حقیقت احرام در مذاهب اسلامى (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
بیگمان «احرام» از مهمترین واجبات حج است و بخش قابل توجهی از مبحث حج را تشکیل میدهد. فقیهان شیعه هماره از آن سخن گفتهاند. اما از موضوعاتی که کمتر بدان پرداختهاند و حدود و قلمرو آن را ـ آنگونه که درخور و شایسته است ـ تبیین نکردهاند، حقیقت و ماهیّت احرام است.
بسیار مناسب بود که پیش از بحث از احکام احرام، تعریفی از آن ارائه میشد و حقیقت آن برای خواننده روشن میگشت. جز گروه اندکی از فقها بدینگونه عمل نکردهاند و اگر از تعریف آن سخنی گفتهاند، تنها به دلیل پیش آمدن مناسبتی و یا تطفّلا بوده است.
مرحوم نراقی در این باره مینویسد:
«فههُنا أربعة أبحاث نذکر بعد مقدمة لابدّ من تقدیمها نبیّن فیها معنی الإحراما وحقیقته وما به یتحقق فإن کلام القوم فی هذا المرام غیر منقح جدّاً.»(1)
آنگاه نظر خود را درباره حقیقت احرام به تفصیل ارائه میدهد.
جای تأسف است که جناب صاحب جواهر فشردهای از نظر مبارک وی را پیش از ورود به بحث احرام میآورد اما با سردی کامل با آن برخورد کرده و آن بحث را چندان سودمند نمیداند.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مستند الشیعه فی احکام الشریعه، ج2، ص193
2 ـ جواهرالکلام، ج18، ص199
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نظر میرسد همانگونه که صاحب مستند بدان اشارت کرد، پژوهشی درخور، در حقیقت احرام انجام نشده، از این رو تحقیقی در این باره بسیار سودمند و ضرور مینماید:
بخش اوّل
دیدگاههای فقیهان شیعه درباره حقیقت احرام
فقیهان شیعه در این باره دیدگاههای متعددی دارند که ابتدا آنها را برمیشماریم آنگاه دلایل مهمترین اقوال را به تماشا مینشینیم.
1 ـ احرام ماهیتی است مرکب
احرام از حقایق مرکب است و از نیّت، تلبیه و پوشش در لباس تشکیل میشود; مانند سایر عباداتِ مرکّب. این نظر مرحوم علامه در مختلف و صاحب جواهر است.
علامه در مختلف مینویسد:
«فإنّ الإحرام ماهیة مرکّبة من النیة والتلبیة ولُبس الثوبین ولا شکّ فی عدم المرکب بعدم أحد أجزائه.»(1)
صاحب جواهر نیز پس از نقل سخن نراقی در مستندالشیعه مینویسد:
«... ضرورة کون الإحرام عبارة عن النسک المخصوص.»(2)
ظاهر عبارت ایشان آن است که احرام معنای مرکبی دارد و از مطالبی که پس از این سخن درباره احرام آورده است، بدین نتیجه میرسیم که مقصود ایشان از «نسک» همان نیت، تلبیه و لبسالثوبین است.(3)
بررسی:
به نظر میرسد این نظریه دلیلِ خاصی نداشته باشد; نه علامه در مختلف و نه صاحب جواهر و نه فقهای متأخری که نظر علامه را نقل کردهاند، دلیلی برای این نظریه نیاوردهاند و روایات هم چندان مساعدتی با این قول ندارد، اگر نگوییم هیچ دلالتی بر آن ندارد بلکه مخالف آن است. در مباحث بعدی به تفصیل از دلالت روایات بحث خواهیم کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مختلف الشیعه، قم، مرکز تحقیقات اسلامی، چاپ اول، 1415 ه.ق. ، ج4، ص70-69
2 ـ جواهرالکلام، ج18، ص199
3 ـ همان، 230-199
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
2 ـ احرام همان نیّت و تلبیه است
بر پایه این نظریه، احرام همان تلبیه و نیت است و حقیقت آن را این دو امر میسازد. لُبس ثوبین و تجرّد از لباس مخیط و دوخته، در واقعیت و حقیقت آن هیچ نقشی ندارد گرچه آنها نیز واجب است.
برحسب تتبع این حقیر، این نظریه طرفداران زیادی دارد:
ابن برّاج (م481) مینویسد:
«مسألة: هل ینعقد الإحرام بمجرّد النیة؟
الجواب: لا ینعقد الإحرام بمجرّد النیة ولابدّ من انعقاده من أن ینضاف إلی مجرد النیة، التلبیة أو التقلید أو الإشعار أو سیاق الهدی لأن ما ذکرناه مجمع علی صحّته ولیس علی ما خالفه دلیل وعلیه ایضاً اجماع الطائفة.»(1)
در سخن این عالم فرزانه در واقع دو بار ادعای اجماع بر این نظریه شده است، افزون بر این که دلیلی بر قول مخالف وجود ندارد، اگر اجماع بر حکمی قائم باشد و دلیلی هم برخلاف آن نباشد، طبعاً این حکم ثابت میشود.
همو در کتاب ارزنده جواهرالفقه نیز همین نظر را آورده:
«وعقد نیة لذلک (حج تمتع) فی حال الإحرام وعقد احرامه بالتلبیة.»(2)
گو این که آن بزرگوار این سخن را از خلاف شیخ طوسی اخذ کرده است. جناب شیخ (م460) مینویسد:
«لا ینعقد الإحرام بمجرّد النیة، بل لابدّ أن یضاف إلیها التلبیة والسوق أو الإشعار أو التقلید.
وقال أبو حنیفة: لا ینعقد الاّ بالتلبیة أو سوق الهدی.
وقال الشافعی: یکفی مجرّد النیة.
دلیلنا: «اجماع الفرقة»، وأیضاً «لا خلاف أنّ ما ذکرناه ینعقد به الإحرام» وما ذکروه لیس علیه دلیل.»(3)
بررسی:
در واقع منشأ این قولِ ابن برّاج سخن شیخ است و اجماعهای شیخ در خلاف اجماعهای اصطلاحی نیست; یعنی شیخ اجماعِ تعبّدیِ کاشف از قول معصوم را نقل نمیکند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، جواهر الفقه، ج7، ص257. مرحوم نراقی در مستند این مطلب را نادیده گرفته و به درستی روشن نیست که در کجای «جواهر الفقه» نظری دیگر را یافته و آن را به ابن براج نسبت داده است! (مستند، ج2، ص193)
2 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، جواهرالفقه، ص269
3 ـ کتاب الخلاف، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج2، ص289 و290
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بلکه در کتاب خلاف، شیخ خود را در مقابل اهل سنّت میداند و در پی آن است که نظرگاه فقه شیعه را استوار سازد و جایگاه بلند آن را بنمایاند و چندان در پی استدلالهای فنی ـ آنگونه که در کتابهای دیگرش مطرح کرده است ـ نیست.
ابن ادریس در سرائر:
مشهور است که این نظریه را ابن ادریس ابداع کرده است. آن بزرگوار مینویسد:
«فأمّا نیّات الأفعال وما یرید أن یحرم به فإنّه یجب ذلک ونیات القلوب فإنّه لا ینعقد الإحرام إلاّ بالنیة والتلبیة للمتمتع والمفرد وأما القارن فینعقد إحرامه بالنیة وانضمام التلبیة أو الإشعار أو التقلید ... والأوّل (همین نظر) اختیار شیخنا ابو جعفر الطوسی.»(1)
نظر شهید اوّل و ثانی درباره سخن ابن ادریس
اگر ما باشیم و همین سخن ابن ادریس، مطلب همان است که گفتهاند;(2) یعنی ابن ادریس طرفدار همین قول است. لذا شهید در کتاب غایةالمراد (در شرح ارشاد علامه) این نظر را از ابن ادریس نقل میکند:
«ظاهر کلام الفاضل فی السرائر أن الإحرام عبارة عن النیة والتلبیة ولا مدخلَ للتجرّد ولُبس الثوبین فیه.»(3)
آنگاه آن شهید فرزانه ضمن نقل بقیه تعریفهای احرام و بیان نظر خود، مینویسد:
«وبالجملة فکلام ابن ادریس رحمه الله أمثل هذه الأقوال لقیام الدلیل وهو قول الصادق ـ علیهالسلام ـ الصحیح السند:
«فاذا فعل شیئاً من الثلاثة; یعنی التلبیة والإشعار والتقلید; فقد أحرم فعلی هذا یتحقق نسیان الإحرام بنسیان النیة والتلبیة.»(4)
بررسی:
شهید ثانی نیز هیچ حاشیهای بر این مطلب نمیزند و با سکوت خود نظر شهید اول را تأیید میکند. لازم است یادآوری شود که شهید اوّل و ثانی در همین کتاب نظر ابن ادریس را نمیپذیرند و خود نظریهای جداگانه دارند امّا در میان دیگر نظریهها ـ از نظریه خودشان که بگذریم ـ آن را بهترین و خیرالموجودین میشمارند; زیرا با روایت صحیحهای موافق است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، سرائر; ج8، ص504
2 ـ این نظر را بسیاری از متأخرین به ابن ادریس نسبت دادهاند. (مسالک، ج1، ص105; فقه الصادق، ج10، ص207; مستمسک العروةالوثقی، ج11، ص258 و...)
3 ـ غایة المراد فی شرح نکت الإرشاد، ص390
4 ـ همان. این کتاب ارزنده عبارت است از شرح شهید اوّل بر ارشاد، ضمناً شهید ثانی حاشیهای بر آن دارد که در سال 1373 جلد نخستش به چاپ رسید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شگفت این که معلوم نیست نظر ابن ادریس از کجای این صحیحه استفاده میشود! بلکه این صحیحه مطابق با آن نظر است که حقیقت احرام همان تلبیه است.
در هر حال نکتهای که تذکر آن ضرور است آن است که این نظریه را پیش از ابن ادریس، ابن براج در جواهر و مهذب و پیش از آنان جناب شیخ طوسی آورده است و خود ابن ادریس در پایان کلامش به صراحت این نکته را آورد. اما شاید چون شیخ انظار مختلفی در تهذیب، مبسوط، و الجُمَل والعقود دارد، از انتساب این نظر به ایشان پرهیز کردهاند.
در پاسخ چنین حدسی ـ که البته قوی است ـ باید گفت کتاب «خلاف» پس از نهایه ومبسوط و تهذیب و استبصار نوشته شده است، گرچه تبیان آخرین کتاب شیخ است(1)وشگفت است که مرحوم آقا بزرگ تهرانی در رسالهای تألیف نهایه را پس از تبیان دانسته است.(2) و شاید با توجه به این نکته بوده است که جناب ابن ادریس این نظر را به شیخ نسبت داده و به اقوال دیگر وی اشارتی نکرده است. علاوه بر این که سخن شیخ در خلاف، در تعریف «احرام» بسی روشن است. برخلاف نظر ایشان در سایر کتابهایش که تا این حدّ روشن نیست.
3 ـ احرام همان نیّت است
این نظریه نیز طرفدارانی دارد، شیخ در مبسوط،(3) آیةالله مرحوم محقق داماد در کتاب الحج،(4) شهید اوّل در خلاصةالاعتبار و به یک معنا شهید اوّل در غایةالمراد(5) و شهید ثانی در حاشیه بر آن(6) و نیز در مسالک(7) طرفدار همین قولند. و جناب شیخ انصاری ضمن طرفداری از آن، این نظر را به مشهور فقها نسبت میدهد.(8) و این نظر چون بحث و بررسی فراوانی میطلبد و از مهمترین اقوال است، پس از نقل سایر اقوال بدان میپردازیم.
اجمالا این نظریه شواهد و دلایلی از روایات دارد و متقابلا مخالفانی که ادلهای بر بطلان آن دارند، که ضرور است بررسی دقیقتر آن.
4 ـ توطین نفس بر ترک محرمات (آمادهسازی)
این نظر شهید اوّل و ثانی و برخی از معاصران است.
بسیار بجا و شایسته است در آغاز بر روح فقیه بلندآوازه شیعی جناب شهید اوّل درود ورحمت فرستیم. چه، آن شهید فرزانه ـ طبق تتبّع این حقیر ـ نخستین فقیهی است که
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مرحوم ابن ادریس در لابلای کلمات خود به تاریخ تقدّم و تأخّر آثار شیخ اشاره میکند; از جمله در ج2، ص563
2 ـ حیاة الشیخ الطوسی در مقدمه النهایة ونکتها (ج1، ص71) چاپ شده است.
از سخنان آیةالله بروجردی نیز استفاده میشود که تبیان در زمره آخرین نوشتههای شیخ بوده است. «زبدةالمقال فی خمس الرسول والآل»، ص61
3 ـ مبسوط، ج1، ص308-307
4 ـ کتاب الحج، تقریرات درس مرحوم داماد، مقرر آقای جواد آملی، ج1، ص130
5 ـ غایةالمراد، ج1، ص388
6 ـ همان.
7 ـ مسالک الافهام، ج1، ص105
8 ـ به نقل المعتمد فی شرح العروه، آیةالله خویی، ج2، ص478
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
تحقیق قابل توجهی درباره حقیقت احرام کرده است. شهید ثانی، شارح توانایِ برخی از آثار ایشان، در مسالک مینویسد: «وللشهید تحقیق رائع ...»(1)
آن فقیه بصیر (شهید اوّل) پس از نقل اقوال فقها، در این باره مینویسد:
«إن الإحرام هو توطین النفس علی ترک المنهیّات المعهودة إلی أن یأتی بالمناسک، والتلبیة هی الرابطة لذلک التوطین نسبتها الیه کنسبة التحریمة إلی الصلوة.»(2)
آنگاه از این تعریف، تحلیلی ارائه میدهد که بشرح زیر است:
احرام همان آمادهسازی نفس بر ترک محرّمات است و به تعبیر دیگر: نوعی التزام بدان است و در واقع میان نفس انسان و ترک منهیات گرهی و رابطهای برقرار میشود. طناب و وسیله این گره و ارتباط «تلبیه» است، از این روی نقش بسیار مهمی در احرام دارد و به همین دلیل است که میشود نام آن را تلبیه گذاشت و در تعریف آن گفت: احرام همان تلبیه است. چون تحقّق آن متوقف بر تلبیه است از باب: تسمیة الشیء باسم أشهرِ شروطه أو أجزائه. یا احرام را بر مرکب از این التزام نفسانی و تلبیه اطلاق کرد.
و حق آن است که نیّت همین توطین نفسانی است و ما در واقع معنایِ ]عمیقی[ از نیّت ارائه کردیم.
پس تلبیه در واقع شرطِ تحققِ احرام است که میانِ نفس و ترک محرمات گرهی وعقدی ایجاد میکند و به تعبیر خود شهید، میان این دو «رابط» است و از سویی افعال حج وعمره نقش معکوسی دارند و این رابطه را از بین میبرند، هریک از افعال عمره و حج قدمی به سوی زوال این ارتباط است تا زمانی که آخرین عمل در عمره «تقصیر» و در حج «طواف نساء» انجام شود، این رابطه کاملا از بین میرود(3)ومحرمات حلال میشوند.
