آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

 بدان که: حجّ، اعظم ارکان دین و عمده چیزهایى است که آدمى را به حضرت ربّ العالمین نزدیک مى‏سازد. و آن اهمّ تکلیفات الهیّه و اصعب عبادات بدنیّه است. تارک آن از خیل یهود و نصارى محسوب، و از بهشت برین محجوب است. و اخبار در فضیلت آن، و ذمّ تارک آن مشهور، و در کتب اخبار، مسطور است. و شرایط و آداب ظاهریّه آن وظیفه علم فقه، و در آن علم شریف مذکور. و در اینجا در چند فصل اشاره به بعضى از اسرار خفیّه و آداب باطنیّه آن مى‏نماییم. فصل اوّل: بعضى از أسرار آداب باطنیّه حجّ‏ بدان که: غرض اصلى از خلقت انسان، شناختن خدا و وصول به مرتبه محبّت و انس به او است. و آن موقوف است بر صفاى نفس و تجّرد آن. پس هر چه نفس انسانى صاف‏تر و تجّرد آن بیشتر شد انس و محبّت او به خدا بیشتر مى‏شود. و حصول صفاى نفس و تجّرد آن موقوف است بر دورى از شهوات طبیعیّه و بازداشتن آن از لذّات شهویّه و ترک متاع و زخارف دنیویّه و صرف جوارح و اعضا به جهت خدا در اعمال شاقّه و مداومت به یاد خدا و متوجّه ساختن دل به او. از این جهت خداى - تعالى - قرار عباداتى را فرمود که متضمّن این امور هستند؛ زیرا بعضى از عبادات، بذل مال است در راه خدا که باعث دل کندگى از متاع دنیوى مى‏گردد؛ چون: زکوة و خمس و صدقات. و بعضى متضمّن ترک شهوات و لذّات است؛ چون: روزه. و بعضى دیگر مشتمل بر یاد خدا و متوجّه ساختن دل به او و صرف کردن اعضا در عبادت او است؛ چون: نماز. و از میان عبادات، حجّ مشتمل بر همه این امور است با زیادتى؛ زیرا در آن است ترک وطن و مشقّت بدن و بذل مال و قطع آمال و تحمّل مشقّت و تجدید میثاق الهى و طواف و دعا و نماز. یا اشتمال آن به امورى است که: مردمان به آنها انس نگرفته‏اند و عقول، سرّ آنها را نمى‏فهمند؛ مثل: زدن سنگریزه، و «هروله» میان صفا و مروه؛ زیرا به امثال این اعمال کمال بندگى، و غایت ذلّت و خوارى ظاهر مى‏شود. زیرا که: سایر عبادات، اعمالى هستند که: بسیارى از عقول، علّت آنها را مى‏فهمند و به این جهت طبع را به آنها انس، و نفس را میل حاصل مى‏گردد. و امّا بعضى از اعمال حجّ، امورى است که: عقول امثال ما را راهى به فهمیدن سرّ آنها نیست. پس به جا آوردن آنها نیست مگر به جهت محض اطاعت امر و بندگى مولاى خود. و در چنین عملى اظهار بندگى بیشتر است؛ زیرا بندگى حقیقى آن است که: در فعل آن سببى به جز اطاعت مولا نباشد. بنده‏ایم و پیشه ما بندگى است بندگان را با سببها کار نیست‏ مى‏نخواهد کار بنده علّتى جز که فرموده است مولا خدمتى‏ و از این جهت بود که حضرت رسول - صلّى اللَّه علیه و آله - فرمود: «در حجّ، به خصوص «لبّیک بحجّة حقّاً تعبّداً و رقّاً»؛ یعنى: «خداوندا! اجابت تو را به حج کردم از راه بندگى و دیگر شرایع این را نفرموده. پس چنین عبادتى که عقل کسى به جهت آن نرسد در اظهار بندگى کامل‏تر است. پس تعجّب بعضى از مردمان از این افعال عجیبه ناشى از جهل ایشان است به اسرار عبودیّت و بندگى. و این سرّ در قرار داد حجّ است با وجود این که هر