تحقیقى در مسأله رمى جمرات (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
در شماره 39 فصلنامه «میقات حج»، مقاله ای با عنوان «تحقیقی جدید درباره رمی جمرات» به چاپ رسید که تحقیقی جدید و نگاهی نو به مسأله رمی جمرات بود. مقاله حاضر نقدی بر آن مقاله است که توجّه خوانندگان محترم را به آن جلب نموده، محقّقان و عالمان و پژوهشگران حوزه فقه و دین انتظار می رود با ارائه دیدگاه ها و نظریات عالمانه خود ما را در دستیابی به حقایق یاری دهند.
چندی پیش نوشته ای تحقیقی توسط یکی از علمای برجسته حوزه علمیه قم منتشر گردیدکه درآن، نسبت به رمی جمره، که یکی از مناسک ضروری حج است، تجدیدنظر کرده و دراین مورد توسعه بیشتری قائل شده اند. خلاصه و فشرده این نظریه آن است که:
«در رمی جمرات، لازم نیست سنگ ریزه ها حتما به ستون ها اصابت کند، بلکه اگر به اطراف ستون ها هم برسد کافی است.»
برای توضیح مطلب، ابتدا اشاه ای به محل جمرات کرده، مطالبی درباره آن می آوریم: جمرات سه گانه ای که در منا واقع شده، عبارت است از «جمره اولی»، «جمره وسطی» و «جمره عقبه».(1)
رمی جمرات، از روز عید قربان، دهم ذیحجّة الحرام آغاز می شود و تا روز دوازدهم ادامه می یابد و هر یک از این جمرات، ستونی دارد که حجاج سنگ ریزه ها را به آن ها پرتاب می کنند.
اکنون به بررسی و نقد نوشته پیشگفته می پردازیم:
نویسنده بزرگوار بحث را چنین مطرح کرده اند:
«...جمره چیست که باید سنگ ها را به سوی آن پرتاب کرد؟ آیا جمره همین ستون هاست که امروز به آن سنگ می زنند؟ یا آن قطعه زمینی است که اطراف ستون ها قرار دارد؟ یا هر دو ؟ یعنی سنگ به سوی هر کدام پرتاب شود کافی است»
چنین به نظر می رسد که طرح بحث باید این گونه باشد:
آیا جمره ای که باید به آن سنگ ریزه پرتاب شود، «همین ستون ها» است یا «ستون ها و اطراف آن ها»؟ و «اطراف ستون ها» به تنهایی، از بحث خارج است؛ زیرا تا این زمان کسی ادعا نکرده که اطراف ستون ها به تنهایی محلّ رمی و زدن سنگریزه است.
اکنون موارد را، یکی پس از دیگری، بحث و بررسی می کنیم:
در بخشی از نوشته پیشگفته اینگونه آمده است:
...«جمره» همان زمین اطراف ستون هاست؛ همان قطعه زمینی که سنگریزه ها به هنگام رمی در آن جمع می شود.
درکتب ارباب لغت وروایات معصومین علیهم السلام نیز اشارات گویایی بر این امر وجود دارد.
بلکه قراین نشان می دهد که در عصر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و در ایّام امامان معصوم: ستونی در محلّ جمرات وجود نداشته و حاجیان سنگ های خود را بر آن قطعه زمین می انداختند و...
در پاسخ این نظریه، می گوییم: اوّلاً : همانگونه که پیشتر اشاره شد، جمره و محل رمی فقط اطراف ستون ها و محلّ جمع ریگ ها نیست؛ زیرا اگر کسی سنگ ریزه ها را به ستون زد و از آنجا به خارج و اطراف پرتاب شد و به محل اجتماع سنگ ریزه ها نرسید، باید کفایت نکند و مجزی نباشد، در صورتی که تمامی فقها فتوی به کفایت می دهند.
و ثانیا: این موضوع باید بررسی شود که در صورتِ وجود نداشتنِ ستون در زمان پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام ، آیا سنگریزه ها به محل و جایگاهِ ستون ها زده می شد یا به زمینِ اطراف ستون ها؟ شکی نیست آنچه که می توانیم بگوییم این است: با نبودنِ ستون ها، محل و جای آن ها؛ یعنی زیرِ بنای ستون ها حتما مجزی بوده است، لیکن از کجا و چگونه می توانیم ادعا کنیم که در زمان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام سنگ ریزه ها را به اطراف ستون ها می زدند، تا بتوانیم فتوی به مجزی بودن اطراف ستون ها بدهیم؟!
به عبارت دیگر، فرض می کنیم که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام ستونی وجود نداشته تا سنگریزه را به آن بزنند، آیا این فرض برای ما دلیل و شاهد می شود که در آن زمان سنگ ها را به محوّطه ستون ها و زمین اطراف آن ها می زدند؟
با توجه به این که می توان احتمال قوی داد که در آن زمان، به محل و جای ستون ها سنگ می زدند و این شبهه بسیار قوی و استوار است.
خلاصه این که با نبودنِ ستون در زمان نبی گرامی صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام ، ذهن ها بیشتر متوجه مکان و محلّ بنای ستون ها می شود، نه زمین اطراف ستون ها.
و اگر در لسان روایات و کلمات فقها ـ رضوان اللّه تعالی علیهم ـ تعبیر به «الأرض» شده باشد، نمی توانیم آن را دلیل و مأخذ برای کافی بودنِ زمینِ اطراف ستون ها قرار دهیم. بنابراین، ناگزیریم کلمات فقها را، که در متون فقهی آمده است، نقل کنیم و همچنین در لسان روایات و تعبیرات صادر شده از ائمه علیهم السلام دقت و تأمل داشته باشیم:
* امّافقها، باید گفت هیچکدام از آنان، در متون فقهی، در اصل مسأله وجوب رمی جمره، تعبیر «الأرض» به کار نبرده اند، ولیکن دربرخی از فروع مسأله این تعبیر به «الارض» شده و در برخی دیگر، در همان فروع مسأله، تعبیر «مرمی» یا «جمره» آمده است.
البته روشن است که «الارض» دارای الف و لام است و الف و لام آن عهدی است، اشاره به آن قطعه زمین خاص که در اصل مسأله از آن تعبیر به جمره شده است.
در اینجا شایسته است بررسی و تفحصی در باره «جمره» داشته باشیم و اگر اثبات کردیم که متبادر از جمره، همان ستون است در صورتِ وجود داشتن، و با فرضِ نبودن ستون، متبادر به ذهن از لفظِ جمره، محل و مکان ستون می باشد. بنابراین، دیگر مجالی باقی نمی ماند که بتوانیم از کلمه «الأرض» استفاده زمین اطراف را بکنیم و فتوا به کفایت زمین اطراف ستون ها بدهیم.
* و به همین مقیاس، در لسان روایات می گوییم: اگر در فروع مسأله، تعبیر به «الأرض» شده باشد، اشاره به زمین معهود؛ یعنی جمره به معنای ستون یا محل و جای آن است.
تعابیر و کلمات فقها در متون فقهی
1 ـ قدمای از فقها
شیخ صدوق رحمه الله (متوفای 381 ه . ق.):
«وَ اقْصد اِلیَ الجَمْرةِ القُصْوی وَ هِیَ جَمَرَةُ العَقَبَةِ، فَارْمِها سَبْعَ حَصَیاتٍ».
در این عبارت سخنی از «ارض» به میان نیامده وتنها تعبیر «جمره» به کار رفته است.(2)
صاحب کتاب الهدایه:
«و اقْصد اِلی الْجَمْرَةِ الْقصْوی و هِیَ الْجَمْرةُ الْعَقَبَةِ فَارْمِها سَبْعَ حَصَیاتٍ» (الی آخر کلامه قدس سره ) ».(3)
شیخ مفید (متوفّای 417 ه . ق.):
«ثمّ فأتِی الجَمرَة القُصْوی عِنْدَ العَقَبَة فَلْیَقُمْ مِنْ وَجْهِها وَ لایَقُمْ مِنْ أَعْلاها»(4)
در این عبارت نیز تعبیر «ارض» نیامده است.
شیخ طوسی:
«وَ یَنْبَغی أَنْ یَرْمِیَ یَوْمَ النَّحْرِ الْعَقَبَة بِسَبْعِ حَصَیاتٍ».(5)
و نیز در کتاب الخلاف می فرماید:
«وَ یَنْبَغی أَنْ یَبْتَدِی ءَ بِرَمْیِ جَمْرَةِ العَقَبةِ».(6)
ابوالصلاح الحلبی (متوفای 447 ه . ق.):
«یَرْمی مِنْها (أی الحصاة) یَوْمَ النَّحْر جَمْرَة الْعَقَبَة وَ هِیَ الْقُصْوی»
یحیی بن سعید (متوفای 690 ه . ق.):
«فَاِذا نَزَلَ مِنی یَومَ النّحْرِ رَمی جَمْرَةَ الْعَقَبَةَ بِسَبْعِ حَصَیاتٍ».(7)
محقق در المختصر النافع:
«الْقَوْلُ فی مناسَکِ مِنی یوْمَ النَّحْرِ وَ هِیَ رَمْیُ جَمْرَةِ الْعَقَبَةِ».
همانگونه که ملاحظه شد، در هیچ یک از این کلمات، نامی از «ارض» یا «الأرض» به میان نیامده است.
2 ـ متأخرین از فقها
علامه حلّی:
«وَ یَقْضی مَناسِکَهُ بِمِنی یَوْمَ النّحْرِ وَ هِیَ بِثَلثَة: الأَوَّلُ رَمْیُ جمَرَةِ العقَبَةَ...»
و در تعبیر دیگر دارد:
«وَ اِیصالُ کُلِّ حَصاةٍ اِلی الْجَمَرَةِ».
و در کلمات دیگر از فقها، در اصلِ وجوب رمی جمره، تعبیره به «جمره» شده و با تعبیر «ارض» نیامده است.
روی این حساب، چنانچه در فروع این مسأله تعبیر به «الأرض» شده، منظور همان جمره است و جمره همان ستونی است که سنگریزه ها به آن زده می شود، که با فرض نبودنِ ستون، علی القاعده باید به جایگاه و زیربنای ستون زده شود. بنابراین، از تعبیر به «ارض» چگونه می توانیم استفاده کنیم که مقصود، ارض اطراف ستون ها است.(8)
جمرات در روایات
1 ـ عَنْ سَعِیدٍ الاْءَعْرَجِ قَالَ: قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ مَعَنَا نِسَاءٌ فَأُفِیضُ بِهِنَّ بِلَیْلٍ قَالَ نَعَمْ تُرِیدُ أَنْ تَصْنَعَ کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: أَفِضْ بِهِنَّ بِلَیْلٍ وَ لا تُفِضْ بِهِنَّ حَتَّی تَقِفَ بِهِنَّ بِجَمْعٍ... ثُمَّ أَفِضْ بِهِنَّ حَتَّی تَأْتِیَ بِهِنَّ الْجَمْرَةَ الْعُظْمَی فَیَرْمِینَ الْجَمْرَةَ».(9)
در این روایت امام علیه السلام می فرماید: ... زنان را (در شب عید قربان) کوچ ده تا برسی به جمره عظمی (یعنی جمره عقبه) تا آن که آنان جمره را (با سنگریزه) بزنند.
