آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

کنگره عظیم حج، فرصتی است طلایی، برای پیشوایان دین.
در تاریخ اسلام با آن که زمام امور حج به دست حاکمان غاصب و ستمگر بوده و اجازه فعالیت فرهنگی و سیاسی به مصلحان دینی داده نمی شد، اما ائمه اطهار علیهم السلام از کم ترین فرصت ها برای رساندن پیام اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله به گوش علما و شخصیت های موجّه جهان اسلام و عموم مردم استفاده می کردند.
سال عزّت و افتخار حسینی، بهانه ای شد تا به سیره سالار شهیدان حسین بن علی علیهماالسلام در این زمینه نظر افکنیم. آن حضرت در طول عمر با برکت خویش، بارها برای زیارت بیت اللّه الحرام به مکّه سفر کردند؛ به طوری که در روایات از بیست و پنج سفر آن بزرگوار با پای پیاده سخن گفته شده است.(1) علاوه بر سخنان کوتاهی که درباره احکام ومعارف حج ازایشان به یادگار مانده،(2) دو سخنرانی مهم درمسائل سیاسی ـ اجتماعی، یک دعای کم نظیردرعرفه ونیز حرکت نجات بخش آن حضرت در سفرکربلا میراث گران بهای حسینی است.
در این نوشتار می کوشیم که به اجمال، بر بخشی از این میراث ارزشمند گذری کنیم و به مقدار توانِ محدودِ خود، کام تشنگان را از معارف زلال آن سیراب نماییم.
محور یکی از سخنرانی های حضرت که راوی جلیل القدر آن، سلیم بن قیس هلالی(3) به عنوان خطابه ای در سرزمین منا نقل کرده، «انتقاد شدید از حکومت بنی امیّه و شخص معاویه» و «حق ائمه هدی علیهم السلام در امر حکومت» است. اگر فضای خفقان آمیز عصر اموی در ذهن مجسّم شود و تلاش معاویه برای تبدیل خلافت پیغمبر صلی الله علیه و آله به سلطنت موروثی مورد توجه قرار گیرد، آنگاه اهمیت این خطابه در کنگره عظیم حج و نمایندگان و شخصیت های موجّه جامعه اسلامی در سال های پایانی عمر معاویه روشن تر خواهد شد.
امام حسین علیه السلام که در طی ده سال پس از رحلت برادرش امام مجتبی علیه السلام صبوری پیشه کرده و در موارد مختلف معاویه را از زیر پا نهادن دین خدا بر حذر می داشت، این بار مخالفت خود را با حکومت غاصب بنی امیه، در کنگره عظیم حج، علنی ساخت و در جمع علما و دانشمندان اسلامی به افشاگری پرداخت.
سخنرانی دیگرِ آن حضرت توسط حسن بن علی بن شعبه حرّانی در اثر گران سنگ «تحف العقول» نقل شده است.(4) مؤلف دانشمند این کتاب، به منظور رعایت اختصار، سند احادیث را حذف کرده، اما محتوای بسیاری از روایات، مورد اعتماد علما و دانشمندان اسلامی بوده، به طوری که محتوای آن را بهترین گواه بر صدور آن از امام معصوم دانسته اند.
این سخنرانی که به نظر حضرت امام خمینی قدس سره و بعضی از حدیث شناسان(5) در سرزمین منا و در جمع علما و دانشمندان اسلامیِ آن عصر ایراد شده، حاوی نکات بسیار مهمی است. «جایگاه امر به معروف و نهی از منکر»، «مقام و منزلت علما در جامعه اسلامی»، «وضعیت اسف بار جامعه در اثر حاکمیت بنی امیه» و «رسالت امام در جهت به دست گرفتن حاکمیت» از محورهای مهم این خطابه است.
