آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

متن

یا اهلِ الکتاب لِمَ تجاجّون فى ابراهیم و ما انزلت التوراة و الإنجیل اِلاّ من بعده أفلا تعقلون. ها اَنتم هؤلاء حاججتم فیما لکم به علم فلِمَ تحاجوّن فیما لیس لکم به علم واللَّه یعلم و انتم لاتعلمون. ما کان ابراهیم یهودیاً ولا نصرانیاً ولکن کان حنیفاً مسلماً وما کان من المشرکین. ان اولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النّبى والذین آمنوا واللَّه ولىّ المؤمنین.ف - آل عمران: 68 - 65. بحث تفسیرى مباحث تفسیرى آیات فوق، که جریان حضرت ابراهیم - علیه السلام - را بازگو مى کند در چند محور خلاصه مى شود: 1 - احتجاج و مناظره اهل کتاب 2 - نبودن ارتباط بین ابراهیم - علیه السلام - و یهود و نصارى 3 - اصل و ریشه دین ابراهیم خلیل - سلام اللَّه علیه - 4 - استدلال امیرالمؤمنین - علیه السلام - به آیه، در ارتباط با مسأله خلافت احتجاج اهل کتاب از آنجا که نام مبارک حضرت ابراهیم - علیه السلام - در کتابهاى آسمانى و نیز در میان پیروان ادیان الهى به عظمت یاد مى شد، یهود و نصارى، هر کدام، آن حضرت را از خود دانسته و وى را مسیحى و یا یهودى معرفى مى نمودند و در این مورد تا آنجا پیش رفتند که حتى با یکدیگر به مناظره نشستند. محور احتجاج آنچه از ظاهر آیه استفاده مى شود، این است که آنها بر یک امر غیر معقول احتجاج مى کردند! حال آیا این بدان جهت بوده که یهود مى گفت: حضرت ابراهیم - علیه السلام - به شریعت موسى عمل مى کرد و یا مسیحیّت مى گفت که آن حضرت طبق دین عیسى رفتار مى نمود؟! بعید است که چنین احتجاجى صورت پذیرفته باشد؛ زیرا بخوبى روشن است که آن حضرت سابق بر موسى و عیسى بوده و قرنها پیش تر از آن دو پیامبر - علیهماالسلام - مى زیسته است، پس چگونه ممکن است از آئینى که هنوز نیامده، پیروى کند؟! قبل از شروع، پیرامون محور احتجاج اهل کتاب، باید دانست که احتجاج آنها، درباره دین و شریعت خاصّ حضرت ابراهیم - علیه السلام - بود، نه در مورد اصل نبوت یا رسالت و مجاهدت. و همچنین باید بدانیم که وقتى آنها مى گفتند «ابراهیم دین ما را داشت»؛ یعنى دین ما تداوم راه ابراهیم است و ما وارثان آن حضرتیم؛ زیرا چنانکه گذشت، این معقول نیست که کسى بگوید: ابراهیم که قرنها، قبل از نزول تورات و انجیل بوده، برابر آن دو کتاب که بعد از آن حضرت تشریع شده، عمل مى کرده و عامل به آن دو بوده است! گرچه بعید به نظر نمى رسد که بگوییم: آن حضرت عالم به شریعت بعدى بوده و از آن آگاهى داشته است. نظر علاّمه - رضوان اللَّه علیه - بیان مرحوم استاد علامه طباطبایى را مى توان در چند بخش خلاصه کرد: 1 - آن که این مناظره درون گروهى بوده و بین یهود و نصارى صورت پذیرفته است. 2 - آنها دو گونه محاجّه و مناظره داشته اند: الف - استدلال عالمانه و منطقى؛ که قرآن کریم چنین محاجّه و استدلالى را درست مى داند. ب - احتجاج جاهلانه و استدلال غیر منطقى. روش احتجاج عالمانه نصارى و یهود نصارى به یهود - که ادعا داشتند کتاب و دینشان ابدى است و هیچگونه نسخى در آن راه نیافته - مى گفتند: با نزول انجیل، که بیانگر شریعت عیسى - علیه امّا اینکه مسلمانان حضرت ابراهیم خلیل - علیه السلام - را از خود مى دانند، بدان خاطر است که قرآن جریان آن حضرت و تابعین وى را بیان نموده. بنابراین، چرا شما در رابطه با چیزى که علم و آگاهى ندارید و کتابهایتان نیز درباره آن سرگذشت ابراهیم خلیل مطلبى - که گویاى ارتباط آن حضرت با شما باشد - ندارد، محاجه و مناظره مى کنید؟!