و از «جمره» تعبیر به «جمره عظمی» شده و نامی از ارض به میان نیامده است.
2 ـ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام «خُذْ حَصَی الْجِمَارِ ثُمَّ ائْتِ الْجَمْرَةَ الْقُصْوَی الَّتِی عِنْدَ الْعَقَبَةِ».(10)
در این روایت نیز ملاحظه می کنید که از آخرین جمرات، تعبیر به «جمره قصوی» شده و نامی از «الأرض» به میان نیامده است.
3 ـ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْجِمَارِ فَقَالَ: «قُمْ عِنْدَ الْجَمْرَتَیْنِ وَ لا تَقُمْ عِنْدَ جَمْرَةِ الْعَقَبَةِ».(11)
در این روایت، از جمره به «جمره عقبه» تعبیر شده.
4 ـ عَنْ سَعِیدٍ الرُّومِیِّ قَالَ: «رَمَی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْجَمْرَةَ الْعُظْمَی».(12)
در این روایات، از جمره عقبه به «جمره عظمی»، «جمره قصوی»، «جمره عقبه» یا «الجمره» تعبیر شد و از این گونه تعبیرها، همان ستون، که سنگریزه ها به آن زده می شود، به ذهن می آید.
و به عبارت دیگر، از این الفاظ چنین استفاده می شود که جمرات سه گانه دارای علامت هستند و زمین مسطح و بی علامت نبوده اند؛ علامتی که به ذهن متشرعه می آید، همان ستون هاست و به فرض نبودنِ ستون، جایگاه و محلّ خاص زیربنای ستون ها می باشد و اصلاً زمین اطراف ستون ها به ذهن نمی آید.
از مسائل دیگر که ضروری است بررسی شود، زمین اطراف ستون ها است.
در برخی از روایات؛ مانند روایت معاویة بن عمّار می فرماید:
«خُذْ حَصَی الْجِمَارِ، ثُمَّ ائْتِ الْجَمْرَةَ الْقُصْوَی الَّتِی عِنْدَ الْعَقَبَةِ، فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا».(13)
«سنگریزه های جمرات رابرگیر وآن گاه به سوی جمره قصوی برو،که آن نزد عقبه (گردنه) است و سنگریزه ها را از طرف مقابل جمره بینداز و از طرف بالا نزن.»
بعضی از فقها از این تعبیر نتیجه گرفته اند که: جمره حتما زمین است و بر این نظریه خود چنین استدلال کرده اند:
«این تعبیر و تعبیرات فقها نشان می دهد جمره عقبه قطعه زمینی بوده است که یک طرف آن بلند و طرف دیگرش پایین بوده و به تعبیر دیگر، یک طرف آن وادی (درّه) و طرف دیگرش تپّه بوده است. دستور داده شده آن را از طرف وادی، که در واقع پشت به مکه بوده، رمی کنند، نه از طرف تپّه»
و اگر جمره به معنای ستون باشد، جمله «وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا» نامفهوم خواهد بود؛ زیرا کسی برای رمی، بالای ستون نمی رود.(14)
در پاسخ این نظریه می گوییم: همان گونه که در بیان استدلال توضیح داده شد، جمره عقبه (آخرین جمره) در آن زمان، در گودی قرار داشته و اکنون اطراف آن مسطح و هموار گردیده، ولیکن از طرف مکه که می آییم، کاملاً سرازیر است و منظور از نهیِ (رمی از) بالای جمره، آن است که هنگام زدن سنگ ریزه، روبه روی جمره قرار گیرد و بالای آن نرود؛ «وَ لا تَرْمِ عَلَی الْجَمْرَةِ» یا «لا تَقُمْ عَلَیها» یعنی هنگامی که از مکه آمدی، از محلی که مشرف بر جمره است رمی نکن، بلکه از پایین و روبه روی جمره سنگ بزن. در اینجا ناگزیریم از کلمات فقها رحمهم الله شواهدی بیان کنیم:
علامه حلّی در معنای عقبه می فرماید:
«سُمِّیَتْ جَمْرةُ العقَبَة، وَ هیَ فی حَضیضِ الجَبَلِ مُترقِّبَة عنِ الجادَّةِ» یعنی جمره آخری را جمرة العقبه گویند؛ زیرا در پایین کوه، زیر دست جاده قرار گرفته و از جاده پایین تر است.(15)
و همچنین شهید ثانی در شرح متن لمعه در «وَ اسْتِقْبالُ الْجَمْرَةِ هُنا» آورده است: «أَی جَمْرَة الْعَقَبَة»، «وَ الْمُراد باستِقبالِها کُوْنُهُ مُقابلاً لَها لا عالیا عَلَیها کما یَظْهَر مِنَ الرّوایة: «فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا» وَ اِلاّ فَلَیْسَ لَها وَجْهٌ خاصٌّ یَتَحقَّقُ بِهِ الإسْتِقْبال»؛ یعنی هنگام زدن سنگریزه روبه روی آن قرار بگیر و بالای سر جمره نرو، همان گونه که در روایت دارد که جمره را از طرف روبه رو بزن نه از طرف بالای آن(16) و به طور خلاصه، جای ایستادن، مشرف بر جمره نباشد و مقابل آن بایستد و بزند. بنابراین، معنای «از بالای جمره نزن» این نیست که بالای آن قرار نگیر، تا بتوانیم بگوییم اگر ستون باشد، این جمله نامفهوم است و جمله «وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا» شاهد باشد بر این که مراد از جمره، زمین است.
و امّا کلام صاحب جواهر رحمه الله در تفسیر و توضیح جمره:
«ثمّ المراد من الجمرة البناء المخصوص، أو موضعه إن لم یکن، کما فی کشف اللثام، و سمّی بذلک لرمیه بالحجار الصغار المسمّاة بالجمار، أو من الجمرة بمعنی اجتماع القبیلة لاجتماع الحصی عندها... و فی الدروس: إنّها اسم لموضع الرمی و هو البناء، أو موضعه، ممّا یجتمع من الحصی، و قیل: هی مجتمع الحصی لا السائل منه و صرح علیّ بن بابویه بأنّه الأرض، و لایخفی علیک ما فیه من الإجمال، و فی المدارک بعد حکایة ذلک عنها قال: «و ینبغی القطع باعتبار إصابة البناء مع وجوده، لأنّه المعروف الآن من لفظ الجمرة، و لعدم تیقّن الخروج من العهدة بدونه، امّا مع زواله فالظاهر الاکتفاء بإصابة موضعه»
و إلیه یرجع ما سمعته من الدروس و کشف اللثام إلاّ أنّه لا تقیید فی الأوّل بالزوال، و لعلّه الوجه لاستبعاد توقّف الصدق علیه.
«منظور از جمره، بنای مخصوص (ستون)، یا محلّ آن است، در صورتی که آن بنای مخصوص وجود نداشته باشد، همان گونه که در کشف اللثام آمده است. و از این جهت جمره نامیده شده که با سنگ های کوچک، که نامش «جمار» است رمی می شود، یا از جمره به معنای اجتماع قبیله گرفته شده، چون محلّ اجتماع سنگ هاست... و در کتاب «دروس» آمده است که «جمره» اسم است برای محلّ رمی، که همان بنای مخصوص یا محلّ آن است؛ یعنی همان جایی که سنگ ریزه ها جمع می شود. و بعضی گفته اند: «جمره» به معنای محلّ اجتماع سنگریزه است، نه محلّی که سنگریزه ها جریان پیدا می کند. و مرحوم «صدوق» تصریح کرده که جمره همان زمین است و کلام او خالی از اجمال نیست. و در کتاب «مدارک» بعد از نقلِ این مطلب از صدوق، می گوید: سزاوار است یقین داشته باشیم به لزوم اصابت سنگ به آن بنای مخصوص، در صورتی که بنا وجود داشته باشد؛ زیرا آنچه امروز به عنوان جمره معروف است، همان بنا است، به علاوه یقین به ادای تکلیف بدون آن حاصل نمی شود، امّا اگر این بنا از بین برود ظاهر این است که اصابت سنگ به محلّ آن کافی است.»
سپس مرحوم صاحب جواهر می فرماید:
«آنچه از دروس و کشف اللثام نقل شد، به همان مطلبی که مدارک گفته برمی گردد ولی شهید در دروس مقید به زوال (یعنی نبودن ستون) نکرده و صحیح هم همین است؛ زیرا صدق جمره مشروط به وجود ستون ها نیست.»
از جمله اخیر صاحب جواهر چنین استفاده می شود که اگر ستون وجود داشته باشد، باید سنگریزه ها به ستون زده شود و در صورت نبودن ستون ها، به محل و جایگاه آن ها؛ زیرا رمی جمره توقّفی بر ستون ندارد و با نبودن ستون هم رمی جمره صدق می کند و شهید در دروس و فاضل اصفهانی در کشف اللثام همین نظریه را برگزیده اند.
از کلام صاحب مدارک نیز به خوبی استفاده می شودکه او معتقد است بی تردید با بودن بنا (ستون)، باید همان ستون را رمی کرد؛ زیرا از لفظ جمره همان بنا و ستون فهمیده می شود و معروف هم همین است. و در صورتی که بنا موجود نباشد، باید به موضع و محل آن بزنند و شاید در کعبه معظمه هم بتوانیم چنین بگوییم.
و در نتیجه، نظریه صاحب جواهر هم همین است و ما برای تأیید این قسمت ذیل عبارت صاحب جواهر را نقل می کنیم که می نویسد:
«وَ یُمْکِن کُوْنُ الْمُرادِ بِها المَحَلَّ بِأحْوالِهِ الّتی مِنْها الإرتِفاعُ بِبَناءِ أوْ غیْرِه أوْ الإنخِفاض».
یعنی امکان دارد مراد از جمره، همان جایگاه (زیر بنای) ستون باشد، با تمام خصوصیات و حالاتی که برای آن پیش می آید؛ از نظر ارتفاع به وسیله بالا آمدن ساختمان یا از جهت پایین رفتن بنا و امثال آن.
و به طور خلاصه، آن چه را که می توانیم به صاحب جواهر نسبت دهیم، این است که در زدن سنگریزه، باید این جایگاه و زیربنا را در نظر بگیریم؛ ستون باشد یا نباشد، ستون بالاتر رود یا پایین بیاید، که درنتیجه اگر به طبقه بالا رود یا یک طبقه زیر باشد مثلا، صدق رمی جمره می کند و همان گونه که ملاحظه می فرمایید، مرحوم صاحب جواهر از ستون و جایگاه فراتر نرفته. دقت بفرمایید.
