در این مقاله اظهار شده است علم و فرهنگ و تکنولوژی و به ویژه سیاست نمی تواند از فلسفه جدا و بی نیاز باشد. علم بدون فلسفه چنان که دکارت گفت مانند درخت بی ریشه است و علم به عنوان میوه همواره به فلسفه به عنوان ریشه نیاز دارد. گروه های مختلفی در دوران معاصر از قبیل پوزیتیویست ها و نحله های دیگر سعی کرده اند نیاز علم به فلسفه و به ویژه نیاز سیاست به فلسفه را انکار کنند. اما کوشش آنها موفق نبوده است و حتی فلسفه پست مدرن پایه های متافیزیکی متناسب خاص خود را دارد. تفکر فلسفی همواره در گذشته پایه تمدن و فرهنگ بشری بوده است و در آینده هم خواهد بود.
در مورد قضیه دروغ گو،(کل کلامی کاذب , هرچه می گویم دروغ است)در طی دو هزارو پانصدسال بسیار بحث شده است اما کمتر توجه کرده اند«کل کلامی کاذب»یک قضیه نیست بلکه یک شبه قضیه است که با اصل منطق منافات داردو نمی توانددرمنطق جایی پیداکند.این ها احکام و قضایای ممتنعند و پیداست که حکم یا قضیه ممتنع اصلا قضیه نیست که صادق یا کاذب باشد. دروغ دانستن دورغ, صادق بودن دروغ گو و صدق دروغ را اثبات نمی کندو نکته مهم این اینکه این قبیل پارادکس ها در صورتی پیش می آید که زبان را صرف زبان منطق بدانیم.منطق مقام و جایگاه مهمی در زبان دارداما زبان تابع منطق نیست و در منطق منحل نمی شود.منطق صورت و جلوه ای از صورت ها و جلوه های زبان است.