحلیل عقلی می کنند و با روش عقلی به استنتاج می پردازند و با علوم تجربی، تاریخی و نقلی و شهودی متفاوت هستند. از جهت خاستگاه نیز وجه اشتراک فلسفه اسلامی و غربی این است که هردو ریشه در فلسفه یونانی دارند. البته ریشه فلسفه غرب فقط یونان نیست، بلکه ریشه های رومی و مصری هم دارد و بنا بر بعضی از نظرها از فرهنگ و اندیشه شرقی و ایرانی هم بهره برده است. در اینجا باید افزود که فلسفه اسلامی از طریق ترجمه آثار اسلامی در قرون وسطا و تأثیرگذاری بر حکمای مدرسی، بر فلسفه غرب تأثیر گذاشته است. نکته اشتراک دیگر بین فلسفه اسلامی و بسیاری از فلسفه های غربی این است که آنها با ادیان ابراهیمی پیوند دارند و از آن متأثر هستند و از این جهت ریشه ها و مفاهیم مشترک دارند. مبنای دیگر مقایسه، وجود تفاوت هاست. بدون وجود تفاوت مقایسه معنا ندارد. مثل اینکه فلسفه اسلامی و فلسفه غرب هر دو از فلسفه یونان سرچشمه گرفتند، اما مسیرهای متفاوتی را طی کرده اند. فلسفه از عوامل مختلفی تأثیر می پذیرد. فلسفه از فرهنگ، اوضاع اجتماعی، دین، علوم و معارف دیگر و حتی خصوصیات روحی و روانی افراد رنگ می پذیرد. ازاین رو فلسفه در غرب، در جهان اسلام و در شرق دور سرنوشت مختلف داشته است. حتی در اسلام بین شیعه و سنی از جهت سیر و جایگاه فلسفه تفاوت هست. ادیان مسیحیت و یهودیت، تمدن یونان و روم، تحولات قرون وسطا و دوران رنسانس و پیدایش علم جدید در شکل گیری و مسیر فلسفه در غرب تأثیر چشمگیری داشته است. به عنوان مثال اگر فیزیک نیوتن ازیک سو و تشکیکات هیوم از سوی دیگر نبود فلسفه کانت هرگز به وجود نمی آمد. اگر رشد چشمگیر علوم تجربی و موفقیت تکنولوژیک آن نبود هرگز فلسفه پوزیتیویسم در غرب شکل نمی گرفت. اگر نظام سرمایه داری (کاپیتالیزم) در غرب شکل نمی گرفت مارکسیسزم پیدا نمی شد. این تحولات در جهان اسلام رخ نداده است. از سوی دیگر، تعالیم قرآن و آموزه های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری فلسفه اسلامی و رشد الهیات بسیار مؤثر بوده است. پیوند عقلانیت و معنویت در اسلام موجب شکل گیری عرفان نظری در جهان اسلامی شده که خود نوعی نظام مابعدالطبیعی است. عرفان نظری در مسیحیت و هند کم و بیش هست، اما هرگز به شکل عمیق و نظام مند که در جهان اسلام به صورت یک علم رشد پیدا کرده در سنت های دیگر دیده نمی شود. از سوی دیگر، به جهت رکود علوم تجربی و علوم اجتماعی در جوامع اسلامی متأخر فلسفه ناظر به این ساحت ها در جهان اسلام گسترش نیافت. توجه به چند نکته در مطالعات تطبیقی لازم است. یکی این است که باید از ترجمه و تطبیق شتابزده مفاهیم یک فرهنگ به مفاهیم آشنای فرهنگ خودی دوری کرد. این همسان پنداری گاهی مانع فهم ما از فرهنگ های دیگر می شود. تا به واژه آشنایی در مکتب فلسفی دیگر برمی خوریم نباید فکر کنیم لزوماً این واژه یا اصطلاح در آن فرهنگ همان معنایی را دارد که در فرهنگ ما دارد. این امر مختص به فلسفه نیست، بلکه در همه مطالعات تطبیقی باید به آن توجه داشت. اصولاً یکی از دشواری های کار تطبیقی ترجمه و معادل یابی است. البته منظورم فقط ترجمه و معادل لفظی در اینجا نیست، بلکه منظورم معادل مفهومی است. گاهی برخی تا آنجا پیش می روند که فرهنگ ها را به طورکلی غیرقابل نفوذ و درک می دانند که از آن به تطبیق ناپذیری (Incommensurability) تعبیر می کنند که این به نظرم افراط و زیاده روی است، گرچه دشواری این فهم و تطبیق را باید پذیرفت. مطلب دیگر این است که در مطالعه مقایسه ای تا جایی که ممکن است نباید پیش داوری داشت و فلسفه مورد قبول خود را همیشه برتر و فلسفه های دیگر را فرودست تر فرض کرد. این گونه ذهنیت مانع فهم و داوری درست درباره مکتب ها و نظریات رقیب می شود. اصولاً پیش داوری ها رهزن هستند، مثلاً یکی از پیش داوری ها آن چیزی است که ذات گرایان و طرف داران حکمت خالده دارند که براساس آن برای همه فلسف ها و ادیان و به طورکلی معارف بشری به ذات و گوهر مشترک قائل هستند. من نمی گویم ذات و گوهر مشترکی وجود ندارد، اما سخنم این است که اگر هم چنین نظری داریم در مطالعه تطبیقی باید آن را در پرانتز بگذاریم و از پیش فرض نکنیم. اگر تحقیق ما را به آنجا رساند اظهار کنیم.
۱۶.

