آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

حج، وسیله تقرّبِ به خدا و پناهگاه معنوی برای انسانهاست; زیرا آدمی با فریادِ «لَبَّیْکَ اَللّهُمَّ لَبَّیکَ» زمزمه عاشقانه و شورانگیز از عُمق روح و روان خود، سر میدهد و دردهای درون خود را با خدای مهربان، در میان میگذارد و با او راز و نیاز میکند و با گوشِ دل نوازشهای کریمانه «رَبُّ البَیْت» را میشنود.
آری! با پناه بردنِ به خدا آدمی آرامش روحی مییابد و چون به خدا توکّل میکند، برای مبارزه با سختیهای حیات آماده میشود.
کسی که حج به جا میآورد و مناسک حج را انجام میدهد، باید در او انقلابِ روحی به وجود آید و روح خود را صفا بخشد و به فضایل اخلاقی و کمالات نفسانی، آراسته شود.
حجگزار باید علاوه بر انجامِ آدابِ ظاهریِ حج، به حقیقتِ حج نیز واقف گردد و به انجام دادن یک سلسله اعمال اکتفا نکند و بداند که:
اِنَّ فی ذلکَ لَذِکری لمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ اَوْ اَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهیدٌ(1)
انسان حجگزار، باید سیر روحی داشته باشد، نه سیر جسمی تنها. حج باید جان و روح را حرکت دهد و از خاکدانِ طبیعت، به کعبه حقیقت برساند، نه اینکه فقط تن را از راهی دور، به حجاز و مکّه و مدینه، منتقل سازد. حرکت باید حرکتِ جوهری باشد و نه حرکتِ مکانی. حرکتی
_____________
1 ـ ق: 37.
_____________
باشد که آدمی را به کمال سوق دهد و روح را تکامل بخشد و آدمی را به رشد برساند; با دستِ دل، اِستلامِ حَجَر نماید; قلبش در عرفات، مُقیم شود و روحش به مَشْعر خدا واصل گردد و سَرِ گوسفندِ نفس را در قربانگاه ببُرَد و بداند که قربانیکردن، خود رَمزی است برای کشتن نفس امّاره و از میان بردنِ اِنانیّت و خودبینی و کبر و غرور. فرموده حضرت صادق(علیه السلام) هم که فرموده است: «وَاذبَحْ حَنْجَرَةَ الهَوی وَالطَّمَع عِنْدَ الذَبیحةِ»(1) اشارتی به همین معناست.
حجگزار باید شهوات را از خود دور سازد تا متخلّق به اخلاق ملکوتی گردد. حجگزار باید روی از همه چیز برگرداند و به خدایِ «فاطِرُالسّمواتِ وَالاَرْضِ» رو آورد و از جان بگوید:
اِنّیوَجَّهتُ وَجْهِیَ للذی فَطَرَ السّمواتِ وَالاَرْضَ حنیفاً...(2).
حجرونده باید سالکِ الی الله باشد; یعنی از منازل شهوت و مُشتهیاتِ نفسانی و لَذّات جسمانی، عبور کند و از لباس صفات بشری، خود را مُنخَلِع کند و تعیّنات خودی را کنار بگذارد و پردههایِ پندار را بدرد و به قول شیخ محمود شبستری:
مُسافر آن بود کو بگذرد زود *** زخود صافی شود چون آتش از دود(3)
حجرونده، اگر تربیت روحانی نیابد و نفس او مُهذّب نشود، مصداق شعر ناصرخسرو واقع شده، که گفته است:
رفته و مکّه دیده، آمده باز *** مِحْنَتِ بادیه خریده به سیم
آری، در این سفر روحانی، ترک لذّات نفسانی و شهوات جسمانی میکند و از مکروهات، دوری میگزیند و بنا به گفته شیخ محمد حسن نجفی اصفهانی (مؤلف کتاب جواهرالکلام)، حج وسیله تقرّب به خدا و یکی از مهمترین شعارهای اسلام است; زیرا در آن، «اِذلالُ النَّفْسِ وَاِتعابُ البَدَنِ»(4) است.
اگر در انجام مراسم حج ]به فرض محال[ هیچ فایده اجتماعی و سیاسی و اقتصادی وجود نداشته باشد، همین مسأله تسلیمشدن انسان در مقابل خدا و در نتیجه، ارتقای معنوی و روحییافتن و به خدا تقرّب جستن، خود برترین چیز است. ... وَرِضْوانٌ مِنَ اللهِ اَکْبَر وَذلکَ هُوَ الفَوْزُ العظیمِ.(5)
آنچه برای یک مسلمان حائز اهمیّت است، رضای خدا و اطاعت از اوست که اگر حال خلوص و تسلیم کامل در آدمی پیدا شود، سعادت ابدی حاصل میشود.
_____________
1 ـ نقل از: محمد هادی فخرالمحقّقین، نکتههایی از قرآن مجید، چاپ مصطفوی، شیراز، بیتا، ص522
2 ـ انعام: 79.
3 ـ شرح گلشن راز، ص240
4 ـ نکـ: الشیخ محمد حسن النجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، بیروت، 1981م ـ الطبعة السابعة، ج17، ص214
5 ـ توبه: 72.
