آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

متن

بخش نخستِ این مقاله حاوی مطالبی سودمند درباره «چگونگی حج گزاری پیش از اسلام و پس از آن»، «تفاوتهای حج جاهلی و حج اسلام»، «حجة الوداع»، «خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله درمنا وعرفات»، «حدیث حجّ النبی صلی الله علیه و آله »و... بودکه در شماره26 نشر یافت، هم اینک دوّمین قسمت از آن تقدیم خوانندگان گرامی می شود:
رجال مشترک در طرق حدیث
1 - «معاوِیَةُ بْنُ عَمَّار الدُّهْنِیِّ الْکوُفیّ (وَ دُهْنٌ مِنْ قَبیلَةِ بَجِیلَه) کَانَ وَجْهاً مِنْ اَصْحَابِنا وَ مُقَدَّماً کَبِیرُ الشَّأْنِ، عَظِیمُ الْمَنْزَلَةِ، ثِقَةٌ وَ کانَ اَبُوهُ عَمَّارٌ ثِقَةُ الْعامَّةِ وَجْهاً... رَوی مُعاوِیَةٌ عَنِ الصَّادِقِ وَ الْکاظِمِ عَلَیْهِمَاالسَّلامُ وَ لَهُ کُتُبٌ. رَوَی عَنْهُ ابْنُ اَبِی عُمَیْرِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ سِکّینِ وَ ماتَ مُعاوِیَةٌ سَنَةَ خَمْسَ وَ سَبْعِینَ وَ مِأَة» (نجاشی).
2 ـ «اِبْنُ اَبی عُمَیْرِ، زِیادُ بْنُ عِیسَی الاَْزُدی، بَغْدادِیُّ الاَْصْلِ وَ الْمُقام، لَقَی اَبَاالْحَسَنِ مُوسی وَ سَمِعَ مِنْهُ اَحادیثَ وَ رَوی عَنِ الرّضا علیه السلام ، جَلیلُ الْقَدْرِ، عَظیمُ الْمَنْزَلَةِ فِینَا وَ عِنْدَ الْمُخالِفین».
سپس اضافه می کند که: جاحظ پیشوای علوم ادب عربی از وی نقل می کند.
ابن ابی عمیر مدتی در زمان هارون الرشید در حبس بسر برد؛ زیرا از او می خواستند تا شغل قضاوت را قبول کند و او امتناع می کرد. بعضی نیز علت حبس را این گونه بیان کرده اند که: حکومت از او می خواست تا محل اختفای شیعه و اصحاب موسی بن جعفر علیه السلام را فاش کند اما او نپذیرفت و تازیانه اش زدند.
بعضی گفته اند مأمون وی را حبس کرد تا قضاوت یکی از بلاد را بپذیرد.
از بعضی روایات چنین استفاده می شود که وی چهار سال در حبس زیست و کتابهایش که خواهرش زیر خاک پنهان ساخته بود، نابود شد. بنابراین از حفظ، حدیث نقل می کرد و لذا اصحاب ما نسبت به مراسیل او اطمینان دارند. کتب زیادی تألیف کرده است که ابراهیم بن هاشم از او نقل می کند. وفاتش در سال 217 هجری بوده است (نجاشی).
شیخ در فهرست می نویسد:
«کانَ مِنْ اَوْثِقِ النَّاسِ عِنْدَ الْخاصَّةِ وَ الْعامَّةِ وَ اَنْسَکَهُمْ نُسْکاً وَ اَوْرَعَهُمْ وَ اَعْبَدَهُمْ».
کشی می گوید: «اَجْمَعَتِ الْعِصابَة عَلی تَصْحیحِ ما یُصَحُّ عَنْهُ وَ الاِْقْرارِ لَهُ بِالْفِقْه».
رجال حدیث در نقل کلینی
1 ـ «فَضْلُ بْنُ شاذان، الاَْزْدِیِّ النِّیْشابوری، اَحَدُ اَصْحابِناَ الْفُقَهاءِ وَ الْمُتَکَلِّمینَ وَ لَهُ جَلالَةٌ فِی هذِهِ الطّائفَةِ وَ هُوَ قَدْرُهُ اَشْهَرُ مِنْ اَنْ نَصِفَهُ، لَهُ کُتُبٌ» (نجاشی).
2 ـ مُحَمَّدُ بْنُ اِسْماعیلَ، یُکنّی اَبَاَالْحَسَن».
نیشابوری، خود از ائمه نقل حدیث نکرده است (رجال شیخ).
کشی نوشته است: عبداللّه بن طاهر (امیر نیشابور از سلسله طاهریان)، فضل بن شاذان را از نیشابور نفی بلد کرد و این محمدبن اسماعیل کسی است که از وی زیاد روایت نموده، چون اوست که بلاواسطه احوال فضل بن شاذان را نقل کرده است.
اقول: ملازمت محمد بن اسماعیل با فضل بن شاذان که از فقهای بزرگ شیعه بوده و از سوی دستگاه حاکم زمان طرد شده بود، دلیلی است روشن بر مدح او. تشیع وی نیز از ملازمتش با فضل و نیز بسیار روایت کردن حدیث از او، به طوری که بسیاری از روایات فضل بن شاذان در کافی توسط وی نقل شده، آشکار می گردد.
بنابراین وجود وی در سلسله سند به عنوان «امامی، ممدوح» حدیث را در شمار احادیث «حَسَن» (به اصطلاح امامیه) قرار می دهد. در ضمن، طبق عقیده قدمای اصحاب، احادیث کتب اربعه به خاطر محفوف بودن به قرائن دالّ بر وثوق، در شمار احادیث صحیح است و این که حدیث را حَسَنه گفتیم، طبق اصطلاح متأخرین است.
و اما طبق طریق دیگرِ کلینی، که به ترتیب: معاویة بن عمار و ابن ابی عمیر و سپس ابراهیم بن هاشم و پسرش علی بن ابراهیم باشند، چون درباره دو شخصیت اول سخن رفت، فقط به ابراهیم بن هاشم و علی بن ابراهیم می پردازیم:
1 ـ ابراهیم بن هاشم القمّی؛ نجاشی می گوید: اصل وی کوفی بوده و به قم منتقل گردیده است. سپس از کشی نقل می کند که ابراهیم شاگرد یونس بن عبدالرحمن بوده که او از اصحاب حضرت رضا بوده است. و ضمن ردّ این سخن می نویسد: «اصحاب ما می گویند وی اولین کسی است که احادیث نقل شده توسط کوفیان را در قم منتشر ساخت. وی را کتبی است که پسرش علی بن ابراهیم از او نقل کرده است.»
اقول: گرچه علمای رجال در مدح و قدح وی مطلبی نیاورده اند ولی اعتماد قمی ها به وی و نقل حدیث از او و نیز وجود وی در شمار سلسله سند بسیاری از احادیث کافی، بهترین شاهد بر وثاقت اوست و لذا علامه در کتاب «المختلف» و طبق نقل محقّق بحرانی، جماعتی دیگر او را توثیق کرده اند.(1)
ابو علی کربلایی در «منتهی المقال» آورده است:
«قالَ جدّی جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحابِنا یَعُدُّونَ اَخْبارَهُ فِی الصِّحاح».
سپس اضافه می کند که: اعتماد و نقل ثقه بزرگوار؛ یعنی علی بن ابراهیم از ایشان و همچنین اعتماد ثقة الاسلام کلینی به وی، با این که قریب العهد به اوست و همچنین نقل و اعتماد سعدبن عبداللّه و عبداللّه بن جعفر حِمْیَری و محمدبن یحیی و دیگر اَجِلاّء از او و نیز وجود وی در شمار مشایخ اجازه، دلیل بارزی است بر وثاقت او.
2 ـ «عَلِیُّ بْنُ اِبْراهیمَ بْنِ هاشِمِ الْقُمّیِّ، اَبُوالْحَسَن، ثِقَةٌ فِی الْحَدیثِ، ثَبْتٌ، مُعتَمَدٌ، صَحیحُ الْمَذْهَب، سَمِعَ فَاکْثَرَ وَ صَنَّفَ کُتُباً، وَ اَضُرَّ فی وَسَطِ عُمُرِهِ»(2) (نجاشی).
چنانکه ملاحظه می شود طریق دوم کلینی، اگر درشمار صحیح نباشد لااقل حسن است.
طریق شیخ طوسی
1 ـ «یَعْقُوبُ بْنُ یَزیدَبْنُ حَمَّادِ الاَْنبارِیِّ السَّلَمِی، اَبُویُوسُف... اِنْتَقَلَ اِلی بَغْداد وَ کانَ ثِقَةٌ صَدوقاً، لَهُ کُتُبٌ»، (فهرست شیخ).
«ثِقَةٌ مِنْ اَصْحابِ الرِّضا وَ الْهادِیِّ وَ الْعَسکریّ»، (رجال شیخ).
