برخى احکام از دیدگاه اهل سنت (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
«الحمــد للّه العلـی الأعلـی، والصلاة والسـلام علـی
النبی المصطفی، و علی اهل بیته اولی الدرایة و النهی.»
اما بعد
یکی از آرمانها و آرزوهای دیرینه امام راحل ـ رَوَّحَ اللّه روحه و عطر اللّه رمسه ـ ایجاد اتفاق و اتحاد و وحدت بین گروههای مسلمان بود. او جدیّت و کوشش فراوان داشت در: «اظهار یگانگی و عدم بروز و ظهور اختلاف و دوگانگی»، «رفع تشاجر و تنازع»، «ندادن اسلحه سرد و گرم به دست دشمن»، و «سرکوب کردن آنانکه با وسایل گوناگون به آتش اختلاف دامن می زنند و در صددند که به هر وسیله و بهانه کوچکی ایجاد نفاق و پراکندگی و تشتت بنمایند.»
او به پیروی و متابعت از سلف صالح و پیشوایان پیشین، بر زنده کردن روزگار پرافتخار گذشته جدّیت می فرمود، به امید آن که عقب افتادگی ها جبران گردد و شکستگیها التیام یابد، و عزّت و عظمت از دست رفته بازآید و حکومت «لا اله الاّ اللّه ، محمد رسول اللّه » در سراسر گیتی حکمفرما شود.
شالوده کار و زیربنای اصلی آن، اتحاد و اتفاق است «علیک بالجماعة، فانما یأخذ الذئب من الغنم القاصیة.»
لذا مقرّر فرموده و أمریه صادر کردند که شیعه عموما و ایرانیان خصوصا، در نماز جماعت برادران أَهل سنت شرکت نمایند، و صفوف آنان را فشرده تر کنند، و در تمام احوال نماز، پیروی و متابعت داشته باشند و... لیکن متأسفانه مشاهده می شود که عده ای از برادران ایرانی با آنکه ـ حسب الأمر ـ در صفوف جماعت شرکت دارند و به این امر خطیر قیام و اقدام می نمایند، از جهت عدم آشنایی به مسائل و احکام نماز، تخلف بسیار دارند، تا آنجا که اگر در بین چندین هزار نفر جمعیت نمازگزار، دو نفر ایرانی باشد معلوم و مشخص می گردد. از این رو تصمیم بر آن شد که در این مختصر مسائلی چند از نجاست، طهارت، نماز و جماعت بیان گردد. امید است مورد توجه و عنایت خاص روحانیون عالیقدر کاروانها ـ دامت افاضاتهم ـ واقع گردد، و جماعت حجاج و معتمرین را به یادگرفتن این مسائل و عمل نمودن به آن وادار کنند.
«وللّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین»
مقدّمـه
اول: در اصطلاح فقها و اهل حدیث از اهل سنت و جماعت، لفظ «مندوب» و «مکروه» بجای «واجب» و «حرام» آورده شده است.
دوم: در نقل مسائل، گاهی به لفظ «مستحب» آورده شده، که به معنای همان واژه اصطلاحی است ولی از آنجایی که در بین برادران اهل سنت دیده می شود که در عمل کردن به آن، بسیار مواظبت دارند، لذا در شمار مسائل مندرجه نقل شد.
مسألة (1): یجوز رفع الحدث و إزالة النجاسات بسائر المایعات.(حلیة العلماء، ج 1، ص 71)
فذهب قوم إلی أنّ ما کان طاهرا، یزیل عین النجاسة، مایعا کان أَو جامدا، فی أیّ موضع کانت، و به قال ابوحنیفة و أصحابه.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 85)
ازاله نجاست و برطرف کردن آن به غیر آب، از مایعات، نیز جایز است.
مسألة (2): المنی طاهر فی الماء کان أَو فی الجسد، أَو فی الثوب، و لا تجب إزالته.
(المحلی لابن حزم، ج 1، ص 125)
المنی لیس بنجس.(کتاب الأمّ للشافعی، ج 1، ص 55)
منی پاک است و ازاله آن از بدن و جامه لازم نیست.
مسألة (3): إذا بیل علی الأرض و کان البول رطبا مکانه، أَو نشفته الأرض و کان موضعه یابسا فصب علیه من الماء ما یغمره حتی یصیرالبول مستهلکا فی التراب و الماء جاریا علی مواضعه کلها مزیلاً لریحه ـ الی قوله ـ فقد طهر... و هکذا إذا کانت علیها عذرة، أَودم، أَو جسد نجس فازیل.(کتاب الأمّ للشافعی، ج 1، ص 52)
اگر زمینی که با بول یا سایر نجاسات، مانند مدفوع انسان یا خون نجس شده، اگر به مقداری آب ریخته شود که جریان پیدا کند و بوی نجس برطرف گردد، محل آن پاک می شود.
مسألة (4): و مثل ذلک ما إذا کان الماء المتنجس فی طست أَو قصعة ثم صب علیه ماء طاهر حتی سال الماء من جوانبه فانه یطهر علی الراجح و ان لم یخرج مثل المتنجس.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 22)
اگر آب در طشت یا ظرف دیگر متنجس شد، در صورتی که آب پاک روی آن بریزند، بگونه ای که از اطراف ظرف لبریز شود، آبِ متنجّس پاک می شود اگر چه به مقدار آن، از ظرف سرازیر نشود.
مسألة (5): یصح الاستنجاء بالجامد النجس.(حلیة العلماء، ج 1، ص 211)
پاک کردن محل مدفوع بوسیله چیز نجس، در صورتی که خشک باشد، جایز است.
مسألة (6): إذا وجد أَحدکم ذلک (ای المذی) فلینضح فرجه بالماء و لیتوضأ وضوء الصلاة.
(المحلی لابن حزم، ج 1، ص 106)
أَما الذی ینقض الوضوء و لا یوجب الغسل فهو البول و المذی و الودی.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 79)
«مذی» (آبی که در ملاعبه با زن خارج می شود) و «ودی» (آبی که بعد از ادرار خارج می شود) نجس است، و وضو را باطل می کند.
مسألة (7): کل نجاسة خارجة من البدن فانها تنقض الطهر، ک «الدم» اذا سال، و «القی ء» اذا ملاء الفم.(حلیة العلماء، ج 1، ص 193)
القی ء من کل مسلم او کافر حرام، یجب اجتنابه.(المحلی لابن حزم، ج 1، ص 191)
القسم الرابع من النواقض: هو ما یخرج من بدن الإنسان کالقیح الذی یخرج من الدمل، او الدم الذی یخرج بسبب ذلک، او بسبب جرح او نحو ذلک، و کل ذلک نجس ینقض الوضوء.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 86)
الحنفیّة قالوا: ان القی ء نجس نجاسة مغلظه اذا ملاء الفم؛ بحیث لا یمکن امساکه، و لو کان مرة أَو طعاما أَو ماءا.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 13)
گویند: خروج خون زیاد از بدن، یا چرک و خون از دمل، یا قی کردن در صورتی که دهان پر شود، چه آنکه طعام را قی کند، یا در اثر غلبه صفراء یا بواسطه غلبه رطوبت در مزاج، آب خارج شود، همه و همه نجس و لازم الاجتناب است، و وضو را باطل می کند.
مسألة (8): اختلف العلماء فی ایجاب الوضوء من لمس النساء بالید أو بغیر ذلک من الأعضاء الحاسة ـ الی قوله ـ و ذهب آخرون الی ایجاب الوضوء من اللمس اذا قارنته اللذة، أو قصد اللّذة، وقع بحائل أو بغیر حائل، بأی عضو اتفق، و هو مذهب مالک و جمهور أَصحابه.
(بدایة المجتهد، ج 1، ص 38)
فمن قبل امرأته أَو جسها بیده فعلیه الوضوء.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 15)
والحنابلة یقولون: انه ینقض مطلقا، حتی لو لمس المتوضی اُمه أَو اُخته.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 82)
نظر به اینکه فتوای پیشوایان اهل سنت در مسأله لمس و مَس زن در کیفیت نقض وضو با آن، مختلف است، لذا سزاوار است که هنگام طواف و مقدّمات طواف از گرفتن دست زن، و یا گذاشتن دست روی شانه او جدا خودداری شود.
مسألة (9): القهقهة تنقض الطهر.(حلیة العلماء، ج 1، ص 195)
و فرض علیه ان لا یضحک و لا یتبسم عمدا، فإن فعل بطلت صلاته.(المحلی، ج 4، ص 7)
الحنیفة قالوا: القهقهة فی الصلاة تنقض الوضوء.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 87)
خندیدن بصورت قهقهه موجب بطلان وضو و نماز است و لبخند (تبسّم) به صورت عمد نماز را باطل می کند.
مسألة (10): قال مالک: من نام مضطجعا أو ساجدا فعلیه الوضوء، طویلاً کان النوم أو قصیرا، و من نام جالسا فلا وضوء علیه، الا ان یطول ذلک به.
و قال أَبو حنیفة و أَصحابه: لا وضوء إلاّعلی من نام مضطجعا.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 37)
ذهب أَبو حنیفة إلی انه لا ینقض النوم الوضوء الا ان یضطجع، أَو یتکی ء أَو متورکا علی إحدی إلیتیه، أو إحدی ورکیه فقط، و لا ینقضه ساجدا أَو قائما أَو قاعدا أو راکبا، طال ذلک أَو قصر.(المحلی لابن حزم، ج 1، ص 224)
و ان نام قاعدا مستویا لم یجب علیه عنده الوضوء.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 12)
خواب به خودی خود شکننده وضو نیست، مگر در صورتی که احساس کند حدث و ریح از او خارج شده، و یا احتمال آن را بدهد. و آن در صورتی است که به پهلو یا پشت بخوابد.
مسألة (11): الإسراف فی صب الماء: فان کان موقوفا علی الوضوء منه؛ کالماء المعد للوضوء فی المساجد، فان الإسراف فیه حرام.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 76)
اسراف و زیاده روی در آب هایی که در مساجد برای گرفتن وضو گذارده اند حرام است.
