آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

جمرات در گذشته و حال، عنوان نوشتار و پژوهشی است که توسط
حضرت آیتالله العظمی آقای ناصر مکارم شیرازی ـ دامظلّهالعالیـ به
رشته تحریر در آمده و معظم له در این نوشته، بحث خود را در چهار محورزیر:
* کلمات ارباب لغت در تفسیر و توضیح جمره
* نقل کلمات فقهای بزرگ شیعه و اهل سنّت
* آنچه از روایات اسلامی استفاده میشود
* پاسخ به پرسشهای مختلف و بررسی نقدها
دنبال کرده و در آن، به بررسی مشکل رمی و نیز بیان نظریه فقهیِ خود پرداختهاند.
محور اول و دومِ این بحث را در شماره پیشین (45) آوردیم و اکنون محور سوم و چهارم آن، که بخش پایانی است، را ملاحظه خواهید فرمود:
جمرات در روایات اسلامی
گرچه در روایات اسلامی، در مورد جمره، سخن صریح به میان نیامده، لیکن اشارههایی وجود دارد که نشان میدهد «جمرات» همان محلّ اجتماع سنگریزههاست.
توضیح اینکه: روایاتِ رمی جمرات در کتاب «وسائل الشیعه»، در دو بخش نقل شده است:
الف: در ابواب «رمی جمره عقبه»
روایات این بخش، در ضمن هفده باب آمده که روایات فراوانی است در باره احکام جمرات; لیکن در هیچ یک از آنها، تفسیر و توضیحی درباره جمره و اینکه جمره «ستون» است یا «محلّ اجتماع سنگریزهها»؟ دیده نمیشود.
ب: «ابواب العود الی منی و رمی الجمار...»
پس از ابواب ذبح و تقصیر، احادیث فراوان دیگری با عنوان بالا، طی هفت باب، درباره رمی هر سه جمره بیان فرموده، که در هیچیک از این روایات نیز سخنی از تفسیر جمرات به چشم نمیخورد.
گرچه در روایات اسلامی، در مورد جمره، سخن صریح به میان نیامده، لیکن اشارههایی وجود دارد که نشان میدهد «جمرات» همان محلّ اجتماع سنگریزههاست.
ولی با بررسی دقیقی که در مجموع این ابواب بیست و چهارگانه به عمل آمد، در روایات متعدّدی، اشارههای پرمعنایی دیده میشود که نظریه ما را تأیید میکند و نشان میدهد که جمره همان «محلّ اجتماع سنگریزهها» است.
به روایات زیر توجّه کنید:
1 ـ در حدیث معتبری از معاویةبن عمّار از امام صادق(علیه السلام) میخوانیم:
«فَإِنْ رَمَیْتَ بِحَصَاة فَوَقَعَتْ فِیمَحْمِل فَأَعِدْ مَکَانَهَا وَ إِنْ أَصَابَتْ إِنْسَاناً أَوْ
جَمَلاً ثُمَّ وَقَعَتْ عَلَی الْجِمَارِ أَجْزَأَکَ».(1)
«اگر سنگریزهای پرتاب کردی و در محملی افتاد، یکی دیگر به جای آن رمی کن، و اگر به بدن انسان و یا شتری خورد، سپس روی جمرات افتاد، کفایت میکند».
تعبیر به «وقعت علی الجمار» (روی سنگریزهها افتاد)، نشان میدهد که جمره همان قطعه زمینی است که سنگها روی آن میافتد.
توجّه داشته باشید که بسیاری از ارباب لغت «جمار» را به معنای سنگهای ریز تفسیر کردهاند; از جمله:
ابن اثیر در «نهایه» مینویسد: «الجمار هیالأحجار الصغار».
و فیّومی در «مصباح المنیر» آورده است: «و الجمار هیالحجارة».
همچنین ابن منظور در «لسان العرب» میگوید: «الجمرات و الجمار، الحصیات الّتیترمی بها فیمکّة».
بنابراین، افتادن سنگ بر جمار; یعنی افتادن روی سنگریزهها، و همین امر، طبق روایت بالا، برای وظیفه رمی جمرات کفایت میکند.
بنابراین، تعبیر مذکور، دلیل خوبی است بر مقصود.
افزون براین، سنگی که به بدن انسانی یا شتری بخورد، در برگشت، چنان قوّتی ندارد که به ستونها اصابت کند (اگر آنجا ستونی باشد)، حدّ اکثر آن است که روی سنگریزهها میافتد.
2 ـ حدیث بزنطی (احمدبن محمّدبن ابی نصر) از ابوالحسن (علیبن موسی الرضا(علیهما السلام):
«وَ اجْعَلْهُنَّ عَلَی یَمِینِکَ کُلَّهُنَّ وَ لا تَرْمِ عَلَی الْجَمْرَةِ...».(2)
«تمام جمرات را، هنگامِ رمی، در طرف راستِ خود قرار ده و به هنگام رمی، روی جمره نایست.»
این حدیث نیز نشان میدهد که جمره همان سنگریزههاست; زیرا بعضی روی یک طرف آن میایستادند و طرف دیگر را رمی میکردند و جمعی از علمای عامّه، آن را
کافی دانستهاند و ما حرام یا مکروه میدانیم. امام(علیه السلام) از این کار نهی
_________
1. وسائل الشّیعه، ج10، ابواب رمی جمرةالعقبه، باب6، حدیث1
2. وسائل الشیعه، ج10، ابواب رمی جمرةالعقبه، باب10، حدیث 3
_________
میکند و بدیهی است که هیچ عاقلی به هنگام رمی جمره روی ستون نمیایستد.
در کلمات فقهای عامّه، در بحث گذشته نیز به این معنی برخورد کردیم که بعضی از آنها میگویند: ایستادن روی جمره جایز نیست. (دقّت کنید).
3 ـ در کتاب «فقه الرضا» آمده است:
«إِنْ رَمَیْتَ وَ دَفَعْتَ فِیمَحْمِل وَ انْحَدَرَتْ مِنْهُ إِلَی الاَْرْضِ أَجْزَأَتْ عَنْکَ»(1)
«هرگاه رمی کردی و در محمل افتاد و از آنجا به روی زمین غلتید، کافی است.»
4 ـ در نسخه دیگری در همان کتاب آمده است:
«إنْ أصَابَ إنْسَاناً ثَمَّ أوْ جَمَلاً ثُمَّ وَقَعَتْ عَلَی الأرْضِ أجْزَأهُ».(2)
«هرگاه به انسان یا شتری که در آنجاست اصابت کند، سپس بر زمین افتد (و در مرمی قرار گیرد) کفایت میکند.»
پر واضح است که مراد از این عبارت، غلتیدن و افتادن در زمین محلّ رمی است. بنابراین، ایراد مرحوم صاحب جواهر که میگوید: «این حدیث مبهم است; زیرا کلمه «ارض» مطلق است»، موجّه به نظر نمیرسد و حدیث ابهامی ندارد. منظور از افتادن سنگریزه بر زمین، افتادن آن بر جمره (مجتمع الحصی) است.
5 ـ بیهقی محدّث معروف اهل سنّت در حدیث مفصّلی نقل میکند:
«جبرئیل مناسک حج را به ابراهیم(علیه السلام) عرضه داشت; از جمله
«ثمّ انتهی إلی جمرة العقبة فعرض له; یعنی الشیطان، فرماه بسبع حصیات حتّی
_________
1. المستدرک، ج10، ابواب رمی جمرة العقبه، باب6، حدیث1، در مصدر آمده: و إن رمیت و دفعت.
2. همان.
_________
ذهب»(1) سپس ابراهیم (به اتفاق جبرئیل) به جمره عقبه رسید، شیطان در آنجا بر او ظاهر گشت، ابراهیم هفت سنگریزه به او انداخت و او رفت».
روشن است منظور از «جمره» در اینجا، همان توده سنگریزههایی است که بهطور طبیعی در آنجا وجود داشته، نه اینکه در زمان حضرت ابراهیم(علیه السلام) ستونی در آنجا قبل از این ماجرا ساخته شده بود (مگر اینکه کلماتی در تقدیر بگیریم که مخالف ظاهر کلاماست).