توقف چند ماهه امام حسین علیه السلام در مکه، به سال 60 هجری که مرحله ای از قیام خونین آن حضرت بود و گفتگو با شخصیت های اجتماعی و سیاسی آن روز، همچنین ترک مکه در روز هشتم ذی حجه و حرکت به سوی عراق، در حالی که زائران بیت اللّه الحرام برای انجام اعمال و مناسک حج تمتّع مُحرم شده و به سمت عرفات حرکت می کنند، از اقدامات قابل توجه امام به شمار می آید. توجه به این نکته که حجاج، ماه ها و هفته ها قبل از موسم حج به سوی مکه سرازیر شده و در این شهر منتظرِ فرا رسیدن ایّام برگزاری حج می شدند، حضور امام و اقدامات آن حضرت را معنا و مفهوم دیگری می بخشد. امام برای تبیین اهداف قیام خود، از هر راهی استفاده می کرد تا مردم را بیدار کند، هر چند تبلیغات وسیع امویان و جوّ استبداد وخفقان سبب شد تا مردم ندای آن حضرت را بی پاسخ بگذارند.
بسیاری از شخصیت های اجتماعی و سیاسی آن روز، بر این عقیده بودند که قلب های مردم با امام است اما برای یاری آن حضرت آمادگی ندارند، بلکه بعضی از آنان مجبور به مقابله و جنگ با امامند.(6)
به هر تقدیر، در این نوشته مروری کوتاه بر دو خطابه مهم امام در سرزمین منا و در جمع بزرگان از صحابه و تابعین خواهیم داشت تا گوشه ای از ظرفیت های فراوان حج، که مورد استفاده آن حضرت قرار گرفته، آشکار گردد. از آنجا که حکومت بنی امیه، به خصوص در عصر معاویه، اوضاع را به شدّت تحت کنترل داشت و اجازه هیچ نوع فعالیت سیاسی به مخالفان خود نمی داد، امکان ایراد چنین خطابه هایی در مکه یا مدینه برای شخصیتی چون حسین بن علی علیهماالسلام فراهم نبود، از این رو آن بزرگوار از فرصت اجتماع مردم و بزرگان جهان اسلام در سرزمین منا استفاده کرد و با جمع کردن ایشان به ایراد سخن می پرداخت، هر چند فضای سنگین و مسموم جامعه از یک سو و ضعف و بی مسؤولیتی خواص از سوی دیگر موجب می شد که کاری از آنان نیز بر نیاید و تنها راه باقی مانده برای بیدار کردن مردم و ایجاد تحوّل در جامعه، «ایثار و فدارکاری و جانفشانی» باشد.
درسی که امام حسین علیه السلام به جهانیان آموخت:
سخنرانی اول
سلیم بن قیس می گوید: یک سال (یا دو سال) قبل از مرگ معاویه، امام حسین علیه السلام به همراه عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن جعفر راهی سفر حج شدند. امام علیه السلام در این سفر، زنان و مردان بنی هاشم و دوستان آن ها را و نیز کسانی از انصار که امام ایشان را می شناخت، همچنین اهل بیت خود را جمع کرد. افرادی را هم فرستاد تا آن دسته از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله را که به صلاح و سداد شهرت دارند، خبر کنند. بدین وسیله در سرزمین منا بیش از نهصد تن جمع شدند که حدود دویست نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و بقیه از تابعین بودند. امام برخاست و در جمع آنان، پس از حمد و ثنای الهی، به ایراد سخن پرداخت.(7)
حقّ حاکمیت
امام علیه السلام با اشاره به اوضاع اسفناک اجتماعی، برخورد زشت و ظالمانه معاویه را به شیعیان یادآور شد و به آنان سوگند داد، چنان که آن حضرت را بر حق یافتند، به خاطر بسپارند و پس از بازگشت به شهر و دیار خود، به کسانی که اطمینان دارند، منتقل کنند و مردم را به احیای حق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله در امر حاکمیت جامعه فرابخوانند؛ «فَادْعُوهُمْ إِلَی مَا تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنَا».(8)
امام بیم آن داشت که به مرور زمان، همه چیز به فراموشی سپرده شود و مردم نسبت به حق حاکمیت جانشینان پیغمبر صلی الله علیه و آله در جامعه بی خبر بمانند؛ «فإنّی أتخوّف أن یدرس هذا الأمر و یذهب الحقّ و یغلب ...وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ »(9) و (10)
از آن جا که ریاست طلبان و سیاست بازان پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله حق اهل بیت آن حضرت را غصب کرده و نام و یاد علی علیه السلام را به فراموشی سپردند، به مرور زمان، نسلی اکثریت جامعه را تشکیل داد که آگاهی شان از علی بن ابی طالب علیه السلام تنها این بود که می دانستند وی داماد پیغمبر صلی الله علیه و آله است! همه فضایل و مناقب آن حضرت را نادیده گرفتند.
