آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

متن

نوشتار حاضر، تحت عنوان «مبانی دینی برائت از مشرکان»، سعی دارد با جستجو در قرآن و سنّت معصومان(علیهم السلام) نصوص و ادلّهای را که میتواند به نحوی مبنا و یا دلیل و پشتوانهای بر «اعلان انزجار و برائت از مشرکان و مستکبران» باشد، ارائه نماید. گرچه همه آیات و احادیثِ یادشده در متن، دلالت یکسانی بر مطلب ندارند، امّا همگی آنها و هریک بهگونهای (برخی بهصورت صریح، برخی به صورت ظاهر و بعضی به عنوان مؤید)، به ضرورتِ این «تکلیف دینی و سیاسی» راه میبرند.
متأسّفانه مجال پرداخت تفصیلی و جداگانه به مبانی سیاسی این بحث، پیش نیامد و تنها در لابلای مباحث به اشاراتی بسنده شد (به مقداری که آیات واحادیث، یا قطعههای تاریخی از صدر اسلام، یا اقداماتی از سوی فقها، بهگونه گذرا بدان رهنمون بودند). شایسته است که مبانی و نیز ضرورتهای سیاسی واجتماعی «اعلان برائت از مشرکان» نیز در فرصتی دیگر و بهطور مستقل مورد بحث قرار گیرند.
در شرح و تفسیر آیات، افزون بر تفاسیر شیعه، به پارهای از تفاسیر دانشمندان اهل سنّت نیز مراجعه گردیده تا دیدگاههای آنان نیز در این زمینه ارائه شود. گرچه هیچ عالم اسلامی به قدر رهبر فقید انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(قدس سره) به احیای نظری و عملی این اصل توحیدی نپرداخته است، امّا
بسیاری از دانشمندان مذاهب گوناگون اسلامی، آن را جزء اصول اساسی دین میدانند; هرچند از احیای آن در موسم حج و سرزمین وحی و پایگاه توحید، غافلاند. به امید احیای حجّ ابراهیمی و محمّدیصلوات الله علیهما، آنگونه که آرزوی پرچمدار اسلام ناب در عصر حاضر بود. إن شاءالله.
فصل اوّل: قرآن و «برائت از مشرکان»
1 ـ برائت از مشرکان، سیره پیامبران
برائت از ملحدان و مشرکان، یکی از دو رکن اساسی توحید است. نظری به اصول بنیادین ادیان توحیدی نشان میدهد که «اعلان برائت از مشرکان» جزء لاینفک (و به تعبیر حکما، جزء ذاتی) توحید است. توحید، به عنوان اولین اصل و پایه در مکتب انبیای الهی، مرکّب از دو جزء، «نفی غیر خدا» و «اثبات خدای سبحان» میباشد (مفاد کریمه: لااله الاّ الله).
وهمه پیامآوران الهی برای ابلاغ این پیام برانگیخته شدند. قرآن کریم مأموریت آنان را اینگونه ترسیم میکند:
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِیکُلِّ أُمَّة رَسُولا أَنْ اُعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُواالطَّاغُوتَ.(1)
در فرهنگ قرآن، «هر معبودی جز خدا»(2) و هر مدّعی قدرت و اراده ـ جز خدا ـ طاغوت شمرده میشود. طاغوت، سمبل هر سرکشی و طغیانگری در برابر حق است و اجتناب از او به عنوان «تکلیف» به همه ملتها و اقوام، ابلاغ شده است. اساساً دعوت به «دوری جستن از طاغوت»، نیمی از رسالت مبعوثان است. به عبارتی روشنتر و به قرینه مقابله در آیه شریفه (که «اجتنبوا» در برابر «اعبدوا» بهکار رفته)، «نفی عبودیت طاغوت و سرسپردگی او و اطاعت از وی» یکی از دو هدف اصلی بعثت انبیاست.