و الحق، نسبتِ جوازِ رمی به زمین اطراف ستون ها، به معظم له، خلاف ظاهر کلام ایشان است؛ به خصوص با توجه به ذیل کلام ایشان که می فرماید: «وَ یُمْکِنُ کَونُ الْمُراد بِها المَحَلّ بِأحواله» الی آخر کلامه.
و امّا عبارتی که از احمد مرتضی در شرح الازهار (در تأیید مجزی بودن زمین اطراف بنا) نقل نموده اند:
«فإنْ قصد إصابة البناء فقیل لایجزی، لأنّه لم یقصد المرمی، و المرمی هو القرار لا البناء المنصوب».
«هرگاه قصد کند که ریگ را به ستون بزند، بعضی گفته اند کافی نیست؛ زیرا قصد جایگاه رمی نکرده، در حالی که محلّ رمی همان زمینی است که ستون ها بر آن قرار گرفته اند؛ نه بنایی که بر آن نصب شده است.»(17)
آنچه به نظر می رسد این است که احمد مرتضی مرمی را همان بنا یا زیر بنا می داند و اطراف ستون؛ یعنی زمین اطراف ستون را که داخل حوضچه است، مرمی نمی داند؛ زیرا نظر مخالف آن را تعبیر به «قیل» نموده است، یعنی «بعضی گفته اند».
افزون بر این، با سیری در روایات و کلمات بزرگان و فقهای اهل بیت، می توانیم ادعا کنیم که رمی به ستون، هیچ گونه اشکالی ندارد.
شهید رحمه الله تصریح کرده است که جمره و مرمی همان بنا است، در صورتی که وجود داشته باشد. و در کلام کشف اللثام آمده است: «هی المیل المبنی».(18)
در کلمات فقها و لسان روایات نیز به همین نحو تعبیر شده است. بنابراین، تشکیک در قصد اصابت به بنا در صحّت رمی بی اساس است.
و کلام نراقی رحمه الله در مستند الشیعه که فرموده است:
«فی رَمْیِ حَمْرَةِ العَقَبَة وَ یُقالُ لَهُ الْقُصْوی أیضا رَمی أقربُ الجَمَراتِ الثلاثِ الی مکَّةَ و الْخارجُ مِنْ مکَّة الی مِنی یصل أَوَّلاً اِلَیها فی یَسارِ الطَّریقِ وَ هِیَ مَنْصُوبَة الْیَوْم فی جِدارٍ عَظیم مُتَّصل بِتلّ بحَیث یَظْهَرُ جَهتها الْواحِدة»(19)، خالی از تأیید بلکه تصریح نیست و از این جملات استفاده می شود که جمره عقبه انحصار در ستون دارد و زمین اطراف را شامل نمی شود.
تصریح در کلام آیت اللّه خویی
مرحوم آیت اللّه خویی در این رابطه توضیحی دارند که از آن استفاده می شود سنگریزه ها تنها باید به ستون ها زده شود؛ «قَدْ عرفت أنَّه لابُدّ مِن وُصولِ الحَصیاتِ اِلی الجَمرةِ وَ اِصابَتِها وَ لارَیبَ أنَّ الجَمْرَة المَوجودَة فی زَمَنِ النّبی صلی الله علیه و آله و الأئمّة علیهم السلام لا یُمکِن بقاؤها اِلی یَوْمِ القِیامة وَ لارَیْبَ فی تغْییرِها وَ تَبْدیلِها فَشَخْصُ تِلْکَ الجَمْرَة المَوجُودة فی زمانِهِم علیهم السلام لا یَلْزمُ رَمْیُها جزما لعدم إمْکانِ بَقائِها اِلی آخِر الدُّنیا مَعَ أنَّ الدّینَ باقٍ اِلی یوْمِ القَیمةِ وَ قیامِ السّاعَةِ فَلا بُدَّ مِنْ تِنفیذِ هذا الحُکمِ الاِسلامی وَ لِذا لَوْ فَرَضْنا هُدِمَتِ الجَمْرة وَ بُنیتْ فی مَکانِها جمْرةٌ أُخْری أوْ رُمِّمَتْ أَوْ طُلیَتْ بالجصّ و السِّمِنْتِ بِحَیث یُعَدُّ ذلکَ جُزأً مِنْها عُرفا، لابأسَ بِرَمْیِها وَ لایَمْنعُ الجَصَّ وَ نَحْوِهِ مِنْ صِدْقِ وُصولِ الْحَصی اِلی الجَمْرة» انتهی موضع الحاجة من کلامه(20) از عبارات فوق می توان استفاده کرد بلکه صراحت دارد که در انحصار جمره در خصوص ستون ها و در صورت نبودنِ بنا (ستون) فقط جایگاه و زیربنای آن خواهد بود.
بررسی کتب لغت
در اینجا یک مطلب باقی مانده که مناسب است درباره آن تحقیق شود و آن این است که: ادعا نموده اند:
جمره در لغت و کلام لغوی ها؛ مانند ابن اثیر در نهایه و زبیدی در تاج العروس به معنای «حَصَیات» استعمال شده و از این راه خواسته اند برای جمره توسعه قائل شوند. بلکه از این مسیر استفاده می شود که معنای جمره ستون و بنا نیست، بنابراین زمینِ اطراف ستون را فرا می گیرد!
در پاسخ این مطلب می گوییم: چنانچه یکی از معانی جمره «حَصَیات» هم که باشد، در معنای اوّل، که «مجتمع الحصی» باشد، حالت عَلَم بالغلبه پیدا کرده؛ یعنی جمره در این فرد خاص علم شده است.
در کلام صاحب مدارک نیز اشاره شده که می فرماید «لاِءَنَّهُ المَعروفُ الآن مِنْ لَفْظِ الجمرة» و ابن مالک در الفیه می گوید: «و قد یصیر عَلَما بالغلبة مضاف أو مصحوب الی کالعقبة» یعنی گاهی لفظی در معنایی به واسطه غلبه استعمال در آن معنی، علم می شود و ما الآن می بینیم که هرگاه لفظ «الجمره» گفته می شود بی درنگ «مجتمع الحصی» یعنی جایگاه سنگریزه و محل اجتماع آن ها به ذهن می آید، نه خودِ سنگریزه ها.
بنابراین، به مجرّد این که در پاره ای از لغات، جمره را به معنای حصیات گفته اند، نمی توانیم دست از معنای متبادر آن برداریم.
و خلاصه کلام در توضیح و تشریح این مطلب ـ در صورتی که ستون باشد ـ آن است که سه فرض می توانیم تصور کنیم:
1 ـ فقط به ستون رمی کند.
2 ـ فقط به اطراف ستون؛ یعنی زمینی که احاطه به ستون دارد، رمی شود.
3 ـ به هرکدام از «ستون» و «اطراف آن» رمی کند، کفایت می کند؛ یعنی مخیّر است به هر کدام که بخواهد بزند.
و در صورت نبودنِ ستون نیز سه فرض وجود دارد:
1 ـ فقط به محل و جایگاه ستون؛ یعنی قسمت زیر بنای ستون بزند.
2 ـ به زمینِ اطرافِ جایگاهِ ستون رمی کند.
3 ـ به هر کدام از «زمین محلّ جایگاه و ستون» یا «زمین اطراف جایگاه» سنگ بزند.
با سیر در روایات و کلمات فقها، از این احتمالات و فرض های شش گانه، دو مورد صحیح است:
الف : فرض اول از سه فرض وجود ستون؛ یعنی زدن به خود ستون، نه زمینِ اطراف و نه به هر کدام از زمین اطراف و خود ستون.
ب : فرض اوّل از سه فرض نبودن ستون؛ یعنی رمی کردن به جایگاه و زیربنای ستون، نه زمینِ اطراف جایگاه و هرکدام از زمین جایگاه و زمین اطراف آن.
و چهار فرض باقی را نمی توانیم کافی بدانیم؛ چرا که آن ها محل اشکال اند.
و معلوم است که «جمره»، «الجمرة»، «جمرة العقبة»، «الجمرة القصوی» یا «الجمرة العظمی» همگی ظهور در همان ستون ها یا جایگاه و زیربنای ستون ها دارند و اگر ظهور هم نداشته باشند، با توجه به این که متعارف میان حُجّاج، زدنِ سنگ به ستون می باشد. اطلاق این الفاظ را منصرف به ستون می نماید و با نبودن ستون به جایگاه آن ها.
و اگر کسی ادعا کند که ممکن است بتوانیم بگوییم: «مراد از این تعبیرها و الفاظ ، زمینِ اطراف ستون ها است.» در پاسخ می گوییم: باتوجه به این که در این معنا شک داریم و مورد اعتماد نیست، نمی توانیم فتوا به کفایت زدن به زمینِ اطرافِ ستون ها بدهیم و همان گونه که در کلام صاحب مدارک ملاحظه کردید و نتیجه کلام صاحب جواهر نیز چنین بود، بایستی فقط اکتفا به ستون ها یا جایگاه آن بنماییم به خصوص با توجه به این که سیره متشرّعه، خَلَفا عَنْ سَلَفً، بر این جاری بود که به این محل خاص می زند نه اطراف.
علاوه بر آن که فقها ـ رضوان اللّه تعالی علیهم ـ در کتب اصول و کتب فقهی می فرمایند: اشتغال یقینی برائت یقینی لازم دارد، در این صورت ما یقین داریم که بایستی این جمرات را رمی کنیم و چنانچه به ستون ها بزنیم حتما مبری ء ذمّه خواهد بود و در غیر این صورت شک داریم که برائت ذمّه حاصل می شود.
شاید بتوانیم با استصحاب قهقری بگوییم: در صورتی که الآن سنگریزه ها را به خود ستون ها می زنند و نمی دانیم در زمان ائمه علیهم السلام هم به همین ستون ها می زدند یا به زمینِ اطراف هم می زدند، به استصحاب قهقری می گوییم: در سابق هم چنین بوده که به ستون ها یا جایگاه آن ها می زدند و استصحاب قهقری را از بزرگان فقها و عده ای از محقّقین در معانی الفاظ و همچنین در تعیین مکیل و موزون پذیرفته اند.
و یکی ازاشکالاتی که بر فتوای «مجزی بودنِ زمینِ اطراف ستون ها» وارد است، آن که زمین اطراف حد و مرزی ندارد که بگوییم زدن به اطراف ستون ها تا فلان حد کفایت می کند و زیاده از آن کفایت نمی کند. دقت بفرمایید!
و به طور خلاصه، از لسان روایات و کلمات فقها و کتب لغت، دو مطلب استفاده می شود:
1 ـ ظاهر آن است که ستون ها در زمان ائمه علیهم السلام وجود داشته یا لااقل همین محل خاص؛ «زیر بنا» مرمی بوده است.
2 ـ مراد از لفظ جمره، محل اجتماع سنگریزه هاست نه سنگریزه ها.