تجربه عرفانی و شهود باطنی(مقاله پژوهشی حوزه)

کلید واژه ها: عرفان تجربه عرفانی کشف شهود کشف صوری کشف معنوی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۰۴۰ تعداد دانلود : ۶۷۷
عرفان به عنوان معرفت، حاصل تجربه ای باطنی است که در سنت اسلامی معمولاً از آن به «کشف» و «شهود» و در سنت غربی جدید معمولاً از آن به «تجربه عرفانی» تعبیر می کنند. در فلسفه دین معاصر از «تجربه دینی» نیز بسیار سخن می گویند که نزدیک به تجربه عرفانی است. مباحثی هم که در این دو زمینه مطرح می شود، مشابه است و در مواردی هم پوشانی دارد. گاهی تجربه دینی را امری عام و تجربه عرفانی را قسمی از آن در نظر می گیرند که در این صورت نسبت آنها عام و خاص است. گاهی آنها را دو نوع تجربه متفاوت تلقی می کنند. در این تلقی تجربه عرفانی شهود مستقیم وحدت هستی است؛ اما تجربه دینی، تجربه امر مقدس بدون عنصر یگانگی هستی است. آنچه در این تلقی ها مشترک است، این است که تجربه عرفانی نوع برتر تجربه باطنی و معنوی است. برای شناخت چیستی و حقیقت تجربه عرفانی نخست به مهم ترین ویژگی هایش آن گونه که برخی از پژوهشگران غربی طرح کرده اند، خواهیم پرداخت؛ سپس نکاتی را در باب چیستی تجربه عرفانی خاصه شهود و اقسام آن در عرفان اسلامی طرح می کنیم.
۱۷.

بررسی دیدگاه استیس درباره وحدت وجود در عرفان اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)

کلید واژه ها: وحدت وجود عرفان اسلامی یکسانی در نایکسانی شطحیه متناقض نما منطق ناپذیر استیس ابن عربی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۵۰ تعداد دانلود : ۳۵۰
در این مقاله برآنیم به بررسی نظریه «وحدت وجود» از دیدگاه استیس و عرفای اسلامی بپردازیم. نخست نظر عرفای اسلامی را درباره وحدت وجود بیان کرده و، سپس، نظر استیس را در این باره آورده و، در پایان، به مقایسه بررسی و نقد سخنان ایشان پرداخته ایم. عرفای اسلامی برخلاف بیان استیس، که آنها را دوگانه انگار همراه با گرایش های یگانه انگاری و کم و بیش وحدت وجودی می داند به یقین، قایل به وحدت وجودند. و این همان است که استیس در شطحیه وحدت وجود بیان می کند؛ «یکسانی در عین نایکسانی خدا و جهان» در بیان استیس همان «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» عرفای اسلامی است. تفاوت این نظرگاه ها تنها در نحوه بیان و عمق درک مطلب و، در نتیجه، چگونگی توجیه وحدت و کثرت می باشد که استیس، به سبب عدم درک عمیق این مطلب، آن را حکمی متناقض نما و، البته، قابل توجیه می شمارد. وی حوزه عرفان را بیرون از حوزه منطق و، لذا، فراذهنی و فراعقلی معرفی می کند، در حالی که عرفای اسلامی نه تنها «وحدت وجود» را خارج از حیطه منطق و برهان ندانسته اند بلکه با جرئت تمام آن را برهانی و قابل توجیه می دانند
۱۸.

گذر از متافیزیک / عباسعلى امیرى(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: دازاین هایدگر فلسفه انسان متافیزیک هستى

حوزه های تخصصی:
  1. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی یونانِ باستان و روم سقراط تا ارسطو افلاطون (428-348 ق.م)
  2. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای متافیزیک باوری معاصر
  3. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی متافیزیک
  4. حوزه‌های تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی معرفت شناسی
تعداد بازدید : ۴۷۵۵ تعداد دانلود : ۱۲۷۰
هایدگر معتقد است افلاطون با نظریه مُثُل و روى گردانى از حقیقت به صدق، سنگ بنایى را گذاشت که بر تمام تاریخ متافیزیک تأثیر داشت. تفکیک میان فاعل شناسا و متعلق شناسایى در فلسفه پس از افلاطون ادامه یافت و در فلسفه دکارت به نقطه اوج خود رسید. سوبژکتیویته حاصل از چنین تمایزى، سیطره اى تام و تمام بر انسان داشت و او را از جایگاه خود کنار زد و به ظهور تکنولوژى و علم جدید انجامید و بى خانمانى را براى انسان معاصر به ارمغان آورد. هایدگر راه رهایى از سیطره سوبژکتیویته را بازگشت به دیدگاه فیلسوفان پیشاسقراطى مى داند و پرسش از هستى را در اولویت طرح فلسفى خود قرار مى دهد. از دیدگاه هایدگر تنها موجودى که مى تواند از هستى پرسش کند، دازاین است که با در جهان بودن در هستى غوطه ور است و مى تواند معناى آن را درک کند. طرح هایدگر به گونه اى است که فلسفه اسلامى را نیز دربر مى گیرد. ازاین روى پیش از هر گونه تطبیق و مقایسه میان این دو فلسفه، باید به نقدهاى بنیادین هایدگر بر متافیزیک توجه لازم و کافى مبذول داشت تا از هر گونه رهزنى شباهت ها و تمایزها دور مانیم.
۱۹.