از معنای طاغوت استفاده میشود: تفاوتی نمیکند که بت ساخته دست آدمی باشد یا انس و جنِّ طاغی و سرکشی که در
نظام هستی ادّعای ربوبیّت دارد (چون فرعون که ادّعا میکرد: «أنا رَبُّکُم الأعْلی»(3)). بر همین اساس بود که همه پیامبران الهی از طاغوتهای عصر خویش برائت میجستند و این برائت را آشکارا ابراز مینمودند.
حضرت نوح(علیه السلام) در اظهار برائت از
________________
1 ـ نحل : 36
2 ـ المفردات، راغب الاصفهانی، ص305
3 ـ نازعات : 24
________________
کافران و اعتقادات و اعمال و رفتار آنان، میگوید: اِنِّیبَرِیءٌ مِمّا تُجْرِمُون(1) و حضرت هود(علیه السلام) از مشرکان و آلهه آنان، اعلان برائت میکند و میگوید:
قَالَ إِنِّیأُشْهِدُ اللهَ وَاشْهَدُوا أَنِّیبَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ * مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِیجَمِیعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِی.(2)
«من خدا را گواه میگیرم، و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وی میگیرید، بیزارم; پس همه شما در کار من نیرنگ کنید و مرا مهلت ندهید.»
حضرت هود، برای اعلان برائت از مشرکان، هم خدا را گواه میگیرد تا صدقی بر ادّعایش باشد و هم قومش را، تا از نفرت و برائت او از خدایانشان مطّلع باشند، وسکوت و عجز خود را در برابر تحدّی او لمس کنند. سخن هود(علیه السلام) در واقع دلیلی عقلی بر بطلان الوهیت خدایان و معجزهای بر صحّت رسالت اوست.(3)
چنانچه ابراهیم خلیلالرحمن(علیه السلام)، پایهگذار و معمار خانه خدا (مرکز توحید ویکتاپرستی)، در مقاطع گوناگون رسالت خویش، برائت و انزجار خود را از مشرکان و خدایان ایشان ابراز میکند. او پس از اقامه برهان بر بطلان اعتقادات قومش، اظهار میدارد:
قَالَأَفَتَعْبُدُونَ مِنْدُونِاللهِ مَالاَیَنفَعُکُمْ شَیْئاً وَلاَیَضُرُّکُمْ * أُفّلَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْدُونِاللهِأَفَلاَتَعْقِلُونَ.(4)
«آیا جز خدا چیزی را میپرستید که هیچ سود و زیانی به شما نمیرساند؟ اف بر شما باد و بر آنچه غیر از خدا میپرستید! مگر نمیاندیشید؟»
ابراهیم(علیه السلام)، پس از ابطال الوهیت خدایان، از مشرکان و خدایانشان اعلان برائت میکند; چنانچه پس از اثبات وحدانیت پروردگار، آشکارا بدان شهادت میدهد و آنان را به تعقّل، فرا میخواند.(5)
دقّت در آیات کریمه نشان میدهد که سخن از «برائت قلبی» نیست; بلکه سخن از «شهادت» و «اعلان برائت» است; چنانچه برای ورود به جرگه مسلمانان، «شهادت» بر وحدانیت پروردگار و نبوّت رسول خاتم(صلی الله علیه وآله) لازم است، تا همگان بدانند و بشنوند; هم موحّدان مطّلع شوند و هم ملحدان و مشرکان آگاه گردند.
اگر پیامبران الهی تنها به اثبات خدای خویش اکتفا میکردند و از اظهار نظر درباره خدایان آنان اجتناب میورزیدند، مورد تعرّض و آزار و اذیّت مشرکان قرار نمیگرفتند. اساس دشمنی آنان با انبیای الهی، «نفی موجودیت و الوهیّت
________________
1 ـ هود : 35
2 ـ هود : 54 و 55
3 ـ المیزان، علاّمه سید حسین طباطبایی، ج10، ص301 و 302 (مؤسسّه مطبوعاتی اسماعیلیان).
4 ـ انبیا : 66 و 67
5 ـ انبیا: 56
________________
خدایانشان» بود; چراکه لازمه توحید ـ که پیام اصلی پیامبران است ـ نفی آنهاست.