نجاشی نیز پس از نقل خبر انتقال وی به بغداد می نویسد: «وَ کانَ ثِقَةٌ، صَدُوقاً» و سپس تألیفات وی را می شمارد.
2 ـ «اِبْنُ مَحْبُوب؛ حَسَنُ بْنُ مَحْبُوبِ السَّرَّادِ، وَ یُقالُ لَهُ الزَّرَّادُ، کُوفِیٌّ، ثِقَة».(3)
«وَ کانَ جَلِیلُ الْقَدْرِ وَ یَعِدُ فِی الاَْرْکانِ الاَْرْبَعَةِ فِی عَصْرِه»، (فهرست شیخ).
«کُوفِیٌّ، ثِقَةٌ مِنْ اَصْحابِ الرِّضا»، (رجال شیخ).
«اَجْمَعَ اَصْحابُنا عَلی تَصْحیحِ ما یُصَحُّ عَنْهُ وَ اَقِرُّوا لَهُ بِالْفِقْهِ وَ الْعِلْم... ماتَ سَنَة 224»، (کشی).
چنانکه می بینیم سند شیخ در این حدیث تا به حضرت صادق علیه السلام هم به اصطلاح متقدمان و هم طبق اصطلاح متأخران، صحیح است و اما تا ابن محبوب علاوه بر آنکه شیخ کتاب وی را در دست داشته است، طریق خویش را به سه روایت به وی متصل می سازد(4) که نوعاً جزو بزرگان اصحاب امامیه اند.
ترجمه حدیث
از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله ده سال در مدینه اقامت داشت که طی آن مدت، حج بجا نیاورد. پس از نزول آیه وَ اَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجّپیغمبر به مؤمنان امر کرد که با بلندترین آواز اعلام کنند رسول خدا در این سال حج می گزارد.(5) لذا مردم که در مدینه حاضر بودند و اهل «عَوالی»(6) و بادیه نشینان اطلاع یافتند و برای انجام حج با رسول خدا صلی الله علیه و آله گرد آمدند. مردم (چون سابقه حج نداشتند و از مناسک آن در اسلام بی اطلاع بودند) در این امر تابع محض بوده و می نگریستند که چه دستوری می رسد تا پیروی کنند، یا پیغمبر خود چه عمل می کند تا آنان به تبعیت از وی به جا آورند.
رسول خدا چهار روز به آخر ذیقعده(7) از مدینه خارج شد و چون به «ذوالحُلَیْفَه»(8) رسید و زوال خورشید شد، غسل کرد و به مسجد شجره(9) رفت و نماز ظهر بجا آورد. آنگاه قصد حج اِفراد(10) کرد و از مسجد خارج شده، در بَیْداء (زمین همواری که بین مدینه و مکه است. ـ مراصد) در یک میلی اول توقف کرد.(11)
مردم در دو صف، در اطراف وی گرد آمدند(12) و پیغمبر به عنوان حج مفرد تلبیه گفت(13) و 66 یا 64 شتر به عنوان هَدْی(14) همراه آورد(15) و در آخر روز چهارم ذی حجه به مکه رسید(16) و هفت شَوْط(17) طواف کرد(18) و آنگاه دو رکعت نماز پشت مقام ابراهیم(19) خواند.(20) آنگاه به سوی حجرالأسود(21) آمده، آن را اِسْتِلام (لمس) کرد و پیش از آن در نخستین طواف نیز استلام کرده بود. سپس این آیه را خواند:
اِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه
«همانا صفا و مروه جزو شعائر الهی است».
و افزود که من به آنچه خداوند آغاز فرموده (که صفا است) آغار می کنم (و از صفا به سوی مروه حرکت کرد).(22)
مسلمانان گمان می کردند که سعی بین صفا و مروه از مخترعات مشرکین مکه است، لذا خداوند این آیه را نازل کرد:
اِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه ِ، فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ اَوْ اِعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ اَنْ یَطَّوَّفُ بِهِما.(23)
«سعی صفا و مروه جزو شعائرالهی است، لذا کسی که حج یا عمره بجا می آورد باکی نیست که آن دو را سعی کند».
آنگاه بر فراز صفا برآمد و روی به کعبه به طرف رکن یمانی (که حجرالأسود در آن تعبیه شده و در طرف شرق خانه قرار دارد) نمود و حمد و ثنای الهی بجای آورد(24) و به دعا پرداخت، چنانکه به مقدار خواندن سوره بقره با تأنّی، به طول انجامید. آنگاه بر مروه وقوف کرد؛ چنانکه بر صفا وقوف نموده بود. سپس از مروه فرود آمد و به صفا بازگشت و پس از توقفی به سوی مروه شتافت تا از سعی فراغت یافت.
در پایان سعی که برفراز کوه مروه قرار داشت، رو به سوی مردم نمود و حمد و ثنای الهی بجا آورد. آنگاه گفت: همانا جبرئیل است (و با دست به پشت سر خود اشارت کرد)(25) که به من دستور می دهد: کسانی که هدی همراه نیاورده اند باید مُحِلّ شوند. من نیز اگر در آینده عملی را که گذشت انجام دهم همانند شما عمل خواهم کرد(26) (یعنی نخست عمل عمره را به عنوان عمره تمتع به جا می آورم و محلّ شده و سپس برای حج مجدداً احرام می بندم) ولی چون من هدی همراه آورده ام برای چنین کسی روا نیست محلّ شود مگر وقتی که هدی به مَحل قربانگاه (که منا است) برسد.(27)
در این هنگام مردی از میان قوم (به عنوان اعتراض) گفت: ما به عنوان حج خارج شده بودیم و حال این که از موهای ما آب غسل می چکد. پیغمبر به او فرمود همانا تو هیچگاه به این (حج تمتع) ایمان و اعتقاد نخواهی آورد.(28)
آنگاه سُراقَة بن مالک بن جُعْشُم(29) کِنانی عرضه داشت: این رسول خدا، اعمال دین را بمانند کسی که تازه به دنیا آمده، به ما بیاموز و بفرما آیا آنچه را به ما دستور دادی (که حج تمتع بجا آوریم) برای همین سال است یا برای آینده نیز هست؟ حضرت فرمود: آن ابدی است تا روز قیامت. آنگاه انگشتان دستها را مشبک در میان هم نمود و فرمود: تا روز قیامت عمره چنین در حج داخل است.(30)
هنگامی که پیغمبر در منا بود، علی علیه السلام از سفر یمن بازگشت و نزد فاطمه آمد و ملاحظه کرد که فاطمه محلّ شده و بوی خوش استعمال نموده است و لباس مصبوغ (که بر محرم حرام است) به تن کرده است. با تعجب پرسید: این چیست؟ فاطمه گفت: رسول خدا به ما چنین فرمود. علی علیه السلام به منظور پرسش از حکم الهی، نزد پیغمبر آمد و عرض کرد: فاطمه را در حالی که محلّ شده و لباس مصبوغ به تن داشت دیدم. پیامبر فرمود: من مردم را به این کار دستور دادم. سپس پرسید: ای علی به چه «مُهِلّ» شده ای (یعنی در موقع تلبیه گفتن چه نیت کرده ای)؟ عرض کرد: (قصد من این بود) هرگونه که پیغمبر خدا مهلّ شده است مهلّ شوم. حضرت فرمود: به احرامت باقی باش؛ زیرا احرام تو مانند احرام من است و تو در هدی (قربانی که با خود آورده ام) با من شریکی.(31)
پیغمبر و اصحابش در مکه در بیابان فرود آمدند و به خانه های مردم نزول نفرمود.(32)
چون روز «ترویه»(33) هنگام ظهر رسید،(34) مردم را امر کرد که غسل نموده و به حج مهل شوند(35) و همین است قول خدای تعالی که بر پیغمبرش نازل فرمود:
فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ اَبیکُمْ اِبْراهیمَ.
«از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید».(36)
لذا پیغمبر و اصحابش به قصد حج بیرون شده، به منا رسیدند و پیغمبر نماز ظهر و عصر و مغرب و عشای آن روز و صبح روز بعد را در آنجا بجا آورد و مردم نیز همراه آن حضرت بودند.
پیش از آن، قریش از مزدلفه(37) کوچ می کردند و مزدلفه را جمع می نامیدند، ولی سایر مردم را از افاضه و کوچ کردن از منا منع می کردند (و آنان می بایست پس از وقوف به عرفات، از آنجا به منا کوچ کنند).
چون پیغمبر روی به راه آورد، قریش امید داشتند که پیغمبر چون آنان (در مشعر وقوف نماید و از آنجا به منا) کوچ کند، ولی خداوند این آیه را نازل کرد:
ثُمَّ اَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ اَفَاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللّه .
«شما نیز از محلی که مردم کوچ می کنند بکوچید و از خداوند طلب مغفرت کنید.»