عملى از اعمال آن نمونه حالى از حالات آخرت یا متضمّن اسرار دیگر است؛ همچنان که اشاره به آن خواهد شد. علاوه بر اینها این که: عبادتِ حجّ لازم دارد اجتماع اهل عالم را در موضعى که مکرّر نزول وحى در آنجا شده بعد از این روح القدس که ناموس اکبر است به آنجا فرود آمده و ملائکه مقرّبین به آنجا آمد و شد نموده‏اند و به خدمت رسول اعظم رسیده‏اند. و سابق بر آن منزل خلیل ربّ جلیل بوده و ملائکه ملکوت در آنجا بر او نزول کرده‏اند. بلکه آن مکان مقدّس سرزمینى است که: پیوسته منزلگاه خیل انبیا از آدم تا خاتم، و همیشه مهبط وحى و محلّ نزول کرّوبیان بوده. و در آنجا سیّد انبیا متولّد گشته و قدم همایون او و سایر انبیا به اکثر آن سرزمین رسیده. و خداوند ذوالجلال آن را خانه خود نامیده؛ و به جهت عبادت و تخفیف گناه بندگان خود بر پاى داشته، و اطراف و حوالى حرمخانه خود و حرمگاه آن قرار داده. و عرفات را مثل میدانى در ابتداى حرمخانه خود کرده. و اذیّت حیوانات را و کندن درختان و نباتات را به جهت اکرام خانه خود در آنجا حرام نموده. و آن را به طریق پایتخت پادشاهان مقرّر فرموده، که زیارت کنندگان، از راههاى دور، و ولایات بعیده، ژولیده مو و غبار آلوده، قصد آنجا کنند تا تواضع از براى صاحب خانه خود نموده باشند؛ با اعتراف ایشان که او منزّه از زمان و مکان است. و شکّى نیست که: اجتماع در چنین موضعى مکرّم با وجود اینکه باعث حصول الفت و مصاحبت مردمان و رسیدن به خدمت خوبان که از اطراف عالم به جهت حجّ مى‏آیند و سرعت اجابت دعوات است، موجب یاد آمدن پیغمبر - صلّى اللَّه علیه و آله - و بزرگى او و سعى و اهتمام او در ترویج دین الهى و نشر احکام خدایى مى‏شود. و این سبب رقّت قلب، و صفاى نفس مى‏گردد. فصل دوم: امورى که هنگام توجّه به حجّ باید مراعات شود کسى که اراده حجّ مى‏کند، در وقت توجّه به جانب حجّ، مراعات چند امر را باید بکند: اوّل این که: نیّت خود را از براى خدا خالص کند به نحوى که شایبه هیچ غرضى از اغراض دنیویّه در آن نباشد. و هیچ باعثى بر حجّ، جز امتثال امر الهى نداشته باشد. پس نهایت احتیاط کند که مبادا در خفایاى دل او نیّتى دیگر باشد از ریا و یا احتراز از مذمّت مردم به سبب نرفتن حجّ، یا خوف از فقر و بر تلف شدن اموال؛ - چونکه مشهور است که: تارک الحجّ مبتلا به فقر و ادبار مى‏شود - یا قصد تجارت و شغل دیگر؛ زیرا همه اینها عمل را از قربت و اخلاص، خالى مى‏کند. و مانع از مراتب ثواب موعود مى‏گردد. و چه احمق کسى است که: متحمّل این همه اعمال شاقّه که واسطه تحصیل سعادت ابدى گردد به جهت خیالات فاسده که به جز خسران فایده ندارد. دوّم آن که: از گناهانى که کرده توبه خالص کند. و حقّ النّاسى که در ذمّه او باشد خود را برى‏ءالذّمّه سازد و دل از همه علایق بکند، تا دل او بالکلّیّه متوجّه خدا شود. و باید چنان تصوّر کند که: از این سفر بر نخواهد گشت. و وصیّت خود را مضبوط سازد و آماده سفر آخرت گردد؛ زیرا اصل این سفر نیز از جمله تدارک خانه آخرت است. و باید در وقت بیرون آمدن از براى سفر حجّ و قطع