پیامبران الهی حتّی مجاز به «استغفار» و طلب بخشش برای مشرکان نیز نبودند; چرا که طلب مغفرت از پروردگار در حقّ بندهای سودمند است که نسبت به خدای سبحان، عناد و لجاج و استکبار نورزد و با سخن حق، درنیاویزد.(1) این مطلب، البته دلایل عقلی و نقلی روشنی دارد. ابراهیم خلیل نیز پس از اطلاع از دشمنی و عناد آزر با خدای سبحان، نهتنها برای او طلب مغفرت نکرد، بلکه از او برائت جست:
فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ للهِِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لاََوَّاهٌ حَلِیمٌ.(2)
و این برائت را در حدّ اعلا و مبالغهآمیز(3) ابراز نمود:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لاَِبِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِیبَرَآءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ * إِلاَّ الَّذِیفَطَرَنِیفَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ.(4)
حتی ابراهیم(علیه السلام) در این زمینه، الگوی امت اسلامی معرّفی شده و خداوند، او و پیروانش را (که از بتپرستان و خدایان آنان برائت جستند)، به عنوان «اسوهحسنه» معرفی میکند و میفرماید:
قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِیإِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ....(5)
«قطعاً برای شما در ]پیروی از[ ابراهیم و کسانی که با اویند، سرمشقی نیکوست، آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه بهجای خدا میپرستید، بیزاریم. و به شما کفر میورزیم و میان ما و شما دشمنی و کینه همیشگی پدیدار شده است امّا وقتی که فقط به خدا ایمان آورید... .»
براساس این آیه شریفه، ابراهیم و پیروان او، بهخاطر شرک قوم، هم با آنان عملا مخالفت میورزند و هم قلباً دشمنی و بغض; و چنان به بغض قلبی و مخالفت عملی خویش ـ تا وقتی که شرک آنان استمرار دارد ـ ادامه میدهند، تا به خدای یکتا ایمان آورند.(6) معرّفی ابراهیم و پیروانش به عنوان «اسوه حسنه» و ذکر سرّ اسوه بودن، تکلیف مسلمانان را در مصاف با مشرکان و ملحدان، روشن میکند: بغض و دشمنی قلبی، مخالفت عملی و استمرار آن تا مرحله ایمان آوردن مشرکان.
حضرت موسی(علیه السلام) نیز از فرعون و قومش برائت میجوید و به مبارزه عملی با
________________
1 ـ سوره توبه، آیه 13، مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُوْلِیقُرْبَی مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ.
2 ـ توبه : 114
3 ـ «برَءاء» را در آیه شریفه، برائت مبالغه آمیز معنا کردهاند. نکـ: المیزان، ج18، ص95
4 ـ زخرف: 26
5 ـ ممتحنه: 4
6 ـ المیزان، ج19، ص230
________________
او برمیخیزد; بنیاسرائیل را از تحت سلطه فرعون و ظلم و ستم او میرهاند; چنانکه پیروان او راهش را ادامه میدهند و مؤمن آلفرعون، مردم را به توحید و برائت از ربوبیت فرعون فرا میخواند.(1)
2 ـ اسلام و برائت از مشرکان
اعلان برائت از مشرکان و ملحدان، در دین اسلام و بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به اوج خود رسید. آیات مُتعدّد قرآن، «ابراز انزجار وبرائت پیامبر از مشرکان» را ترسیم میکند... پیامبر، مأموریت پیدا کرد به مشرکان ابلاغ نماید که:
أَئِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللهِ آلِهَةً أُخْرَی قُلْ لاَ أَشْهَدُ قُلْإِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِیبَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ.(2)
«آیا شما واقعاً گواهی میدهید که در کنار خدا، خدایان دیگری است؟ بگو: من گواهی نمیدهم. بگو: او تنها معبود یگانه است و بی تردید، من از آنچه شریک ]او[ قرار میدهید، بیزارم.»