یعنی از محلی که حضرت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و مردمی که پس از آنها بودند، افاضه می کردند، افاضه و کوچ کنید؛ لذا هنگامی که قریش مشاهده کردند خیمه از محل مزدلفه گذشت پیش خود از امیدی که داشتند مأیوس شده و این امر را در دل گرفتند.(38)
خیمه پیغمبر در «نَمِره» که میان عرفه و مقابل «اراک» است(39) بپا گردید و مردم نیز در اطراف آن خیمه زدند. چون زوال شمس شد پیغمبر، در حالی که قریش نیز همراه وی بودند، خارج شد و در این هنگام غسل نموده و تلبیه را ترک کرد و در مسجد متوقف شد و به وعظ و امر و نهی مردم پرداخت.(40)
آنگاه نماز ظهر و عصر را با یک اذان و دو اقامه خواند(41) و سپس به موقف تشریف برد و در آنجا وقوف کرد.(42) مردم سعی می کردند نزدیک قدمهای ناقه آن حضرت و در جوانب آن وقوف نمایند. حضرت آنان را دور کرد و فرمود: موقف تنها جای قدم شتر من نیست، بلکه اینجا همه موقف است و با دست اشاره به محل وقوف کرد. مردم متفرق شدند. در مزدلفه نیز چنین کرد. آنگاه مردم به دعا ایستادند تا قرص خورشید فرو نشست. سپس پیغمبر کوچ کرد(43) و دستور داد که مردم به آهستگی کوچ کنند تا به مزدلفه رسید.(44) آنگاه نماز مغرب و عشار را به یک اذان و دو اقامه خواند. سپس وقوف کرد تا نماز فجر را به جای آورد(45) و ضعفای بنی هاشم را (برای ایمنی از ازدحام مردم قبل از طلوع خورشید) به منا فرستاد، ولی به آنان دستور داد تا خورشید سرنزده از رمی جمره عقبه خودداری کنند.(46) و چون روز روشن شد(47) از مشعر کوچ فرمود تا به منا رسید(48) و رمی جمره عقبه(49) کرد.(50)
هدی هایی که رسول خدا با خود آورده بود، شصت و چهار یا شصت و شش شتر بود و علی علیه السلام نیز سی و چهار یا سی و شش شتر (از یمن) با خودش آورده بود که مجموعاً صد شتر می شد.(51)
از این تعداد رسول خدا 66 شتر و علی 34 شتر را قربانی کردند(52) و پیغمبر دستور داد که از هر شتری تکه ای گوشت جدا سازند و در دیگ طبخ نمایند. سپس خود آن حضرت و علی علیهماالسلام از گوشت و آب گوشت آن میل کردند و پوست شتران و جُل و قِلاده(53) آنها را، که معمولاً قصاب ها برمی دارند، به آنها نداد و تصدّق کرد.
آنگاه (بعنوان خروج از احرام) سرتراشید.(54) سپس به مکه رفت و طواف زیارت بجای آورد.(55) آنگاه به منا مراجعت کرد(56) و در آنجا تا سه روز که آخرین ایام تشریق است اقامت نمود، پس جمرات را رمی کرده و از آنجا راهی شد تا به «اَبْطَح» (که قبلاً نیز در آنجا چادر زده بود) رسید.(57)
عایشه (که بواسطه عارضه زنانگی اعمال را بجا نیاورده بود) خطاب به حضرت عرضه داشت: سایر همسران شما با انجام مناسک حج و عمره برمی گردند و من فقط با حج (بدون عمره)؟! پیامبر عبدالرحمن بن ابی بکر (برادر عایشه) را فرمود تا با وی به «تَنْعیم» (که محلی در سه یا چهار میلی مکه است و نزدیک ترین محلی است که از آنجا احرام می بندند) رود و از آنجا محرم شود. عایشه (پس از احرام) طواف بجا آورد و سعی بین صفا و مروه نمود و نزد پیغمبر (در ابطح) بازگشت.(58)
پیغمبر همان روز به مدینه مراجعت کرد و به مسجدالحرام داخل نشد و طواف بجا نیاورد.
ورود پیامبر به مکه از طرف بالای مکه، یعنی از عقبه مدنی ها بود و خروجش از سمت پایین که «ذی طُوی»(59) است.(60)
در این جا مناسب است ترجمه خطبه حضرت رسول را که (ظاهراً) در منا خوانده است و در آن نکات مهمی ذکر شده، طبق نقل سیره ابن هشام بیاوریم. آنگاه متن حدیث حج النبی کافی و صحیح مسلم را برای محققان نقل کنیم. سپس متن خطبه آن حضرت را در منا (که در سیره ابن هشام و تاریخ طبری یکسان نقل شده و در کتب دیگر به اندک اختلاف یا به اختصار آمده) برای مزید فایده بیاوریم(61) و چون طبق نقل یعقوبی قسمتی از خطبه در این دو منبع نیامده، متن تتمه خطبه را که در یعقوبی است بازگو کنیم.
خطبه پیامبر در منا و عرفات
حضرت پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
«ای مردم! به سخنان من گوش دهید، زیرا شاید پس از این سال و در این موقف، شما را نبینم.
ای مردم، همانا خون و مال شما بر شما مردم تا روزی که خدا را ملاقات کنید حرام است، همچنانکه این ماه که شما در آن هستید از ماهها حرام است و مسلّماً شما با خدای خود ملاقات می کنید و او از کرده های شما می پرسد و محققاً من به شما رسانیده ام.
هرکه نزدش امانتی از دیگران است باید به کسی که وی را امین شمرده و (مالش را به وی سپرده است) بپردازد.
همانا هرگونه ربایی ملغی است، منتهی رأس المال شما متعلق به شما است که نه ظلم کنید و نه به شما ستم شود. خداوند مقرر داشته که ربا نباشد و همانا همه رباهای عباس بن عبدالمطلب ملغی است.
هر خونی که در جاهلیت ریخته شده ملغی است و اولین خونی را که من ملغی قرار می دهم خون فرزند رِبِیعَة بن حَرْث بن عبدالمطلب (که از خویشان من است) می باشد، چه این کودک بین قبیله بنی لَیْث شیر می خورد که قبیله هُذَیْل او را کشتند.(62) بنابراین، این اولین خونی است که از دماء جاهلیت، به آن (در اجرای این حکـم) آغاز می کنـم.
اما بعد؛ ای مردم، همانا شیطان دیگر از اینکه در دیار شما پرستش شود برای همیشه مأیوس شده، لیکن اگر در غیر از موضوع پرستش نیز از او اطاعت شود راضی است، حتی از آن کارهایی که شما کوچک می شمارید؛ بنابراین نسبت به دینتان از وی بپرهیزید.
ای مردم، همانا نسی ء موجب زیادی در کفر است که بواسطه آن کافران درگمراهی قرار گرفته اند. چه، آنان (ماه حج را) در سالی حلال و در سالی حرام به حساب می آورند تا سال مطابق تعداد ماههایی شود که خدا حرام کرده، و لذا آنچه را خدا حرام قرار داده حلال می کنند و آنچه را حلال ساخته حرام می شمارند.
همانا زمان با دَوَران خود به هیئتی که خداوند آسمانها و زمین را خلق فرمود درآمده، بنابراین تعداد ماهها نزد خداوند دوازده ماه است که چهار ماه آن حرام است: سه ماه متوالی و یک ماه رجب که بین ماه جمادی الآخر و رجب قرار گرفته است.(63)
اما بعد؛ ای مردم، همانا برای شما نسبت به همسرانتان حقّی است و برای آنها نسبت به شما نیز حقی است. اما حق شما بر آنان این است که: نباید آنها سبب شوند کسی را که شما کراهت دارید بر فرش شما پای گذارد،(64) نیز از حقوق شما است که همسرانتان گرد فاحشه آشکار (زنا) نگردند که اگر چنان کنند خداوند به شما اجازه داده از آنان در بستر دوری کنید و حتی بزنیدشان اما نه بشدت، پس اگر ترک کنند، حق خوراک و پوشاک را به طور متعارف دارند.
نسبت به زنان وصیت به نیکی را قبول کنید (با آنان رفتاری نیکو داشته باشید) زیرا آنان مانند اسیر شمایند که چیزی را مالک نیستند و همانا شما آنان را چون امانتی از خدا در دست دارید واستفاده و استمتاع از آنها بواسطه حکم خدا بر شما حلال شده است. سخن مرا بیندیشید؛ زیرا من تبلیغ رسالت کردم.
همانا میان شما چیزی گذاشتم که اگر به آن متمسک شوید هیچگاه گمراه نمی گردید و آن چیز آشکار است؛ «کتاب اللّه » و «سنت پیغمبر»ش.
ای مردم، سخن مرا بشنوید و درباره آن بیندیشید و حتماً بدانید که هر مسلمانی برای مسلمانان چون برادر است و آنان نیز برادر اویند، بنابراین برای هیچ کسی مال برادرش جز آنچه را به طیب نفس ببخشد حلال نیست، پس مبادا بر خود ظلم کنید.