مسألة (12): اتفق العلماء علی أنّ ثلاثة من الاوقات منهی عن الصلاة فیها، و هی: وقت طلوع الشمس، و وقت غروبها، و من لدن تصلی صلاة الصبح حتی تطلع الشمس، و اختلفوا فی وقتین: فی وقت الزوال، و فی الصلاة بعد العصر، و ذهب الشافعی إلی ان هذه الأوقات الخمسة کلها منهی عنه إلاّ وقت الزوال یوم الجمعة.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 104)
فی کل وقت نهی عن الصلاة فیه: و هو بعدالفجر حتی تطلع الشمس، و بعد العصر حتی تغرب الشمس.(المغنی لابن قدامة، ج 1، ص 789، تحت رقم 1026)
در پنج وقت نماز خواندن حرام است:
1ـ بعد از ادای نماز صبح تا موقع طلوع آفتاب.
2ـ موقع طلوع آفتاب.
3ـ موقع زوال ظهر قبل از انعقاد نماز جماعت، مگر در روز جمعه.
4ـ بعد از ادای نماز عصر.
5ـ موقع غروب آفتاب.
مسألة (13): الأوقات الّتی نهی عن الصلوة فیها، خمسة:
وقتان نهی عن الصلاة فیها لأَجل «الفعل» و هما: بعد صلاة العصر حتی تصفر الشمس. و بعدالصبح حتی تطلع الشمس.
و ثلاثة نهی عنی الصلاة فیها لأجل «الوقت»، و هی:
اذا طلعت الشمس حتی ترتفع. عندالاستواء حتی تزول.
و عند الإصفرار حتی تغرب.
و قال ابو حنیفة: فی الأوقات التی نهی عن الصلاة فیها لاجل الوقت، لا یجوز ان یفعل فیها شیئا من الصلوات الواجبة، سوی عصر یومه عند اصفرار الشمس، و الوقتان اللذان نهی عن الصلاة فیها لاجل الفعل لا یجوز فیها فعل النوافل، و لا فعل المنذورة.
(حلیة العلماء، ج1، ص181 ـ 180)
به فتوای أبی حنیفه: قبل از غروب آفتاب (یعنی وقتی که آفتاب به زردی مایل می شود) اگر نماز عصر را نخوانده است، فقط می تواند همان را بخواند، و به هیچ وجه نماز دیگر را نباید بخواند.
ودر بقیه وقت ها نمی تواند نماز بخواند، حتی نمازهای مستحبی و نافله و نمازهایی که نذر کرده باشد.
مسألة (14): و السنة أن یقنت فی صلاة الصبح، رواه الشافعی.
و قال ابو حنیفة: لا یسن القنوت فی الصبح.
القنوت فی الصبح بعد رفع الرأس من رکوع الرکعة الثانیة، سنة عندالشافعی بلاخلاف.
و اما غیرالصبح من المکتوبات، فهل یقنت فیها؟ فیه ثلاثة أقوال:
الأول: إن نزلت بالمسلمین نازلة کخوف، أو قحط، أَو وباء، أَو جراد، أَو نحو ذلک، قنتوا فی جمیعها و الاّ فَلا، و هو الصحیح المشهور الذی قطع به الجمهور.
(حلیة العلماء فی معرفة مذاهب الفقهاء، ج 1، ص 134)
قال ابو حنیفة و أصحابه: رفع الیدین للإحرام أوّلاً سنة لا فریضة، و منعوا منه فی باقی الصلوات.(المحلی، ج 4، ص 87)
و ذهب أبو حنیفة الی أنّه: لا یجوز القنوت فی صلاة الصبح، و إنّ القنوت إنّما موضعه الوتر.
(بدایة المجتهد، ج 1، ص 134)
خواندن قنوت در نماز (دست ها را مقابل صورت گرفتن و دعا خواندن) بگونه ای که در میان شیعه معمول و متداول است (گرفتن دو دست به صورت در رکعت دوم، قبل از رفتن به رکوع) در هیچیک از مذاهب چهارگانه اهل سنت متداول نیست. از این رو سزاوار است به منظور ایجاد همفکری و اتحاد، از بجا آوردن قنوت در نماز جماعت و فرادی خودداری شود.
مسألة (15): اما المواضع التی یصلی فیها: فإِنّ من الناس من أَجاز الصلاة فی کل موضع لا تکون فیه نجاسة. و منهم من استثنی الحمام و المقبرة و قال: هذا هو الثابت عنه علیه الصلاة و السلام، لانه قد روی النهی عنهما منفردین. و منهم استثنی المقبرة فقط.
(بدایة المجتهد، ج 1، ص 120)
ان رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه (و آله) و سلم ـ قال: الارض کلها مسجد إلاّ المقبرة و الحمام.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 92)
قال أحمد: لا تصح الصلاة فی المقبرة و ان کانت جدیدة.(حلیة العلماء، ج 1، ص 59)
و کذلک ان صلی فی المقبرة أوالحش و أوالحمام أو فی أعطان الإبل، أعاد.
(المغنی، لابن قدامة، ج 1، ص 753، تحت رقم 957)
و لا یصلّی فی مقبرة لما روی ابو سعید ـ رض ـ أنّ النبی ـ ص ـ قال: الأرض کلها مسجد إلاّ المقبرة و الحمام.(المجموع، ج 3، ص 157)
آقایـان حجاج و معتمرین از به جا آوردن نماز در بقیع ـ در مدینـه طیبه ـ و در حجـون ـ در مکه معظمه ـ و سایر قبرستانها، جدا خودداری فرمایند.
مسألة (16): من کان فی المسجد فاندفع الأذان (ای شرع فیه) لم یحل له الخروج.
(المحلی لابن حزم، ج 3، ص 147)
ولا یجوز الخروج من المسجد بعد الأذان إلاّ لعذر.
(المغنی لابن قدامة، ج 1، ص 454، تحت رقم 561)
پس از شروع اذان، خارج شدن از مسجد جایز نیست، مگر در صورتی که عذر موجّه باشد.
مسألة (17): من سمع المؤذّن فلیقل کما یقول المؤذّن من أوّل الأذان الی آخره، حاشا قول المؤذن: «حیّ علی الصلاة»، «حیّ علی الفلاح.»
فاذا قال المؤذن: «حی علی الصلاة»، قال: «لا حول و لا قوة الا باللّه .»
و اذا قال: «حی علی الفلاح»، قال: «لا حول و لا قوة الا باللّه .»(المحلی لإبن حزم، ج 3، ص 148)
قال الشافعی: فیجب لکل من کان خارجا من الصلاة: من قاری أو ذاکر أو صامتٍ، أو متحدث، أن یقول کما یقول المؤذّن، و فی «حیّ علی الصلاة» «حیّ علی الفلاح» «لا حول و لا قوة الا باللّه .»(کتاب الأمّ، ج 1، ص 88)
والمستحب لمن سمع المؤذن ان یقول مثل ما یقول، اِلا فی الحیعلة، فانه یقول: «لا حول و لا قوة الا باللّه .»(حلیة الاولیاء، ج 1، ص 45)
والمستحب لمن سمع المؤذن، أن یقول مثل ما یقول إلاّ فی الحیعلتین، فانه یقول: «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه العلی العظیم.»(المجموع، ج 3، ص 115)
سزاوار است (واجب است) هر یک از جمله های اذان را که مؤذن ندا می دهد، شنونده هم در هر جا و در هر حال که هست، همان جمله را بگوید، مگر در دو جمله «حی علی الصلاة» و «حی علی الفلاح» که بجای آن بگوید: «لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم.»
مسألة (18): رفع الیدین للتکبیر مع الإحرام فی أَول الصلاة فرض، لا تجزی الصلاة إلاّ به.
(المحلی لابن حزم، ج 3، ص 243)
رفع الیدین حذو المنکبین عند تکبیرة الإحرام مندوب، و فیما عدی ذلک مکروه.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 250)
ذهب أهل الکوفة: ابو حنیفة و سفیان الثوری و سائر فقهائهم إلی أنّه لایرفع المصلی یدیه الاّ عند تکبیرة الإحرام فقط.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 136)
و قال ابو حنیفة و الثوری: لا یرفع یدیه إلاّ فی تکبیرة الإفتتاح.(حلیة الاولیاء، ج 2، ص 116)
مقصود از «مندوب» و «مکروه» در اصطلاح «واجب» و «حرام» است.
* * *
هنگام گفتن تکبیرة الإحرام در نماز، بلند کردن دست ها تا برابر سینه یا گوشها واجب است و نماز بدون آن مجزی نیست. و در سایر تکبیرهای نماز از قبیل تکبیر قبل از رکوع و بعد از آن و همچنین در سجده های نماز، بلند کردن دست ها حرام است.
مسألة (19): و السنة ان یرفع یدیه فی تکبیرة الإحرام حذو منکبیه، و هو قول مالک. و قال أبو حنیفه: یرفعهما حیال أذنیه، و یثبت مرفوعتین حتی یفرغ من التکبیر ثم یحطمهما.
(حلیة الاولیاء، ج 2، ص 95)
و یکون ابتداء الرفع مع ابتداء التکبیر، و انتهائه مع انتهائه.(المجموع، ج 3، ص 307)
مالک گفت: مستحب است نمازگزار هنگام گفتن تکبیرة الاحرام نماز، دست ها را تا برابر شانه ها بلند کند، و اول بلند کردن دست ها در اول گفتن تکبیرة الاحرام و آخر آن موقع رسیدن دست برابر شانه باشد.
و ابو حنیفه گفته: دست ها را تا برابر گوش بلند کند، و شروع به گفتن تکبیرة الاحرام نماید، و دست ها برابر گوش باشد تا تکبیرة الاحرام تمام شود سپس دست ها را پایین آورد.
مسألة (20): أما قول «آمین» یقوله الإمام و المنفرد ندبا و سنة، و یقولها المأموم فرضا و لابد.