_____________
وَمَنْ اَحْسَنُ دیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُللهِ؟(1); یعنی: چه کسی از حیث بندگی و دین، بهتر از آن است که خود را تسلیم حُکم خدا نموده سر زیر فرمان درآورد؟
اسرار حج، چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد و نداند که سفر به سوی خانه خدا یعنی «سَیْر اِلَی الله»; یعنی حرکت به سوی صاحب خانه و نه به سوی خانه. حج در واقع سیر وجودی انسان است به سوی خدا; این است که باید توجه حاجی به آن مقصد عالی باشد تا آن گاه که به میقات میرسد و لباس احرام میپوشد، درک کند که از خودی بیرون آمده و باید ترکِ تعیّنات و تعلّقات بکند تا در نتیجه، احساس آرامش کند و با ترک علائق، در حَرَمِ اَمن در آید «وَمَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً».
در حج باید آدمی از همه عُلقهها رها شود و چون قصد و آهنگِ خانه خدا میکند، باید از خانه خویش و از کالبد تن و از جسم خاکی مادّی به سوی ملکوت اعلی برود و به سوی خالق خویش و مبدأ هستی رجعتکند.
انسان حجگزار باید از برکات حقایق حج برخوردار گردد و مصداق سخن معروف پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را که در حجّةالوداع فرموده است(2)، در نظر داشته باشد و اتّحاد فکری و
ائتلاف قلوب را در نظر بگیرد و بداند که اجتماع عظیم امّت اسلامی در مکان واحد، در حالی که همه از یک کتاب و یک پیامبر پیروی میکنند، میتواند نیرویی کوبنده باشد و کوهها را از جا بکند و قدرتهای مخالف را از پا درآورد.
اگر معنا و مفهوم واقعی حج به خوبی درک شود، معنای اسلام درک شده است. بیجهت نبود که امام علی(علیه السلام)، در آخرین ساعات عمر در وصیّت خویش فرمود:
«وَالله الله فی بیتِ رَبّکم لاتَخْلُوه مابَقیتُمْ فَاِنّه اِنْ تُرِکَ لَمْتُناظَروُا».(3)
شما را به خدا قَسَم، تا زندهاید و جان در تن دارید، از خانه خدا دست نکشید و آن خانه را از حجگزاران، خالی نگذارید که اگر زیارت آن خانه ترک شد، موجودیّتِ شما به خطر افتد و از چشم خواهید افتاد.(4)
کعبه یک مجمع دینی است برای ایجاد وحدت; در این مرکز بزرگ دینی باید اختلافات حل شود. این مرکز باید مرجع رفع اختلافات باشد. این مجمع دینی، به شخص خاص و خاندان ویژهای تعلّق ندارد و از آن دولت مخصوصی نیست:
1 ـ نساء: 125.
2 ـ اَیُّها النّاسُ! اِنّ رَبَّکُمْ واحدٌ وَ اِنَّ اَباکُمْ واحِدٌ وَ کُلُّکم لاِدَمَ و آدَمُ مِنْ تُراب «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللهِ اَتْقاکُمْ» وَلَیْسَ لِعَرَبیٍّ عَلی عَجَمیّ فَضْلٌ اِلاّ بِالتَّقْوی.
3 ـ نکـ: نهجالبلاغة، چاپ صبحی الصالح، الطبعة الاولی ـ 1980م، دارالکتب اللبنانی، بیروت، ص422
4 ـ صبحی صالح در ترجمه «لَمتُناظَروُا» نوشته است: اَن لمیَنظُر الیکم بالکرامَةِ لاَمِنَ اللهِ وَ لاَ مِنَ النّاسِ لاِهْمالِکُم فَرْضَ دینکُمُ.
جَعَلَ اللهُ الکَعْبَةَ البَیْتَ الحرام قیاماً لِلنّاسِ...(1)
کسی جز خدا مالکِ آن نیست و متعلّقِ به همه مردم است:
جَعَلْناهُ لِلناسِ; سَواءاً العاکفُ فیه وَالْبادِ...(2)
همه مردم در آن، حق دارند و هیچ کس نمیتواند دیگری را از آن مانع شود; زیرا این خانه:
مَثابةً لِلنّاسِ وَاَمْناً...(3)
مرکز اَمن و مرجع امر دین است برای همه مردم (زیرا کلمه «النّاس» یعنی همه مردم و نه فقط عربها. وقتی که قرآن مجید گفته است: «مَثابةٌ لِلنّاسِ» یعنی محلِّ رجوعِ همه مردم و مرجع همه انسانها).
خدای بزرگ، بیتالله را برای همه مردم (ناس)، محلِّ عبادت قرار داده که در آن جا به خدا رو کنند و به تدریج از خودپرستی و سودجویی و برتری طلبی به در آیند و با اندیشههای بلند ابراهیم آشناشوند.
آنان که به نام وارثان ابراهیم، روی این خانه دست گذاشتهاند، باید بدانند که این خانه، نمازگاه و پناهگاه همه مردم است; ویژه گروه و طایفه خاصّی نیست. وارثان، حق ندارند که دیگران را از ورود بدان باز دارند; زیرا این خانه بیتُالله است و نه بَیتُ اَحَد مِنَ النّاسِ.
مسلمانها باید حدّاکثرِ استفاده را از این مجمع سالانه ـ که فرصت بسیار مناسبی است برای ایجاد وحدت و روابط دوستی و برادری ـ ببرند و اهداف مشترک، توجیه شود و معارف مبادله گردد و روابط فرهنگی و تجاری برقرار شود.