6 ـ در حدیث دیگری در همان کتاب میخوانیم:
«ابن ابی نعم» میگوید: از ابو سعید (خدری) درباره رمی جمرات پرسیدم، گفت: سنگهایی که قبول گشته، به آسمان برده میشود و اگر چنین نبود جمرات از کوه ثبیر (کوهی است در مدینه) بلندتر میشد (و لولا ذلک کان أطول من ثبیر!)(2)
از این حدیث به خوبی استفاده میشود که جمرات همان توده سنگریزههاست که بر اثر پرتاب سنگهای جدید، روز به روز بزرگتر میشود.
7 ـ «ازرقی» در کتاب «اخبار مکّه»، چنانکه خواهد آمد، حدیثی از عطا نقل میکند که: «نزد ابن عباس بودم، به او گفتم: من در وسط جمره رفتم (إنّی توسّطت الجمرة) و از پیش رو و پشت سر و طرف راست و چپ رمی کردم و چیزی از سنگها را احساس نکردم، ابن عباس گفت: سنگهای مقبول به آسمان میرود».(3)
آیا وسط جمره رفتن و پیش رو و پشت سر و طرف راست و چپ را سنگ زدن، جز با آنچه گفتیم میتواند صحیح باشد؟
* * *
در اینجا دو حدیث وجود دارد که ممکن است تصوّر شود اشاره بر وجود ستون برای جمرات میکند:
1 ـ «عَنْ أَبِیغَسَّانَ حُمَیْدِ بْنِ مَسْعُود، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنْ رَمْیِ الْجِمَارِ عَلَی غَیْرِ طَهُور، قَالَ: الْجِمَارُ عِنْدَنَا مِثْلُ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ حِیطَانٌ إِنْ طُفْتَ بَیْنَهُمَا عَلَی غَیْرِ طَهُور، لَمْ یَضُرَّکَ وَ الطُّهْرُ أَحَبُّ إِلَیَّ فَلا تَدَعْهُ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیْهِ».(4)
_________
1. السنن الکبری، ج 5، ص 154
2. السنن الکبری، ج5، ص 128
3. اخبار مکّه، ج1، ص171
4. وسائل الشیعه، ج10، ابواب رمی جمرةالعقبه، باب2، حدیث 5
_________
«ابو غسّان حمید بن مسعود میگوید: از امام صادق(علیه السلام) پرسیدیم: آیا میتوان رمی جمرات را بدون وضو انجام داد؟ امام فرمود: جمرات در نزد ما مانند صفا و مروه حیطانی بیش نیست، اگر بدون وضو سعی صفا و مروه کنی، ضرری ندارد (اگر جمرات را هم بدون وضو رمی کنی مانعی ندارد) امّا با وضو بودن نزد من بهتر است، تا میتوانی آن را ترک نکن.»
بعضی از فقهای متأخّر تصوّر کردهاند حیطان (جمع حائط به معنای دیوار) نشان میدهد که در آنجا دیواری وجود داشته و این دیوار احتمالاً همان ستونهای جمرات بوده است.
ولی این استدلال از چند جهت قابل مناقشه است; زیرا:
اوّلاً: سند حدیث ضعیف است; زیرا حمیدبن مسعود از مجاهیل است. بنابراین، با حدیث مزبور، که خبر واحد ضعیفی است، نمیتوان چیزی را ثابت کرد، در حالی که روایات سابق، متضافر بودند; به علاوه در میان آنها حدیث صحیح و معتبر نیز وجود داشت.
ثانیاً: از نظر دلالت هم اگر بر خلاف مطلوب دلالت نکند، بر وفق مطلوب نیست; زیرا:
الف: «حیطان» جمع «حائط» به معنای دیواری است که دور چیزی را میگیرد و این کلمه از ماده «حَوَطَ» و «اَحاطه» گرفته شده است، لذا به باغهای محصوری که اطراف آن را دیوار کشیدهاند «حائط» میگویند.
ابن منظور در «لسان العرب» مینویسد:
«و الحائط: الجدار لاَِنَّهُ یحوط ما فیه، و الجمع حیطان».
«حائط، به معنای دیوار است; زیرا آنچه را که در وسط آن قرار دارد، احاطه میکند و جمع آن حیطان است.»
جالب اینکه معنای اصلیِ «حوط» حفظ و نگهداری چیزی است و به دیوارهایی که گرداگرد چیزی را میگیرد، حائط گفتهاند; زیرا آن را حفظ میکند. فرق «جدار» با «حائط» در همین است که حائط در اصل، چیزی است که گرداگرد را احاطه کند ولی «جدار» به هر دیواری گفته میشود.
بنابراین، معنا ندارد که به ستونی شبیه ستون فعلی جمرات، حائط بگویند و اگر «حائط» در آنجا بوده، دیواری شبیه دیوار حوضچه فعلی جمرات بوده که اطراف آن قطعه زمین مخصوص کشیده شده است و ارتباطی به ستون ندارد (دقّت کنید).
ب: تشبیه به «صفا و مروه» معنای خاصّی را در اینجا القا میکند; زیرا صفا و مروه دو کوه است; یکی کوچک و دیگری کمی بلندتر و در آنجا دیواری وجود نداشته است. به علاوه، دیوار بودن چه ارتباطی به مسأله وضو دارد، که میفرماید: این دو (صفا ومروه، و جمرات) حیطان هستند و نیازی به گرفتن وضو نیست.
به نظر ما، منظور از حدیث بالا این است که: صفا و مروه یک محوّطه معمولی است; نه مسجد، (مانند جمرات) و هیچ یک از این دو، حکم خانه کعبه ومسجدالحرام را ندارد، که وضو گرفتن برای انجام طواف، واجب باشد و برای دخول در مسجد مستحب.
بنابراین، حدیث مزبور هیچگونه دلالتی بر وجود ستون در جمرات ندارد، بلکه ممکن است دلالت بر خلاف داشته باشد.
* * *
2 ـ در حدیث دیگری از عبد الأعلی، از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده است:
«قَالَ: قُلْتُ لَهُ: رَجُلٌ رَمَی الْجَمْرَةَ بِسِتِّ حَصَیَات، فَوَقَعَتْ وَاحِدَةٌ فِیالْحَصَی؟ قَالَ: یُعِیدُهَا إِنْ شَاءَ مِنْ سَاعَتِهِ وَ إِنْ شَاءَ مِنَ الْغَدِ إِذَا أَرَادَ الرَّمْیَ».(1)
«به حضرت عرض کردم: مردی جمره را با شش سنگریزه رمی کرده و یکی از آنها در ریگها افتاده؟ فرمود: مخیّر است آن را در همان ساعت یا فردا اعاده کند.»
یکی از فضلا میگفت: این حدیث دلالت میکند که اگر سنگریزه روی
سنگریزهها بیفتد کافی نیست، در حالیکه شما میگویید جمره همان «مجتمع
الحصی» است.
در جواب عرض کردم: همانگونه که از عبارات فقها استفاده میشود «الجمرة هیمجتمع الحصی لا السائل منه» یعنی «جمره محلّ اجتماع سنگریزههاست، نه سنگهایی که
1. وسائل الشیعة باب 7 از ابواب «العود الی منی» حدیث 3به اطراف پراکنده میشود» و منظور از روایت بالا، افتادن سنگ در سنگهای پراکنده است، نه در جمره و قطعاً باید اعاده شود، لذا میفرماید: «فیالحصی» و نمیفرماید: «فیمجتمع الحصی».
به علاوه، این حدیث، هم از نظر سند ضعیف است و هم از نظر دلالت. در سند
آن «سهل بن زیاد» آمده که مورد اشکال معروف است و از نظر دلالت، در ذیل حدیث عبارتی است که فقها به آن عمل نکردهاند; یعنی عمداً یک سنگ را به
فرداافکندن.
نتیجه بحث روایی
گرچه در هیچیک از روایاتی که در بالا آوردیم و تمام روایاتی که در باب رمیجمرات آمده، سخن صریحی از موضوع «جمره» به میان نیامده، لیکن از تعبیرات موجود در آنها میتوان اطمینان یافت که «جمرات» چیزی جز محلّ اجتماع سنگریزهها در آن قطعه زمین معیّن از منا نیست و اگر ستونی در آنجا باشد، به عنوان علامت و نشانه است.