در دوران کوتاه حکومت آن حضرت نیز دشمنی ها و جنگ ها فرصت هرگونه اصلاح در جامعه را؛ چه در ابعاد فرهنگی و چه اقتصادی، از آن حضرت سلب کرد. با شهادت امام علی علیه السلام ، معاویه با فریب افکار عمومی توانست امام مجتبی علیه السلام را نیز از عرصه حاکمیت کنار زند و زمام امور جامعه را به دست گیرد و بیست سال بر جامعه اسلامی حکمرانی کند.
حوادث نیم قرن پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله به گونه ای رقم خورد که امام حسین علیه السلام نسبت به حقّ اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله در امر حکومت احساس نگرانی می کرد و بیم آن داشت که این حقیقت به کلّی فراموش شده و نسل های بعدی از آن بی اطلاع گردند، از این رو، از فرصت اجتماع مردم و رجال و شخصیت های مذهبی و سیاسی ـ اصحاب و تابعین ـ در موسم حج استفاده کرد و آنان را به احیای این حق فراخواند.
اگر شرایط تحقّق حاکمیت آن بزرگواران در شرایط دشوار آن زمان فراهم نبود، لااقل این اثر را داشت که مردم حق اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله را در امر حکومت به فراموشی نسپارند و در ذهن داشته باشند که حکومت از آن کیست تا در شرایط مناسب، این حق به صاحبان واقعی خود برسد و پیش از این که این تعداد از اصحاب و تابعین هم از دنیا بروند و این واقعیت از سوی حاکمان ستمگر به کلّی مخفی بماند، در میان مردم مطرح شود و به گوش نسل جدید برسد.
حاکمان اموی به شدت از توجه مردم به این واقعیت بیمناک بودند، حتی در اعصار بعد نیز از این که فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام حق خود را مطالبه نمایند، هراس داشتند.
عمربن عبدالعزیز می گوید: پدرم خطیب ماهری بود و فصیح سخن می گفت، اما هنگامی که حاکم مدینه شد و خطبه نماز جمعه می خواند، به فراز سبّ و لعن علی بن ابی طالب علیه السلام که می رسید، لکنت زبان می گرفت. روزی از او پرسیدم چرا به این جمله که می رسی، زبانت دچار لکنت می شود؟ گفت: چون کسی را که ما در خطبه نماز جمعه لعن می کنیم، افضل اصحاب پیغمبر است. گفتم: اگر چنین است چرا لعن می کنید؟ گفت: اگر مردم علی را با آن فضایل بشناسند، از ما بریده و به فرزندان او می پیوندند.
پس ناچاریم که او و فرزندانش را در میان مردم سبّ و لعن کنیم.(11)
تلاش امام حسین علیه السلام نیز زنده نگاه داشتن این حقیقت در تاریخ بود تا حاکمان غاصب نتوانند اصل آن را انکار کنند.
امام علیه السلام آیات قرآن و احادیثی را که از پیامبر صلی الله علیه و آله در وصف پدرش علی بن ابی طالب علیه السلام ، برادرش امام مجتبی علیه السلام ، مادرش فاطمه زهرا علیهاالسلام و خود و اهل بیت پیامبر می دانست، نقل کرد و حاضران را گواه گرفت که آیا این جملات را از پیامبر و اصحاب بزرگ او شنیده اید یا نه؟ آنان در همه موارد گفتند: آری. اصحاب پیغمبر شهادت دادند که این جملات را از خودِ پیغمبر شنیده اند و تابعین نیز تصدیق کردند که از اصحاب امین و مورد اعتماد شنیده اند.