خداوندا! آیا تبلیغ کردم؟ مردم گفتند: آری. حضرت فرمود: خدایا! شاهد باش».
ابن هشام سپس از ابن اسحاق نقل می کند: کسی که سخن پیغمبر را در عرفات برای مردم بازگو می کرد ربیعة بن امیّه بود. آنگاه بخشی از خطبه آن حضرت در عرفات را ذکر می کند که مفاد آن با آنچه نقل کردیم (که ظاهراً خطبه آن جناب در منا بوده است و شاید تکراری از مطالب خطبه عرفه باشد) همانند است. آنگاه از ابن اسحاق از قول عمروبن خارجه نقل می کند: از پیغمبر در عرفات شنیدم که می فرمود:
«ای مردم همانا خداوند حق هر ذی حق را ادا فرموده، بنابراین وصیت برای وارث (به بهره ای بیش از سهم الارثش) جایز نیست. فرزند متعلق به فراش (ازدواج مشروع) است و بهره زناکار سنگ است. کسی که خود را فرزند غیر پدرش بخواند یا ولای غیر مولایش را بپذیرد بر او لعنت خدا و ملائکه و مردمان باد و خداوند از او توبه و فدیه ای را قبول نفرماید.»
ترجمه قسمتی که در نقل قول یعقوبی است
یعقوبی درتاریخ خودبخشی ازخطبه حضرت در منا را آورده که در نقل ابن هشام و طبری (وبه تبع آنان در ابن اثیر وجمهرة خطب العرب) نیست و ما برای مزید فایدت در اینجا می آوریم:
«خداوند چهره بنده ای را که سخن مرا بشنود و نگهداری و حفظ نماید و به دیگران که نشنیده اند برساند نورانی کند؛ زیرا زیاد بوده است که شخصی فقه را با این که خود فقیه نیست حفظ نموده و زیادند کسانی که با این که فقیهند فقه را به کسانی که از خود فقیه ترند رسانیده اند.
سه چیز است که دل مسلمانان نسبت به آن خیانت و خدعه نمی کند: «اخلاص عمل برای خداوند»، «نصیحت به پیشوایان برحق» و «ملازمت بر جماعت مسلمانان»؛ زیرا دعای آنان از همه جانب، ایشان را احاطه کرده است».
در بخش دیگری نیز چنین آمده:
«مردم درنظر اسلام برابرند؛ زیرا مردم با هم در خلقت مساوی اند. چه، همه از آدم و حوّا به دنیا آمده اند؛ برای عرب بر عجم برتری نیست و به عکس عجم را بر عرب فضیلتی نیست مگر به تقوا.
... (فردای قیامت) پیش من حسب و نسب عرضه نکنید، بلکه عملتان را بیاورید تا بگویم بهره مردم چنین است و بهره شما چنین. آی مردم، آیا تبلیغ کردم؟ گفتند: آری. گفت: خداوندا! شاهد باش.»
سپس فرمود:
«پس از من به کفر و گمراهی برنگردید، چنانکه بعضی مالک الرقاب دیگران شوند. همانا من نزد شما چیزی گذاردم که اگر به آن متمسک شوید گمراه نمی گردید: کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من هستند. آیا ابلاغ کردم؟ مردم گفتند: آری. فرمود: خداوندا! شاهد باش.
و فرمود همانا شما مسؤولید، باید کسانی که حاضرند به غایبان برسانند».
بخشی از خطبه پیغمبر به نقل جمهرة خطب العرب
حضرت بعد از جمله «اِنَّ کُلَّ دَمٍ فی الجاهِلِیَّةِ مَوْضُوع» فرمود:
«افتخارات دوران جاهلیت ملغی است، غیر از کلیدداری خانه کعبه و سقایت حاجیان.
جزای قتل عمد قصاص است و در شبه عمد ـ که کشته شدن کسی به واسطه عصا یا سنگ است ـ صد شتر ـ (دیه) مقرر است و اگر کسی زیادتر بگیرد از اهل جاهلیت است.»
این قسمت نیز در خطب العرب نقل شده:
«ای مردم، همانا پروردگار شما یکی است و پدرتان نیز یکی؛ همه از آدم اند و آدم از خاک، گرامی ترینتان نزد خداوند متّقی ترین شما است. عرب را بر عجم جز به تقوا برتری نیست.»
حدیث حجّ النبی از کافی
«علیّ بن إبراهیم ، عن أبیه؛ ومحمّد بن إسماعیل ، عن الفضل بن شاذان جمیعا عن ابن أبی عمیر ، عن معاویة بن عمّار ، عن أبیعبداللّه علیه السلام قال : إنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله أقام بالمدینة عشر سنین لم یحجّ ثمّ أنزل اللّه عزّوجلّ علیه : وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالاً وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ فأمر المؤذّنین أن یؤذّنوا بأعلی أصواتهم بأنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله یحجّ فی عامه هذا ، فعلم به من حضر المدینة وأهل العوالی والأعراب واجتمعوا لحجّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وإنّما کانوا تابعین ینظرون ما یؤمرون ویتبعونه أو یصنع شیئا فیصنعونه فخرج رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی أربع بقین من ذیالقعدة فلمّا انتهی إلی ذیالحلیفة زالت الشمس فاغتسل ثمّ خرج حتّی أتی المسجد الذی عندالشجرة فصلّی فیه الظهر وعزم بالحجّ مفردا وخرج حتی انتهی إلی البیداء عند المیل الأوّل فصفّ له سماطان فلبّی بالحجّ مفردا وساق الهدی ستّا وستین أو أربعا وستّین حتّی انتهی إلی مکّة فی سلخ أربع من ذی الحجّة فطاف بالبیت سبعة أشواط ثمّ صلّی رکعتین خلف مقام إبراهیم علیه السلام ثمّ عاد إلی الحجر فاستلمه وقد کان استلمه فی أوّل طوافه ثمّ قال : إنّ الصفا والمروة من شعائر اللّه فابدأ بما بدأ اللّه تعالی به وإنّ المسلمین کانوا یظنّون أنّ السعی بین الصفا والمروة شیء صنعه المشرکون فأنزل اللّه عزّوجلّ : إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللّه ِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوْ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا ثمّ أتی الصفا فصعد علیه واستقبل الرکن الیمانی فحمد اللّه وأثنی علیه ودعا مقدار ما یقرأ سورة البقرة مترسلاً ثمّ انحدر إلی المروة حتّی فرغ من سعیه ، فلمّا فرغ من سعیه وهو علی المروة أقبل علی النّاس بوجهه فحمد اللّه وأثنی علیه ثمّ قال : إنّ هذا جبرئیل ـ وأومأ بیده إلی خلفه ـ یأمرنی أن آمر من لم یسق هدیا أن یحلّ ولو استقبلت من أمری ما استدبرت لصنعت مثل ما أمرتکم ولکنّی سقت الهدی ولا ینبغی لسائق الهدی أن یحلّ حتّی یبلغ الهدی محلّه؛ قال : فقال له رجل من القوم : لنخرجنّ حجّاجا ورؤوسنا وشعورنا تقطر؟ فقال له رسول اللّه صلی الله علیه و آله أما إنّک لن تؤمن بهذا أبدا ، فقال له سراقة بن مالک بن جعشم الکنانی : یا رسول اللّه علّمنا دیننا کأنّا خلقنا الیوم فهذا الذی أمرتنا به لعامنا هذا أم لما یستقبل؟ فقال له رسول اللّه صلی الله علیه و آله : بل هو للأبد إلی یوم القیامة ، ثمّ شبّک أصابعه وقال : دخلت العمرة فی الحجّ إلی یوم القیامة ، قال : وقدم علیّ علیه السلام من الیمن علی رسول اللّه صلی الله علیه و آله وهو بمکّة فدخل علی فاطمة علیهاالسلام وهی قد أحلّت فوجد ریحا طیّبة ووجد علیّ علیه السلام إلی رسول اللّه صلی الله علیه و آله مستفتیا ، فقال : یا رسول اللّه إنّی رأیت فاطمة قد أحلّت وعلیها ثیاب مصبوغة؟ فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله : أنا أمرت النّاس بذلک فأنت یا علیّ بما أهللت؟ قال : یا رسول اللّه إهلالاً کإهلال النبیّ ، فقال له رسول اللّه صلی الله علیه و آله : قرّ علی إحرامک مثلی وأنت شریکی فی هدیی ، قال : ونزل رسول اللّه صلی الله علیه و آله بمکّة بالبطحاء هو وأصحابه ولم ینزل الدّور فلمّا کان یوم الترویة عند زوال الشمس أمر النّاس أن یغتسلوا ویهلّوا بالحجّ وهو قول اللّه عزّوجلّ الذی أنزل علی نبیّه صلی الله علیه و آله : فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَفخرج النبیّ وأصحابه مهلّین بالحجّ حتی أتی منی فصلی الظهر والعصر والمغرب والعشاء الآخرة والفجر ثمّ غدا والنّاس معه وکانت قریش تفیض من المزدلفة وهی جمع ویمنعون النّاس أن یفیضوا منها ، فأقبل رسول اللّه صلی الله علیه و آله وقریش ترجو أن تکون إفاضته من حیث کانوا یفیضون فأنزل اللّه تعالی علیه: ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللّه َ إِنَّ اللّه َ غَفُورٌ رَحِیمٌ یعنی إبراهیم وإسماعیل وإسحاق فی إفاضتهم منها ومن کان بعدهم ، فلمّا رأت قریش أنّ قبّة رسول اللّه صلی الله علیه و آله قد مضت کأنّه دخل فی أنفسهم شیء للذی کانوا یرجون من الإفاضة من مکانهم حتّی انتهی إلی نمرة وهی بطن عرنة بحیال الأراک فضربت قبّته وضرب النّاس أخبیتهم عندها فلمّا زالت الشمس خرج رسول اللّه صلی الله علیه و آله ومعه قریش وقد اغتسل وقطع التلبیة حتّی وقف بالمسجد فوعظ الناس وأمرهم ونهاهم ، ثمّ صلّی الظهر والعصر بأذان وإقامین ، ثمّ مضی إلی الموقف فوقف به فجعل النّاس یبدرون أخفاف ناقته یقفون إلی جانبها فنحاها ، ففعلوا مثل ذلک ، فقال : أیّها النّاس لیس موضع أخفاف ناقتی بالموقف ولکن هذا کلّه ـ وأومأ بیده إلی الموقف ـ فتفرّق الناس وفعل مثل ذلک بالمزدلفة فوقف النّاس حتی وقع القرص ـ قرص الشّمس ـ ثمّ أفاض وأمر النّاس بالدعة . حتّی انتهی إلی المزدلفة وهو المشعر الحرام فصلّی المغرب والعشاء الآخرة بأذان واحد وإقامتین ثمّ أقام حتّی صلّی فیها الفجر وعجّل ضعفاء بنیهاشم بلیل وأمرهم أن لا یرموا الجمرة ـ جمرة العقبة ـ حتّی تطلع الشمس فلمّا أضاء له النّهار أفاض حتّی انتهی إلی منی فرمی جمرة العقبة وکان الهدی الذی جاء به رسول اللّه صلی الله علیه و آله أربعة وستّین أو ستّة وثلاثین ، فنحر رسول اللّه صلی الله علیه و آله ستّة وستّین ونحر علیّ علیه السلام أربعة وثلاثین بدنة وأمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله أن یؤخذ من کلّ بدنة منها جذوة من لحم ، ثمّ تطرح فی برمة ، ثمّ تطبخ ، فأکل رسول اللّه صلی الله علیه و آله وعلیّ وَحَسَیا من مرقها ولم یعطیا الجزّارین جلودها ولا جلالها ولا قلائدها وتصدّق به وحلق وزار البیت ورجع إلی منی وأقام بها حتّی کان الیوم الثالث من آخر أیّام التشریق ، ثمّ رمی الجمار ونفر حتّی انتهی إلی الأبطح فقالت له عائشة : یا رسول اللّه ترجع نساؤک بحجّة وعمرة معا وأرجع بحجّة؟ فأقام بالأبطح وبعث معها عبدالرحمن بن أبیبکر إلی التنعیم فأهلّت بعمرة ثمّ جاءت وطافت بالبیت وصلّت رکعتین عند مقام إبراهیم علیه السلام وسعت بین الصّفا والمروة ، ثمّ أتت النبیّ صلی الله علیه و آله فارتحل من یومه ولم یدخل المسجد الحرام ولم یطف بالبیت ودخل من أعلی مکّة من عقبة المدنیّین وخرج من أسفل مکّة من ذیطوی .
حدیث حج النبی از صحیح مسلم:
«عن جعفربن محمد رضی اللّه عنه عن أبیه قال: دخلنا علی جابربن عبداللّه فسأل عن القوم حتّی انتهی اِلیَّ فقلت: انا محمدبن علی بن الحسین، فاهوی بیده الی رأسی فنزع زرّی الاَعْلی ثمّ نزع زرّی الأسفل ثمّ وضع کفّه بین ثدییّ و أنا یومئذ غلام شاب فقال: مرحباً بک یا ابن اخی سل عمّا شئت فسألته و هو أعْمی. و حضر وقت الصلاة فقام فی نساجة ملتحفاً بها کلّما وضعها عَلی مِنْکَبیه رجع طرفاها اِلَیه من صغرها و رِداؤه الی جنبه عَلَی المشجب فصلّی بنا. فقلت: أخبرنی عن حجة رسول اللّه صلی الله علیه و آله . فقال بیده فعقد تسعاً فقال: انّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله مکث تسع سنین لم یحج ثمّ اذّن فی الناس فی العاشرة انّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله حاج. فقدم المدینة بشر کثیر کلّهم یلتمس أن یأتم برسول اللّه صلی الله علیه و آله و یعمل مثل عمله. فخرجنا معه حتّی أتینا ذا الحُلیفة. فولدت اسماء بنت عمیس محمّد بن أبی بکر فارسلت الی رسول اللّه صلی الله علیه و آله کیف اصنع؟ قال: اغتسلی و استثفری بثوب و احرمی. فصلّی رسول اللّه فی المسجد ثمّ رکب القصواء حتّی اذا استوت به ناقته علی البیداء الی مدّ بصری بین یدیه من راکب و ماش و عن یمینه مثل ذلک و عن یساره مثل ذلک و من خلفه مثل ذلک و رسول اللّه صلی الله علیه و آله بین اظهرنا و علیه ینزل القرآن و هو یعرف تأویله و ما عمل به من شی ء عملنا به فأهلّ بالتوحید: لبّیک أللّهمّ لبیک لا شریک لک لبیک اِنّ الحمد و النعمة لک و الملک لا شریک لک، و اهلّ النّاس بهذا الّذی یهلّون. فلم یرد رسول اللّه صلی الله علیه و آله علیهم شیئاً منه و لزم رسول اللّه صلی الله علیه و آله تلبیته. قال جابر رضی اللّه عنه: لسنا ننوی الاّ الحج، لسنا نعرف العمرة حتّی اذا أتینا البیت معه استلم الرکن فرمل ثلاثة و مشی أربعاً ثمّ نفر الی مقام ابراهیم علیه السلام فقرأ: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقام اِبْراهیمَ مُصَلّی، فجعل المقام بینه و بین البیت و کان یقرأ فی الرکعتین قُل هُوَ اللّه اَحَد و قُل یا اَیُّها الْکافِرُون، ثمّ رجع الی الرکن فاستلمه ثمّ خرج من الباب الی الصفا فلمّا دَنا من الصفا قرأ: اِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّه ، ابدأوا بما بدأ اللّه به، فبدأ بالصفا فرقی علیه حتی رأی البیت فاستقبل القبلة فوحّد اللّه و کبّره و قال: «لا اله الا اللّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد و هو علی کلّ شی ء قدیر، لا اله الا اللّه وحده اَنجز وَعْده وَ نَصَر عَبده و هَزَمَ الأحزاب وحده». ثم دعا بین ذلک، قال مثل هذا ثلاث مرّات ثمّ نزل الی المروة حتی اذا انصبت قدماه فی بطن الوادی سعی حتی اذا صعدنا مشی حتی أتی المروة فعل علیها کما فعل علی الصفا حتی اذا کان آخر طوافه علی المروة قال: لو أنی استقبلت من أمری ما استدبرت لم اسق الهدی و جعلتها عمرة، فمن کان منکم لیس معه هدی فلیُحلّ و لیجعلها عمرة. فقام سراقة بن مالک فقال: یا رسول اللّه اَلِعامِنا هذا اَم لاَِبَدٍ؟ فشبک رسول اللّه علیه السلام اصابعه واحدة فی الأخری و قال: دخلت العمرة فی الحج، مرّتین، لابل لاَِبَدٍ لاَِبَدٍ. و قدم عَلِیٌّ من الیمن ببدن النبی صلی الله علیه و آله فوجد فاطمة رضی اللّه عنها ممّن حلّ و لبست ثیاباً صبیغاً و اکتحلت، فانکر ذلک علیها. فقالت: انّ أبی أمرنی بهذا. قال: فکان علیٌّ یقول بالعراق فذهبت الی رسول اللّه صلی الله علیه و آله محرشا علی فاطمة للذی صنعت مستفتیا لرسول اللّه صلی الله علیه و آله فیما ذکرت عنه فاخبرته انی انکرت ذلک علیها فقال: صدقت صدقت، ماذا قلت حین فرضت الحج؟ قلت: اللهم انّی اهل بما اهل به رسولک. قال: فانّ معی الهدی فلا تحل. قال: فکان جماعة الهدی الذی قدم به علیٌّ من الیمن و الذی اتی به النّبی صلی الله علیه و آله مِائة. قال: فحل الناس کلّهم و قصّروا الاّ النبی صلی الله علیه و آله و من کان معه هدی. فلما کان یوم الترویه توجهوا الی مِنی فاهلّوا بالحج و رکب رسول اللّه صلی الله علیه و آله فصلّی بها الظهر و العصر و المغرب و العشاء و الفجر ثم مکث قلیلاً حتی طلعت الشمس و أمر بقبة من شعر تضرب له بنمرة. فسار رسول اللّه صلی الله علیه و آله و لا تشک قریش الاّ انّه واقف عند المشعر الحرام کما کانت قریش تصنع فی الجاهلیة. فأجاز رسول اللّه صلی الله علیه و آله حتّی أتی عرفة فوجد القبة قد ضربت له بنمرة فنزل بها، حتی اذا زاغت الشمس أمر بالقصواء فرحلت له فأتی بطن الوادی فخطب الناس و قال: ان دماءکم و اموالکم حرام علیکم کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا، اَلا کلّ شی ء من أمر الجاهلیة تحت قدمی موضوع و دماء الجاهلیة موضوعة و انّ أوّل دم اضع من دمائنا دم ابن ربیعة بن الحارث کان مسترضعا فی بنی سعد فقتلته هذیل و ربا الجاهلیة موضوع و اوّل ربا اضع من ربانا ربَا العباس بن عبدالمطلب فانّه موضوع کلّه. فاتقوا اللّه فی النساء فانّکم أخذْتُموهنّ بأمان اللّه و استحللتم فروجهنّ بکلمة اللّه و لکم علیهنّ الاّ یوطئن فرشکم أحداً تکرهونه فان فعلن فاضربوهنّ ضرباً غیر مبرّج و لهنّ علیکم رزقهنّ و کسوتهنّ بالمعروف و قد ترکت فیکم ما لن تضلّوا بعده اِن اعْتَصَمْتم به؛ کتاب اللّه . و انتم تسألون عنّی فما انتم قائلون؟ قالوا: نشهد انّک قد بلّغت و ادیت و نصحت. فقال باصبعه السبابة یرفعها الی السماء و ینکبها الی الناس: أللّهمّ اشهد، ثلاث مرّات. ثمّ اذن ثم أقام فصلّی الظّهر ثمّ أقام فصلّی العصر و لم یصلّ بینهما شیئاً. ثمّ رکب رسول اللّه صلی الله علیه و آله حتی اتی الموقف فجعل بطن ناقته القصواء الی الصخرات و جعل حبل المشاة بین یدیه و استقبل القبلة فلم یزل واقفاً حتی غربت الشمس و اردف اُسامة خلفه و دفع رسول اللّه صلی الله علیه و آله و قد شنق للقصواء الزمام حتی انّ رأسها لیصیب مورک رحله و یقول ای یشیر بیده الیمنی ایّها الناس السکینة السکینة. کلّما أتی حبلاً من الحبال ارخی لها قلیلاً حتی تصعد حتی أتی المزدلفة فصلّی بها المغرب و العشاء بأذان واحد وإقامتین و لم یسبّح بینهما شیئا ثمّ اضطجع رسول اللّه صلی الله علیه و آله حتی طلع الفجر و صلاّه حین تبیّن له الصبح بأذان و اقامة ثمّ رکب القصواء حتی اتی المشعر الحرام فاستقبل القبلة فدعا اللّه و کبّره و هلّله و وحّده فلم یزل واقفاً حتی اسفر جداً فدفع قبل ان تطلع الشمس و اردف الفضل بن عباس وکان رجلاً حسن الشعر ابیض و سیما فلما دفع رسول اللّه صلی الله علیه و آله مرت به ظعن یجرین فطفق الفضل ینظر الیهن فوضع النبی صلی الله علیه و آله یده علی وجه الفضل فحوّل الفضل وجهه الی الشق الآخر ینظر فحوّل رسول اللّه صلی الله علیه و آله یده من الشق الآخر علی وجه الفضل یصرف وجهه من الشق الآخر ینظر حتی اتی بطن محسر فحرک قلیلاً ثم سلک الطریق الوسطی التی تخرج علی الجمرة الکبری حتّی أتی الجمرة التی عند الشجرة فرماها بسبع حصیات یکبر مع کلّ حصاة منها مثل حصی الحذف، رمی من بطن الوادی، ثمّ انصرف الی المنحر فنحر ثلاثة و ستین بیده ثم اعطی علیاً فنحر ما غبروا شرکه فی هدیه، ثم أمر من کلّ بدنة ببضعة فجعلت فی قدر فطبخت فأکلا من لحمها و شربا من مرقها ثم رکب رسول اللّه صلی الله علیه و آله فأفاض الی البیت و صلّی بمکة الظهر، فأتی بنی عبدالمطلب یسقون علی زمزم، فقال انزعوا بنی عبدالمطلب فلولا ان یغلبکم الناس عَلی سقایتکم لنزعت معکم، فناولوه دلواً فشرب منه. رواه مسلم و ابوداود؛ واللّه اعلم».
متن خطبه پیغمبر در منا (طبق نقل سیره ابن هشام)
«قال ابن اسحق: ثمّ مضی رسول اللّه صلی الله علیه و آله علی حجّه، فأری الناس مناسکهم و علّمهم سنن حجـهم، و خطب الناس خطبته التی بیّن فیها ما بیّن، فحمد اللّه و أنثی علیه، ثمّ قال: أیها الناس، اسمعوا قولی، فانّی لا أدری لعلّی لا ألقاکم بعد عامی هذا بهذا الموقف أبداً. أیها الناس، انّ دماءکم و أموالکم علیکم حرام الی أن تلقوا ربّکم کحرمة یومکم هذا و کحرمة شهرکم هذا، و انّکم ستلقون ربّکم فیسألکم عن أعمالکم، وقد بلّغت. فمن کانت عنده أمانة فلیؤدّها الی من ائتمنه علیها. و انّ کلّ رباً موضوع و لکن لکم رؤوس أموالکم لا تَظلِمون و لا تُظلَمون، قضی اللّه أنّه لا ربا، و انّ ربا عبّاس بن عبدالمطّلب موضوع کلّه. و انّ کلّ دم کان فی الجاهلیة موضوع، و انّ أوّل دمائکم أضع دم ابن ربیعة بن الحرث بن عبدالمطّلب، و کان مسترضعا فی بنی لیث فقتله هذیل، فهو أوّل ما أبدأ به من دماء الجاهلیة. أمّا بعد، أیها الناس، فانّ الشیطان قد یئس (من) أن یعبد بأرضکم هذه أبداً، و لکنّه إن یُطع فیها سوی ذلک فقد رضی به ممّا تحقرون من أعمالکم، فاحذروه عَلی دینکم. أیها الناس، انّ النسی ء زیادة فی الکفر یُضَلّ به الذین کفروا یُحلّونه عاماً و یُحرّمونه عاماً لیواطئوا عدّة ما حرّم اللّه فیحلّوا ما حرّم اللّه و یحرّموا ما أحلّ اللّه ، و انّ الزمان قد استدار کهیئة یوم خلق اللّه السّموات و الأرض، و انّ عدّة الشهور عند اللّه اثنا عشر شهراً، منها أربعة حرم: ثلاثة متوالیة و رجب مضر الذی بین جمادی و شعبان. أمّا بعد أیها الناس، فانّ لکم علی نسائکم حقّاً، و لهنّ علیکم حقّاً، لکم علیهنّ أن لا یوطئن فرشکم أحداً تکرهونه، و علیهنّ أن لا یأتین بفاحشة مبیّنة، فان فعلن اللّه قد أذن لکم أن تهجروهنّ فی المضاجع و تضربوهنّ ضرباً غیر مبرّج فان انتهین فلهنّ رزقهنّ و کسوتهنّ بالمعروف، و استوصوا بالنساء خیراً فانّهنّ عندکم عوان لا یملکنّ لأنفسهنّ شیئاً و انّکم انّما أخذتموهنّ بأمانة اللّه و استحللتم فروجهنّ بکلمات اللّه . فاعقلوا أیها الناس قولی، فانّی قد بلّغت. و قد ترکت فیکم ما ان اعتصمتم به فلن تضلّوا أبداً، أمراً بیّناً، کتاب اللّه و سنّة نبیّه. أیها الناس اِسمعوا قولی و أعقلوه. تعلّمنّ أنّ کلّ مسلم أخ المسلم و انّ المسلمین اِخْوة، فلا یحلّ لامرئ من أخیه الاّ ما أعطاه عن طیب نفسه منه، فلا تظلمنّ أنفسکم. أللّهم هَلْ بلّغتُ؟ فذکرلی أنّ الناس قالوا: أللّهم نعم. فقال رسول اللّه صلی الله علیه و آله أللّهم اشْهَد.