انجام حج و عمره، باید برای خدا باشد; در به جا آوردنِ اعمال و مراسم حج و عمره، جز تقرّب به خدا نباید انگیزه دیگری در کار باشد; تمامِ اعمال باید به خاطر خدا انجام گیرد، نه برای تظاهر و ریا و این، امر خداوند است که میفرماید: وَأَتِمُّوا الحَجَّ وَالْعُمْرةَللهِِ...(4)
کلمه «للهِ» در آیه اخیر، حائز اهمیت است. ابوالبَقاء عُکْبَری (متوفّی به سال 616 هجری) در کتاب «اِملاء ما مَنَّ به الرحمنُ»(5) بر آن است که کلمه «للهِ» در آیه مزبور، مفعولٌله است و متعلّق به فعل «اَتِمّوُا». بدین ترتیب، قرآن گفته است: انجام حج باید خالصاً و مُخلصاً لِوَجهِاللهباشد.
عرب پیش از اسلام، مطابق عُرف و
_____________
1 ـ مائده: 98.
2 ـ حج: 25.
3 ـ بقره:125.
4 ـ بقره: 196.
5 ـ نکـ: ابوالبَقاء عبدالله بن الحسن بن عبدالله العُکبَری، اِملاء مامَنَّ به الرحمن فی وجوه الإعراب والقراءات فی جمیع القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیّة، الطبعة الاُولی 1399هـ.ق/1979م، دو جلد در یکمُجلّد، ص85
_____________
عادت خود، حج به جا میآورد ولی نه برای خدا، بلکه انجام حج در عرب پیش از اسلام، برای تظاهر و فخرفروشی به یکدیگر و برآوردن نیازهای یکدیگر و حضور در بازارها و اجتماعات به جهت مصالح مادّی و شخصی بود; قصد قرب به خدا، در آن نبود. ولی اسلام هدف را تغییر داد و حقیقت حج را تبیین کرد و به شیوه ابراهیم(علیه السلام)برگردانیدومسلمانانرابه یادگیری مراسم حج، تشویق کرد و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)فرمود: «خُذُواعَنّی مَناسِکَکُمْ».(1)
بخشی از آیه 97 سوره آل عمران هم که میگوید: وَللّهِ علی الناس حجّ البیت...، به ما میفهماند که حج فقط باید برای خدا باشد و نه چیز دیگری و کسِ دیگری.
بیمناسبت نمیدانم که بگویم: اصل وجوب حج در اسلام به وسیله آیه: ...وَلِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیْتِ مَنِ استطاعَ اِلَیه سَبیلا...(2) تشریع شده و به قول ابن العربی(3)، آیه مزبور بر وجوبِ حج دلالت میکند; زیرا در زبان عربی، وقتی میگویند: «لَفُلان عَلیَّ کَذا» وجوب آن چیز، موکّدتر شده است. این گونه بیان، بلیغترینِ الفاظِ وجوب است و تأکیدی است برای الزام حج.
شیخ مسعود سلطانی، نویسنده کتاب «اَقصَی البَیان فی آیاتِ الأحکام» گفته است:(4) از جمله خبریّه «وَلِلّهِ عَلَی النّاسِ»، اَمْر موکّدتر و بلیغتر و شدیدتری استنباط میشود تا وقتی که مطلب، به صیغه امری باشد. از طرفی جمله اسمیّه بر دوام و ثبات دلالت میکند. در واقع، آیه میگوید: حج گزاردن، حقّی است از آنِ خدا در عهده مردم.
سخن خداوند، در آغاز به صورت جمله اسمیه و به طور عموم به شکل «عَلَی النّاسِ» بیان شده و سپس بدان تخصیص داده شده و جمله «مَنِ استَطاعَ» ذکر شده است که این خود دلیلی است بر وجوب حج; زیرا تفصیل بعد از اجمال است; یعنی ابهامی است که بعد تبیین شده; یعنی جمله در آغاز به صورت مُجْمَل گفته شده و سپس تفصیل داده شده است و تمام اینها برای مزید تحقیق و تقریر است.
خلاصه اینکه عبارت مطلق «وَللّهِ عَلَی النّاسِ حجُّ البیت» را جمله «مَنِ استَطاعَ اِلَیه سبیلا» مقیّد کرده است.
ابوالبرکات، ابن الأنباری (متوفّی به سال 577هجری) در کتاب «اَلْبَیانُ فی غریب اِعْرابِ القُرآن» نوشته است:(5)
کلمه «مَنْ» در جمله «مَنِ استَطاعَ» ممکن است در محل جر باشد; زیرا بدل
_____________
1 ـ نکـ: ابوبکر محمد بن عبدالله، معروف به : ابن العربی، أحکام القرآن، تحقیق از علی محمد البجاوی، چاپ بیروت در چهار مجلّد، ج1، ص118
2 ـ آل عمران: 97
3 ـ نکـ: ابوبکر محمد بن عبدالله، معروف به : ابن العربی، أحکام القرآن، تحقیق از علی محمد البجاوی، چاپ بیروت در چهار مجلّد، ج1،ص285
4 ـ نکـ: الشیخ مسعود سلطانی، اَقصَی البَیان فی آیاتِ الأحکام، بیتا، ج1، ص345
5 ـ نکـ: ابن الأنباری، «اَلْبَیانُ فی غریب اِعْرابِ القُرآن»، تحقیق از دکتر طه عبدالحمید طه، چاپ مصر، در 2جلد، الهیئة المصریّه العّامّة للتألیف والنشر، 1389هـ.1969م، ج1، ص213 و ص214
_____________
بعض از کل است از کلمه «النّاس». و میتوان، آن را فاعل مصدر مضاف به مفعول یعنی «حجّ البَیْت» دانست و مرفوع. و ممکن است مرفوعیّت «مَن» به سبب مبتدابودن باشد; یعنی «مَنِ» شرطیّه مبتدا واقع شده باشد. فعلِ «استطاعَ» هم در محلّ جزم است به من شرطیه و جواب شرط هم محذوف میباشد و تقدیر جمله در اصل چنین بوده است:
«مَنِ استطاعَ فَعَلَیْهِ الْحجّ» و هاء ضمیر در «الیه» ممکن است به کلمه «حجّ» برگردد و میتوان آن را به «بَیْت» برگرداند.