البته این گونه سخن گفتنِ امام، از یک نکته تأسف بار نیز حکایت دارد و آن مظلومیّت ائمه علیهم السلام است. شخصیتی چون امام حسین علیه السلام برای اثبات جایگاه اهل بیت پیامبر، به شهادت اصحاب و تابعین متوسّل شده است. فضایل و مناقب و حقوق آنان به گونه ای در جامعه اسلامی پایمال گشته که مردم در غفلت و نادانی به سر می برند و باید به شخصیت های موجه گوشزد کرد تا این حقایق را برای مردم بازگو کنند و این امر از مسائل عبرت آموز تاریخ اسلام است.
حاکمان غاصب، افکار عمومی جامعه را به گونه ای جهت دادند که مردم شام از این که علی بن ابی طالب علیه السلام در مسجد به شهادت رسید، اظهار تعجب کردند! حرکت اصلاحی امام حسین علیه السلام از سوی افکار عمومی به عنوان فساد در جامعه و خروج بر ضدّ دستگاه خلافت پیغمبر تلقی گردید!(12) و امام برای بیداری افکار عمومی باید بارها بگوید:
«برای اصلاح جامعه و احیای سنت پیامبر قیام کرده ام.»
امام در این سخنرانی، از سخنان و اقدامات پیامبر می گوید: عقد اخوّت میان خود و علی علیه السلام ، بستن درِ منازل همه همسرانش به مسجد، جز درِ خانه علی و فاطمه به امر الهی، نصب علی بن ابی طالب علیه السلام به ولایت و جانشینی خود در غدیر خم، ماجرای مباهله، حدیث منزلت در ماجرای جنگ تبوک و سپردن پرچم به دست علی علیه السلام در جنگ خیبر و توصیف وی به این که خداوند به دست او فتح و پیروزی را نازل خواهد کرد، اعزام علی علیه السلام برای ابلاغ سوره برائت، ماجرای قضاوت پیامبر صلی الله علیه و آله میان علی علیه السلام از یک سو و جعفر و زید از سوی دیگر و بیان این جمله «یا عَلیّ، أنت منّی و أنا منک و أنت ولیّ کلّ موءمن بعدی»(13). و اینکه همه روزه با علی علیه السلام خلوت می کرد و هر شب بر او وارد می شد و به دخترش فاطمه می فرمود: «تو را به بهترین اهل بیتم تزویج کردم» و بدین وسیله او را بر حمزه و جعفر نیز برتری داد، همچنین فرمود:
«وَ أَنَا سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ أَخِی عَلِیّ سَیِّد الْعَرَبِ وَ فَاطِمَةَ سَیِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ اِبْنایَ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ».(14)
و علی را مأمور غسل خود کرد و فرمود که جبرئیل او را یاری خواهد نمود و در آخرین سخنرانی خود، کتاب خدا و اهل بیتش را به عنوان «ثقلین» از خود به جا نهاد و...
امام حسین علیه السلام هر آنچه را که درفضیلت اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله وبخصوص علی علیه السلام قابل استشهاد بود، نقل نمود و در همه موارد اصحاب و تابعین شهادت دادند که آن را شنیده اند.
امام بدین وسیله حجّت را بر خواص جامعه زمان خود تمام کرد تا از حق اهل بیت پیامبر دفاع کنند و برای جلوگیری از نابودی و فراموشی آن، مردم را مطلع سازند و زمینه را برای استیفای حق از غاصبان خلافت فراهم کنند.
سخنرانی دوم
ابن شعبه حرّانی در تحف العقول این خطبه را به تفصیل نقل کرده است.(15) امام در این سخنرانی ابتدا سخن امیر مؤمنان علیه السلام را، که با استناد به آیات قرآن در باره علمای بنی اسرائیل مردم را موعظه کرده، نقل نموده است.
خداوند در این آیات علمای اهل کتاب را به خاطر آن که از روی طمع و یا ترس، در برابر فساد و منکر سکوت اختیار کرده و در برابر ظلم و بی عدالتی قیام نمی کردند، لعن کرده است.
امام سپس با استناد به بعضی از آیات قرآن کریم، درباره امر به معروف و نهی از منکر، حکمت تأکید قرآن بر این فریضه را تشریح نمود که اگر این فریضه احیا شود، بقیه فرایض اقامه خواهد شد؛ چرا که حقیقت امر به معروف و نهی از منکر، فراخواندن مردم به اسلام و بازگرداندن حق ستمدیدگان و مخالفت با ستمکار و تقسیم عادلانه بیت المال مسلمین و صرف صدقات در مصارف واقعی خود است.