همچنین در پایان لازم است به آخرین اظهار نظرهای معظّم له در پاسخ به پرسش های بعضی از علمای حوزه که در مورد رمی جمرات و مقاله «تحقیقی جدید درباره رمی جمرات» مرقوم فرموده اند، بپردازیم:
در صفحه 50 آن نوشته آمده است:
سؤال 6 ـ بعضی از علمای حوزه در نامه خود مرقوم داشته:
«در بسیاری از کلمات فقها در مورد جمرات تعبیر به ارض دیده نمی شود».
سپس بخشی از این کلمات را ذکر کرده و چنین نتیجه گرفته اند:
«پس همه فقها اعتقاد ندارند که جمره همان قطعه زمین مخصوص است.»
در پاسخ این پرسش نوشته اند:
«مفهوم این سخن آن است که بعضی از فقهای گرامی، درباره موضوع جمرات سکوت کرده اند و سخنی از «ارض» یا «ستون» نگفته اند و مسلّم است که سکوت آن ها نه چیزی را اثبات و نه چیزی را نفی می کند.»
باید بگوییم: متأسفانه، اصلاً توجّهی به اصل مطلب و هدف اساسی نشده است؛ زیرا آنچه در این نوشتار مورد نظر قرار گرفته، این است که: «باید سنگ ریزه ها به این جایگاه مخصوص (ستون ها یا زیر بنا و جایگاه ستون ها) زده شود؛ زیرا در کلمات فقها و تعبیرات روایات، لفظ جمره یا جمرات یا جمره عقبه یا جمره قصوی یا جمره عظمی ذکر شده که فقط در ستون ها و زیربنای ستون ها ظهور دارد؛ امّا تعبیر به «ارض» تنها در موارد خاصّی از فروعات مسأله آمده و کلمه ارض با الف و لام ذکر شده که الف و لام عهد است و اشاره به همان جمره و ستون ها است؛ یعنی همان قطعه مخصوص که عبارت است از ستون ها یا زیربنای آنها.
در صفحه 51 چنین آمده است:
سؤال 7 ـ همان سؤال کننده محترم می نویسد:
چه مانعی دارد ما به «استصحاب قهقری» که مورد قبول بعضی از اصولیون است، تمسّک جوییم و بگوییم: امروز این ستون ها به عنوان جمرات شناخته می شوند، به عقب برمی گردیم و می گوییم لابد در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله هم چنین بوده است.
در پاسخ این پرسش فرموده اند:
این استدلال عجیبی است! زیرا اوّلاً : استصحاب قهقری قطعا حجّت نیست و کمتر محقّقی به سراغ آن رفته است (جز در مورد مسأله اصالت عدم نقل، در باب الفاظ ، که آن هم داخل در استصحاب نیست بلکه اصل عقلانی مستقلّی است.)
ثانیا : هیچ یک از ارکان استصحاب در اینجا موجود نیست؛ زیرا نخستین رکن استصحاب، «یقین» است، در حالی که ما یقین نداریم که جمره امروز این ستون هاست...
ثالثا : چرا ما استصحاب متعارف و مورد قبول همه را در اینجا جاری نکنیم و بگوییم: قطعا در زمانی از زمان های گذشته این ستون ها وجود نداشته. نمی دانیم کی به وجود آمده، شاید بعداززمان معصومین علیهم السلام به وجود آمده است.
باید بگوییم که: اوّلاً : آنان که به استصحاب قهقرایی تمسّک کرده اند، آن را اصل عقلایی ندانسته اند، بلکه به عنوان استصحاب پذیرفته اند و از محقّقین و فحول علما؛ مانند شیخ انصاری رحمه الله در باب استصحاب آن را حجّت دانسته اند و نیز فقیه اکبر، مرحوم صاحب جواهر در مسأله ربا در باب مکیل و موزون، به استصحاب قهقرایی تمسک نموده اند وعلاّمه فقیه، مرحوم سیّد محمّدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروة الوثقی) در ملقحات، بر سبیل احتمال به آن تمسّک نموده است.
متن عبارت فرائد الاُصول (آخر تنبیه هفتم، از تنبیهات استصحاب):
«و اعلم أنّه قد یوجد شیء فی زمان و یشکّ فی مبدئه و یحکم بتقدّمه، لأنّ تأخّره لازم لحدوث حادث آخر قبله و الأصل عدمه و قد یسمّی ذلک بالإستصحاب القهقری، مثاله أنّه إذا ثبت أنّ صیغة الأمر حقیقة فیالوجوب فی عرفنا وشکّ فی کونها کذلک قبل ذلک حتّی یحمل خطابات الشارع علی ذلک، فیقال مقتضی الأصل (یعنی الإستصحاب) کون الصیغة حقیقة فی ذلک الزمان بل قبله».(21)
خلاصه کلام شیخ انصاری رحمه الله : بدان که گاهی مطلبی را در خطابات شرع می نگریم که به نام خاصّی است و شک داریم که این نام از چه زمانی بوده؛ در این صورت می گوییم: «به استصحاب قهقری» این نام از زمان قبل بوده؛ زیرا اگر این نام در زمان بعد به وجود آمده و در زمان قبل نبوده، معنای آن این است که در زمان قبل معنای دیگری به جز معنای بعد داشته و این خلاف مقتضای اصل است. سپس مثال آن را به صیغه امر می زنند که می بینیم در زمان ما به معنای وجوب است و شک داریم آیا در زمان سابق (زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم السلام چنین بوده یا معنای دیگری غیر از وجوب داشته، آنگاه می گوییم به مقتضای اصل (استصحاب قهقری) صیغه امر در زمان آنان هم حقیقت در وجوب بود است. شیخ انصاری رحمه الله در دنباله این کلام می فرماید: سابقا گفتیم که مسأله استصحاب قهقری در باب الفاظ، مورد اتّفاق بوده است.
و امّا کلام مرحوم صاحب جواهر:
«وامّا إنْ اختلفت البلدان فیه علی وجه لم یعلم عادة عصره علیه السلام فالمشهور بین المتأخّرین بل لعلّ علیه عامّتهم أنّه کان لکلّ بلد حکم نفسه...(22) تا آنجا که می فرماید: امّا إذا لم یعلم فقد یتّجه ذلک لکلّ لا لما ذکروه لاستصحاب هذا الحال إلی زمن الخطاب فینساق الذهن حینئذٍ إلی أنّ لکلّ بلد حکم نفسه...».(23)
در باره جریان ربا، نسبت به آنچه با کیل یا وزن خرید و فروش می شود، اگر در شهرها اختلاف باشد: اگر در برخی از شهرها آن چیز با کیل و وزن معامله می شود و همان چیز در برخی شهرهای دیگر بدون کیل و وزن معامله می شود ـ و با توجّه به اینکه وضعیّت زمان شرع انور معلوم نیست ـ در این مورد در هر شهری طبق معمول و مرسوم آن شهر (نسبت به مکیل و موزون در باب ربا) عمل می شود.
صاحب جواهر، دلیل این مطلب را استصحاب قهقرایی قرار داده است، لذا می فرماید: «لاستحصاب هذا الحال» به این معنی که از زمان فعلی به عقب بازگشت می کنیم و می گوییم: فلان چیز (مثلاً تخم مرغ) در این زمان با کیل یا وزن معامله می شود، به طور عقب گرد می گوییم: در زمان شرع مقدس هم چنین بوده است. بنابراین ربا در آن جاری است و همین طور نسبت به آن چیزی که با کیل یا وزن معامله نمی شود.
صاحب عروة الوثقی پس از آن که کلام صاحب جواهر را نقل می کند و به آن اعتراض می نماید، می فرماید:
نعم یمکن أن یقرّر الإستصحاب علی وجه آخر و هو أن یقال: المراد من قوله علیه السلام : لا تنقض الیقین بالشکّ صعودا و نزولاً».(24)
آری، ممکن است استصحاب را در زمینه مورد بحث، اینگونه بیان کنیم: مراد امام علیه السلام در جمله «لا تنقض الیقین بالشکّ»، هم از نظر بالا به پایین باشد و هم از نظر پایین به بالا؛ یعنی این جمله هم شامل یقین سابق و شک لاحق (استصحاب مصطلح) و هم یقین در زمان لاحق و شک در زمان سابق (استصحاب قهقری) می شود.
و روی این احتمال ادّعا شود که اخبارِ باب استصحاب، هر دو قسم استصحاب را شامل می شود.
در پاسخ بخش پایانی پرسش (ثالثا)، می گوییم: جای شگفت است! زیرا ما به طور قطع و یقین علم به نبودن این ستون ها در زمان پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله نداریم و احتمال می دهیم که از همان زمان علامتی برای شناسایی جمرات در این سه محل، با تعیین اندازه و مساحت معیّن نصب بوده و قدر مسلّم آن است که در موقع رمی وانداختن سنگ ریزه ها به همین ستون ها اکتفا کنیم و زاید بر این مقدار را نمی توانیم بپذیریم. از این رو، اوّلین رکن استصحاب که یقین سابق باشد، برای ما محرز نیست. واللّه العالم.
و چنانچه خواستیم در این مقام استصحاب قهقری را جاری کنیم، همانگونه که پیش تر خاطرنشان کردیم، می گوییم: در این زمان یقین داریم که جمره و جمرات اسم است برای این ستون ها و ما شک داریم که آیا درزمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وائمّه معصومین علیهم السلام همینگونه بوده؛ یعنی جمره فقط نام ستون و جایگاه آن بوده، یا توسعه داشته و زمین اطراف و محوّطه دور آن را نیز شامل می شده است؟ با استصحاب قهقرایی (طبق نظر محقّقین که قائل به استصحاب قهقرایی در باب الفاظ می باشند) ثابت می کنیم که فقط نام است برای خصوص ستون ها و در صورت نبودن ستون ها برای خصوص زیر بنا و جایگا آنها.
پی نوشت ها:
________________________________________
1 ـ . درباره حجره عقبه و نام های آن، خواهیم نوشت.
2 ـ درباره جمره و جمرات توضیح خواهیم داد.
3 ـ ج1، ص61
4 ـ المقنعه، ص417
5 ـ کتاب النهایه، ص254
6 . الخلاف، ج1، ص412
7 ـ الجامع للشرایع، ص 209
8 ـ در آینده بحث مقداری دراین رابطه گفتگو خواهد شد.
9 ـ الکافی، ج4، ص474
10 ـ تهذیب الأحکام، ج5، ص198
11 ـ الکافی، ج4، ص481
12 ـ الکافی، ج4، ص479
13 ـ الکافی، ج4، ص478
14 ـ فصلنامه «میقات حج»، شماره 39، ص25
15 . تذکرة الفقها، ج8 ، ص214
16 ـ شرح لمعه، ص236 من الطبع الحجری.
17 . شرح الازهار، ج2، ص122
18 . ج1، ص360، من الطبع الحجری.