فاضل مقداد (متوفّی به سال 826هجری) در کتاب «کَنزُالعِرفان» گفته است:(1)
از جمله پایانی آیه مورد بحث ...وَمَنْ کَفَرَ فَاِنَّ الله غَنیٌّ عَنِالعالَمین(2)چنین استنباط میشود که خدای بزرگ، ترک حج را از اعظم کبائر شمرده (در ردیف کفر); یعنی از ترک حج به کفر تعبیر شدهاست.
به عبارت سادهتر، در پایان آیه، به جای اینکه مثلا گفته شود: «من لَمیحجّ...» (برای تأکید بیشتر در انجام فریضه حج و برای اثبات وجوب حج برای مستطیعی که حج نگزارد)، گفته شده است: «وَمَنْ کَفَرَ فَاِنَّ الله غَنیٌ عَنِ العالَمینَ»; یعنی: هرکس وجوب حجّ را انکار کند و بدان کافر باشد، «فَاِنَّ الله غَنیٌ عَنْهُ وَعَنْ حَجّه وَ عَمَلِه وَعَنْ جَمیعِ خَلْقِه».(3)
از آن جا که هدف اصلی حج، انسانسازی و پیشرفت و تعالی روحی انسانهاست، قرآن مجید در بخشی از آیه197 سوره بقره میفرماید: ...فإذا اَفَضتُم مِن عَرَفات فَاذکُروا اللهَ عندَالمشعَرِ الحَرامِ; یعنی: وقتی که از عرفات کوچ کردید، خدا را در مشعرالحرام یاد کنید.
مصدر فعل «أفَضَتُمْ» همان «اِفاضه» است. بنا به گفته نویسنده کتاب «لسان التنزیل»، این کلمه، در لغت به معنای «به انبوهی بازگردیدن» است.(4)
خدا در قرآن، وقتِ افاضه و حرکت دستهجمعی از عرفات را مشخّص نکرده; لیکن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با عمل خود آن را بیان کرده و آن حضرت در عرفات:
«وَقَفَ حَتّی غَربتِ الشَّمْسُ قلیلا وَذَهَبَ الصُفرةُ وَغابَ القُرْصُ».(5)
بیضاوی (متوفّی به سال 791هجری) در تفسیر خود، ذیل آیه: ...فَإذا اَفَضْتُمْ مِنْ عرفات... نوشته است:(6) اَفَضْتُمْ: مِنْ اَفَضْتَ الماءَ; اِذا صَبّبتَهُ بِکَثْرة بوده است و مفعول فعل «أَفَضْتُم» در آیه، محذوف است
_____________
1 ـ نکـ: جمالالدین مقداد بن عبدالله السیوری، کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق از: شیخ محمد باقر شریفزاده، طهران، مکتبة المرتضویة، 1343ش ـ 1384هـ.ش، دو جلد در یکمجلّد، ج1،ص267
2 ـ آل عمران: 97.
3 ـ برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: علاءالدین علی بن محمد بن ابراهیم البغدادی (معروف به: خازن)، تفسیر لباب التأویل فی معانی التنزیل (معروف به: تفسیر الخازن)، مؤلف به سال 735هجری، چاپ مصر، مطبعة مصطفی محمّد، هفت بخش در چهار مجلد، ج1، ص325
4 ـ نکـ: لسانالتنزیل (=زبان قرآن)، تألیف قرن چهارم یا پنجم هجری، به اهتمام دکتر مهدی محقّق، از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ دوم ـ 1355هـ.ش، ص210
5 ـ نکـ: ابن العربی، احکام القرآن، ج1، ص137
6 ـ نکـ: ابوسعید عبدالله بن عمر بن محمد شیرازی بیضاوی، تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل (معروف به: تفسیر بیضاوی)، چاپ مصر، مطبعة مصطفی محمد، ج1، ص226
_____________
و اصل آن: أفَضتم أنْفُسَکم بوده، که در واقع همان مفهوم انبوهی و فراوانی و لبریز شدن از فراوانی جمعیت است.