ستونی به نام جمره در منا نبوده که به آن سنگ بزنند; بلکه حجاج سنگها را به همان محلّی که امروز به صورت حوضچههایی در اطراف جمرات بنا شده است، پرتاب میکردند.
به تعبیر دیگر، ستونی به نام جمره در منا نبوده که به آن سنگ بزنند; بلکه حجاج سنگها را به همان محلّی که امروز به صورت حوضچههایی در اطراف جمرات بنا شده است، پرتاب میکردند، کمکم بر اثر گذشت زمان مردم علامت را به جای جمره اشتباه گرفتهاند و رمی آن را به جای محلّ اصلی قرار دادهاند و به احتمال قوی این مسأله در قرون اخیر صورت گرفته و به صورت یک عرف در آمده است; زیرا در کلمات پیشینیان دیده نمیشود، زیاد هم نباید تعجب کرد.
نظرات نقّادان و پاسخ به پرسشها
بعد از نشر این فتوا و استدلالهای که آوردیم، استقبال چشمگیری از سوی بسیاری از اهل نظر و بزرگان حوزوی و غیر حوزوی از این بحث شد که شرح آنها ممکن است حمل بر مسائل دیگری شود و از آن میگذریم و از همه آنها متشکّر و سپاسگزاریم.
گروهی نیز پرسشها و شبهاتی طرح کرده و خواهان پاسخ آنها بودند.
در اینجا برای تکمیل این بحث، شبهات و پرسشهای این برادران عزیز را با عنوان «نظرات نقّادان» طرح و مورد بررسی قرار میدهیم:
1 ـ تمسک به احتیاط:
مرحوم صاحب مدارک بعد از نقل کلام شهید در «دروس»، که دو احتمال در معنای جمره ذکر میکند: «إنّها اسم لموضع الرّمیو هو البناء أو موضعه»; «جمره نام آن بنا، یا محلّ آن است»، میفرماید:
«و ینبغیالقطع باعتبار إصابة البناء مع وجوده لأنّه المعروف الآن من لفظ الجمرة و لعدم تیقّن الخروج من العهدة بدونه».(1)
«سزاوار است قطع پیدا کنیم که با وجود بنا، باید سنگریزهها به آن (بنا) بخورد; زیرا الآن معروف از لفظ جمره همان است، به علاوه یقین به برائت ذمّه، بدون آن حاصل نمیشود.»
این در واقع مهمترین دلیلی است که میتوان بر مسأله لزوم اصابت به بنا اقامه کرد.
پاسخ: مرحوم صاحب مدارک از معدود کسانی است که قبل از معاصرین ما، اصابت سنگ را به بنا لازم دانسته و دو دلیل برای مقصود خود آورده است که هر دو قابل مناقشه میباشد:
دلیل اوّل: ایشان میفرماید: امروز (در عصر ایشان) معروف در معنای جمره، همان بناست، ما نیز میگوییم در زمان ما هم معروف همین معنی است ولی اینها هرگز دلیل بر وجوب رمی ستونها نمیشود; زیرا معروف بودن امروز دلیل بر معروف بودن در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و معصومین(علیهم السلام) نمیشود.
مخصوصاً با آن همه شواهد و قراین فراوان از کلمات بزرگان فقها که قبل از ایشان میزیستهاند، که دلالت دارد جمره همان «مجتمع الحصی» است نه بنا.
مگر اینکه قائل به «استصحاب قهقری» شویم و به عقب برگردیم که به زودی به آن اشاره خواهیم کرد که استصحاب قهقری از اصل، واجد حجّیّت نیست و محلّ کلام ما ارتباطی به استصحاب قهقری ندارد.
دلیل دوم: ایشان استدلال به اصالة الاشتغال کردند که این نیز مخدوش است; چراکه احتیاط ایجاب میکند هر دو را رمی کند; یعنی آن چنان سنگ به ستون بزند که سنگ در پای آن بیفتد.
ایراد دیگری هم صاحب جواهر بر ایشان گرفته که آن هم قابل قبول است; ایشان میفرمایند: نمیتوان گفت لفظ جمره وضع شده است برای «ستون» هنگامیکه وجود داشته باشد و بر زمینی که در زیر آن است هنگامی که ستون نباشد(2) (زیرا سابقه ندارد نامگذاری تابع وجود و عدم وجود چیزی باشد).
به همین دلیل صاحب جواهر(قدس سره) قائل به تخییر در میان ستون و اطراف آن شده است.
* * *
1. مدارک الأحکام للسید محمد العاملی، ج 8، ص9
2. جواهر الکلام، ج 19، ص 107
_________
2 ـ تمسک به استصحاب قهقری:
یکی از فضلای حوزه در نامه خود نوشته است، چه مانعی دارد در مورد جمره به استصحاب قهقری، که مورد قبول بعضی از علما است، متوسّل شویم و بگوییم: در زمان ما این ستونها به عنوان جمره شناخته میشوند، به عقب بر میگردیم و میگوییم در زمان پیمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و معصومین(علیهم السلام) نیز به حکم استصحاب، جمره همان بوده است.
پاسخ: این استدلال مایه شگفتی است، زیرا:
اولا: هیچ دلیلی بر استصحاب قهقری یا استصحاب وارونه نداریم و هیچیک از ادله استصحاب، آن را به اثبات نمیرساند و کمتر کسی از محقّقان به سراغ آن رفته است; چراکه «لا تنقض الیقین بالشک» ناظر به یقین سابق و شکّ لاحق است، نه یقین لاحق و شکّ سابق.
ثانیاً: استصحاب در موردی صدق میکند که شک در چیزی داشته باشیم، ما یقین داریم که جمره به معنای بنا نیست، کلمات ارباب لغت و اقوال فقهای خاصّه و عامّه و روایات، دلیل براین معنی است. بنابراین، ارکان استصحاب وجود ندارد و جای استصحاب نیست.
ولی میتوان به جای این استدلال، به دلیل بهتری تمسّک جست و آن «اصل عدم نقل» است که اصلی عقلایی است و گفت: امروز از معنای جمره، همان ستون را میفهمیم و شک داریم در گذشته نیز به همین معنی بوده، یا نقل به معنای جدید شده است، اصل این است که معنی این واژه عوض نشده باشد.
لذا در وقفنامهها و اسنادِ دیگر، الفاظ قدیمی را بر آنچه امروز از آن فهمیده میشود حمل میکنند.
ولی باید به این نکته توجّه داشت که تمسک به اینگونه اصول نیز مربوط به موارد شک است، درحالیکه با توجّه به گواهی لغتدانان و شهادت علمای شیعه و اهل سنّت و دلالت روایات، شکّی باقی نمیماند که جمره همان «مجتمع الحصی» است و محلّی برای اجرای اصل نیست (هرچند اصل لفظی باشد).
* * *
3 ـ تمسّک به روایات جمره عقبه:
بعضی اظهار میدارند: در چند روایت، در مورد جمره عقبه آمده است:
«فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا».(1)
«آن را از طرف مقابل رمی کن نه از بالا.»
تعبیر به «وجه» دلیل بر این است که در آنجا ستونی وجود داشته است.
پاسخ: با توجّه به یک نکته، پاسخ اینگونه استدلالها و همچنین پرسشهای دیگری که درباره جمره عقبه مطرح است، روشن میشود و آن اینکه:
جمره عقبه در یک سراشیبی تند قرار داشته، یکطرف آن بلند و طرف
دیگرش پایین بود، بهطوری که در بعضی از روایات از آن به «وادی» (درّه) تعبیر
شده است.
در روایات آمده است که پیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله) در طرف پایین درّه ایستاد و جمره را رمی کرد و از رفتن به طرف بالای جمره نهی فرمود، حتّی از روایات استفاده میشود برای اینکه مردم به طرف بالا نروند در آنجا دیواری ساخته شد و بعداً نیز مسجدی ساختند تا راه را بر کسانی که میخواهند به طرف بالا بروند ببندند (و شاید فلسفه این حکم آن بوده که اگر گروهی بالا و گروهی پایین قرار میگرفتند، خطر اصابت سنگ برای پایینیها زیادبود).