(المحلی لان حزم، ج 3، ص 262)
فإذا فرغ من الفاتحة (أَمَّنَ) و التأمین سنة یجهر.(حلیة الاولیاء، ج 2، ص 107)
فإذا فرغ الإمام قراءة أمّ القرآن، قال: آمین و رفع بها صوته لیقتدی بها من خلفه.
(کتاب الأمّ، ج 1، ص 109)
گفتن «آمین» بر مأموم واجب است.
مسألة (21): اختلفوا فی قرائة «بسم اللّه الرحمن الرحیم» فی افتتاح القرائة فی الصلاة. فمنع ذلک فی الصلاة المکتوبة، جهرا کانت أَو سرا.
و قال ابو حنیفة: یقرئها مع ام القرآن فی کلّ رکعة سرا.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 126)
قال ابو حنیفة و مالک و داود: لیست من فاتحة الکتاب، ولا من سائر السور غیر النمل، و هی بعض آیة فی النمل.(حلیة الاولیاء، ج 2، ص 103)
قال الشافعی: «بسم اللّه الرحمن الرحیم» الآیة السابعة، فان ترکها أو بعضها لم تجزه الرکعة التی ترکها فیها.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 107)
در نمازهای جهریه و اخفاتیه (در نمازهای پنجگانه) در جماعت و فرادی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بطور سرّی و آهسته خوانده شود.
مسألة (22): یُسَنُّ وضع الید الیمنی علی الیسری تحت سرته أو فوقها، و هو سنة باتفاق ثلاثة من الأَئمة، و قال المالکیة: انه مندوب.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 251)
نظر به این که هیچ یک از ائمه اهل سنت قائل به وجوب دست روی دست گذاردن در حال نماز نشده اند، لذا ترک کردن تکتّف مانعی ندارد.
مسألة (23): لا یحل للمصلّی ان یرفع بصره الی السماء، و لا عند الدعاء فی غیر الصلاة ایضا.
(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 15)
نظر کردن به طرف بالا در حال نماز، و همچنین در حال دعا کردن، جایز نیست.
مسألة (24): لا یمسح الحصا أو ما یسجد علیه، إلاّ مرّة واحدة، و ترکها أفضل، و لکن یسوی موضع سجوده قبل دخوله فی الصلاة.(المحلی، ج 4، ص 7)
در بیابان، و در بین راه مدینه طیبه و مکه معظمه، و سایر اماکن، قبل از شروع به نماز، محل سجده را آماده کنید سپس شروع به نماز نمایید که در بین نماز محتاج به تسویه و صاف کردن محل سجده نباشید.
مسأله (25): من تعمد فرقعة أَصابعه أَو تشبیکها فی الصلاة بطلت صلاته.
(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 49)
در حال خواندن نماز، انگشتان را داخل یکدیگر نمودن، و به صدا درآوردن آنها موجب بطلان نماز است.
مسألة (26): أیّما رجل صلّی خلف الصف بطلت صلاته، و فرض علی المأمومین تعدیل الصفوف الاوّل فالاوّل، و التراص فیها، و المحاذاة بالمناکب و الأرجل.
(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 53)
أجمع العلماء علی أنّ الصف الأوّل مرغب فیه، و کذلک تراص الصفوف و تسویتها لثبوت الأمر بها عن رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه (وآله) و سلم ـ .(بدایة المجتهد، ج 1، ص 152)
و ینبغی للقوم اذا قاموا الی الصلاة یتراصوا، و یسدوا الفرج، و یسووا بین مناکبهم فی الصفوف.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 432)
آقایان حجاج و معتمرین کاملاً مواظبت نمایند:
اولاً: تنها در صف نایستند مگر آنکه بلافاصله شخص دیگری در کنارشان بایستد.
ثانیا: صف نماز باید کاملاً فشرده باشد، سر انگشتان، پاها و شانه ها برابر و مساوی یکدیگر قرار بگیرد.
مسألة (27): من تختم فی السبابة، أَو الوسطی، أَو الإِبهام، أَو البنصر ـ الا الخنصر وحده ـ و تعمد الصلاة کذلک ، فلا صلاة له.(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 50)
در حال نماز در صورتی که انگشتر در دست دارید، فقط در انگشت کوچک باشد و در سایر انگشتان نباشد.
مسألة (28): الحنیفة قالوا: یقوم عند قول المقیم «حی علی الفلاح.»
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 223)
قال أبو حنیفة و الثوری: اذا قال المؤذن «حی علی الصلاة» قاموا فی الصّف.
(حلیة الاولیاء، ج 1، ص 81)
و یستحب أن یقوم الی الصلاة عند قول المؤذن «قد قامت الصلاة.»
(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 538، تحت رقم 637)
بهتر آنست موقعی که گوینده اقامه گفت «حی علی الفلاح» برای نماز جماعت برخیزد.
مسألة (29): یحرم المرور بین یدی المصلی و لو لم یتخذه سترة.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 272)
و من مر بین یدی المصلی فلیرده.(المغنی لابن قدامه، ج 2، ص 76، تحت رقم 1219)
یحرم المرور بین یدی المصلّی و لو لم یتخذه ستره بلا عذر، کما یحرم علی المصلی أن یتعرض بصلاته لمرور الناس بین یدیه، بأن یصلی بدون سترة بمکان یکثر فیه المرور ان مرّ بین یدیه أَحد، فیأثم بمرور الناس بین یدیه بالفعل لا بترک السترة فلو لم یمر أحد لا یأثم، لانّ اتخاذ السترة فی ذاته لیس واجبا.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 272)
اتفق الجمهور علی کراهیة المرور بین یدی المصلّی، لما جاء فیه من الوعید فی ذلک و لقوله ـ علیه الصلاة و السلام ـ فیه: فلیقاتله فانّه شیطان.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 184)
راه رفتن و عبور از بین محل ایستادن نمازگزار و محل سجده او، حرام است. در این مسأله مراعات بسیار لازم است و در نزد اهل سنت با اهمیت فراوان تلقی شده و در بعضی از روایات أَهل سنت آمده: «إنه شیطان فامنعه فإن أَبی فقاتله.»
مسألة (30): لا یحل للمصلی ان یفترش ذراعیه فی السجود.(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 21)
مکروهات الصلاة: و منها افتراش ذراعیه، ای مدّها کما یفعل السبع.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 275)
و یستجب أن یجافی مرفقیه عن جنبیه.(المجموع، ج 3، ص 429)
سزاوار نیست نمازگزار آرنج را روی زمین بگذراد؛ بلکه خوب است آنها را بالا نگاه دارد.
مسألة (31): من سُلّم علیه و هو فی الصلاة ردّ بالإشارة بیده أو برأسه.(حلیة العلماء، ج 2، ص 155)
اگر کسی در حال نماز سلام کرد، جواب او باید با اشاره، به وسیله سر یا دست باشد.
مسألة (32): من زوحم یوم الجمعة أَو غیرها فلم یقدر علی السجود علی ما بین یدیه فلیسجد علی رجل من یصلی بین یدیه، أَو علی ظهره، و یجزیه.(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 83)
و یستثنی من ذلک (ای الارتفاع فی حال السجدة) مسألة قد تقضی بها الضرورة عند شدة الزحام، و هی سجود المصلی علی ظهر المصلی الذی أمامه، فإنّه یصح بشروط ثلاثة.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 233)
اگر بواسطه کثرت و فشردگی جمعیت در نماز جماعت ـ در روز جمعه یا غیر آن ـ ممکن نشد که روی زمین سجده کنید، می توانید روی پاها و یا به پشت شخصی که در جلوی شما نماز می خواند سجده نمایید.
مسألة (33): اختار قوم اذا کان الرجل وتر من صلاته، ان لا ینهض حتی یستوی قاعدا و اختار آخرون ان ینهض من سجوده نفسه.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 140)
پس از سجده دوم از رکعت اول، و سجده دوم از رکعت سوم، لازم است فورا و بی درنگ از سجده برخاستن به قیام و ایستادن، و جلسه استراحت را ترک کردن.
مسألة (34): ثم یسجد و هو فرض، و یکبّر عند الهوی.(حلیة الاولیاء، ج 2، ص 120)
و اذا هوی لیسجد ابتدأ بالتکبیر قائما، ثم هوی مع ابتدائه حتی ینتهی إلی السجود و قد فرغ من آخر التکبیر.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 110)
ثم یکبر للسجود، و لا یرفع یدیه، و یکون ابتداء تکبیره مع ابتداء الخطاطة و انتهائه مع انتهائه.(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 589، تحت رقم 716)
پس از رکوع به سجده رود، و در موقع سرازیر شدن، تکبیر بگوید. بدون اینکه برای گفتن تکبیر دست ها را بالا برد، ابتدا گفتن تکبیر در ابتدای سرازیر شدن و انتهای آن موقع رسیدن به سجده باشد.
مسألة (35): فان کان مأموما لم یزد علی قول: «ربنا و لک الحمد» و موضع قول: «ربنا و لک الحمد» فی حق الإمام و المنفرد بعد الإعتدال من الرکوع.
(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 58، تحت رقم 7081 و ص 586، تحت رقم 7091)
مأموم یا منفرد در نماز جماعت یا فرادی پس از برخاستن از رکوع و اعتدال، فقط بگوید: «ربنا و لک الحمد.»
مسألة (36): اذا قضی سجدته الثانیة نهض للقیام مکبرا، و التکبیر واجب فی إحدی الروایتین.(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 606، تحت رقم 738)
ثم یرفع رأسه مکبرا. کان ـ ص ـ اذا رفع رأسه من السجدة استوی قائما بتکبیرة.
(المجموع، ج 3، ص 440)
در سجده دوم از رکعت اول، و سجده دوم از رکعت سوم. در موقع برخاستن به قیام، تکبیر بگوید.
مسألة (37): قال اصحابنا: لا تکره الصلاة، علی الصوف، و اللبود، و البسط، و الطنافس، و جمیع الأمتعة.(المجموع، ج 3، ص 164)
و تجوز الصلاة علی ما اتخذ من شعر أو صوف، او و بر.