علاقه از وطن و اهل و عیال و مال و اموال، یاد آورد زمانى را که: قطع علاقه از اینها خواهد نمود به جهت سفر آخرت. سوّم آن که: در وقت اراده سفر، متذکّر عظمت خانه و صاحب خانه گردد، و به یا آورد که: او را در این وقت، ترک اهل و عیال و مفارقت از مال و جاه و دورى دوستان و مهاجرت از اوطان را اختیار کرده به جهت قصد امرى رفیع الشّأن و عظیم‏القدر؛ یعنى: زیارت خانه‏اى که خدا آن را مرجع مردم قرار داده. پس بداند که: این سفر، مثل سایر سفرهاى دنیا نیست. و متذکّر گردد که: چه امرى اراده کرده است و رو به چه جایى آورده و قصد زیارت که را دارد. و بداند که: او متوجّه است به زیارت آستانه حضرت مالک الملک و از جمله کسانى است که منادى پروردگار او را صلاى دعوت داده و او به جان و دل قبول نموده. پس قطع علایق و تبرّک خلایق کرده رو به خانه رفیع‏القدر و عظیم‏الشّأن آورده تا دل خود را فى الجمله به ملاقات خانه تسلّى دهد و آن را وسیله وصول به غایت آمال، که لقاى جمال جمیل ایزد - متعال - باشد، سازد. چهارم آن که: دل خود را فارغ سازد از هر چیزى که در راه یا مقصد، دل او را مشغول مى‏سازد و خاطر او را پریشان مى‏کند؛ از: معامله و تجارت و نحو اینها، تا دل او مطمئن بوده متوجّه یاد خدا باشد. پنجم آن که: سعى کند که توشه سفر و خرجى راه او از ممرّ حلال باشد. و در آن وسعت دهد امّا نه به حدّى که به اسراف منجر شود. و مراد از «اسراف»، آن است که: انواع اطعمه لذیذه را صرف نماید، همچنان که طریقه خوش گذرانان اهل روزگار است. و امّا بذل ک و باید بسیار اعتراض با رفیق و جمّال و غیر اینها از هم سفران نکند. بلکه با همه، هموارى کند. و با راه روان خانه خدا فروتنى و خفض جناح نماید. و حسن خلق را پیشه خود کند. و حسن خلق، همین نیست که: اذیّت او به کسى نرسد، بلکه اگر اذیّتى از دیگرى به او رسد متحمّل شود. هشتم آن که: ژولیده و غبار آلوده باشد و خود را در راه، زینت نکند. و میل به اسبابى که باعث فخر و خونمایى است ننماید. و اگر تواند پیاده راه رود، خصوصا در مشاعر معظمه، یعنى از مکّه و منى و مشعر و عرفات. به شرطى که: مقصود او از پیاده رفتن، صرفه اخراجات نباشد؛ بلکه غرض او زحمت و مشقّت در راه خدا باشد. و اگر مقصود صرفه باشد سوارى بهتر است اگر وسعت باشد. و همچنین از براى کسى که پیاده روى باعث ضعف او از عبادت و دعا شود سوارى بهتر است. فصل سوّم: اسرار باطنیّه مقدّمات و اعمال حجّ‏ بدان که: آدمى چون به قصد حجّ از وطن خود بیرون برود و داخل بیابان گردد و گریوه‏ها و عقبات را مشاهده کند و رو به خانه خدا آورد باید متذکّر گردد بیرون رفتن خود را از دنیا و گرفتارى به گریوه‏هاى عالم برزخ و محشر، تا ملاقات حضرت داور. و از تنهایى راه، یاد تنهایى قبر کند. و از تشویق «قطّاع الطّریق» و درندگان صحرا، یاد هول موذیات عالم برزخ نماید. و چون میقات رسد و جامه احرام پوشد، به فکر پوشیدن کفن افتد و یاد آورد زمانى را که: به کفن خواهند پیچید و با آن جامه به حضور پروردگار خواهند برد؛ زیرا جامه احرام، شبیه به کفن است؛ و