19 . ج12، ص283
20 ـ المعتمد فی شرح المناسک ج 5 ص 195
21 . فرائد الاُصول، ص389
22 . جواهر الکلام، ج23، ص363
23 . جواهر الکلام، ج23، ص364
24 . ملحقات العروة، ص33، طبع سنة 1377
چندی پیش نوشته ای تحقیقی توسط یکی از علمای برجسته حوزه علمیه قم منتشر گردیدکه درآن، نسبت به رمی جمره، که یکی از مناسک ضروری حج است، تجدیدنظر کرده و دراین مورد توسعه بیشتری قائل شده اند. خلاصه و فشرده این نظریه آن است که:
«در رمی جمرات، لازم نیست سنگ ریزه ها حتما به ستون ها اصابت کند، بلکه اگر به اطراف ستون ها هم برسد کافی است.»
برای توضیح مطلب، ابتدا اشاه ای به محل جمرات کرده، مطالبی درباره آن می آوریم: جمرات سه گانه ای که در منا واقع شده، عبارت است از «جمره اولی»، «جمره وسطی» و «جمره عقبه».(1)
رمی جمرات، از روز عید قربان، دهم ذیحجّة الحرام آغاز می شود و تا روز دوازدهم ادامه می یابد و هر یک از این جمرات، ستونی دارد که حجاج سنگ ریزه ها را به آن ها پرتاب می کنند.
اکنون به بررسی و نقد نوشته پیشگفته می پردازیم:
نویسنده بزرگوار بحث را چنین مطرح کرده اند:
«...جمره چیست که باید سنگ ها را به سوی آن پرتاب کرد؟ آیا جمره همین ستون هاست که امروز به آن سنگ می زنند؟ یا آن قطعه زمینی است که اطراف ستون ها قرار دارد؟ یا هر دو ؟ یعنی سنگ به سوی هر کدام پرتاب شود کافی است»
چنین به نظر می رسد که طرح بحث باید این گونه باشد:
آیا جمره ای که باید به آن سنگ ریزه پرتاب شود، «همین ستون ها» است یا «ستون ها و اطراف آن ها»؟ و «اطراف ستون ها» به تنهایی، از بحث خارج است؛ زیرا تا این زمان کسی ادعا نکرده که اطراف ستون ها به تنهایی محلّ رمی و زدن سنگریزه است.
اکنون موارد را، یکی پس از دیگری، بحث و بررسی می کنیم:
در بخشی از نوشته پیشگفته اینگونه آمده است:
...«جمره» همان زمین اطراف ستون هاست؛ همان قطعه زمینی که سنگریزه ها به هنگام رمی در آن جمع می شود.
درکتب ارباب لغت وروایات معصومین علیهم السلام نیز اشارات گویایی بر این امر وجود دارد.
بلکه قراین نشان می دهد که در عصر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و در ایّام امامان معصوم: ستونی در محلّ جمرات وجود نداشته و حاجیان سنگ های خود را بر آن قطعه زمین می انداختند و...
در پاسخ این نظریه، می گوییم: اوّلاً : همانگونه که پیشتر اشاره شد، جمره و محل رمی فقط اطراف ستون ها و محلّ جمع ریگ ها نیست؛ زیرا اگر کسی سنگ ریزه ها را به ستون زد و از آنجا به خارج و اطراف پرتاب شد و به محل اجتماع سنگ ریزه ها نرسید، باید کفایت نکند و مجزی نباشد، در صورتی که تمامی فقها فتوی به کفایت می دهند.
و ثانیا: این موضوع باید بررسی شود که در صورتِ وجود نداشتنِ ستون در زمان پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام ، آیا سنگریزه ها به محل و جایگاهِ ستون ها زده می شد یا به زمینِ اطراف ستون ها؟ شکی نیست آنچه که می توانیم بگوییم این است: با نبودنِ ستون ها، محل و جای آن ها؛ یعنی زیرِ بنای ستون ها حتما مجزی بوده است، لیکن از کجا و چگونه می توانیم ادعا کنیم که در زمان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام سنگ ریزه ها را به اطراف ستون ها می زدند، تا بتوانیم فتوی به مجزی بودن اطراف ستون ها بدهیم؟!
به عبارت دیگر، فرض می کنیم که در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام ستونی وجود نداشته تا سنگریزه را به آن بزنند، آیا این فرض برای ما دلیل و شاهد می شود که در آن زمان سنگ ها را به محوّطه ستون ها و زمین اطراف آن ها می زدند؟
با توجه به این که می توان احتمال قوی داد که در آن زمان، به محل و جای ستون ها سنگ می زدند و این شبهه بسیار قوی و استوار است.
خلاصه این که با نبودنِ ستون در زمان نبی گرامی صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام ، ذهن ها بیشتر متوجه مکان و محلّ بنای ستون ها می شود، نه زمین اطراف ستون ها.
و اگر در لسان روایات و کلمات فقها ـ رضوان اللّه تعالی علیهم ـ تعبیر به «الأرض» شده باشد، نمی توانیم آن را دلیل و مأخذ برای کافی بودنِ زمینِ اطراف ستون ها قرار دهیم. بنابراین، ناگزیریم کلمات فقها را، که در متون فقهی آمده است، نقل کنیم و همچنین در لسان روایات و تعبیرات صادر شده از ائمه علیهم السلام دقت و تأمل داشته باشیم:
* امّافقها، باید گفت هیچکدام از آنان، در متون فقهی، در اصل مسأله وجوب رمی جمره، تعبیر «الأرض» به کار نبرده اند، ولیکن دربرخی از فروع مسأله این تعبیر به «الارض» شده و در برخی دیگر، در همان فروع مسأله، تعبیر «مرمی» یا «جمره» آمده است.
البته روشن است که «الارض» دارای الف و لام است و الف و لام آن عهدی است، اشاره به آن قطعه زمین خاص که در اصل مسأله از آن تعبیر به جمره شده است.
در اینجا شایسته است بررسی و تفحصی در باره «جمره» داشته باشیم و اگر اثبات کردیم که متبادر از جمره، همان ستون است در صورتِ وجود داشتن، و با فرضِ نبودن ستون، متبادر به ذهن از لفظِ جمره، محل و مکان ستون می باشد. بنابراین، دیگر مجالی باقی نمی ماند که بتوانیم از کلمه «الأرض» استفاده زمین اطراف را بکنیم و فتوا به کفایت زمین اطراف ستون ها بدهیم.
* و به همین مقیاس، در لسان روایات می گوییم: اگر در فروع مسأله، تعبیر به «الأرض» شده باشد، اشاره به زمین معهود؛ یعنی جمره به معنای ستون یا محل و جای آن است.
تعابیر و کلمات فقها در متون فقهی
1 ـ قدمای از فقها
شیخ صدوق رحمه الله (متوفای 381 ه . ق.):
«وَ اقْصد اِلیَ الجَمْرةِ القُصْوی وَ هِیَ جَمَرَةُ العَقَبَةِ، فَارْمِها سَبْعَ حَصَیاتٍ».
در این عبارت سخنی از «ارض» به میان نیامده وتنها تعبیر «جمره» به کار رفته است.(2)
صاحب کتاب الهدایه:
«و اقْصد اِلی الْجَمْرَةِ الْقصْوی و هِیَ الْجَمْرةُ الْعَقَبَةِ فَارْمِها سَبْعَ حَصَیاتٍ» (الی آخر کلامه قدس سره ) ».(3)
شیخ مفید (متوفّای 417 ه . ق.):
«ثمّ فأتِی الجَمرَة القُصْوی عِنْدَ العَقَبَة فَلْیَقُمْ مِنْ وَجْهِها وَ لایَقُمْ مِنْ أَعْلاها»(4)
در این عبارت نیز تعبیر «ارض» نیامده است.
شیخ طوسی:
«وَ یَنْبَغی أَنْ یَرْمِیَ یَوْمَ النَّحْرِ الْعَقَبَة بِسَبْعِ حَصَیاتٍ».(5)
و نیز در کتاب الخلاف می فرماید:
«وَ یَنْبَغی أَنْ یَبْتَدِی ءَ بِرَمْیِ جَمْرَةِ العَقَبةِ».(6)
ابوالصلاح الحلبی (متوفای 447 ه . ق.):
«یَرْمی مِنْها (أی الحصاة) یَوْمَ النَّحْر جَمْرَة الْعَقَبَة وَ هِیَ الْقُصْوی»
یحیی بن سعید (متوفای 690 ه . ق.):
«فَاِذا نَزَلَ مِنی یَومَ النّحْرِ رَمی جَمْرَةَ الْعَقَبَةَ بِسَبْعِ حَصَیاتٍ».(7)
محقق در المختصر النافع:
«الْقَوْلُ فی مناسَکِ مِنی یوْمَ النَّحْرِ وَ هِیَ رَمْیُ جَمْرَةِ الْعَقَبَةِ».
همانگونه که ملاحظه شد، در هیچ یک از این کلمات، نامی از «ارض» یا «الأرض» به میان نیامده است.
2 ـ متأخرین از فقها
علامه حلّی:
«وَ یَقْضی مَناسِکَهُ بِمِنی یَوْمَ النّحْرِ وَ هِیَ بِثَلثَة: الأَوَّلُ رَمْیُ جمَرَةِ العقَبَةَ...»
و در تعبیر دیگر دارد:
«وَ اِیصالُ کُلِّ حَصاةٍ اِلی الْجَمَرَةِ».
و در کلمات دیگر از فقها، در اصلِ وجوب رمی جمره، تعبیره به «جمره» شده و با تعبیر «ارض» نیامده است.
روی این حساب، چنانچه در فروع این مسأله تعبیر به «الأرض» شده، منظور همان جمره است و جمره همان ستونی است که سنگریزه ها به آن زده می شود، که با فرض نبودنِ ستون، علی القاعده باید به جایگاه و زیربنای ستون زده شود. بنابراین، از تعبیر به «ارض» چگونه می توانیم استفاده کنیم که مقصود، ارض اطراف ستون ها است.(8)
جمرات در روایات
1 ـ عَنْ سَعِیدٍ الاْءَعْرَجِ قَالَ: قُلْتُ لاِءَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ مَعَنَا نِسَاءٌ فَأُفِیضُ بِهِنَّ بِلَیْلٍ قَالَ نَعَمْ تُرِیدُ أَنْ تَصْنَعَ کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ، فَقَالَ: أَفِضْ بِهِنَّ بِلَیْلٍ وَ لا تُفِضْ بِهِنَّ حَتَّی تَقِفَ بِهِنَّ بِجَمْعٍ... ثُمَّ أَفِضْ بِهِنَّ حَتَّی تَأْتِیَ بِهِنَّ الْجَمْرَةَ الْعُظْمَی فَیَرْمِینَ الْجَمْرَةَ».(9)
در این روایت امام علیه السلام می فرماید: ... زنان را (در شب عید قربان) کوچ ده تا برسی به جمره عظمی (یعنی جمره عقبه) تا آن که آنان جمره را (با سنگریزه) بزنند.