عرفات، جمع عرفه است و سرزمین نزدیک به مکه را، عرفات گویند و ملحق به جمع مؤنث سالم است همچون «اَذْرُعات» که اسم محلّی است در شام. اذرعات جمع اَذْرِعَة است و اذرِعة، جمع ذِراع است و بر روی هم، این کلمه نیز ملحق به جمع مونّث سالم است. و نیز کلمه «قِنّسرین» ملحق به جمع است و شهری بوده در سوریه میان حَلَب و حمص.(1)
در وجه تسمیه عرفات، نویسنده تفسیر «خازن» از قول عطا نقل کرده است(2) که: جبرئیل، مناسک را به ابراهیم(علیه السلام) نشان میداد و از او میپرسید: «عرفتَ؟» او هم میگفت: «عَرفتُ» و لذا آن مکان را عَرَفات گفتند.
و عرفات، محلّ آگاهی است; همان طور که مَشعَر، جایگاهِ شعور است و شعور است که یکی را پلید و دیگری را پاک، یکی را آزادیخواه و دیگری را ستمگر میکند.
به مشعر، مُزدَلَفه هم گویند، از مادّه «اِزْدَلَفَ»: اَیْ دَنا; لِاَنَّ النّاسَ یَدْنُوبَعْضُهُمْ اِلی بَعْض.
مشعر، سرزمین شُعور است و خودآگاهی; نخست باید شعور باشد تا آدمی به شناخت برسد. برخی نیز گفتهاند: مَشعر بر وزن مَفعَل، از مادّه شِعار است، به معنای علامت; زیرا آن جا، نشانهای است برای عبادت، یا نشانی و نشانهای است برای مراسم حج.(3)
و چه خوب است که انسانها در آن شبِ تاریخی و هیجانانگیز ـ یعنی شب دهم ذی حجّه شبِ وقوف در مَشعر ـ اندیشه و فکر و شعور تازهای، در درونشان به وجود آید و حالتِ آگاهی، در آنان پیدا شود; مگر نه اینکه «مَشعر» از مادّه شعور است؟!
جالب اینکه در دنباله آیه مزبور (بقره/198)، قرآن هم گفته است: ...واذْکُرُوهُ کَما هَدیکُمْ وَإنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِه لَمِنَ الغافلینَ; یعنی: خدا را یاد کنید، آن چنان که شما را خدا به راه آورد و به راه راست، هدایت کرد، هرچند که پیش از این، شما از شمار گمگشتگان بودید.
نکته مهم آنکه در آیه بعدی (یعنی آیه 199سوره بقره) آمده است: ثُمَّ اَفیضُوا مِنْ حَیْثُ اَفاضَ النّاسُ وَاسْتَغفروا اللهَ اِنَّ الله غَفورٌ رَحیمٌ; یعنی: از همان جا که مردم کوچ میکنند ]از عرفات به مشعر و از مشعر به سرزمین مِنا[ کوچ کنید.
_____________
1 ـ نکـ: شرح ابن عقیل علی الفیّة ابن مالک، چاپ مصر، تحقیق از: محمد محییالدین عبدالحمید، 1357هـ/1958م ج1، ص67و51
2 ـ نکـ: تفسیر الخازن، ج1، ص155
3 ـ نکـ: علاّمه جواد الکاظمی، مَسالک الأفهام الی آیات الأَحکام، مولَّف در قرن یازدهم هجری، تحقیق و تعلیق از: شیخ محمد باقر شریفزاده، تهران، کتاب فروشی مرتضویه، چهارجلد در 2مجلّد، ج2، ص209
_____________
این آیه هم در واقع، یک عادتِ جاهلی را نفی کرده است; زیرا در جاهلیّت، اشراف در مسیری اختصاصی ]برکنار از بستر رودی که مردم عادی در آن، به سوی مشعر، جاری بودند[ حرکت میکردند. ولی اسلام دستور داد که شما هم از همان جا که خلق در حرکتند، حرکت کنید. این دستور نیز بر یکی دیگر از عادات قریشیان (که خود را سرپرست کعبه میشمردند و برای فرزندان ابراهیم و دیگر عربها، مقام و مرتبتی قائل نبودند و آنان را به چیزی نمیشمردند)، خطِ بُطلان کشید.
اسلام خواسته است بدین وسیله با این دستور، انسانها را از خود برتربینی و افکار و خیالاتِ واهی برکنار دارد و با قریشیان که به نَسَب خود میبالیدند و با مردم دیگر قبائل در یک جا گرد نمیآمدند، مبارزه کند; این بود که دستور: ثُمَّ اَفیضُوا مِنْ حَیْثُ اَفاضَ النّاسُ... صادر شد; زیرا اسلام، نَسَب نمیشناسد; اسلام طبقه نمیشناسد; اسلام همه مردم را در یکسان میداند: اِنَّ الاِسْلامَ نسباً وَلایَعرفُ طبقةً; اِنَّ النّاسَ کُلُّهُمْ واحِدةٌ.(1)
در بخش پایانی آیه هم، باز قرآن دستور میدهد که از افکار و خیالات نادرست جاهلی، دوری کنید و عصبیّت جاهلی را از خود دور سازید; زیرا حجّ میخواهد درس مساوات و برابری به انسانها بیاموزد و انسانها را متعالی سازد. این است که میگوید: ...وَاسْتَغْفِروُا اللهَ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رحیمٌ; از خدا طلب آمرزش کنید; از گذشته بد خود پشیمان شوید و از خدا بخواهید که در شما ارادهای به وجود آورد که گرد ناشایستها نگردید; زیرا خدا «کثیرالمَغْفرةِ و واسعُ الرحمة» است.