فخر رازی مفسّر بنام اهل سنت، در تفسیر این آیه شریفه میگوید:
«به سه وجه بر برائت از شرک و اثبات توحید دلالت دارد، و جمله سوم (انّنی بریءٌ ممّا تشرکون) صریح در این معناست; لذا علمای اسلام بر کسی که اسلام میآورد، مستحب دانستهاند که ابتدا شهادتین را بر زبان جاری کند، سپس از هر دینی غیر از اسلام تبرّی جوید.(3)
حتی اگر اقوام و نزدیکان پیامبر نیز دست از «شرک و بتپرستی» برنداشتند، باز هم پیغمبر موظف است آنان را انذار نماید. و در صورت اصرار بر شرک و الحاد، از ایشان برائت جوید:
وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَالاَْقْرَبِینَ* وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنْاتَّبَعَکَ مِنْالْمُؤْمِنِینَ * فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّیبَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ * وَتَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ.(4)
«و خویشان نزدیکت را هشدار ده و برای آن مؤمنانی که تو را پیروی کردهاند، بال خود را فروگستر و اگر تو را نافرمانی کردند، بگو: «من از آنچه میکنید، بیزارم» و بر ]خدای[ عزیز مهربان توکّل کن.»
علاوه بر آیات گذشته، که بیانگر پیام توحیدی پیامبران است وبخش دیگری از آنها در مباحث آینده خواهد آمد، آیات دیگری از قرآن نیز میتواند دلیل یا لااقل مؤیّدی برضرورت اعلان برائت ازمشرکان و ملحدان باشد (که طی سه عنوان آتی همین
________________
1 ـ بحار الانوار، علامه محمّد باقر مجلسی، ج13، ص16، (طبع دار الاحیاء التراث العربی).
2 ـ سوره انعام، آیه 19
3 ـ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج12، ص179 (دار احیاء التراث العربی).
4 ـ شعرا : 214 تا 217
________________
فصل، به بخشی ازآنهااشاره میکنیم).
3 ـ نهی از تولّی کفّار
آیات شریفهای که مسلمانان را از «تولّی» کفّار نهی میکنند، نمونهای از آیات مورد نظر است. در میان آیات قرآن، دو موضوع «تولّی کفّار» و «رباخواری» شدیدترین لحن از آیات را بهخود اختصاص دادهاند(1) که در بین آنها، «تولّی کفّار» بیش از همه مورد نهی قرار گرفته است. خداوند، در این دسته از آیات، «رابطه ولایت بین مؤمنان و کافران» را نهی فرموده است; خواه ولایت به معنای «دوستی» باشد یا «قیمومیّت و سرپرستی»; که در مورد معنای دوم روشنتر است. به نمونههایی از آیات توجه کنید:
* یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْض وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ....(2)
* یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّیوَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ....(3)
* یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنْ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ....(4)
* یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنْ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الاِْیمَانِ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمْ الظَّالِمُونَ.(5)
علامه طباطبایی در خصوص علت شدّت نهی خداوند ازتولّی کفّار، میفرماید:
«لانّ تلک المعاصیلا تتعدّیالفرد أوالأفراد فیبسط آثارهاالمشؤومة، و لا تسری الاّ الی بعض جهات النفوس و لا تحکم الاّ فیالأعمال و الأفعال بخلاف هاتین المعصیتین ]الربا و تولّی اعداء الدین[ فانّ لهما من سوء التأثیر ما ینهدم به بنیان الدین و یعفی اثره و یفسد به نظام حیاة النوع و یضرب الستر علی الفطرة الانسانیة و یسقط حکمها فیصیر نسیاً منسیاً. و قد صدق جریان التاریخ کتابالله فیما کان یشدّد فیأمرهما حیث اهبطت المداهنة و التولّی و العقاب و التمائل الی أعداء الدین الأمم الاسلامیة فیمهبط من الهلکة صاروا فیها نهباً منهوباً لغیرهم لا یملکون مالاً و لا عرضاً و لا نفساً و لا یستحقون موتاً و لا حیاة فلا یؤذن لهم فیموتوا و لا یغمض
عنهم فیستفیدوا من موهبة الحیاة و
________________
1 ـ المیزان، ج2، ص409; ج5، ص395
2 ـ مائده : 51
3 ـ ممتحنه : 1
4 ـ مائده : 57
5 ـ توبه : 23
________________
هجرهم الدین و ارتحلت عنهم عامة الفضائل.(1)
تولّی کفار از سوی مؤمنان، به قدری ناپسند است که حتی اگر پدران و برادران مسلمان، کفر را بر ایمان ترجیح داده باشند، پذیرش تولّی آنان سبب اتّصاف مؤمنان به «ظلم» است. این تعبیر در آیه شریفهای که گذشت، مؤکّد به تأکیدات متعدّدی است. ذکر مطلب با جمله اسمیّه و وجود ضمیر، نشانگر تحقّق ظلم از ناحیه مؤمنان واستقرار در ایشان است.(2) نهی از تولّی کفّار، در بیش از ده آیه از آیات قرآن تکرار شده است.