شهید ثانی در حاشیه این نگاشته با سکوت خود بر این تعریف مهر تأیید میزند و در مسالک ضمن تحسین آن، آن را نقل و تصویب میکند. صاحب مدارک نیز بر همین نظر است;(4) یکی از فقهای معاصر ضمن بحث نسبتاً مشروحی مینویسد:
«فالمتحصّل مما ذکرناه ان الإحرام عبارة عن الالتزام والنباء النفسانی علی ترک المحرمات وقد جعل الشارع الأقدس لذلک قیوداً وحدوداً وحکم بعدم الخروج عنه بعد تحققه الاّ بالمُحلّ وهذا هو الّذی بنی علیه الشهید وصاحب المدارک ـ قدس سرهما ـ وأظنّ أنّ القائلین بأنه عبارة عن النیة یکون مرادهم ذلک.»(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غایةالمراد، ج1، ص389; نیز خلاصةالاعتبار، چاپ شده در ضمن معادن الجواهر، ج1، ص296 و297; در مجمعالبحرین نیز «احرام» را بدینگونه معنا کرده است. (مجمع البحرین، فخرالدین الطریحی، ج6، ص28، تهران، کتابخانه مرتضوی، چاپ دوم 1395 ه.)
2 ـ همان.
3 ـ همان، ص390
4 ـ بنقل از فقه الصادق، ج10، ص212 و213
5 ـ همان.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی نظریه شهید:
بیگمان شهید تحلیل خوبی از حقیقت احرام کرده است. اما چند نکته در نظریه ایشان مهم مینماید:
1 ـ آیا نظر مشهور و یا گروهی از فقها که احرام را همان نیّت میدانند، همان نظر شهید است؟ مذاهب اهل سنّت چطور؟ پاسخ این سؤال را به تفصیل در آینده بررسی خواهیم کرد.
2 ـ آیا آن دسته از فقیهان که احرام را همان تلبیه میدانند، از این جهت است که تلبیه مهمترین شرط یا جزء آن است یا این که واقعاً حقیقت احرام را همان تلبیه میدانند. به نظر میرسد آنان حقیقت احرام را جزء تلبیه نمیدانند.
3 ـ متأسفانه شهید عزیز ما دلیلی بر مدعای خود نیاورده است.
5 ـ گفتن و انشای تلبیه مقارن با نیّت حج یا عمره
این نظر را مرحوم نراقی در مستند آورده است، آن عالم فرزانه مینویسد:
«... هو ایقاع التلبیة المقارنة لنیّة العمرة أو الحج ولو حکمیة، أو غیره من النیة الفعلیة لأحدهما الواقعة فی الموضع المعین.»(1)
مرحوم نراقی در آغاز مقدمهای بیان کرده که فشرده آن را در این جا باز میگوییم: «احرام در حج نیز مانند احرام در نماز است. و احرام در نماز; یعنی مصلِّی خود را با احرام به فضایی وارد میکند که خنده، خوردن و آشامیدن و... بر وی حرام میشود; یا برای خود به وسیله احرام حالتی به وجود میآورد، به گونهای که «مصلِّی» بر او صدق میکند.
احرام در حج نیز به همین معنا است; یعنی دخول در حج و یا عمره به گونهای که شخص «حاج» و «معتمر» شود یا دخول شخص در حالتی که بسیاری از افعال در آن حالت بر وی حرام است و این حالت همان «ایقاع التلبیة المقارنة لنیة الحج أو العمرة» است.
آنگاه مینویسد:
«والأوّل (همین معنا) هو الذی صرّح به الشیخ فی التهذیبین بل ظاهر کلام الأکثر المصرّحین بعدم انعقاد الإحرام إلاّ بالتلبیة، بل علیه الإجماع عن الإنتصار والخلاف والجواهر والتذکرة والمنتهی وغیرها.»(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مستند الشیعه، ج2، ص193; ونیز جواهر، ج18، ص197 و198
2 ـ مستند الشیعه، ج2، ص193
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی:
در سخنان ایشان مطالبی قابل توجه است که مهمترین آنها عبارتند از:
1 ـ متأسفانه ایشان این معنا را به شیخ در خلاف، تهذیب و استبصار نسبت داده است. سخن شیخ را در خلاف نقل کردیم و سخن دیگر ایشان را در تهذیب خواهیم آورد. و شگفتا که این نظر را به «اکثر» نسبت میدهد! و شگفتتر منسوب دانستنش به تذکره و منتهی است.
نخستین کسی که این موضوع را بسیار مفصّل مورد بحث قرار داده، مرحوم نراقی در مستند است. اما ایشان اقوال فقها را صحیح نقل نکرده است; مثلا میتوانست به غایةالمراد شهید رجوع کند که چهار نظر در آن مطرح شده است.(1)
به نظر میرسد که این عالم بزرگوار توجه چندان به مقصود قائلان نکرده و بیشتر به اجتهاد خود در نقل اقوال تکیه کرده است.
متأسفانه غالب فقهای بعدی نیز اقوال فقهای گذشته را از قول مرحوم نراقی نقل کرده و به منابع اصلی رجوع ننمودهاند.(2) و مهمتر این که بخشی از عبارت نراقی را، صاحب جواهر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غایةالمراد، ج1، ص390-388
2 ـ فقه الصادق، ج10، ص213 و...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل کرده،(1) لیکن نام نراقی را نیاورده است.
2 ـ اشکالات مختلفی بر تعریف ایشان وارد است که برخی از آنها عبارت است از:
الف: روایاتی که دلالت دارد: تلبیه با احرام مغایر است و احرام قبل از تلبیه میباشد،(2)با این نظر مغایرت دارد. این روایات را در پایان همین بخش میآوریم.
ب: روایاتی که به صراحت دلالت دارد احرام باید در میقات باشد و در عین حال تأخیر تلبیه را از میقات جایز میشمارد.
ج: فقها تصریح کردهاند اگر عقد احرام را ببندد ولی تلبیه را ـ که شرط آن است ـ هنوز نگفته است، اگر مرتکب یکی از منهیّات شود کفاره بر او واجب نیست پس فقها در واقع در «عقد احرام» تلبیه را دخیل نمیدانند بلکه آن را مؤثر در تحقق آن میدانند.
د: بسیاری از فقها تصریح میکنند تلبیه از واجبات احرام است، پس معلوم میشود حقیقت احرام غیر از تلبیه است.
ه: بسیاری از فقها حکم کردهاند که باید خود احرام را نیّت کند، اگر تلبیه همان احرام باشد معنای این سخن آن است که خود تلبیه را نیت کند و این مثل آن است که بگوییم در نماز لازم است تکبیرةالاحرام را نیت کنیم و نیّت صلوة متعلقش تکبیرةالاحرام است و این واضحالفساد است.
این اشکالات را خود ایشان نیز مطرح کرده و در مقام جواب برآمده است و البته جواب کارسازی از پارهای از مهمترین این اشکالها نداده است. مهمترین اشکال، منافات این نظریه با روایات است که جواب درخوری از آن نداده است. در پایان این بخش به تفصیل روایات را بررسی میکنیم.
6 ـ گفتن تلبیه و لبس ثوبین به شرط مقارنت با نیّتِ عمره یا حج
این تعریف نیز از آنِ صاحب مستند است. برای این نظریه نیز دلایل و مؤیداتی آورده است. البته ایشان تعبیر دیگری دارد که خلاصهاش همین معنا است.(3)
7 ـ نتیجه و حاصل التزامِ به ترک محرمات یا ...
این نظر مرحوم حکیم در «مستمسک» است. آن عالم فرزانه پس از نقل و نقد اقوال فقها در معنای احرام; مینویسد: محال است نیّت حقیقت احرام باشد و احرام امری است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ جواهر، ج18، ص200-197
2 ـ وسایل، باب 34 از ابواب احرام.
3 ـ مستند الشیعه، ج2، ص193
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعتباری که عبارت است از التزام به تروک احرام یا نتیجه و حاصل این التزام و خلاصه پس از بررسیهای پیاپی به این نتیجه میرسد که نه نیّتِ تروک احرام است و نه التزامِ به تروکِ احرام. بلکه احرام چیزی است که مسبّب از التزام به ترک محرمات است و یا منشأ آن نیّت ترک محرمات است.
پس احرام صفتی اعتباری است که از التزام نفسانی به ترک محرمات و یا از نیّتِ ترک محرمات حاصل میشود و به دست میآید.(1)
آن بزرگوار مینویسد:
«فهو صفة اعتباریة تحصل بأحد السببین أما الإلتزام بترک المحرمات أو نیة ترک المحرمات. لا أنّه نفس ترک المحرمات ولا أنّه نفس نیّةِ ترکِ المحرمات فإنّ الأوّل خلاف الإجماع والثانی غیر معقول.»(2)
بررسی:
اولا: محال بودن «نیّت» به عنوان حقیقت احرام، سخنی است باطل و در آینده بررسی خواهد شد.
ثانیاً: بر فرض که چنین باشد، ایشان هیچ شاهدی از روایات و یا غیر آن برای تعریف خود نیاورده است; به هر حال احدی شک ندارد که احرام یک عنوان شرعی است و تعریف آن زمانی صحیح است که برگرفته از روایات باشد. و ایشان هیچ شاهد روایی برای آن نیاوردهاند بلکه روایاتی برخلاف آن داریم.
8 ـ احرام همان تروک (ترک محرمات) است
این دیدگاه را فاضل هندی ـ قدس سرّه ـ در کشفاللثام آورده است.
توضیح سخن آن بزرگوار این است که واقعیّت احرام ترک همان محرماتی است که برای محرم جایز نیست و تلبیه و لبس ثوبین از وسایل تحقّق احرامند و نه خود آنها; در واقع احرام مثل صوم است و حقیقت صوم جز «ترک مفطرات» نیست. در احرام نیز همین شیوه جریان دارد و احرام همان ترک محرماتی است که محرم باید از آن پرهیز کند، از این رو چون در تروک نیازی به نیت نیست، در احرام به نیت نیازی نداریم.(3)
صاحب عروةالوثقی به این نظر توجهی ویژه داشته است و در ردّ آن مینویسد: «ولا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مستمسک العروة الوثقی، ج11، ص360-358
2 ـ همان، ص360
3 ـ کشف اللثام، ج1، ص312
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
وجه لما قیل من الإحرام تروک وهی لا تفتقر الی النیة.»(1)
9 ـ احرام همان تلبیه است
یکی از اقوال مهم در باب حقیقت احرام آن است که احرام همان تلبیه است. نخستین کسی که به صراحت بر این دیدگاه تأکید ورزید، سید مرتضی بود.
آن بزرگوار در این باره مینویسد:
«ومما انفردت به الإمامیّة القول بوجوب التلبیة فعندهم أنّ الإحرام لا ینعقد إلاّ بها إلاّ أنّ أبا حنیفة واِن وافق فی وجوب التلبیة فعنده أنّ الإحرام ینعقد بغیرها من تقلید الهدی وسوقه مع نیة الإحرام.»
وقال مالک والشافعی: «التلبیة لیست بواجبة ویصحّ الدخول فی الإحرام بمجرّد النیة.»(2)
آنگاه آن علم هدایت دو دلیل بر این مدعا اقامه میکند:
1 ـ اجماع مکرّر داریم که با تلبیه، احرام محقق است و بدون آن احرام محقق نمیشود.
2 ـ قرآن حج را به صورت کلّی واجب کرده است و بیان جزئیات آن را خداوند به عهده پیامبر گذاشت، آنگاه چند روایت بدین مضمون نقل میکند. یکی از آن روایتها را از فریقین نقل میکند: «أنّ النبیّ لبّی لمّا أحرم» و روایات دیگر را از اهل سنّت.
بررسی:
به نظر میرسد مرحوم سید در صدد بیان این نکته نیست که حقیقتِ احرام تلبیه است، بلکه در پی آن است که اصل نقش تلبیه را در آن بنمایاند و این امری است روشن و اجماعی و همه فقهای شیعه بدان فتوا دادهاند; یعنی آن را از واجبات احرام شمردهاند اما با این حال برخی از چهرههای برجسته فقاهت شیعه سخن ایشان را اینگونه فهمیدهاند که حقیقت احرام همان تلبیه است.
ابن ادریس در سرائر در زمره این گروه است، آن فقیه فرزانه مینویسد:
«وذهب بعض أصحابنا أنه لا ینعقد الإحرام فی جمیع أنواع الحجّ إلاّ بالتلبیة فحسب وهو اختیار السید المرتضی وبه أقول لأنّه مجمع علیه ...»(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عروة الوثقی، فصل فی کیفیة الاحرام، مسأله 2
2 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، الإنتصار، ج7، ص124
3 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، السرائر، ج8، ص504
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
افزون بر ابن ادریس، گروهی از فقیهان دیگر همین معنا را از سخن سید مرتضی فهمیدهاند. بر فرض منظور سید این باشد اوّلا: چنین اجماعی وجود ندارد چون شیخ طوسی مخالف این نظر است، البته در غیر از تهذیب و ثانیاً اجماع مدرکی است و مدرک نیز برای ما معلوم است و در اختیار ما است. و قاعده در چنین مواردی آن است که باید سراغ مدرک رفت ودر ابعاد مختلف آن کاوش کرد.
دلیل دوّم ایشان روایاتی است که نخستین و مهمترین آنها نه تنها بر مدعای ایشان دلالت ندارد بلکه بعکس ظهور در معنای مخالف دارد «انّ النبیّ لَبّی لَمّا أحرم» ظاهر این روایت آن است که پیامبر همراه با احرام تلبیه گفت، پس معلوم میشود تلبیه غیر از احرام است و باید مقارن با آن باشد. اگر از این ظهور صرفنظر کنیم و بگوییم «لمّا أحرم» بر تغایر میان احرام و تلبیه دلالت ندارد و نهایت دلالتش آن است که تلبیه شرط و یا جزء احرام است.
بعید نیست نظر محقق در شرایع(1) و نظر یحیی بن سعید حلی در الجامع للشرایع(2)وعلامه در قواعد(3) و... ; یعنی همه فقهایی که تعبیر «لا یتحقق الإحرام الاّ بالتلبیة» را دارند همین نظر باشد.
و نیز به احتمال بعید، نظر صدوق در مقنع(4) و شیخ در «الجُمَل والعقود»(5) نیز همین باشد.
از دیگر طرفداران این نظریه، جناب شیخ طوسی در تهذیب است. آن بزرگوار پس از نقل روایات فراوان، به روایاتی برمیخورد که برطبق آنها مادامی که تلبیه نگوید حتی با نیت احرام یا به تعبیری عقد احرام، اگر یکی از منهیات را بجا آورد کفاره واجب نیست; زیرا احرام محقق نشده است و حقیقت احرام همان تلبیه است.
در جلد 5 تهذیب ذیل روایت 276 مینویسد:
«والمعنی فی هذه الأحادیث أنّ مَن اغتسل للإحرام وصلّی وقال ما أراد من القول بعد الصلوة; لم یکن فی الحقیقة محرماً وانّما یکون عاقداً للحجّ والعمرة وإنّما یدخل فی أن یکون محرماً اذا لبّی.»(6)
شگفت از مرحوم نراقی است که از کجای سخن ایشان این استفاده را کرده است که احرام: «ایقاع التلبیة المقارنة لنیة العمرة أو الحجّ» بلکه این سخن صراحت در عدم مقارنت دارد و به روشنی احرام را همان تلبیه میداند. در استبصار نیز سخن مشابه دارد.(7)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان، ج8، ص627
2 ـ همان، ص700
3 ـ همان، ص745
4 ـ همان، ج7، ص21
5 ـ همان، ص227
6 ـ تهذیب، ج5، ص83، فی صفة الإحرام، ح276
7 ـ استبصار، ج2، ص190، ذیل حدیث 683
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
10 ـ نظریه آیةالله خویی
ما در خارج بیش از سه چیز نداریم:
1 ـ عزم بر ترک محرمات احرام.