چون احرام بست و زبان به «لبّیک اللّهمّ لبّیک» گشود بداند که: معنى این کلام اجابت نداى پروردگار است اگر چه باید امیدوار به قول لبیّک او باشد. امّا از ردّ آن نیز خوفناک باشد و بترسد که: مبادا جواب او رسد که «لا لبیّک و لا سعدیک». پس باید متردّد میان خوف و رجاء باشد واز خود و عمل خود نومید، و به فضل و کرم الهى امیدوار باشد. و بداند که: وقت لبیک گفتن، ابتداى عمل حجّ است و محل خطر است. مروى است که: «حضرت امام زین العابدین - علیه السّلام - چون احرام بست و و از این ندا به یاد نفخ صور و بر آمدن مردم از قبور افتد، که کفنها در گردن به عرصات قیامت ایشان را مى‏خوانند. و چون داخل مکّه شد به فکر افتد که: حال، داخل حرمى گردید که هر که داخل آن شود در امن و امان است. و امیدوار شود که: به این واسطه از عقاب الهى ایمن گردد. و دل او مضطرب باشد که: آیا او را قبول خواهند کرد و صلاحیّت قرب حرم الهى را خواهد داشت یا نه؛ بلکه به دخول حرم، مستحقّ غضب و راندن خواهد شد و از اهل این مضمون خواهد بود: به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم‏ندادند که تو در برون چه کردى که درون خانه آیى‏ و باید امید او در همه حالات غالب باشد؛ زیرا شرف خانه، عظیم است؛ و صاحب خانه کریم، و رحمت او واسع، و فیض او نازل، و حقّ زیارت کنندگان خود را منظور دارد. و کسى که پناه به او آورد ردّ نمى‏نماید. و چون نظر او به خانه افتد مستشعر عظمت آن گردد، و چنان تصوّر کند که: گویا صاحب خانه را مى‏بیند. و امیدوار شود که: چنان که به ملاقات خانه فایز شد به ملاقات صاحب خانه نیز مشرّف خواهد شد و چون رتبه اکثر نوع انسان از طواف خانه اصلى قاصر است امر شد به ایشان که: متشبّه به انسان شوند در طوا از حضرت امام جعفر صادق - علیه السّلام - مروى است که: چون خداى - تعالى - عهود از بندگان خود گرفت امر فرمود به حجرالاسود تا آن را فرو برد. پس، از این جهت در نزد آن مى‏گویند: «امانتى ادّیتها و میثاقى تعهدّته»؛ یعنى: امانت خود را ادا کردم و پیمان خود را نگاهداشتم» تا و باید قصد آدمى در وقت بوسیدن ارکان و چسبانیدن خود به مستجار بلکه هر جزئى از خانه، طلب قرب باشد از راه محبّت و شوق به خانه و صاحبخانه. و تبرّک جستن باشد به رسیدن بدن به خانه. و امید داشتن به اینکه: به این وسیله بدن او از آتش جهنّم محفوظ بماند. وچون چنگ در دامن خانه کعبه زند نیّت آن کند که: دست در دامن خدا آویخته و طلب مغفرت و امان مى‏کند مثل تقصیر کارى که دست در دامن بزرگى زند. و چنان قصد کند که: دیگر مرا ملجأ و پناهى نیست. و به جز عفو و کرم تو راه به جایى ندارم. و دست از دامن خانه تو بر نمى‏بردارم تا مرا ببخشى و مرا امان عطا فرمایى. و چون به میان صفا و مروه به جهت سعى آید باید متذکّر شود که: اینجا شبیه است به میدانى که در بارگاه پادشاهى واقع باشد که بندگان در آنجا آمد و شد مى‏کنند. گاهى مى‏آیند و زمانى مى‏روند و به جهت اظهار اخلاص خدمت و امید نظر رحمت در آنجا تردّد مى‏نمایند. مثل کسى که: به خدمت پادشاهى رسیده باشد