و قالت الرافضة: لا تجوز الصلاة إلاّ علی ما اخرجته الأرض من قطن أو کتان او قصب أَو حشیش.(حلیة العلماء، ج 1، ص 60)
لا بأس بالصلاة علی الحصیر و البسط من الصوف و الشعر و الوبر و الثیاب من القطن و الکتان و سائر الطاهرات.(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 760، تحت رقم 972)
به همه اشیاء اعم از خوردنی، پوشیدنی، گیاه، پشم، مو، کرک و هر چیزی که پاک باشد جایز است سجده نمودن، و فقط به چیزهای نجس سجده کردن جایز نیست.
مسألة (38): قال ابو حنیفة: یجوز السجود علی کور العمامة، و به قال مالک و أحمد و زاد أبوحنیفة، فقال: اکره ان یسجد علی یدیه، فان سجد علیها أَجزئه ـ الی ان قال ـ و یقول: «سبحان ربیّ الأعلی» ثلاثا.(حلیة العلماء، ج 2، ص 122)
والمستحب ان یقول: «سبحان ربّی الأعلی» ثلاثا.(المجموع، ج 3، ص 432)
أبو حنیفه گفته است: در صورتی که یک طرف عمامه آزاد باشد و دور سرپیچیده نشده باشد، می توان به همان طرف آزاد سجده کرد، و سجده کردن به پشت دست کراهت دارد ولی اگر سجده به پشت دست نمود، مجزی است.
و در سجده سه مرتبه بگوید: «سبحان ربی الاعلی.»
مسألة (39): قال ابو حنیفة: إذا حنی ظهره قلیلاً کفی، و لا تجب الطمأنینة، و یقول: «سبحان ربّی العظیم.»( حلیة الاولیاء، ج 2، ص 117)
مذهبنا انه یجب ان یحنّی بحیث تنال راحتاه رکبیته، و تجب الطمأنینة فی الرکوع والسجود، و الإعتدال من الرکوع و الجلوس بین السجدتین، و بهذا کله قال مالک و احمد و داود.(المجموع، ج 3، ص 410)
والمستحب ان یقول: «سبحان ربّی العظیم» ثلاثا.(المجموع، ج 3، ص 411)
ابو حنیفه گفته: در رکوع، اندک خم شدن کفایت می کند و آرامش بدن در حال رکوع لازم نیست، ولی دیگران چون مالک و احمد گفته اند: در رکوع، بقدری خم شود که دستها به زانو برسد، و بدن آرامش پیدا کند، و سه مرتبه بگوید: «سبحان ربّی العظیم.»
مسألة (40): ولا یصلّی فی قارعة الطریق. قال ـ ص ـ سبع مواطن لا تجوز فیها الصلاة، و ذکر قارعة الطریق، و لانه یمنع الناس من الممر، و ینقطع خشوعه بممر الناس.
(المجموع، ج3، ص162)
در کنار راه و محل رفت آمد مردم نماز خوانده نشود.
مسألة (41): و السنة أن ینظر إلی موضع سجوده، و قال الشافعی: إن رمی بصره أمامه کان حقیقا و الخشوع أَولی، و هو قول أَبی حنیفة.(حلیة العلماء، ج 2، ص 97)
سنّت مؤکّد است که در حال قیام نماز، به سجدگاه خود نگاه کند.
مسألة (42): فإذا جلس للتشهد الأخیر تورک، فنصب رجله الیمنی، و جعل باطن رجله الیسری تحت فخذه، و یجعل الیته علی الأرض.(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 612، تحت رقم 749)
و السنة فی هذا القعود ان یکون متورکا، فیخرج رجلیه من جانب الأیمن و یضع الیتیه علی الأرض.(المجموع، ج 3، ص 463)
در آخرین تشهد نماز (تورک) لازم است؛ یعنی پای راست را آزاد کند و کف پای چپ را زیر ران راست قرار دهد، و نشیمن گاه را روی زمین بگذارد.
مسألة (43): أجمع العلماء علی الاسرار بالشهادتین، و کراهة الجهر بهما.
(المجموع، ج 3، ص 463)
در تشهد نماز آهسته خواندن شهادتین (اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله) را تمام علما گفته اند.
و بلند خواندن آن مکروه است.
مسألة (44): المشهور فی المذهب ان عزائم سجودالقرآن أربع عشرة سجدة و هو قول أبی حنیفة و الشافعی.(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 683، تحت رقم 749)
مطابق فتوای ابو حنیفه و شافعی: در چهارده سوره از سوره های قرآن سجده واجب است.
لذا آقایان حجاج و معتمرین مواظب باشند در صورتی که در مسجدالحرام و یا مسجدالنبی اشتغال به قرائت قرآن دارند، در جاهایی از آن حاشیه به کلمه «سجده» برخورد کردند، از سجده کردن کوتاهی ننمایند.
مقدّمـه
از نقل مسائل گذشته دو مطلب معلوم شد:
1ـ بیشتر علمای اهل سنت، فقط تکبیرة الاحرام اول نماز را واجب دانسته اند، و بقیّه تکبیرها ـ از قبیل تکبیر رکوع و سجود و برخاستن از سجده ـ را واجب ندانسته اند و می گویند مندوب یا مستحب است.
2ـ دست بلند کردن برابر شانه ها، و یا برابر گوش ها را در تکبیرة الأحرام دانسته اند، و در غیر آن را اختلاف دارند و بعضی از علما جایز ندانسته اند.
از این مقدمه معلوم می شود:
چیزی که بعنوان استحباب در بین شیعه متداول است، و در بعض روایات جزء تعقیبات نماز گفته شده، که پس از سلام نماز دست ها را بلند کنند، و سه مرتبه «اللّه اکبر» بگویند از دو جهت که در مقدمه اشاره شد با نظریه اهل سنت مخالف است و آن را بدعت و حرام می دانند. خصوصا با آنچه در بین بعضی از اهل سنت گفته شده که می گویند: روافض بعد از نمازشان سه مرتبه دست ها را بلند می نمایند و می گویند: «خان الأمین»! و اشخاص مغرض و سودجو و بی سواد این پیرایه را به شیعه و پیروان اهل بیت ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ بسته اند، و بدین وسیله تنور خود را گرم و آتش فتنه را مشتعل و ایجاد نفاق می نمایند.
لذا واجب و لازم است که حتما و جزما بعد از ادای نماز جماعت و یا نماز فرادی از گفتن سه مرتبه «اللّه اکبر» خودداری نموده، و بهانه به دست دیگران ندهند.
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم.والسلام علی من اتبع الهدی
مسألة (45): الفاظ الأَذان، هی: اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر. أشهد أن لا اله إلاّاللّه ، أشهد أن لا اله إلاّاللّه . أشهد أنّ محمدا رسول اللّه ، أشهد أنّ محمدا رسول اللّه . حیَّ علی الصلاة، حیَّ علی الصلاة. حی علی الفلاح، حی علی الفلاح. اللّه اکبر، اللّه اکبر. لا اله إلاّ اللّه .
هذه الصیغة متفق علیها بین ثلاثة من الأَئمة.
و یزاد فی اذان الصبح بعد «حی علی الفلاح»، «الصلاة خیر من النوم» مرتین ندبا، و یکره ترک الزیادة باتفاق.
در اذان نماز شبانه روز، فقط آنچه متداول بین اهل سنت است باید گفته شود، و جمله «اشهد ان علیا ولی اللّه » واجب و لازم است که گفته نشود، و نیز جمله «حی علی خیر العمل» را هم نباید در اذان و اقامه آورد.
یک نصحیت دوستانه
متن حدیث از «من لا یحضره الفقیه»:
و قال الصادق ـ علیه السلام ـ :«اول ما یظهر القائم ـ علیه السلام ـ من العدل: ان ینادی منادیه، أَن یسلم أَصحاب النافلة لأصحاب الفریضة الحجرالأسود و الطواف بالبیت.»
(الکافی، ج 4، ص 427، باب نوادرالطواف، الحدیث 1)
(من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 310، فی نوادرالحج، الحدیث 25)
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
اولین عدل را که قائم آل محمد ـ علیه السلام ـ پس از ظهورش بدان امر می فرماید: حسب الأمر گویندگان اعلام می دارند: کسانی که اراده طواف مستحب دارند، و یا قصدشان استلام حجرالاسود می باشد لازم است مکان را جهت آنان که طواف واجب بر عهده شان می باشد واگذار نمایند، و از مزاحمت به آنان خودداری کنند.
زائــر عـزیـز!
مسجدالحرام باب رحمت پروردگار عالمیان می باشد.
در این اقیانوس پهناور و بی پایان درهای غیرمتناهی و بی شمار از رحمت و نعمت دنیوی و اخروی بی حدّ و حساب بسوی بندگان باز است تا جایی که اگر بطور ساده هم بنشینی و به کعبه معظمه تماشا کنی، آنهم یکی از همان درهای لطف و عطوفت و مرحمت به بندگان است که اجر و مزدهای گوناگون در آنست، و می توانی در همان اندک نشستن و به یاد عظمت خداوند منان به کعبه نظر افکندن، با دامن پر برخیزی و تأمین آتیه خود و تمام بستگان را نموده، و جبران گذشته ها را بنمایی.
سزاوار نیست در این چند روزی که در مکه معظمه مشرف هستی کاری انجام دهی که خلاف عدل و انصاف باشد.
چرا این عدل دادگستر جهان امام زمان را انجام نمی دهی.
چرا ایجاد مزاحمت برای عده ای که در میان آنها مردان و زنان پیر و فرسوده، و اشخاص ضعیف و ناتوان هستند می نمایی.
چه خوب است از این عدل که حسب الأمر امام عصر اعلام می گردد، همین الآن با آغوش باز استقبال شود.
چه خوب است که از در انصاف وارد شده، و از بجا آوردن طواف مستحب، بویژه هنگام هجوم جمعیت، صرف نظر نمایی، و زمینه را برای آنان که طواف واجب بر ذمّه دارند، رها
النبی المصطفی، و علی اهل بیته اولی الدرایة و النهی.»