2 ـ تلبیه.
3 ـ حکم شارع به حرمت امور معلومه.
و حقیقت احرام جز این سه امر نمیتواند باشد، اما عزم و نیت ـ گرچه نظر مشهور فقها در معنایِ احرام همین است ـ نمیتواند حقیقت احرام را سامان دهد; زیرا دلیلی بر آن نداریم. و اما محرمات معلوم نمیتواند احرام باشد; زیرا روشن است که آنها احکام شرعی مترتب بر احرامند; در واقع احرام موضوع برای اینها است و با تحقق آن، این احکام بر آن مترتب میشود.
آنگاه خود به توضیح معنای احرام میپردازد و مینویسد:(1)
«ظاهر روایات آن است که تلبیه سبب احرام است و به تکبیرةالاحرام نماز میماند، بدین سان تلبیه اوّلین جزء از اجزاء حج است، همانطور که تکبیر نخستین جزء نماز است و این تلبیه و اشعار(2) است که انسان را وارد حج میکند و این امور بر وی حرام میشود و تا زمانی که تلبیه را نگفته است این امور بر وی حلال است.(3)]گرچه نیت احرام را کرده باشد[
آنگاه بر این مدعا به صحیحه عبدالرحمن بن حجاج و صحیحه حفص بختری تمسک میکند در صحیحه اوّل چنین آمده است:
«فی الرّجل یقع علی أهله بعد ما یعقد الإحرام ولم یلبّ، قال: لیس علیه شیء.»(4)
مینویسد: این روایت شریف به روشنی نشان میدهد که تا انسان تلبیه نگوید محرم نیست. گرچه نیّت احرام کرده باشد; زیرا مقصود حضرت ـ علیهالسلام ـ از «عقد احرام» همان «نیت» است.
و در صحیحه حفص بختری چنین آمده است:
«فیمن عقد الإحرام فی مسجد الشجرة ثمّ وقع علی أهله قبل أن یلبّی؟ قال: لیس علیه شیء.»(5)
ایشان در تفسیر «عقد احرام» مینویسد: اَیْ بنی علیه وعقد قلبه علی ذلک.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ معتمد العروة، ج2، ص477 و478
2 ـ اشعار در حج قران به جای تلبیه است.
3 ـ المعتمد، ج2، ص478
4 ـ وسایل الشیعه، ج13، انتشارات آل البیت، باب 11 من تروک الإحرام، ح1
5 ـ وسایل، ج13، باب 14 من ابواب الإحرام، ح13
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی:
این دو روایت دلالت میکند که بدون تلبیه احرام محقق نمیشود یا به عبارت دقیقتر، بدونِ تلبیه احرام کامل نیست و مؤثّر نمیباشد و این مطلب را همه فقیهان شیعه قبول دارند; زیرا تلبیه را از واجبات احرام میشمارند. منافاتی ندارد تلبیه را در احرام مؤثر بدانیم ولی آن را خارج از حقیقت احرام قرار دهیم، همانطور که طهارت در صحت و تحقق صلوة مؤثر است و خارج از حقیقت آن. بلکه به نظر ما این دو صحیحه دلالت روشن دارد که ماهیت احرام غیر از تلبیه است چون در هر دو روایت فرض آن است که احرام بسته شده وتحقق یافته است اما هنوز تلبیه نگفته است. البته انکار نمیکنیم که این دو روایت، تلبیه را مؤثر در تحقق احرام میداند و میتوان بدانها استدلال کرد که تلبیه از واجبات احرام است.
ایشان چندین روایت دیگر آورده است که مضمون غالب آنها بر تأثیر تلبیه در تحقق حقیقتِ احرام دلالت دارد; علاوه بر این که ایشان تأکید میکنند که ما منظورمان آن نیست که احرام خود تلبیه است بلکه مقصود آن است که انسان با تلبیه داخل احرام میشود. در این باره مینویسد:
«انّ المستفاد من الرّوایات المعتبرة الکثیرة أن التلبیة سبب للإحرام وبها یدخل فی الإحرام وقبلها لا یکون محرماً ولکن لیس مرادنا من ذلک أنّ الإحرام یصدق علی التلبیة أو التلبیة صادق علی الإحرام فانّ المکلف بسبب التکبیرة یدخل فی الصلوة وکذلک بالتلبیة بقصد الحج یدخل فی الإحرام وفی اوّل جزء من الحج بل مرادنا أن الإحرام ادخال نفسه فی حرمة الله غایة الأمر إنّما یدخل فی حرمة الله بسبب التلبیة ... وبعبارة اُخری ما استفدناه من الروایات أنّ الإحرام شیء مترتّب علی التلبیه لا انّه نفس التلبیه ... ولا یدخل فی هذه الحرمة الالهیة الاّ بالتلبیة.»(1)
ایشان در این سخن دو مدعا دارند:
1 ـ این که تلبیه سبب تحقق احرام است. تمام ادلهای که ایشان آوردهاند ـ اگر صحیح باشد و تمام ـ به این مدعا برمیگردد و برای اثبات آن بکار رفته است.
2 ـ معنای احرام و حقیقت آن «ادخال نفسه فی حرمة الله» است در واقع مثل طهارت ووضو که این مسحات و غسلات سبب است برای طهارتِ مأمور به، تلبیه سبب است برای تحقق حقیقت احرام که «ادخال نفسه فی حرمة الله» است.
متأسفانه ایشان برای این ادعا هیچ دلیلی نیاورده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ معتمد الشیعه، ج2، ص482
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی کلّی اقوال و رأی صواب
بیشک احرام مفهومی است شرعی و ما نمیتوانیم در تعیین معنای آن، جز از روایات کمک بگیریم.
احرام در لغت
در اقربالموارد چنین آمده است:
احرم: «الرجل دخل فی الحرم. وفی حرمة لا تُهتَک(1) وفی الشهر الحرام.»
و در «العین» مینویسد:
«أحرم الرّجل فهو محرم وحرام ... وأحرمت أی دخلت فی الشهر الحرام. والحرمة ما لا یحلّ لک انتهاکه.»(2)
مؤلفان المعجم الوسیط در معنای آن نوشتهاند:
احرم الرجل: «دخل فی الحرم، أو البلد أو فی الشهر الحرام ... وبالصلوة دخل فیها.»(3)
و در قاموس مینویسد:
احرم: «دخل فیه، أو فی حرمة لا تهتک أو فی الشهر الحرام.»(4)
معنای اصطلاحی و فقهی احرام
آنچه مهم است معنای اصطلاحی احرام است. از میان معانی دهگانه گذشته، دو دسته از آنها قابل توجه و درخور بررسی و دقّت است:
1 ـ آن گروه از تعریفات که احرام را خود تلبیه، ایقاع التلبیه میدانست چون روایاتی در این باره آمده است این سری از اقوال شایان توجه است.
2 ـ آن دسته از تعریفات که احرام را به معنای «نیّت» میدانست که در سخنان فقها، گاه از آن تعبیر به «التزام» و گاه به «توطین نفس» و بیشتر به «نیّت» شده است.
دلایل گروه اوّل: «تلبیه»
برای این نظریه به روایات فراوانی تمسک شده است و میتوان تمسک کرد به:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اقرب الموارد، ج1، ص23
2 ـ ترتیب کتاب العین، خلیل بن احمد با تنظیم محمدحسن بکایی، ص174، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1414 ه.
3 ـ المعجم الوسیط، ج1، ص129
4 ـ ترتیب القاموس المحیط، ج1، ص627
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صحیحه عبدالرحمن بن حجاج.
2 ـ حفص بختری (بررسی آنها در توضیح نظریه آیةالله خویی گذشت.)
3 ـ صحیحه حماد بن عیسی عن حریز «فإنّه إذا أشعرها وقلّدها وجب علیه الإحرام ...». «وجب» به معنای «ثبت» است.(1)
4 ـ صحیحه معاویة بن عمار: «یوجب الإحرام ثلاثة أشیاء التلبیة والإشعار والتقلید فإذا فعل شیئاً من هذه الأمور فقد أحرم.»(2)
5 ـ صحیحه معاویة بن وهب: عن الصادق ـ علیهالسلام ـ : «عن التهیّؤ للإحرام ... فتحرمون کما أنتم فی محاملکم، تقول: لبّیک اللّهمّ لک لبّیک ...»(3)
6 ـ صحیحه معاویة بن عمار: «اذا فرغت من صلوتک وعقدت ما ترید ]أی عزمت علی الإحرام[ فقم وامش هنیئةً فاذا استویت بک الأرض ماشیاً کنت أو راکباً فلَبِّ.»(4)
7 ـ صحیحه حلبی ... «وقّت لأهل المدینة ذاالحلیفة وهو مسجد الشجرة کان یصلی فیه ویفرض الحج فاذا خرج من المسجد وسار واستویت به البیداء حین یحاذی المیل الأوّل أحرم.»(5)
استدلال به این روایت بدینگونه است که عزم بر حج و نیّت در مسجد شجره انجام میشود ولی آنچه در بیدا انجام میشود تلبیه است و در حدیث بر آن احرام اطلاق شده است.
و روایات صحیحه دیگری مثل صحیحه بزنطی(6) و صحیحه احمد(7) و صحیحه عمر بن یزید.(8) و روایات غیر صحیحهای که نیازی به آنها نداریم.
بررسی روایات:
برخی از این روایات به روشنی دلالت دارد که تلبیه مؤثر است در تحقق احرام شرطِ تحقق و وجود آن است نه جزء ماهیت و یا تمام ماهیت آن; مانند صحیحه عبدالرحمن بن حجاج، حفص بختری و صحیحه معاویة بن عمّار.
اما ظاهر برخی از این روایات آن است که احرام همان تلبیه است; مثل صحیحه عمر بن یزید «من أشعر بدنته فقد أحرم وان لم یتکلم بقلیل ولا کثیر.» ومثل صحیحه حلبی و بزنطی و مهمتر از همه صحیحه معاویة بن عمار (حدیث شماره 4)
حق این است که تأمل اندکی در این روایات وقتی در کنار روایاتی قرار گیرد که تنها تلبیه را دخیل در احرام میداند و روایاتی که به صراحت آن را غیر از احرام میداند نشان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ باب 12 من اقسام الحج، ح19
2 ـ باب 12 من اقسام الحج، ح20
3 ـ وسایل، باب 12 من اقسام الحج، ح21
4 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح3
5 ـ وسایل، باب 1 من ابواب المواقیت، ح4
6 ـ وسایل، باب 22 من ابواب الإحرام، ح4 و1
7 ـ وسایل، باب 22 من ابواب الإحرام، ح4
8 ـ وسایل، باب 12 من اقسام الحج، ح21
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
میدهد که این احادیث نیز نشانگر مدخلیّت تلبیه است در احرام و نه دخالت آن در ماهیت آن. اکنون برای روشن شدن مطلب به ذکر روایاتی میپردازیم که صریحاً یا ظاهراً تلبیه را غیر از احرام میداند:
1 ـ صحیحه معاویة بن عمار: عن أبی عبدالله ـ علیهالسلام ـ : «صلّ المکتوبة ثمّ أحرم بالحج أو بالمتعة وأخرج بغیر تلبیة حتی تصعد الی البیداء ... فاذا استویت بک الأرضُ راکباً کنت أو ماشیاً فلبِّ.»(1)
این روایت بروشنی دلالت میکند که تلبیه غیر از احرام است چون احرام در میقات است و تلبیه در بیدا. و البته منافی نیست با روایاتی که آن را دخیل در احرام میدانست. دو صحیحه دیگر نیز به همین مضمون از معاویة بن عمار نقل شده است.
2 ـ خبر شیخ مفید: «اذا أحرمت من مسجد الشجرة فلا تلبِّ حتی تنتهی إلی البیداء.»(2)
3 ـ صحیحه هشام بن الحکم عن أبی عبدالله ـ علیهالسلام ـ قال: إن أحرمتَ من غمرة ومن یرید البعث صلّیتَ وقلتَ کما یقول المحرم فی دبر صلوتک وإن شئت لبّیتَ من موضعک. والفضل أن تمشی قلیلا ثمّ تلبّی.(3)
و روایات فراوان دیگری که بر این مضمون دلالت دارد.
دستهای دیگر از اخبار که مفادش لزوم احرام بستن از مواقیت است ـ که البته مستفیض بوده و فقیهان برطبق آنها فتوا دادهاند ـ وقتی ضمیمه شود به اخباری که تأخیر تلبیه را جایز میشمارد(4) ـ که این روایات نیز مستفیض است نتیجه میشود که احرام غیر از تلبیه است. تلبیه بعد از میقات جایز است ـ طبق این روایات ـ گفته شود. پس معلوم میشود با احرام که باید در میقات باشد تفاوت دارد.
دسته سوّم اخباری است که دلالت دارد: اگر کسی احرام بست و هنوز تلبیه نگفته است، اگر در این مدت یکی از تروک احرام را انجام دهد کفاره بر وی واجب نیست. برطبق این اخبار، بسیاری از فقیهان شیعه ـ اگر نگوییم اجماع است ـ فتوا دادهاند این روایات بخوبی نشان میدهد حقیقت احرام امری دیگر است و مغایر با تلبیه. چون در آنها احرام بر «فعلی مثلا نیّت» اطلاق شده است و عقد احرام مفروض است با این که تلبیهای گفته نشده است. به عنوان نمونه:
صحیحة عبدالرحمن بن حجاج عن أبی عبدالله ـ علیهالسلام ـ فی الرجل یقع علی أهله بعدما یعقد الإحرام ولم یلبّ؟ قال ـ علیهالسلام ـ : «لیس علیه شیء»(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح6
2 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح9
3 ـ وسایل، باب 35 من ابواب الإحرام، ح1
4 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح1
5 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
روایاتی از این دست به روشنی نشان میدهد که حقیقت احرام مغایر است با تلبیه، گرچه تلبیه در تحقق آن نقش اصلی را دارد.
صحیحه دیگر وی،(1) صحیحه جمیل بن دراج،(2) صحیحه یا خبر حفص البختری(3)و... در زمره این اخبارند.
برخی این روایات را بر این معنا حمل کردهاند که تأخیر تلبیه از میقات و عقدالاحرام جایز نیست و آنچه جایز است و تأخیر آن ومدلولِ روایات، جواز بلند گفتن تلبیه است والاّ تلبیه را باید در میقات گفت چون احرام همان است.(4)
اما این جمع، جمعی تبرعی بیش نیست و چارهای نداریم جز این که بگوییم این روایات دلالت میکند: احرام مغایر است با تلبیه.
دلایل قولِ به «نیّت»
در میان روایاتی که گذشت، به نظر میرسد صحیحه عبدالرحمن بن حجّاج (بعدَما یعقد الإحرام ولم یلبّ) و صحیحه یا خبر حفص بختری (فیمن عقد للاحرام من مسجد الشجرة...) و صحیحه دیگر معاویة بن عمار (اذا فرغتَ من صلوتک وعقدت ماترید); یعنی عزم بر احرام کردی، دلالت دارد بر این که احرام همان نیت یا به عبارتی عزمِ بر ترک محرمات مخصوص و انجام حج یا عمره است که در روایت با عنوان «عقد» از آن تعبیر شده است.