اً - المیزان جلد 3 ص 276. تحلیل گفتار المیزان سخنان مرحوم استاد علامه طباطبایى در مقابل دیگر مفسّران، گرچه عمیق است و قابل بحث و دقت، چنان که ایشان در معارف قرآنى، نوآورى فراوانى دارند، ولى اوّلاً اثبات این که احتجاج آنها درون گروهى بوده و استفاده آن از ظاهر آیه دشوار است و ثانیاً گفته ایشان مبنى بر این که یهودیت علیه مسیحیت یک احتجاج عالمانه داشته، در صورتى تام و مورد ستایش است که در غیر محور تثلیث و نبوّت حضرت مسیح - علیه السلام - باشد. زیرا که شرک، با طرف مقابل محاجّه نمایند. البته احتجاج مسیحیت علیه یهود مبنى بر منسوخ شدنِ کتاب قبلى به وسیله کتاب بعدى، سخنى است حق و صحیح. بیان زمخشرى جناب زمخشرى بر این باور است که خداوند در هر دو مورد، محاجه کنندگان را تحقیر و سرزنش مى نماید. وى «ها انتم هؤلاء» را چنین تفسیر مى کند: «شما همان انسانهاى نادانى هستید که درباره آنچه مى دانستید و کتابتان نیز پیرامون آن صحبت کرده بود، محاجه و مناظره نمودید! پس چرا در موردى که جاهلید و در تورات و انجیل از آن سخنى به میان نیامده احتجاج مى کنید؟!» تناسب ظاهر آیه با بیان زمخشرى از آنجا که جمله با دو حرف تنبیه (ها انتم هولاء) - که براى هشدار غافل وضع شده - آغاز گردیده، با تحقیر مناسبتر است. علاوه بر این در قرآن، آیه دیگرى است که در آن «هاى» تنبیه، براى تحقیر بکار گرفته شده؛ مانند آیه: «ها أنتم هؤلاء تُدعَون لتنفقوا فى سبیل اللَّه»لااً؛ - محمد: 38. نظیر آن که کسى، خود را آماده کند براى امتحان کتابى که آن را نخوانده، در صورتى که از عهده امتحان کتابى که خوانده بر نیامده است. اینجاست که به او گفته مى شود: تو نتوانستى از امتحان کتابى که خوانده بودى سرفراز بیرون آیى، چگونه است، کتابى را که نخوانده اى، مى خواهى امتحان دهى؟! و لذا به اهل کتاب گفته مى شود: شما آنجا که علم داشتید و در کتابتان سخنى از موسى و عیسى و رسول خدا - علیهم صلوات اللَّه - به میان آمده و احتجاج کردید، شکست خوردید چگونه درباره شریعتى که اصلاً اطلاعى از آن ندارید و نامى از آن در در این قسمت از آیه، چند جمله سلبى است و یک جمله اثباتى؛ در قسمت سلبى، ابراهیم را از یهودیت و نصرانیت جدا دانسته و ارتباط آن حضرت را با آن دو گروه منتفى مى داند. زیرا اولاً: چنین دینى که آمیخته با تحریف است، حتى موسى و عیساى پیامبر نیز از آن بیزارند. وثانیاً یهودیت و مسیحیت اصیل، گرچه حق است ولى ابراهیم خلیل - علیه السلام - برابر دینى که بعد نازل شده عمل نمى کرد. اما جنبه اثباتى آن اینست که ابراهیم - ع - یک مسلمان مستقیم است. عظمت ابراهیم بین اهل کتاب از آنجا که یهود و نصارى نمى توانستند حقانیت ابراهیم خلیل را - که عظمت او در کتب آسمانى؛ مانند صحف ابراهیم و قرآن آمده - منکر شوند، هر کدام آن حضرت را منتسب به خود مى بحث لغوى «حنیف»؛ یعنى مایل به وسط که در یهودیت و مسیحیت بود بدور مى دارد. و ما کان من المشرکین. ابراهیم - ع - مسلمان است قرآن بعد از آن که یهودیت و مسیحیت را از ابراهیم خلیل سلب کرد، وى را به عنوان مسلمان معرفى مى کند. ولکن حنیفاً مسلماً. معناى اسلام گاهى اسلام به همان معناى رایج و متعارف - که در برگیرنده اصول و فروع است و آورنده آن حضرت خاتم انبیاء است - اطلاق مى شود. و گاهى اسلام گفته مى شود و از آن خطوط کلّى و اصول اولیه اراده مى شود که در اصطلاح قرآنى به این معنا