به هر حال کسی که در طرف پایین میایستاد، جمره (یعنی محلّ اجتماع سنگها) روبهروی او بود و تعبیر به وجه نیز به همین جهت است و تعبیر به «مِنْ أَعْلاهَا» مفهومش این است از تپّه بالا بروند و از بالا سنگ به درون جمره پرتاب کنند.
از اینجا نکته دیگری که برای بعضی شگفت آور شده است نیز روشن میشود و آن اینکه مرحوم علاّمه حلّی در «منتهی» فرمود:
«عَنِ الْجمهور انّ عمر جاء و الزّحام عند الجَمَرةِ فصعد فرماها مِن فَوقِها».(2)
«اهل سنّت نقل کردهاند که عمر نزد جمره آمد، درحالیکه اطراف آن ازدحام بود، بالا رفت و از بالا آن را رمی کرد.»
_________
1. وسائل الشیعة، باب 3 از ابواب «رمی جمره عقبه»، حدیث 1
2. منتهی ج2، ص732
_________
تعجّب آنها از این نظر است که لابد آنجا ستونی بوده و عمر بالای ستون رفته و زیر پای خود را رمی کرده است و حال آنکه معنای حدیث این است: «نظر به اینکه در طرف پایین جمره (در کنار درّه) ازدحام بوده، عمر برای راحتی به طرف بالای تپّه رفت و از بالا آن را رمی کرد، یعنی سنگ را به مرکز اجتماع سنگها پرتاب کرد در حالیکه سنّت این بوده که پایین بایستند و از روبهرو رمی کنند».
اینکه بعضی تصوّر کردهاند مفهومش این است که عمر از ستون بالا رفت و روی ستون ایستاد و از بالا زیر پای خود را رمی کرد، چیزی است که اگر درست بیندیشیم تصدیق میکنیم که هیچ عاقلی دست به چنین کاری نمیزند; زیرا فرض بر ایناست که انبوه جمعیّت در اطراف جمره ازدحام کردهاند (و جمره را ستون فرض میکنیم) و مرتب سنگها به سوی آن پرتاب میشود حال یک نفر به کنار ستونها بیاید و بخواهد بالای آن بایستد و هفت سنگ بزند سپس پایین بیاید و برگردد و به سراغ کار خود برود.
به یقین بدن این شخص کاملاً مجروح خواهد شد، حال کدام عقل اجازه میدهد که کسی به چنین کار خطرناکی دست بزند.
به یقین چنین نبوده، بلکه عمر برای اینکه از ازدحام نجات یابد، به بالای سراشیبی رفت و از آنجا به راحتی سنگها را در جمره; یعنی همان مجتمع سنگها، پرتاب کرد، کاری که خیلی آسان و راحت بود.
* * *
4 ـ تمسک به چند قرینه:
یکی از علمای فاضل شهرستان در نامه خود چنین مینویسد: «تحقیق جنابعالی درباره حکم و موضوع، متعلّق رمی جمرات را مطالعه کردم، «فجزاک اللّه عنالإسلام و الفقهاء خیر الجزاء»، ولیکن چند نکته برای حقیر مبهم مانده است:
الف) در بعضی از روایات از «جمره عقبی» تعبیر به «عظمی» شده است.(1) این تعبیر ممکن است به خاطر بزرگ بودن ستون موجود در آن محل باشد.
پاسخ: جمره خواه به معنی ستون باشد یا محلّ اجتماع سنگریزهها ـکما هو الحقـ بزرگ و کوچک دارد; زیرا هرگاه قطعه زمینی که سنگ بر آن میریزند بزرگتر باشد،
_________
1. مانند وسائل الشیعه، ج 10، روایت اول، باب 1، و روایت 4، باب 10 از ابواب «رمی جمره عقبه».
________
واژه «عظمی» در آن بهکار میرود و اگر کوچکتر باشد از واژه «صغری» استفاده میشود.
بنابراین، تعبیر به «عظمی» در بعضی از روایت، تأثیری در سرنوشت مسأله مورد بحث ندارد، زمین بزرگ و کوچک، خانه بزرگ و کوچک، راههای بزرگ و کوچک، تعبیرات معمولی ما در فارسی است، در عربی نیز شبیه آن دیده میشود.
هرگاه به تنوّع موارد استعمال کلمه «عظیم» در قرآن مجید مراجعه کنیم، خواهیم دید این واژه به هر چیزی که به نوعی دارای بزرگی، عظمت و وسعت باشد، اطلاق میگردد.
ب) در بعضی از روایات آمده است:
«...ثُمَّ ائْتِ الْجَمْرَةَ الْقُصْوَی الَّتِیعِنْدَ الْعَقَبَةِ فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا».(1)
این تعبیر میتواند اشاره به ستون باشد که از رمی کردن قسمت بالای آن نهی شده است.
پاسخ: این تفسیر برای روایت صحیح نیست; زیرا اگر مقصود بیان این بود که بالای آن را رمی نکن، بلکه روبهرو را رمی کن، کلمه «من» در اینجا صحیح نبود، باید بگوید: «فَارْمِ وَجْهَها وَ لا تَرْمِ أَعْلاها» زیرا «رمی» فعل متعدّی است و بدون «من» متعدّی میشود، گفته میشود: «رمیت الجمرة» هرگز نمیگویند: «رمیت من الجمرة».
در نتیجه «من» در اینجا اشاره به محلّی است که شخص رمی کننده در آنجا میایستد و همانگونه که گفتیم جمره عقبه در وسط یک سراشیبی واقع شده بوده و دستور داده شد است که از طرف پایین، که در روبهروی آن واقع میشد، آن را رمی کنند نه از طرف بالا; یعنی جمره را دور نزنند و در طرف بالای تپه قرار نگیرند; زیرا سنّت
_________
1. وسائل الشیعة، باب 3 از ابواب «رمی جمره عقبه»، حدیث 1
-_________
پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین بوده است.
ج) تغییراتی که در مشاعر حج به وجود آمده، به خاطر حسّاسیتی است که قاطبه مسلمین نسبت به آن داشتهاند و همواره مورد توجّه تاریخ نویسان بوده است، بنابراین، بعید به نظر میرسد که ستونی قبلاً وجود نداشته و بعداً ساخته شده و ذکری از آن در تواریخ نیاید.
پاسخ: همانگونه که با مدارک مختلف ثابت شد، ستونها به عنوان تغییر در مشاعر حج نصب نشده، بلکه فقط به عنوان علامت است و خود ما در سفرهای نخستین حج دیدیم چراغی هم در کنار آن نصب شده بود تا راهنمای شبها باشد.
هم اکنون تابلوهای متعدد و نشانههایی (به عنوان علامت) برای تعیین حدود عرفات، منا و مشعر نصب کردهاند که هیچکس حساسیتی نسبت به آن نشان نداده و نمیدهد; زیرا اینها فقط جنبه علامت دارد.
د) انداختن سنگ به صورت «خذف»(1) از جمله مستحباتی است که غالب فقهای محترم به آن فتوی دادهاند و انداختن سنگ به این صورت تناسب با مکان مرتفع دارد نه مکانی که مساوی زمین است.
پاسخ: این حکم مستحب نه تنها هیچگونه دلالتی بر وجود ستون ندارد; زیرا پرتاب سنگ به این صورت هم به سوی ستون ممکن است و هم به سوی قطعه زمین محلّ اجتماع سنگها (مجتمع الحصی) بلکه پرتاب سنگ به این نحو، با نفی ستونها سازگارتر است; زیرا اصابت سنگ به ستونها با این روش، آنهم از فاصله 10 یا 15 ذراع که در روایت آمده، برای غالب افراد مشکل یا غیر ممکن است، ولی پرتاب به سوی حوضچههای اطرافِ ستونها، غالباً امکانپذیر است.
خلاصه اینکه: دلیل مزبور اگر بر خلاف مطلوب گوینده دلالت نداشته باشد، دلالتی بر مقصود او ندارد.