اما بعد
یکی از آرمانها و آرزوهای دیرینه امام راحل ـ رَوَّحَ اللّه روحه و عطر اللّه رمسه ـ ایجاد اتفاق و اتحاد و وحدت بین گروههای مسلمان بود. او جدیّت و کوشش فراوان داشت در: «اظهار یگانگی و عدم بروز و ظهور اختلاف و دوگانگی»، «رفع تشاجر و تنازع»، «ندادن اسلحه سرد و گرم به دست دشمن»، و «سرکوب کردن آنانکه با وسایل گوناگون به آتش اختلاف دامن می زنند و در صددند که به هر وسیله و بهانه کوچکی ایجاد نفاق و پراکندگی و تشتت بنمایند.»
او به پیروی و متابعت از سلف صالح و پیشوایان پیشین، بر زنده کردن روزگار پرافتخار گذشته جدّیت می فرمود، به امید آن که عقب افتادگی ها جبران گردد و شکستگیها التیام یابد، و عزّت و عظمت از دست رفته بازآید و حکومت «لا اله الاّ اللّه ، محمد رسول اللّه » در سراسر گیتی حکمفرما شود.
شالوده کار و زیربنای اصلی آن، اتحاد و اتفاق است «علیک بالجماعة، فانما یأخذ الذئب من الغنم القاصیة.»
لذا مقرّر فرموده و أمریه صادر کردند که شیعه عموما و ایرانیان خصوصا، در نماز جماعت برادران أَهل سنت شرکت نمایند، و صفوف آنان را فشرده تر کنند، و در تمام احوال نماز، پیروی و متابعت داشته باشند و... لیکن متأسفانه مشاهده می شود که عده ای از برادران ایرانی با آنکه ـ حسب الأمر ـ در صفوف جماعت شرکت دارند و به این امر خطیر قیام و اقدام می نمایند، از جهت عدم آشنایی به مسائل و احکام نماز، تخلف بسیار دارند، تا آنجا که اگر در بین چندین هزار نفر جمعیت نمازگزار، دو نفر ایرانی باشد معلوم و مشخص می گردد. از این رو تصمیم بر آن شد که در این مختصر مسائلی چند از نجاست، طهارت، نماز و جماعت بیان گردد. امید است مورد توجه و عنایت خاص روحانیون عالیقدر کاروانها ـ دامت افاضاتهم ـ واقع گردد، و جماعت حجاج و معتمرین را به یادگرفتن این مسائل و عمل نمودن به آن وادار کنند.
«وللّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین»
مقدّمـه
اول: در اصطلاح فقها و اهل حدیث از اهل سنت و جماعت، لفظ «مندوب» و «مکروه» بجای «واجب» و «حرام» آورده شده است.
دوم: در نقل مسائل، گاهی به لفظ «مستحب» آورده شده، که به معنای همان واژه اصطلاحی است ولی از آنجایی که در بین برادران اهل سنت دیده می شود که در عمل کردن به آن، بسیار مواظبت دارند، لذا در شمار مسائل مندرجه نقل شد.
مسألة (1): یجوز رفع الحدث و إزالة النجاسات بسائر المایعات.(حلیة العلماء، ج 1، ص 71)
فذهب قوم إلی أنّ ما کان طاهرا، یزیل عین النجاسة، مایعا کان أَو جامدا، فی أیّ موضع کانت، و به قال ابوحنیفة و أصحابه.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 85)
ازاله نجاست و برطرف کردن آن به غیر آب، از مایعات، نیز جایز است.
مسألة (2): المنی طاهر فی الماء کان أَو فی الجسد، أَو فی الثوب، و لا تجب إزالته.
(المحلی لابن حزم، ج 1، ص 125)
المنی لیس بنجس.(کتاب الأمّ للشافعی، ج 1، ص 55)
منی پاک است و ازاله آن از بدن و جامه لازم نیست.
مسألة (3): إذا بیل علی الأرض و کان البول رطبا مکانه، أَو نشفته الأرض و کان موضعه یابسا فصب علیه من الماء ما یغمره حتی یصیرالبول مستهلکا فی التراب و الماء جاریا علی مواضعه کلها مزیلاً لریحه ـ الی قوله ـ فقد طهر... و هکذا إذا کانت علیها عذرة، أَودم، أَو جسد نجس فازیل.(کتاب الأمّ للشافعی، ج 1، ص 52)
اگر زمینی که با بول یا سایر نجاسات، مانند مدفوع انسان یا خون نجس شده، اگر به مقداری آب ریخته شود که جریان پیدا کند و بوی نجس برطرف گردد، محل آن پاک می شود.
مسألة (4): و مثل ذلک ما إذا کان الماء المتنجس فی طست أَو قصعة ثم صب علیه ماء طاهر حتی سال الماء من جوانبه فانه یطهر علی الراجح و ان لم یخرج مثل المتنجس.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 22)
اگر آب در طشت یا ظرف دیگر متنجس شد، در صورتی که آب پاک روی آن بریزند، بگونه ای که از اطراف ظرف لبریز شود، آبِ متنجّس پاک می شود اگر چه به مقدار آن، از ظرف سرازیر نشود.
مسألة (5): یصح الاستنجاء بالجامد النجس.(حلیة العلماء، ج 1، ص 211)
پاک کردن محل مدفوع بوسیله چیز نجس، در صورتی که خشک باشد، جایز است.
مسألة (6): إذا وجد أَحدکم ذلک (ای المذی) فلینضح فرجه بالماء و لیتوضأ وضوء الصلاة.
(المحلی لابن حزم، ج 1، ص 106)
أَما الذی ینقض الوضوء و لا یوجب الغسل فهو البول و المذی و الودی.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 79)
«مذی» (آبی که در ملاعبه با زن خارج می شود) و «ودی» (آبی که بعد از ادرار خارج می شود) نجس است، و وضو را باطل می کند.
مسألة (7): کل نجاسة خارجة من البدن فانها تنقض الطهر، ک «الدم» اذا سال، و «القی ء» اذا ملاء الفم.(حلیة العلماء، ج 1، ص 193)
القی ء من کل مسلم او کافر حرام، یجب اجتنابه.(المحلی لابن حزم، ج 1، ص 191)
القسم الرابع من النواقض: هو ما یخرج من بدن الإنسان کالقیح الذی یخرج من الدمل، او الدم الذی یخرج بسبب ذلک، او بسبب جرح او نحو ذلک، و کل ذلک نجس ینقض الوضوء.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 86)
الحنفیّة قالوا: ان القی ء نجس نجاسة مغلظه اذا ملاء الفم؛ بحیث لا یمکن امساکه، و لو کان مرة أَو طعاما أَو ماءا.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 13)
گویند: خروج خون زیاد از بدن، یا چرک و خون از دمل، یا قی کردن در صورتی که دهان پر شود، چه آنکه طعام را قی کند، یا در اثر غلبه صفراء یا بواسطه غلبه رطوبت در مزاج، آب خارج شود، همه و همه نجس و لازم الاجتناب است، و وضو را باطل می کند.
مسألة (8): اختلف العلماء فی ایجاب الوضوء من لمس النساء بالید أو بغیر ذلک من الأعضاء الحاسة ـ الی قوله ـ و ذهب آخرون الی ایجاب الوضوء من اللمس اذا قارنته اللذة، أو قصد اللّذة، وقع بحائل أو بغیر حائل، بأی عضو اتفق، و هو مذهب مالک و جمهور أَصحابه.
(بدایة المجتهد، ج 1، ص 38)
فمن قبل امرأته أَو جسها بیده فعلیه الوضوء.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 15)
والحنابلة یقولون: انه ینقض مطلقا، حتی لو لمس المتوضی اُمه أَو اُخته.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 82)
نظر به اینکه فتوای پیشوایان اهل سنت در مسأله لمس و مَس زن در کیفیت نقض وضو با آن، مختلف است، لذا سزاوار است که هنگام طواف و مقدّمات طواف از گرفتن دست زن، و یا گذاشتن دست روی شانه او جدا خودداری شود.
مسألة (9): القهقهة تنقض الطهر.(حلیة العلماء، ج 1، ص 195)
و فرض علیه ان لا یضحک و لا یتبسم عمدا، فإن فعل بطلت صلاته.(المحلی، ج 4، ص 7)
الحنیفة قالوا: القهقهة فی الصلاة تنقض الوضوء.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 87)
خندیدن بصورت قهقهه موجب بطلان وضو و نماز است و لبخند (تبسّم) به صورت عمد نماز را باطل می کند.
مسألة (10): قال مالک: من نام مضطجعا أو ساجدا فعلیه الوضوء، طویلاً کان النوم أو قصیرا، و من نام جالسا فلا وضوء علیه، الا ان یطول ذلک به.
و قال أَبو حنیفة و أَصحابه: لا وضوء إلاّعلی من نام مضطجعا.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 37)
ذهب أَبو حنیفة إلی انه لا ینقض النوم الوضوء الا ان یضطجع، أَو یتکی ء أَو متورکا علی إحدی إلیتیه، أو إحدی ورکیه فقط، و لا ینقضه ساجدا أَو قائما أَو قاعدا أو راکبا، طال ذلک أَو قصر.(المحلی لابن حزم، ج 1، ص 224)
و ان نام قاعدا مستویا لم یجب علیه عنده الوضوء.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 12)
خواب به خودی خود شکننده وضو نیست، مگر در صورتی که احساس کند حدث و ریح از او خارج شده، و یا احتمال آن را بدهد. و آن در صورتی است که به پهلو یا پشت بخوابد.
مسألة (11): الإسراف فی صب الماء: فان کان موقوفا علی الوضوء منه؛ کالماء المعد للوضوء فی المساجد، فان الإسراف فیه حرام.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 76)
اسراف و زیاده روی در آب هایی که در مساجد برای گرفتن وضو گذارده اند حرام است.