در صحیحه دیگری از معاویة بن عمار چنین آمده است:
«لا یکون الإحرام إلاّ فی دبر صلوة مکتوبة أو ناقله ... فاذا انتفلت من صلوتک فاحمد الله واثن علیه و صلِّ علی النبیّ ـ صلّی الله علیه وآله ـ وتقول: اللّهم انّی أسألک أن تجعلنی ممن استجاب لک إلی أن قال فیه: أحرّم لک شعری وبشری ولحمی ودمی وعظامی ومخّی وعصبی من النساء والثیاب والطیب.»(5)
روایات دیگری نیز در این باره آمده است که روایت عبدالله بن سنان(6) و ابیالصلاح مولی بسام الصیرفی(7) در زمره آنها است.
علاوه بر این که ما در اینجا جز نیّت، تروک احرام، تلبیه و لُبس ثوبین امر دیگری نداریم و وقتی تروک احرام (که بسیار واضح است نمیتواند احرام باشد) لُبس ثوبین (نه کسی ادعا کرده است که لبس احرام است و نه دلیلی دارد) و تلبیه نتواند حقیقت احرام را تشکیل دهد لا محاله باید بگوییم احرام همان نیّت است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح3
2 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح6
3 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح13
4 ـ فقه الصادق، ج10، ص210
5 ـ وسایل، باب 16 از ابواب احرام، ح1
6 ـ وسایل، باب 16 من ابواب الاحرام، ح1
7 ـ وسایل، باب 16 من ابواب الاحرام، ح2
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
به همین دلیل است که روایات متعددی درباره نیّت آمده است. و صاحب وسایل علاوه بر روایاتی که در این باره در لابلای ابواب آورده است سه باب را به این احادیث اختصاص داده و برای هریک عنوانی انتخاب کرده است. مشهور فقهای شیعه و چهرههای برجستهای چونان شیخ انصاری نیز این نظر را برگزیدهاند و برطبق این روایات فتوا دادهاند.
آیةالله خویی مینویسد: «فقد التزم الشیخ الانصاری بل المشهور بأنه حقیقة الاحرام.»(1)
و در کلام فقها گاه از آن به توطین نفس و گاه التزام به ترک منهیات و تروک احرام وگاه به نیّت و عزم تعبیر کردهاند. گرچه این مفاهیم اندکی باهم تفاوت دارد اما استخوانبندی و بنیاد آنها یکی است.
متعلق این نیّت، التزام یا توطین نفس، میتواند ترک محرمات احرام و میتواند انجام افعال حج یا عمره باشد و کسی نگفته است که نیّت کنیم خودِ احرام را تا توقف الشیء علی نفسه لازم آید.
نتیجهگیری و فشرده پژوهش
در حقیقت احرام، فقیهان شیعی انظار و دیدگاههای متفاوت و متعددی دارند. تأمل در روایات انسان را بدین نکته رهنمون میسازد که حقیقت احرام تصمیم بر ترک منهیات مخصوص و یا انجام حج و آماده شدن برای این مهم است.
بخش دوّم
حقیقتِ «احرام» در دیگر مذاهب اسلامی
1 ـ حنفیان
فقیهان حنفی حقیقت احرام را تلبیه میدانند; تلبیهای که مشروط به نیّت است; از دیدگاه آنان احرام همان تحریم مباحات بر نفس است که تلبیه حقیقت آن را تشکیل میدهد و نیّت شرط تحقق آن است.
در فتحالقدیر مینویسد:
«حقیقته الدخول فی الحرمة.»(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ معتمد، ج2، ص478
2 ـ فتح القدیر، چاپ اوّل، 1315 ه.ق.، ج2، ص134
و نیز الفقه الاسلامی وادلته، وهبه الزحیلی، ج3، ص123 و124; و نیز موسوعة الفقه الإسلامی المقارن، ج3، ص245
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بر طبق نظر مفسران فقه حنفی مقصود وی آن است که در احرام التزام به ترک محرمات شرط است و تلبیه آن را تحقق میبخشد. پیش از این از خلاف شیخ نقل کردیم که حنفیان حقیقت احرام را همان تلبیه میدانند. مؤلفان کتاب «الموسوعة الفقهیة الکویتیه» در این باره چنین مینویسند:
«الاحرام عند الحنفیة هو الدخول فی حرمات مخصوصة غیر انّه لا یتحقّق شرعاً إلاّ بالنیة مع الذکر أو الخصوصیة.»
والمراد بالدخول فی حرمات: التزام الحرمات.
والمراد بالذکر: التلبیة ونحوها مما فیه تعظیم الله تعالی.
والمراد بالخصوصیة: ما یقوم مقامها من سوق الهدی أو تقلید البدن.(1)
گو این که یک نکته را ـ شاید به دلیل روشن بودنش ـ توضیح ندادهاند و آن این که نیت شرط است و تلبیه رکن و حقیقتِ احرام.
2 ـ مالکیان
حقیقت احرام نیّت است; نیتی که به عمره و یا حج و یا به هر دو تعلّق میگیرد و آنچه ملاک است قصد قلبی و درونی است و لفظ هیچ اهمیتی ندارد و بهتر آن است که فقط قصد کند و از آوردن الفاظ خودداری نماید حتی اگر الفاظ وی با نیتش مخالف باشد، نیت به قوت خود باقی است و معتبر است و همان ملاک است.(2)
البته این بدان معنا نیست که زبان از تلبیه باز دارد، بلکه مقصود آن است که نیّت را آشکار نکند والاّ تلبیه و تجرّد از مخیط لازم است گرچه جزء حقیقت احرام نیست لذا اگر نیّت را بدون تلبیه یا تجرّد از مخیط انجام دهد احرام او صحیح و کامل است ولی باید کفاره بدهد (حیوانی را قربانی کند)(3)
3 ـ شافعیان
از دیدگاه فقیهان شافعی مذهب، احرام، نیّت است و این نیت به دخولِ در مناسک تعلق میگیرد. پس احرام بدون نیّت تحقق نمییابد و اگر تنها نیّت کند و تلبیه نگوید مجزی است اما اگر تلبیه بگوید ولی نیّت نکند احرام او منعقد نشده است و اگر بخواهد هم نیّت نماید و هم تلبیه را بر زبان جاری سازد، ضرورتی ندارد نیت با تلبیه مقارن باشد.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الموسوعة الفقهیة الکویتیة، باب احرام، ص129، متأسفانه کتابخانه دانشگاه این کتاب را ندارد.
2 ـ الفقه الاسلامی وادلته، ج3، ص122; و نیز موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص345
3 ـ الفقه الاسلامی وادلته، ج3، ص122
4 ـ همان; و الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ماده احرام، ص128
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برخی در حقیقت احرام از نگاه شافعیان چنین نوشتهاند:
«هو الدخول فی حج أو عمرة أو فیهما أو فیما یصلح لهما أو لأحدهما.»
4 ـ حنبلیان
حنبلیان نیز همان نظر شافعیان را دارند، آنان احرام را همان نیت نسک (مناسک) میدانند; یعنی دخول در مناسک و دخول در مناسک را از آن روی احرام نامیدهاند که انسان با وارد شدن به فضای انجام مناسک بسیاری از حلالها را برخود حرام میسازد.(1)
فقیه نام آشنا و بلندآوازه حنبلی، ابن قدامه در المغنی مینویسد:
«الواجب النیة وعلیها الإعتماد(2) ... والإحرام ینعقد بالنیة(3) ... والتلبیة فی الاحرام مسنونة.(4)
خلاصه انظار مذاهب چهارگانه
بطور بسیار فشرده حنفیان نیّت را شرط احرام میدانند و آن را دخول در حرمتِ افعالِ مخصوصی که با تلبیه محقق میشود میدانند، به عبارت دیگر احرام تلبیه است ولی سه مذهب دیگر احرام را همان نیت میدانند.
5 ـ ظاهریان
از ظاهر سخن ابن حزم در المحلی چنین استفاده میشود که ایشان حقیقت احرام را «الدخول فی الحج أو العمرة» میداند که با لبس لباس مخصوص و تلبیه یا نیت آن محقق میشود.(5)
6 ـ زیدیان
زیدیان نیز حقیقت احرام را همان نیّت میدانند و متعلق نیت باید حج یا عمره یا هر دو باهم باشد و این نیّت باید در میقات تحقق یابد و باید همراه با تلبیه باشد گرچه تلبیه از قلمرو حقیقت آن خارج است.(6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان.
2 ـ المغنی، عبدالله قدامة، بیروت، دارالفکر، ج3، ص126
3 ـ همان، ص127
4 ـ همان، ص129
5 ـ المحلی، ابن حزم، بیروت، دارالجیل، ج7، ص78، مسأله 823; ونیز موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص245
6 ـ موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص246
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
7 ـ اباضیان (اباضیه)
به نظر فقیهان اباضی حقیقت احرام عبارت است از نیّت احرام برای حج یعنی نیتی که به احرامِ برایِ حج تعلق گیرد و تلبیه گفتن است. پس این دو باهم حقیقت احرام را سامان میدهد و تا تلبیه نگوید داخل حج یا عمره نمیشود.(1)
پی نوشتها:
________________________________________
1 ـ مستند الشیعه فی احکام الشریعه، ج2، ص1932 ـ جواهرالکلام، ج18، ص1993 ـ مختلف الشیعه، قم، مرکز تحقیقات اسلامی، چاپ اول، 1415 ه . ق. ، ج4، ص70-694 ـ جواهرالکلام، ج18، ص1995 ـ همان، 230-1996 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، جواهر الفقه، ج7، ص257. مرحوم نراقی در مستند این مطلب را نادیده گرفته و به درستی روشن نیست که در کجای «جواهر الفقه» نظری دیگر را یافته و آن را به ابن براج نسبت داده است! (مستند، ج2، ص193)7 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، جواهرالفقه، ص2698 ـ کتاب الخلاف، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج2، ص289 و2909 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، سرائر؛ ج8، ص50410 ـ این نظر را بسیاری از متأخرین به ابن ادریس نسبت داده اند. (مسالک، ج1، ص105؛ فقه الصادق، ج10، ص207؛ مستمسک العروة الوثقی، ج11، ص258 و...)11 ـ غایة المراد فی شرح نکت الإرشاد، ص39012 ـ همان. این کتاب ارزنده عبارت است از شرح شهید اوّل بر ارشاد، ضمنا شهید ثانی حاشیه ای بر آن دارد که در سال 1373 جلد نخستش به چاپ رسید.13 ـ مرحوم ابن ادریس در لابلای کلمات خود به تاریخ تقدّم و تأخّر آثار شیخ اشاره می کند؛ از جمله در ج2، ص56314 ـ حیاة الشیخ الطوسی در مقدمه النهایة ونکتها (ج1، ص71) چاپ شده است.از سخنان آیة اللّه بروجردی نیز استفاده می شود که تبیان در زمره آخرین نوشته های شیخ بوده است. «زبدة المقال فی خمس الرسول والآل»، ص6115 ـ مبسوط، ج1، ص308-30716 ـ کتاب الحج، تقریرات درس مرحوم داماد، مقرر آقای جواد آملی، ج1، ص13017 ـ غایة المراد، ج1، ص38818 ـ همان.19 ـ مسالک الافهام، ج1، ص10520 ـ به نقل المعتمد فی شرح العروه، آیة اللّه خویی، ج2، ص47821 ـ غایة المراد، ج1، ص389؛ نیز خلاصة الاعتبار، چاپ شده در ضمن معادن الجواهر، ج1، ص296 و297؛ در مجمع البحرین نیز «احرام» را بدین گونه معنا کرده است. (مجمع البحرین، فخرالدین الطریحی، ج6، ص28، تهران، کتابخانه مرتضوی، چاپ دوم 1395 ه .)22 ـ همان.23 ـ همان، ص39024 ـ بنقل از فقه الصادق، ج10، ص212 و21325 ـ همان.26 ـ مستند الشیعه، ج2، ص193؛ ونیز جواهر، ج18، ص197 و19827 ـ مستند الشیعه، ج2، ص19328 ـ غایة المراد، ج1، ص390-38829 ـ فقه الصادق، ج10، ص213 و...30 ـ جواهر، ج18، ص200-19731 ـ وسایل، باب 34 از ابواب احرام.32 ـ مستند الشیعه، ج2، ص19333 ـ مستمسک العروة الوثقی، ج11، ص360-35834 ـ همان، ص36035 ـ کشف اللثام، ج1، ص31236 ـ عروة الوثقی، فصل فی کیفیة الاحرام، مسأله 237 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، الإنتصار، ج7، ص12438 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، السرائر، ج8، ص50439 ـ همان، ج8، ص62740 ـ همان، ص70041 ـ همان، ص74542 ـ همان، ج7، ص2143 ـ همان، ص22744 ـ تهذیب، ج5، ص83، فی صفة الإحرام، ح27645 ـ استبصار، ج2، ص190، ذیل حدیث 68346 ـ معتمد العروة، ج2، ص477 و47847 ـ اشعار در حج قران به جای تلبیه است.48 ـ المعتمد، ج2، ص47849 ـ وسایل الشیعه، ج13، انتشارات آل البیت، باب 11 من تروک الإحرام، ح150 ـ وسایل، ج13، باب 14 من ابواب الإحرام، ح1351 ـ معتمد الشیعه، ج2، ص48252 ـ اقرب الموارد، ج1، ص2353 ـ ترتیب کتاب العین، خلیل بن احمد با تنظیم محمدحسن بکایی، ص174، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1414 ه .54 ـ المعجم الوسیط، ج1، ص12955 ـ ترتیب القاموس المحیط، ج1، ص62756 ـ باب 12 من اقسام الحج، ح1957 ـ باب 12 من اقسام الحج، ح2058 ـ وسایل، باب 12 من اقسام الحج، ح2159 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح360 ـ وسایل، باب 1 من ابواب المواقیت، ح461 ـ وسایل، باب 22 من ابواب الإحرام، ح4 و162 ـ وسایل، باب 22 من ابواب الإحرام، ح463 ـ وسایل، باب 12 من اقسام الحج، ح2164 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح665 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح966 ـ وسایل، باب 35 من ابواب الإحرام، ح167 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح168 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح169 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح370 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح671 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح1372 ـ فقه الصادق، ج10، ص21073 ـ وسایل، باب 16 از ابواب احرام، ح174 ـ وسایل، باب 16 من ابواب الاحرام، ح175 ـ وسایل، باب 16 من ابواب الاحرام، ح276 ـ معتمد، ج2، ص47877 ـ فتح القدیر، چاپ اوّل، 1315 ه . ق.، ج2، ص134و نیز الفقه الاسلامی وادلته، وهبه الزحیلی، ج3، ص123 و124؛ و نیز موسوعة الفقه الإسلامی المقارن، ج3، ص24578 ـ الموسوعة الفقهیة الکویتیة، باب احرام، ص129، متأسفانه کتابخانه دانشگاه این کتاب را ندارد.79 ـ الفقه الاسلامی وادلته، ج3، ص122؛ و نیز موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص34580 ـ الفقه الاسلامی وادلته، ج3، ص12281 ـ همان؛ و الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ماده احرام، ص12882 ـ همان.83 ـ المغنی، عبداللّه قدامة، بیروت، دارالفکر، ج3، ص12684 ـ همان، ص12785 ـ همان، ص12986 ـ المحلی، ابن حزم، بیروت، دارالجیل، ج7، ص78، مسأله 823؛ ونیز موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص24587 ـ موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص24688 ـ موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص246
بسیار مناسب بود که پیش از بحث از احکام احرام، تعریفی از آن ارائه میشد و حقیقت آن برای خواننده روشن میگشت. جز گروه اندکی از فقها بدینگونه عمل نکردهاند و اگر از تعریف آن سخنی گفتهاند، تنها به دلیل پیش آمدن مناسبتی و یا تطفّلا بوده است.