قال ابن اسحق: و حدّثنی یحیی بن عبّاد بن عبداللّه بن الزّبیر، عن أبیه عبّاد، قال: کان الرجل الذی یصرخ فی الناس بقول رسول اللّه صلی الله علیه و آله و هو بعرفة ربیعة بن أمیّة بن خلف، قال یقول له رسول اللّه صلی الله علیه و آله «قل أیها الناس انّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول: هل تدرون أیّ شهر هذا؟» فیقوله لهم فیقولون الشهر الحرام. فیقول له: «قل لهم انّ اللّه قد حرّم علیکم دماءَکم و أموالکم الی أن تلقوا ربّکم کحرمة شهرکم هذا». ثمّ یقول: «قل یا أیها الناس انّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول: هل تدرون أیّ بلد هذا؟» قال: فیصرخ به. قال فیقولون البلد الحرام. قال فیقول: «قل لهم انّ اللّه قد حرّم علیکم دماءَکم و أموالکم الی أن تلقوا ربّکم کحرمة بلدکم هذا». قال ثمّ یقول: «قل یا أیها الناس انّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول: «هل تدرون أیّ یوم هذا؟» قال فیقوله لهم، فیقولون یوم الحجّ الأکبر. قال فیقول: «قل لهم انّ اللّه قد حرّم علیکم دماءَکم و أموالکم الی أن تلقوا ربّکم کحرمة یومکم هذا».
قال ابن اسحق: حدّثنی لیث بن أبی سلیم، عن شهر بن حوشب الأشعری، عن مرو ابن خارجة، قال: بعثنی عتّاب بن أسید الی رسول اللّه صلی الله علیه و آله فی حاجة، و رسول اللّه صلی الله علیه و آله واقف بعرفة، فبلغته، ثم وقفت تحت ناقة رسول اللّه صلی الله علیه و آله و انّ لغامها لیقع عَلی رأسی، فسمعته و هو یقول: «أیها الناس، انّ اللّه قد أدّی الی کلّ ذی حقّ حقّه، و انّه لا تجوز وصیة لوارث، و الولد للفراش، و للعاهر الحجر، و من ادّعی الی غیر أبیه أو تولّی غیر موالیه فعلیه لعنة اللّه و الملائکة و الناس أجمعین، لا یقبل اللّه منه صرفاً و لا عدلاً».
بخشی از خطبه پیغمبر در منا (طبق نقل یعقوبی)
«نضّر اللّه وجه عبد سمع مقالتی فوعاها و حفظها ثمّ بلّغها من لم یسمعها. فربّ حامل فقه غیر فقیه و ربّ حامل فقه الی من هو افقه منه. ثلاث لا یغلّ علیهنّ قلب امرئ مسلم: إخلاص العمل للّه ، و النّصیحة لأئمّة الحق، و اللزوم لجماعة المؤمنین، فانّ دعوتهم محیطة من ورائهم».(65)
بخشی از خطبه که توسط ربیعة بن امیه برای مردم بازگو شده است:
«النّاس فی الاسلام سواء، الناس طف الصّاع لآدم و حوّاء، لا فضل لعربیّ عَلی عجمیّ وَ لا لعجمیّ عَلی عربیّ الاّ بتقوی اللّه . اَلا هَلْ بلّغت؟ قالوا نعم. قال اللّهم اشهد... .
ثمّ قال صلی الله علیه و آله : لا تأتونی بانسابکم و آتونی بأعمالکم، فأقول للناس هکذا و لکم هکذا ألا هل بلّغت؟ قالوا نعم. قال اللّهم اشهد... .
قال: انّ المسلم اخ المسلم، لا یغشّه و لا یخونه و لا یغتابه و لا یحلّ له دمه و لا شی ء من ماله الاّ بطیب نفسه. اَلا هَلْ بلّغت؟ قالوا نعم. قال أللّهم اشهد... .
ثمّ قال صلی الله علیه و آله : لا ترجعوا بعدی کفاراً مضلّین یملک بعضکم رقاب بعض. انّی قد خلّفت فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلّوا: کتاب اللّه و عترتی أهل بیتی. اَلا هَلْ بلّغت؟ قالوا نعم. قال اللّهم اشهد.
ثمّ قال صلی الله علیه و آله انّکم مسئولون، فلیبلّغ الشّاهد منکم الغائب».(66)
پی نوشتها:
________________________________________
1 ـ علم الحدیث، ص176
2 ـ در اواسط عمرش نابینا شد.
3 ـ وی از اصحاب حضرت رضا علیه السلام بوده و از حدود شصت تن از اصحاب حضرت صادق علیه السلام حدیث نقل کرده است.
4 ـ سند وی تا به ابن محبوب که در فهرست آمده، بدین قرار است:
«عدة مِن أصحابنا عن أبی جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، عن أبیه عن سعد بن عبداللّه عن الهیثم بن أبی مسروق و معاویة بن حکیم و احمد بن محمد بن عیسی عنه؛ و أخبرنا إبن أبی جید عن إبن الولید، عن الصفار، عن أحمد بن محمد و معاویة بن حکیم و الهیثم بن أبی مسروق کلّهم عنه؛ و أخبرنا احمد بن محمد بن موسی بن الصلت عن أحمد بن محمد بن سعید عن عقده عن جعفر بن عبداللّه عنه». (فهرست شیخ، ص97 چاپ اسپرنگر).
5 ـ در روایت عبداللّه بن سنان از آن حضرت است که: پیغمبر، به کسانی که اسلام آورده بودند و دسترسی به آنها نداشت، نامه نوشت که قصد حج دارد تا کسانی که استطاعت دارند در خدمتش به حج مشرّف شوند (کافی).
6 ـ عوالی قریه های پشت مدینه است.
7 ـ در کافی و در تهذیب چهار روز به آخر ذیقعده نقل شده، چنانکه نسائی و بیهقی نیز ذکر کرده اند. ولی در نقل مسلم پنج روز به آخر ذیقعده معین شده. ظاهراً پیغمبر پنج روز به آخر ماه از مدینه خارج شد ولی شب را در ذوالحلیفة ماند و نماز صبح را نیز در آنجا بجا آورد و سپس احرام بست و به سوی مکه حرکت فرمود. در نقل ابن حزم نیز چنین است.
8 ـ محلی در شش میلی مدینه.
9 ـ محلی در ذوالحلیفه.
10 ـ حج اِفراد حجی است که عمره را در نیت حج ضمیمه نکنند.
در صحیح مسلم نامی از نوع حج پیغمبر نیست. در سنن ابن ماجه و طبقات ابن سعد، نوع حج را «افراد» نوشته اند. ابوالفداء در تاریخ خود (المختصر، ص150) می نویسد: «وَالاْشْهَرُ اِنَّهُ کانَ قارِناً».
شاید توجیه این سخن چنین باشد که چون پیغمبر قربانی با خود همراه آورده بود بعضی گمان برده اند نیت حج قران کرده است.
11 ـ در صحیح مسلم آمده که پس از ورود به ذوالحلیفه، اسماء بن عمیس همسرابوبکر، محمد بن ابیبکر را به دنیا آورد، لذا از پیغمبر درباره احرامش دستور طلبید. حضرت فرمود که غسل کند و استثفار نماید (یعنی با پارچه ای که در محل می بندند از سیلان خون جلوگیری کند) و احرام ببندد.
12 ـ مسلم: همچنین در مقابل و پشت سر وی.
13 ـ مسلم: جابر گوید ما به حج اِفراد بدون ضمیمه کردن عمره، تلبیه گفتیم. در روایت عبداللّه بن سنان در کافی، کیفیت تلبیه نیز ذکر شده است.
14 ـ قربانی حج.
15 ـ مسلم: ذکری از تعداد هدی رسول خدا نمی کند.
16 ـ مسلم: و شترش را در مسجدالحرام خوابانید و داخل مسجد شد.
در روایت عبداللّه بن سنان (کافی): از باب بنی شیبه وارد مسجد شد و روی به کعبه نموده، حمد و ثنای الهی بجا آورد.
17 ـ یک دور طواف خانه را شوط نامند.
18 ـ مسلم: سه شوط را مرملاً (یعنی هروله کنان) و چهار شوط را ماشیاً (با آرامی).
19 ـ مقام ابراهیم: نام موضعی است در نزدیکی کعبه که در آنجا سنگی را که حضرت هنگام ساختن کعبه زیر پا می گذارد، نصب کرده اند.
20 ـ مسلم: هنگامی که می خواست نماز طواف در مقام بجا آورد این آیه را خواند: وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ اِبْراهِیمَ مُصَلّی. سپس مقام را بین خود و خانه کعبه فاصله قرار داد. در نماز طواف سوره «قل هواللّه » و سوره «قل یا ایها الکافرون» قرائت کرد. پس از نماز به زمزم رفت و از آن آشامید و مقداری بر سر مبارکش ریخت.
21 ـ سنگ سیاهی که در زاویه شرقی کعبه نصب نموده اند و مستحب است در هنگام طواف آن را لمس کنند.