حضرت با بیان این مقدمه، موقعیت اجتماعی خواص جامعه را توصیف می کند و برخورداری از چنین نعمتی را نشانه داشتن مسؤولیت های سنگین می داند. آنان را به خاطر آن که فقط از مزایای خواص جامعه بهره مندند ولی از مسؤولیت های آن غافلند، سرزنش می کند و از این که برای احیای حق خدا قیام نمی کنند و کوتاهی می ورزند و در نتیجه حق ائمه را خفیف شمرده و حق ضعیفان جامعه را تضییع می کنند و برای گرفتن آنچه که حق خود می پندارند، تلاش می کنند و... با این همه، آرزوی رضوان الهی و همنشینی با پیامبران الهی و ایمنی از عذاب خداوند را دارند! مورد نکوهش قرار می دهد.
«ثمّ أنتم أیّتها العصابة عصابة بالعلم مشهورة و بالخیر مذکورة و بالنصیحة معروفة و باللّه فی أنفس النّاس مهابة یهابکم الشریف... أنتم تتمنّون علی اللّه جنّته و مجاورة رسله و أمانا من عذابه».(16)
امام علیه السلام در ادامه سخن، جایگاه رفیع اجتماعی آنان را نعمتی الهی شمرده که باید در پرتو برخورداری از آن، نسبت به دین خدا احساس مسؤولیت کنند، در حالی که حساسیت آنان نسبت به عهد و پیمان پدرانشان، بیش از عهد و پیمان خداست که در جامعه آشکارا نقض می شود.
امام آنان را به خاطر این که امنیت زندگی دنیوی را با «مداهنه و سازشکاری» با حاکمان جائر تأمین کرده اند، سرزنش می کند، در حالی که خداوند خواص جامعه را به پروا و پرهیز دادن از آن فراخوانده است و علمای جامعه باید بیش از دیگران بدین امر اهتمام ورزند.
حکومت از آن «عالمان الهی»
امام حسین علیه السلام آنگاه فصل دیگری را در تشریح «شرایط حاکمان جامعه و متصدیان امور» می گشاید و می فرماید:
«أَنَّ مَجَارِیَ الاْءُمُورِ وَ الاْءَحْکَامِ بِیَدِ الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ، الاْءُمْنَاءِ عَلَی حَلالِهِ وَ حَرَامِهِ»(17)
همین فراز از سخنرانی امام مورد توجه فقیهان قرار گرفته است. شیخ مرتضی انصاری، فقیه نامدار شیعی، آن را در زمره دلایل اثبات ولایت فقیه به معنای «لزوم استیذان غیر فقیه از فقیه به منظور تصرف در امور دیگران» قرار داده است.(18) محقق نراقی نیز آن را از ادله نقلی ولایت فقیه شمرده است.(19) امام خمینی ـ برخلاف نظر فقهایی که بر شیخ انصاری خرده گرفته و تعبیر «الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ» را مخصوص ائمه اطهار علیهم السلام دانسته اند ـ بر این باروند که اگر سند روایت ارسال نداشت، از دلایل نقلی ولایت فقیه بود ولی ضعف سند موجب شده که آن را از مؤیّدات به شمار آوریم، هرچند به نظر ایشان و بسیاری از علما، متن روایت گواه روشنی بر صدور آن از امام معصوم است.(20) برخی از فقهای معاصر نیز برای اثبات شرط «علم و فقاهت» درحاکم جامعه، به این حدیث استناد جسته و آن را مخصوص ائمه ندانسته اند.(21)
باری، حضرت علّت وضعیت اسف بار حاکمیت امویان را دو امر می داند:
1 ـ فاصله گرفتن علما از حق و حقیقت.
2 ـ اختلاف در سنت پیامبر، با آن که دلیل آشکار بر آن وجود دارد.