اصولا انجام مراسم حج، وسیلهای است برای مستحقّ آمرزششدن و افاضه رحمت الهی. معنای لغوی «افاضه» از جنبه بلاغی هم در خور اهمیّت است; زیرا کلمه «افاضه» از «اَفاضَ الماءُ: اِذا حَبّه بِکَثرة» میباشد و در واقع در این آیه، خَلق، به رودخانهای تشبیه شدهاند و قرآن میگوید هنگامی که این رودخانه عظیم (مردم) در سرزمین عرفات به جوشش و جریان افتاد، در آستانه مَشعرالحرام، خدا را به توحید و تعظیم، یاد کنید: فَاذْکُروا اللهَ عِنْدَ المَشْعَرِ الحَرام.
در آیه بعدی هم که بخشی از مراسم حج بیان شده، نکات جالبی وجود دارد. آیه این استفَإذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذکُروا اللهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ اَوْ اشدَّ ذِکراً...(2); یعنی: چون آداب و مناسک حج را انجام
_____________
1 ـ نکـ: سید قطب، فی ظلال القرآن، الطبعة الخامسة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، در 8مجلّد، 1386هـ/1967م، ج1،ص288
2 ـ بقره: 200.
_____________
دادید، به جای یاد از پدرانتان، بلکه از آن هم بیشتر، ذکر خدا گویید (چون اعراب جاهلی پس از مراسم حج، مفاخر موهوم آبا و اجدادی خود را بر میشمردند و به آنها میبالیدند).
از آن جا که هدف اصلی اسلام در انجام مراسم حج، این است که انسانها را به یاد خدا اندازد و قلبها را متوجه خدا کند، در این آیه هم یک عادت نکوهیده جاهلی را از میان بر میدارد و انسانسازی میکند; زیرا عرب جاهلی برای حج خود، رسالتی قائل نبود و از انجام مراسم حج، هدف انسانی نداشت; پس از پایان مراسم حج به بازارهای عُکاظ، مجنّة وَذِیالمَجاز ـ که تنها برای داد و ستد نبود ـ حضور مییافت و در باب مفاخر آبا و اجداد خود، سخن میگفت و به انساب خود میبالید; ولی قرآن، این عادت نکوهیده آنان را، پس از پایان مراسم حج، نکوهش کرد و آنان را به ذکر خدا، متوجه ساخت و گفت: فَإذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاْذکُروا اللهَ...; یعنی: چون مناسک حج را انجام دادید و از عبادات مربوط به حج فارغ شدید، ذکر خدا گویید; زیرا ذکر خداست که آدمی را، تعالی روح میبخشد و نه یاد از پدران و اجداد کردن و به آنان بالیدن.
در واقع، هدف اصلی، این است که ارزشها تغییر یابد و ارزش انسان، در داشتن تقوا و پیوند با خدا باشد، نه افتخار به آبا و اجداد.
ابن قُتَیبه (متوفّی به سال 276هجری) ذیلِ بحث از آیه فَاْذکُروا اللهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکم... نوشته است(1):
در جاهلیّت پس از فراغ از مراسم حج، اعراب جاهلی، از پدران خود یاد میکردند و کارهای برجسته و نیک آنان را ذکر میکردند; فَیَقُولُ اَحَدُهُم: «کانَ اَبی یَقْری الضَیْفَ وَیَصِلُ الرَحَمَ وَیَفْعَلُ کَذا وَکَذا».
زَجّاج (متوفّی به سال 311هجری) نیز به موضوع توقّفِ عرب جاهلی پس از انجام مراسم و مناسک حج و برشمردن فضایل آبا و محاسن اجداد، اشاره کرده و افزوده است که کلمه «اَشدّ» در جمله «اَو اشدّ ذِکراً» محلا مجرور است; زیرا عطف است بر کلمه «ذکر» ماقبل; ولی چون غیرمنصرف است جرّ آن به فتحه میباشد.(2)
ولی دکتر عبدالجلیل عبده شَلَبی که کتاب زَجّاج را تصحیح کرده و توضیحاتی بدان افزوده، (در پاورقی جلد یکم ص264) نوشته است: کلمه «اَشَدَّ» در محل مفعول
_____________
1 ـ نکـ: ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، تفسیر غریبالقرآن، تحقیق از السید احمد صَقر، دار احیاء الکتب العربیّة، مصر 1378هـ/1958ک ص79
2 ـ نکـ: زَجّاج، معانیالقرآن و اعرابه، شرح و تحقیق از: دکتر عبدالجلیل عَبْدُه شَلَبی، از منشورات مکتبة العصْریة، بیروت ـ صَیْدا، در 2جلد، ج1، ص264
_____________
مطلق است; یعنی کلمه «اشدّ» صفت است برای مفعول مطلق محذوف و تقدیر آن چنین است: «ذِکْراً اَشدَّ مِنْ ذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ».
شیخ طبرسی، ذیل بحث از آیه مزبور، در تفسیر جوامعالجامع نوشته است(1) که:
مناسک جمع مَنْسک است وَالْمَنْسک اِمّا مَوْضِعُ النُسک اَوْ مَصْدرٌ جُمِعَ لاَِنَّهُ یَشْتَمِلُ عَلی اَفْعال»; یعنی: اِذا فَرّغتم مِنْ اَفْعالِ الحجِّ، فَاْذکُرُوا اللهَ.