و بیرون آمده باشد و نداند که پادشاه در حقّ او چه حکم خواهد فرمود. پس در دور خانه آمد و شد مى‏کند که شاید در یک مرتبه بر او ترحّم کند. و در وقت آمد و شد در آنجا، یاد آورد آمد و شد خود را در عرصات محشر میان دو کفه میزان اعمال خود. وچون به عرفات حاضر شد نظر به ازدحام خلایق کند و ببیند که: مردمان به لغتهاى مختلفه صداها بلند کرده‏اند و هریک به زبانى به تضرّع و زارى مشغولند. و هر کدام به طریقه امام و پیشواى خود آمد و شد مى‏کنند، یاد آورد عرصه قیامت و احوال آن روز پر هول و وحشت را. و پراکندگى مردمان در آنجا بطور حیران و سرگردان. و هر امتّى به گرد پیغمبر و امام خود جمع شده و چشم شفاعت بر او انداخته‏اند. پس چون به این فکر افتاد دست تضرّع بردارد و با نیّت خالص به درگاه خدا بنالد که خدا حجّ او را قبول کند و او را در زمره رستگاران محشور سازد. و چنان داند که: نومید نخواهد شد؛ زیرا روز، روز شریف، و موقف، موقف عظیمى است. و بندگان خدا از اقطار زمین در آنجا جمع‏اند و دلهاى همه به خدا منقطع است. و همّتهاى همه مصروف دعا و سؤال است. و دستهاى همه به درگاه پادشاه بى‏نیاز بلند است. و همگى چشم بر در فیض و رحمت او انداخته و گردنها به سمت لطف و کرم او کشیده. و البتّه چنین موقفى از نیکان و اخیار خالى نیست؛ بلکه ظاهر آن است که: ابدال و اوتاد ارض در خدمت صاحب عصر در آنجا حاضرند. پس دور نیست که: از حضرت ذوالجلال به واسطه دلهاى پاک و نفوس مقدّسه، رحمت بر کافّه مردمان فایض شود. و چنان گمان نکنى که همه این خلایق آنجا جمع‏اند و با هزار امیدوارى را و چون از عرفات برگردد و دوباره داخل حرم شود از اینکه خدا باز او را اذن دخول حرم داده تفأّل زند که خدا او را قبول فرموده و خلعت قرب بر او پوشانیده و از عذاب خود، او را ایمن ساخته. و چون به منى آید و متوجّه «رمى جمرات» گردد، نیّت او از رمى جمرات، بندگى و قصد امتثال امر الهى باشد. و خود را متشبّه کند به حضرت خلیل الرّحمن در وقتى که در این مکا و از حضرت امام به حقّ ناطق، جعفر بن محمّد الصادق - علیه السّلام - حدیثى وارد است که متضمّن عمده اسرار و دقایق حجّ است. و خلاصه آن این است که فرمود: «چون اراده حجّ کنى پس دل خود را خالى کن از هر چه آن را از خدا مشغول مى‏کند، و پرده میان تو و خدا مى‏گردد. و همه امور خود را به خدا واگذار. و در جمیع امور خود بر او توکّل کن. و سر تسلیم بر قضاى او نه. و وداع کن دنیا و استراحت و خلق را. و حقوق مردم را که بر ذمه توست ادا کن. و اعتماد مکن بر زاد و راحله و رفقا و خویشان و جوانى و مال خود؛ که بر هر کدام اعتماد کنى وبال تو مى‏شود. و چنان مهیّاى سفر شو که امید بازگشتن نداشته باشى. و با رفقا نیکو سلوک کن. و اوقات نمازهاى واجبى و سنّتهاى نبوى را مراعات کن. پس به آب توبه خالص از همه گناهان غسل کن. و جامه صدق و صفا و خضوع و خشوع را در بر کن. و از هر چه ترا از یاد خدا باز مى‏دارد و از اطاعت او مانع مى‏گردد احرام بند، یعنى: بر خود حرام کن و لبّیک گو. یعنى: اجابت کن نداى خدا را اجابتى