مرحوم نراقی در این باره مینویسد:
«فههُنا أربعة أبحاث نذکر بعد مقدمة لابدّ من تقدیمها نبیّن فیها معنی الإحراما وحقیقته وما به یتحقق فإن کلام القوم فی هذا المرام غیر منقح جدّاً.»(1)
آنگاه نظر خود را درباره حقیقت احرام به تفصیل ارائه میدهد.
جای تأسف است که جناب صاحب جواهر فشردهای از نظر مبارک وی را پیش از ورود به بحث احرام میآورد اما با سردی کامل با آن برخورد کرده و آن بحث را چندان سودمند نمیداند.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مستند الشیعه فی احکام الشریعه، ج2، ص193
2 ـ جواهرالکلام، ج18، ص199
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نظر میرسد همانگونه که صاحب مستند بدان اشارت کرد، پژوهشی درخور، در حقیقت احرام انجام نشده، از این رو تحقیقی در این باره بسیار سودمند و ضرور مینماید:
بخش اوّل
دیدگاههای فقیهان شیعه درباره حقیقت احرام
فقیهان شیعه در این باره دیدگاههای متعددی دارند که ابتدا آنها را برمیشماریم آنگاه دلایل مهمترین اقوال را به تماشا مینشینیم.
1 ـ احرام ماهیتی است مرکب
احرام از حقایق مرکب است و از نیّت، تلبیه و پوشش در لباس تشکیل میشود; مانند سایر عباداتِ مرکّب. این نظر مرحوم علامه در مختلف و صاحب جواهر است.
علامه در مختلف مینویسد:
«فإنّ الإحرام ماهیة مرکّبة من النیة والتلبیة ولُبس الثوبین ولا شکّ فی عدم المرکب بعدم أحد أجزائه.»(1)
صاحب جواهر نیز پس از نقل سخن نراقی در مستندالشیعه مینویسد:
«... ضرورة کون الإحرام عبارة عن النسک المخصوص.»(2)
ظاهر عبارت ایشان آن است که احرام معنای مرکبی دارد و از مطالبی که پس از این سخن درباره احرام آورده است، بدین نتیجه میرسیم که مقصود ایشان از «نسک» همان نیت، تلبیه و لبسالثوبین است.(3)
بررسی:
به نظر میرسد این نظریه دلیلِ خاصی نداشته باشد; نه علامه در مختلف و نه صاحب جواهر و نه فقهای متأخری که نظر علامه را نقل کردهاند، دلیلی برای این نظریه نیاوردهاند و روایات هم چندان مساعدتی با این قول ندارد، اگر نگوییم هیچ دلالتی بر آن ندارد بلکه مخالف آن است. در مباحث بعدی به تفصیل از دلالت روایات بحث خواهیم کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مختلف الشیعه، قم، مرکز تحقیقات اسلامی، چاپ اول، 1415 ه.ق. ، ج4، ص70-69
2 ـ جواهرالکلام، ج18، ص199
3 ـ همان، 230-199
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
2 ـ احرام همان نیّت و تلبیه است
بر پایه این نظریه، احرام همان تلبیه و نیت است و حقیقت آن را این دو امر میسازد. لُبس ثوبین و تجرّد از لباس مخیط و دوخته، در واقعیت و حقیقت آن هیچ نقشی ندارد گرچه آنها نیز واجب است.
برحسب تتبع این حقیر، این نظریه طرفداران زیادی دارد:
ابن برّاج (م481) مینویسد:
«مسألة: هل ینعقد الإحرام بمجرّد النیة؟
الجواب: لا ینعقد الإحرام بمجرّد النیة ولابدّ من انعقاده من أن ینضاف إلی مجرد النیة، التلبیة أو التقلید أو الإشعار أو سیاق الهدی لأن ما ذکرناه مجمع علی صحّته ولیس علی ما خالفه دلیل وعلیه ایضاً اجماع الطائفة.»(1)
در سخن این عالم فرزانه در واقع دو بار ادعای اجماع بر این نظریه شده است، افزون بر این که دلیلی بر قول مخالف وجود ندارد، اگر اجماع بر حکمی قائم باشد و دلیلی هم برخلاف آن نباشد، طبعاً این حکم ثابت میشود.
همو در کتاب ارزنده جواهرالفقه نیز همین نظر را آورده:
«وعقد نیة لذلک (حج تمتع) فی حال الإحرام وعقد احرامه بالتلبیة.»(2)
گو این که آن بزرگوار این سخن را از خلاف شیخ طوسی اخذ کرده است. جناب شیخ (م460) مینویسد:
«لا ینعقد الإحرام بمجرّد النیة، بل لابدّ أن یضاف إلیها التلبیة والسوق أو الإشعار أو التقلید.
وقال أبو حنیفة: لا ینعقد الاّ بالتلبیة أو سوق الهدی.
وقال الشافعی: یکفی مجرّد النیة.
دلیلنا: «اجماع الفرقة»، وأیضاً «لا خلاف أنّ ما ذکرناه ینعقد به الإحرام» وما ذکروه لیس علیه دلیل.»(3)
بررسی:
در واقع منشأ این قولِ ابن برّاج سخن شیخ است و اجماعهای شیخ در خلاف اجماعهای اصطلاحی نیست; یعنی شیخ اجماعِ تعبّدیِ کاشف از قول معصوم را نقل نمیکند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، جواهر الفقه، ج7، ص257. مرحوم نراقی در مستند این مطلب را نادیده گرفته و به درستی روشن نیست که در کجای «جواهر الفقه» نظری دیگر را یافته و آن را به ابن براج نسبت داده است! (مستند، ج2، ص193)
2 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، جواهرالفقه، ص269
3 ـ کتاب الخلاف، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج2، ص289 و290
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بلکه در کتاب خلاف، شیخ خود را در مقابل اهل سنّت میداند و در پی آن است که نظرگاه فقه شیعه را استوار سازد و جایگاه بلند آن را بنمایاند و چندان در پی استدلالهای فنی ـ آنگونه که در کتابهای دیگرش مطرح کرده است ـ نیست.
ابن ادریس در سرائر:
مشهور است که این نظریه را ابن ادریس ابداع کرده است. آن بزرگوار مینویسد:
«فأمّا نیّات الأفعال وما یرید أن یحرم به فإنّه یجب ذلک ونیات القلوب فإنّه لا ینعقد الإحرام إلاّ بالنیة والتلبیة للمتمتع والمفرد وأما القارن فینعقد إحرامه بالنیة وانضمام التلبیة أو الإشعار أو التقلید ... والأوّل (همین نظر) اختیار شیخنا ابو جعفر الطوسی.»(1)
نظر شهید اوّل و ثانی درباره سخن ابن ادریس
اگر ما باشیم و همین سخن ابن ادریس، مطلب همان است که گفتهاند;(2) یعنی ابن ادریس طرفدار همین قول است. لذا شهید در کتاب غایةالمراد (در شرح ارشاد علامه) این نظر را از ابن ادریس نقل میکند:
«ظاهر کلام الفاضل فی السرائر أن الإحرام عبارة عن النیة والتلبیة ولا مدخلَ للتجرّد ولُبس الثوبین فیه.»(3)
آنگاه آن شهید فرزانه ضمن نقل بقیه تعریفهای احرام و بیان نظر خود، مینویسد:
«وبالجملة فکلام ابن ادریس رحمه الله أمثل هذه الأقوال لقیام الدلیل وهو قول الصادق ـ علیهالسلام ـ الصحیح السند:
«فاذا فعل شیئاً من الثلاثة; یعنی التلبیة والإشعار والتقلید; فقد أحرم فعلی هذا یتحقق نسیان الإحرام بنسیان النیة والتلبیة.»(4)
بررسی:
شهید ثانی نیز هیچ حاشیهای بر این مطلب نمیزند و با سکوت خود نظر شهید اول را تأیید میکند. لازم است یادآوری شود که شهید اوّل و ثانی در همین کتاب نظر ابن ادریس را نمیپذیرند و خود نظریهای جداگانه دارند امّا در میان دیگر نظریهها ـ از نظریه خودشان که بگذریم ـ آن را بهترین و خیرالموجودین میشمارند; زیرا با روایت صحیحهای موافق است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، سرائر; ج8، ص504
2 ـ این نظر را بسیاری از متأخرین به ابن ادریس نسبت دادهاند. (مسالک، ج1، ص105; فقه الصادق، ج10، ص207; مستمسک العروةالوثقی، ج11، ص258 و...)
3 ـ غایة المراد فی شرح نکت الإرشاد، ص390
4 ـ همان. این کتاب ارزنده عبارت است از شرح شهید اوّل بر ارشاد، ضمناً شهید ثانی حاشیهای بر آن دارد که در سال 1373 جلد نخستش به چاپ رسید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شگفت این که معلوم نیست نظر ابن ادریس از کجای این صحیحه استفاده میشود! بلکه این صحیحه مطابق با آن نظر است که حقیقت احرام همان تلبیه است.
در هر حال نکتهای که تذکر آن ضرور است آن است که این نظریه را پیش از ابن ادریس، ابن براج در جواهر و مهذب و پیش از آنان جناب شیخ طوسی آورده است و خود ابن ادریس در پایان کلامش به صراحت این نکته را آورد. اما شاید چون شیخ انظار مختلفی در تهذیب، مبسوط، و الجُمَل والعقود دارد، از انتساب این نظر به ایشان پرهیز کردهاند.
در پاسخ چنین حدسی ـ که البته قوی است ـ باید گفت کتاب «خلاف» پس از نهایه ومبسوط و تهذیب و استبصار نوشته شده است، گرچه تبیان آخرین کتاب شیخ است(1)وشگفت است که مرحوم آقا بزرگ تهرانی در رسالهای تألیف نهایه را پس از تبیان دانسته است.(2) و شاید با توجه به این نکته بوده است که جناب ابن ادریس این نظر را به شیخ نسبت داده و به اقوال دیگر وی اشارتی نکرده است. علاوه بر این که سخن شیخ در خلاف، در تعریف «احرام» بسی روشن است. برخلاف نظر ایشان در سایر کتابهایش که تا این حدّ روشن نیست.
3 ـ احرام همان نیّت است
این نظریه نیز طرفدارانی دارد، شیخ در مبسوط،(3) آیةالله مرحوم محقق داماد در کتاب الحج،(4) شهید اوّل در خلاصةالاعتبار و به یک معنا شهید اوّل در غایةالمراد(5) و شهید ثانی در حاشیه بر آن(6) و نیز در مسالک(7) طرفدار همین قولند. و جناب شیخ انصاری ضمن طرفداری از آن، این نظر را به مشهور فقها نسبت میدهد.(8) و این نظر چون بحث و بررسی فراوانی میطلبد و از مهمترین اقوال است، پس از نقل سایر اقوال بدان میپردازیم.
اجمالا این نظریه شواهد و دلایلی از روایات دارد و متقابلا مخالفانی که ادلهای بر بطلان آن دارند، که ضرور است بررسی دقیقتر آن.
4 ـ توطین نفس بر ترک محرمات (آمادهسازی)
این نظر شهید اوّل و ثانی و برخی از معاصران است.
بسیار بجا و شایسته است در آغاز بر روح فقیه بلندآوازه شیعی جناب شهید اوّل درود ورحمت فرستیم. چه، آن شهید فرزانه ـ طبق تتبّع این حقیر ـ نخستین فقیهی است که
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مرحوم ابن ادریس در لابلای کلمات خود به تاریخ تقدّم و تأخّر آثار شیخ اشاره میکند; از جمله در ج2، ص563
2 ـ حیاة الشیخ الطوسی در مقدمه النهایة ونکتها (ج1، ص71) چاپ شده است.
از سخنان آیةالله بروجردی نیز استفاده میشود که تبیان در زمره آخرین نوشتههای شیخ بوده است. «زبدةالمقال فی خمس الرسول والآل»، ص61
3 ـ مبسوط، ج1، ص308-307
4 ـ کتاب الحج، تقریرات درس مرحوم داماد، مقرر آقای جواد آملی، ج1، ص130
5 ـ غایةالمراد، ج1، ص388
6 ـ همان.
7 ـ مسالک الافهام، ج1، ص105
8 ـ به نقل المعتمد فی شرح العروه، آیةالله خویی، ج2، ص478
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
تحقیق قابل توجهی درباره حقیقت احرام کرده است. شهید ثانی، شارح توانایِ برخی از آثار ایشان، در مسالک مینویسد: «وللشهید تحقیق رائع ...»(1)
آن فقیه بصیر (شهید اوّل) پس از نقل اقوال فقها، در این باره مینویسد:
«إن الإحرام هو توطین النفس علی ترک المنهیّات المعهودة إلی أن یأتی بالمناسک، والتلبیة هی الرابطة لذلک التوطین نسبتها الیه کنسبة التحریمة إلی الصلوة.»(2)
آنگاه از این تعریف، تحلیلی ارائه میدهد که بشرح زیر است:
احرام همان آمادهسازی نفس بر ترک محرّمات است و به تعبیر دیگر: نوعی التزام بدان است و در واقع میان نفس انسان و ترک منهیات گرهی و رابطهای برقرار میشود. طناب و وسیله این گره و ارتباط «تلبیه» است، از این روی نقش بسیار مهمی در احرام دارد و به همین دلیل است که میشود نام آن را تلبیه گذاشت و در تعریف آن گفت: احرام همان تلبیه است. چون تحقّق آن متوقف بر تلبیه است از باب: تسمیة الشیء باسم أشهرِ شروطه أو أجزائه. یا احرام را بر مرکب از این التزام نفسانی و تلبیه اطلاق کرد.
و حق آن است که نیّت همین توطین نفسانی است و ما در واقع معنایِ ]عمیقی[ از نیّت ارائه کردیم.
پس تلبیه در واقع شرطِ تحققِ احرام است که میانِ نفس و ترک محرمات گرهی وعقدی ایجاد میکند و به تعبیر خود شهید، میان این دو «رابط» است و از سویی افعال حج وعمره نقش معکوسی دارند و این رابطه را از بین میبرند، هریک از افعال عمره و حج قدمی به سوی زوال این ارتباط است تا زمانی که آخرین عمل در عمره «تقصیر» و در حج «طواف نساء» انجام شود، این رابطه کاملا از بین میرود(3)ومحرمات حلال میشوند.
شهید ثانی در حاشیه این نگاشته با سکوت خود بر این تعریف مهر تأیید میزند و در مسالک ضمن تحسین آن، آن را نقل و تصویب میکند. صاحب مدارک نیز بر همین نظر است;(4) یکی از فقهای معاصر ضمن بحث نسبتاً مشروحی مینویسد:
«فالمتحصّل مما ذکرناه ان الإحرام عبارة عن الالتزام والنباء النفسانی علی ترک المحرمات وقد جعل الشارع الأقدس لذلک قیوداً وحدوداً وحکم بعدم الخروج عنه بعد تحققه الاّ بالمُحلّ وهذا هو الّذی بنی علیه الشهید وصاحب المدارک ـ قدس سرهما ـ وأظنّ أنّ القائلین بأنه عبارة عن النیة یکون مرادهم ذلک.»(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غایةالمراد، ج1، ص389; نیز خلاصةالاعتبار، چاپ شده در ضمن معادن الجواهر، ج1، ص296 و297; در مجمعالبحرین نیز «احرام» را بدینگونه معنا کرده است. (مجمع البحرین، فخرالدین الطریحی، ج6، ص28، تهران، کتابخانه مرتضوی، چاپ دوم 1395 ه.)