یاد مى شود و آیاتى مانند «إنّ الدّین عنداللَّه الإسلام»4پ ناظر به همین معناست. - بحث تفصیلى آن در ذیل آیه گذشت. مقصود از مسلمان بودن ابراهیم - ع - و اگر مسلمانان در مناظره هاى خود، ابراهیم خلیل را مسلمان معرفى مى کردند و آن حضرت را از خود مى دانستند، به این جهت بود که اولاً: جریان آن حضرت را در کتاب آسمانى خویش مى یابند و ثانیاً مقصود آنها از اسلام آن است که سه گروه به حضرت ابراهیم مرتبطند آیه کریمه، بعد از آن که در قسمت قبلى، ارتباط حضرت ابراهیم را با یهود و نصارى نفى نمود و انتساب و ارتباط آن دو گروه را منتفى دانست، سه گروه را به عنوان وارثان و پیروان آن حضرت معرفى مى کند: 1 - مؤمنان به آن حضرت که در عصر وى بودند. و پیروى و حمایتش کردند. (للذین اتبعوه) 2 - پیامبر خاتم (و هذاالنبى) 3 - ایمان آورندگان به پیامبر خاتم (والذین آمنوا) بحث ادبى و تفسیرى صحیح بعضى «هذا النبى» را در قرائت به نصب خوانده اند و چنین معنا کرده اند: «سزاوارترین مردم به ابراهیم، پیروان آن حضرت و تابعان پیامبر خاتمند». ولى چنین قرائتى، گذشته از آن که با ظاهر آیه تناسب ندارد، ذکر «والذین آمنوا» نیز لغو خواهد بود. بنابراین قرائت رفع ارجح است. قرآن و احترام به پیامبر خاتم از آنجا که قرآن براى حضرت خاتم - صلى اللَّه علیه و آله - احترام خاصّى قائل است و آن حضرت را بزرگتر از آن مى داند که وى را تابع کسى بداند، لذا وقتى نام انبیاى ابراهیمى را مى برد، به آن حضرت مى فرماید: «فبهد اهم اقتده»پ یعنى به «هدایت آنها اقتدا کن». البته به - انعام: 90. خود آنها و به مسلمانان نیز مى گوید به ملت ابراهیم اقتدا کنید «ملّة أبیکم إبراهیم هو سمّاکم المسلمین»ل پ نوح از اولین دعوت کنندگان به توحید نوح اوّلین پیامبرى بود که صاحب کتاب و شریعت شد و شیخ الأنبیا لقب گرفت. قرآن کریم وى را از اوّلین دعوت کنندگان به توحید معرفى کرده و با عظمت بر او درود مى فرستد و مى فرماید: «سلام على نوح فى العالمین»پ که چنین تعبیرى در رابطه با دیگر انبیا نیامده، - صافات: 79. چنانکه مى فرماید: «سلام على موسى و هارون»پ، «سلام على ابراهیم»ق پ - صافات: 120. - صافات: 109. نوح پیامبر، پایه گذار توحید ابراهیمى آنگاه حضرت ابراهیم را از پیروان نوح - علیه السلام - دانسته، و ریشه دین ابراهیم را همان توحیدى مى داند که نوح - سلام اللَّه علیه - پایه گذار آن بوده، مى فرماید: «و اِنَّ من شیعته لإبراهیم»؛، پ یعنى «از کسانى که جزو پیروان نوح هستند ابراهیم خلیل - سلام اللَّه علیه - - صافات: 83. است. معناى شیعه شیعه را «شیعه» گویند؛ زیرا بر اثر پیروى گروهى از صاحب مکتب، چکیده آن مکتب شیوع و گسترش پیدا مى کند. ولایت خدا ریشه پیروى از پیامبران آیه کریمه در پایان، علت محور قرار گرفتن حضرت ابراهیم را، برخوردارى وى از ولایت الهى دانسته است (واللَّه ولى المؤمنین) که در ضمن آن روشن مى شود آن حضرت و پیروانش و نیز پیامبر خاتم - صلى اللَّه علیه و آله - و مسلمانان از مصادیق روشن مؤمنین هستند و حضرت ابراهیم اگر داراى چنین مقامى است، بخاطر داشتن ایمان ولایت الهى شامل حال گردیده و خداوند به او اعطا فرموده است. اوصاف پیروان ابراهیم کسانى مى توانند پیرو آن حضرت باشند که وى را اسوه قرار داده و به دستورات وى عمل کنند؛ «قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم والذین معهحث». - ممتحنه: 4. برائت از شرک از جمله وظایف پیروان حضرت ابراهیم، آن است که در