4 ـ شدّت با کفّار، سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله)
دسته دیگر، آیاتی است که سیره وسنّت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را در برخورد با کفار ومشرکان ترسیم میکنند; شخصیتی که الگوی همه مسلمانان است:
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَی اْلکُفّار رُحَماءُ بَینَهُم.(3)
پیامبر و پیروانش، در حالی که با مسلمانان با رحمت و رأفت رفتار میکنند، با کفّار و مشرکان شدت عمل به خرج میدهند. برائت از مشرکان، یکی از مصادیق شدت عمل با کفّار است. این شیوه برخورد، سیره و سنّت رسول خداست که بر
همگان حجّت و لازمالاتباع است و دلیلی بر اینکه چنین رفتاری، مختصّ زمان و مکان معیّنی باشد، نداریم; بلکه آیه شریفه، ظاهر در این معناست که سنّت ابدی رسولخدا(صلی الله علیه وآله) چنین بوده است.
5 ـ نفی سلطه کفّار بر مسلمانان
دسته دیگر، آیاتی است که هرگونه سلطهای را بر مسلمانان از سوی کفّار و مشرکان نفی میکنند. آیه لَنْ یَجْعَلَاللهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیل(4)نمونهای از این دسته آیات است.
اساساً سرّ اعلان برائت از مشرکان ومستکبران عالم، مقابله با زیادهخواهی وسلطهطلبی آنها و مقابله آنان با موّحدان ومظلومان است. و مسلمانان با کافرانی که سر در لاک خود فرو بردهاند و در گوشهای به سر میبرند، نزاعی ندارند تا از آنان برائت جویند. تنها تلاش و وظیفه مسلمان در چنین موردی، ابلاغ پیام توحید است وبس. با این توضیح، ارتباط آیه شریفه با موضوع بحث، روشنتر میشود.
کافران، همواره در صدد تسلّط بر موحّدان ومسلماناناند; همیشه سدّ راه
________________
1 ـ المیزان، ج2، ص409
2 ـ المیزان، ج9، ص207
3 ـ فتح: 29
4 ـ نساء : 141
________________
مبلّغانِ پیام الهیاند، تا سلطه خویش را بر مردم تداوم بخشند. قرآن کریم در این آیه شریفه، هرگونه سلطه کفار را بر مؤمنان نفی میکند. با استناد به همین آیه، فقهای ما در مباحث مختلف فقه، هر عقد ومعاملهای را که مستلزم سلطه کافر بر مسلمان باشد، ممنوع شمردهاند (قاعده نفیسبیل).(1)
هیچ مسلمانی نمیتواند سلطه مشرکان و مستکبران را بر شؤون مسلمانان تحمّل نماید. آیا امروز مسلمانان جهان از سلطه مستکبران و کافران و ملحدان رهایند تا تکلیفی متوجّه آنان نباشد؟ آیا «سلطه» کافران و مشرکان، تنها در «بیع»، «ارتهان»، «ودیعه»، «عاریه»، «اجاره عبد مسلم به کافر» و یا «نکاح کافر با زن مسلمان» مصداق دارد تا با قاعده «نفیسبیل» ممنوع گردد؟ آیا سلطه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی امروز کافران و مستکبران عالم بر شؤون مسلمانان و مظلومان عالم، مصداق «سبیل کافران برمسلمانان ومؤمنان» نیست؟....