2 ـ همان.
3 ـ همان، ص390
4 ـ بنقل از فقه الصادق، ج10، ص212 و213
5 ـ همان.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی نظریه شهید:
بیگمان شهید تحلیل خوبی از حقیقت احرام کرده است. اما چند نکته در نظریه ایشان مهم مینماید:
1 ـ آیا نظر مشهور و یا گروهی از فقها که احرام را همان نیّت میدانند، همان نظر شهید است؟ مذاهب اهل سنّت چطور؟ پاسخ این سؤال را به تفصیل در آینده بررسی خواهیم کرد.
2 ـ آیا آن دسته از فقیهان که احرام را همان تلبیه میدانند، از این جهت است که تلبیه مهمترین شرط یا جزء آن است یا این که واقعاً حقیقت احرام را همان تلبیه میدانند. به نظر میرسد آنان حقیقت احرام را جزء تلبیه نمیدانند.
3 ـ متأسفانه شهید عزیز ما دلیلی بر مدعای خود نیاورده است.
5 ـ گفتن و انشای تلبیه مقارن با نیّت حج یا عمره
این نظر را مرحوم نراقی در مستند آورده است، آن عالم فرزانه مینویسد:
«... هو ایقاع التلبیة المقارنة لنیّة العمرة أو الحج ولو حکمیة، أو غیره من النیة الفعلیة لأحدهما الواقعة فی الموضع المعین.»(1)
مرحوم نراقی در آغاز مقدمهای بیان کرده که فشرده آن را در این جا باز میگوییم: «احرام در حج نیز مانند احرام در نماز است. و احرام در نماز; یعنی مصلِّی خود را با احرام به فضایی وارد میکند که خنده، خوردن و آشامیدن و... بر وی حرام میشود; یا برای خود به وسیله احرام حالتی به وجود میآورد، به گونهای که «مصلِّی» بر او صدق میکند.
احرام در حج نیز به همین معنا است; یعنی دخول در حج و یا عمره به گونهای که شخص «حاج» و «معتمر» شود یا دخول شخص در حالتی که بسیاری از افعال در آن حالت بر وی حرام است و این حالت همان «ایقاع التلبیة المقارنة لنیة الحج أو العمرة» است.
آنگاه مینویسد:
«والأوّل (همین معنا) هو الذی صرّح به الشیخ فی التهذیبین بل ظاهر کلام الأکثر المصرّحین بعدم انعقاد الإحرام إلاّ بالتلبیة، بل علیه الإجماع عن الإنتصار والخلاف والجواهر والتذکرة والمنتهی وغیرها.»(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مستند الشیعه، ج2، ص193; ونیز جواهر، ج18، ص197 و198
2 ـ مستند الشیعه، ج2، ص193
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی:
در سخنان ایشان مطالبی قابل توجه است که مهمترین آنها عبارتند از:
1 ـ متأسفانه ایشان این معنا را به شیخ در خلاف، تهذیب و استبصار نسبت داده است. سخن شیخ را در خلاف نقل کردیم و سخن دیگر ایشان را در تهذیب خواهیم آورد. و شگفتا که این نظر را به «اکثر» نسبت میدهد! و شگفتتر منسوب دانستنش به تذکره و منتهی است.
نخستین کسی که این موضوع را بسیار مفصّل مورد بحث قرار داده، مرحوم نراقی در مستند است. اما ایشان اقوال فقها را صحیح نقل نکرده است; مثلا میتوانست به غایةالمراد شهید رجوع کند که چهار نظر در آن مطرح شده است.(1)
به نظر میرسد که این عالم بزرگوار توجه چندان به مقصود قائلان نکرده و بیشتر به اجتهاد خود در نقل اقوال تکیه کرده است.
متأسفانه غالب فقهای بعدی نیز اقوال فقهای گذشته را از قول مرحوم نراقی نقل کرده و به منابع اصلی رجوع ننمودهاند.(2) و مهمتر این که بخشی از عبارت نراقی را، صاحب جواهر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ غایةالمراد، ج1، ص390-388
2 ـ فقه الصادق، ج10، ص213 و...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقل کرده،(1) لیکن نام نراقی را نیاورده است.
2 ـ اشکالات مختلفی بر تعریف ایشان وارد است که برخی از آنها عبارت است از:
الف: روایاتی که دلالت دارد: تلبیه با احرام مغایر است و احرام قبل از تلبیه میباشد،(2)با این نظر مغایرت دارد. این روایات را در پایان همین بخش میآوریم.
ب: روایاتی که به صراحت دلالت دارد احرام باید در میقات باشد و در عین حال تأخیر تلبیه را از میقات جایز میشمارد.
ج: فقها تصریح کردهاند اگر عقد احرام را ببندد ولی تلبیه را ـ که شرط آن است ـ هنوز نگفته است، اگر مرتکب یکی از منهیّات شود کفاره بر او واجب نیست پس فقها در واقع در «عقد احرام» تلبیه را دخیل نمیدانند بلکه آن را مؤثر در تحقق آن میدانند.
د: بسیاری از فقها تصریح میکنند تلبیه از واجبات احرام است، پس معلوم میشود حقیقت احرام غیر از تلبیه است.
ه: بسیاری از فقها حکم کردهاند که باید خود احرام را نیّت کند، اگر تلبیه همان احرام باشد معنای این سخن آن است که خود تلبیه را نیت کند و این مثل آن است که بگوییم در نماز لازم است تکبیرةالاحرام را نیت کنیم و نیّت صلوة متعلقش تکبیرةالاحرام است و این واضحالفساد است.
این اشکالات را خود ایشان نیز مطرح کرده و در مقام جواب برآمده است و البته جواب کارسازی از پارهای از مهمترین این اشکالها نداده است. مهمترین اشکال، منافات این نظریه با روایات است که جواب درخوری از آن نداده است. در پایان این بخش به تفصیل روایات را بررسی میکنیم.
6 ـ گفتن تلبیه و لبس ثوبین به شرط مقارنت با نیّتِ عمره یا حج
این تعریف نیز از آنِ صاحب مستند است. برای این نظریه نیز دلایل و مؤیداتی آورده است. البته ایشان تعبیر دیگری دارد که خلاصهاش همین معنا است.(3)
7 ـ نتیجه و حاصل التزامِ به ترک محرمات یا ...
این نظر مرحوم حکیم در «مستمسک» است. آن عالم فرزانه پس از نقل و نقد اقوال فقها در معنای احرام; مینویسد: محال است نیّت حقیقت احرام باشد و احرام امری است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ جواهر، ج18، ص200-197
2 ـ وسایل، باب 34 از ابواب احرام.
3 ـ مستند الشیعه، ج2، ص193
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
اعتباری که عبارت است از التزام به تروک احرام یا نتیجه و حاصل این التزام و خلاصه پس از بررسیهای پیاپی به این نتیجه میرسد که نه نیّتِ تروک احرام است و نه التزامِ به تروکِ احرام. بلکه احرام چیزی است که مسبّب از التزام به ترک محرمات است و یا منشأ آن نیّت ترک محرمات است.
پس احرام صفتی اعتباری است که از التزام نفسانی به ترک محرمات و یا از نیّتِ ترک محرمات حاصل میشود و به دست میآید.(1)
آن بزرگوار مینویسد:
«فهو صفة اعتباریة تحصل بأحد السببین أما الإلتزام بترک المحرمات أو نیة ترک المحرمات. لا أنّه نفس ترک المحرمات ولا أنّه نفس نیّةِ ترکِ المحرمات فإنّ الأوّل خلاف الإجماع والثانی غیر معقول.»(2)
بررسی:
اولا: محال بودن «نیّت» به عنوان حقیقت احرام، سخنی است باطل و در آینده بررسی خواهد شد.
ثانیاً: بر فرض که چنین باشد، ایشان هیچ شاهدی از روایات و یا غیر آن برای تعریف خود نیاورده است; به هر حال احدی شک ندارد که احرام یک عنوان شرعی است و تعریف آن زمانی صحیح است که برگرفته از روایات باشد. و ایشان هیچ شاهد روایی برای آن نیاوردهاند بلکه روایاتی برخلاف آن داریم.
8 ـ احرام همان تروک (ترک محرمات) است
این دیدگاه را فاضل هندی ـ قدس سرّه ـ در کشفاللثام آورده است.
توضیح سخن آن بزرگوار این است که واقعیّت احرام ترک همان محرماتی است که برای محرم جایز نیست و تلبیه و لبس ثوبین از وسایل تحقّق احرامند و نه خود آنها; در واقع احرام مثل صوم است و حقیقت صوم جز «ترک مفطرات» نیست. در احرام نیز همین شیوه جریان دارد و احرام همان ترک محرماتی است که محرم باید از آن پرهیز کند، از این رو چون در تروک نیازی به نیت نیست، در احرام به نیت نیازی نداریم.(3)
صاحب عروةالوثقی به این نظر توجهی ویژه داشته است و در ردّ آن مینویسد: «ولا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مستمسک العروة الوثقی، ج11، ص360-358
2 ـ همان، ص360
3 ـ کشف اللثام، ج1، ص312
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
وجه لما قیل من الإحرام تروک وهی لا تفتقر الی النیة.»(1)
9 ـ احرام همان تلبیه است
یکی از اقوال مهم در باب حقیقت احرام آن است که احرام همان تلبیه است. نخستین کسی که به صراحت بر این دیدگاه تأکید ورزید، سید مرتضی بود.
آن بزرگوار در این باره مینویسد:
«ومما انفردت به الإمامیّة القول بوجوب التلبیة فعندهم أنّ الإحرام لا ینعقد إلاّ بها إلاّ أنّ أبا حنیفة واِن وافق فی وجوب التلبیة فعنده أنّ الإحرام ینعقد بغیرها من تقلید الهدی وسوقه مع نیة الإحرام.»
وقال مالک والشافعی: «التلبیة لیست بواجبة ویصحّ الدخول فی الإحرام بمجرّد النیة.»(2)
آنگاه آن علم هدایت دو دلیل بر این مدعا اقامه میکند:
1 ـ اجماع مکرّر داریم که با تلبیه، احرام محقق است و بدون آن احرام محقق نمیشود.
2 ـ قرآن حج را به صورت کلّی واجب کرده است و بیان جزئیات آن را خداوند به عهده پیامبر گذاشت، آنگاه چند روایت بدین مضمون نقل میکند. یکی از آن روایتها را از فریقین نقل میکند: «أنّ النبیّ لبّی لمّا أحرم» و روایات دیگر را از اهل سنّت.
بررسی:
به نظر میرسد مرحوم سید در صدد بیان این نکته نیست که حقیقتِ احرام تلبیه است، بلکه در پی آن است که اصل نقش تلبیه را در آن بنمایاند و این امری است روشن و اجماعی و همه فقهای شیعه بدان فتوا دادهاند; یعنی آن را از واجبات احرام شمردهاند اما با این حال برخی از چهرههای برجسته فقاهت شیعه سخن ایشان را اینگونه فهمیدهاند که حقیقت احرام همان تلبیه است.
ابن ادریس در سرائر در زمره این گروه است، آن فقیه فرزانه مینویسد:
«وذهب بعض أصحابنا أنه لا ینعقد الإحرام فی جمیع أنواع الحجّ إلاّ بالتلبیة فحسب وهو اختیار السید المرتضی وبه أقول لأنّه مجمع علیه ...»(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عروة الوثقی، فصل فی کیفیة الاحرام، مسأله 2
2 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، الإنتصار، ج7، ص124
3 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، السرائر، ج8، ص504
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
افزون بر ابن ادریس، گروهی از فقیهان دیگر همین معنا را از سخن سید مرتضی فهمیدهاند. بر فرض منظور سید این باشد اوّلا: چنین اجماعی وجود ندارد چون شیخ طوسی مخالف این نظر است، البته در غیر از تهذیب و ثانیاً اجماع مدرکی است و مدرک نیز برای ما معلوم است و در اختیار ما است. و قاعده در چنین مواردی آن است که باید سراغ مدرک رفت ودر ابعاد مختلف آن کاوش کرد.
دلیل دوّم ایشان روایاتی است که نخستین و مهمترین آنها نه تنها بر مدعای ایشان دلالت ندارد بلکه بعکس ظهور در معنای مخالف دارد «انّ النبیّ لَبّی لَمّا أحرم» ظاهر این روایت آن است که پیامبر همراه با احرام تلبیه گفت، پس معلوم میشود تلبیه غیر از احرام است و باید مقارن با آن باشد. اگر از این ظهور صرفنظر کنیم و بگوییم «لمّا أحرم» بر تغایر میان احرام و تلبیه دلالت ندارد و نهایت دلالتش آن است که تلبیه شرط و یا جزء احرام است.
بعید نیست نظر محقق در شرایع(1) و نظر یحیی بن سعید حلی در الجامع للشرایع(2)وعلامه در قواعد(3) و... ; یعنی همه فقهایی که تعبیر «لا یتحقق الإحرام الاّ بالتلبیة» را دارند همین نظر باشد.
و نیز به احتمال بعید، نظر صدوق در مقنع(4) و شیخ در «الجُمَل والعقود»(5) نیز همین باشد.
از دیگر طرفداران این نظریه، جناب شیخ طوسی در تهذیب است. آن بزرگوار پس از نقل روایات فراوان، به روایاتی برمیخورد که برطبق آنها مادامی که تلبیه نگوید حتی با نیت احرام یا به تعبیری عقد احرام، اگر یکی از منهیات را بجا آورد کفاره واجب نیست; زیرا احرام محقق نشده است و حقیقت احرام همان تلبیه است.
در جلد 5 تهذیب ذیل روایت 276 مینویسد:
«والمعنی فی هذه الأحادیث أنّ مَن اغتسل للإحرام وصلّی وقال ما أراد من القول بعد الصلوة; لم یکن فی الحقیقة محرماً وانّما یکون عاقداً للحجّ والعمرة وإنّما یدخل فی أن یکون محرماً اذا لبّی.»(6)
شگفت از مرحوم نراقی است که از کجای سخن ایشان این استفاده را کرده است که احرام: «ایقاع التلبیة المقارنة لنیة العمرة أو الحجّ» بلکه این سخن صراحت در عدم مقارنت دارد و به روشنی احرام را همان تلبیه میداند. در استبصار نیز سخن مشابه دارد.(7)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان، ج8، ص627
2 ـ همان، ص700
3 ـ همان، ص745
4 ـ همان، ج7، ص21
5 ـ همان، ص227
6 ـ تهذیب، ج5، ص83، فی صفة الإحرام، ح276
7 ـ استبصار، ج2، ص190، ذیل حدیث 683
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
10 ـ نظریه آیةالله خویی
ما در خارج بیش از سه چیز نداریم:
1 ـ عزم بر ترک محرمات احرام.
2 ـ تلبیه.
3 ـ حکم شارع به حرمت امور معلومه.