مقابل طاغوتیان موضعگیرى نموده و اظهار برائت از معتقدات مشرکین کنند. همانطور که آن حضرت با عده اى که به او ایمان آوردند، گفتند: «انا برآء منکم» و باید همانگونه که در بخش مثبت که تولى است پیرو آن حضرتند، مانند: مناسک حج و زیارت، در بخش تبرى نیز به آن حضرت اقتدا کرده و از طاغوتیان و مشرکان، برائت جویند. اثبات امامت در نهج البلاغه آیه کریمه «ان اولى الناس بابراهیم» ازنمونه آیاتى است که امیرالمؤمنین - علیه السلام - در نهج البلاغه براى اثبات حقانیت خویش استفاده نموده و آن را محور استدلال قرار داده است. دو نمونه از سخنان آن حضرت: نمونه اوّل - نامه اى است که آن حضرت به معاویه مرقوم داشتند که در آن شمه اى از فضائل اهل بیت را بازگو کرده اند. حضرت در این نامه ابتدا خود را چنین معرفى مى کنند: «نحن صنایع ربنا و الناس و بعد صنایع لنا» (ابن ابى الحدید در رابطه با این جمله بیان تندى دارد، او مى گوید: نحن عبیداللَّه والناس عبید لنا). آنگاه مى فرماید: بسیارى در جبهه ها کشته مى شوند ولى کشته ما، «سید الشهدا» لقب مى گیرد. عده زیادى در معرکه جنگ دستشان جدا مى شود، ولى دست از پیکر جدا شده از خانواده ما، به مقام «الطیار فى الجنة» و «ذوالجناحین» مى رسد. رحامت و اطاعت از پیامبر دو عامل تثبیت خلافت در پایان نامه مى فرماید: «فإسلامُنا قد سُمع و جاهلیتنا لاتُدفَع و کتابُ اللَّهَ یجمع لنا ما شَذَّ عَنا»؛ یعنى «سوابق و لواحق ما روشن است و آیات قرآن وضع پراکنده ما را جمع کرد»؛ نظ اتبعوه و هذا النبى والذین آمنوا» طبق این دو آیه اگر امامت و خلافت بر مبناى قرابت باشد به ما مى رسد، و اگر بر مبناى اطاعت و پیروى باشد، باز به ما مى رسد. و ما از هر دو جهت به پیامبر نزدیکتریم (فنحن مرة أَوْلى بالقرابة و تارة أَوْلى بالطاعة). بنابر این مطابق آیه اوّل، ما به پیامبر نزدیکیم و شما دور، و برابر آیه دوم ما مطیعیم و شما عاصى. نمونه دوّم - در قسمت کلمات آمده: «انّ اولى الناس بالانبیاء أعلمهم بما جاءوا به». در برخى از نسخ و کتب تفسیرى به جاى «أعلمهم»، «اعملهم» ذکر شده ولى آنچه از قرائن بدست مى آید صحیح همان اعلمهم مى باشد؛ زیرا منظور از علم، در بیان آن حضرت، خصوص علم نظرى نیست تا آن که عدّه اى بخواهند به خاطر آن، روایت را با آیه که تبعیت عملى را محور دانسته مطابقت دهند و اعملهم بخوانند. بلکه علم در اصطلاع، نیز به کسى که عملش با گفتارش هماهنگ باشد اطلاق شده؛ چنانکه در روایتى آمده: العالم من صدق قوله فعله» و همچنین آیه : «انما یخشى اللَّه من عباده العلماء»؛ «علما هستند که از خدا مى ترسند» این آیه و روایت به خوبى بر این مطلب دلالت دارد؛ زیرا ترس یک مرحله «عملى» است مربوط به عقل عملى، و کارى به «نظر» ندارد. آنگاه حضرت على - سلام اللَّه علیه - در ادامه مى فرماید: «انّ اولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبى»؛ یعنى «نزدیکترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که تابع او باشند». «ان ولى محمّد(ص) من اطاع اللَّه و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد(ص) من عصى اللَّه وان قربت قرابته» بنابراین حضرت به همگان مى فهماند که هر کس مطیع پیامبر - صلى اللَّه علیه و آله - باشد از بستگان اوست و به او نزدیک، گرچه از نظر نژاد، فاصله داشته باشد. و دشمن او فردى است که نافرمانى او را پیشه خود سازد گرچه از نزدیکان وى باشد. پى نوشتها: ...................) Anotates (................. السلام - است، تورات نسخ مى شود و باید گروندگان دین سابق به دین لاحق معتقد شده و آن را دین اصلى خود بدانند.