چه این که راه بازگشت جامعه به مسیر اصلی و قرار گرفتن علما در جایگاه واقعی خود را، «صبر و استقامت در برابر آزارها و اذیت ها» و «تحمل هزینه جهاد در راه خدا» می داند. حضرت از آنان گله می کند که در اثر کوتاهی، ستمگران را بر امور الهی مسلط ساخته اید و سبب این وضع، ترس و گریزِ شما از مرگ و دلبستگی تان به زندگی دنیاست، در نتیجه ضعفا در چنگال آنان گرفتارند.
امام در ادامه، گوشه ای از وضع نابسامان اقتصادی، فرهنگی و مذهبی جامعه را ترسیم می کند و در نزاع میان اهل بیت پیامبر و حاکمان جائر، خداوند را به حکمیت فرا می خواند. سپس در پایان برای آن که هرگونه توهّمی را از اذهان افراد بزداید، اهداف خود را از این مخالفت و مطالبه حق حاکمیت از غاصبان و ستمگران ترسیم می کند:
«پروردگارا! تو می دانی که ما علاقه ای به سلطنت و حکومت بر مردم نداریم و به دنبال مال و منال دنیا نیستیم ولیکن وظیفه داریم تا نشانه های دین تو را آشکار ساخته، زمین تو را اصلاح کنیم تا بندگان مظلوم تو امنیّت یابند و واجبات و سنن و احکام تو در جامعه جریان پیدا کند و به آن عمل شود.»
امام با تشریح اهداف حکومت اسلامی، حاضران را هشدار می دهد:
«اگر شما ما را در گرفتن حق خود یاری نکنید و در حق ما منصفانه رفتار ننمایید، ستمگران بر شما مسلط شده وتلاش خودرادرجهت خاموش ساختن نور پیامبرتان صرف خواهند کرد.»
و بالأخره با جمله «وَ حَسْبُنَا اللّه ُ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا وَ إِلَیْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُِ»(22) اوج ایمان و توکّل خود را به نمایش می گذارند.
بیان این جملات توسط شخصیتی چون حسین بن علی علیه السلام از قبیل جمله پایانی اهل منبر یا شخصیت های علمی نیست که به بیان آن عادت کرده اند. بلکه از عمق جان امام برمی خیزد.
تأمّل در این دو سخنرانی، نشان می دهد که امام حسین علیه السلام همچون پدر بزرگوارش امیر مؤمنان علی علیه السلام و برادرش امام مجتبی علیه السلام حکومت را حق اهل بیت پیغمبر می دانست؛ حقّی که از ناحیه خداوند به بندگان شایسته اش اعطا شده، شایستگانی که امور جامعه بدون حاکمیت ایشان به سامان نخواهد رسید. آن بزرگوار چون احساس می کرد که حاکمان غاصب بر غصب حکومت اکتفا نکرده و در صدد کتمان حقایق اند، به طوری که نسل های جدید، بیگانه از اهل بیت پیامبر و حقوق الهی آنان تربیت می شوند و بیم آن می رود که نام و یاد پیامبر نیز محو گردد، در مراحل مختلفی به مخالفت و مبارزه برخاست؛ از نگارش نامه های تند و انتقادآمیز به معاویه و رد کردن درخواست او مبنی بر پذیرش خلافت یزید تا ایراد سخنرانی در موسم حج و در سرزمین منا، در زمان حاکمیت معاویه و بالأخره مخالفت علنی با حکومت یزید و قیام و نهضت آشکار بر ضدّ حاکمیت او.
امام هیچ مشروعیتی برای حکومت معاویه و یزید قائل نبود، نه از این باب که حکومت مبتنی بر رضایت مردم نبود؛ چرا که معاویه با تبلیغات و فریب افکار عمومی خود را «وجیه» ساخته بود، بلکه بدین جهت که این دودمان به خصوص یزید صلاحیت حکومت بر جامعه اسلامی و تکیه زدن بر مسند خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله را نداشتند.
دو سخنرانی یاد شده، آشکارا دیدگاه حضرت را در «عدم مشروعیت حکومت اموی» نشان می دهد.
اگر اقدامات عملیِ آن حضرت نیز در تاریخ جمع آوری شود، گواه روشن دیگری بر این واقعیت است. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره می شود:
1 ـ در منابع متعددی نقل شده که امام در زمان حیات معاویه، اموالی را که کاروانی برای معاویه حمل می کرد، مصادره کرد و طی نامه ای به وی نوشت:
«از حسین بن علی به معاویة بن ابی سفیان.
اما بعد، کاروانی از یمن بر ما گذشت که مال پوشاک و عنبر و عطر برای تو می آورد تا به خزائن دمشق بسپاری و پس از نوشیدن (و تصرّف) نخستین خود، آن ها را به فرزندان پدرت بخورانی. من به آن ها نیاز داشتم و آن را تصرف کردم، والسلام.»(23)
2 ـ امام وقتی که از مکه به طرف کوفه حرکت کرد، در منطقه تنعیم با کاروانی روبه رو شد که هدایای بحیربن ریسان حمیری، کارگزار حکومت یزید در یمن را برای یزید می برد. حضرت هدایا را از آنان گرفت و مصادره کرد و کاروانیان را نیز به همراهی خود فراخواند که گروهی ندای آن حضرت را پاسخ دادند. امام با کمال بزرگواری هزینه سفر کسانی را هم که دعوت امام را رد کردند، پذیرفت.(24)
اینگونه اقدامات امام حسین علیه السلام تنها می تواند مبتنی بر این مبنا باشد که «حکومت و تصرف در بیت المال مسلمین» حق فرزند پیغمبر است و حاکمان غاصب حق هیچگونه تصرفی را در امور اجتماعی ندارند.
علاّمه مجلسی نیز در توضیح این اقدام به این نکته اشاره می کند که «لاِءَنَّ حُکْمَ أُمُورِ المُسْلِمینَ إِلَیْهِ».(25)
پی نوشت ها:
________________________________________
1 . محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج43، ص276
2 . نک : موسوعة کلمات الإمام الحسین علیه السلام ، صص698 ـ 708
3 . سلیم بن قیس هلالی، از اصحاب جلیل القدر ائمه اطهار علیهم السلام ، از امام علی تا عصر امام باقر علیهماالسلام بوده و کتابش با عنوان «اصل سلیم بن قیس» مورد توجه علما و دانشمندان بوده است «نک : کتاب سلیم بن قیس، تحقیق محمد باقر انصاری زنجانی، ج2، ص788
4 . بعضی از محققان معاصر این سخنرانی را بخشی از همان سخنرانی دانسته اند که سلیم بن قیس روایت کرده است. در حقیقت یک سخنرانی بیشتر نبوده که محدّثان به تناسب، بخشی از آن را نقل کرده اند. بخش نخست آن به تفصیل در کتاب «سلیم بن قیس» و اجمالاً در «احتجاج» و بخش دوم و سوم آن در «تحف العقول» و به تبع آن در بحارالأنوار، ج100، ص79 و وافی، باب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر نقل شده است. (نک : محمد صادق نجمی، سخنان امام حسین، ص302 به بعد).
5 . نک : امام خمینی قدس سره ، ولایت فقیه، ص112 ؛ کتاب البیع، ج2، ص486 ؛ ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ج1، ترجمه بهزاد جعفری، پاورقی ص422 ، از قول آقای علی اکبر غفاری، نشرصدوق.
6 . موسوعة کلمات الإمام الحسین علیه السلام ، ص347
7 . همان، صص270 ـ 274
8 . کتاب سلیم بن قیس، ص787 ؛ مستدرک الوسائل، ج17، ص290
9 . صف : 8
10 . بحارالأنوار، ج33، ص182
11 . ابن اثیر، الکامل، ج5، ص42
12 . موسوعه، ص330
13 . بحارالأنوار، ج33، ص182
14 . بحارالأنوار، ج33، ص182
15 . ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص 271
16 . تحف العقول، ص237
17 . مستدرک الوسائل، ج17، ص315
18 . المکاسب ج 3، ص 554
19 . مولی احمد نراقی، عوائد الأیام، ص534
20 . ولایت فقیه ص 95 ـ 112
21 . حسینعلی منتظری، فقه الدولة الاسلامیة ج1، ص313 ـ 317
22 . تحف العقول، ص237
23 . موسوعه، ص248
24 . تاریخ طبری، ج3، ص 296
25 . بحارالانوار ج 44، ص 367

تبلیغات