مسألة (12): اتفق العلماء علی أنّ ثلاثة من الاوقات منهی عن الصلاة فیها، و هی: وقت طلوع الشمس، و وقت غروبها، و من لدن تصلی صلاة الصبح حتی تطلع الشمس، و اختلفوا فی وقتین: فی وقت الزوال، و فی الصلاة بعد العصر، و ذهب الشافعی إلی ان هذه الأوقات الخمسة کلها منهی عنه إلاّ وقت الزوال یوم الجمعة.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 104)
فی کل وقت نهی عن الصلاة فیه: و هو بعدالفجر حتی تطلع الشمس، و بعد العصر حتی تغرب الشمس.(المغنی لابن قدامة، ج 1، ص 789، تحت رقم 1026)
در پنج وقت نماز خواندن حرام است:
1ـ بعد از ادای نماز صبح تا موقع طلوع آفتاب.
2ـ موقع طلوع آفتاب.
3ـ موقع زوال ظهر قبل از انعقاد نماز جماعت، مگر در روز جمعه.
4ـ بعد از ادای نماز عصر.
5ـ موقع غروب آفتاب.
مسألة (13): الأوقات الّتی نهی عن الصلوة فیها، خمسة:
وقتان نهی عن الصلاة فیها لأَجل «الفعل» و هما: بعد صلاة العصر حتی تصفر الشمس. و بعدالصبح حتی تطلع الشمس.
و ثلاثة نهی عنی الصلاة فیها لأجل «الوقت»، و هی:
اذا طلعت الشمس حتی ترتفع. عندالاستواء حتی تزول.
و عند الإصفرار حتی تغرب.
و قال ابو حنیفة: فی الأوقات التی نهی عن الصلاة فیها لاجل الوقت، لا یجوز ان یفعل فیها شیئا من الصلوات الواجبة، سوی عصر یومه عند اصفرار الشمس، و الوقتان اللذان نهی عن الصلاة فیها لاجل الفعل لا یجوز فیها فعل النوافل، و لا فعل المنذورة.
(حلیة العلماء، ج1، ص181 ـ 180)
به فتوای أبی حنیفه: قبل از غروب آفتاب (یعنی وقتی که آفتاب به زردی مایل می شود) اگر نماز عصر را نخوانده است، فقط می تواند همان را بخواند، و به هیچ وجه نماز دیگر را نباید بخواند.
ودر بقیه وقت ها نمی تواند نماز بخواند، حتی نمازهای مستحبی و نافله و نمازهایی که نذر کرده باشد.
مسألة (14): و السنة أن یقنت فی صلاة الصبح، رواه الشافعی.
و قال ابو حنیفة: لا یسن القنوت فی الصبح.
القنوت فی الصبح بعد رفع الرأس من رکوع الرکعة الثانیة، سنة عندالشافعی بلاخلاف.
و اما غیرالصبح من المکتوبات، فهل یقنت فیها؟ فیه ثلاثة أقوال:
الأول: إن نزلت بالمسلمین نازلة کخوف، أو قحط، أَو وباء، أَو جراد، أَو نحو ذلک، قنتوا فی جمیعها و الاّ فَلا، و هو الصحیح المشهور الذی قطع به الجمهور.
(حلیة العلماء فی معرفة مذاهب الفقهاء، ج 1، ص 134)
قال ابو حنیفة و أصحابه: رفع الیدین للإحرام أوّلاً سنة لا فریضة، و منعوا منه فی باقی الصلوات.(المحلی، ج 4، ص 87)
و ذهب أبو حنیفة الی أنّه: لا یجوز القنوت فی صلاة الصبح، و إنّ القنوت إنّما موضعه الوتر.
(بدایة المجتهد، ج 1، ص 134)
خواندن قنوت در نماز (دست ها را مقابل صورت گرفتن و دعا خواندن) بگونه ای که در میان شیعه معمول و متداول است (گرفتن دو دست به صورت در رکعت دوم، قبل از رفتن به رکوع) در هیچیک از مذاهب چهارگانه اهل سنت متداول نیست. از این رو سزاوار است به منظور ایجاد همفکری و اتحاد، از بجا آوردن قنوت در نماز جماعت و فرادی خودداری شود.
مسألة (15): اما المواضع التی یصلی فیها: فإِنّ من الناس من أَجاز الصلاة فی کل موضع لا تکون فیه نجاسة. و منهم من استثنی الحمام و المقبرة و قال: هذا هو الثابت عنه علیه الصلاة و السلام، لانه قد روی النهی عنهما منفردین. و منهم استثنی المقبرة فقط.
(بدایة المجتهد، ج 1، ص 120)
ان رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه (و آله) و سلم ـ قال: الارض کلها مسجد إلاّ المقبرة و الحمام.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 92)
قال أحمد: لا تصح الصلاة فی المقبرة و ان کانت جدیدة.(حلیة العلماء، ج 1، ص 59)
و کذلک ان صلی فی المقبرة أوالحش و أوالحمام أو فی أعطان الإبل، أعاد.
(المغنی، لابن قدامة، ج 1، ص 753، تحت رقم 957)
و لا یصلّی فی مقبرة لما روی ابو سعید ـ رض ـ أنّ النبی ـ ص ـ قال: الأرض کلها مسجد إلاّ المقبرة و الحمام.(المجموع، ج 3، ص 157)
آقایـان حجاج و معتمرین از به جا آوردن نماز در بقیع ـ در مدینـه طیبه ـ و در حجـون ـ در مکه معظمه ـ و سایر قبرستانها، جدا خودداری فرمایند.
مسألة (16): من کان فی المسجد فاندفع الأذان (ای شرع فیه) لم یحل له الخروج.
(المحلی لابن حزم، ج 3، ص 147)
ولا یجوز الخروج من المسجد بعد الأذان إلاّ لعذر.
(المغنی لابن قدامة، ج 1، ص 454، تحت رقم 561)
پس از شروع اذان، خارج شدن از مسجد جایز نیست، مگر در صورتی که عذر موجّه باشد.
مسألة (17): من سمع المؤذّن فلیقل کما یقول المؤذّن من أوّل الأذان الی آخره، حاشا قول المؤذن: «حیّ علی الصلاة»، «حیّ علی الفلاح.»
فاذا قال المؤذن: «حی علی الصلاة»، قال: «لا حول و لا قوة الا باللّه .»
و اذا قال: «حی علی الفلاح»، قال: «لا حول و لا قوة الا باللّه .»(المحلی لإبن حزم، ج 3، ص 148)
قال الشافعی: فیجب لکل من کان خارجا من الصلاة: من قاری أو ذاکر أو صامتٍ، أو متحدث، أن یقول کما یقول المؤذّن، و فی «حیّ علی الصلاة» «حیّ علی الفلاح» «لا حول و لا قوة الا باللّه .»(کتاب الأمّ، ج 1، ص 88)
والمستحب لمن سمع المؤذن ان یقول مثل ما یقول، اِلا فی الحیعلة، فانه یقول: «لا حول و لا قوة الا باللّه .»(حلیة الاولیاء، ج 1، ص 45)
والمستحب لمن سمع المؤذن، أن یقول مثل ما یقول إلاّ فی الحیعلتین، فانه یقول: «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه العلی العظیم.»(المجموع، ج 3، ص 115)
سزاوار است (واجب است) هر یک از جمله های اذان را که مؤذن ندا می دهد، شنونده هم در هر جا و در هر حال که هست، همان جمله را بگوید، مگر در دو جمله «حی علی الصلاة» و «حی علی الفلاح» که بجای آن بگوید: «لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم.»
مسألة (18): رفع الیدین للتکبیر مع الإحرام فی أَول الصلاة فرض، لا تجزی الصلاة إلاّ به.
(المحلی لابن حزم، ج 3، ص 243)
رفع الیدین حذو المنکبین عند تکبیرة الإحرام مندوب، و فیما عدی ذلک مکروه.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 250)
ذهب أهل الکوفة: ابو حنیفة و سفیان الثوری و سائر فقهائهم إلی أنّه لایرفع المصلی یدیه الاّ عند تکبیرة الإحرام فقط.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 136)
و قال ابو حنیفة و الثوری: لا یرفع یدیه إلاّ فی تکبیرة الإفتتاح.(حلیة الاولیاء، ج 2، ص 116)
مقصود از «مندوب» و «مکروه» در اصطلاح «واجب» و «حرام» است.
* * *
هنگام گفتن تکبیرة الإحرام در نماز، بلند کردن دست ها تا برابر سینه یا گوشها واجب است و نماز بدون آن مجزی نیست. و در سایر تکبیرهای نماز از قبیل تکبیر قبل از رکوع و بعد از آن و همچنین در سجده های نماز، بلند کردن دست ها حرام است.
مسألة (19): و السنة ان یرفع یدیه فی تکبیرة الإحرام حذو منکبیه، و هو قول مالک. و قال أبو حنیفه: یرفعهما حیال أذنیه، و یثبت مرفوعتین حتی یفرغ من التکبیر ثم یحطمهما.
(حلیة الاولیاء، ج 2، ص 95)
و یکون ابتداء الرفع مع ابتداء التکبیر، و انتهائه مع انتهائه.(المجموع، ج 3، ص 307)
مالک گفت: مستحب است نمازگزار هنگام گفتن تکبیرة الاحرام نماز، دست ها را تا برابر شانه ها بلند کند، و اول بلند کردن دست ها در اول گفتن تکبیرة الاحرام و آخر آن موقع رسیدن دست برابر شانه باشد.
و ابو حنیفه گفته: دست ها را تا برابر گوش بلند کند، و شروع به گفتن تکبیرة الاحرام نماید، و دست ها برابر گوش باشد تا تکبیرة الاحرام تمام شود سپس دست ها را پایین آورد.
مسألة (20): أما قول «آمین» یقوله الإمام و المنفرد ندبا و سنة، و یقولها المأموم فرضا و لابد.
(المحلی لان حزم، ج 3، ص 262)
فإذا فرغ من الفاتحة (أَمَّنَ) و التأمین سنة یجهر.(حلیة الاولیاء، ج 2، ص 107)
فإذا فرغ الإمام قراءة أمّ القرآن، قال: آمین و رفع بها صوته لیقتدی بها من خلفه.