و حقیقت احرام جز این سه امر نمیتواند باشد، اما عزم و نیت ـ گرچه نظر مشهور فقها در معنایِ احرام همین است ـ نمیتواند حقیقت احرام را سامان دهد; زیرا دلیلی بر آن نداریم. و اما محرمات معلوم نمیتواند احرام باشد; زیرا روشن است که آنها احکام شرعی مترتب بر احرامند; در واقع احرام موضوع برای اینها است و با تحقق آن، این احکام بر آن مترتب میشود.
آنگاه خود به توضیح معنای احرام میپردازد و مینویسد:(1)
«ظاهر روایات آن است که تلبیه سبب احرام است و به تکبیرةالاحرام نماز میماند، بدین سان تلبیه اوّلین جزء از اجزاء حج است، همانطور که تکبیر نخستین جزء نماز است و این تلبیه و اشعار(2) است که انسان را وارد حج میکند و این امور بر وی حرام میشود و تا زمانی که تلبیه را نگفته است این امور بر وی حلال است.(3)]گرچه نیت احرام را کرده باشد[
آنگاه بر این مدعا به صحیحه عبدالرحمن بن حجاج و صحیحه حفص بختری تمسک میکند در صحیحه اوّل چنین آمده است:
«فی الرّجل یقع علی أهله بعد ما یعقد الإحرام ولم یلبّ، قال: لیس علیه شیء.»(4)
مینویسد: این روایت شریف به روشنی نشان میدهد که تا انسان تلبیه نگوید محرم نیست. گرچه نیّت احرام کرده باشد; زیرا مقصود حضرت ـ علیهالسلام ـ از «عقد احرام» همان «نیت» است.
و در صحیحه حفص بختری چنین آمده است:
«فیمن عقد الإحرام فی مسجد الشجرة ثمّ وقع علی أهله قبل أن یلبّی؟ قال: لیس علیه شیء.»(5)
ایشان در تفسیر «عقد احرام» مینویسد: اَیْ بنی علیه وعقد قلبه علی ذلک.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ معتمد العروة، ج2، ص477 و478
2 ـ اشعار در حج قران به جای تلبیه است.
3 ـ المعتمد، ج2، ص478
4 ـ وسایل الشیعه، ج13، انتشارات آل البیت، باب 11 من تروک الإحرام، ح1
5 ـ وسایل، ج13، باب 14 من ابواب الإحرام، ح13
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی:
این دو روایت دلالت میکند که بدون تلبیه احرام محقق نمیشود یا به عبارت دقیقتر، بدونِ تلبیه احرام کامل نیست و مؤثّر نمیباشد و این مطلب را همه فقیهان شیعه قبول دارند; زیرا تلبیه را از واجبات احرام میشمارند. منافاتی ندارد تلبیه را در احرام مؤثر بدانیم ولی آن را خارج از حقیقت احرام قرار دهیم، همانطور که طهارت در صحت و تحقق صلوة مؤثر است و خارج از حقیقت آن. بلکه به نظر ما این دو صحیحه دلالت روشن دارد که ماهیت احرام غیر از تلبیه است چون در هر دو روایت فرض آن است که احرام بسته شده وتحقق یافته است اما هنوز تلبیه نگفته است. البته انکار نمیکنیم که این دو روایت، تلبیه را مؤثر در تحقق احرام میداند و میتوان بدانها استدلال کرد که تلبیه از واجبات احرام است.
ایشان چندین روایت دیگر آورده است که مضمون غالب آنها بر تأثیر تلبیه در تحقق حقیقتِ احرام دلالت دارد; علاوه بر این که ایشان تأکید میکنند که ما منظورمان آن نیست که احرام خود تلبیه است بلکه مقصود آن است که انسان با تلبیه داخل احرام میشود. در این باره مینویسد:
«انّ المستفاد من الرّوایات المعتبرة الکثیرة أن التلبیة سبب للإحرام وبها یدخل فی الإحرام وقبلها لا یکون محرماً ولکن لیس مرادنا من ذلک أنّ الإحرام یصدق علی التلبیة أو التلبیة صادق علی الإحرام فانّ المکلف بسبب التکبیرة یدخل فی الصلوة وکذلک بالتلبیة بقصد الحج یدخل فی الإحرام وفی اوّل جزء من الحج بل مرادنا أن الإحرام ادخال نفسه فی حرمة الله غایة الأمر إنّما یدخل فی حرمة الله بسبب التلبیة ... وبعبارة اُخری ما استفدناه من الروایات أنّ الإحرام شیء مترتّب علی التلبیه لا انّه نفس التلبیه ... ولا یدخل فی هذه الحرمة الالهیة الاّ بالتلبیة.»(1)
ایشان در این سخن دو مدعا دارند:
1 ـ این که تلبیه سبب تحقق احرام است. تمام ادلهای که ایشان آوردهاند ـ اگر صحیح باشد و تمام ـ به این مدعا برمیگردد و برای اثبات آن بکار رفته است.
2 ـ معنای احرام و حقیقت آن «ادخال نفسه فی حرمة الله» است در واقع مثل طهارت ووضو که این مسحات و غسلات سبب است برای طهارتِ مأمور به، تلبیه سبب است برای تحقق حقیقت احرام که «ادخال نفسه فی حرمة الله» است.
متأسفانه ایشان برای این ادعا هیچ دلیلی نیاورده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ معتمد الشیعه، ج2، ص482
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی کلّی اقوال و رأی صواب
بیشک احرام مفهومی است شرعی و ما نمیتوانیم در تعیین معنای آن، جز از روایات کمک بگیریم.
احرام در لغت
در اقربالموارد چنین آمده است:
احرم: «الرجل دخل فی الحرم. وفی حرمة لا تُهتَک(1) وفی الشهر الحرام.»
و در «العین» مینویسد:
«أحرم الرّجل فهو محرم وحرام ... وأحرمت أی دخلت فی الشهر الحرام. والحرمة ما لا یحلّ لک انتهاکه.»(2)
مؤلفان المعجم الوسیط در معنای آن نوشتهاند:
احرم الرجل: «دخل فی الحرم، أو البلد أو فی الشهر الحرام ... وبالصلوة دخل فیها.»(3)
و در قاموس مینویسد:
احرم: «دخل فیه، أو فی حرمة لا تهتک أو فی الشهر الحرام.»(4)
معنای اصطلاحی و فقهی احرام
آنچه مهم است معنای اصطلاحی احرام است. از میان معانی دهگانه گذشته، دو دسته از آنها قابل توجه و درخور بررسی و دقّت است:
1 ـ آن گروه از تعریفات که احرام را خود تلبیه، ایقاع التلبیه میدانست چون روایاتی در این باره آمده است این سری از اقوال شایان توجه است.
2 ـ آن دسته از تعریفات که احرام را به معنای «نیّت» میدانست که در سخنان فقها، گاه از آن تعبیر به «التزام» و گاه به «توطین نفس» و بیشتر به «نیّت» شده است.
دلایل گروه اوّل: «تلبیه»
برای این نظریه به روایات فراوانی تمسک شده است و میتوان تمسک کرد به:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اقرب الموارد، ج1، ص23
2 ـ ترتیب کتاب العین، خلیل بن احمد با تنظیم محمدحسن بکایی، ص174، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1414 ه.
3 ـ المعجم الوسیط، ج1، ص129
4 ـ ترتیب القاموس المحیط، ج1، ص627
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ صحیحه عبدالرحمن بن حجاج.
2 ـ حفص بختری (بررسی آنها در توضیح نظریه آیةالله خویی گذشت.)
3 ـ صحیحه حماد بن عیسی عن حریز «فإنّه إذا أشعرها وقلّدها وجب علیه الإحرام ...». «وجب» به معنای «ثبت» است.(1)
4 ـ صحیحه معاویة بن عمار: «یوجب الإحرام ثلاثة أشیاء التلبیة والإشعار والتقلید فإذا فعل شیئاً من هذه الأمور فقد أحرم.»(2)
5 ـ صحیحه معاویة بن وهب: عن الصادق ـ علیهالسلام ـ : «عن التهیّؤ للإحرام ... فتحرمون کما أنتم فی محاملکم، تقول: لبّیک اللّهمّ لک لبّیک ...»(3)
6 ـ صحیحه معاویة بن عمار: «اذا فرغت من صلوتک وعقدت ما ترید ]أی عزمت علی الإحرام[ فقم وامش هنیئةً فاذا استویت بک الأرض ماشیاً کنت أو راکباً فلَبِّ.»(4)
7 ـ صحیحه حلبی ... «وقّت لأهل المدینة ذاالحلیفة وهو مسجد الشجرة کان یصلی فیه ویفرض الحج فاذا خرج من المسجد وسار واستویت به البیداء حین یحاذی المیل الأوّل أحرم.»(5)
استدلال به این روایت بدینگونه است که عزم بر حج و نیّت در مسجد شجره انجام میشود ولی آنچه در بیدا انجام میشود تلبیه است و در حدیث بر آن احرام اطلاق شده است.
و روایات صحیحه دیگری مثل صحیحه بزنطی(6) و صحیحه احمد(7) و صحیحه عمر بن یزید.(8) و روایات غیر صحیحهای که نیازی به آنها نداریم.
بررسی روایات:
برخی از این روایات به روشنی دلالت دارد که تلبیه مؤثر است در تحقق احرام شرطِ تحقق و وجود آن است نه جزء ماهیت و یا تمام ماهیت آن; مانند صحیحه عبدالرحمن بن حجاج، حفص بختری و صحیحه معاویة بن عمّار.
اما ظاهر برخی از این روایات آن است که احرام همان تلبیه است; مثل صحیحه عمر بن یزید «من أشعر بدنته فقد أحرم وان لم یتکلم بقلیل ولا کثیر.» ومثل صحیحه حلبی و بزنطی و مهمتر از همه صحیحه معاویة بن عمار (حدیث شماره 4)
حق این است که تأمل اندکی در این روایات وقتی در کنار روایاتی قرار گیرد که تنها تلبیه را دخیل در احرام میداند و روایاتی که به صراحت آن را غیر از احرام میداند نشان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ باب 12 من اقسام الحج، ح19
2 ـ باب 12 من اقسام الحج، ح20
3 ـ وسایل، باب 12 من اقسام الحج، ح21
4 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح3
5 ـ وسایل، باب 1 من ابواب المواقیت، ح4
6 ـ وسایل، باب 22 من ابواب الإحرام، ح4 و1
7 ـ وسایل، باب 22 من ابواب الإحرام، ح4
8 ـ وسایل، باب 12 من اقسام الحج، ح21
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
میدهد که این احادیث نیز نشانگر مدخلیّت تلبیه است در احرام و نه دخالت آن در ماهیت آن. اکنون برای روشن شدن مطلب به ذکر روایاتی میپردازیم که صریحاً یا ظاهراً تلبیه را غیر از احرام میداند:
1 ـ صحیحه معاویة بن عمار: عن أبی عبدالله ـ علیهالسلام ـ : «صلّ المکتوبة ثمّ أحرم بالحج أو بالمتعة وأخرج بغیر تلبیة حتی تصعد الی البیداء ... فاذا استویت بک الأرضُ راکباً کنت أو ماشیاً فلبِّ.»(1)
این روایت بروشنی دلالت میکند که تلبیه غیر از احرام است چون احرام در میقات است و تلبیه در بیدا. و البته منافی نیست با روایاتی که آن را دخیل در احرام میدانست. دو صحیحه دیگر نیز به همین مضمون از معاویة بن عمار نقل شده است.
2 ـ خبر شیخ مفید: «اذا أحرمت من مسجد الشجرة فلا تلبِّ حتی تنتهی إلی البیداء.»(2)
3 ـ صحیحه هشام بن الحکم عن أبی عبدالله ـ علیهالسلام ـ قال: إن أحرمتَ من غمرة ومن یرید البعث صلّیتَ وقلتَ کما یقول المحرم فی دبر صلوتک وإن شئت لبّیتَ من موضعک. والفضل أن تمشی قلیلا ثمّ تلبّی.(3)
و روایات فراوان دیگری که بر این مضمون دلالت دارد.
دستهای دیگر از اخبار که مفادش لزوم احرام بستن از مواقیت است ـ که البته مستفیض بوده و فقیهان برطبق آنها فتوا دادهاند ـ وقتی ضمیمه شود به اخباری که تأخیر تلبیه را جایز میشمارد(4) ـ که این روایات نیز مستفیض است نتیجه میشود که احرام غیر از تلبیه است. تلبیه بعد از میقات جایز است ـ طبق این روایات ـ گفته شود. پس معلوم میشود با احرام که باید در میقات باشد تفاوت دارد.
دسته سوّم اخباری است که دلالت دارد: اگر کسی احرام بست و هنوز تلبیه نگفته است، اگر در این مدت یکی از تروک احرام را انجام دهد کفاره بر وی واجب نیست. برطبق این اخبار، بسیاری از فقیهان شیعه ـ اگر نگوییم اجماع است ـ فتوا دادهاند این روایات بخوبی نشان میدهد حقیقت احرام امری دیگر است و مغایر با تلبیه. چون در آنها احرام بر «فعلی مثلا نیّت» اطلاق شده است و عقد احرام مفروض است با این که تلبیهای گفته نشده است. به عنوان نمونه:
صحیحة عبدالرحمن بن حجاج عن أبی عبدالله ـ علیهالسلام ـ فی الرجل یقع علی أهله بعدما یعقد الإحرام ولم یلبّ؟ قال ـ علیهالسلام ـ : «لیس علیه شیء»(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح6
2 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح9
3 ـ وسایل، باب 35 من ابواب الإحرام، ح1
4 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح1
5 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
روایاتی از این دست به روشنی نشان میدهد که حقیقت احرام مغایر است با تلبیه، گرچه تلبیه در تحقق آن نقش اصلی را دارد.
صحیحه دیگر وی،(1) صحیحه جمیل بن دراج،(2) صحیحه یا خبر حفص البختری(3)و... در زمره این اخبارند.
برخی این روایات را بر این معنا حمل کردهاند که تأخیر تلبیه از میقات و عقدالاحرام جایز نیست و آنچه جایز است و تأخیر آن ومدلولِ روایات، جواز بلند گفتن تلبیه است والاّ تلبیه را باید در میقات گفت چون احرام همان است.(4)
اما این جمع، جمعی تبرعی بیش نیست و چارهای نداریم جز این که بگوییم این روایات دلالت میکند: احرام مغایر است با تلبیه.
دلایل قولِ به «نیّت»
در میان روایاتی که گذشت، به نظر میرسد صحیحه عبدالرحمن بن حجّاج (بعدَما یعقد الإحرام ولم یلبّ) و صحیحه یا خبر حفص بختری (فیمن عقد للاحرام من مسجد الشجرة...) و صحیحه دیگر معاویة بن عمار (اذا فرغتَ من صلوتک وعقدت ماترید); یعنی عزم بر احرام کردی، دلالت دارد بر این که احرام همان نیت یا به عبارتی عزمِ بر ترک محرمات مخصوص و انجام حج یا عمره است که در روایت با عنوان «عقد» از آن تعبیر شده است.