مروری بر سیره قولی و عملی فقها در طول تاریخ نشان میدهد که آنان در مواقع لزوم، صریحاً انزجار و برائت خود را (از دشمنان خدا و دین خدا) ابراز نموده، در موارد متعدّدی، آیه شریفه یادشده را دلیل اقدام خویش شمردهاند. مطالعه تاریخ اجتماعی و سیاسی علما و روحانیت اسلام (بالأخص علما و روحانیت شیعه که جایگاه و پایگاه ویژهای در میان مردم داشتند)، گواه این واقعیّت است. تنها اشاره کوتاهی به تلاش علما در سده اخیر (از جهت نفی سلطه کافران و مشرکان و مستکبران و ستمگران) مینماییم، تا صدق این مدّعا آشکارترشود.
حکم تحریم تنباکو توسط میرزای شیرازی; حکم انحلال سلسله قاجار از سوی سید عبدالحسین لاری به خاطر استبداد و پذیرش سلطه اجانب; حکم جهاد در برابر تجاوز ایتالیا توسط آخوند خراسانی و ملاّعبدالله مازندرانی و شیخالشریعه اصفهانی; تحریم استفاده از کالاهای خارجی از سوی سیداسماعیل صدر و آخوند خراسانی و شیخالشریعه اصفهانی و سیدمحمدکاظم یزدی; حکم جهاد در برابر ایتالیا و روسیه و انگلیس در تجاوز به ایران و لیبی، توسط سیدمحمدکاظم یزدی; حکم جهاد با استعمارگران انگلیسی در جهت استقلال عراق، توسط میرزامحمدتقی شیرازی; حکم به لزوم جلوگیری از تسلّط کفّار، توسط سیدابوالحسن اصفهانی; حکم
________________
1 ـ نکـ: مکاسب، شیخ مرتضی انصاری، ص158 تا 160; الخلاف، شیخ طوسی، ج3، ص188 تا 190 و ص454
________________
جهاد در راه آزادی فلسطین، توسط شیخمحمدحسین کاشفالغطاء; حکم به ملّی شدن صنعت نفت، توسط میرزا محمد تقی خوانساری; حکم به مخالفت با قراردادهای رژیم پهلوی با آمریکا، فرمان هجوم به آمریکا و اسرائیل، تحریم شرکت در حزب رستاخیز، تحریم بهکارگرفتن تاریخ شاهنشاهی، حکم به لزوم برچیدن سلسله پهلوی، حکم به لزوم اعلان برائت از مشرکان در موسم حج، تحریم کالاهای آمریکایی و... توسط حضرت امام خمینی(1)و دهها نمونه دیگر، همگی با قواعدی از قبیل «نفی سلطه کفار بر شؤون مسلمانان و حفظ عزت و شرافت مسلمین» صادر گردیده است.
فصل دوم: حقیقت دین، ابراز محبّت و اعلان برائت
حقیقت آن است که دین که جوهره یکسانی در مکتب همه پیامبران داشته، چیزی جز «ابراز محبّت و ارادت» به حقتعالی و جبهه حق و «اعلان بغض و انزجار و برائت» از باطل و دشمنان حق نیست. کلمات پیشوایان دینی ما مملوّ از این واقعیت است.