و از «جمره» تعبیر به «جمره عظمی» شده و نامی از ارض به میان نیامده است.
2 ـ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام «خُذْ حَصَی الْجِمَارِ ثُمَّ ائْتِ الْجَمْرَةَ الْقُصْوَی الَّتِی عِنْدَ الْعَقَبَةِ».(10)
در این روایت نیز ملاحظه می کنید که از آخرین جمرات، تعبیر به «جمره قصوی» شده و نامی از «الأرض» به میان نیامده است.
3 ـ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ شُعَیْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْجِمَارِ فَقَالَ: «قُمْ عِنْدَ الْجَمْرَتَیْنِ وَ لا تَقُمْ عِنْدَ جَمْرَةِ الْعَقَبَةِ».(11)
در این روایت، از جمره به «جمره عقبه» تعبیر شده.
4 ـ عَنْ سَعِیدٍ الرُّومِیِّ قَالَ: «رَمَی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْجَمْرَةَ الْعُظْمَی».(12)
در این روایات، از جمره عقبه به «جمره عظمی»، «جمره قصوی»، «جمره عقبه» یا «الجمره» تعبیر شد و از این گونه تعبیرها، همان ستون، که سنگریزه ها به آن زده می شود، به ذهن می آید.
و به عبارت دیگر، از این الفاظ چنین استفاده می شود که جمرات سه گانه دارای علامت هستند و زمین مسطح و بی علامت نبوده اند؛ علامتی که به ذهن متشرعه می آید، همان ستون هاست و به فرض نبودنِ ستون، جایگاه و محلّ خاص زیربنای ستون ها می باشد و اصلاً زمین اطراف ستون ها به ذهن نمی آید.
از مسائل دیگر که ضروری است بررسی شود، زمین اطراف ستون ها است.
در برخی از روایات؛ مانند روایت معاویة بن عمّار می فرماید:
«خُذْ حَصَی الْجِمَارِ، ثُمَّ ائْتِ الْجَمْرَةَ الْقُصْوَی الَّتِی عِنْدَ الْعَقَبَةِ، فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا».(13)
«سنگریزه های جمرات رابرگیر وآن گاه به سوی جمره قصوی برو،که آن نزد عقبه (گردنه) است و سنگریزه ها را از طرف مقابل جمره بینداز و از طرف بالا نزن.»
بعضی از فقها از این تعبیر نتیجه گرفته اند که: جمره حتما زمین است و بر این نظریه خود چنین استدلال کرده اند:
«این تعبیر و تعبیرات فقها نشان می دهد جمره عقبه قطعه زمینی بوده است که یک طرف آن بلند و طرف دیگرش پایین بوده و به تعبیر دیگر، یک طرف آن وادی (درّه) و طرف دیگرش تپّه بوده است. دستور داده شده آن را از طرف وادی، که در واقع پشت به مکه بوده، رمی کنند، نه از طرف تپّه»
و اگر جمره به معنای ستون باشد، جمله «وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا» نامفهوم خواهد بود؛ زیرا کسی برای رمی، بالای ستون نمی رود.(14)
در پاسخ این نظریه می گوییم: همان گونه که در بیان استدلال توضیح داده شد، جمره عقبه (آخرین جمره) در آن زمان، در گودی قرار داشته و اکنون اطراف آن مسطح و هموار گردیده، ولیکن از طرف مکه که می آییم، کاملاً سرازیر است و منظور از نهیِ (رمی از) بالای جمره، آن است که هنگام زدن سنگ ریزه، روبه روی جمره قرار گیرد و بالای آن نرود؛ «وَ لا تَرْمِ عَلَی الْجَمْرَةِ» یا «لا تَقُمْ عَلَیها» یعنی هنگامی که از مکه آمدی، از محلی که مشرف بر جمره است رمی نکن، بلکه از پایین و روبه روی جمره سنگ بزن. در اینجا ناگزیریم از کلمات فقها رحمهم الله شواهدی بیان کنیم:
علامه حلّی در معنای عقبه می فرماید:
«سُمِّیَتْ جَمْرةُ العقَبَة، وَ هیَ فی حَضیضِ الجَبَلِ مُترقِّبَة عنِ الجادَّةِ» یعنی جمره آخری را جمرة العقبه گویند؛ زیرا در پایین کوه، زیر دست جاده قرار گرفته و از جاده پایین تر است.(15)
و همچنین شهید ثانی در شرح متن لمعه در «وَ اسْتِقْبالُ الْجَمْرَةِ هُنا» آورده است: «أَی جَمْرَة الْعَقَبَة»، «وَ الْمُراد باستِقبالِها کُوْنُهُ مُقابلاً لَها لا عالیا عَلَیها کما یَظْهَر مِنَ الرّوایة: «فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا» وَ اِلاّ فَلَیْسَ لَها وَجْهٌ خاصٌّ یَتَحقَّقُ بِهِ الإسْتِقْبال»؛ یعنی هنگام زدن سنگریزه روبه روی آن قرار بگیر و بالای سر جمره نرو، همان گونه که در روایت دارد که جمره را از طرف روبه رو بزن نه از طرف بالای آن(16) و به طور خلاصه، جای ایستادن، مشرف بر جمره نباشد و مقابل آن بایستد و بزند. بنابراین، معنای «از بالای جمره نزن» این نیست که بالای آن قرار نگیر، تا بتوانیم بگوییم اگر ستون باشد، این جمله نامفهوم است و جمله «وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا» شاهد باشد بر این که مراد از جمره، زمین است.
و امّا کلام صاحب جواهر رحمه الله در تفسیر و توضیح جمره:
«ثمّ المراد من الجمرة البناء المخصوص، أو موضعه إن لم یکن، کما فی کشف اللثام، و سمّی بذلک لرمیه بالحجار الصغار المسمّاة بالجمار، أو من الجمرة بمعنی اجتماع القبیلة لاجتماع الحصی عندها... و فی الدروس: إنّها اسم لموضع الرمی و هو البناء، أو موضعه، ممّا یجتمع من الحصی، و قیل: هی مجتمع الحصی لا السائل منه و صرح علیّ بن بابویه بأنّه الأرض، و لایخفی علیک ما فیه من الإجمال، و فی المدارک بعد حکایة ذلک عنها قال: «و ینبغی القطع باعتبار إصابة البناء مع وجوده، لأنّه المعروف الآن من لفظ الجمرة، و لعدم تیقّن الخروج من العهدة بدونه، امّا مع زواله فالظاهر الاکتفاء بإصابة موضعه»
و إلیه یرجع ما سمعته من الدروس و کشف اللثام إلاّ أنّه لا تقیید فی الأوّل بالزوال، و لعلّه الوجه لاستبعاد توقّف الصدق علیه.
«منظور از جمره، بنای مخصوص (ستون)، یا محلّ آن است، در صورتی که آن بنای مخصوص وجود نداشته باشد، همان گونه که در کشف اللثام آمده است. و از این جهت جمره نامیده شده که با سنگ های کوچک، که نامش «جمار» است رمی می شود، یا از جمره به معنای اجتماع قبیله گرفته شده، چون محلّ اجتماع سنگ هاست... و در کتاب «دروس» آمده است که «جمره» اسم است برای محلّ رمی، که همان بنای مخصوص یا محلّ آن است؛ یعنی همان جایی که سنگ ریزه ها جمع می شود. و بعضی گفته اند: «جمره» به معنای محلّ اجتماع سنگریزه است، نه محلّی که سنگریزه ها جریان پیدا می کند. و مرحوم «صدوق» تصریح کرده که جمره همان زمین است و کلام او خالی از اجمال نیست. و در کتاب «مدارک» بعد از نقلِ این مطلب از صدوق، می گوید: سزاوار است یقین داشته باشیم به لزوم اصابت سنگ به آن بنای مخصوص، در صورتی که بنا وجود داشته باشد؛ زیرا آنچه امروز به عنوان جمره معروف است، همان بنا است، به علاوه یقین به ادای تکلیف بدون آن حاصل نمی شود، امّا اگر این بنا از بین برود ظاهر این است که اصابت سنگ به محلّ آن کافی است.»
سپس مرحوم صاحب جواهر می فرماید:
«آنچه از دروس و کشف اللثام نقل شد، به همان مطلبی که مدارک گفته برمی گردد ولی شهید در دروس مقید به زوال (یعنی نبودن ستون) نکرده و صحیح هم همین است؛ زیرا صدق جمره مشروط به وجود ستون ها نیست.»
از جمله اخیر صاحب جواهر چنین استفاده می شود که اگر ستون وجود داشته باشد، باید سنگریزه ها به ستون زده شود و در صورت نبودن ستون ها، به محل و جایگاه آن ها؛ زیرا رمی جمره توقّفی بر ستون ندارد و با نبودن ستون هم رمی جمره صدق می کند و شهید در دروس و فاضل اصفهانی در کشف اللثام همین نظریه را برگزیده اند.
از کلام صاحب مدارک نیز به خوبی استفاده می شودکه او معتقد است بی تردید با بودن بنا (ستون)، باید همان ستون را رمی کرد؛ زیرا از لفظ جمره همان بنا و ستون فهمیده می شود و معروف هم همین است. و در صورتی که بنا موجود نباشد، باید به موضع و محل آن بزنند و شاید در کعبه معظمه هم بتوانیم چنین بگوییم.
و در نتیجه، نظریه صاحب جواهر هم همین است و ما برای تأیید این قسمت ذیل عبارت صاحب جواهر را نقل می کنیم که می نویسد:
«وَ یُمْکِن کُوْنُ الْمُرادِ بِها المَحَلَّ بِأحْوالِهِ الّتی مِنْها الإرتِفاعُ بِبَناءِ أوْ غیْرِه أوْ الإنخِفاض».
یعنی امکان دارد مراد از جمره، همان جایگاه (زیر بنای) ستون باشد، با تمام خصوصیات و حالاتی که برای آن پیش می آید؛ از نظر ارتفاع به وسیله بالا آمدن ساختمان یا از جهت پایین رفتن بنا و امثال آن.
و به طور خلاصه، آن چه را که می توانیم به صاحب جواهر نسبت دهیم، این است که در زدن سنگریزه، باید این جایگاه و زیربنا را در نظر بگیریم؛ ستون باشد یا نباشد، ستون بالاتر رود یا پایین بیاید، که درنتیجه اگر به طبقه بالا رود یا یک طبقه زیر باشد مثلا، صدق رمی جمره می کند و همان گونه که ملاحظه می فرمایید، مرحوم صاحب جواهر از ستون و جایگاه فراتر نرفته. دقت بفرمایید.
و الحق، نسبتِ جوازِ رمی به زمین اطراف ستون ها، به معظم له، خلاف ظاهر کلام ایشان است؛ به خصوص با توجه به ذیل کلام ایشان که می فرماید: «وَ یُمْکِنُ کَونُ الْمُراد بِها المَحَلّ بِأحواله» الی آخر کلامه.