در صحیحه دیگری از معاویة بن عمار چنین آمده است:
«لا یکون الإحرام إلاّ فی دبر صلوة مکتوبة أو ناقله ... فاذا انتفلت من صلوتک فاحمد الله واثن علیه و صلِّ علی النبیّ ـ صلّی الله علیه وآله ـ وتقول: اللّهم انّی أسألک أن تجعلنی ممن استجاب لک إلی أن قال فیه: أحرّم لک شعری وبشری ولحمی ودمی وعظامی ومخّی وعصبی من النساء والثیاب والطیب.»(5)
روایات دیگری نیز در این باره آمده است که روایت عبدالله بن سنان(6) و ابیالصلاح مولی بسام الصیرفی(7) در زمره آنها است.
علاوه بر این که ما در اینجا جز نیّت، تروک احرام، تلبیه و لُبس ثوبین امر دیگری نداریم و وقتی تروک احرام (که بسیار واضح است نمیتواند احرام باشد) لُبس ثوبین (نه کسی ادعا کرده است که لبس احرام است و نه دلیلی دارد) و تلبیه نتواند حقیقت احرام را تشکیل دهد لا محاله باید بگوییم احرام همان نیّت است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح3
2 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح6
3 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح13
4 ـ فقه الصادق، ج10، ص210
5 ـ وسایل، باب 16 از ابواب احرام، ح1
6 ـ وسایل، باب 16 من ابواب الاحرام، ح1
7 ـ وسایل، باب 16 من ابواب الاحرام، ح2
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
به همین دلیل است که روایات متعددی درباره نیّت آمده است. و صاحب وسایل علاوه بر روایاتی که در این باره در لابلای ابواب آورده است سه باب را به این احادیث اختصاص داده و برای هریک عنوانی انتخاب کرده است. مشهور فقهای شیعه و چهرههای برجستهای چونان شیخ انصاری نیز این نظر را برگزیدهاند و برطبق این روایات فتوا دادهاند.
آیةالله خویی مینویسد: «فقد التزم الشیخ الانصاری بل المشهور بأنه حقیقة الاحرام.»(1)
و در کلام فقها گاه از آن به توطین نفس و گاه التزام به ترک منهیات و تروک احرام وگاه به نیّت و عزم تعبیر کردهاند. گرچه این مفاهیم اندکی باهم تفاوت دارد اما استخوانبندی و بنیاد آنها یکی است.
متعلق این نیّت، التزام یا توطین نفس، میتواند ترک محرمات احرام و میتواند انجام افعال حج یا عمره باشد و کسی نگفته است که نیّت کنیم خودِ احرام را تا توقف الشیء علی نفسه لازم آید.
نتیجهگیری و فشرده پژوهش
در حقیقت احرام، فقیهان شیعی انظار و دیدگاههای متفاوت و متعددی دارند. تأمل در روایات انسان را بدین نکته رهنمون میسازد که حقیقت احرام تصمیم بر ترک منهیات مخصوص و یا انجام حج و آماده شدن برای این مهم است.
بخش دوّم
حقیقتِ «احرام» در دیگر مذاهب اسلامی
1 ـ حنفیان
فقیهان حنفی حقیقت احرام را تلبیه میدانند; تلبیهای که مشروط به نیّت است; از دیدگاه آنان احرام همان تحریم مباحات بر نفس است که تلبیه حقیقت آن را تشکیل میدهد و نیّت شرط تحقق آن است.
در فتحالقدیر مینویسد:
«حقیقته الدخول فی الحرمة.»(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ معتمد، ج2، ص478
2 ـ فتح القدیر، چاپ اوّل، 1315 ه.ق.، ج2، ص134
و نیز الفقه الاسلامی وادلته، وهبه الزحیلی، ج3، ص123 و124; و نیز موسوعة الفقه الإسلامی المقارن، ج3، ص245
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
بر طبق نظر مفسران فقه حنفی مقصود وی آن است که در احرام التزام به ترک محرمات شرط است و تلبیه آن را تحقق میبخشد. پیش از این از خلاف شیخ نقل کردیم که حنفیان حقیقت احرام را همان تلبیه میدانند. مؤلفان کتاب «الموسوعة الفقهیة الکویتیه» در این باره چنین مینویسند:
«الاحرام عند الحنفیة هو الدخول فی حرمات مخصوصة غیر انّه لا یتحقّق شرعاً إلاّ بالنیة مع الذکر أو الخصوصیة.»
والمراد بالدخول فی حرمات: التزام الحرمات.
والمراد بالذکر: التلبیة ونحوها مما فیه تعظیم الله تعالی.
والمراد بالخصوصیة: ما یقوم مقامها من سوق الهدی أو تقلید البدن.(1)
گو این که یک نکته را ـ شاید به دلیل روشن بودنش ـ توضیح ندادهاند و آن این که نیت شرط است و تلبیه رکن و حقیقتِ احرام.
2 ـ مالکیان
حقیقت احرام نیّت است; نیتی که به عمره و یا حج و یا به هر دو تعلّق میگیرد و آنچه ملاک است قصد قلبی و درونی است و لفظ هیچ اهمیتی ندارد و بهتر آن است که فقط قصد کند و از آوردن الفاظ خودداری نماید حتی اگر الفاظ وی با نیتش مخالف باشد، نیت به قوت خود باقی است و معتبر است و همان ملاک است.(2)
البته این بدان معنا نیست که زبان از تلبیه باز دارد، بلکه مقصود آن است که نیّت را آشکار نکند والاّ تلبیه و تجرّد از مخیط لازم است گرچه جزء حقیقت احرام نیست لذا اگر نیّت را بدون تلبیه یا تجرّد از مخیط انجام دهد احرام او صحیح و کامل است ولی باید کفاره بدهد (حیوانی را قربانی کند)(3)
3 ـ شافعیان
از دیدگاه فقیهان شافعی مذهب، احرام، نیّت است و این نیت به دخولِ در مناسک تعلق میگیرد. پس احرام بدون نیّت تحقق نمییابد و اگر تنها نیّت کند و تلبیه نگوید مجزی است اما اگر تلبیه بگوید ولی نیّت نکند احرام او منعقد نشده است و اگر بخواهد هم نیّت نماید و هم تلبیه را بر زبان جاری سازد، ضرورتی ندارد نیت با تلبیه مقارن باشد.(4)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ الموسوعة الفقهیة الکویتیة، باب احرام، ص129، متأسفانه کتابخانه دانشگاه این کتاب را ندارد.
2 ـ الفقه الاسلامی وادلته، ج3، ص122; و نیز موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص345
3 ـ الفقه الاسلامی وادلته، ج3، ص122
4 ـ همان; و الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ماده احرام، ص128
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
برخی در حقیقت احرام از نگاه شافعیان چنین نوشتهاند:
«هو الدخول فی حج أو عمرة أو فیهما أو فیما یصلح لهما أو لأحدهما.»
4 ـ حنبلیان
حنبلیان نیز همان نظر شافعیان را دارند، آنان احرام را همان نیت نسک (مناسک) میدانند; یعنی دخول در مناسک و دخول در مناسک را از آن روی احرام نامیدهاند که انسان با وارد شدن به فضای انجام مناسک بسیاری از حلالها را برخود حرام میسازد.(1)
فقیه نام آشنا و بلندآوازه حنبلی، ابن قدامه در المغنی مینویسد:
«الواجب النیة وعلیها الإعتماد(2) ... والإحرام ینعقد بالنیة(3) ... والتلبیة فی الاحرام مسنونة.(4)
خلاصه انظار مذاهب چهارگانه
بطور بسیار فشرده حنفیان نیّت را شرط احرام میدانند و آن را دخول در حرمتِ افعالِ مخصوصی که با تلبیه محقق میشود میدانند، به عبارت دیگر احرام تلبیه است ولی سه مذهب دیگر احرام را همان نیت میدانند.
5 ـ ظاهریان
از ظاهر سخن ابن حزم در المحلی چنین استفاده میشود که ایشان حقیقت احرام را «الدخول فی الحج أو العمرة» میداند که با لبس لباس مخصوص و تلبیه یا نیت آن محقق میشود.(5)
6 ـ زیدیان
زیدیان نیز حقیقت احرام را همان نیّت میدانند و متعلق نیت باید حج یا عمره یا هر دو باهم باشد و این نیّت باید در میقات تحقق یابد و باید همراه با تلبیه باشد گرچه تلبیه از قلمرو حقیقت آن خارج است.(6)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان.
2 ـ المغنی، عبدالله قدامة، بیروت، دارالفکر، ج3، ص126
3 ـ همان، ص127
4 ـ همان، ص129
5 ـ المحلی، ابن حزم، بیروت، دارالجیل، ج7، ص78، مسأله 823; ونیز موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص245
6 ـ موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص246
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
7 ـ اباضیان (اباضیه)
به نظر فقیهان اباضی حقیقت احرام عبارت است از نیّت احرام برای حج یعنی نیتی که به احرامِ برایِ حج تعلق گیرد و تلبیه گفتن است. پس این دو باهم حقیقت احرام را سامان میدهد و تا تلبیه نگوید داخل حج یا عمره نمیشود.(1)
پی نوشتها:
________________________________________
1 ـ مستند الشیعه فی احکام الشریعه، ج2، ص1932 ـ جواهرالکلام، ج18، ص1993 ـ مختلف الشیعه، قم، مرکز تحقیقات اسلامی، چاپ اول، 1415 ه . ق. ، ج4، ص70-694 ـ جواهرالکلام، ج18، ص1995 ـ همان، 230-1996 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، جواهر الفقه، ج7، ص257. مرحوم نراقی در مستند این مطلب را نادیده گرفته و به درستی روشن نیست که در کجای «جواهر الفقه» نظری دیگر را یافته و آن را به ابن براج نسبت داده است! (مستند، ج2، ص193)7 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، جواهرالفقه، ص2698 ـ کتاب الخلاف، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج2، ص289 و2909 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، سرائر؛ ج8، ص50410 ـ این نظر را بسیاری از متأخرین به ابن ادریس نسبت داده اند. (مسالک، ج1، ص105؛ فقه الصادق، ج10، ص207؛ مستمسک العروة الوثقی، ج11، ص258 و...)11 ـ غایة المراد فی شرح نکت الإرشاد، ص39012 ـ همان. این کتاب ارزنده عبارت است از شرح شهید اوّل بر ارشاد، ضمنا شهید ثانی حاشیه ای بر آن دارد که در سال 1373 جلد نخستش به چاپ رسید.13 ـ مرحوم ابن ادریس در لابلای کلمات خود به تاریخ تقدّم و تأخّر آثار شیخ اشاره می کند؛ از جمله در ج2، ص56314 ـ حیاة الشیخ الطوسی در مقدمه النهایة ونکتها (ج1، ص71) چاپ شده است.از سخنان آیة اللّه بروجردی نیز استفاده می شود که تبیان در زمره آخرین نوشته های شیخ بوده است. «زبدة المقال فی خمس الرسول والآل»، ص6115 ـ مبسوط، ج1، ص308-30716 ـ کتاب الحج، تقریرات درس مرحوم داماد، مقرر آقای جواد آملی، ج1، ص13017 ـ غایة المراد، ج1، ص38818 ـ همان.19 ـ مسالک الافهام، ج1، ص10520 ـ به نقل المعتمد فی شرح العروه، آیة اللّه خویی، ج2، ص47821 ـ غایة المراد، ج1، ص389؛ نیز خلاصة الاعتبار، چاپ شده در ضمن معادن الجواهر، ج1، ص296 و297؛ در مجمع البحرین نیز «احرام» را بدین گونه معنا کرده است. (مجمع البحرین، فخرالدین الطریحی، ج6، ص28، تهران، کتابخانه مرتضوی، چاپ دوم 1395 ه .)22 ـ همان.23 ـ همان، ص39024 ـ بنقل از فقه الصادق، ج10، ص212 و21325 ـ همان.26 ـ مستند الشیعه، ج2، ص193؛ ونیز جواهر، ج18، ص197 و19827 ـ مستند الشیعه، ج2، ص19328 ـ غایة المراد، ج1، ص390-38829 ـ فقه الصادق، ج10، ص213 و...30 ـ جواهر، ج18، ص200-19731 ـ وسایل، باب 34 از ابواب احرام.32 ـ مستند الشیعه، ج2، ص19333 ـ مستمسک العروة الوثقی، ج11، ص360-35834 ـ همان، ص36035 ـ کشف اللثام، ج1، ص31236 ـ عروة الوثقی، فصل فی کیفیة الاحرام، مسأله 237 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، الإنتصار، ج7، ص12438 ـ سلسلة الینابیع الفقهیه، السرائر، ج8، ص50439 ـ همان، ج8، ص62740 ـ همان، ص70041 ـ همان، ص74542 ـ همان، ج7، ص2143 ـ همان، ص22744 ـ تهذیب، ج5، ص83، فی صفة الإحرام، ح27645 ـ استبصار، ج2، ص190، ذیل حدیث 68346 ـ معتمد العروة، ج2، ص477 و47847 ـ اشعار در حج قران به جای تلبیه است.48 ـ المعتمد، ج2، ص47849 ـ وسایل الشیعه، ج13، انتشارات آل البیت، باب 11 من تروک الإحرام، ح150 ـ وسایل، ج13، باب 14 من ابواب الإحرام، ح1351 ـ معتمد الشیعه، ج2، ص48252 ـ اقرب الموارد، ج1، ص2353 ـ ترتیب کتاب العین، خلیل بن احمد با تنظیم محمدحسن بکایی، ص174، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1414 ه .54 ـ المعجم الوسیط، ج1، ص12955 ـ ترتیب القاموس المحیط، ج1، ص62756 ـ باب 12 من اقسام الحج، ح1957 ـ باب 12 من اقسام الحج، ح2058 ـ وسایل، باب 12 من اقسام الحج، ح2159 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح360 ـ وسایل، باب 1 من ابواب المواقیت، ح461 ـ وسایل، باب 22 من ابواب الإحرام، ح4 و162 ـ وسایل، باب 22 من ابواب الإحرام، ح463 ـ وسایل، باب 12 من اقسام الحج، ح2164 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح665 ـ وسایل، باب 34 من ابواب الإحرام، ح966 ـ وسایل، باب 35 من ابواب الإحرام، ح167 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح168 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح169 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح370 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح671 ـ وسایل، باب 14 من ابواب الإحرام، ح1372 ـ فقه الصادق، ج10، ص21073 ـ وسایل، باب 16 از ابواب احرام، ح174 ـ وسایل، باب 16 من ابواب الاحرام، ح175 ـ وسایل، باب 16 من ابواب الاحرام، ح276 ـ معتمد، ج2، ص47877 ـ فتح القدیر، چاپ اوّل، 1315 ه . ق.، ج2، ص134و نیز الفقه الاسلامی وادلته، وهبه الزحیلی، ج3، ص123 و124؛ و نیز موسوعة الفقه الإسلامی المقارن، ج3، ص24578 ـ الموسوعة الفقهیة الکویتیة، باب احرام، ص129، متأسفانه کتابخانه دانشگاه این کتاب را ندارد.79 ـ الفقه الاسلامی وادلته، ج3، ص122؛ و نیز موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص34580 ـ الفقه الاسلامی وادلته، ج3، ص12281 ـ همان؛ و الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ماده احرام، ص12882 ـ همان.83 ـ المغنی، عبداللّه قدامة، بیروت، دارالفکر، ج3، ص12684 ـ همان، ص12785 ـ همان، ص12986 ـ المحلی، ابن حزم، بیروت، دارالجیل، ج7، ص78، مسأله 823؛ ونیز موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص24587 ـ موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص24688 ـ موسوعة الفقه المقارن، ج3، ص246