و ثانیاً عیساى پیامبر، آلوده نیست و مریم - علیهاالسلام - خانمى پاکدامن است. در مقابل یهود خطاب به مسیحیت مى گفت: شما به باطلید؛ زیرا معتقد به تثلیث هستید و مسیح را پسر خدا مى دانید. احتجاج جاهلانه و استدلال غیر منطقى مناظره جاهلانه هر کدام از آنها این بود که مى گفتند: «ابراهیم خلیل - علیه السلام - از ماست.» بدیهى است مذمت و نکوهش قرآن از آنان، فقط در این محور است؛ زیرا چنین مناظره اى، نه بر برهان عقلى استوار است و نه در کتاب آسمانى خودشان سخنى از آن به میان آمده، تا مستند به وحى باشد. قرآن در این زمینه مى فرماید: «اُئتونى بکتاب من قبل هذا أو أثارةٍ من علمٍ ان کنتم صادقین.»خ - احقاف: 4. مسیحیت نیز مى توانند علیه یهود درباره آن که آنها عزیر را پسر خدا مى دانند، احتجاج کنند (وقالت الیهود عزیرٌ ابن اللَّه)لااً بنابر این گروهى که خود، مبتلا به شرکند نمى توانند در زمینه - توبه: 30. کتاب شما نیامده، احتجاج مى کنید. «ما کان ابراهیم یهودیا و لانصرانیاً ولکن حنیفاً مسلماً»ف اً. - آل عمران: 67. دانسته و وى را یهودى یا مسیحى معرفى مى کردند. ولى قرآن کریم بر تمام این پندارها خط بطلان مى کشد و انتساب آن حضرت را به یهود و نصارى منتفى مى داند. (ما کان ابراهیم یهودیاً و لانصرانیاً ولکن حنیفاً مسلماً و ما کان من المشرکین). ادّعاى یهود و نصارى نسبت به انبیاى ابراهیمى و نظر قرآن یهود و نصارى، هر کدام، گذشته از آن که ابراهیم را از خود مى دانستند دیگر انبیاى ابراهیمى را نیز به خود مرتبط ساخته و آنها را یهودى یا نصارى معرفى مى کردند و لذا قرآن، چنان که حضرت ابراهیم را یهودى و یا نصارى نمى داند، در مورد دیگر انبیاى ابراهیمى چنین نظر مى دهد و مى فرماید: «أم تقولون اِنّ ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الأسباط کانوا هوداً أو نصارى قل أأَنتم أعلم ام اللَّه...»اً - بقره : 140. و مستقیم که در آن میل به حق تعبیه شده؛ مثلاً به کسى که در خیابان راه مى رود و سعى مى کند از پیاده رو فاصله بگیرد و به وسط بیاید «حنیف» گویند. و نیز کسى که پاى او مستقیم و به وسط مایل است «احنف» گویند. و لذا از باب «تسمیه شئ به اسم ضدش» انسانى را که پایش کج و منحرف است «احنف» نامند؛ همانگونه که به نابینا «ابا بصیر» گویند. حنفیت مشرکین قرآن کریم براى این که حنفیّت بمعناى فوق را از حنفیت رائج بین مشرکین جدا سازد، آن را به «مسلماً» مقید نمود؛ زیرا آنها در حال شرک به مناسک حج و زیارت علاقمند بودند و از این جهت آنها را حنفاء مى نامیدند.8پ و لذا براى تأکید در پایان آیه، آن حضرت را از شرکى - در جاى دیگر بیان شده که اگر قید «مسلماً» نبود، مطلب روشن بود ولى براى توضیح آمده است. آن حضرت در خطوط اصلى و اصول اولیه با دین اسلام هماهنگ و مطابق است. گرچه آن حضرت با خطوط کلّى تورات و انجیل نیز موافق است، ولى چون آن دو کتاب مبتلا به تحریف شدند و قرآن مصون از آن، مى توان گفت که وى و دیگر انبیاى ابراهیمى با اصول قرآن و دین مسلمین هماهنگند. «انّ اولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبى و الذین آمنوا واللَّه ولىّ المؤمنین».0پ - آل عمران: 68. - حج: 78. یر آیه «و أولو الأرحام بعضهم أولى ببعض فى کتاب اللَّه.»غ ث و «ان اولى الناس بابراهیم للذین - انفال: 75. 

تبلیغات