صاف و صادق، و پاک و خالص از براى خداى - تعالى - و چنگ در عروة الوثقى زن. و در دل خود با ملائکه در حول عرش طواف کن؛ چنان که با جسم خود با مسلمین در دور خانه طواف مى‏کنى. و به هروله از هوا وهوس خود فرار کن. و از حول و قوّه خود بیزار شو. چون به منى رسى تمنّاى هر چه از براى تو حلال نیست از دل بیرون کن. و در عرفات، اعتراف به تقصیرات خود کن. و عهد یگانگى خدا که در نزد تو است تازه ساز. و در هنگام ذبح قربانى، حلقوم هوا وهوس و طمع را قطع کن. و در وقت انداختن جمرات، شهوات نفسانیّه و خساست و دنائت و صفات ذمیمه را از خود بینداز. و چون سر خود را تراشى همه عیوب باطنیّه و ظاهریّه را از خود بتراش. و چون در حرم خدا داخل شوى و پا به خانه خدا نهى در کنف امان الهى و ستر و حفظ او داخل شو. و تعظیم صاحب خانه و جلال و عزّت او را در دل خود ثابت کن. و در «استلام حجر» به جهت عظمت و سلطنت او خاضع شو. و چون طواف وداع کنى ماسواى خدا را وداع کن. و چون به صفا رسى باطن پى‏نوشت‏ها: ...................) Anotates (................. رقّیّت».ه و در عبادات - محجةالبیضاء، ج 2، ص 197. ردن مال بسیار به اهل استحقاق، پس آن اسراف نیست. همچنان که رسیده است که: هیچ خیرى در اسراف نیست. و هیچ اسرافى در خیر نیست. ششم آن که: در این سفر هر نقصان مالى یا اذیّت بدنى که به او برسد به او خرسند و دل شاد گردد؛ زیرا آن، از علامات قبول حجّ اوست. هفتم آن که: با رفقا و اهل سفر خوش خلقى نماید و گشاده رو و شیرین کلام باشد. و با ایشان تواضع کند. و از کج خلقى و درشت گویى غایت اجتناب نماید. و فحش نگوید. و سخن لغو از او سر نزند. و سخنى که رضاى خدا در آن نیست نگوید. و با کسى جدال و خصومت نکند. حضرت رسول - صلّى اللَّه علیه و آله - فرمود که: «حجّ مبرور، هیچ جزایى ندارد مگر بهشت. شخصى عرض کرد: یا رسول اللَّه! مبرور کدام است؟ فرمود: آن است که: با آن، خوش کلامى و طعام دادن باشد». - محجةالبیضاء، ج 2، ص 191. بر مرکب سوار شد رنگ مبارک او زرد شد و لرزه بر اعضاى شریفش افتاد، نتوانست که لبیّک گوید. عرض کردند که: چرا لبیّک نمى‏گویید؟ فرمود که: مى‏ترسم که پروردگار من گوید: «لا لبّیک و لا سعدیک». پس چون زبان به تلبیه گشود و لبیک گفت بیهوش گشته از مرکب بر زمین افتاد؛ او را به هوش آوردند و سوار کردند. و لحظه به لحظه چنین مى‏شد تا از حجّ فارغ گردید».ه - محجةالبیضاء، ج 2، ص 201. و چون صداى مردمان به تلبیه بلند شود متذکّر شود که: این اجابت نداى پروردگار است که فرموده است: «وَ أَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً». خلاصه معنا آنکه: «ندا کن مردمان را که به حجّ حاضر شوند».چ - حج، (سوره 22)، آیه 27. و شکر خدا را به جا آورد که: به این موهبت کبرى رسید. و چون شروع به طواف نماید، دل خود را از تعظیم و محبّت و خوف و رجاء مملوّ سازد و بداند که: در حال طواف شبیه است به ملائکه مقرّبین که پیوسته در حول عرش اعظم طواف مى‏نمایند. و بداند که: مقصود کلّى، طواف دل است به پروردگار خانه. پس ابتدا و ختم طواف را به یاد او کند. و روح طواف و حقیقت آن طواف دل است در حضرت ربوبیّت و خانه، مثال ظاهرى است در عالم جسمانى. و خانه در عالم ملک و شهادت نمونه‏اى است از حضرت ربوبیّت در عالم غیب و ملکوت. و آنچه رسیده که: «بیت المعمور در آسمان در مقابل خانه کعبه است و طواف ملائکه بر آن چون طواف بنى‏آدم است بر کعبه».