امام هشتم(علیه السلام) در پاسخ مأمون عباسی، درمقام معرّفی اسلام میفرماید:
«حبّ اولیاء الله واجب و کذلک بغض أعداءالله و البرائة منهم و من ائمّتهم.»(2)
چنانچه امام جعفر صادق(علیه السلام) ایمان به خدا را جز با برائت از دشمان خدا نمیداند ومیفرماید:
«و لا ایمان بالله إلاّ بالبرائة من أعداءالله.»(3)
و بالاتر از همه، هنگامی که رسول خدا از یارانش درباره محکمترین دستگیره ایمان سؤال میکند، هرکسی به فراخور معرفت خود پاسخ میدهد: نماز، روزه، زکات، حج، جهاد... ولی حضرت میفرماید: گرچه همگی اینها مهمّاند، اما محکمترین دستگیره ایمان:
«الحبّ فیالله و البغض فیالله و توالیأولیاء الله.»(4)
اساساً برخلاف تصوّر عدهای راحتطلب، دین منحصر به «محبّت و دوستی و مسالمت» نیست; بلکه «محبت و خشم»، هردو در دین متبلور است. امام
________________
1 ـ نکـ: حماسه فتوا (ویژهنامه روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت یکصدمین سالگرد رحلت میرزای شیرازی)، ص50
2 ـ بحار الانوار، ج10، ص346
3 ـ همان، ص228
4 ـ بحار الانوار، ج66، ص243
________________
صادق(علیه السلام) هردو را واجب میشمارد(1) و بر همین اساس، برائت از دشمنان خدا به عنوان تعقیبات نماز(2) و نیز هنگام خواب و بازخواندن برخی از سور قرآن، فضیلت شمرده شده است.(3) ادعیه و زیارات ما مملوّ از لعن و نفرین و ابراز انزجار نسبت به دشمنان خدا و رسول خدا و اهلبیت اوست.
اعتقاد ما به تولّی و تبرّی، به عنوان دو اصل از فروع دین، نشانگر اهمّیت و جایگاه حب و بغض در دین است.
بر همین اساس بود که پیشوایان دینی ما، هم دارای بهترین دوستان و ارادتمندان بودند و هم دارای سرسختترین دشمنان. جاذبه و دافعه آنان، برهمین دو اصل استوار بود; دو ویژگی ظاهراً متضاد (امّا حقیقتاً قابل جمع) که یک انسان موحّد و مسلمان باید در خود ایجاد کند.
برائت ازمشرکان، پیامی ازلی وابدی
سنّت اعلان برائت از مشرکان، همچنان که تاریخچهای به درازای عمر ادیان توحیدی دارد و یکی از ارکان «توحید و یکتاپرستی» است، ابدی و همیشگی نیز هست. اینکه پیشوایان دینی ما برائت جستن از دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا و اهلبیت او را واجب دانسته و بیش از همه در ادعیه و زیارات به ما آموختهاند، بهطور طبیعی آثار و برکاتی دارد. در غیر اینصورت، باید عملی لغو و بیهوده میبود; چراکه لعن و نفرین و اعلان انزجار از مشرکان حجاز (در عصر ظهور اسلام) یا از بنیامیّه و بنیعبّاس، چه سودی میتوانست برای مسلمانانِ دیگر عصرها ونسلها داشته باشد؟ پس باید حکمت توصیه آنان را جستجو کرد.
آیا اینهمه سفارش مبنی بر لعن ونفرین ابوجهلها وابولهبها و ابوسفیانها و معاویهها و شمرها و یزیدهاـ درحالیکه همه آنان با کولهباری از گناه وجنایت، از دنیا رخت بربستهاند ـ میتواند صرفاً برای تشفّی قلوب پیامبر و اهلبیت او باشد؟ چنین تصوّری تنزّل مقام آنان است. لعن و نفرین بر پیشوایان کفر و ستم و الحاد و شرک و نفاق، به دلیل «نماد» و «سمبُل» بودن آنها در «شرک و استکبار و عناد با اولیای الهی» است و روشن است که در هر عصر و دورهای، فرد یا افرادی، پیشگام و پیشوای دشمنی با دین خدا و اولیای الهی هستند. سمبُل شرک و عناد در عصر حاضر، غیر از سمبل شرک و کفر و عناد در گذشته
________________
1 ـ بحار الانوار، ج27، ص52
2 ـ بحار الانوار، ج83، ص150