در کافی (روایت عبداللّه بن سنان) است که پیغمبر فرمود: باید آخرین عهد شما با کعبه، استلام حجر باشد.
22 ـ مسلم: پس از فرود آمدن از صفا و رسیدن به پایین، هروله فرمود تا به سربالایی مروه و بقیه را معمول طی کرد.
23 ـ بقره: 159
24 ـ مسلم: فرمود:
لا اِلهَ اِلاّ اللّه ُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ، لا اِلهَ اِلاّ اللّه ُ وَحْدَهُ، اَنْجَزَ وَعْدَهُ، وَ نَصَرَ عَبْدَهُ، وَ هَزَمَ الاَْحْزابَ وَحْدَهُ.
25 ـ این قسمت در مسلم نیست.
26 ـ در وافی چنین معنی نموده است: اگر جبرئیل پیش از آنکه سوق هدی کنم دستور حج تمتع می داد (همان گونه که بعداً دستور آمد) مانند شما عمره تمتع بجا می آوردم و سوق هدی نمی کردم.
27 ـ در این سفر ابوبکر و عمر و طلحه و زبیر هدی با خود آورده بودند لذا مُحلّ نشدند، ولی امهات مؤمنین (زوجات پیغمبر) چون سوق هدی نکرده بودند محل شدند، جز عایشه که بواسطه حیض محل نشد (حجة الوداع ابن حزم).
28 ـ این قسمت در مسلم نیست.
29 ـ به ضم جیم و شین، نام صحابی مشهور است که در فتح مکه اسلام آورد و سال 24 در خلافت عثمان درگذشت (تقریب التهذیب).
30 ـ در مسلم در تتمه سؤال و جواب وی آمده: عرض کرد:
«فیمَ الْعَمَلُ الْیَوْمَ؟ اَفیما جَفَّتْ بِهِ الاَْقْلامُ وَ جَرَتْ بِهِ الْمَقَادِیرُ اَوْ فیما نَستَقْبِلُ؟ قالَ لا بَلْ فیما جَفَّتْ بِهِ الاَْقْلامُ وَ جَرَتْ بِهِ الْمَقادِیرُ. قال ففیمَ الْعَمَلُ؟ قالَ اعْمَلُوا فَکُلٌّ مُیَسَّر».
31 ـ پیغمبر به سایر مردم فرمود: پس از محل شدن قربانی کنیم و حتی چند نفر در قربانی شریک شویم.
32 ـ چون معمولاً حاجیان پیش از اسلام به خانه های ساکنین مکه وارد می شدند. مفسران در تفسیر آیه سَواءً الْعاکِفِ فِیهِ وَ الْباد گفته اند: مراد خانه های مکه است که ساکنین اصلی و مسافران در آن، از لحاظ اولویت در سکونت مساوی اند.
33 ـ ترویه روز هشتم ذیحجه است که چون معمولاً حاجیان آب آشامیدنی مورد نیاز خود را در عرفات در این روز تهیه می کنند ترویه (که از ماده «ریّ» به معنای سیراب شدن آمده) نامیده شده است.
34 ـ مسلم: روز آن تعیین نشده است.
35 ـ یعنی احرام بسته، تلبیه (لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ...) گویند.
36 ـ این قسمت در صحیح مسلم نیست.
37 ـ نام محلی است بین کوههای پایین عرفات به مکه که کوه مشعرالحرام در وسط آن قرار دارد و حجاج در مسجد آن نماز می خوانند و بعد از طلوع فجر به منا کوچ می کنند (مراصدالاطلاع) ولی نزد شیعه پس از سر زدن آفتاب کوچ می کنند.
38 ـ این گزارش در مسلم نیست.
39 ـ نمره (بفتح نون و کسر میم) نام ناحیه ای است در عرفات، و اراک در نزدیکی مکه است (مراصدالاطلاع).
40 ـ در عرفات پیغمبر خطبه خواند که مسلم آن را نقل کرده است.
41 ـ مسلم: و در بین دو نماز نماز دیگری نخواند.
42 ـ مسلم: پیغمبر سواره به موقف آمد و شکم ناقه قَصْواء را به سنگهای پایین کوه عرفات (جبل الرحمة) چسبانید، در حالی که جمیعت مردم در مقابل او بودند و او روی به قبله داشت.
43 ـ و مهار ناقه قصوا را می کشید تا آهسته رود (مسلم). هنگام حرکت به طرف مشعر «اُسامه» را پشت شتر خود ردیف نمود (مسلم).
44 ـ «مزدلفه» نام بیابان وسیعی است که در دو فرسخی مکه واقع شده و مشعرالحرام که کوه کوچکی است در آن واقع شده است.
45 ـ مسلم: سپس رسول خدا به پهلو خوابید تا طلوع فجر (که حاکی است پیغمبر شب را احیاء نفرمود).
مسلم: «ثُمَّ رَکِبَ الْقَصْواءَ حَتَّی اَتی مَشْعَرَ الْحَرَامِ فَاسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ دَعاهُ وَ کَبَّرَهُ وَ هَلَّلَه وَ وَحَّدَهُ فَلَمْ یَزَلْ واقِفاً حَتّی اَسفَرَ».
46 ـ این قسمت در مسلم نیست.
47 ـ مسلم: «فَدَفَعَ قَبْلَ اَنْ تَطَّلِعَ الشَّمْسُ».
48 ـ در محل «بطن مُحَسِّر» شتر را تحریک کرد و به سرعت آن افزود (مسلم).
49 ـ جمره عقبه نزدیکترین جمره به مکه است و در اول پیچ کوه منا به طرف مکه واقع شده و از این رو آن را «جمره عقبه» یعنی گردنه نامیدند.
50 ـ مسلم: با هفت ریگ که در پرتاب هر ریگ تکبیر می گفت. ریگها به اندازه ریگی که پشت ناخن می گذارند و می افکنند (حَصَی الْخَذف) بود. رمی را بطن وادی انجام داد. (نووی، حصی الحذف را مانند حبه باقلا معنا کرده، ولی در نهایة اللغة حذف را ریگ زدن بین سبابتین تفسیر نموده است).
51 ـ ظاهراً در روایت حلبی از حضرت صادق علیه السلام (به نقل کافی) آمده که صد شتر را خود پیغمبر آورده بود (و ساق مأة) ولی ممکن است به اعتبار الحاق تعدادی از آنها توسط علی باشد.
52 ـ در بعضی روایات اهل سنت آمده که پیغمبر صلی الله علیه و آله 63 شتر و علی علیه السلام 37 شتر نحر نمودند و در روایت حلبی (به نقل کافی) نیز همین سان آمده است.
53 ـ قلائد جمع قلاده است و آن علامتی است که به گردن شتر می آویختند تا مشخص شود که قربانی است.
54 ـ و قسمتی از موی سر را به حَلاّق (سلمانی) داد و قسمتی را بین اصحاب تقسیم کرد.
55 ـ مسلم: بر سر چاه زمزم پیش بنی عبدالمطلب (که مباشر سقایت بودند) رفت و فرمود دلوی برای من بکشید؛ «وَ لَوْلا اَنْ یَغْلِبَکُمُ النَّاسُ عَل سِقایَتِکُمْ لَنَزَعْتُ مَعَکُم، فَناوَلَوْهُ دَلْواً فَشَرِبَ مِنْهُ».
56 ـ از راهی که طریق وسطی است و به جمره کبری می رسد (مسلم). نووی گوید که این غیر از راهی است که پیغمبر در رفتن به عرفات می پیمود. نقل شده که معمولاً پیغمبر از راهی که می رفت برنمی گشت.
57 ـ این قسمت در مسلم نیست.
58 ـ این گزارش در مسلم نیست.
59 ـ به ضم طاء و الف مقصوره، نام محلی نزدیک به مکه است.
60 ـ این گزارش در مسلم نیست.
61 ـ خطبه مزبور در این دو مرجع که از اقدام مراجع سیره نبوی است یکسان آمده و ما از ابن هشام نقل کرده ایم.
62 ـ این کودک مقابل خیمه راه می رفت که تیری به وی اصابت کرد.
63 ـ ظاهراً رجب به ماه دیگری نیز گفته می شده است، لذا برای تعیین ماه حرام، ماه «رجب مضر» فرمود و برای توضیح، محل ماه را در میان دو ماه دیگر بازگو کرد.
64 ـ یا آنان اسرار شما را فاش کنند.
در المنجد آمده: «مِنْ اَمثالِ المُوَلِّدین «فَرَشْتُهُ دُخْلَةَ اَمْری، اَوْ فَرَشْتُ لَهُ دُخْلَةَ اَمْری» یُضْرَبُ فی الْکَشْفِ عَنْ باطِنِ الاَْمْرِ وَ حَقیقَتِه».
65 ـ تاریخ یعقوبی، ج1، ص90 چاپ نجف.
66 ـ تاریخ یعقوبی، ج1، ص92

تبلیغات