ة دور نیست که اشاره به این مشابهت باشد. - محجةالبیضاء، ج 2، ص 202. ف خانه مکّه. «فانّ من تشبّه بقوم فهو منهم»؛یعنى: «هر که خود را شبیه به قومى کند از ایشان محسوب است». پریشان نیستى مى‏گو پریشان. و چون به نزد حجرالاسود آید که آن را ببوسد متذکّر این شود که: آن به جاى دست خداست در زمین و عهود بندگان در آن است. از حضرت پیغمبر - صلّى اللَّه علیه و آله - مروى است که: «حجرالاسود دست خداست در میان خلق، که آن بندگان مصافحه مى‏کنند با او چون مصافحه بنده با آقا، یا دخیل کسى با کسى».0 - بحارالانوار، ج 99، ص 225، ح 22. (با اندک تفاوتى). حجرالاسود به این شهادت دهد. - بحارالانوار، ج 99، ص 226، ح 26. و فرمود که: «رکن یمانى درى است از درهاى بهشت که از روزى که گشوده شده است هرگز بسته نشده است».م‏ - بحارالانوار، ج 99، ص 220. (با اندک تفاوتى). ه دور و دراز پیموده‏اند و اهل و وطن را دور افکنده و کربت غربت برخود قرار داده و رو به در خانه چنین کریمى آورده‏اند. خداوند کریم همه را ناامید کند! و سعیشان را نابود سازد! و بر غریبى ایشان ترحّم نکند! زنهار! زنهار! دریاى رحمت از آن وسیع‏تر است که در چنین حالى تنگى کند. و از این جهت رسیده است که: «بدترین گناهان آن است که آدمى به عرفات حاضر شود و چنان گمان کند که خدا او را نیامرزیده».ل‏ - بحارالانوار، ج 99، ص 263، ح 44. ن، شیطان بر او ظاهر گردید. پس خداى - تعالى - او را امر فرمود که: آن لعین را با سنگ‏ریزه براند. و چنان قصد کند که: سنگ ریزه‏ها را بر روى شیطان مى‏اندازد و پشت او را مى‏شکند. و چون ذبح قربانى کند، یاد آورد که این ذبح، اشاره به آن است که: به سبب حجّ بر شیطان و نفس امّاره غالب گشتم و ایشان را کشتم و از عذاب الهى فارغ گشتم. پس در آن وقت، سعى کند در توبه و بازگشت از اعمال قبیحه که سابق مرتکب بود تا در این اشاره صادق باشد. و فى الجمله شیطان و نفس امّاره را ذلیل کرده باشد. و از این جهت رسیده است که: «علامت قبول حجّ، آن است که: حال آدمى بعد از حجّ، بهتر از سابق گردد». و در خبرى دیگر وارد است که: «از علامت قبول حجّ، ترک معاصى است که سابق مى‏کرد. و بدل کردن همنشینان بد را به همنشینان خوب، و مجالس لهو و غفلت را به مجالسى که در آن یاد خدا مى‏شود».». - رک : محجةالبیضاء، ج 2، ص 196. و ظاهر خود را از براى لقاى الهى صاف کن؛ و در عهد و محبّت خود ثابت بایست تا روز قیامت. و بدان که: خداى - تعالى - حجّ را واجب نکرده و آن را نسبت به خود نداد. و پیغمبر - صلّى اللَّه علیه و آله - شریعت مناسک را نیاورد مگر از براى اشاره کردن به مرگ و بعث و قبر و حشر و قیامت».. - مصباح الشّریعة، باب 22، ص 142.+

تبلیغات