* * *
5 ـ اگر جمره زمین باشد، همان زمین زیر ستونها است:
یکی دیگر از علمای حوزه عملیه در نامه خود چنین مینویسد: ما قبول داریم که
1. «خذف» بر وزن حذف، به گفته مشهور علما، عبارت از این است که ریگ را در میان انگشت ابهام (شست) و ناخن انگشت سبابه (انگشت اشاره) بگذارند و پرتاب کنند.
«جمره»، طبق مدارک موجود، همان قطعه زمینی است که سنگ بر آن میاندازند (نه ستونها) ولی قدر مسلّم این است که آن همان زمین زیر ستونهاست و چون در حال حاضر دسترسی به آن زمین نداریم، ناچار به خود ستونها سنگ میزنیم و اگر روزی ستونها ویران گردد، سنگ بر زمینی که زیر آن است خواهیم زد.
پاسخ: این احتمال به چند دلیل قابل قبول نیست زیرا:
اولاً: از بعضی روایات و کلمات فقها، که قبلاً آوردیم، استفاده میشود که بعضی از حجّاج در سابق، روی یکطرف جمره میایستادند و سنگ به طرف دیگر پرتاب میکردند (هرچند از این کار به عنوان حرام یا مکروه، نهی شده است).
در حدیث بزنطی میخوانیم: «وَ لا تَرْمِ عَلَی الْجَمْرَةِ»; «به هنگام رمی روی جمره نایست.»(1)
بعضی از علمای اهل سنّت این کار را اجازه دادهاند; مانند محیی الدین نَوَوی در «روضة الطالبین» که میگوید:
«وَ لا یُشترَطُ کَونُ الرامیخارج الْجَمْرةِ فَلَو وقف فیالطرف و رمی الی الطرف الآخر جاز».
«شرط نیست که رمی کننده بیرون جمره بایستد، بلکه اگر در یک طرف جمره بایستد و به طرف دیگر رمی کند کافی است.»(2)
این تعبیرکه یکطرف بایستد و طرف دیگر را رمی کند، به یقین در مورد دایرهای که قطر آن یک متر است صدق نمیکند، بلکه به نظر میرسد که محلّ رمی چند متر بوده (مانند حوضچههایی که امروز اطراف ستونها است) که بعضی یکطرف آن ایستاده و طرف دیگر را رمی میکردند.
به نظر میرسد که محلّ رمی چند متر بوده (مانند حوضچههایی که امروز اطراف ستونها است) که بعضی یکطرف آن ایستاده و طرف دیگر را رمی میکردند.
به علاوه، بعضی از فقها حدّ آنرا تعیین کردهاند; حدّی که تطبیق بر زمین تحت
_________
1. وسائل الشیعة، جلد 10، ابواب رمی جمرة العقبه، باب 10، حدیث 3
2. روضة الطالبین، ج2، ص392
_________
ستونها نمیکند. در «حواشی شروانی» چنین آمده است:
«الجمرة مجتمع الحصی، حَدَّه الجمال الطبریبأنّه ما کان بینه و بین أصل الجمرة ثلاثة أذرع فقط و هذا التحدید من تفقّهه و کأنّه قرب به مجتمع الحصی غیر السائل، و المشاهدة تؤیّده فإنّ مجتمعه غالباً لا ینقص عن ذلک».(1)
«جمره محلّ اجتماع سنگریزههاست و جمال الدین طبری حدّ آن را که ما بین حاشیه و مرکز جمره است سه ذراع تعیین کرده و این نظر خود اوست و گویا او محلّ اجتماع سنگریزهها را در نظر گرفته است نه سنگهایی که گسترش پیدا میکند (و در اطراف پخش میشود) مشاهده نیز نظر او را تأیید میکند; زیرا محلّ اجتماع سنگریزهها غالباً کمتر از سه ذراع (از مرکز دایره) نیست.»
به نقل از شهید ثانی در «شرح لمعه» آمده است:
«و هیالبناء المخصوص أو موضعه و ما حوله ممّا یجتمع من الحصی، کذا عرّفها المصنّف فیالدروس».(2)
«جمره همان بنای مخصوص یا محلّ آن و یا اطراف آن است که سنگریزهها در آن جمع میشود، مرحوم شهید اوّل در دروس اینگونه آن را تفسیر کرده است.»
این تعبیر خواه از شهید اول باشد یا شهید ثانی، نشان میدهد که:
اولا: جمره تنها زمین زیر ستونها نیست بلکه اطراف آنرا نیز شامل میشود.
ثانیاً: به فرض، محلّ رمی همان قطعه زمینی باشد که زیر ستونهاست، آیا در فرضی که ستون روی آن قطعه زمین بنا شده، لابد باید اقرب و نزدیکتر به آن را انتخاب کنیم، آیا اقرب، زمینهای اطراف و مجاور و چسبیده به آن است یا ستونی که دو سه متر از آن بالاتر میباشد؟
به یقین زمینهای اطراف آن اقرب است و هرگاه کسی از طبقه بالا رمی کند مشکل بیشتر میشود; چرا که ستونها در طبقه بالا از زمینی که زیر آن قرار دارد، بسیار دور است.
ثالثاً: در حال حاضر سنگ زدن به ستونها بسیار مشکل است با اینکه شاید حدود 10
_________
1. حواشی شروانی، ج 4، ص 134
2. شرح لمعه، ج2، ص282
-_________
متر مربع، سطح آن است(1) حال اگر همه بخواهند زمینی را که یک متر مربع است رمی نمایند، چگونه میشود؟
این کار در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز مشکل بوده، طبق روایتی حدود یکصدهزار نفر در حَجّةالوداع شرکت داشتند و هرکدام 21 سنگ به جمره عقبه و 14 سنگ به جمرات دیگر میزدند، پرتاب کردن این همه سنگ بر آن قطعه کوچک یکمتری از زمین چگونه امکان پذیر بوده است؟
نتیجه اینکه نباید تردید داشت که محلّ رمی (مرمی) وسیعتر از زمین زیر ستونها است; یعنی چیزی همانند حوضچههای فعلی میباشد.
* * *
6 ـ تمسک به عبارات بعضی از فقها:
در بعضی از عبارات آمده است: «فیرمی رأس الجمرة الأولی»; «قسمت بالای جمره را رمی میکند»(2) و در بعضی از عبارات آنها آمده است: «فیرمی ساقها»; «ساق آن را رمی میکند.»(3)
آیا تعبیر به «رأس» و «ساق» مناسب ستونها نیست؟
پاسخ: این تعبیر با «مجتمع الحصی» (محلّ اجتماع سنگریزهها) کاملاً سازگار است، زیرا سنگریزهها به صورت مخروطی آنجا جمع میشده که طبعاً این مخروط «رأس» و «ساق» داشته، نوک مخروط «رأس» آن بوده و پایه مخروط «ساق» آن بوده است.
* * *
7 ـ تمسک به بعضی از سفرنامهها و تواریخ:
یکی از علمای حوزه در گفتگویی که با ما داشت، به بعضی از قدیمیترین تواریخ مکّه استناد میجست که میگوید: در یکی از سالهای قرن سوّم هجری، باران زیادی در مکّه و منا بارید و جمره «عقبه» را با خود برد! بعداً جمره را به جای خود باز گرداندند!
لابد بهخاطر ستونی بوده است که آب آن را برده و بعد مردم کمک کردهاند آن را به جای خود باز گردانده و سرپا کردهاند!
_________
1. زیرا اگر هر یک از ابعاد عرض آن را یک متر فرض کنیم و طول آن را دوونیم متر و آن را در چهار ضرب کنیم، نتیجه آن ده متر مربع میشود.