و امّا عبارتی که از احمد مرتضی در شرح الازهار (در تأیید مجزی بودن زمین اطراف بنا) نقل نموده اند:
«فإنْ قصد إصابة البناء فقیل لایجزی، لأنّه لم یقصد المرمی، و المرمی هو القرار لا البناء المنصوب».
«هرگاه قصد کند که ریگ را به ستون بزند، بعضی گفته اند کافی نیست؛ زیرا قصد جایگاه رمی نکرده، در حالی که محلّ رمی همان زمینی است که ستون ها بر آن قرار گرفته اند؛ نه بنایی که بر آن نصب شده است.»(17)
آنچه به نظر می رسد این است که احمد مرتضی مرمی را همان بنا یا زیر بنا می داند و اطراف ستون؛ یعنی زمین اطراف ستون را که داخل حوضچه است، مرمی نمی داند؛ زیرا نظر مخالف آن را تعبیر به «قیل» نموده است، یعنی «بعضی گفته اند».
افزون بر این، با سیری در روایات و کلمات بزرگان و فقهای اهل بیت، می توانیم ادعا کنیم که رمی به ستون، هیچ گونه اشکالی ندارد.
شهید رحمه الله تصریح کرده است که جمره و مرمی همان بنا است، در صورتی که وجود داشته باشد. و در کلام کشف اللثام آمده است: «هی المیل المبنی».(18)
در کلمات فقها و لسان روایات نیز به همین نحو تعبیر شده است. بنابراین، تشکیک در قصد اصابت به بنا در صحّت رمی بی اساس است.
و کلام نراقی رحمه الله در مستند الشیعه که فرموده است:
«فی رَمْیِ حَمْرَةِ العَقَبَة وَ یُقالُ لَهُ الْقُصْوی أیضا رَمی أقربُ الجَمَراتِ الثلاثِ الی مکَّةَ و الْخارجُ مِنْ مکَّة الی مِنی یصل أَوَّلاً اِلَیها فی یَسارِ الطَّریقِ وَ هِیَ مَنْصُوبَة الْیَوْم فی جِدارٍ عَظیم مُتَّصل بِتلّ بحَیث یَظْهَرُ جَهتها الْواحِدة»(19)، خالی از تأیید بلکه تصریح نیست و از این جملات استفاده می شود که جمره عقبه انحصار در ستون دارد و زمین اطراف را شامل نمی شود.
تصریح در کلام آیت اللّه خویی
مرحوم آیت اللّه خویی در این رابطه توضیحی دارند که از آن استفاده می شود سنگریزه ها تنها باید به ستون ها زده شود؛ «قَدْ عرفت أنَّه لابُدّ مِن وُصولِ الحَصیاتِ اِلی الجَمرةِ وَ اِصابَتِها وَ لارَیبَ أنَّ الجَمْرَة المَوجودَة فی زَمَنِ النّبی صلی الله علیه و آله و الأئمّة علیهم السلام لا یُمکِن بقاؤها اِلی یَوْمِ القِیامة وَ لارَیْبَ فی تغْییرِها وَ تَبْدیلِها فَشَخْصُ تِلْکَ الجَمْرَة المَوجُودة فی زمانِهِم علیهم السلام لا یَلْزمُ رَمْیُها جزما لعدم إمْکانِ بَقائِها اِلی آخِر الدُّنیا مَعَ أنَّ الدّینَ باقٍ اِلی یوْمِ القَیمةِ وَ قیامِ السّاعَةِ فَلا بُدَّ مِنْ تِنفیذِ هذا الحُکمِ الاِسلامی وَ لِذا لَوْ فَرَضْنا هُدِمَتِ الجَمْرة وَ بُنیتْ فی مَکانِها جمْرةٌ أُخْری أوْ رُمِّمَتْ أَوْ طُلیَتْ بالجصّ و السِّمِنْتِ بِحَیث یُعَدُّ ذلکَ جُزأً مِنْها عُرفا، لابأسَ بِرَمْیِها وَ لایَمْنعُ الجَصَّ وَ نَحْوِهِ مِنْ صِدْقِ وُصولِ الْحَصی اِلی الجَمْرة» انتهی موضع الحاجة من کلامه(20) از عبارات فوق می توان استفاده کرد بلکه صراحت دارد که در انحصار جمره در خصوص ستون ها و در صورت نبودنِ بنا (ستون) فقط جایگاه و زیربنای آن خواهد بود.
بررسی کتب لغت
در اینجا یک مطلب باقی مانده که مناسب است درباره آن تحقیق شود و آن این است که: ادعا نموده اند:
جمره در لغت و کلام لغوی ها؛ مانند ابن اثیر در نهایه و زبیدی در تاج العروس به معنای «حَصَیات» استعمال شده و از این راه خواسته اند برای جمره توسعه قائل شوند. بلکه از این مسیر استفاده می شود که معنای جمره ستون و بنا نیست، بنابراین زمینِ اطراف ستون را فرا می گیرد!
در پاسخ این مطلب می گوییم: چنانچه یکی از معانی جمره «حَصَیات» هم که باشد، در معنای اوّل، که «مجتمع الحصی» باشد، حالت عَلَم بالغلبه پیدا کرده؛ یعنی جمره در این فرد خاص علم شده است.
در کلام صاحب مدارک نیز اشاره شده که می فرماید «لاِءَنَّهُ المَعروفُ الآن مِنْ لَفْظِ الجمرة» و ابن مالک در الفیه می گوید: «و قد یصیر عَلَما بالغلبة مضاف أو مصحوب الی کالعقبة» یعنی گاهی لفظی در معنایی به واسطه غلبه استعمال در آن معنی، علم می شود و ما الآن می بینیم که هرگاه لفظ «الجمره» گفته می شود بی درنگ «مجتمع الحصی» یعنی جایگاه سنگریزه و محل اجتماع آن ها به ذهن می آید، نه خودِ سنگریزه ها.
بنابراین، به مجرّد این که در پاره ای از لغات، جمره را به معنای حصیات گفته اند، نمی توانیم دست از معنای متبادر آن برداریم.
و خلاصه کلام در توضیح و تشریح این مطلب ـ در صورتی که ستون باشد ـ آن است که سه فرض می توانیم تصور کنیم:
1 ـ فقط به ستون رمی کند.
2 ـ فقط به اطراف ستون؛ یعنی زمینی که احاطه به ستون دارد، رمی شود.
3 ـ به هرکدام از «ستون» و «اطراف آن» رمی کند، کفایت می کند؛ یعنی مخیّر است به هر کدام که بخواهد بزند.
و در صورت نبودنِ ستون نیز سه فرض وجود دارد:
1 ـ فقط به محل و جایگاه ستون؛ یعنی قسمت زیر بنای ستون بزند.
2 ـ به زمینِ اطرافِ جایگاهِ ستون رمی کند.
3 ـ به هر کدام از «زمین محلّ جایگاه و ستون» یا «زمین اطراف جایگاه» سنگ بزند.
با سیر در روایات و کلمات فقها، از این احتمالات و فرض های شش گانه، دو مورد صحیح است:
الف : فرض اول از سه فرض وجود ستون؛ یعنی زدن به خود ستون، نه زمینِ اطراف و نه به هر کدام از زمین اطراف و خود ستون.
ب : فرض اوّل از سه فرض نبودن ستون؛ یعنی رمی کردن به جایگاه و زیربنای ستون، نه زمینِ اطراف جایگاه و هرکدام از زمین جایگاه و زمین اطراف آن.
و چهار فرض باقی را نمی توانیم کافی بدانیم؛ چرا که آن ها محل اشکال اند.
و معلوم است که «جمره»، «الجمرة»، «جمرة العقبة»، «الجمرة القصوی» یا «الجمرة العظمی» همگی ظهور در همان ستون ها یا جایگاه و زیربنای ستون ها دارند و اگر ظهور هم نداشته باشند، با توجه به این که متعارف میان حُجّاج، زدنِ سنگ به ستون می باشد. اطلاق این الفاظ را منصرف به ستون می نماید و با نبودن ستون به جایگاه آن ها.
و اگر کسی ادعا کند که ممکن است بتوانیم بگوییم: «مراد از این تعبیرها و الفاظ ، زمینِ اطراف ستون ها است.» در پاسخ می گوییم: باتوجه به این که در این معنا شک داریم و مورد اعتماد نیست، نمی توانیم فتوا به کفایت زدن به زمینِ اطرافِ ستون ها بدهیم و همان گونه که در کلام صاحب مدارک ملاحظه کردید و نتیجه کلام صاحب جواهر نیز چنین بود، بایستی فقط اکتفا به ستون ها یا جایگاه آن بنماییم به خصوص با توجه به این که سیره متشرّعه، خَلَفا عَنْ سَلَفً، بر این جاری بود که به این محل خاص می زند نه اطراف.
علاوه بر آن که فقها ـ رضوان اللّه تعالی علیهم ـ در کتب اصول و کتب فقهی می فرمایند: اشتغال یقینی برائت یقینی لازم دارد، در این صورت ما یقین داریم که بایستی این جمرات را رمی کنیم و چنانچه به ستون ها بزنیم حتما مبری ء ذمّه خواهد بود و در غیر این صورت شک داریم که برائت ذمّه حاصل می شود.
شاید بتوانیم با استصحاب قهقری بگوییم: در صورتی که الآن سنگریزه ها را به خود ستون ها می زنند و نمی دانیم در زمان ائمه علیهم السلام هم به همین ستون ها می زدند یا به زمینِ اطراف هم می زدند، به استصحاب قهقری می گوییم: در سابق هم چنین بوده که به ستون ها یا جایگاه آن ها می زدند و استصحاب قهقری را از بزرگان فقها و عده ای از محقّقین در معانی الفاظ و همچنین در تعیین مکیل و موزون پذیرفته اند.
و یکی ازاشکالاتی که بر فتوای «مجزی بودنِ زمینِ اطراف ستون ها» وارد است، آن که زمین اطراف حد و مرزی ندارد که بگوییم زدن به اطراف ستون ها تا فلان حد کفایت می کند و زیاده از آن کفایت نمی کند. دقت بفرمایید!
و به طور خلاصه، از لسان روایات و کلمات فقها و کتب لغت، دو مطلب استفاده می شود:
1 ـ ظاهر آن است که ستون ها در زمان ائمه علیهم السلام وجود داشته یا لااقل همین محل خاص؛ «زیر بنا» مرمی بوده است.
2 ـ مراد از لفظ جمره، محل اجتماع سنگریزه هاست نه سنگریزه ها.
همچنین در پایان لازم است به آخرین اظهار نظرهای معظّم له در پاسخ به پرسش های بعضی از علمای حوزه که در مورد رمی جمرات و مقاله «تحقیقی جدید درباره رمی جمرات» مرقوم فرموده اند، بپردازیم:
در صفحه 50 آن نوشته آمده است:
سؤال 6 ـ بعضی از علمای حوزه در نامه خود مرقوم داشته:
«در بسیاری از کلمات فقها در مورد جمرات تعبیر به ارض دیده نمی شود».