فاضل مقداد نوشته است(2) که کلمه «مَناسک» جمع است و اضافه شده و افاده عموم میکند، یعنی «به طور کلّی تمام اعمال حج». و همو نیز در بحث از آیه مزبور افزوده است:
گو اینکه منظور از «ذکر» ذکر لسانی است، ولی در اصلْ منظور، ذکر قلبی است; زیرا ذکر لسانی ترجمان ذکر قلبی است و آگاهیدهنده درون و روح آدمی است. البته به یاد خدا بودن باید مستمر باشد و بنده واقعی نباید از یاد خدا، غافل باشد.
علاّمه جواد کاظمی (متوفّای قرن یازدهم هجری) در بحث از آیه مزبور، ضمن بازگفتنِ مطالب دیگران خود نیز افزوده است(3) که مناسک جمع منسک است و ریشه آن «نُسْک» است و «النُّسکُ فِیالاَصْلِ غایةُ العبادةِ وَشاعَ فیِ الحجّ وَاَعمالِه.» و افزوده است که قرآن چون میخواهد انسان بسازد و به انسانها درس بدهد، در هر مورد و به مناسبت میگوید: «فَاذکُرُوا اللهَ» یعنی ارتباط خود را با خدای قطع نکنید و همیشه به یاد خدا باشید.
شیخ مسعود سلطانی هم در کتاب «اَقْصَیالبَیانِ فی آیات الأحکام» در بحث از «...فاْذکُرُوا اللهَ...» گفته است:(4)
این بخش از دستورالعمل قرآنی از آن جهت حائز اهمیت است که عرب پیش از اسلام، پس از فراغ از حجّ، به ذکر پدران و اجداد خویش میپرداخت و از جود و دلاوری و حماسهآفرینی آنان سخن میگفت، ولی اسلام آنان را از چنین تفاخری منع کرد و گفت: «...فَاْذکُرُوا اللهَ». که منظورِ اصلی، ذکر قلبی است; گو اینکه ذکر زبانی هم، ترجمان ذکر قلبیاست.
قرآن مجید، در آیه 203 سوره بقره نیز که بخشی از مراسم حج را باز گفته، سرانجام به انسانسازی پرداخته میگوید: وَاْذکُرُوا اللهَ فی ایّام مَعْدُودات... وَاتّقُوا اللهَ...»; یعنی: در روزهای معین یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذیحجّه، خدا را یاد کنید و ذکر خدا بگویید.
_____________
1 ـ نکـ: امینالدین ابوعلی الفضل بن الحسن الطّبرسی، تفسیر جوامع الجامع، مقدّمه و تصحیح از: دکتر ابوالقاسم گُرجی، از انتشارات دانشکده الهیّات و معارف اسلامی، تهران، اسفند 1347]جزء اول[، ج1، ص112
2 ـ نکـ: کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج1، ص307 ـ 310
3 ـ نکـ: مسالک الأفهام الی آیات الأحکام، ج2، ص215
4 ـ نکـ: اقصی البیان فی آیات الاحکام، ج1، ص383 ـ 384
_____________
در این آیه، خدای بزرگ دستور داده که ختم مراسم حج باید با ذکر خدا و تقوا همراه باشد; یعنی خدا را در روزهای معیّنی ]که در اصطلاح، ایّام تشریق نام دارد و واقعاً روشنیبخش روح و جان انسانی است و عبارت از روزهای 11و 12و 13ماه ذیحجّه است[ یاد کنید و به یاد خدا باشید و ذکر او را بر زبان جاری سازید.
این ایّام، در لسان روایات، ایّام تشریق، نامیده شده است. ایّام تشریق، اسم با مُسمّایی است; زیرا این ایّام، روشنیبخش جان و روح انسانهاست. و چه بسا انسانهایی که در پرتو این مراسم عالی و یاد خدابودن، روح و روانشان، روشن گردد. بخش پایانی آیه ...وَاتّقوا اللهَ در واقع تحریض و تشویقی است به لازم بودن تقوا; یعنی خداوند در ضمن گفته است: ای انسانی که آمدی و رنج سفر بر خود هموار کردی، سعی کن که تقوا را پیشه خود سازی و با روحی پاک در آینده زندگی کنی و از ارتکاب گناه دوری گزینی.
در واقع، قرآن خواسته است که حجگزاران دارای روحی پاک از آلودگیها بشوند و تقوا را شعار خود سازند. شاید بتوان گفت که به یاد خدا بودن و ذکر خدا گفتن و در هر یک از مناسک، از تقوا سخن گفتن، از ویژگیهای اسلام است.
هدف اصلی اسلام از سفر خانه خدا، سیر الی الله و حرکت به سوی صاحب خانه است و نه خانه به تنهایی; و غرض اصلی، تهذیب نفس است و تربیت روح و روان. اسلام میخواهد انسانها را بسازد و بگوید: سالِک اِلی الله باید مُشتَهیاتِ نفسانی و لذاتِ جسمانی را کنار بگذارد و نفس اَمّاره را بکشد و تمام توجّهش به سوی خدا باشد.
در پایان این مقال، لازم میدانم که در باب آیه 96 سوره آلعمران که مرا بر آن داشت تا به نوشتن این مقاله بپردازم، بحث کنم. این آیه میگوید: اِنَّ اَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلّذی بِبَکّةَ مُبارکاً وَهُدَیً لَلْعالَمینَ(1); یعنی: به راستی که نخستین خانهای که برای مکان عبادت مردم بنا شد، در سرزمین مکّه است که پربرکت است و مایه هدایت جهانیان.