(کتاب الأمّ، ج 1، ص 109)
گفتن «آمین» بر مأموم واجب است.
مسألة (21): اختلفوا فی قرائة «بسم اللّه الرحمن الرحیم» فی افتتاح القرائة فی الصلاة. فمنع ذلک فی الصلاة المکتوبة، جهرا کانت أَو سرا.
و قال ابو حنیفة: یقرئها مع ام القرآن فی کلّ رکعة سرا.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 126)
قال ابو حنیفة و مالک و داود: لیست من فاتحة الکتاب، ولا من سائر السور غیر النمل، و هی بعض آیة فی النمل.(حلیة الاولیاء، ج 2، ص 103)
قال الشافعی: «بسم اللّه الرحمن الرحیم» الآیة السابعة، فان ترکها أو بعضها لم تجزه الرکعة التی ترکها فیها.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 107)
در نمازهای جهریه و اخفاتیه (در نمازهای پنجگانه) در جماعت و فرادی «بسم اللّه الرحمن الرحیم» بطور سرّی و آهسته خوانده شود.
مسألة (22): یُسَنُّ وضع الید الیمنی علی الیسری تحت سرته أو فوقها، و هو سنة باتفاق ثلاثة من الأَئمة، و قال المالکیة: انه مندوب.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 251)
نظر به این که هیچ یک از ائمه اهل سنت قائل به وجوب دست روی دست گذاردن در حال نماز نشده اند، لذا ترک کردن تکتّف مانعی ندارد.
مسألة (23): لا یحل للمصلّی ان یرفع بصره الی السماء، و لا عند الدعاء فی غیر الصلاة ایضا.
(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 15)
نظر کردن به طرف بالا در حال نماز، و همچنین در حال دعا کردن، جایز نیست.
مسألة (24): لا یمسح الحصا أو ما یسجد علیه، إلاّ مرّة واحدة، و ترکها أفضل، و لکن یسوی موضع سجوده قبل دخوله فی الصلاة.(المحلی، ج 4، ص 7)
در بیابان، و در بین راه مدینه طیبه و مکه معظمه، و سایر اماکن، قبل از شروع به نماز، محل سجده را آماده کنید سپس شروع به نماز نمایید که در بین نماز محتاج به تسویه و صاف کردن محل سجده نباشید.
مسأله (25): من تعمد فرقعة أَصابعه أَو تشبیکها فی الصلاة بطلت صلاته.
(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 49)
در حال خواندن نماز، انگشتان را داخل یکدیگر نمودن، و به صدا درآوردن آنها موجب بطلان نماز است.
مسألة (26): أیّما رجل صلّی خلف الصف بطلت صلاته، و فرض علی المأمومین تعدیل الصفوف الاوّل فالاوّل، و التراص فیها، و المحاذاة بالمناکب و الأرجل.
(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 53)
أجمع العلماء علی أنّ الصف الأوّل مرغب فیه، و کذلک تراص الصفوف و تسویتها لثبوت الأمر بها عن رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه (وآله) و سلم ـ .(بدایة المجتهد، ج 1، ص 152)
و ینبغی للقوم اذا قاموا الی الصلاة یتراصوا، و یسدوا الفرج، و یسووا بین مناکبهم فی الصفوف.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 432)
آقایان حجاج و معتمرین کاملاً مواظبت نمایند:
اولاً: تنها در صف نایستند مگر آنکه بلافاصله شخص دیگری در کنارشان بایستد.
ثانیا: صف نماز باید کاملاً فشرده باشد، سر انگشتان، پاها و شانه ها برابر و مساوی یکدیگر قرار بگیرد.
مسألة (27): من تختم فی السبابة، أَو الوسطی، أَو الإِبهام، أَو البنصر ـ الا الخنصر وحده ـ و تعمد الصلاة کذلک ، فلا صلاة له.(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 50)
در حال نماز در صورتی که انگشتر در دست دارید، فقط در انگشت کوچک باشد و در سایر انگشتان نباشد.
مسألة (28): الحنیفة قالوا: یقوم عند قول المقیم «حی علی الفلاح.»
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 223)
قال أبو حنیفة و الثوری: اذا قال المؤذن «حی علی الصلاة» قاموا فی الصّف.
(حلیة الاولیاء، ج 1، ص 81)
و یستحب أن یقوم الی الصلاة عند قول المؤذن «قد قامت الصلاة.»
(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 538، تحت رقم 637)
بهتر آنست موقعی که گوینده اقامه گفت «حی علی الفلاح» برای نماز جماعت برخیزد.
مسألة (29): یحرم المرور بین یدی المصلی و لو لم یتخذه سترة.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 272)
و من مر بین یدی المصلی فلیرده.(المغنی لابن قدامه، ج 2، ص 76، تحت رقم 1219)
یحرم المرور بین یدی المصلّی و لو لم یتخذه ستره بلا عذر، کما یحرم علی المصلی أن یتعرض بصلاته لمرور الناس بین یدیه، بأن یصلی بدون سترة بمکان یکثر فیه المرور ان مرّ بین یدیه أَحد، فیأثم بمرور الناس بین یدیه بالفعل لا بترک السترة فلو لم یمر أحد لا یأثم، لانّ اتخاذ السترة فی ذاته لیس واجبا.(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 272)
اتفق الجمهور علی کراهیة المرور بین یدی المصلّی، لما جاء فیه من الوعید فی ذلک و لقوله ـ علیه الصلاة و السلام ـ فیه: فلیقاتله فانّه شیطان.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 184)
راه رفتن و عبور از بین محل ایستادن نمازگزار و محل سجده او، حرام است. در این مسأله مراعات بسیار لازم است و در نزد اهل سنت با اهمیت فراوان تلقی شده و در بعضی از روایات أَهل سنت آمده: «إنه شیطان فامنعه فإن أَبی فقاتله.»
مسألة (30): لا یحل للمصلی ان یفترش ذراعیه فی السجود.(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 21)
مکروهات الصلاة: و منها افتراش ذراعیه، ای مدّها کما یفعل السبع.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 275)
و یستجب أن یجافی مرفقیه عن جنبیه.(المجموع، ج 3، ص 429)
سزاوار نیست نمازگزار آرنج را روی زمین بگذراد؛ بلکه خوب است آنها را بالا نگاه دارد.
مسألة (31): من سُلّم علیه و هو فی الصلاة ردّ بالإشارة بیده أو برأسه.(حلیة العلماء، ج 2، ص 155)
اگر کسی در حال نماز سلام کرد، جواب او باید با اشاره، به وسیله سر یا دست باشد.
مسألة (32): من زوحم یوم الجمعة أَو غیرها فلم یقدر علی السجود علی ما بین یدیه فلیسجد علی رجل من یصلی بین یدیه، أَو علی ظهره، و یجزیه.(المحلی لابن حزم، ج 4، ص 83)
و یستثنی من ذلک (ای الارتفاع فی حال السجدة) مسألة قد تقضی بها الضرورة عند شدة الزحام، و هی سجود المصلی علی ظهر المصلی الذی أمامه، فإنّه یصح بشروط ثلاثة.
(الفقه علی المذاهب الأربعه، ج 1، ص 233)
اگر بواسطه کثرت و فشردگی جمعیت در نماز جماعت ـ در روز جمعه یا غیر آن ـ ممکن نشد که روی زمین سجده کنید، می توانید روی پاها و یا به پشت شخصی که در جلوی شما نماز می خواند سجده نمایید.
مسألة (33): اختار قوم اذا کان الرجل وتر من صلاته، ان لا ینهض حتی یستوی قاعدا و اختار آخرون ان ینهض من سجوده نفسه.(بدایة المجتهد، ج 1، ص 140)
پس از سجده دوم از رکعت اول، و سجده دوم از رکعت سوم، لازم است فورا و بی درنگ از سجده برخاستن به قیام و ایستادن، و جلسه استراحت را ترک کردن.
مسألة (34): ثم یسجد و هو فرض، و یکبّر عند الهوی.(حلیة الاولیاء، ج 2، ص 120)
و اذا هوی لیسجد ابتدأ بالتکبیر قائما، ثم هوی مع ابتدائه حتی ینتهی إلی السجود و قد فرغ من آخر التکبیر.(کتاب الأمّ، ج 1، ص 110)
ثم یکبر للسجود، و لا یرفع یدیه، و یکون ابتداء تکبیره مع ابتداء الخطاطة و انتهائه مع انتهائه.(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 589، تحت رقم 716)
پس از رکوع به سجده رود، و در موقع سرازیر شدن، تکبیر بگوید. بدون اینکه برای گفتن تکبیر دست ها را بالا برد، ابتدا گفتن تکبیر در ابتدای سرازیر شدن و انتهای آن موقع رسیدن به سجده باشد.
مسألة (35): فان کان مأموما لم یزد علی قول: «ربنا و لک الحمد» و موضع قول: «ربنا و لک الحمد» فی حق الإمام و المنفرد بعد الإعتدال من الرکوع.
(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 58، تحت رقم 7081 و ص 586، تحت رقم 7091)
مأموم یا منفرد در نماز جماعت یا فرادی پس از برخاستن از رکوع و اعتدال، فقط بگوید: «ربنا و لک الحمد.»
مسألة (36): اذا قضی سجدته الثانیة نهض للقیام مکبرا، و التکبیر واجب فی إحدی الروایتین.(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 606، تحت رقم 738)
ثم یرفع رأسه مکبرا. کان ـ ص ـ اذا رفع رأسه من السجدة استوی قائما بتکبیرة.
(المجموع، ج 3، ص 440)
در سجده دوم از رکعت اول، و سجده دوم از رکعت سوم. در موقع برخاستن به قیام، تکبیر بگوید.
مسألة (37): قال اصحابنا: لا تکره الصلاة، علی الصوف، و اللبود، و البسط، و الطنافس، و جمیع الأمتعة.(المجموع، ج 3، ص 164)
و تجوز الصلاة علی ما اتخذ من شعر أو صوف، او و بر.