سپس بخشی از این کلمات را ذکر کرده و چنین نتیجه گرفته اند:
«پس همه فقها اعتقاد ندارند که جمره همان قطعه زمین مخصوص است.»
در پاسخ این پرسش نوشته اند:
«مفهوم این سخن آن است که بعضی از فقهای گرامی، درباره موضوع جمرات سکوت کرده اند و سخنی از «ارض» یا «ستون» نگفته اند و مسلّم است که سکوت آن ها نه چیزی را اثبات و نه چیزی را نفی می کند.»
باید بگوییم: متأسفانه، اصلاً توجّهی به اصل مطلب و هدف اساسی نشده است؛ زیرا آنچه در این نوشتار مورد نظر قرار گرفته، این است که: «باید سنگ ریزه ها به این جایگاه مخصوص (ستون ها یا زیر بنا و جایگاه ستون ها) زده شود؛ زیرا در کلمات فقها و تعبیرات روایات، لفظ جمره یا جمرات یا جمره عقبه یا جمره قصوی یا جمره عظمی ذکر شده که فقط در ستون ها و زیربنای ستون ها ظهور دارد؛ امّا تعبیر به «ارض» تنها در موارد خاصّی از فروعات مسأله آمده و کلمه ارض با الف و لام ذکر شده که الف و لام عهد است و اشاره به همان جمره و ستون ها است؛ یعنی همان قطعه مخصوص که عبارت است از ستون ها یا زیربنای آنها.
در صفحه 51 چنین آمده است:
سؤال 7 ـ همان سؤال کننده محترم می نویسد:
چه مانعی دارد ما به «استصحاب قهقری» که مورد قبول بعضی از اصولیون است، تمسّک جوییم و بگوییم: امروز این ستون ها به عنوان جمرات شناخته می شوند، به عقب برمی گردیم و می گوییم لابد در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله هم چنین بوده است.
در پاسخ این پرسش فرموده اند:
این استدلال عجیبی است! زیرا اوّلاً : استصحاب قهقری قطعا حجّت نیست و کمتر محقّقی به سراغ آن رفته است (جز در مورد مسأله اصالت عدم نقل، در باب الفاظ ، که آن هم داخل در استصحاب نیست بلکه اصل عقلانی مستقلّی است.)
ثانیا : هیچ یک از ارکان استصحاب در اینجا موجود نیست؛ زیرا نخستین رکن استصحاب، «یقین» است، در حالی که ما یقین نداریم که جمره امروز این ستون هاست...
ثالثا : چرا ما استصحاب متعارف و مورد قبول همه را در اینجا جاری نکنیم و بگوییم: قطعا در زمانی از زمان های گذشته این ستون ها وجود نداشته. نمی دانیم کی به وجود آمده، شاید بعداززمان معصومین علیهم السلام به وجود آمده است.
باید بگوییم که: اوّلاً : آنان که به استصحاب قهقرایی تمسّک کرده اند، آن را اصل عقلایی ندانسته اند، بلکه به عنوان استصحاب پذیرفته اند و از محقّقین و فحول علما؛ مانند شیخ انصاری رحمه الله در باب استصحاب آن را حجّت دانسته اند و نیز فقیه اکبر، مرحوم صاحب جواهر در مسأله ربا در باب مکیل و موزون، به استصحاب قهقرایی تمسک نموده اند وعلاّمه فقیه، مرحوم سیّد محمّدکاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروة الوثقی) در ملقحات، بر سبیل احتمال به آن تمسّک نموده است.
متن عبارت فرائد الاُصول (آخر تنبیه هفتم، از تنبیهات استصحاب):
«و اعلم أنّه قد یوجد شیء فی زمان و یشکّ فی مبدئه و یحکم بتقدّمه، لأنّ تأخّره لازم لحدوث حادث آخر قبله و الأصل عدمه و قد یسمّی ذلک بالإستصحاب القهقری، مثاله أنّه إذا ثبت أنّ صیغة الأمر حقیقة فیالوجوب فی عرفنا وشکّ فی کونها کذلک قبل ذلک حتّی یحمل خطابات الشارع علی ذلک، فیقال مقتضی الأصل (یعنی الإستصحاب) کون الصیغة حقیقة فی ذلک الزمان بل قبله».(21)
خلاصه کلام شیخ انصاری رحمه الله : بدان که گاهی مطلبی را در خطابات شرع می نگریم که به نام خاصّی است و شک داریم که این نام از چه زمانی بوده؛ در این صورت می گوییم: «به استصحاب قهقری» این نام از زمان قبل بوده؛ زیرا اگر این نام در زمان بعد به وجود آمده و در زمان قبل نبوده، معنای آن این است که در زمان قبل معنای دیگری به جز معنای بعد داشته و این خلاف مقتضای اصل است. سپس مثال آن را به صیغه امر می زنند که می بینیم در زمان ما به معنای وجوب است و شک داریم آیا در زمان سابق (زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم السلام چنین بوده یا معنای دیگری غیر از وجوب داشته، آنگاه می گوییم به مقتضای اصل (استصحاب قهقری) صیغه امر در زمان آنان هم حقیقت در وجوب بود است. شیخ انصاری رحمه الله در دنباله این کلام می فرماید: سابقا گفتیم که مسأله استصحاب قهقری در باب الفاظ، مورد اتّفاق بوده است.
و امّا کلام مرحوم صاحب جواهر:
«وامّا إنْ اختلفت البلدان فیه علی وجه لم یعلم عادة عصره علیه السلام فالمشهور بین المتأخّرین بل لعلّ علیه عامّتهم أنّه کان لکلّ بلد حکم نفسه...(22) تا آنجا که می فرماید: امّا إذا لم یعلم فقد یتّجه ذلک لکلّ لا لما ذکروه لاستصحاب هذا الحال إلی زمن الخطاب فینساق الذهن حینئذٍ إلی أنّ لکلّ بلد حکم نفسه...».(23)
در باره جریان ربا، نسبت به آنچه با کیل یا وزن خرید و فروش می شود، اگر در شهرها اختلاف باشد: اگر در برخی از شهرها آن چیز با کیل و وزن معامله می شود و همان چیز در برخی شهرهای دیگر بدون کیل و وزن معامله می شود ـ و با توجّه به اینکه وضعیّت زمان شرع انور معلوم نیست ـ در این مورد در هر شهری طبق معمول و مرسوم آن شهر (نسبت به مکیل و موزون در باب ربا) عمل می شود.
صاحب جواهر، دلیل این مطلب را استصحاب قهقرایی قرار داده است، لذا می فرماید: «لاستحصاب هذا الحال» به این معنی که از زمان فعلی به عقب بازگشت می کنیم و می گوییم: فلان چیز (مثلاً تخم مرغ) در این زمان با کیل یا وزن معامله می شود، به طور عقب گرد می گوییم: در زمان شرع مقدس هم چنین بوده است. بنابراین ربا در آن جاری است و همین طور نسبت به آن چیزی که با کیل یا وزن معامله نمی شود.
صاحب عروة الوثقی پس از آن که کلام صاحب جواهر را نقل می کند و به آن اعتراض می نماید، می فرماید:
نعم یمکن أن یقرّر الإستصحاب علی وجه آخر و هو أن یقال: المراد من قوله علیه السلام : لا تنقض الیقین بالشکّ صعودا و نزولاً».(24)
آری، ممکن است استصحاب را در زمینه مورد بحث، اینگونه بیان کنیم: مراد امام علیه السلام در جمله «لا تنقض الیقین بالشکّ»، هم از نظر بالا به پایین باشد و هم از نظر پایین به بالا؛ یعنی این جمله هم شامل یقین سابق و شک لاحق (استصحاب مصطلح) و هم یقین در زمان لاحق و شک در زمان سابق (استصحاب قهقری) می شود.
و روی این احتمال ادّعا شود که اخبارِ باب استصحاب، هر دو قسم استصحاب را شامل می شود.
در پاسخ بخش پایانی پرسش (ثالثا)، می گوییم: جای شگفت است! زیرا ما به طور قطع و یقین علم به نبودن این ستون ها در زمان پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله نداریم و احتمال می دهیم که از همان زمان علامتی برای شناسایی جمرات در این سه محل، با تعیین اندازه و مساحت معیّن نصب بوده و قدر مسلّم آن است که در موقع رمی وانداختن سنگ ریزه ها به همین ستون ها اکتفا کنیم و زاید بر این مقدار را نمی توانیم بپذیریم. از این رو، اوّلین رکن استصحاب که یقین سابق باشد، برای ما محرز نیست. واللّه العالم.
و چنانچه خواستیم در این مقام استصحاب قهقری را جاری کنیم، همانگونه که پیش تر خاطرنشان کردیم، می گوییم: در این زمان یقین داریم که جمره و جمرات اسم است برای این ستون ها و ما شک داریم که آیا درزمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وائمّه معصومین علیهم السلام همینگونه بوده؛ یعنی جمره فقط نام ستون و جایگاه آن بوده، یا توسعه داشته و زمین اطراف و محوّطه دور آن را نیز شامل می شده است؟ با استصحاب قهقرایی (طبق نظر محقّقین که قائل به استصحاب قهقرایی در باب الفاظ می باشند) ثابت می کنیم که فقط نام است برای خصوص ستون ها و در صورت نبودن ستون ها برای خصوص زیر بنا و جایگا آنها.
پی نوشت ها:
________________________________________
1 ـ . درباره حجره عقبه و نام های آن، خواهیم نوشت.
2 ـ درباره جمره و جمرات توضیح خواهیم داد.
3 ـ ج1، ص61
4 ـ المقنعه، ص417
5 ـ کتاب النهایه، ص254
6 . الخلاف، ج1، ص412
7 ـ الجامع للشرایع، ص 209
8 ـ در آینده بحث مقداری دراین رابطه گفتگو خواهد شد.
9 ـ الکافی، ج4، ص474
10 ـ تهذیب الأحکام، ج5، ص198
11 ـ الکافی، ج4، ص481
12 ـ الکافی، ج4، ص479
13 ـ الکافی، ج4، ص478
14 ـ فصلنامه «میقات حج»، شماره 39، ص25
15 . تذکرة الفقها، ج8 ، ص214
16 ـ شرح لمعه، ص236 من الطبع الحجری.
17 . شرح الازهار، ج2، ص122
18 . ج1، ص360، من الطبع الحجری.
19 . ج12، ص283
20 ـ المعتمد فی شرح المناسک ج 5 ص 195
21 . فرائد الاُصول، ص389
22 . جواهر الکلام، ج23، ص363
23 . جواهر الکلام، ج23، ص364
24 . ملحقات العروة، ص33، طبع سنة 1377