این آیه، در واقع جواب سؤال مقدّری است و پاسخی است به آنان که گفتند: چرا کعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شد؟
در جواب گفته شده است که این خانه، نخستین خانه توحید است; نخستین جایگاهی است که برای پرستش خدا ساخته شده و برای آنان که به آن خانه پناه برند، امنیّت است; خانهای است پربرکت;
_____________
1 ـ آلعمران: 96
_____________
خانهای است که مرکز اجتماع خواهد بود و چون به آن پناه برند، آرام گیرند و جانشان در اطمینان بیاساید; خانهای است که «مَنْ دَخَلَه کانَ آمِناً» و سرانجام، خانهای است که «اِختارَهُ اللهُ لِلْمُسْلِمینَ قِبْلَةً».
درست است که هرکس به این خانه پناهنده شود، در امان است و کسی حق تعقیب او را ندارد و این مسأله از باب حرمت بیت و حوالی آن است، ولی باید دانست که اگر کسی به صاحب بیت برسد و به مقام فنای فیالله نائل گردد، آن وقت به ایمنی حقیقی رسیده است و مقام ایمنی واقعی است که میتوان در حقّ او گفت: «کانَ آمِناً».
محمد بن ابیبکر عبدالقادر رازی (متوفّی به سال 666هجری) در کتاب «تفسیر اسئلة القرآن المجید وَاَجوبَتها» نوشته است:(1) از روزگار آدم، تا روزگار بنای کعبه، خانههای بسیاری ساخته شده; پس چگونه میتوان گفت: اِنَّ اَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ... و چگونه میتوان کعبه را نخستین خانه دانست؟ و خود در پاسخ گفته است که معنای این آیه چنین است: «اِنَّ اَوَّلَ بَیْت وُضِعَ قِبْلَةً لِلنّاسِ وَمَکان عِبادة لَهُمْ اَوْ وُضِعَ مُبارکاً للنّاسِ.
پیش از رازی، زجّاج (متوفی به سال 311هجری) نیز تقریباً همین مطلب را گفته بودهاست.(2)
نویسنده تفسیر «الخازن» ]که سال تألیف آن، 725 هجری است[ در جلد یکم، صفحه 321 نوشته است: کسی از حضرت علی(علیه السلام) پرسید: آیا کعبه اوّل بیتی است که در روی زمین بنا شده است؟ علی(علیه السلام) جواب داد: خیر! «ولکنّهُ اَوَّلُ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ مُبارکاً وَهُدَیً».
نکته دیگر آنکه کلمه «بَیْت» یک بار به خدا اضافه شده و گفته شده: «طَهِّرْ بَیْتی» ولی در این آیه، به صورت «اِنَّ اَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ» آمده است. در پاسخ باید گفت که اضافه «بَیت» به «الله» بر سبیل تشریف و تعظیم است; مثل «ناقةالله» در سروه «الشمس» که قرآن گفته است: فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ ناقَةَالله وَسُقْیاه(3).
ولی در آیه مورد بحث که به صورت «اِنَّ اَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ» آمده، برای این است که بگوید: تمام مردم در آن بیت مشترک هستند; بیت به شخص خاص و خاندان ویژهای تعلّق ندارد و از آنِ دولت خاصی نیست و کسی جز خدا مالک آن نمیباشد; متعلّق به همه مردم است و همه مردم در آن خانه حق دارند; مرکز امن و مرجع امر دین برای همه مردم است;
_____________
1 ـ نکـ: محمد بن ابیبکر عبدالقادر رازی، تفسیر اسئلة القرآن المجید وَاَجوبَتها، تحقیق و مقدّمه از: محمد علی انصاری، چاپ قم، چاپخانه مِهر، اُفست، ص34
2 ـ نکـ: معانیالقرآن و اعرابه، ج1، ص454
3 ـ شمس: 23.
_____________
«مَثابةً للناسِ» است. خدای بزرگ بیتالله را برای همه مردم، محلّ عبادت قرار داده که در آن خانه، به خدا رو کنند و به تدریج از خودپرستی و سودجویی و برتری طلبی به در آیند.
کلمه «بَکّة» در آیه مورد بحث، بنا به گفته ابن قتیبه(1)، همان مَکّه است. در زبان عربی باء به میم بدل میشود. یقال: سَمَّدَ رَاْسَهُ وَسَبَّدَهُ، اِذا استأصَلَهُ. و نیز میگویند شَرٌّ لازِمٌ وَ لازِبٌ ]که میم به باء بدل شدهاست[.
فاضل مقداد، نوشته است:(2) البَلَدُ کُلّه مکّة، وَبَکّة مَوْضِعُ المَسْجِد.
در آیه مورد بحث، کلمه «مُبارکاً» حال است; یعنی «ذا برکة واَصلُ البرکة: النموّ والزیادة». تعبیر مبارکبودن در مورد چیزهایی است که خیر آن، همیشگی است; کما اینکه قرآن مجید چون منشأ خیراست، در چند مورد از آن به مبارک یاد شده است. از «بیتالله» هم به مبارک توصیف شده; زیرا کثیرالخیر والبرکة میباشد.
________________
1 ـ نکـ: تفسیر غریبالقرآن، ص107 ـ 108
2 ـ نکـ: کنزالعرفان، ص214

تبلیغات