2. المصنف لابن أبی شیبة الکوفی، ج4، ص278، ح4
3. همان، ج4، ص277، ح3
_________
منظور ایشان عبارت زیر بود:
ابو الولید ازرقی از مورّخان قرن سوّم در کتاب «تاریخ مکّه» که از قدیمیترین تاریخها است چنین مینویسد:
«إنّ أمطار الخریف قد کثرت و تواتر بمکّة و منی فیهذا العام (عام 240) فهدمت منازل کثیرة و إنّ السیل هدم من دار الامارة بمنی و ما فیها ... و هدم العقبة المعروفة بجمرة العقبة ... و أحکم (اسحاق والی مکة) العقبة و جدرانها و أصلح الطریق التیسلکها رسولاللّه(صلی الله علیه وآله) من منی الی الشعب ... و کانت هذه الطریق قد عفت و درست فکانت الجمرة زایلة عن موضعها أزالها جهّال الناس برمیهم الحصی و غفل عنها حتی ازیحت عن موضعها شیئاً یسیراً منها من فوقها فردّها الی موضعها الذیلم تنزل علیه و بنی من ورائه جداراً أعلاه علیها و مسجداً متّصلاً بذلک الجدار لئلا یصل إلیها من یرید الرّمی من أعلاها و إنّما السنّة لمن أراد الرمیأن یقف من تحتها من بطن الوادی».(1)
«در آن سال بارانهای پاییزی در مکّه و منا زیاد و پیدرپی بارید و منازل بسیاری را ویران ساخت و سیل دار الاماره منا و آنچه در آن بود را ویران ساخت و عقبه معروف به «جمره عقبه» را ویران کرد... و (اسحاق والی مکه) عقبه و دیوارهای آن را محکم ساخت و راهی را که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در منا به سوی درّه پیموده بود اصلاح کرد... و این جادّه را خاک گرفته بود و جمره از جای خود زایل شده بود.
افراد جاهل به خاطر انداختن سنگ! و غفلت (از رمی) آن را از محلّ خود خارج کرده بودند (دقّت فرمایید) تا آنجا که مختصری از محلّ خود، از طرف بالا دور شده بود. وی آن را به محلّ اصلی، که همیشه در آن بود، باز گردانید و در پشت آن دیواری بلندتر از آن بنا نمود و مسجدی متّصل به آن دیوار ساخت تا کسانی که میخواهند از طرف بالا رمی کنند، نتوانند; زیرا سنّت در این است که از طرف پایین; یعنی از وسط درّه آن را رمی کنند».
پاسخ: هرگاه به منبع اصلی این عبارت; یعنی کتاب اخبار مکّه ازرقی مراجعه کنید،
_________
1. اخبار مکه، ازرقی، ج 1، ص 298 ـ 303
_________
خواهید دید مطلب چیز دیگری است; بعضی شاید خواستهاند چنین وانمود کنند که سیل در مکّه و منا، جمره را با خود برده و والی مکّه آن را به جای خود بازگردانده است (بنابراین باید قبول کرد که ستونی در کار بوده که سیل آن را برده و سپس آن را بازگردانیدهاند).
در حالی که وقتی به آن کتاب مراجعه کنیم، میبینیم در بین داستان سیلِ مکّه و منا و مسأله جابهجا شدن جمره «سه صفحه و نیم» فاصله است; نویسنده کتاب اخبار مکّه، بعد از داستان سیل وارد مسائل دیگری شده و بعد داستان محو جادّه سیر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) به سوی جمره بر اثر گذشت زمان را ذکر کرده، سپس جابهجا شدن جمره به خاطر عمل جُهّال مطرح شده است.
جالبتر اینکه تغییر محلّ جمره (آن هم به مقدار کم) بر اثر عمل جُهّال در پرتاب سنگ معرفی شده است!
توجّه کنید، نویسنده آن کتاب میگوید: «کانت الجمرة زائلة عن موضعها أزالها جُهّال الناس برمیهم الحصی»; «جمره از محلش زایل شده بود، مردم جاهل بر اثر پرتاب سنگ، آن را جابهجا کرده بودهاند.»
بدیهی است، ستون سنگی با سنگریزههایِ بیجای جهّال جابهجا نمیشود، بلکه جمره به معنای «مجتمع الحصی» (محلّ اجتماع سنگریزهها) با غفلت مردم و سنگ انداختن در غیر محل، جابهجا میشود (دقّت کنید).
و با توجه به اینکه تاریخ مکّه «ازرقی» از قدیمیترین کتب درباه تاریخ مکّه است و در نیمه اوّل قرن سوّم; یعنی عصر معصومین(علیهم السلام) نوشته شده، دلیل روشنی بر این مدّعاست که در آن زمان ستونی وجود نداشته و «جمره» تنها «مجتمع الحصی» و محلّ اجتماع سنگریزهها بوده است که با پرتاب سنگ نابهجا، تغییر محل میداده است.
اما دیواری که پشت آن ساختند و بر بالای آن مسجدی بنا کردند، به خاطر این بوده است که رمی از طرف پایین درّه مستحب (یا واجب) بوده، نه از طرف بالای درّه که سابقاً شرح آن را دادیم.
نکته قابل توجّه دیگر اینکه همین نویسنده یعنی «ازرقی» در همان کتاب (اخبار مکّه) حدیثی از ابن عبّاس، صحابی معروف، اینگونه نقل میکند:
قال عطاء سألت ابن عباس، فقلت: یابن عباس إنّیتوسّطتُ الجمرة فرمیت بین یدیّ و من خلفیو عن یمینیو عن شمالیفو اللّه ما وجدت له مسّا».(1)
«به ابن عبّاس گفتم: من در وسط جمره رفتم، پیش رو و پشت سر و طرف چپ و راست خود را رمی کردم ولی چیزی احساس نکردم; ابن عبّاس در جواب گفت: به خدا سوگند هرگاه حجّ کسی قبول شود سنگهای او را (فرشتگان) به آسمان میبرند.»
* * *
از این عجیبتر بلاهایی است که بر سر عبارات کتاب «مرآة الحرمین»، نوشته «رفعتپاشا» آمده است که صدر و ذیل آن را متأسفانه بریدهاند.
توضیح اینکه: نویسنده کتاب; یعنی «رفعتپاشا» در قرن چهاردهم میزیسته
و در آن زمان، در محلّ جمرات ستونی وجود داشته است و مردم به آن سنگ میزدهاند
و گفتیم که علامت را به جای محل اشتباه میکردند. عبارتی که از وی نقل شده چنین
است:
«و بعض الناس لا یکتفیبالحصیات الصغیرة بل یأتی بأحجار کبیرة و یرمیبها الجمرة، العمود القائم، بل لا یرتاح له بال الاّ إذا هدم جزء من البناء و منهم من یقف علی البناء و یرمی! و منهم من یلصق به جسده و یرمی!».(2)
«بعضی از مردم قناعت به سنگریزههای کوچک نمیکنند بلکه سنگهای بزرگ میآورند و به جمره (عمود قائم) میزنند بلکه بعضی آسوده خاطر نمیشوند مگر مقداری از آن را ویران کنند، و بعضی از آنها از ستونها بالا میروند و رمی میکنند و بعضی بدن خود را به ستون میچسبانند و رمی میکنند.»
حال اگر صدر و ذیل عبارت که از آن حذف شده است را به آن بیفزاییم مطلب را بهکلی دگرگون میسازد. صدر عبارت چنین است:
«و من فکاهات الحجّاج عند رمیالجمرات السبع، إنّ بعضهم ... و منهم من یقف علی البناء».
_________
1. اخبار مکّه، ج1، ص171
2. مرآت الحرمین، ص 49
_________
بالا رفتن از ستونها را به عنوان یک مسأله فکاهی ذکر کرده، اشاره به اینکه هیچ عاقلی بهطور جدّی دست به چنین کاری نمیزده است.
و در ذیل عبارت او میخوانیم:
«قال المحبّ الطبری: و لیس للرمیحدّ معلوم، غیر أنّ کلّ جمرة علیها عَلَم و هو عمود معلّق هناک فیرمی تحته و حوله و لا یبعد عنه احتیاطاً و حَدَّه بعض المتأخرین بثلاثة أذرع من سایر الجوانب الاّ فیالجمرة العقبة فلیس لها الا وجه واحد لأنّها تحت الجبل».(1)
«محبّ الدین طبری چنین گفته: برای رمی حدّ معیّنی نیست، جز اینکه هر جمرهای علامتی دارد که به صورت عمودی در آنجا معلّق است، باید زیر آن و اطراف آن را رمی کند و احتیاط آن است که از اطراف آن دور نرود و بعضی از علمای متأخّرین حدّ آن را سه ذراع از هر طرف تعیین کردهاند، جز در جمره عقبه که فقط یک طرف دارد; زیرا در زیر کوه (تپّهای) قرار گرفته است.»