3 ـ بحار الانوار، ج73، ص195
________________
است. حضرت امام خمینی(قدس سره) در اینباره میفرمایند:
گمان نشود قصد ابراهیم و موسی و محمّد(علیهم السلام) مخصوص به زمان خاصّی است. فریاد برائت ازمشرکان، مخصوص به زمان خاص نیست. این، دستور است و جاوید; در صورتیکه مشرکان حجاز منقرض شدهاند; و «قیام للناس» مختص به زمانی نیست و دستور هر زمان و مکان است و در هر سال، در این مجمع عمومی بشری، از جمله عبادات مهم است الیالأبد و همین است نکته سفارش اکید ائمّه مسلمین(علیهم السلام) بر اقامه عزای سید مظلومان تا آخر ابد. فریاد مظلومیّت آلبیت رسولالله(صلی الله علیه وآله) و ظالمیّت بنیامیّه ـ علیهم لعنة الله ـ با آنکه بنیامیّه منقرض شدهاند، فریاد مظلومان بر سر ظالم است.(1)
در بخش دیگری از پیام خویش میفرمایند:
نباید... تصور نمود که مبارزه انبیا با بت وبتپرستها، منحصر به سنگ و چوبهای بیجان بوده است و نعوذبالله! پیامبرانی همچون ابراهیم، در شکستن بتها پیشقدم ]بوده[ و اما در مصاف با ستمگران، صحنه مبارزه را ترک کردهاند! و حال آنکه تمام بتشکنیها و مبارزات و جنگهای حضرت ابراهیم با نمرودیان و ماه و خورشید و ستارهپرستان، مقدمه یک هجرت بزرگ و همه آن هجرتها و تحمّل سختیها و سکونت در وادی غیرذیزرع و ساختن بیت و فدیه اسماعیل، مقدّمه بعثت و رسالتی است که در آن، ختم پیامآوران، سخن اولین و آخرین بانیان و مؤسسان کعبه راتکرار میکند و رسالت ابدی خود را با کلام ابدی «اِنَّنیبَرِیءٌ مِمّا تُشْرِکون» ابلاغ مینماید که اگر غیر از این تحلیل و تفسیری ارائه دهیم، اصلا در زمان معاصر، بت و بتپرستی وجود ندارد.(2)
ادعیه و زیارات ما که نسخههای انسانسازی هستند و سبب ارتقای فکری و روحی و فردی و اجتماعی انساناند، مملوّ از اعلان انزجار و برائت از دشمنان خدا و مظاهر شرک و بتپرستی و ظلم و بیدادند. دعای «برئنا من الجاحدین و الناکثین و المکذّبین بیوم الدین»(3) از اعمال روز عید غدیر، نمونهای از این موارد است.
راستی از اینهمه سفارش قولی و عملی ائمه معصومین(علیه السلام) مبنی بر لعن و نفرین و برائت از دشمنان اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) بهویژه امیرالمؤمنین(علیه السلام) که برای
جلوگیری از به فراموشی سپرده شدن نام و
________________
1 ـ صحیفه نور، ج20، ص21
2 ـ همان، ص112
3 ـ بحار الانوار، ج95، ص305
________________
یاد و مرام آن حضرت (در جوّ حاکم بر عصر بنیامیّه و بالاخص معاویه) در میان مسمانان انجام گرفت، نمیتوان استفاده کرد که از نظر آنان، در مقاطعی که کیان اسلام در خطر باشد و کافران و مستکبران درصدد سوزاندن ریشه اسلام و مسلمین باشند، لعن و نفرین و اعلام انزجار و برائت از آنان، واجب و ضروری است؟ چه تفاوتی میان دشمنان دین در آن روز و دشمنان دین در عصر حاضر وجود دارد، جز اینکه امروز آشکارتر و گستاخانهتر بر کیان دین هجوم آوردهاند؟ آیا معنای کلام امام جعفر صادق(علیه السلام) که فرمود: «...وَالبَرائَةُ مِنَ الأنصاب وَ الأزلام وَ ائمّة الضلال و قادة الجور کلّهم أوّلهم و آخرهم واجبة»(1)غیر از این است؟ تا وقتی که سخن از توحید و یکتاپرستی هست، برائت از مشرکان، جزء لا ینفکّ آن است و بدون انجام این تکلیف، نمیتوان به حقیقت توحید رسید وموحّد به معنای واقعیشد.
_______________________
1 ـ بحار الانوار، ج27، ص52

تبلیغات