و قالت الرافضة: لا تجوز الصلاة إلاّ علی ما اخرجته الأرض من قطن أو کتان او قصب أَو حشیش.(حلیة العلماء، ج 1، ص 60)
لا بأس بالصلاة علی الحصیر و البسط من الصوف و الشعر و الوبر و الثیاب من القطن و الکتان و سائر الطاهرات.(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 760، تحت رقم 972)
به همه اشیاء اعم از خوردنی، پوشیدنی، گیاه، پشم، مو، کرک و هر چیزی که پاک باشد جایز است سجده نمودن، و فقط به چیزهای نجس سجده کردن جایز نیست.
مسألة (38): قال ابو حنیفة: یجوز السجود علی کور العمامة، و به قال مالک و أحمد و زاد أبوحنیفة، فقال: اکره ان یسجد علی یدیه، فان سجد علیها أَجزئه ـ الی ان قال ـ و یقول: «سبحان ربیّ الأعلی» ثلاثا.(حلیة العلماء، ج 2، ص 122)
والمستحب ان یقول: «سبحان ربّی الأعلی» ثلاثا.(المجموع، ج 3، ص 432)
أبو حنیفه گفته است: در صورتی که یک طرف عمامه آزاد باشد و دور سرپیچیده نشده باشد، می توان به همان طرف آزاد سجده کرد، و سجده کردن به پشت دست کراهت دارد ولی اگر سجده به پشت دست نمود، مجزی است.
و در سجده سه مرتبه بگوید: «سبحان ربی الاعلی.»
مسألة (39): قال ابو حنیفة: إذا حنی ظهره قلیلاً کفی، و لا تجب الطمأنینة، و یقول: «سبحان ربّی العظیم.»( حلیة الاولیاء، ج 2، ص 117)
مذهبنا انه یجب ان یحنّی بحیث تنال راحتاه رکبیته، و تجب الطمأنینة فی الرکوع والسجود، و الإعتدال من الرکوع و الجلوس بین السجدتین، و بهذا کله قال مالک و احمد و داود.(المجموع، ج 3، ص 410)
والمستحب ان یقول: «سبحان ربّی العظیم» ثلاثا.(المجموع، ج 3، ص 411)
ابو حنیفه گفته: در رکوع، اندک خم شدن کفایت می کند و آرامش بدن در حال رکوع لازم نیست، ولی دیگران چون مالک و احمد گفته اند: در رکوع، بقدری خم شود که دستها به زانو برسد، و بدن آرامش پیدا کند، و سه مرتبه بگوید: «سبحان ربّی العظیم.»
مسألة (40): ولا یصلّی فی قارعة الطریق. قال ـ ص ـ سبع مواطن لا تجوز فیها الصلاة، و ذکر قارعة الطریق، و لانه یمنع الناس من الممر، و ینقطع خشوعه بممر الناس.
(المجموع، ج3، ص162)
در کنار راه و محل رفت آمد مردم نماز خوانده نشود.
مسألة (41): و السنة أن ینظر إلی موضع سجوده، و قال الشافعی: إن رمی بصره أمامه کان حقیقا و الخشوع أَولی، و هو قول أَبی حنیفة.(حلیة العلماء، ج 2، ص 97)
سنّت مؤکّد است که در حال قیام نماز، به سجدگاه خود نگاه کند.
مسألة (42): فإذا جلس للتشهد الأخیر تورک، فنصب رجله الیمنی، و جعل باطن رجله الیسری تحت فخذه، و یجعل الیته علی الأرض.(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 612، تحت رقم 749)
و السنة فی هذا القعود ان یکون متورکا، فیخرج رجلیه من جانب الأیمن و یضع الیتیه علی الأرض.(المجموع، ج 3، ص 463)
در آخرین تشهد نماز (تورک) لازم است؛ یعنی پای راست را آزاد کند و کف پای چپ را زیر ران راست قرار دهد، و نشیمن گاه را روی زمین بگذارد.
مسألة (43): أجمع العلماء علی الاسرار بالشهادتین، و کراهة الجهر بهما.
(المجموع، ج 3، ص 463)
در تشهد نماز آهسته خواندن شهادتین (اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله) را تمام علما گفته اند.
و بلند خواندن آن مکروه است.
مسألة (44): المشهور فی المذهب ان عزائم سجودالقرآن أربع عشرة سجدة و هو قول أبی حنیفة و الشافعی.(المغنی لابن قدامه، ج 1، ص 683، تحت رقم 749)
مطابق فتوای ابو حنیفه و شافعی: در چهارده سوره از سوره های قرآن سجده واجب است.
لذا آقایان حجاج و معتمرین مواظب باشند در صورتی که در مسجدالحرام و یا مسجدالنبی اشتغال به قرائت قرآن دارند، در جاهایی از آن حاشیه به کلمه «سجده» برخورد کردند، از سجده کردن کوتاهی ننمایند.
مقدّمـه
از نقل مسائل گذشته دو مطلب معلوم شد:
1ـ بیشتر علمای اهل سنت، فقط تکبیرة الاحرام اول نماز را واجب دانسته اند، و بقیّه تکبیرها ـ از قبیل تکبیر رکوع و سجود و برخاستن از سجده ـ را واجب ندانسته اند و می گویند مندوب یا مستحب است.
2ـ دست بلند کردن برابر شانه ها، و یا برابر گوش ها را در تکبیرة الأحرام دانسته اند، و در غیر آن را اختلاف دارند و بعضی از علما جایز ندانسته اند.
از این مقدمه معلوم می شود:
چیزی که بعنوان استحباب در بین شیعه متداول است، و در بعض روایات جزء تعقیبات نماز گفته شده، که پس از سلام نماز دست ها را بلند کنند، و سه مرتبه «اللّه اکبر» بگویند از دو جهت که در مقدمه اشاره شد با نظریه اهل سنت مخالف است و آن را بدعت و حرام می دانند. خصوصا با آنچه در بین بعضی از اهل سنت گفته شده که می گویند: روافض بعد از نمازشان سه مرتبه دست ها را بلند می نمایند و می گویند: «خان الأمین»! و اشخاص مغرض و سودجو و بی سواد این پیرایه را به شیعه و پیروان اهل بیت ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ بسته اند، و بدین وسیله تنور خود را گرم و آتش فتنه را مشتعل و ایجاد نفاق می نمایند.
لذا واجب و لازم است که حتما و جزما بعد از ادای نماز جماعت و یا نماز فرادی از گفتن سه مرتبه «اللّه اکبر» خودداری نموده، و بهانه به دست دیگران ندهند.
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم.والسلام علی من اتبع الهدی
مسألة (45): الفاظ الأَذان، هی: اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر. أشهد أن لا اله إلاّاللّه ، أشهد أن لا اله إلاّاللّه . أشهد أنّ محمدا رسول اللّه ، أشهد أنّ محمدا رسول اللّه . حیَّ علی الصلاة، حیَّ علی الصلاة. حی علی الفلاح، حی علی الفلاح. اللّه اکبر، اللّه اکبر. لا اله إلاّ اللّه .
هذه الصیغة متفق علیها بین ثلاثة من الأَئمة.
و یزاد فی اذان الصبح بعد «حی علی الفلاح»، «الصلاة خیر من النوم» مرتین ندبا، و یکره ترک الزیادة باتفاق.
در اذان نماز شبانه روز، فقط آنچه متداول بین اهل سنت است باید گفته شود، و جمله «اشهد ان علیا ولی اللّه » واجب و لازم است که گفته نشود، و نیز جمله «حی علی خیر العمل» را هم نباید در اذان و اقامه آورد.
یک نصحیت دوستانه
متن حدیث از «من لا یحضره الفقیه»:
و قال الصادق ـ علیه السلام ـ :«اول ما یظهر القائم ـ علیه السلام ـ من العدل: ان ینادی منادیه، أَن یسلم أَصحاب النافلة لأصحاب الفریضة الحجرالأسود و الطواف بالبیت.»
(الکافی، ج 4، ص 427، باب نوادرالطواف، الحدیث 1)
(من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 310، فی نوادرالحج، الحدیث 25)
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود:
اولین عدل را که قائم آل محمد ـ علیه السلام ـ پس از ظهورش بدان امر می فرماید: حسب الأمر گویندگان اعلام می دارند: کسانی که اراده طواف مستحب دارند، و یا قصدشان استلام حجرالاسود می باشد لازم است مکان را جهت آنان که طواف واجب بر عهده شان می باشد واگذار نمایند، و از مزاحمت به آنان خودداری کنند.
زائــر عـزیـز!
مسجدالحرام باب رحمت پروردگار عالمیان می باشد.
در این اقیانوس پهناور و بی پایان درهای غیرمتناهی و بی شمار از رحمت و نعمت دنیوی و اخروی بی حدّ و حساب بسوی بندگان باز است تا جایی که اگر بطور ساده هم بنشینی و به کعبه معظمه تماشا کنی، آنهم یکی از همان درهای لطف و عطوفت و مرحمت به بندگان است که اجر و مزدهای گوناگون در آنست، و می توانی در همان اندک نشستن و به یاد عظمت خداوند منان به کعبه نظر افکندن، با دامن پر برخیزی و تأمین آتیه خود و تمام بستگان را نموده، و جبران گذشته ها را بنمایی.
سزاوار نیست در این چند روزی که در مکه معظمه مشرف هستی کاری انجام دهی که خلاف عدل و انصاف باشد.
چرا این عدل دادگستر جهان امام زمان را انجام نمی دهی.
چرا ایجاد مزاحمت برای عده ای که در میان آنها مردان و زنان پیر و فرسوده، و اشخاص ضعیف و ناتوان هستند می نمایی.
چه خوب است از این عدل که حسب الأمر امام عصر اعلام می گردد، همین الآن با آغوش باز استقبال شود.
چه خوب است که از در انصاف وارد شده، و از بجا آوردن طواف مستحب، بویژه هنگام هجوم جمعیت، صرف نظر نمایی، و زمینه را برای آنان که طواف واجب بر ذمّه دارند، رها