* * *
از این عبارت چند مطلب به روشنی استفاده میشود:
1 ـ عمودها جمره نیست، بلکه جنبه علامت دارد.
2 ـ محلّ رمی زیر عمودها و اطراف آن است و جالب اینکه از این تعبیر بر میآید که ستون سنگی در کار نبوده بلکه عمودی آویزان بوده که زیر آن را میتوانستند رمی کنند (نسبت به مرکز حوضچه).
3 ـ بعضی حوضچه اطراف آنرا، از هر طرف سه ذراع تعیین کردهاند (هر ذراع تقریباً نیم متر است) که قطر آن مجموعاً سه متر در سه متر میشده (جز در جمره عقبه که در کنار تپّهای قرار داشته فقط از یکطرف رمی میشده; یعنی یک نیم دایره که قطر آن سه متر بوده و شعاع آن یک متر ونیم.
_________
1. مرآت الحرمین، ص 48
_________
4 ـ از این عبارت بر میآید که حتّی در زمان محبّالدین طبری که از علمای قرن پنجم است، ستونی در کار نبوده، بلکه عمود معلّقی به عنوان علامت در آنجا آویزان بوده است و زیر آن را رمی میکردهاند.
* * *
حتّی در بعضی از کتب معروف تاریخ مکّه، که در زمانی بسیار نزدیک به زمان ما تألیف یافته، آمده است که: ستونها علامت محلّ جمره هستند و جمره محلّ اطراف آن است که در عصر ما به صورت حوضچهای در آمده:
به نوشته محمّد الیاس عبد الغنی در کتاب «تاریخ مکّة المکرّمة قدیماً و حدیثاً» توجه فرمایید:
«الأعمدة الموجودة وسط الأحواض الثلاث، علامة للمکان الذیظهر به الشیطان و رماه ابراهیم، اما الأحواض التیحول الأعمدة فإنّها أحدثت بعد 1292 هـ. لتخفیف زحمة الناس و توسیع دائرة الرمیو جمع الحصی فیمکان واحد».(1)
در آغاز، این عبارت، ستونها را علامت مکان ظهور شیطان میشمرد و در ادامه، ساختن حوضچهها (دیوار کوتاه دایره شکل) را برای سه مقصود میداند «کم شدن ازدحام مردم»، «وسعت یافتن دایره رمی» و «جمع سنگریزهها در محلّ واحد» اگر محلّ رمی داخل حوضچهها نیست، وسعت یافتن دایره رمی چه معنی دارد؟
و در ادامه این سخن، بعد از چند خط درباه جمره عقبه میگوید:
_________
1. تاریخ مکة المکرمة قدیما و حدیثا.
_________
«لمّا أزیل الجبل بقیالحوض نصف دائرة لکان الرمیسابقاً».
«هنگامیکه کوه (کوهیکه پشت جمره بود) را از بین بردند حوض به صورت نیمدایره محلّ رمی سابق باقی ماند.»
از این عبارت نیز استفاده میشود که حوض نیم دایره همان محلّ رمی سابق است.
* * *
ستونها علامت است نه محلّ رمی:
کم نیستند کسانیکه با صراحت گفتهاند: ستونها به عنوان علامت برای محلّ رمی میباشند نه محلّ رمی، از جمله:
1 ـ مرحوم «علاّمه بحر العلوم» از «ابن جماعه» که از پیروان مکتب شافعی است، چنین نقل کرده است: «محلّ رمی مجتمع الحصی است که نزد بنای شاخص قرار دارد».(1)
2 ـ ابن عابدین از علمای قرن سیزده میگوید: در لباب آمده است: «المیل الذیهو علامة للجمرة»; «ستونی که علامت جمره است.»(2)
3 ـ امام احمد المرتضی، از علمای قرن نهم نقل میکند: «الرمیهو القرار لا البناء المنصوب»; «محلّ رمی قرارگاه است نه بنایی که برپا کردهاند.»(3)
4 ـ «ابن جُبَیر اندلسی» در وصف جمره عقبه میگوید: «جمره عقبه در اول منا قرار گرفته و به علت ریگهای جمرات که در آن جمع شده، بلند شده است. و در آن عَلَم و نشانهای همچون نشانههای حرم نصب شده است.»(4)
5 ـ باجی، طبق آنچه در کتاب «مواهب الجلیل» آمده، از «ابن فرحون» نقل میکند:
«و لیس المراد بالجمرة البناء القائم و ذلک البناء قائم وسط الجمرة، علامة علی موضعها و الجمرة اسم للجمیع انتهی.»(5)
_________
1. به نقل از کتاب خطی تحفة الکرامِ مرحوم علامه بحر العلوم که در کتابخانه مدرسه فیضیه موجود است.
2. حاشیة رد المحتار، ج 2، ص 565
3. شرح الأزهار، ج 2، ص 122
4. رحلة ابن جبیر، بیروت، ص 136
5. مواهب الجلیل، ج 4، ص 191
_________
«منظور از جمره آن ستون نیست که در وسط جمره قرار دارد; زیرا آن بنا، به عنوان علامت بر محلّ جمره است و جمره اسم تمام آن محل است.»
* * *
متأسّفانه بر اثر گذشت زمان، آنچه به عنوان علامت بود، اصل شناخته شد و اصل محلّ رمی که همان محلّ اجتماع سنگریزهها بود به دست فراموشی سپرده شد.
البتّه در عرصه علوم و دانشها، گاه اینگونه اتفاقات میافتد و از مقام بزرگان آن علم نمیکاهد، بر دیگران لازم است کاستیها را اصلاح و جبران کنند و پاداش خود را از خدا بگیرند.
* * *
8 ـ تمسک به روایات:
بعضی از مخالفان به دو روایت « حمید بن مسعود»(1) و روایت «عبد الأعلی»(2) از امام صادق(علیه السلام) استدلال کردهاند که بحث درباره آنها در ذیل بحث روایی بهطور مشروح آمد و معلوم شد علاوه بر ضعف سند هر دو روایت هیچیک از آنها دلیلی بر وجود ستون به عنوان جمره نیست.
نکتهها
قراین دیگری در تواریخ و روایات اسلامی دیده میشود که نشان میدهد، جمرات همان محلّ اجتماع سنگریزهها بوده نه ستونها از جمله:
1 ـ سنگباران کردن قبور خائنان در عصر جاهلیت و آغاز اسلام
از تواریخ معروف; مانند تاریخ «مروج الذهب» مسعودی و «تاریخ کامل» ابن اثیر استفاده میشود که در عصر جاهلیّت، قبر بعضی از افراد منفور و خیانتکار را سنگباران میکردند.
مسعودی در «مروجالذهب» میگوید: هنگامیکه «ابرهه» همراه لشکر فیل، برای
_________
1. وسائل الشیعة، جلد 10، ابواب رمی جمرة العقبة، باب 2، حدیث 5
2. وسائل الشیعة، باب 7 از ابواب «العود الی منی» حدیث 3
_________
خراب کردن کعبه آمد، نخست به «طائف» رفت (همان شهری که در فاصله کمی از مکّه قرار دارد).
قبیله «بنی ثقیف» شخصی به نام «ابو رغال» را همراه او فرستادند تا راه آسان به سوی مکّه را به او نشان دهد. «ابو رغال» در میان راه، در محلّی به نام «مغمّس» (میان طائف و مکّه) ناگهان از دنیا رفت و او را در همان محل دفن کردند و بعد از آن، عرب «قبر او را (همه ساله) به خاطر خیانتش سنگسار میکرد. حتّی این کار به صورت ضربالمثل در آمد چنانکه یکی از شعرا، که با فرزدق مخالف بوده، میگوید:
«اذا مات الفرزدق فارجموه *** کما ترمون قبر أبیرغال»
«هنگامیکه فرزدق از دنیا میرود (قبر) او را رجم کنید، همانگونه که قبر ابورغال را رمی میکنید.»