تبیین نظریة جمع میان تشبیه و تنزیه عرفانی

کلید واژه ها: تشبیه تنزیه مقام ذات اطلاق مقسمی تجلی و عرفان اسلامی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۷۶ تعداد دانلود : ۶۴۰
«تشبیه» انسان وار دانستن خداوند، و «تنزیه»، دور دانستن خدا از نقایص مخلوقات است. بسیاری رابطة این دو را مانعة الجمع دانسته اند، و حال آنکه در متون دینی، تنزیه همراه با تشبیه است، بلکه در دل هر تنزیه، تشبه نهفته. در ابتدا، جمع میان تشبیه و تنزیه متناقض می نماید. خداوندی که از نقایصِ مخلوقات دور است، چگونه بدان ها از رگ گردن نزدیک تر است؟ عرفان نظری با ارائة نظامی وجودشناسانه، به تبیین این مسئله نشسته است. ذات حق به اطلاق مقسمی، نه تنها از تشبیه، بلکه از تنزیه نیز مبراست. مقام ذات را می توان فوق تشبیه و تنزیه دانست؛ زیرا در آن مقام، خلقی راه ندارد. بر اساس وحدت شخصی وجود، حق وجود بالذاتِ حقیقی است و همه جا را فراگرفته. پس از مقام ذات، ماسوای حق، تجلیات، و شئونِ حق هستند که وجودی بالعرض دارند و البته دارای نفس الامر هستند. وجود بی نهایت حق در دل هر ذره، موجود و فراتر از آن نیز هست. این وجود بی نهایت دارای تمایز احاطی است و بر همة تجلیاتش، احاطة وجودی دارد. بنابراین، در مقام کثرت، حقِ بی نهایت در دل هر ذره، وجود دارد و آن موطن را پرکرده است، اما در عین حال، از آن نیز فرا می رود و ماورای آن را نیز دربرمی گیرد. پس هر تجلی خداوند در عین حال که حق است، در همان حال حق نیست؛ به این معنا که خلق، حق است؛ اما حق فقط خلق نیست، بلکه ماورای خلق نیز هست.
۲۰.

جایگاه ریاضت در تربیت اخلاقی از منظر قرآن و حدیث(مقاله علمی وزارت علوم)

کلید واژه ها: ریاضت تربیت فلسفه خلقت مجاهده با نفس امتحان و ابتلاء

حوزه های تخصصی:
  1. حوزه‌های تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
  2. حوزه‌های تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن اخلاق و تربیت در قرآن
  3. حوزه‌های تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی کلیات فلسفه‌ اخلاق
  4. حوزه‌های تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی کلیات فلسفه‌ تعلیم و تربیت
  5. حوزه‌های تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی
  6. حوزه‌های تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی اخلاق و تربیت در روایات
تعداد بازدید : ۱۶۸۷ تعداد دانلود : ۶۷۰
این نوشتار سعی در بازنگری و تقویت جایگاه «ریاضت نفس» در نظام تربیتی و اخلاقی اسلام دارد؛ ریاضت، روح انسان را «قوت» و «خضوع» می بخشد و این دو خصلت، ضامن موفقیت در همه عرصه ها اعم از فردی و اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، دنیوی و اخروی هستند؛ ریاضت به دو قسم اختیاری و غیر اختیاری قابل تقسیم است که تمام تکالیف شرعی در قسم اختیاری جای گرفته و مقصود از ریاضت غیر اختیاری، ابتلائات و امتحانات الهی است؛ این دو قسم، مکمل یکدیگر در فرآیند تربیت انسانند و با فلسفه خلقت انسان گره خورده اند؛ فلسفه تبعید انسان به محنت کده دنیا، اشرفیت نفس او در میان سایر مخلوقات بود که او را در معرض خطرناک ترین رذیلت اخلاقی یعنی غرور و تکبر قرار داد؛ از آنجا که علاج هر رذیلتی با ضد آن است، ریاضت تنها مسیری بود که نه تنها انسان را از رذیلت تکبر پیراست بلکه او را به زیباترین فضیلت اخلاقی یعنی محبت و عشق الهی نیز بیاراست.

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان