امارت حج و زعامت حجاج (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
«امارت حج» از منصب هایی است که ارتباط مستقیم با حکومت اسلامی دارد. نصب امیرالحاج از شؤون حکومت و از اختیارات و وظایف حاکم اسلامی است و کسی نمی تواند بدون اذن حاکم، این منصب دینی و اجتماعی را برعهده بگیرد.
از زمان صدر اسلام که پیامبر مکرّم صلی الله علیه و آله مراسم حج را با شکوه و عظمت خاصی انجام داد، حاکمان جامعه؛ اعم از عادل و فاسق، با تأسّی به سیره پیامبر صلی الله علیه و آله ، یا خود در موسم حج عازم زیارت بیت اللّه الحرام شده و امارت حج را برعهده داشتند یا فردی را به عنوان نماینده خود و امیرالحاج منصوب می کردند؛ زیرا عزیمت حجاج به مکّه مکرّمه و انجام مناسک حج، با توجه به اهداف متنوع و شؤون مختلف آن، به عنوان «عبادتی که دارای جنبه های مختلف فردی، اجتماعی، معنوی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی است»، بدون امیر و سرپرست به سامان نمی رسد.
اگر حج تنها عبادتی فردی بود و هر کسی وظیفه داشت برای انجام اعمال و مناسک مخصوص عازم خانه خدا شود، ممکن نبود کسی گمان کند، عزیمت افراد متعدد در یک زمان برای انجام عبادتی فردی، نیازی به امیر و سرپرست ندارد، ولی با توجه به ابعاد متنوع حج، به ویژه بُعد اجتماعی ـ سیاسی آن، که قراین و شواهد غیرقابل تردید و فراوانی دارد، وجود شخصی به عنوان «امیرالحاج» را ضروری می نماید. از این رو، در طول تاریخ اسلام مسأله مورد شک و تردید نبوده و حتی خلفای جائر، نصب امیرالحاج را از شؤون و وظایف خود دانسته و بدان مبادرت می ورزیدند.
علما و دانشمندان اهل سنت نیز که حکومت های مختلف را در میان مسلمین مشروع می دانستند، به این مطلب تصریح کرده و به بیان احکام مربوط به این منصب پرداخته اند. یکی از فقهای اهل سنت در بحث «وقوف به عرفه و لزوم برگزاری نماز جماعت و ایراد خطابه توسط امیرالحاج» می گوید:
«لا خلاف بینهم انّ اقامة الحجِّ هِیَ السلطان الأعظم أو لمن یقیمه السلطان الأعظم أو لک وإنّه یصلّی ورائه بِرّا کان السلطان أو فاجرا أو مبتدعا...»(1)
در صدر اسلام مراسم حج معمولاً با حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خلفای پس از آن بزرگوار برگزار می شد و طبعا تصدی امر حج و حجاج با آنان بود. گاهی نیز افرادی را به نمایندگی خویش در مراسم حج مأموریت می دادند. علامه محمدتقی مجلسی می نویسد:
«همیشه حضرت سید المرسلین و حضرت امیرالمؤمنین ـ صلوات اللّه علیهما ـ امیر حاج از جهت رفع ظلم و ستم مقرر می فرمودند، اگر خود نمی فرمودند از جهت موانع.»(2)
فصل اوّل: امارت حج در تاریخ اسلام
مسعودی، مورخ معروف، فهرستی طولانی از کسانی را که از زمان حیات پیغمبر تا سال 350 هجری امارت حج را برعهده داشتند، ثبت کرده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از فتح مکه، درسال هشتم هجری، «عُتّاب بن اُسَید ابی العیص بن امیه» را عامل و کارگزار خویش در مکه قرار داد و برحسب نقل مسعودی مراسم حج در آن سال به سرپرستی او انجام شد، از این رو او را اوّلین امیرالحاج درتاریخ اسلام شمرده است. البته برخی هم معتقدند که در این سال حجاج، امیری نداشته و خود مراسم حج را به جا آوردند.(3)
اولین امیرالحاج
ولی به نظر می رسد اولین کسی که مستقلاً به عنوان امیرالحاج از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله عازم سفر حج شد و سرپرستی و امارت حجاج و نیز ابلاغ پیام برائت از مشرکان را برعهده گرفت، علی بن ابی طالب علیه السلام بود. ماجرا آنگونه که از روایات شیعه و اهل سنت استفاده می شود، از این قرار بود که پیامبر پس از نزول آیاتی از سوره برائت، به ابوبکر مأموریت داد تا برای ابلاغ این سوره به مردم در سرزمین منا عازم بیت اللّه الحرام شود. اما پس از مدتی علی بن ابی طالب علیه السلام را احضار فرمود و به او مأموریت داد تا به سراغ ابوبکر رفته، سوره برائت را از او دریافت نماید و خود این مأموریت را انجام دهد. علاّمه امینی این ماجرا را از 73 تن از مفسّران و مورّخان اهل سنت با اختلافاتی جزئی نقل کرده است.(4)
گذشته از مباحث کلامی که درباره این ماجرا درگرفته، آنچه به بحث فعلی ما ارتباط دارد آن است که روایاتی که شیعه نقل کرده، دلالت دارد که پیامبر مسؤولیت امارت حج و ابلاغ سوره برائت را به علی علیه السلام محول کردند؛ چون این روایات مطلق بوده و مقید به ابلاغ سوره برائت نیست.(5) به علاوه که حضرت کیفیت قضاوت را به علی علیه السلام گوشزد کرد، درحالی که مسؤولیت قضاوت در منازعات و مشاجرات حجاج از شؤون امیرالحاج است و مأموریت ابلاغ سوره برائت، ارتباطی با امر قضاوت در موسم حج ندارد.(6) در تفسیر عیاشی از امام حسن علیه السلام و آن حضرت از امام علی علیه السلام نقل کرده که فرمودند:
«انّ النّبی صلی الله علیه و آله حین بعثه ببرائة قال: یا نبیّ اللّه انّی لَسْتُ بلسن و لا بخطیب، قال صلی الله علیه و آله : یأبی اللّه ما بی الاّ اَن أذهب بها أو تذهب أنت. قال: فان کان لابدّ فسأذهب أنا، قال: فانطلق فانّ اللّه یثبت لسانک و یهدی قلبک ثمّ وضع یده عَلی فَمِه، فقال: انطلق و اقرأها علی الناس و قال صلی الله علیه و آله : الناس سیتقاضون الیک فاذااتاک الخصمان فلاتقض لواحدحتی تسمع الآخرفانّه أجدر أن تعلم الحق».(7)
از طرق اهل سنت نیز روایتی شبیه به همین مضمون نقل شده که علی صلی الله علیه و آله به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عرض می کند:
«یا رسول اللّه تبعثنی و انا غلام حدیث السن واسأل عن القضاء و لا أدری ما أُجیب؟ قال: ما بدّ من أن تذهب بها أو اذهب بها، قلت: ان کان لابدّ أنا أذهب، قال: انطلق فانّ اللّه یثبت لسانک و یهدی قلبک، ثم قال: انطلق فاقرأها علی الناس».(8)
در مقابل، مفسّران اهل سنت با استناد به پاره ای از روایات اظهار داشته اند که حضرت علی فقط مأمور ابلاغ سوره برائت بود و امارت حج همچنان برعهده ابی بکر باقی ماند.(9)
درحالی که بعضی از روایات که در منابع اهل سنت و مآخذ روایی شیعه وجود دارد، با این سخن ناسازگارند. از روایات برمی آید پس از آنکه پیام رسول خدا صلی الله علیه و آله توسط امام علی علیه السلام به اطلاع ابوبکر رسید، او به مدینه بازگشت تا علّت عزل خود را جویا شود و پیامبر پاسخ داد: جبرئیل نازل شد و گفت: این پیام را یا خودت یا یکی از خاندانت باید ابلاغ کند. تنها به نقل دو نمونه از این روایات؛ یکی از منابع اهل سنت و دیگری از مآخذ شیعی اکتفا می کنیم:
در تفسیر «الدرالمنثور» از علی علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود:
«لمّا نزلت عشر آیات من برائة علی النّبی صلی الله علیه و آله دعا أبابکر رضی الله عنه لیقرأها عَلی أهل مکّة، ثمّ دعانی فقال لی: أدرک أبابکر فحیثما لقیته فخذ الکتاب منه. و رجع ابوبکر رضی الله عنه فقال : یا رسول اللّه نزل فِیَّ شی ء؟ قال: لا و لکن جبرئیل جاءنی فقال: لا یؤدی عنک الاّ أنت أو رجل منک».(10)
شیخ مفید در «ارشاد» نقل کرده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:
«ارکب ناقتی العضباء و ألحِق أبابکر فخُذْ برائة مِن یَدِه وامض بها الی مکّة و انبذ بها عهد المشرکین الیهم و خیّر أبابکر بین اَن یسیر مع رکابک أو یرجع الیّ».
وقتی حضرت، پیغام پیامبر را به ابوبکر ابلاغ کرد، او گفت: من بازمی گردم. و با نگرانی خدمت رسول خدا بازگشت.(11)
اینکه پیامبر به عنوان حاکم اسلامی دو نماینده به حج اعزام کرده باشد؛ یکی به عنوان امیرالحاج و دیگری برای ابلاغ سوره برائت و اعلان چهار مطلب اساسی؛ («کسی به صورت عریان طواف نکند»، «مشرکان حق اجتماع با مسلمانان در مراسم حج را ندارند»، «هرکه با رسول خدا عهد و پیمانی داشته، آن عهد و پیمان ملغاست» و «خدا و رسول او از مشرکان بیزارند»)(12) بعید می نماید، اگر بنا بر اعزام دو نماینده بود، چرا از ابتدا دو نماینده اعزام نشد؟ اگر ابوبکر عزل نمی شد، هم امیرالحاج بود و هم مأمور ابلاغ پیام برائت، حال که عزل شد، هردو مسؤولیت برعهده علی علیه السلام نهاده شد. برخلاف پندار برخی از مفسران اهل سنت،(13) علی علیه السلام تنها به عنوان بستگی فامیلی با پیامبر، مأمور ابلاغ این پیام نشد، بلکه به عنوان نماینده رسول خدا و حاکم اسلامی روانه این مأموریت گردید.
در سال دهم هجری نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله خود عازم سفر حج شد و با انجام حجة الوداع همه احکام و مناسک حج را به مسلمانان آموخت و طبعا حضرت خود امیرالحاج بود.
خلفا و امارت حج
در زمان خلفای بعد از رسول خدا نیز معمولاً حج به امارت و سرپرستی خلفا برگزار می شد و گاهی هم افرادی را به جای خود مأموریت می دادند؛ مثلاً در سال 11 هجری، عمر بن خطاب، در سال 12 هجری ابوبکر و در سال 13 هجری عبدالرحمان بن عوف امارت حج را برعهده داشتند. در زمان خلافت خلیفه دوم و خلیفه سوم نیز خود خلفا در موسم حج حضور داشتند.
بنابر نقل مسعودی، در سال 36 هجری عبداللّه بن عباس ـ که قاعدتا باید از جانب امیرالمؤمنین علی علیه السلام مأموریت امارت حج را برعهده گرفته باشد ـ در سال 37 هجری باز هم عبداللّه بن عباس از سوی حضرت مأمور شد.(14) ولی معاویه که با حضرت بیعت نکرده و از هر فرصتی برای کارشکنی استفاده می کرد، یزیدبن شجره الرهادی؟؟؟ را به عنوان امیرالحاج به حج اعزام کرد، بین نماینده خلیفه مسلمین و نماینده غیرقانونی معاویه اختلاف درگرفت، بالأخره مجبور شدند به امامت جماعت شیبة بن عثمان بن ابی طلحه رضایت دهند.(15)
تعجب از بعضی از نویسندگان اهل سنت است که این واقعه را شاهدی گرفته اند بر اینکه عامل و کارگزار از شؤون حکومت نبوده، بلکه به مقتضای مصلحت عموم مسلمین عمل می شده است!(16)
از برخی خطب نهج البلاغه استفاده می شود که کارگزار امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مکه قثم بن عباس بن عبدالمطّلب بود که حضرت در نامه به او نوشته است؛ یکی درخصوص لزوم هوشیاری دربرابر مأموران و جاسوسان معاویه که به مکه آمده و درصدد تحریک مسلمانان اند(17)، و دیگر آنکه به او می فرمایند با مردم حج را اقامه کن، ایام اللّه رابه آنان یادآوری کن، پس آداب برخورد با مردم را به وی گوشزد می کنند.(18) او تا زمان شهادت حضرت، والی مکه بود، پس همانطور که پیامبر پیش بینی کرده بود، در زمان معاویه و در سمرقند به شهادت رسید.(19)
در سال 40 هجری که میان امام حسن مجتبی علیه السلام و معاویه اختلاف و نزاع بود، مغیرة بن شعبه امارت حج را برعهده گرفت. از این سال تا پایان سلطنت اموی ها، معمولاً امارت حج برعهده اعوان و انصار معاویه و افرادی از دودمان بنی امیه بود. می توان از عتبة بن ابی سفیان، مروان بن حکم، یزید بن معاویه، سعید بن عاص، ولید بن عتبه و عثمان بن محمد بن ابی سفیان به عنوان امرای حج در این مقطع از تاریخ اسلام نام برد. پس از حادثه جانگداز کربلا، که عبداللّه بن زبیر دست به شورش زد و شهر مکه را در اختیار گرفت، تا سالیان درازی امارت حج را خود برعهده داشت.
در سال 72 هجری که حجاج بن یوسف ثقفی بر کوفه مسلط شد، امیرالحاج بود و به نقل مسعودی پس از وقوف در منا و بازگشت به مکه طواف خانه خدا را بجا نیاورد.
در سال 73 نیز امارت حج برعهده او بود و در همین سال عبدالله بن زبیر را به قتل رساند.
پس از این دوره، نام افرادی چون عبدالملک بن مروان، سلیمان بن عبدالملک بن مروان، ابان بن عثمان بن عفان، ولید بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز بن مروان، ابوبکر محمد بن عمرو بن حزم، هشام بن عبدالملک، ابراهیم بن هاشم المخزومی، سلیمان بن هشام بن عبدالملک، ولید بن یزید بن عبدالملک، خالدبن عبد الملک بن حارث، محمد بن عبدالملک بن مروان و افراد دیگری از این قبیل جلب نظر می کند.(20)
هیچ یک از خلفای اموی و عباسی، امارت حج را همچون سایر مسؤولیت های اجتماعی و سیاسی، به افرادی که خارج از تیره و قبیله و یا اعوان و انصار خود بودند، واگذار نکردند. بنابه نقل مسعودی، در سال 202 هجری ابراهیم بن موسی بن جعفر برای اولین بار به عنوان فردی از دودمان ابی طالب، امارت حج را برعهده گرفت. آن هم نه اینکه از ناحیه خلیفه وقت نصب شده باشد، بلکه بواسطه شورشی که سازماندهی کرده بود، در موسم حج امارت حج را در اختیار گرفت.(21) او در زمان خلافت مأمون عباسی، مدّتی از جانب محمدبن محمدبن زید بن علی که قیام کرده بود، امارت یمن را برعهده داشت.(22)
محقق و رجالی معاصر، مرحوم تستری فضل و منقبتی را که شیخ مفید برای همه فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السلام ذکر کرده، نادرست خوانده و وجوه مختلفی از ضعف ابراهیم بن موسی را بیان کرده است.(23)
ائمه معصوم و امارت حاج
با حاکمیت خلفای اموی و عباسی، ائمه اطهار علیهم السلام که شایستگی ولایت بر امت را داشتند، به لحاظ عدم بسط ید در امر عزل و نصب امیرالحاج نیز مانند سایر شؤون حکومتی دخالت نداشتند. انزوای آنان در جامعه بخصوص در بعضی از مقاطع تاریخ و عدم دخالت در امور حکومت، بازهم حکام و خلفا را راضی نمی کرد. خلفا از اینکه ائمّه به لحاظ شخصیت والای علمی و معنوی مورد توجه مردم بوده و محبتشان در قلوب مردم جای دارد، اندوهگین و نگران بودند. جریان حضور هشام بن عبدالملک در سفر حج معروف است. هنگامی که او پس از طواف، آهنگ استلام حجرالاسود را نمود، با آنکه پسر عبدالملک حاکم و خلیفه بود، به خاطر ازدحام جمعیّت ازاینکه بتواند خود را به حجرالاسود برساند، نا امید شد، لذا با اطرافیانش به کنار مسجد آمده، در گوشه ای به انتظار فرصت مناسبی برای استلام حجرالأسود نشست. در همین اثنا امام سجاد علیه السلام که قصد استلام حجرالأسود را نموده بود، مورد توجه مردم قرار گرفت و راه را برای ایشان بازکردند. حضرت تا کنار حجرالأسود جلو گرفت و آن را لمس نمود. هشام که دقایقی پس از ناکامی خود تحمل مشاهده چنین صحنه ای را نداشت، از روی تجاهل گفت: این فرد کیست که مردم برای او راه گشودند؟! اطرافیان نیز برای خوشایند او اظهار بی اطلاعی کردند، ولی در همین حال فرزدق باآنکه شاعر دربار محسوب می شد، نتوانست این بی اعتنایی و تجاهل را نادیده بگیرد و در قصیده غرّایی در فضیلت امام سجاد علیه السلام ، به معرفی آن حضرت پرداخت.
یا سائلی أین حلّ الجود و الکرم عندی بیان اذا طلا به قدموا
هذا الّذی تعرف البطحاء وَطْأتَه و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباداللّه کلّهم هذا التقیّ النقیّ الطاهر العلم
هذا ابن فاطمة ان کنت جاهلهُ بجدّه انبیاء اللّه قد ختموا(24)
در سال 140 هجری نیز امام صادق علیه السلام که در موسم حج حضور داشت، هنگام عزیمت از عرفات به مشعر، مرکبش دچار مشکل شد و حضرت از مرکب فرودآمد. اسماعیل بن علی بن عبداللّه بن عباس که امیرالحاج بود، و قدری جلوتر حرکت می کرد، متوجه حضرت شد، به انتظار ایستاد. امام صادق علیه السلام سرش را بلند کرده، فرمود:
«اِنَّ الإمام اِذا دفع لم یکن له أن یقف الاّ بالمزدلفة».(25)
«امیرالحاج وقتی حرکت آغاز کرد، نباید تا مزدلفه توقف نماید.»
اما او به احترام حضرت ایستاد تا ایشان سوار بر مرکب شده و حرکت کردند.
«امام» در روایات حج، «امیرالحاج» است و فقها و محدثان بر این مطلب تصریح کرده اند. علامه محمدتقی مجلسی می گوید: «غالبا در کتاب حج که امام گویند، مراد از آن امیرالحاج است».(26) صاحب جواهر نیز می گوید: «المراد بالإمام امیرالحاج کما صرّح به غیر واحد».(27) همچنین صاحب حدائق می گوید: «والمراد بالإمام هنا هو من یجعله الخلیفة والیا علی الموسم لاالامام حقیقة و ان کان منتحلاً».(28)
در عین حال، پیشوایان معصوم به همراه مردم در سفر حج حضور داشتند و اعمال و مناسک حج را بجا می آوردند و مخالفتی از سوی آنان در رابطه با امرای حج نقل نشده است؛ چرا که اساس و پایه مشروعیت خلفا مورد اشکال است و امیرالحاج تنها نماینده خلیفه در موسم حج است. بلکه در پاره ای از موارد تأیید نسبی آنان به معنای آنکه حجاج بیت اللّه الحرام در امر حج به هرحال امیری دارند و باید برای نظم در امور تابع او باشند، استفاده می شود.
دولت عثمانی و امارت حاج
در اعصار بعدی نیز اهتمام خلفا به نصب امیرالحاج در تاریخ ثبت شده است. نصب امیرالحاج علاوه بر جهات گوناگونی که در موسم حج و در مکه دارد (و در مباحث آینده مطرح خواهد شد) در گذشته برا ی حفاظت و مراقبت از کاروان های حج در بین راه بوده است. با توجه به دشواری سفرها در گذشته و خطرات فراوانی که جان و مال مسافران را تهدید می کرد، وجود فردی به عنوان امیرالحاج را لازم می دانستند؛ به طوری که در زمان خلافت عثمانی سالیان درازی افرادی را به این مسؤولیت می گماشتند و او به همراه هزاران سرباز همراه کاروانیان حرکت می کرد و در بین راه وظیفه حفاظت و مراقبت از جان و مال مسافران از دستبرد سارقان و راهزنان و گاهی تعدّی قبایلِ بین راه را به عهده داشت. گاهی قبایل بین راه به علل و انگیزه های مختلف از کاروانیان حج، مطالبه مال می کردند و در صورت ممانعت آنان، متعرض مسافران حجّ می شدند.
به لحاظ مسؤولیت سنگینی که امیرالحاج درجهت حفظ سلامت کاروانها در رفت و برگشت برعهده داشت، همه ساله دربین صاحب منصبان عثمانی اختلافات زیادی برای آنکه چه کسی صلاحیت تصدّی این منصب را دارد، درمی گرفت.(29)
فصل دوّم: «امیرالحاج» در فقه شیعه
در روایات و کتب فقهی شیعه و اهل سنت، احکامی که غالبا استحبابی است، برای امیرالحاج وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره می شود.
«یوم الترویه» و اقامه نماز ظهر و عصر در منا
حجّاج در روز هشتم ذی حجه (یوم الترویه) در مکه مکرّمه، احرام حجّ بسته و عازم سرزمین منا می شوند، شب را در این سرزمین می مانند و پس از طلوع آفتاب روز عرفه عازم سرزمین عرفات می شوند. یکی از آداب احرام حج، آن است که پس از اقامه نماز ظهر و عصر در مسجدالحرام محرم می شوند، اما امیرالحاج از این حکم مستثنی است. علاوه بر اینکه روایات در این زمینه متفاوت است، برخی اقامه نماز در مسجدالحرام را مستحب شمرده و برخی در منا شایسته توصیف کرده اند. فقها در مقام جمع بین روایات و به قرینه روایات دیگری که درباره امیرالحاج وجود دارد، در مسأله قائل به تفصیل شده و اقامه نماز در مکه را بر حجاج و اقامه نماز در منا را بر امیرالحاج حمل کرده اند و البته بعضی از فقها نیز حجاج را در اقامه نماز در مسجدالحرام یا منا مخیّر دانسته اند.(30)
اقوال فقها
صاحب جواهر فتوا به «عدم جواز اقامه نماز در غیر منا توسط امیرالحاج» را به شیخ طوسی که در سه کتاب «تهذیب» و ظاهر «نهایه» و «مبسوط» آمده، نسبت داده است.(31) ولی ظهور عبارت «نهایه» و «مبسوط» در عدم جواز پذیرفته نیست.
در نهایه آمده است:
«یستحبّ لمن أراد الخروج اِلی مِنی الاّ یخرج من مکّة حتّی یصلّی الظهر یوم الترویة بها ثمّ یخرج الی منی الاّ الامام خاصّة فانّ علیه أن یصلّی الظهر والعصر یوم الترویة بمنی و یقیم بها الی طلوع الشمس من یوم عرفة».(32)
در عبارت فوق سخن در آداب خروج به منا است. بر حجاج مستحب است که در روز ترویه نماز ظهر را در مکه بخوانند، سپس به طرف منا حرکت کنند، اما امام (امیرالحاج) نماز ظهر و عصر روز ترویه را در منا می خواند و در همانجا رحل اقامت می افکند تا بعد از طلوع روز عرفه. حکمی استحبابی از امیرالحاج نفی می شود و حکمی دیگر بر او اثبات می گردد. قاعدتا سنخ حکمی که برای او اثبات می شود، از سنخ همان حکمی است که او را از آن استثنا کرده اند. پس «علیه» در عبارت شیخ، ظهور در «وجوب» ندارد، بلکه به قرینه صدر، ظهور در «استحباب» دارد.
شاهد دیگر آنکه چند سطر بعد، در خصوص زمان حرکت از منا به عرفات می گوید:
«و یستحبّ للإمام أنْ یخرج مِنْ مِنی الاّ بعد طلوع الشمس من یوم عرفة و من عدا الامام یجوز له الخروج بعد أن یصلّی الفجر بها و موسع له ایضا الی طلوع الفجر».(33)
پس عبارت مورد استناد، اساسا در سیاق احکام استحبابی حرکت از مکه به منا و از آنجا به عرفات است و احتمال آنکه یکی از احکام مذکور در بین سایر احکام استحبابی، حکم وجوبی باشد، بعید می نماید.
عبارت «مبسوط» نیز شبیه عبارت «نهایه» است. می فرماید:
«و یستحب اذا أراد الخروج الی منی أن لا یخرج من مکّة حتی یصلّی الظهر یوم الترویة بها فاذا صَلّی الظهر یوم الترویة بمکة خرج متوجّها الی منی، و علی الامام أن یخرج من مکّة قبل الظهر حتی یصلّی الظهر والعصر معا فی هذا الیوم بمنی و یقیم بها الی طلوع الشمس من یوم عرفة».(34)
شاهد دیگری که می توان بر عدم دلالت عبارات فوق بر «وجوب اقامه نماز ظهر در منا بر امیرالحاج» ذکر کرد، اینکه برخی از فقهای عصر اخیر که برخلاف شهرت بین اصحاب که اقامه نماز ظهر در منا را بر امیرالحاج مستحب می دانند، آن را واجب شمرده و علی القاعده باید فقهای قائل بر وجوب را نیز معرفی کند، تنها به عبارت «شیخ طوسی در تهذیب اشاره دارد و از دو کتاب نهایه و مبسوط سخنی به میان نمی آورد.(35)
البته عبارت «تهذیب» بر «عدم جواز اقامه ظهر در غیر منا بر امیرالحاج» دلالت دارد، می فرماید:
«فامّا الامام فانه لایجوز له أن یصلّی الظهر یوم الترویة الاّ بمنی و کذلک صلوة الغداة یوم عرفة و یقیم الی بعد طلوع شمس ثمّ یغلوا الی عرفات».(36)
نکته ای که «وجوب اقامه نماز در منا بر امیرالحاج» را در این عبارت تضعیف می کند، عطف «نماز صبح روز عرفه» و «ماندن تا بعد از طلوع خورشید» بر «لایجوز له أن یصلّی الظهر یوم الترویة الاّ بمنی» است، با آنکه فقها آن را واجب نشمرده و روایتی هم ظاهر در این معنا نیست، در حالی که روایات متعددی بر لزوم اقامه نماز ظهر در منا وجود دارد که از سوی برخی مورد استدلال قرار گرفته است. اگر شیخ طوسی نیز با استناد به روایات فوق، قائل به وجوب شده باشد، عطف دو مسأله یاد شده بر این مطلب، درحالی که دلیلی ندارد، بعید به نظر می رسد، از این رو ممکن است عطف این دو مسأله که مستحب اند، شاهدی بر عدم دلالت «لایجوز... الاّ بمنی» بر وجوب باشد، بلکه همانطور که علاّمه احتمال داده، بر «شدت استحباب» دلالت کند،(37) پس حمل کلام شیخ بر شدت استحباب برخلاف سخن بعضی از فقها که آن را بی وجه دانسته اند،(38) چندان هم بلاوجه نیست. صاحب جواهر نیز ضمن تأیید سخن علامه، لفظ «لاینبغی» و امثال آن در روایات و نیز اجماع فقها غیر از شیخ را شاهد گرفته است.(39) بنابراین اگر از اشکالات و شبهات فوق صرفنظر کنیم، تنها قائل به «وجوب» در میان قدما و متأخران، شیخ طوسی در کتاب «تهذیب» است. بسیاری از فقها یا مسأله را مورد بحث قرار نداده اند و یا قائل به استحباب شده اند. البته صاحب حدائق پس از نقل روایات مسأله، آنها را ظاهر در وجوب دانسته و اظهار داشته:
«و هذه الاخبار کلّها کما تری ظاهر الدلالة فیالوجوب... فالقول بالوجوب لیس ببعید عملاً بظاهرها کما لا یخفی».(40)
بررسی اجماع
روایات را اجمالاً بررسی خواهیم کرد، اما با توجه به اینکه بعضی از روایات دلالت بر وجوب دارند، چرا مشهور در بین فقها، «استحباب» است؟ آیا چنانکه برخی ادعا کرده اند، مسأله اجماعی است، به طوری که قول به «استحباب» متصل به زمان معصوم باشد و تقریر معصوم از آن استفاده شود؟ اگر چنین اجماعِ حجتی اثبات شود، البته در بررسی روایات باید دقت بیشتری نمود و مخالفت با اجماع دشوار خواهد بود. اما مسأله عمده آن است که آیا اجماعی در مسأله ثابت است یا نه؟ قبل از شیخ بسیاری از فقها اصلاً متعرض این مسأله نشده اند.
شیخ طوسی خود در کتاب «الجمل و العقود» قائل به استحباب شده و می گوید:
«ینبغی للإمام اَن یصلّی الظهر و العصر یوم الترویة بمنی... و ینبغی أن لا یخرج الإمام مِن مِنی الاّ بعد طلوع الشمس من یوم عرفة...»(41)
کلینی از میان روایات فقط دو روایت را نقل کرده که یکی ظهور در وجوب دارد.(42) شیخ صدوق نیز فقط یک روایت نقل کرده که دالّ بر وجوب نیست و با استحباب نیز سازگار است.(43) ولی غیر از این دو اثر روایی، در هیچیک از کتب «فقه الرضا» منسوب به امام هشتم علیه السلام ، «المقنع» و «الهدایه» از شیخ صدوق، «المقنعه» از شیخ مفید، «جمل العلم و العمل»، «الانتصار»، «المسائل الناصریات» از سید مرتضی و «الکافی» از ابوالصلاح حلبی مطرح نشده است.(44) پس از شیخ طوسی نیز غالبا متعرض این مسأله نشده اند. ابن ادریس نیز قائل به استحباب اقامه نماز ظهر در مکه برای حجاج شده و امام را استثنا کرده و می گوید:
«فانّ علیه أن یصلّی الظهر و العصر یوم الترویة بمنی و یقیم بها اِلی طلوع الشّمس استحبابا لا ایجابا من یوم عرفة».(45)
قاضی ابن برّاج نیز در «مهذّب» عبارتی شبیه عبارت ابن ادریس دارد، پس از افضل شمردن خروج از مکه پس از اقامه ظهر در روز هشتم ذی حجه، امام را استثنا کرده، می گوید:
«فانّ علیه أن یصلّی الظهر و العصر بمنی و یقیم بها الی طلوع الشمس من یوم عرفة ثمّ یمضی الی عرفات».(46)
برخی از فقها نیز فقط مسأله باقی ماندن امام در منا تا طلوع خورشید را مطرح کرده اند و اصلاً متعرض مسأله حرکت امام در روز ترویه قبل از ظهر و اقامه نماز در منا نشده اند؛ مانند کیدری در «اصباح الشیعه».(47)
بنابراین، اجماعی در مسأله ثابت نیست و البته در کلمات فقها نیز چنین ادعایی به چشم نمی خورد، غیر از صاحب جواهر که بدان اشاره شد، غالبا مسأله را مشهور شمرده اند. ولی با بررسی اقوال روشن شد که حتی شهرتی در میان قدما نیز ثابت نیست و تنها دربین متأخرین شدت یافته است.
روایات مسأله
1ـ معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«عَلَی الإمام أن یصلّی الّظهر یوم الترویة بمسجد الخیف و یصلّی الظهر یوم النفر فی المسجد الحرام».(48)
لفظ «عَلَی الإمام» ظهور در جعل تکلیف الزامی بر امیرالحاج دارد؛ یعنی وظیفه امام است که نماز ظهر را در روز ترویه در مسجد خیف بخواند. البته این تعبیر با وظیفه غیرالزامی و استحباب هم سازگار است، اگر روایات دیگری که ظهور بیشتری در وجوب دارند، نبود، نمی توانستیم به این روایت اکتفا کنیم، به ویژه که روایات دالّ بر استحباب هم وجود دارد. علامه محمدتقی مجلسی روایت را برای استحباب مؤکد حمل کرده و همین حمل نشان می دهد که این تعبیر ظهور بیشتری در «وجوب» دارد.
2ـ جمیل بن درّاج از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«عَلَی الإمام أن یصلّی الظهر بمنی و یبیت بها و یصبح حتّی تطلع الشمس ثمّ یخرج الی عرفات».(49)
دلالت این روایت مثل روایت اول است.
3ـ معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«... وَ الإمام یصلّی بها الظهر لا یسعه الاّ ذلک وموسّع لک أن تصلّی بِغَیرها ان لم تقدر...».(50)
این روایت در مقایسه با روایات قبلی، دلالت قوی تری بر «وجوب» دارد چون تعبیر روایت چنین است: «امام نماز ظهر را در منا می خواند، آزاد نیست که در محل دیگری بخواند ولی تو می توانی آن را در محل دیگری بخوانی، اگر نتوانستی در منا بجا آوری.»
4ـ محمد بن مسلم از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«لا ینبغی للإمام أن یصلّی الظهر یوم الترویة الاّ بمنی و یبیت بها الی طلوع الشمس».(51)
5ـ جمیل بن درّاج از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«ینبغی للإمام أن یصلّی الظهر مِنْ یوم الترویة بمنی و یبیت بها و یصبح حتّی تطلع الشمس ثمّ یخرج».(52)
این دو روایت ظهور در استحباب دارند. برخی از فقها ظهور روایت اول را بر استحباب ضعیف توصیف کرده اند؛ به طوری که نمی تواند با روایات سه گانه ای که بر وجوب دلالت داشتند، معارضه نماید، بلکه شاید روایت بر وجوب دلالت نکند، نه اینکه بر استحباب هم دلالت داشته باشد که در این صورت نوبت به تعارض نخواهد رسید.(53)
ولی این سخن را نمی توان نسبت به روایت دوم مطرح کرد؛ چرا که روایت اخیر ظهور در استحباب دارد، اما درعین حال نمی تواند با روایات متعدد یاد شده معارضه کند. ازاین رو، روایات دالّ بر وجوب ترجیح دارند.
6ـ محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: آیا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در روز ترویه نماز ظهر را در منا خواند؟ فرمود: «نعم و الغداة بمنی یوم عرفة».(54) البته فعل پیامبر؛ اعم از وجوب و استحباب است، لذا از این روایت فقط مطلوبیت استفاده می شود.
نتیجه گیری
چون در مسأله، اجماعی بر «استحباب» ثابت نیست و تنها از شهرت برخوردار است، آن هم نه شهرتی قابل توجه در میان قدما، بلکه شهرتی در میان متأخرین، ازطرفی مستند فقها در اظهار نظر روایات موجود در کتب و منابع حدیثی است، ازاین رو باید به آنچه که از روایات استفاده می شود، ملتزم شد. و از روایات چنانکه گذشت، «وجوب اقامه نماز ظهر و عصر در منا بر امیرالحاج در روز ترویه» اثبات می شود. گرچه بسیاری از فقها به لحاظ عدم ابتلا این فرع را مطرح نکرده اند، اما در میان فقهای معاصر برخی از محققان چنین فتوا داده اند:
«بر امیرالحاج لازم است که احرامش را از مقداری قبل از ظهر روز ترویه به تأخیر نیندازد و نماز ظهر و عصر را در منا بجا آورد و تا طلوع آفتاب روز نهم در منا بماند و بر دیگران مستحب است که اگر مشقتی ندارد، قبل از ظهر محرم شده، نماز ظهر و عصر را در منا بخوانند و در صورت مشقت، بعد از نماز محرم گردند.»(55)
گویا در این مسأله از استاد خویش تبعیت کرده اند، مرحوم محقق داماد پس از بحث از روایات، چنین نتیجه گرفته اند:
«فتبنّ أنّ الحقّ هو الوجوب بلا احتیاج اِلی التصرف فیالروایة».(56)
بر این حکم الزامی، حکم هایی را نیز به صورت احتمال مطرح کرده اند: مثل:
* امیرالحاج برای آنکه امارتش ثابت شود، باید قبل از همه به سرزمین منا رود و آنچه را که موجب رفاه حجاج می شود، فراهم آورد و وضعیت مناسب برای عزیمت دیگران را مهیّا نماید.
* چون استحباب نماز در منا برای همه حجاج ثابت است، امیرالحاج باید قبل از دیگران وارد منا شود و با حرکت خود به سمت منا دیگران را تشویق نماید تا هرچه زودتر برای اقامه نماز عازم منا شوند و به او اقتدا نمایند و جماعتی باشکوه و عظمت برپا دارند.
باوجود چنین حِکَم و مصالحی، «وجوب» بعید نیست.(57)
ناگفته نماند اگر کسی بتواند اعراض اصحاب را از این روایات اثبات کند، التزام به وجوبی که از روایات استفاده می شود، دشوار خواهد بود، اما باتوجه به اینکه اکثر قدما مسأله را مطرح نکرده اند و افراد نادری از آنان مثل شیخ که مسأله را مطرح نموده اند، قائل به وجوب شده اند، اثبات اعراض اصحاب مشکل است.
بنابراین بعید نیست که این حکم را بر امیرالحاج واجب بشماریم.
ماندن در منا تا طلوع آفتاب روز عرفه
مشهور بین فقهای شیعه آن است که: مستحب است امیرالحاج پس از ورود به منا در روز هشتم ذی حجه تا طلوع آفتاب روز عرفه در منا بماند و تا قبل از طلوع از منا خارج نشود ولی حجاج دیگر می توانند پس از طلوع فجر به سمت عرفات حرکت کنند. هر چند در باره آنان نیز ماندن تا طلوع آفتاب استحباب دارد، اما این حکم درباره امیرالحاج مورد تأکید قرار گرفته است. محقق حلّی در «شرایع» می گوید:
«و ان یمضی الی منی و یبیت بها لیلته الی طلوع الفجر من یوم عرفة لکن لا یجوز وادی محسّر الاّ بعد طلوع الشمس... و اما الإمام یستحبّ له الاقامة بها الی طلوع الشمس.»(58)
صاحب جواهر آن را «مستحب مؤکد» شمرده و دلیل آن را صحیحه جمیل بن درّاج ـ که پیشتر آوردیم (روایت دوّم) ـ و روایتی از دعائم الاسلام دانسته است.(59) در این روایت علی علیه السلام می فرماید:
«انّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله غدا یوم عرفه من منا فصلّی الظهر بعرفة لم یخرج من منی حتّی طلعت الشمس».(60)
همچنین روایت موثقه اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام که حضرت فرمودند:
«مِنَ السّنّة أن لایخرج الإمام مِن منی الی عرفة حتی تطلع الشمس».(61)
علاوه بر سه روایت مذکور، بعضی از روایاتی که قبلاً نقل کردیم نیز بر این مطلب دلالت داشتند (مثل روایات چهارم و پنجم).
اما روایات بر بیش از استحباب دلالت ندارند. روایت جمیل بن دراج هر چند با تعبیر «عَلَی الإمام» مطلب را بیان می کند، اما این تعبیر لزوما به معنای وجوب نیست، روایت دعائم نیز گذشته از ضعف سندی، بیانگر فعل رسول اللّه صلی الله علیه و آله است که بر مطلوبیت دلالت دارد و الزام را اثبات نمی کند، در روایت موثقه نیز مراد از «من السنّه» یا اشاره به این است که این عمل از سنت پیامبر است در برابر حکمی که از آیات قرآن استفاده می شود یا به معنای استحباب در برابر وجوب است، البته اگر چنین اصطلاحی در روایات مرسوم باشد، در روایات چهارم و پنجم، در بحث قبلی نیز که با تعبیر «ینبغی» همراه است، چیزی بیش از استحباب استفاده نمی شود. به علاوه که در این مسأله ظاهرا کسی قائل به وجوب نشده است، جز عبارتی از «تحریر» نوشته علاّمه حلّی که به تعبیر صاحب ریاض اشعار در وجوب دارد.(62)
ماندن در مشعرالحرام تا طلوع آفتاب روز دهم
پس از وقوف اختیاریِ مشعر، بنابر روایات، بهترین وقت برای حرکت از مشعر به سمت سرزمین منا روز عید قربان، نزدیک طلوع آفتاب است.(63)، ولی امام (امیرالحاج) باید افاضه از مشعر را تا طلوع آفتاب به تأخیر بیندازد. محقق در شرایع می گوید:
«وَ یُستحبّ لِمَنْ عَدا الإمام الإفاضة قبل طلوع الشمس بقلیل و لکن لا یجوز وادی محسر الاّ بعـد طلوعها و الإمام یتأخّر حتّی تطلع».(64)
هرچند وجوب تأخیر را صریح عبارت شیخ در نهایه و مبسوط، ابن حمزه در «وسیله»، قاضی ابن براج در «مهذّب»، و ظاهر عبارت شیخ در «الجمل و العقود» و ابن زهره در «غنیه» و یحیی بن سعید در «جامع» شمرده اند و شیخ صدوق و پدرش، مفید، سیدمرتضی، سلاّر و حلبی نیز مطلقا تأخیر را بر همگان لازم شمرده اند،(65) اما در مورد وظیفه امیرالحاج یک روایت بیشتر به چشم نمی خورد. جمیل بن دراج از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«ینبغی للإمام أن یقف بجمع حتّی تطلع الشمس و سائر الناس اِنْ شاؤا عجّلوا و ان شاؤا اخّروا».(66)
هر چند مطلب با «ینبغی» آغاز شده، اما از اینکه دیگران را مخیر نموده اند که قبل از طلوع آفتاب حرکت کنند یا بعد از طلوع آفتاب، نشان می دهد که امیرالحاج مخیّر نیست و معیّنا باید تا طلوع آفتاب بماند.
با توجه به اینکه «ینبغی» در روایات غیر از اصطلاح آن در لسان فقهای متأخرین است و با وجوب نیز سازگار می باشد. بعید نیست که «وجوب ماندن تا طلوع خورشید بر امیرالحاج» استفاده شود، به ویژه که معلوم نیست «قول به استحباب» در مقایسه با «قول به وجوب» از شهرت بیشتری برخوردار باشد. گویا هر دو قول، طرفدارانی دارد. گویا امیرالحاج باید در مشعرالحرام بماند و همه را روانه منا کند و سپس خود حرکت نماید.
ولی از طرف دیگر با توجه به آنکه یک روایت بیشتر در این زمینه نقل نشده و ازنظر سند نیز مرسل است و قابل اعتماد و استناد نیست، نمی تواند با اطمینان مدرک فتوای به وجوب قرار گیرد، اما حکم به استحباب بنابر تسامح در ادلّه سنن محذوری ندارد.
البته اگر کسی از روایات مطلق که در این زمینه وجود دارد و در باره زمان عزیمت همه حجاج؛ اعم از امیرالحاج و دیگران سخن می گوید، «وجوب ماندن تا طلوع آفتاب» را استفاده کند؛ چنانچه برخی از قدما قائل شده اند، تکلیف همگان روشن خواهد شد.
ثبوت هلال ذیحجه با حکم امیرالحاج
یکی از مسائلی که در حج از اهمیت فراوانی برخوردار است، مسأله ثبوت هلال ذی حجه است؛ زیرا زمان وقوف در عرفات، مشعر و منا و اعمال مناسک حج، همگی بر این مسأله توقف دارد.
باتوجه به اجتماعی بودن مراسم حج و لزوم وحدت و هماهنگی میان حجاج بیت اللّه الحرام ـ که شواهد و قرائن زیادی بر آن وجود دارد ـ و جلوگیری از تفرقه و تشتت، و برای نیل به اهداف متعالی حج، از آن جمله اجتماع با شکوه مسلمانان در منا و عرفات و اعلام برائت و انزجار از دشمنان اسلام و مسلمین، مسأله «ثبوت هلال ماه ذی حجه» و رأی واحد در این زمینه اهمیت فوق العاده دارد. در بعضی از روایات از یکسانیِ روز عید فطر و عید قربان سخن گفته شده، راوی از امام باقر علیه السلام سؤال می کند: ما در بعضی از سال ها در روز اضحی تردید می کنیم، چه باید کرد؟ راوی می افزاید: وقتی خدمت حضرت رسیدم و بعضی از اصحاب و یاران در آن روز قربانی می کردند، حضرت فرمودند:
«الفطر یوم یفطر الناس و الأضحی یوم یضحّی الناس و الصّوم یوم یصوم النّاس»(67)
به همین مضمون، روایاتی در منابع اهل سنت نیز مشاهده می شود.(68) از چنین روایاتی بر می آید که وحدت رویّه در امر رمضان، عید فطر و عید قربان و احکام و مناسک آن در موسم حج لازم است، و نباید انسان خود را از اجتماع مردم جدا کند و چنین وحدت رویّه ای تنها با حکم حاکم و امیرالحاج در امر هلال ماه امکان پذیر است. واگذاری ثبوت هلال به دو شاهد عادل و امثال آن، چون نمی تواند حلول ماه را بر همگان ثابت نماید، اختلاف و تشتت را بدنبال دارد، از شواهد و قرائن برمی آید که مسأله ثبوت هلال امر فردی نیست تا هرکسی تکلیف خود را با دو شاهد عادل روشن کند، بلکه مسأله ای اجتماعی و مربوط به جامعه اسلامی است. با وجود حاکم عادل جامع الشرایط وظیفه انسان پیروی و تبعیت است و در فرض حاکمیت حاکمان جائر نیز چه بسا از باب تقیّه اطاعت ضروری باشد. به هرحال تأمل در این مسأله که آیا «ثبوت هلال ذی الحجه» بدون حکم حاکم یا نماینده او (امیرالحاج) می تواند امور حج را سامان بخشد و مشکلات و دشواری هایی را به همراه ندارد؟ و آیا بدون حکم او امور حج بدرستی سامان می یابد؟ لازم و ضروری است. فعلاً مجال فحص و تحقیق در این زمینه نیست. اما اجمالاً اینکه نصب امیرالحاج امر رایجی بوده و ائمه معصوم علیهم السلام نیز در موسم حج حضور می یافتند و مخالفتی از ایشان در انجام اعمال حج با عموم مردم از نظر زمان انجام اعمال یا کیفیت آنها نقل نشده، بلکه همراهی آنان با دیگران در روایات به چشم می خورد. این همه شاهد و تأییدی است بر لزوم وحدت و هماهنگی بین حجاج در امور حج.
نیاز به توضیح ندارد که امروزه «امیرالحاج» به معنای واقعی آن، که امر همه حجاج بیت اللّه الحرام را برعهده داشته باشد وجود ندارد؛ چرا که جهان اسلام از داشتن حاکم واحد و مبسوط الید محروم است. در حال حاضر با اختلافی که بر جهان اسلام حاکم است و مقرراتی که در سرزمین حجاز وجود دارد، هر کشوری سرپرستی را برای حجاج خود نصب نموده تا امور مربوط به حجاج خود را سامان بخشد، البته اگر عنوان «امیرالحاج» بر چنین سرپرستی هم صادق باشد، ثبوت لااقل پاره ای از احکامی که در این فصل مطرح می شود، بر چنین فردی، بعید نیست، اما حکم به ثبوت هلال ماه امروزه از سوی حاکمان حجاز صورت می گیرد و حجاج بیت اللّه الحرام و امرای آنها نیز در این زمینه بدان اکتفا می کنند.
سخنرانی امیرالحاج
بر امیرالحاج مستحب است که در چهار روز از موسم حج، برای مردم سخنرانی کند. شیخ طوسی روایتی از جابر را مستند این حکم قرار داده که بنابراین نقل، امیرالحاج در روز هفتم ذی الحجه، روز عرفه، روز عید قربان در منا و روز نفراوّل (کوچ کردن حجاج در روز دوازدهم) از منا به مکه برای مردم سخنرانی می کند و آنان را با اعمال و مناسک و وظایف آشنا می سازد. شهید اول در این باره می گوید:
«بهتر است امیرالحاج از کیفیت کوچ کردن و وداع سخن بگوید (در روز دوازدهم)، آنان را به اطاعت از خداوند، و اینکه حج را با استقامت به پایان ببرند و بعد از حج بهتر از قبل از حج باشند و بر وعده های خویش با خداوند وفا نمایند، تشویق و تحریض کند.»(69)
امروزه این مهم، به ویژه در امر آموزش حجاج بیت اللّه الحرام، در زمینه های مختلف معارف و احکام حج و تاریخ حجاز و حرمین شریفین توسط روحانیون کاروان ها انجام می گیرد. گرچه عنوان امیرالحاج برایشان صدق نمی کند، اما در شرایط کنونی امکان سخن گفتن امیرالحاج و سرپرست هر گروهی از حجاج از کشورهای مختلف در مواضع یادشده، امکان پذیر نیست. روحانیون کاروان ها به عنوان نمایندگان او به این مهم مبادرت می ورزند.
نماز ظهر روز سیزدهم در مسجدالحرام
افزون بر احکام یادشده، که مستقیما در روایات باب حج آمده است و شیخ حرّ عاملی نیز برای هرکدام باب جداگانه ای گشوده و روایات مربوط به آن را نقل کرده است،(70) احکام دیگری نیز در لابلای روایات و کتب فقهی به چشم می خورد که اشاره به آنها نیز خالی از لطف نیست.
علاّمه حلّی کوچ کردن امام در روز سیزدهم از منا به مکه را قبل از زوال ظهر برای اقامه نماز ظهر در مسجدالحرام خوب توصیف کرده تا مردم را از کیفیت وداع آگاه سازد.(71)
البته دلیلی بر این حکم استحبابی و یا حکمت آن نقل نکرده ولی به نظر می رسد ذیل روایت معاویة بن عمار که قبلاً نقل کردیم (روایت اوّل) مستند این حکم باشد «علی الامام أن... و یصلّی الظهر یوم النفر فی المسجدالحرام».(72)
شیخ حرّ عاملی همچنین با نقل روایتی، «کراهت مکّی بودن امیرالحاج» را استفاده کرده و عنوان باب قرار داده است.
عمر بن یزید از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: «لا یلی الموسم المکّی».(73)
از طرفی چنانکه گذشت ـ امام علی علیه السلام در زمان حکومت خود قثم بن عباس را والی مکه قرار داد و لااقل یک مرتبه او را مأمور برگزاری مراسم حج کرد، درحالی که او مقیم مکّه بود.
فصل سوّم: «امیرالحاج» در فقه اهل سنت
علمای اهل سنت نیز باصراحت «امام» را در بحث حج بر کسی که متصدی امر حج است، حمل کرده اند؛ به عنوان نمونه در یکی از آثار فقهی اهل سنت آمده است: «الإمام هیهُنا الوالی الَّذی الیه أمر الحج مِنْ قِبَلِ الإمام»(74) سپس بعضی از احکام مربوط به او را مورد بحث قرار داده است.
غیر از احکام استحبابی که در کتب فقهی اهل سنت درباره امیرالحاج به چشم می خورد، در بعضی از آثار و تألیفات آنان که در موضوع حکومت و شؤون و اختیارات آن نگاشته شده، از امارت حج سخن گفته شده است.
ماوردی و ابویعلی در «الاحکام السلطانیه»(75) ولایت در امر حج را در دو زمینه دانسته اند:
1ـ ولایت بر حرکت دادن حجاج که نوعی ولایت سیاسی و زعامت تدبیر است.
2ـ ولایت بر اقامه حج.
مرور اجمالی بر این بحث، که شاید تنها اثری باشد که دراین باره به تفصیل بحث کرده، خالی از فایده نیست. در نوع اول از ولایت، شرایطی چون مطاع بودن، صاحب نظر بودن، شجاعت داشتن و هیبت و هدایتگری در امیرالحاج معتبر شمرده شده است. آنگاه چند مورد را به عنوان حقوق والی حج بر حجاج برشمرده، که به بعضی از آنها اشاره می شود:
7ـ جمع کردن مردم در مسیر حج و حرکت دادن آنها برای جلوگیری از تفرّق و پراکندگی.
8ـ مرتب کردن آنها در مسیر حج و منزل دادن به آنان در مسیر راه؛ به طوری که هر گروهی رییسی داشته باشند.
9ـ مدارا با حجاج برای مراعات حال ضعفا.
10ـ مراقبت از ایشان، از شرّ اشرار و راهزنان.
11ـ ایجاد صلح بین کسانی که با یکدیگر نزاع و اختلاف پیدا می کنند و قضاوت بین آنان درصورت مراجعه به وی، ولی اگر نزاعی بین یکی از حجاج و اهالی یکی از شهرها درمیان راه رخ داد، قاضی آن شهر، شایسته رسیدگی و قضاوت است نه امیرالحاج.
12ـ تأدیب و تعزیر مجرمان و جاری کردن حدّ درصورتی که برای اجرای حدود مأذون باشد.
13ـ رعایت وسعت وقت برای حجاج به منظور انجام اعمال و مناسک حج در موعد مقرر و با آرامش.
سپس فروعی را نیز در این زمینه مطرح کرده است.
در قسم دوّم از ولایت، والیِ حج را همچون امام جماعت شمرده اند که پیروی از او در اعمال و مناسک لازم است البته نه به معنای تکلیف لزومی؛ زیرا در امامت جماعت میان نماز امام و مأموم پیوستگی وجود دارد ولی در حج چنین نیست، از این رو سبقت جستن بر امیرالحاج در اعمال و مناسک مکروه شمرده شده است.
آنگاه در شرایط امیرالحاج علاوه بر شرایط لازم در امام جماعت، شرایط دیگری را نیز معتبر دانسته اند؛ مثلاً
14ـ عالم به مناسک حج و احکام آن و مواقیت و ایام آن.
15ـ محدودیت ولایت امیرالحاج به هفت روز؛ یعنی از ظهر روز هفتم ذی حجّه تا روز سیزدهم؛ به طوری که قبل و بعد از این ایام مانند یکی از حجاج است و ولایتی ندارد.
16ـ اگر ولایتش مطلق باشد، در هر سال باید اقامه حج کند مادامی که از این مسؤولیت منصرف نشده باشد، و اگر برای یکسال والی شده باشد، برای همان سال ولایت دارد.
سپس بخشی از وظایف او را در جهت آگاه ساختن مردم در اعمال و مناسک برشمرده است.
فصل چهارم: امام خمینی و نصب سرپرست حجّاج
عدم بسط ید فقهای شیعه سبب گردیده است که مباحث حکومت کمتر مورد توجه و عنایت فقها قرار گیرد، حتی در سده های اخیر از مباحثی مهم؛ چون امربه معروف و نهی از منکر نیز صرفنظر شده بود، چنانکه احکام مربوط به «امیرالحاج» نیز در مناسک به چشم نمی خورد. هرچند این احکام غالبا استحبابی است، اما در شمار آداب حج نیز بیان نمی شود.
امام خمینی احیاگر اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله در قرن حاضر در پرتو انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و به صحنه آمدن فقهای شیعه، بسیاری از مباحث مهجور دین را احیا کرد؛ ازجمله این موارد و مباحث ارزشمند و سرنوشت ساز، «بُعد سیاسی ـ اجتماعی حج» است. آن بزرگوار این عبادت اجتماعی ـ سیاسی را از غربتی که بدان دچار بود، نجات داد و چهره آن را از تحریفاتی که آلوده بود، پاک کرد و خواستار احیای حج ابراهیمی ـ محمدی شد.
او با نصب سرپرست حجاج بیت اللّه الحرام و تبیین وظایف وی، درجهت سرپرستی حجاج و احیای ابعاد مختلف حج، عرصه های جدیدی را در جهان اسلام گشود. هرچند ولایتی را که شیعه برای فقیه جامع الشرایط قائل است، بر همه مسلمانان نافذ است، اما به مقدار بسط یدی که حضرت امام قدس سره داشت و یا جانشین صالح او دارد، به انجام امور و از آن جمله نصب سرپرست برای حجاج ایرانی مبادرت می ورزد.
حضرت امام در سال 58 طی حکمی دوتن از روحانیان انقلابی را به سرپرستی حجاج بیت اللّه الحرام منصوب کرد.
در حکم امام به ایشان آمده است:
«چون ایام برگزاری یکی از فرایض بزرگ اسلامی با محتوای عظیم انسانی، روحانی، سیاسی، اجتماعی، یعنی فریضه حج بیت اللّه الحرام نزدیک است و لازم است در آستانه برقراری جمهوری اسلامی با انقلاب شکوهمند ملت شریف ایران این فریضه مقدسه از آثار طاغوت پاکسازی و به اسلام راستین برگردد، به این جهت شما را به عنوان سرپرست حجاج بیت اللّه الحرام تعیین نموده که با مشورت با مقامات صالحه هیأتی از افراد صالح و متعهّد و با ایمان انتخاب و با همکاری آنان کلیّه امور مربوط به حج را تحت نظارت قرار دهید که ان شاءاللّه تعالی در حکومت جمهوری اسلامی این فریضه مقدسه، با محتوای معنوی خود تحقق یابد.»(76)
از مجموع احکام حضرت امام در نصب نمایندگان خویش برای سرپرستی حجاج بیت اللّه الحرام در موسم حج،(77) نکاتی چند استفاده می شود که حائز اهمیت است:
17ـ پاکسازی فریضه حج از آثار طاغوت.
18ـ احیای ابعاد سیاسی ـ اجتماعی حج.
19ـ دعوت مسلمانان به وحدت و مقابله با استکبار جهانی.
20ـ برنامه ریزی و سازماندهی حجاج بیت اللّه الحرام درجهت اعلام برائت از مشرکان در سرزمین وحی.
همچنین در پیام هایشان به حجاج بیت اللّه الحرام، وظایفی در ارتباط با سرپرست حجاج برای آنان برمی شمارند:(78)
21ـ پیروی از برنامه هایی که از سوی نماینده رهبری و سرپرست حجّاج اعلام می شود.
22ـ حفظ نظم و آرامش و هماهنگی کامل بین کاروان ها و وحدت رویّه.
«... اگر خدای نخواسته هر کاروان و هر گروهی مستقلاً و بدون توجه به هماهنگی، اقدام به امری کنند، ممکن است فاجعه ای پیش آورد و انحرافاتی تحقق یابد که چهره اسلامی جمهوری اسلامی و انقلابی دگرگون جلوه داده شود، و این گناه عظیمی است که پیش خالق و خلق مسؤولیتی بس بزرگ دارد.»
23ـ تأیید امیرالحاج از سوی علمای حاضر در موسم حج.
24ـ همکاری و هماهنگی دستگاه های مربوطه با سرپرست حجاج درجهت سازماندهی امر حج.
از وظایفی که حضرت امام برای سرپرست حجاج و نیز حجاج در رابطه با سرپرست حج بیان کرده اند، برمی آید که آن بزرگوار در اندیشه پاک شدن مراسم عبادی ـ سیاسی حج از انحرافات، نقص ها و کمبودها بود.
اگر در گذشته، حج سفری عبادی و زیارتی و سیاحتی تلقی می شد و میلیون ها مسلمان درعین اجتماع در یک مکان، از یکدیگر بیگانه بود و هرکسی در فکر بجاآوردن اعمال و مناسک حج به صورت انفرادی بود، از وضعیت مسلمانان دیگر بی خبر بودند، از اسرار و حکمتهای مهم این فریضه بزرگ درجهت احیای مجد و عظمت اسلام و مسلمین غافل بودند، از رنج و مشقتی که مظلومان و محرومان در کشورهای اسلامی تحمل می کردند، بی اطلاع بوده و در صورت آگاهی بی تفاوت از کنارش می گذشتند، بسیاری از حجاج به سفر حج به عنوان سفری تجارتی می نگریستند و دهها انحراف و کجروی دیگر... امام خمینی در اندیشه تصحیح خطاها و انحرافها و بازگرداندن حج به مسیر اصلی خود بود و یکی از مقدمات وصول به این هدف «سازماندهی حجاج بیت اللّه الحرام و نظم بخشیدن به آنان و هدایتشان به سمت اهداف متعالی حج» بود که با نصب سرپرست حجاج و نماینده خویش تأمین می شود. امام خمینی خواستار پیراستن حج از تشریفات و تجملاتی بود که به جایگاه امیرالحاج اگر از این زاویه نگریسته شود و اهدافی که آن رهبر فقید و فرزانه در پی تحقّقش بود، مدنظر قرار گیرد، اهمیت این منصب بیش از پیش آشکار می شود. نقش سرپرست حجاج درجهت نظم بخشیدن به امور حج و حجاج همگی برای رسیدن به مقاصد مهمی است که می تواند بر این عبادت مترتب شود.
پی نوشتها:________________________________________
1 ـ ابن رشد، «بدایة المجتهد و نهایة المقتصد»، ج 1، ص 424
2 ـ محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج 8، ص 198
3 ـ مسعودی، مروج الذهب، ج 4، 395، دارالفکر.
4 ـ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 6، ص 341ـ338
5 ـ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان ج 9، ص 164
6 ـ همان، ص 166
7 ـ عیاشی، تفسیر عیاشی ج 2، ص 75، تصحیح از سیدهاشم رسولی محلاتی.
8 ـ سیوطی، الدر المنثور ج 3، ص 380، دارالکتب العلیه، بیروت.
9 ـ رشید رضا، تفسیر المنار، ج 10، ص 155، دارالفکر.
10 ـ سیوطی، الدرالمنثور، ج3، ص378
11 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 21، ص 275
12 ـ الدرالمنثور، ج 3، ص 378
13 ـ المیزان، ج 9، ص 168، به نقل از ابن کثیر و گروه دیگری از مفسران
14 ـ طبری نیز در این دو سال نماینده حضرت علی علیه السلام را عبد الله بن عباس معرفی کرده است. ولی سال 39 را از قول واقدی سالی شمرده که عبدالله بن عباس نماینده علی علیه السلام با مأمور معاویه اختلاف پیدا کردند. (ر.ک.: تاریخ طبری، ج 3، ص571 و ج 4، ص 69 و 104).
15 ـ مروج الذهب، ج 4، ص 397
16 ـ ظافر القاسمی، نظام الحکم فی الشریعة و التاریخ الاسلامی، ص 536
17 ـ نهج البلاغه، نامه 33
18 ـ همان، نامه 66
19 ـ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 140
20 ـ مروج الذهب، ج 4، ص 398 و 399
21 ـ همان، ص 401
22 ـ محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج 1، ص 305
23 ـ ر.ک.: قاموس الرجال، ج 1، صص 108ـ306
24 ـ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 172ـ169
25 ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 399، ح 4
26 ـ لوامع صاحبقرانی، ج8، ص198
27 ـ شیخ محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 19، ص 7
28 ـ شیخ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج 16، ص354
29 ـ محمد عبداللطیف هریدی، شؤون الحرمین الشریفین فی العهد العثمانی، ص 22 و 23
30 ـ جواهر الکلام، ج 19، ص6
31 ـ همان.
32 ـ شیخ طوسی و علاّمه حلّی، النهایة و نکتها، ج 1، ص 518
33 ـ همان، ص 519
34 ـ شیخ طوسی، المبسوط، ج1، ص365
35 ـ کتاب الحج، تقریرات درسی آیة اللّه سیدمحمد محقق داماد، ج 3، صص 11ـ9
36 ـ شیخ طوسی، تهذیب، ج 5، صص 201 و 202
37 ـ علاّمه حلّی، منتهی المطب، ج 2، ص 715، قطع رحلی
38 ـ کتاب الحج، ج 3، ص 9
39 ـ جواهر الکلام، ج 19، ص 7
40 ـ الحدائق، ج16، ص354
41 ـ علی اصغر مروارید، الینابیع الفقهیه، ج 7، ص 231
42 ـ یعقوب کلینی، الکافی، ج 4، ص 461
43 ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 280
44 ـ نک : الینابیع الفقهیه، ج 7
45 ـ ابن ادریس، السرائر، ج 1، ص 586
46 ـ قاضی ابن براج، المهذب، ج 1، ص 245، نیز بنگرید به یحیی بن سعید در الجامع للشرایع، محقق حلی در المختصرالنافع و علاّمه حلّی در القواعد.
47 ـ الینابیع الفقیه، ج 8، ص 458
48 ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 13، ص 524، ح 3، چاپ آل البیت.
49 ـ همان، ص 524،ح 6
50 ـ همان، ص 524، ح5
51 ـ همان، ص 523، ح 1
52 ـ همان، ح 2
53 ـ کتاب الحج، ج 3، ص 10
54 ـ همان، ص 524، ح 4
55 ـ سید موسی شبیری زنجانی، احکام عمره و حج، ص 157
56 ـ کتاب الحج، ج 3، ص 11
57 ـ همان، ص 10
58 ـ جواهر الکلام، ج19، صص 12ـ10
59 ـ همان، ص 12
60 ـ حاجی نوری، مستدرک الوسائل، ج 10، ص 18
61 ـ وسائل الشیعه، ج 13، ص 528
62 ـ سید علی طباطبایی، ریاض المسائل، ج 6، ص 360
63 ـ وسائل الشیعه، ج 14، ص 25، ح 1
64 ـ جواهر الکلام، ج 19، صص 98 و 99
65 ـ ریاض المسائل، ج 6، ص 397
66 ـ وسائل الشیعه، ج 14، ص 26، ح 4
67 ـ همان، ج 10، ص 133، ح 7
68 ـ هندی، کنزالعمال، ج 8، ص 489، ح 23763
69 ـ الینابیع الفقهیه، ج 30، ص 238
70 ـ وسائل الشیعه، ج 13، ص 523 «باب استحباب تقدم الامام لیصلّی الظهر یوم الترویة بمنی حتّی تقیم بها حتّی تطلع الشمس یوم عرفة»، ص 525 «باب کراهة وقوف الامام و کراهة کونه مکّیا»؛ ص 527 «باب جواز الخروج من منی قبل طلوع الشمس و لایجوز وادی محسر حتّی تطلع و استحباب کون الخروج بعد طلوعها و تأکده للامام»؛ ج 11، ص 398 «باب کراهة وقوف امیرالحاج خصوصا بعد الافاضة مِنْ عرفات و کراهة کونه مکّیا».
71 ـ علاّمه حلّی، تذکرة الاحکام، ج 8، ص 375
72 ـ وسائل الشیعه، ج 13، ص 523، ح3
73 ـ همان، ص 526 ، ح 2
74 ـ ابن قدامه، المغنی والشرح الکبیر، ج 3، ص 436
75 ـ نک : قاضی ابویعلی و ماوردی در الأحکام السلطانیه.
76 ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 9، ص 176
77 ـ حج در کلام و پیام امام خمینی، ص 117، فصل 17
78 ـ همان، ص119، فصل 18
از زمان صدر اسلام که پیامبر مکرّم صلی الله علیه و آله مراسم حج را با شکوه و عظمت خاصی انجام داد، حاکمان جامعه؛ اعم از عادل و فاسق، با تأسّی به سیره پیامبر صلی الله علیه و آله ، یا خود در موسم حج عازم زیارت بیت اللّه الحرام شده و امارت حج را برعهده داشتند یا فردی را به عنوان نماینده خود و امیرالحاج منصوب می کردند؛ زیرا عزیمت حجاج به مکّه مکرّمه و انجام مناسک حج، با توجه به اهداف متنوع و شؤون مختلف آن، به عنوان «عبادتی که دارای جنبه های مختلف فردی، اجتماعی، معنوی، سیاسی، اقتصادی و اخلاقی است»، بدون امیر و سرپرست به سامان نمی رسد.
اگر حج تنها عبادتی فردی بود و هر کسی وظیفه داشت برای انجام اعمال و مناسک مخصوص عازم خانه خدا شود، ممکن نبود کسی گمان کند، عزیمت افراد متعدد در یک زمان برای انجام عبادتی فردی، نیازی به امیر و سرپرست ندارد، ولی با توجه به ابعاد متنوع حج، به ویژه بُعد اجتماعی ـ سیاسی آن، که قراین و شواهد غیرقابل تردید و فراوانی دارد، وجود شخصی به عنوان «امیرالحاج» را ضروری می نماید. از این رو، در طول تاریخ اسلام مسأله مورد شک و تردید نبوده و حتی خلفای جائر، نصب امیرالحاج را از شؤون و وظایف خود دانسته و بدان مبادرت می ورزیدند.
علما و دانشمندان اهل سنت نیز که حکومت های مختلف را در میان مسلمین مشروع می دانستند، به این مطلب تصریح کرده و به بیان احکام مربوط به این منصب پرداخته اند. یکی از فقهای اهل سنت در بحث «وقوف به عرفه و لزوم برگزاری نماز جماعت و ایراد خطابه توسط امیرالحاج» می گوید:
«لا خلاف بینهم انّ اقامة الحجِّ هِیَ السلطان الأعظم أو لمن یقیمه السلطان الأعظم أو لک وإنّه یصلّی ورائه بِرّا کان السلطان أو فاجرا أو مبتدعا...»(1)
در صدر اسلام مراسم حج معمولاً با حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خلفای پس از آن بزرگوار برگزار می شد و طبعا تصدی امر حج و حجاج با آنان بود. گاهی نیز افرادی را به نمایندگی خویش در مراسم حج مأموریت می دادند. علامه محمدتقی مجلسی می نویسد:
«همیشه حضرت سید المرسلین و حضرت امیرالمؤمنین ـ صلوات اللّه علیهما ـ امیر حاج از جهت رفع ظلم و ستم مقرر می فرمودند، اگر خود نمی فرمودند از جهت موانع.»(2)
فصل اوّل: امارت حج در تاریخ اسلام
مسعودی، مورخ معروف، فهرستی طولانی از کسانی را که از زمان حیات پیغمبر تا سال 350 هجری امارت حج را برعهده داشتند، ثبت کرده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پس از فتح مکه، درسال هشتم هجری، «عُتّاب بن اُسَید ابی العیص بن امیه» را عامل و کارگزار خویش در مکه قرار داد و برحسب نقل مسعودی مراسم حج در آن سال به سرپرستی او انجام شد، از این رو او را اوّلین امیرالحاج درتاریخ اسلام شمرده است. البته برخی هم معتقدند که در این سال حجاج، امیری نداشته و خود مراسم حج را به جا آوردند.(3)
اولین امیرالحاج
ولی به نظر می رسد اولین کسی که مستقلاً به عنوان امیرالحاج از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله عازم سفر حج شد و سرپرستی و امارت حجاج و نیز ابلاغ پیام برائت از مشرکان را برعهده گرفت، علی بن ابی طالب علیه السلام بود. ماجرا آنگونه که از روایات شیعه و اهل سنت استفاده می شود، از این قرار بود که پیامبر پس از نزول آیاتی از سوره برائت، به ابوبکر مأموریت داد تا برای ابلاغ این سوره به مردم در سرزمین منا عازم بیت اللّه الحرام شود. اما پس از مدتی علی بن ابی طالب علیه السلام را احضار فرمود و به او مأموریت داد تا به سراغ ابوبکر رفته، سوره برائت را از او دریافت نماید و خود این مأموریت را انجام دهد. علاّمه امینی این ماجرا را از 73 تن از مفسّران و مورّخان اهل سنت با اختلافاتی جزئی نقل کرده است.(4)
گذشته از مباحث کلامی که درباره این ماجرا درگرفته، آنچه به بحث فعلی ما ارتباط دارد آن است که روایاتی که شیعه نقل کرده، دلالت دارد که پیامبر مسؤولیت امارت حج و ابلاغ سوره برائت را به علی علیه السلام محول کردند؛ چون این روایات مطلق بوده و مقید به ابلاغ سوره برائت نیست.(5) به علاوه که حضرت کیفیت قضاوت را به علی علیه السلام گوشزد کرد، درحالی که مسؤولیت قضاوت در منازعات و مشاجرات حجاج از شؤون امیرالحاج است و مأموریت ابلاغ سوره برائت، ارتباطی با امر قضاوت در موسم حج ندارد.(6) در تفسیر عیاشی از امام حسن علیه السلام و آن حضرت از امام علی علیه السلام نقل کرده که فرمودند:
«انّ النّبی صلی الله علیه و آله حین بعثه ببرائة قال: یا نبیّ اللّه انّی لَسْتُ بلسن و لا بخطیب، قال صلی الله علیه و آله : یأبی اللّه ما بی الاّ اَن أذهب بها أو تذهب أنت. قال: فان کان لابدّ فسأذهب أنا، قال: فانطلق فانّ اللّه یثبت لسانک و یهدی قلبک ثمّ وضع یده عَلی فَمِه، فقال: انطلق و اقرأها علی الناس و قال صلی الله علیه و آله : الناس سیتقاضون الیک فاذااتاک الخصمان فلاتقض لواحدحتی تسمع الآخرفانّه أجدر أن تعلم الحق».(7)
از طرق اهل سنت نیز روایتی شبیه به همین مضمون نقل شده که علی صلی الله علیه و آله به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عرض می کند:
«یا رسول اللّه تبعثنی و انا غلام حدیث السن واسأل عن القضاء و لا أدری ما أُجیب؟ قال: ما بدّ من أن تذهب بها أو اذهب بها، قلت: ان کان لابدّ أنا أذهب، قال: انطلق فانّ اللّه یثبت لسانک و یهدی قلبک، ثم قال: انطلق فاقرأها علی الناس».(8)
در مقابل، مفسّران اهل سنت با استناد به پاره ای از روایات اظهار داشته اند که حضرت علی فقط مأمور ابلاغ سوره برائت بود و امارت حج همچنان برعهده ابی بکر باقی ماند.(9)
درحالی که بعضی از روایات که در منابع اهل سنت و مآخذ روایی شیعه وجود دارد، با این سخن ناسازگارند. از روایات برمی آید پس از آنکه پیام رسول خدا صلی الله علیه و آله توسط امام علی علیه السلام به اطلاع ابوبکر رسید، او به مدینه بازگشت تا علّت عزل خود را جویا شود و پیامبر پاسخ داد: جبرئیل نازل شد و گفت: این پیام را یا خودت یا یکی از خاندانت باید ابلاغ کند. تنها به نقل دو نمونه از این روایات؛ یکی از منابع اهل سنت و دیگری از مآخذ شیعی اکتفا می کنیم:
در تفسیر «الدرالمنثور» از علی علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود:
«لمّا نزلت عشر آیات من برائة علی النّبی صلی الله علیه و آله دعا أبابکر رضی الله عنه لیقرأها عَلی أهل مکّة، ثمّ دعانی فقال لی: أدرک أبابکر فحیثما لقیته فخذ الکتاب منه. و رجع ابوبکر رضی الله عنه فقال : یا رسول اللّه نزل فِیَّ شی ء؟ قال: لا و لکن جبرئیل جاءنی فقال: لا یؤدی عنک الاّ أنت أو رجل منک».(10)
شیخ مفید در «ارشاد» نقل کرده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:
«ارکب ناقتی العضباء و ألحِق أبابکر فخُذْ برائة مِن یَدِه وامض بها الی مکّة و انبذ بها عهد المشرکین الیهم و خیّر أبابکر بین اَن یسیر مع رکابک أو یرجع الیّ».
وقتی حضرت، پیغام پیامبر را به ابوبکر ابلاغ کرد، او گفت: من بازمی گردم. و با نگرانی خدمت رسول خدا بازگشت.(11)
اینکه پیامبر به عنوان حاکم اسلامی دو نماینده به حج اعزام کرده باشد؛ یکی به عنوان امیرالحاج و دیگری برای ابلاغ سوره برائت و اعلان چهار مطلب اساسی؛ («کسی به صورت عریان طواف نکند»، «مشرکان حق اجتماع با مسلمانان در مراسم حج را ندارند»، «هرکه با رسول خدا عهد و پیمانی داشته، آن عهد و پیمان ملغاست» و «خدا و رسول او از مشرکان بیزارند»)(12) بعید می نماید، اگر بنا بر اعزام دو نماینده بود، چرا از ابتدا دو نماینده اعزام نشد؟ اگر ابوبکر عزل نمی شد، هم امیرالحاج بود و هم مأمور ابلاغ پیام برائت، حال که عزل شد، هردو مسؤولیت برعهده علی علیه السلام نهاده شد. برخلاف پندار برخی از مفسران اهل سنت،(13) علی علیه السلام تنها به عنوان بستگی فامیلی با پیامبر، مأمور ابلاغ این پیام نشد، بلکه به عنوان نماینده رسول خدا و حاکم اسلامی روانه این مأموریت گردید.
در سال دهم هجری نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله خود عازم سفر حج شد و با انجام حجة الوداع همه احکام و مناسک حج را به مسلمانان آموخت و طبعا حضرت خود امیرالحاج بود.
خلفا و امارت حج
در زمان خلفای بعد از رسول خدا نیز معمولاً حج به امارت و سرپرستی خلفا برگزار می شد و گاهی هم افرادی را به جای خود مأموریت می دادند؛ مثلاً در سال 11 هجری، عمر بن خطاب، در سال 12 هجری ابوبکر و در سال 13 هجری عبدالرحمان بن عوف امارت حج را برعهده داشتند. در زمان خلافت خلیفه دوم و خلیفه سوم نیز خود خلفا در موسم حج حضور داشتند.
بنابر نقل مسعودی، در سال 36 هجری عبداللّه بن عباس ـ که قاعدتا باید از جانب امیرالمؤمنین علی علیه السلام مأموریت امارت حج را برعهده گرفته باشد ـ در سال 37 هجری باز هم عبداللّه بن عباس از سوی حضرت مأمور شد.(14) ولی معاویه که با حضرت بیعت نکرده و از هر فرصتی برای کارشکنی استفاده می کرد، یزیدبن شجره الرهادی؟؟؟ را به عنوان امیرالحاج به حج اعزام کرد، بین نماینده خلیفه مسلمین و نماینده غیرقانونی معاویه اختلاف درگرفت، بالأخره مجبور شدند به امامت جماعت شیبة بن عثمان بن ابی طلحه رضایت دهند.(15)
تعجب از بعضی از نویسندگان اهل سنت است که این واقعه را شاهدی گرفته اند بر اینکه عامل و کارگزار از شؤون حکومت نبوده، بلکه به مقتضای مصلحت عموم مسلمین عمل می شده است!(16)
از برخی خطب نهج البلاغه استفاده می شود که کارگزار امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مکه قثم بن عباس بن عبدالمطّلب بود که حضرت در نامه به او نوشته است؛ یکی درخصوص لزوم هوشیاری دربرابر مأموران و جاسوسان معاویه که به مکه آمده و درصدد تحریک مسلمانان اند(17)، و دیگر آنکه به او می فرمایند با مردم حج را اقامه کن، ایام اللّه رابه آنان یادآوری کن، پس آداب برخورد با مردم را به وی گوشزد می کنند.(18) او تا زمان شهادت حضرت، والی مکه بود، پس همانطور که پیامبر پیش بینی کرده بود، در زمان معاویه و در سمرقند به شهادت رسید.(19)
در سال 40 هجری که میان امام حسن مجتبی علیه السلام و معاویه اختلاف و نزاع بود، مغیرة بن شعبه امارت حج را برعهده گرفت. از این سال تا پایان سلطنت اموی ها، معمولاً امارت حج برعهده اعوان و انصار معاویه و افرادی از دودمان بنی امیه بود. می توان از عتبة بن ابی سفیان، مروان بن حکم، یزید بن معاویه، سعید بن عاص، ولید بن عتبه و عثمان بن محمد بن ابی سفیان به عنوان امرای حج در این مقطع از تاریخ اسلام نام برد. پس از حادثه جانگداز کربلا، که عبداللّه بن زبیر دست به شورش زد و شهر مکه را در اختیار گرفت، تا سالیان درازی امارت حج را خود برعهده داشت.
در سال 72 هجری که حجاج بن یوسف ثقفی بر کوفه مسلط شد، امیرالحاج بود و به نقل مسعودی پس از وقوف در منا و بازگشت به مکه طواف خانه خدا را بجا نیاورد.
در سال 73 نیز امارت حج برعهده او بود و در همین سال عبدالله بن زبیر را به قتل رساند.
پس از این دوره، نام افرادی چون عبدالملک بن مروان، سلیمان بن عبدالملک بن مروان، ابان بن عثمان بن عفان، ولید بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز بن مروان، ابوبکر محمد بن عمرو بن حزم، هشام بن عبدالملک، ابراهیم بن هاشم المخزومی، سلیمان بن هشام بن عبدالملک، ولید بن یزید بن عبدالملک، خالدبن عبد الملک بن حارث، محمد بن عبدالملک بن مروان و افراد دیگری از این قبیل جلب نظر می کند.(20)
هیچ یک از خلفای اموی و عباسی، امارت حج را همچون سایر مسؤولیت های اجتماعی و سیاسی، به افرادی که خارج از تیره و قبیله و یا اعوان و انصار خود بودند، واگذار نکردند. بنابه نقل مسعودی، در سال 202 هجری ابراهیم بن موسی بن جعفر برای اولین بار به عنوان فردی از دودمان ابی طالب، امارت حج را برعهده گرفت. آن هم نه اینکه از ناحیه خلیفه وقت نصب شده باشد، بلکه بواسطه شورشی که سازماندهی کرده بود، در موسم حج امارت حج را در اختیار گرفت.(21) او در زمان خلافت مأمون عباسی، مدّتی از جانب محمدبن محمدبن زید بن علی که قیام کرده بود، امارت یمن را برعهده داشت.(22)
محقق و رجالی معاصر، مرحوم تستری فضل و منقبتی را که شیخ مفید برای همه فرزندان امام موسی بن جعفر علیه السلام ذکر کرده، نادرست خوانده و وجوه مختلفی از ضعف ابراهیم بن موسی را بیان کرده است.(23)
ائمه معصوم و امارت حاج
با حاکمیت خلفای اموی و عباسی، ائمه اطهار علیهم السلام که شایستگی ولایت بر امت را داشتند، به لحاظ عدم بسط ید در امر عزل و نصب امیرالحاج نیز مانند سایر شؤون حکومتی دخالت نداشتند. انزوای آنان در جامعه بخصوص در بعضی از مقاطع تاریخ و عدم دخالت در امور حکومت، بازهم حکام و خلفا را راضی نمی کرد. خلفا از اینکه ائمّه به لحاظ شخصیت والای علمی و معنوی مورد توجه مردم بوده و محبتشان در قلوب مردم جای دارد، اندوهگین و نگران بودند. جریان حضور هشام بن عبدالملک در سفر حج معروف است. هنگامی که او پس از طواف، آهنگ استلام حجرالاسود را نمود، با آنکه پسر عبدالملک حاکم و خلیفه بود، به خاطر ازدحام جمعیّت ازاینکه بتواند خود را به حجرالاسود برساند، نا امید شد، لذا با اطرافیانش به کنار مسجد آمده، در گوشه ای به انتظار فرصت مناسبی برای استلام حجرالأسود نشست. در همین اثنا امام سجاد علیه السلام که قصد استلام حجرالأسود را نموده بود، مورد توجه مردم قرار گرفت و راه را برای ایشان بازکردند. حضرت تا کنار حجرالأسود جلو گرفت و آن را لمس نمود. هشام که دقایقی پس از ناکامی خود تحمل مشاهده چنین صحنه ای را نداشت، از روی تجاهل گفت: این فرد کیست که مردم برای او راه گشودند؟! اطرافیان نیز برای خوشایند او اظهار بی اطلاعی کردند، ولی در همین حال فرزدق باآنکه شاعر دربار محسوب می شد، نتوانست این بی اعتنایی و تجاهل را نادیده بگیرد و در قصیده غرّایی در فضیلت امام سجاد علیه السلام ، به معرفی آن حضرت پرداخت.
یا سائلی أین حلّ الجود و الکرم عندی بیان اذا طلا به قدموا
هذا الّذی تعرف البطحاء وَطْأتَه و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباداللّه کلّهم هذا التقیّ النقیّ الطاهر العلم
هذا ابن فاطمة ان کنت جاهلهُ بجدّه انبیاء اللّه قد ختموا(24)
در سال 140 هجری نیز امام صادق علیه السلام که در موسم حج حضور داشت، هنگام عزیمت از عرفات به مشعر، مرکبش دچار مشکل شد و حضرت از مرکب فرودآمد. اسماعیل بن علی بن عبداللّه بن عباس که امیرالحاج بود، و قدری جلوتر حرکت می کرد، متوجه حضرت شد، به انتظار ایستاد. امام صادق علیه السلام سرش را بلند کرده، فرمود:
«اِنَّ الإمام اِذا دفع لم یکن له أن یقف الاّ بالمزدلفة».(25)
«امیرالحاج وقتی حرکت آغاز کرد، نباید تا مزدلفه توقف نماید.»
اما او به احترام حضرت ایستاد تا ایشان سوار بر مرکب شده و حرکت کردند.
«امام» در روایات حج، «امیرالحاج» است و فقها و محدثان بر این مطلب تصریح کرده اند. علامه محمدتقی مجلسی می گوید: «غالبا در کتاب حج که امام گویند، مراد از آن امیرالحاج است».(26) صاحب جواهر نیز می گوید: «المراد بالإمام امیرالحاج کما صرّح به غیر واحد».(27) همچنین صاحب حدائق می گوید: «والمراد بالإمام هنا هو من یجعله الخلیفة والیا علی الموسم لاالامام حقیقة و ان کان منتحلاً».(28)
در عین حال، پیشوایان معصوم به همراه مردم در سفر حج حضور داشتند و اعمال و مناسک حج را بجا می آوردند و مخالفتی از سوی آنان در رابطه با امرای حج نقل نشده است؛ چرا که اساس و پایه مشروعیت خلفا مورد اشکال است و امیرالحاج تنها نماینده خلیفه در موسم حج است. بلکه در پاره ای از موارد تأیید نسبی آنان به معنای آنکه حجاج بیت اللّه الحرام در امر حج به هرحال امیری دارند و باید برای نظم در امور تابع او باشند، استفاده می شود.
دولت عثمانی و امارت حاج
در اعصار بعدی نیز اهتمام خلفا به نصب امیرالحاج در تاریخ ثبت شده است. نصب امیرالحاج علاوه بر جهات گوناگونی که در موسم حج و در مکه دارد (و در مباحث آینده مطرح خواهد شد) در گذشته برا ی حفاظت و مراقبت از کاروان های حج در بین راه بوده است. با توجه به دشواری سفرها در گذشته و خطرات فراوانی که جان و مال مسافران را تهدید می کرد، وجود فردی به عنوان امیرالحاج را لازم می دانستند؛ به طوری که در زمان خلافت عثمانی سالیان درازی افرادی را به این مسؤولیت می گماشتند و او به همراه هزاران سرباز همراه کاروانیان حرکت می کرد و در بین راه وظیفه حفاظت و مراقبت از جان و مال مسافران از دستبرد سارقان و راهزنان و گاهی تعدّی قبایلِ بین راه را به عهده داشت. گاهی قبایل بین راه به علل و انگیزه های مختلف از کاروانیان حج، مطالبه مال می کردند و در صورت ممانعت آنان، متعرض مسافران حجّ می شدند.
به لحاظ مسؤولیت سنگینی که امیرالحاج درجهت حفظ سلامت کاروانها در رفت و برگشت برعهده داشت، همه ساله دربین صاحب منصبان عثمانی اختلافات زیادی برای آنکه چه کسی صلاحیت تصدّی این منصب را دارد، درمی گرفت.(29)
فصل دوّم: «امیرالحاج» در فقه شیعه
در روایات و کتب فقهی شیعه و اهل سنت، احکامی که غالبا استحبابی است، برای امیرالحاج وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره می شود.
«یوم الترویه» و اقامه نماز ظهر و عصر در منا
حجّاج در روز هشتم ذی حجه (یوم الترویه) در مکه مکرّمه، احرام حجّ بسته و عازم سرزمین منا می شوند، شب را در این سرزمین می مانند و پس از طلوع آفتاب روز عرفه عازم سرزمین عرفات می شوند. یکی از آداب احرام حج، آن است که پس از اقامه نماز ظهر و عصر در مسجدالحرام محرم می شوند، اما امیرالحاج از این حکم مستثنی است. علاوه بر اینکه روایات در این زمینه متفاوت است، برخی اقامه نماز در مسجدالحرام را مستحب شمرده و برخی در منا شایسته توصیف کرده اند. فقها در مقام جمع بین روایات و به قرینه روایات دیگری که درباره امیرالحاج وجود دارد، در مسأله قائل به تفصیل شده و اقامه نماز در مکه را بر حجاج و اقامه نماز در منا را بر امیرالحاج حمل کرده اند و البته بعضی از فقها نیز حجاج را در اقامه نماز در مسجدالحرام یا منا مخیّر دانسته اند.(30)
اقوال فقها
صاحب جواهر فتوا به «عدم جواز اقامه نماز در غیر منا توسط امیرالحاج» را به شیخ طوسی که در سه کتاب «تهذیب» و ظاهر «نهایه» و «مبسوط» آمده، نسبت داده است.(31) ولی ظهور عبارت «نهایه» و «مبسوط» در عدم جواز پذیرفته نیست.
در نهایه آمده است:
«یستحبّ لمن أراد الخروج اِلی مِنی الاّ یخرج من مکّة حتّی یصلّی الظهر یوم الترویة بها ثمّ یخرج الی منی الاّ الامام خاصّة فانّ علیه أن یصلّی الظهر والعصر یوم الترویة بمنی و یقیم بها الی طلوع الشمس من یوم عرفة».(32)
در عبارت فوق سخن در آداب خروج به منا است. بر حجاج مستحب است که در روز ترویه نماز ظهر را در مکه بخوانند، سپس به طرف منا حرکت کنند، اما امام (امیرالحاج) نماز ظهر و عصر روز ترویه را در منا می خواند و در همانجا رحل اقامت می افکند تا بعد از طلوع روز عرفه. حکمی استحبابی از امیرالحاج نفی می شود و حکمی دیگر بر او اثبات می گردد. قاعدتا سنخ حکمی که برای او اثبات می شود، از سنخ همان حکمی است که او را از آن استثنا کرده اند. پس «علیه» در عبارت شیخ، ظهور در «وجوب» ندارد، بلکه به قرینه صدر، ظهور در «استحباب» دارد.
شاهد دیگر آنکه چند سطر بعد، در خصوص زمان حرکت از منا به عرفات می گوید:
«و یستحبّ للإمام أنْ یخرج مِنْ مِنی الاّ بعد طلوع الشمس من یوم عرفة و من عدا الامام یجوز له الخروج بعد أن یصلّی الفجر بها و موسع له ایضا الی طلوع الفجر».(33)
پس عبارت مورد استناد، اساسا در سیاق احکام استحبابی حرکت از مکه به منا و از آنجا به عرفات است و احتمال آنکه یکی از احکام مذکور در بین سایر احکام استحبابی، حکم وجوبی باشد، بعید می نماید.
عبارت «مبسوط» نیز شبیه عبارت «نهایه» است. می فرماید:
«و یستحب اذا أراد الخروج الی منی أن لا یخرج من مکّة حتی یصلّی الظهر یوم الترویة بها فاذا صَلّی الظهر یوم الترویة بمکة خرج متوجّها الی منی، و علی الامام أن یخرج من مکّة قبل الظهر حتی یصلّی الظهر والعصر معا فی هذا الیوم بمنی و یقیم بها الی طلوع الشمس من یوم عرفة».(34)
شاهد دیگری که می توان بر عدم دلالت عبارات فوق بر «وجوب اقامه نماز ظهر در منا بر امیرالحاج» ذکر کرد، اینکه برخی از فقهای عصر اخیر که برخلاف شهرت بین اصحاب که اقامه نماز ظهر در منا را بر امیرالحاج مستحب می دانند، آن را واجب شمرده و علی القاعده باید فقهای قائل بر وجوب را نیز معرفی کند، تنها به عبارت «شیخ طوسی در تهذیب اشاره دارد و از دو کتاب نهایه و مبسوط سخنی به میان نمی آورد.(35)
البته عبارت «تهذیب» بر «عدم جواز اقامه ظهر در غیر منا بر امیرالحاج» دلالت دارد، می فرماید:
«فامّا الامام فانه لایجوز له أن یصلّی الظهر یوم الترویة الاّ بمنی و کذلک صلوة الغداة یوم عرفة و یقیم الی بعد طلوع شمس ثمّ یغلوا الی عرفات».(36)
نکته ای که «وجوب اقامه نماز در منا بر امیرالحاج» را در این عبارت تضعیف می کند، عطف «نماز صبح روز عرفه» و «ماندن تا بعد از طلوع خورشید» بر «لایجوز له أن یصلّی الظهر یوم الترویة الاّ بمنی» است، با آنکه فقها آن را واجب نشمرده و روایتی هم ظاهر در این معنا نیست، در حالی که روایات متعددی بر لزوم اقامه نماز ظهر در منا وجود دارد که از سوی برخی مورد استدلال قرار گرفته است. اگر شیخ طوسی نیز با استناد به روایات فوق، قائل به وجوب شده باشد، عطف دو مسأله یاد شده بر این مطلب، درحالی که دلیلی ندارد، بعید به نظر می رسد، از این رو ممکن است عطف این دو مسأله که مستحب اند، شاهدی بر عدم دلالت «لایجوز... الاّ بمنی» بر وجوب باشد، بلکه همانطور که علاّمه احتمال داده، بر «شدت استحباب» دلالت کند،(37) پس حمل کلام شیخ بر شدت استحباب برخلاف سخن بعضی از فقها که آن را بی وجه دانسته اند،(38) چندان هم بلاوجه نیست. صاحب جواهر نیز ضمن تأیید سخن علامه، لفظ «لاینبغی» و امثال آن در روایات و نیز اجماع فقها غیر از شیخ را شاهد گرفته است.(39) بنابراین اگر از اشکالات و شبهات فوق صرفنظر کنیم، تنها قائل به «وجوب» در میان قدما و متأخران، شیخ طوسی در کتاب «تهذیب» است. بسیاری از فقها یا مسأله را مورد بحث قرار نداده اند و یا قائل به استحباب شده اند. البته صاحب حدائق پس از نقل روایات مسأله، آنها را ظاهر در وجوب دانسته و اظهار داشته:
«و هذه الاخبار کلّها کما تری ظاهر الدلالة فیالوجوب... فالقول بالوجوب لیس ببعید عملاً بظاهرها کما لا یخفی».(40)
بررسی اجماع
روایات را اجمالاً بررسی خواهیم کرد، اما با توجه به اینکه بعضی از روایات دلالت بر وجوب دارند، چرا مشهور در بین فقها، «استحباب» است؟ آیا چنانکه برخی ادعا کرده اند، مسأله اجماعی است، به طوری که قول به «استحباب» متصل به زمان معصوم باشد و تقریر معصوم از آن استفاده شود؟ اگر چنین اجماعِ حجتی اثبات شود، البته در بررسی روایات باید دقت بیشتری نمود و مخالفت با اجماع دشوار خواهد بود. اما مسأله عمده آن است که آیا اجماعی در مسأله ثابت است یا نه؟ قبل از شیخ بسیاری از فقها اصلاً متعرض این مسأله نشده اند.
شیخ طوسی خود در کتاب «الجمل و العقود» قائل به استحباب شده و می گوید:
«ینبغی للإمام اَن یصلّی الظهر و العصر یوم الترویة بمنی... و ینبغی أن لا یخرج الإمام مِن مِنی الاّ بعد طلوع الشمس من یوم عرفة...»(41)
کلینی از میان روایات فقط دو روایت را نقل کرده که یکی ظهور در وجوب دارد.(42) شیخ صدوق نیز فقط یک روایت نقل کرده که دالّ بر وجوب نیست و با استحباب نیز سازگار است.(43) ولی غیر از این دو اثر روایی، در هیچیک از کتب «فقه الرضا» منسوب به امام هشتم علیه السلام ، «المقنع» و «الهدایه» از شیخ صدوق، «المقنعه» از شیخ مفید، «جمل العلم و العمل»، «الانتصار»، «المسائل الناصریات» از سید مرتضی و «الکافی» از ابوالصلاح حلبی مطرح نشده است.(44) پس از شیخ طوسی نیز غالبا متعرض این مسأله نشده اند. ابن ادریس نیز قائل به استحباب اقامه نماز ظهر در مکه برای حجاج شده و امام را استثنا کرده و می گوید:
«فانّ علیه أن یصلّی الظهر و العصر یوم الترویة بمنی و یقیم بها اِلی طلوع الشّمس استحبابا لا ایجابا من یوم عرفة».(45)
قاضی ابن برّاج نیز در «مهذّب» عبارتی شبیه عبارت ابن ادریس دارد، پس از افضل شمردن خروج از مکه پس از اقامه ظهر در روز هشتم ذی حجه، امام را استثنا کرده، می گوید:
«فانّ علیه أن یصلّی الظهر و العصر بمنی و یقیم بها الی طلوع الشمس من یوم عرفة ثمّ یمضی الی عرفات».(46)
برخی از فقها نیز فقط مسأله باقی ماندن امام در منا تا طلوع خورشید را مطرح کرده اند و اصلاً متعرض مسأله حرکت امام در روز ترویه قبل از ظهر و اقامه نماز در منا نشده اند؛ مانند کیدری در «اصباح الشیعه».(47)
بنابراین، اجماعی در مسأله ثابت نیست و البته در کلمات فقها نیز چنین ادعایی به چشم نمی خورد، غیر از صاحب جواهر که بدان اشاره شد، غالبا مسأله را مشهور شمرده اند. ولی با بررسی اقوال روشن شد که حتی شهرتی در میان قدما نیز ثابت نیست و تنها دربین متأخرین شدت یافته است.
روایات مسأله
1ـ معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«عَلَی الإمام أن یصلّی الّظهر یوم الترویة بمسجد الخیف و یصلّی الظهر یوم النفر فی المسجد الحرام».(48)
لفظ «عَلَی الإمام» ظهور در جعل تکلیف الزامی بر امیرالحاج دارد؛ یعنی وظیفه امام است که نماز ظهر را در روز ترویه در مسجد خیف بخواند. البته این تعبیر با وظیفه غیرالزامی و استحباب هم سازگار است، اگر روایات دیگری که ظهور بیشتری در وجوب دارند، نبود، نمی توانستیم به این روایت اکتفا کنیم، به ویژه که روایات دالّ بر استحباب هم وجود دارد. علامه محمدتقی مجلسی روایت را برای استحباب مؤکد حمل کرده و همین حمل نشان می دهد که این تعبیر ظهور بیشتری در «وجوب» دارد.
2ـ جمیل بن درّاج از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«عَلَی الإمام أن یصلّی الظهر بمنی و یبیت بها و یصبح حتّی تطلع الشمس ثمّ یخرج الی عرفات».(49)
دلالت این روایت مثل روایت اول است.
3ـ معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«... وَ الإمام یصلّی بها الظهر لا یسعه الاّ ذلک وموسّع لک أن تصلّی بِغَیرها ان لم تقدر...».(50)
این روایت در مقایسه با روایات قبلی، دلالت قوی تری بر «وجوب» دارد چون تعبیر روایت چنین است: «امام نماز ظهر را در منا می خواند، آزاد نیست که در محل دیگری بخواند ولی تو می توانی آن را در محل دیگری بخوانی، اگر نتوانستی در منا بجا آوری.»
4ـ محمد بن مسلم از امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«لا ینبغی للإمام أن یصلّی الظهر یوم الترویة الاّ بمنی و یبیت بها الی طلوع الشمس».(51)
5ـ جمیل بن درّاج از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«ینبغی للإمام أن یصلّی الظهر مِنْ یوم الترویة بمنی و یبیت بها و یصبح حتّی تطلع الشمس ثمّ یخرج».(52)
این دو روایت ظهور در استحباب دارند. برخی از فقها ظهور روایت اول را بر استحباب ضعیف توصیف کرده اند؛ به طوری که نمی تواند با روایات سه گانه ای که بر وجوب دلالت داشتند، معارضه نماید، بلکه شاید روایت بر وجوب دلالت نکند، نه اینکه بر استحباب هم دلالت داشته باشد که در این صورت نوبت به تعارض نخواهد رسید.(53)
ولی این سخن را نمی توان نسبت به روایت دوم مطرح کرد؛ چرا که روایت اخیر ظهور در استحباب دارد، اما درعین حال نمی تواند با روایات متعدد یاد شده معارضه کند. ازاین رو، روایات دالّ بر وجوب ترجیح دارند.
6ـ محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: آیا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در روز ترویه نماز ظهر را در منا خواند؟ فرمود: «نعم و الغداة بمنی یوم عرفة».(54) البته فعل پیامبر؛ اعم از وجوب و استحباب است، لذا از این روایت فقط مطلوبیت استفاده می شود.
نتیجه گیری
چون در مسأله، اجماعی بر «استحباب» ثابت نیست و تنها از شهرت برخوردار است، آن هم نه شهرتی قابل توجه در میان قدما، بلکه شهرتی در میان متأخرین، ازطرفی مستند فقها در اظهار نظر روایات موجود در کتب و منابع حدیثی است، ازاین رو باید به آنچه که از روایات استفاده می شود، ملتزم شد. و از روایات چنانکه گذشت، «وجوب اقامه نماز ظهر و عصر در منا بر امیرالحاج در روز ترویه» اثبات می شود. گرچه بسیاری از فقها به لحاظ عدم ابتلا این فرع را مطرح نکرده اند، اما در میان فقهای معاصر برخی از محققان چنین فتوا داده اند:
«بر امیرالحاج لازم است که احرامش را از مقداری قبل از ظهر روز ترویه به تأخیر نیندازد و نماز ظهر و عصر را در منا بجا آورد و تا طلوع آفتاب روز نهم در منا بماند و بر دیگران مستحب است که اگر مشقتی ندارد، قبل از ظهر محرم شده، نماز ظهر و عصر را در منا بخوانند و در صورت مشقت، بعد از نماز محرم گردند.»(55)
گویا در این مسأله از استاد خویش تبعیت کرده اند، مرحوم محقق داماد پس از بحث از روایات، چنین نتیجه گرفته اند:
«فتبنّ أنّ الحقّ هو الوجوب بلا احتیاج اِلی التصرف فیالروایة».(56)
بر این حکم الزامی، حکم هایی را نیز به صورت احتمال مطرح کرده اند: مثل:
* امیرالحاج برای آنکه امارتش ثابت شود، باید قبل از همه به سرزمین منا رود و آنچه را که موجب رفاه حجاج می شود، فراهم آورد و وضعیت مناسب برای عزیمت دیگران را مهیّا نماید.
* چون استحباب نماز در منا برای همه حجاج ثابت است، امیرالحاج باید قبل از دیگران وارد منا شود و با حرکت خود به سمت منا دیگران را تشویق نماید تا هرچه زودتر برای اقامه نماز عازم منا شوند و به او اقتدا نمایند و جماعتی باشکوه و عظمت برپا دارند.
باوجود چنین حِکَم و مصالحی، «وجوب» بعید نیست.(57)
ناگفته نماند اگر کسی بتواند اعراض اصحاب را از این روایات اثبات کند، التزام به وجوبی که از روایات استفاده می شود، دشوار خواهد بود، اما باتوجه به اینکه اکثر قدما مسأله را مطرح نکرده اند و افراد نادری از آنان مثل شیخ که مسأله را مطرح نموده اند، قائل به وجوب شده اند، اثبات اعراض اصحاب مشکل است.
بنابراین بعید نیست که این حکم را بر امیرالحاج واجب بشماریم.
ماندن در منا تا طلوع آفتاب روز عرفه
مشهور بین فقهای شیعه آن است که: مستحب است امیرالحاج پس از ورود به منا در روز هشتم ذی حجه تا طلوع آفتاب روز عرفه در منا بماند و تا قبل از طلوع از منا خارج نشود ولی حجاج دیگر می توانند پس از طلوع فجر به سمت عرفات حرکت کنند. هر چند در باره آنان نیز ماندن تا طلوع آفتاب استحباب دارد، اما این حکم درباره امیرالحاج مورد تأکید قرار گرفته است. محقق حلّی در «شرایع» می گوید:
«و ان یمضی الی منی و یبیت بها لیلته الی طلوع الفجر من یوم عرفة لکن لا یجوز وادی محسّر الاّ بعد طلوع الشمس... و اما الإمام یستحبّ له الاقامة بها الی طلوع الشمس.»(58)
صاحب جواهر آن را «مستحب مؤکد» شمرده و دلیل آن را صحیحه جمیل بن درّاج ـ که پیشتر آوردیم (روایت دوّم) ـ و روایتی از دعائم الاسلام دانسته است.(59) در این روایت علی علیه السلام می فرماید:
«انّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله غدا یوم عرفه من منا فصلّی الظهر بعرفة لم یخرج من منی حتّی طلعت الشمس».(60)
همچنین روایت موثقه اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام که حضرت فرمودند:
«مِنَ السّنّة أن لایخرج الإمام مِن منی الی عرفة حتی تطلع الشمس».(61)
علاوه بر سه روایت مذکور، بعضی از روایاتی که قبلاً نقل کردیم نیز بر این مطلب دلالت داشتند (مثل روایات چهارم و پنجم).
اما روایات بر بیش از استحباب دلالت ندارند. روایت جمیل بن دراج هر چند با تعبیر «عَلَی الإمام» مطلب را بیان می کند، اما این تعبیر لزوما به معنای وجوب نیست، روایت دعائم نیز گذشته از ضعف سندی، بیانگر فعل رسول اللّه صلی الله علیه و آله است که بر مطلوبیت دلالت دارد و الزام را اثبات نمی کند، در روایت موثقه نیز مراد از «من السنّه» یا اشاره به این است که این عمل از سنت پیامبر است در برابر حکمی که از آیات قرآن استفاده می شود یا به معنای استحباب در برابر وجوب است، البته اگر چنین اصطلاحی در روایات مرسوم باشد، در روایات چهارم و پنجم، در بحث قبلی نیز که با تعبیر «ینبغی» همراه است، چیزی بیش از استحباب استفاده نمی شود. به علاوه که در این مسأله ظاهرا کسی قائل به وجوب نشده است، جز عبارتی از «تحریر» نوشته علاّمه حلّی که به تعبیر صاحب ریاض اشعار در وجوب دارد.(62)
ماندن در مشعرالحرام تا طلوع آفتاب روز دهم
پس از وقوف اختیاریِ مشعر، بنابر روایات، بهترین وقت برای حرکت از مشعر به سمت سرزمین منا روز عید قربان، نزدیک طلوع آفتاب است.(63)، ولی امام (امیرالحاج) باید افاضه از مشعر را تا طلوع آفتاب به تأخیر بیندازد. محقق در شرایع می گوید:
«وَ یُستحبّ لِمَنْ عَدا الإمام الإفاضة قبل طلوع الشمس بقلیل و لکن لا یجوز وادی محسر الاّ بعـد طلوعها و الإمام یتأخّر حتّی تطلع».(64)
هرچند وجوب تأخیر را صریح عبارت شیخ در نهایه و مبسوط، ابن حمزه در «وسیله»، قاضی ابن براج در «مهذّب»، و ظاهر عبارت شیخ در «الجمل و العقود» و ابن زهره در «غنیه» و یحیی بن سعید در «جامع» شمرده اند و شیخ صدوق و پدرش، مفید، سیدمرتضی، سلاّر و حلبی نیز مطلقا تأخیر را بر همگان لازم شمرده اند،(65) اما در مورد وظیفه امیرالحاج یک روایت بیشتر به چشم نمی خورد. جمیل بن دراج از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«ینبغی للإمام أن یقف بجمع حتّی تطلع الشمس و سائر الناس اِنْ شاؤا عجّلوا و ان شاؤا اخّروا».(66)
هر چند مطلب با «ینبغی» آغاز شده، اما از اینکه دیگران را مخیر نموده اند که قبل از طلوع آفتاب حرکت کنند یا بعد از طلوع آفتاب، نشان می دهد که امیرالحاج مخیّر نیست و معیّنا باید تا طلوع آفتاب بماند.
با توجه به اینکه «ینبغی» در روایات غیر از اصطلاح آن در لسان فقهای متأخرین است و با وجوب نیز سازگار می باشد. بعید نیست که «وجوب ماندن تا طلوع خورشید بر امیرالحاج» استفاده شود، به ویژه که معلوم نیست «قول به استحباب» در مقایسه با «قول به وجوب» از شهرت بیشتری برخوردار باشد. گویا هر دو قول، طرفدارانی دارد. گویا امیرالحاج باید در مشعرالحرام بماند و همه را روانه منا کند و سپس خود حرکت نماید.
ولی از طرف دیگر با توجه به آنکه یک روایت بیشتر در این زمینه نقل نشده و ازنظر سند نیز مرسل است و قابل اعتماد و استناد نیست، نمی تواند با اطمینان مدرک فتوای به وجوب قرار گیرد، اما حکم به استحباب بنابر تسامح در ادلّه سنن محذوری ندارد.
البته اگر کسی از روایات مطلق که در این زمینه وجود دارد و در باره زمان عزیمت همه حجاج؛ اعم از امیرالحاج و دیگران سخن می گوید، «وجوب ماندن تا طلوع آفتاب» را استفاده کند؛ چنانچه برخی از قدما قائل شده اند، تکلیف همگان روشن خواهد شد.
ثبوت هلال ذیحجه با حکم امیرالحاج
یکی از مسائلی که در حج از اهمیت فراوانی برخوردار است، مسأله ثبوت هلال ذی حجه است؛ زیرا زمان وقوف در عرفات، مشعر و منا و اعمال مناسک حج، همگی بر این مسأله توقف دارد.
باتوجه به اجتماعی بودن مراسم حج و لزوم وحدت و هماهنگی میان حجاج بیت اللّه الحرام ـ که شواهد و قرائن زیادی بر آن وجود دارد ـ و جلوگیری از تفرقه و تشتت، و برای نیل به اهداف متعالی حج، از آن جمله اجتماع با شکوه مسلمانان در منا و عرفات و اعلام برائت و انزجار از دشمنان اسلام و مسلمین، مسأله «ثبوت هلال ماه ذی حجه» و رأی واحد در این زمینه اهمیت فوق العاده دارد. در بعضی از روایات از یکسانیِ روز عید فطر و عید قربان سخن گفته شده، راوی از امام باقر علیه السلام سؤال می کند: ما در بعضی از سال ها در روز اضحی تردید می کنیم، چه باید کرد؟ راوی می افزاید: وقتی خدمت حضرت رسیدم و بعضی از اصحاب و یاران در آن روز قربانی می کردند، حضرت فرمودند:
«الفطر یوم یفطر الناس و الأضحی یوم یضحّی الناس و الصّوم یوم یصوم النّاس»(67)
به همین مضمون، روایاتی در منابع اهل سنت نیز مشاهده می شود.(68) از چنین روایاتی بر می آید که وحدت رویّه در امر رمضان، عید فطر و عید قربان و احکام و مناسک آن در موسم حج لازم است، و نباید انسان خود را از اجتماع مردم جدا کند و چنین وحدت رویّه ای تنها با حکم حاکم و امیرالحاج در امر هلال ماه امکان پذیر است. واگذاری ثبوت هلال به دو شاهد عادل و امثال آن، چون نمی تواند حلول ماه را بر همگان ثابت نماید، اختلاف و تشتت را بدنبال دارد، از شواهد و قرائن برمی آید که مسأله ثبوت هلال امر فردی نیست تا هرکسی تکلیف خود را با دو شاهد عادل روشن کند، بلکه مسأله ای اجتماعی و مربوط به جامعه اسلامی است. با وجود حاکم عادل جامع الشرایط وظیفه انسان پیروی و تبعیت است و در فرض حاکمیت حاکمان جائر نیز چه بسا از باب تقیّه اطاعت ضروری باشد. به هرحال تأمل در این مسأله که آیا «ثبوت هلال ذی الحجه» بدون حکم حاکم یا نماینده او (امیرالحاج) می تواند امور حج را سامان بخشد و مشکلات و دشواری هایی را به همراه ندارد؟ و آیا بدون حکم او امور حج بدرستی سامان می یابد؟ لازم و ضروری است. فعلاً مجال فحص و تحقیق در این زمینه نیست. اما اجمالاً اینکه نصب امیرالحاج امر رایجی بوده و ائمه معصوم علیهم السلام نیز در موسم حج حضور می یافتند و مخالفتی از ایشان در انجام اعمال حج با عموم مردم از نظر زمان انجام اعمال یا کیفیت آنها نقل نشده، بلکه همراهی آنان با دیگران در روایات به چشم می خورد. این همه شاهد و تأییدی است بر لزوم وحدت و هماهنگی بین حجاج در امور حج.
نیاز به توضیح ندارد که امروزه «امیرالحاج» به معنای واقعی آن، که امر همه حجاج بیت اللّه الحرام را برعهده داشته باشد وجود ندارد؛ چرا که جهان اسلام از داشتن حاکم واحد و مبسوط الید محروم است. در حال حاضر با اختلافی که بر جهان اسلام حاکم است و مقرراتی که در سرزمین حجاز وجود دارد، هر کشوری سرپرستی را برای حجاج خود نصب نموده تا امور مربوط به حجاج خود را سامان بخشد، البته اگر عنوان «امیرالحاج» بر چنین سرپرستی هم صادق باشد، ثبوت لااقل پاره ای از احکامی که در این فصل مطرح می شود، بر چنین فردی، بعید نیست، اما حکم به ثبوت هلال ماه امروزه از سوی حاکمان حجاز صورت می گیرد و حجاج بیت اللّه الحرام و امرای آنها نیز در این زمینه بدان اکتفا می کنند.
سخنرانی امیرالحاج
بر امیرالحاج مستحب است که در چهار روز از موسم حج، برای مردم سخنرانی کند. شیخ طوسی روایتی از جابر را مستند این حکم قرار داده که بنابراین نقل، امیرالحاج در روز هفتم ذی الحجه، روز عرفه، روز عید قربان در منا و روز نفراوّل (کوچ کردن حجاج در روز دوازدهم) از منا به مکه برای مردم سخنرانی می کند و آنان را با اعمال و مناسک و وظایف آشنا می سازد. شهید اول در این باره می گوید:
«بهتر است امیرالحاج از کیفیت کوچ کردن و وداع سخن بگوید (در روز دوازدهم)، آنان را به اطاعت از خداوند، و اینکه حج را با استقامت به پایان ببرند و بعد از حج بهتر از قبل از حج باشند و بر وعده های خویش با خداوند وفا نمایند، تشویق و تحریض کند.»(69)
امروزه این مهم، به ویژه در امر آموزش حجاج بیت اللّه الحرام، در زمینه های مختلف معارف و احکام حج و تاریخ حجاز و حرمین شریفین توسط روحانیون کاروان ها انجام می گیرد. گرچه عنوان امیرالحاج برایشان صدق نمی کند، اما در شرایط کنونی امکان سخن گفتن امیرالحاج و سرپرست هر گروهی از حجاج از کشورهای مختلف در مواضع یادشده، امکان پذیر نیست. روحانیون کاروان ها به عنوان نمایندگان او به این مهم مبادرت می ورزند.
نماز ظهر روز سیزدهم در مسجدالحرام
افزون بر احکام یادشده، که مستقیما در روایات باب حج آمده است و شیخ حرّ عاملی نیز برای هرکدام باب جداگانه ای گشوده و روایات مربوط به آن را نقل کرده است،(70) احکام دیگری نیز در لابلای روایات و کتب فقهی به چشم می خورد که اشاره به آنها نیز خالی از لطف نیست.
علاّمه حلّی کوچ کردن امام در روز سیزدهم از منا به مکه را قبل از زوال ظهر برای اقامه نماز ظهر در مسجدالحرام خوب توصیف کرده تا مردم را از کیفیت وداع آگاه سازد.(71)
البته دلیلی بر این حکم استحبابی و یا حکمت آن نقل نکرده ولی به نظر می رسد ذیل روایت معاویة بن عمار که قبلاً نقل کردیم (روایت اوّل) مستند این حکم باشد «علی الامام أن... و یصلّی الظهر یوم النفر فی المسجدالحرام».(72)
شیخ حرّ عاملی همچنین با نقل روایتی، «کراهت مکّی بودن امیرالحاج» را استفاده کرده و عنوان باب قرار داده است.
عمر بن یزید از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: «لا یلی الموسم المکّی».(73)
از طرفی چنانکه گذشت ـ امام علی علیه السلام در زمان حکومت خود قثم بن عباس را والی مکه قرار داد و لااقل یک مرتبه او را مأمور برگزاری مراسم حج کرد، درحالی که او مقیم مکّه بود.
فصل سوّم: «امیرالحاج» در فقه اهل سنت
علمای اهل سنت نیز باصراحت «امام» را در بحث حج بر کسی که متصدی امر حج است، حمل کرده اند؛ به عنوان نمونه در یکی از آثار فقهی اهل سنت آمده است: «الإمام هیهُنا الوالی الَّذی الیه أمر الحج مِنْ قِبَلِ الإمام»(74) سپس بعضی از احکام مربوط به او را مورد بحث قرار داده است.
غیر از احکام استحبابی که در کتب فقهی اهل سنت درباره امیرالحاج به چشم می خورد، در بعضی از آثار و تألیفات آنان که در موضوع حکومت و شؤون و اختیارات آن نگاشته شده، از امارت حج سخن گفته شده است.
ماوردی و ابویعلی در «الاحکام السلطانیه»(75) ولایت در امر حج را در دو زمینه دانسته اند:
1ـ ولایت بر حرکت دادن حجاج که نوعی ولایت سیاسی و زعامت تدبیر است.
2ـ ولایت بر اقامه حج.
مرور اجمالی بر این بحث، که شاید تنها اثری باشد که دراین باره به تفصیل بحث کرده، خالی از فایده نیست. در نوع اول از ولایت، شرایطی چون مطاع بودن، صاحب نظر بودن، شجاعت داشتن و هیبت و هدایتگری در امیرالحاج معتبر شمرده شده است. آنگاه چند مورد را به عنوان حقوق والی حج بر حجاج برشمرده، که به بعضی از آنها اشاره می شود:
7ـ جمع کردن مردم در مسیر حج و حرکت دادن آنها برای جلوگیری از تفرّق و پراکندگی.
8ـ مرتب کردن آنها در مسیر حج و منزل دادن به آنان در مسیر راه؛ به طوری که هر گروهی رییسی داشته باشند.
9ـ مدارا با حجاج برای مراعات حال ضعفا.
10ـ مراقبت از ایشان، از شرّ اشرار و راهزنان.
11ـ ایجاد صلح بین کسانی که با یکدیگر نزاع و اختلاف پیدا می کنند و قضاوت بین آنان درصورت مراجعه به وی، ولی اگر نزاعی بین یکی از حجاج و اهالی یکی از شهرها درمیان راه رخ داد، قاضی آن شهر، شایسته رسیدگی و قضاوت است نه امیرالحاج.
12ـ تأدیب و تعزیر مجرمان و جاری کردن حدّ درصورتی که برای اجرای حدود مأذون باشد.
13ـ رعایت وسعت وقت برای حجاج به منظور انجام اعمال و مناسک حج در موعد مقرر و با آرامش.
سپس فروعی را نیز در این زمینه مطرح کرده است.
در قسم دوّم از ولایت، والیِ حج را همچون امام جماعت شمرده اند که پیروی از او در اعمال و مناسک لازم است البته نه به معنای تکلیف لزومی؛ زیرا در امامت جماعت میان نماز امام و مأموم پیوستگی وجود دارد ولی در حج چنین نیست، از این رو سبقت جستن بر امیرالحاج در اعمال و مناسک مکروه شمرده شده است.
آنگاه در شرایط امیرالحاج علاوه بر شرایط لازم در امام جماعت، شرایط دیگری را نیز معتبر دانسته اند؛ مثلاً
14ـ عالم به مناسک حج و احکام آن و مواقیت و ایام آن.
15ـ محدودیت ولایت امیرالحاج به هفت روز؛ یعنی از ظهر روز هفتم ذی حجّه تا روز سیزدهم؛ به طوری که قبل و بعد از این ایام مانند یکی از حجاج است و ولایتی ندارد.
16ـ اگر ولایتش مطلق باشد، در هر سال باید اقامه حج کند مادامی که از این مسؤولیت منصرف نشده باشد، و اگر برای یکسال والی شده باشد، برای همان سال ولایت دارد.
سپس بخشی از وظایف او را در جهت آگاه ساختن مردم در اعمال و مناسک برشمرده است.
فصل چهارم: امام خمینی و نصب سرپرست حجّاج
عدم بسط ید فقهای شیعه سبب گردیده است که مباحث حکومت کمتر مورد توجه و عنایت فقها قرار گیرد، حتی در سده های اخیر از مباحثی مهم؛ چون امربه معروف و نهی از منکر نیز صرفنظر شده بود، چنانکه احکام مربوط به «امیرالحاج» نیز در مناسک به چشم نمی خورد. هرچند این احکام غالبا استحبابی است، اما در شمار آداب حج نیز بیان نمی شود.
امام خمینی احیاگر اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله در قرن حاضر در پرتو انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و به صحنه آمدن فقهای شیعه، بسیاری از مباحث مهجور دین را احیا کرد؛ ازجمله این موارد و مباحث ارزشمند و سرنوشت ساز، «بُعد سیاسی ـ اجتماعی حج» است. آن بزرگوار این عبادت اجتماعی ـ سیاسی را از غربتی که بدان دچار بود، نجات داد و چهره آن را از تحریفاتی که آلوده بود، پاک کرد و خواستار احیای حج ابراهیمی ـ محمدی شد.
او با نصب سرپرست حجاج بیت اللّه الحرام و تبیین وظایف وی، درجهت سرپرستی حجاج و احیای ابعاد مختلف حج، عرصه های جدیدی را در جهان اسلام گشود. هرچند ولایتی را که شیعه برای فقیه جامع الشرایط قائل است، بر همه مسلمانان نافذ است، اما به مقدار بسط یدی که حضرت امام قدس سره داشت و یا جانشین صالح او دارد، به انجام امور و از آن جمله نصب سرپرست برای حجاج ایرانی مبادرت می ورزد.
حضرت امام در سال 58 طی حکمی دوتن از روحانیان انقلابی را به سرپرستی حجاج بیت اللّه الحرام منصوب کرد.
در حکم امام به ایشان آمده است:
«چون ایام برگزاری یکی از فرایض بزرگ اسلامی با محتوای عظیم انسانی، روحانی، سیاسی، اجتماعی، یعنی فریضه حج بیت اللّه الحرام نزدیک است و لازم است در آستانه برقراری جمهوری اسلامی با انقلاب شکوهمند ملت شریف ایران این فریضه مقدسه از آثار طاغوت پاکسازی و به اسلام راستین برگردد، به این جهت شما را به عنوان سرپرست حجاج بیت اللّه الحرام تعیین نموده که با مشورت با مقامات صالحه هیأتی از افراد صالح و متعهّد و با ایمان انتخاب و با همکاری آنان کلیّه امور مربوط به حج را تحت نظارت قرار دهید که ان شاءاللّه تعالی در حکومت جمهوری اسلامی این فریضه مقدسه، با محتوای معنوی خود تحقق یابد.»(76)
از مجموع احکام حضرت امام در نصب نمایندگان خویش برای سرپرستی حجاج بیت اللّه الحرام در موسم حج،(77) نکاتی چند استفاده می شود که حائز اهمیت است:
17ـ پاکسازی فریضه حج از آثار طاغوت.
18ـ احیای ابعاد سیاسی ـ اجتماعی حج.
19ـ دعوت مسلمانان به وحدت و مقابله با استکبار جهانی.
20ـ برنامه ریزی و سازماندهی حجاج بیت اللّه الحرام درجهت اعلام برائت از مشرکان در سرزمین وحی.
همچنین در پیام هایشان به حجاج بیت اللّه الحرام، وظایفی در ارتباط با سرپرست حجاج برای آنان برمی شمارند:(78)
21ـ پیروی از برنامه هایی که از سوی نماینده رهبری و سرپرست حجّاج اعلام می شود.
22ـ حفظ نظم و آرامش و هماهنگی کامل بین کاروان ها و وحدت رویّه.
«... اگر خدای نخواسته هر کاروان و هر گروهی مستقلاً و بدون توجه به هماهنگی، اقدام به امری کنند، ممکن است فاجعه ای پیش آورد و انحرافاتی تحقق یابد که چهره اسلامی جمهوری اسلامی و انقلابی دگرگون جلوه داده شود، و این گناه عظیمی است که پیش خالق و خلق مسؤولیتی بس بزرگ دارد.»
23ـ تأیید امیرالحاج از سوی علمای حاضر در موسم حج.
24ـ همکاری و هماهنگی دستگاه های مربوطه با سرپرست حجاج درجهت سازماندهی امر حج.
از وظایفی که حضرت امام برای سرپرست حجاج و نیز حجاج در رابطه با سرپرست حج بیان کرده اند، برمی آید که آن بزرگوار در اندیشه پاک شدن مراسم عبادی ـ سیاسی حج از انحرافات، نقص ها و کمبودها بود.
اگر در گذشته، حج سفری عبادی و زیارتی و سیاحتی تلقی می شد و میلیون ها مسلمان درعین اجتماع در یک مکان، از یکدیگر بیگانه بود و هرکسی در فکر بجاآوردن اعمال و مناسک حج به صورت انفرادی بود، از وضعیت مسلمانان دیگر بی خبر بودند، از اسرار و حکمتهای مهم این فریضه بزرگ درجهت احیای مجد و عظمت اسلام و مسلمین غافل بودند، از رنج و مشقتی که مظلومان و محرومان در کشورهای اسلامی تحمل می کردند، بی اطلاع بوده و در صورت آگاهی بی تفاوت از کنارش می گذشتند، بسیاری از حجاج به سفر حج به عنوان سفری تجارتی می نگریستند و دهها انحراف و کجروی دیگر... امام خمینی در اندیشه تصحیح خطاها و انحرافها و بازگرداندن حج به مسیر اصلی خود بود و یکی از مقدمات وصول به این هدف «سازماندهی حجاج بیت اللّه الحرام و نظم بخشیدن به آنان و هدایتشان به سمت اهداف متعالی حج» بود که با نصب سرپرست حجاج و نماینده خویش تأمین می شود. امام خمینی خواستار پیراستن حج از تشریفات و تجملاتی بود که به جایگاه امیرالحاج اگر از این زاویه نگریسته شود و اهدافی که آن رهبر فقید و فرزانه در پی تحقّقش بود، مدنظر قرار گیرد، اهمیت این منصب بیش از پیش آشکار می شود. نقش سرپرست حجاج درجهت نظم بخشیدن به امور حج و حجاج همگی برای رسیدن به مقاصد مهمی است که می تواند بر این عبادت مترتب شود.
پی نوشتها:________________________________________
1 ـ ابن رشد، «بدایة المجتهد و نهایة المقتصد»، ج 1، ص 424
2 ـ محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج 8، ص 198
3 ـ مسعودی، مروج الذهب، ج 4، 395، دارالفکر.
4 ـ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج 6، ص 341ـ338
5 ـ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان ج 9، ص 164
6 ـ همان، ص 166
7 ـ عیاشی، تفسیر عیاشی ج 2، ص 75، تصحیح از سیدهاشم رسولی محلاتی.
8 ـ سیوطی، الدر المنثور ج 3، ص 380، دارالکتب العلیه، بیروت.
9 ـ رشید رضا، تفسیر المنار، ج 10، ص 155، دارالفکر.
10 ـ سیوطی، الدرالمنثور، ج3، ص378
11 ـ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 21، ص 275
12 ـ الدرالمنثور، ج 3، ص 378
13 ـ المیزان، ج 9، ص 168، به نقل از ابن کثیر و گروه دیگری از مفسران
14 ـ طبری نیز در این دو سال نماینده حضرت علی علیه السلام را عبد الله بن عباس معرفی کرده است. ولی سال 39 را از قول واقدی سالی شمرده که عبدالله بن عباس نماینده علی علیه السلام با مأمور معاویه اختلاف پیدا کردند. (ر.ک.: تاریخ طبری، ج 3، ص571 و ج 4، ص 69 و 104).
15 ـ مروج الذهب، ج 4، ص 397
16 ـ ظافر القاسمی، نظام الحکم فی الشریعة و التاریخ الاسلامی، ص 536
17 ـ نهج البلاغه، نامه 33
18 ـ همان، نامه 66
19 ـ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 140
20 ـ مروج الذهب، ج 4، ص 398 و 399
21 ـ همان، ص 401
22 ـ محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج 1، ص 305
23 ـ ر.ک.: قاموس الرجال، ج 1، صص 108ـ306
24 ـ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 172ـ169
25 ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 399، ح 4
26 ـ لوامع صاحبقرانی، ج8، ص198
27 ـ شیخ محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 19، ص 7
28 ـ شیخ یوسف بحرانی، الحدائق الناضره، ج 16، ص354
29 ـ محمد عبداللطیف هریدی، شؤون الحرمین الشریفین فی العهد العثمانی، ص 22 و 23
30 ـ جواهر الکلام، ج 19، ص6
31 ـ همان.
32 ـ شیخ طوسی و علاّمه حلّی، النهایة و نکتها، ج 1، ص 518
33 ـ همان، ص 519
34 ـ شیخ طوسی، المبسوط، ج1، ص365
35 ـ کتاب الحج، تقریرات درسی آیة اللّه سیدمحمد محقق داماد، ج 3، صص 11ـ9
36 ـ شیخ طوسی، تهذیب، ج 5، صص 201 و 202
37 ـ علاّمه حلّی، منتهی المطب، ج 2، ص 715، قطع رحلی
38 ـ کتاب الحج، ج 3، ص 9
39 ـ جواهر الکلام، ج 19، ص 7
40 ـ الحدائق، ج16، ص354
41 ـ علی اصغر مروارید، الینابیع الفقهیه، ج 7، ص 231
42 ـ یعقوب کلینی، الکافی، ج 4، ص 461
43 ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 280
44 ـ نک : الینابیع الفقهیه، ج 7
45 ـ ابن ادریس، السرائر، ج 1، ص 586
46 ـ قاضی ابن براج، المهذب، ج 1، ص 245، نیز بنگرید به یحیی بن سعید در الجامع للشرایع، محقق حلی در المختصرالنافع و علاّمه حلّی در القواعد.
47 ـ الینابیع الفقیه، ج 8، ص 458
48 ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 13، ص 524، ح 3، چاپ آل البیت.
49 ـ همان، ص 524،ح 6
50 ـ همان، ص 524، ح5
51 ـ همان، ص 523، ح 1
52 ـ همان، ح 2
53 ـ کتاب الحج، ج 3، ص 10
54 ـ همان، ص 524، ح 4
55 ـ سید موسی شبیری زنجانی، احکام عمره و حج، ص 157
56 ـ کتاب الحج، ج 3، ص 11
57 ـ همان، ص 10
58 ـ جواهر الکلام، ج19، صص 12ـ10
59 ـ همان، ص 12
60 ـ حاجی نوری، مستدرک الوسائل، ج 10، ص 18
61 ـ وسائل الشیعه، ج 13، ص 528
62 ـ سید علی طباطبایی، ریاض المسائل، ج 6، ص 360
63 ـ وسائل الشیعه، ج 14، ص 25، ح 1
64 ـ جواهر الکلام، ج 19، صص 98 و 99
65 ـ ریاض المسائل، ج 6، ص 397
66 ـ وسائل الشیعه، ج 14، ص 26، ح 4
67 ـ همان، ج 10، ص 133، ح 7
68 ـ هندی، کنزالعمال، ج 8، ص 489، ح 23763
69 ـ الینابیع الفقهیه، ج 30، ص 238
70 ـ وسائل الشیعه، ج 13، ص 523 «باب استحباب تقدم الامام لیصلّی الظهر یوم الترویة بمنی حتّی تقیم بها حتّی تطلع الشمس یوم عرفة»، ص 525 «باب کراهة وقوف الامام و کراهة کونه مکّیا»؛ ص 527 «باب جواز الخروج من منی قبل طلوع الشمس و لایجوز وادی محسر حتّی تطلع و استحباب کون الخروج بعد طلوعها و تأکده للامام»؛ ج 11، ص 398 «باب کراهة وقوف امیرالحاج خصوصا بعد الافاضة مِنْ عرفات و کراهة کونه مکّیا».
71 ـ علاّمه حلّی، تذکرة الاحکام، ج 8، ص 375
72 ـ وسائل الشیعه، ج 13، ص 523، ح3
73 ـ همان، ص 526 ، ح 2
74 ـ ابن قدامه، المغنی والشرح الکبیر، ج 3، ص 436
75 ـ نک : قاضی ابویعلی و ماوردی در الأحکام السلطانیه.
76 ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 9، ص 176
77 ـ حج در کلام و پیام امام خمینی، ص 117، فصل 17
78 ـ همان، ص119، فصل 18