همان مورّخ در نقل دیگری میگوید:
«بعضی گفتهاند: ابو رغال کسی بود که در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مأموریتی که از سوی آن حضرت در امر جمعآوری زکات داشت، خیانت کرد. قبیلهاش (بنی ثقیف) او را کشتند و هر سال قبرش را رجم میکردند و در این زمینه این شاعر گفته است:
«اَرْجُمُ قبره فیکلّ عام *** کرجم الناس قبر أبیرغال»(1)
این احتمال نیز وجود دارد که ابورغال نام دو نفر بوده است; یکی در زمان ابرهه و دیگری در دوران حکومت اسلامی پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه و هر دو خیانت کردند و قبر هر دو را سنگسار میکردند.
طبری نیز در کتاب معروف تاریخ خود، داستان ابرهه و ابو رغال را نقل کرده، بعد از ذکر مرگ او در محلّی به نام «مغمّس»، میگوید:
«فرجمت العرب قبره فهو القبر الّذییُرجم».(2)
در سفینة البحار، در داستان ابولهب، (واژه لهب) آمده است:
بعد از مرگ ابولهب، جسد او سه روز گندیده به روی زمین افتاده بود; تا اینکه آن را
_________
1. مروج الذهب، ج2، ص53، ذکر الیمن و ملوکها.
2. تاریخ طبری، ج 1، ص 552
_________
در بعضی از ارتفاعات مکّه (سر راه عمره) زیر سنگی دفن کردند و بعد از نشر اسلام، قبر او را سنگباران میکردند!
از این تعبیرات استفاده میشود که عرب، قبل و بعد از اسلام، قبور افراد منفور را رمی میکردند و ظاهراً آن را از رمی جمرات گرفته بودند و در هیچیک از این تواریخ دیده نشده است که ستونی بر بالای قبور مزبور ساخته باشند و آن را رمی کنند، بلکه مجموعهای از سنگریزه یا قطعات سنگ بوده است و با توجّه به اینکه آنها این برنامه را به احتمال قوی از «رمی جمرات» گرفته بودند، اگر واقعاً در آن زمان در جمرات ستونی وجود داشت، مناسب بود که عرب به همان صورت تقلید کنند و ستونی بالای آن قبرها بسازند و آن را رمی کنند.
این نکته میتواند قرینه خوبی بر نفی وجود ستونها در آن اعصار باشد و به عنوان یک مؤیّد مورد استفاده قرار گیرد.
2 ـ جمعآوری هفتاد سنگ
در بسیاری از کلمات بزرگان، مانند: محقّق حلّی در «شرائع الاسلام»(1) و علاّمه در «منتهی»(2) آمده استکه حجّاج هفتاد سنگ برای رمی از داخل محدوده حرم برمیچینند (خواه از مشعر الحرام باشد یا از خود منا)، 7 سنگ برای روز اوّل (دهم ذیحجّه) که فقط جمره عقبه را رمی میکنند و 21 سنگ برای روز دوّم (یازدهم ذیحجّه) برای رمی هر سه جمره و 21 سنگ برای روز سوم (دوازدهم ذیحجّه) و 21 سنگ نیز برای روز چهارم (سیزدهم ذیحجّه) اگر روز سیزدهم را در منا بمانند، که مجموعاً 70 سنگریزه میشود.
کمتر کسی گفته است حجّاج بیش از این مقدار جمعآوری کنند، این نشان میدهد پرتاب سنگ به جمره بسیار آسان بوده که کمتر احتمال عدم اصابت میرفته است، هرگاه جمره مجتمع الحصی (محل اجتماع سنگریزهها) باشد، پرتاب سنگ بر آن آسان است ولی اگر بخواهد سنگها در آن ازدحام عجیب به ستون بخورد، به یقین بیش از این مقدار باید جمعآوری کرد; چون احتمال عدم اصابت بسیار زیاد است و این قرینه دیگری است.
_________
1. شرائع الاسلام، ج 1، ص 191
2. منتهی المطلب، ج 2، ص 728
_________
3 ـ عکسهای قدیمی موجود از ستونها
قرینه دیگر، عکسهای قدیمیِ ستونها است که نشان میدهد در کنار آن چراغی برای روشنایی در شبها، جهت آنها که در شب رمی میکردند، آویزان بوده، اگر سنگها را میبایست به ستونها بزنند، همان روز اول چراغ درهم میشکست و از بین میرفت; زیرا همانگونه که دیدهایم، مردم در انداختن سنگها نشانهگیری دقیق ندارند.
این بحث را با گواهی روشنی که در کتاب «تاریخ مکّه» آمده است، پایان میدهیم:
در جلد ششم «التاریخ القویم لمکّة و بیت اللّه الکریم» نوشته «محمد طاهر الکردی المکّی» که از مهمترین کتابهای عصر ما در تاریخ مکّه است و زیر نظر مقامات حجاز چاپ شده، چنین میخوانیم:
«و بوسط کلّ جمرة من الجمرات الثلاث علامة کالعامود المرتفعة نحو قامة، مبنیّة بالحجارة، اشارة الی موضع الرمی، و هذه العلامات علی الجمرات لم تکن فیصدر الإسلام و إنّما أحدثت فیما بعد».(1)
«در وسط هریک از جمرات سهگانه، علامتی است مانند ستون که ارتفاع آن به اندازه قامت یک انسان است و از سنگ ساخته شده، به عنوان اشاره و علامت برای محلّ رمی و این علامتها در صدر اسلام نبوده و بعداً پیدا شده است.»
_________
1. التاریخ القویم لمکة و بیت اللّه الکریم ج 6 ص 15
_________
آخرین سخن
از بررسی بحثهای گذشته به این نتیجهها دست مییابیم:
1 ـ نه تنها دلیلی بر لزوم اصابت سنگریزهها به ستونها، از نظر فقه اسلامی; اعم از فقه شیعه و اهل سنّت در دست نیست; بلکه کفایت رمی ستونها، اگر سنگریزهها در دایره اطراف ستونها نیفتد، محلّ تأمّل است، همانگونه که گروهی از فقها به آن تصریح کردهاند.
آنچه مسلّم است، کفایت پرتاب سنگریزهها در همان دایره اطراف ستونهاست (به واژه پرتاب دقّت شود).
2 ـ بنابر آنچه شرح داده شد، حُجّاج محترم نباید به خود زحمت دهند و به استقبال خطرات مختلف بروند و ستونها را رمی کنند، بلکه به راحتی میتوانند هفت سنگ کوچک به دایره اطراف ستونها پرتاب کنند و بیدرنگ از محل دور شوند و راه را برای بقیّه بگشایند.
3 ـ هرگاه پرتاب به سوی حوضچهها را نیّت کرده و سنگها احیاناً به ستونها بخورد و در پای آن بیفتد کافی است، ولی اگر سنگ بعد از اصابت به ستونها به خارج از محیط جمره بیفتد کافی نمیباشد و بعضی صریحاً به این مطلب فتوی دادهاند.
4 ـ هرگاه از طبقه بالا رمی کنند و سنگ را به حوضچههایی که در طبقه بالا قرار دارد پرتاب کنند، کافی است; زیرا حوضچههای بالا به صورت قیفی ساخته شده و سنگها را به حوضچههای پایین منتقل میکند.
5 ـ سزاوار است همه محقّقان اسلامی، این مسأله را مورد بررسی قرار دهند و هرگاه
علمای اعلام شیعه و بزرگان اهل سنّت، پس از بررسی لازم، بر این مسأله توافق کنند، یکی از مشک
لات عظیم حج، که سبب ازدحام میشود و بارها موجب اتلاف نفوس و یا مجروح شدن گروه زیادی از حجّاج عزیز گردیده، ان شاء اللّه حل خواهد شد، و عملشان انشاءاللّه هماهنگ با اعمال رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و امامان اهلبیت(علیهم السلام) خواهد بود واللّه العالم.
رجب 1424 ـ شهریور 1382

تبلیغات