آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

مدخل‏ در ترتیب متداول ابواب فقه، حج به عنوان پنجمین باب و یا رکن پنجم از ابواب و ارکان فروع احکام اسلام به شمار است، و باید هر فرد مسلمان در صورت دارا بودن استطاعت، حداقل یکبار این فریضه بزرگ را به جاى آورده و در این گردهم آیى - که همه منافع فردى، سیاسى، دینى و دنیوى امت اسلامى را مى‏تواند ضمانت کند - شرکت جوید. و مستطیعان و توانمندان در مال و بدن مى‏باید با در پیش گرفتن چنین سفرى پربار، مراتب طاعت خود را اعلام نموده و به این آواى الهى پاسخ مثبت دهند؛ که فرموده است: «ولِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُ‏ّ البَیْتِ مَن ِاْستَطاع اِلَیْهِ سَبیلاً»1 و خداى راست بر مردم، عزم زیارت و دیدار خانه‏اش، هر که را توان آن باشد به سوى آن راه مى‏برد. چنانکه در حدیث آمده: «و هذا بَیْتٌ استَعْبَدَ اللَّهُ بِه خَلْقَهُ لِیَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ فى اِتیانِه، فَحَثّهُمْ عَلى تَعْظیمِهِ و زیارَتِهِ»: این خانه‏اى که خلق را از رهگذران به عبادت فرا خواند تا طاعت آنانرا درآمدن به این مساجد بیازماید، لذا آنان را به بزرگداشت این خانه واداشته است‏2 پیداست که استطاعت به مفهوم درخواست طاعت و فرمانبردارى است، گویا چنان است که نفس از رهگذر قدرت و توانمندى، خواهان طاعت براى خویشتن است‏3 و مى‏خواهد محیط خود را برابر خویش مطیع و رام گرداند؛ لیکن چنین نفسى که جویاى طاعت پدیده‏هاى پیرامون خود مى‏باشد به انجام مناسکى فرا خوانده مى‏شود که طى آن قدرت و توان بى‏کران خداى مقتدر را باز یابد و به عجز و ناتوانى خویش واقف گشته و به جاى آنکه به پیشه را مگرى خود تداوم بخشد خویشتن را به طاعت از خدا مأنوس سازد و دریابد توانى را که در خود احساس مى‏کند نه از آن خود او است؛ بلکه از آن خدایى است که همه توانها و توانمندیها به او باز مى‏گردد؛ چون «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم»: (تمام بازگشتها از گناه و همه توانمندیها در طاعت فقط به مدد الهى صورت مى‏پذیرد). با توجه به همین نکته است که مى‏توانیم درست مفهوم «وللّه على النّاس» : را باز یابیم مبنى بر اینکه زیارت خانه خدا، حقى است واجب بر ذمه مردم که نمى‏توان از اداى این حق سر باز زد؛4 چون آدمى براى خود از خود چیزى ندارد، پس به حکم وظیفه باید از اعطاى این قدرت، سپاس به عمل آورده و به مدد آن به طاعت از این فرمان برخیزد، و سفرى را که به‏سان سفر آخرت است در پیش گیرد، و خود را در صحنه قیامت بیابد که در آنجا احدى را جز خداى واحد، حکومت و فرمانى نشاید: «المُلْکُ یَوْمئِذٍ لِلَّهِ یحکم بینهُمْ...»5 «در آن روز فرمان، خداى را است که میان آنها حکم مى‏راند.» «...لِمَنِ المُلْکُ الیَوْمَ لِلَّهِ الواحِدِ القهار»6 «در آنروز، فرمانروایى از آن کیست؟ از آن خداى یگانه چیره و فرو گیرنده است.» در چنین روزى همه استطاعتها از میان برخیزد، و راهى جز طاعت از فرمان خدا نیابند، حتى استطاعت خاکسارى و آسانترین خضوع بر گنهکاران ناممکن مى‏گردد: «یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ وَیُدْ عَونَ اِلَى السُّجُودِ فَلا یَسْتَطیعُونَ»: «روزى که شدائد و سختیها در آن پدیدار مى‏گردد، و آنان را به سجده فرا مى‏خوانند؛ لیکن به خاطر هول انگیز بودن چنان روزى، حتى توانشان را در چنین کارى رام و آسان از دست مى‏نهند.» سفر حج با آمادگیهاى و دشواریهاى مربوط به آن، شباهت فراوانى با سفر آخرت دارد و باید از رهگذر آن عبرتها براى سفر به سوى جهان دیگر اندوخت، و از طریق آن حیثیت و آبرویى در پیشگاه خداوند به دست آورد. امام راحل - قدس سره الشریف - در توصیه خود به حجاج بیت الله الحرام مى‏فرمود: «...باید متوجه اعمال خودتان باشید، پاسدارى از خودتان بکنید، و این سفر را سفر «الى الله» حساب کنید، و بدانید که با این سفر ممکن است یک آبروى بسیار زیاد پیش خداى تبارک و تعالى پیدا کنید، و ممکن است خداى نخواسته سقوط کنید.» گذرى سریع بر مراسم حج «بدانکه این سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند، و هر چه در سفر آخرت پیش آید - از احوال و اهوال مرگ و رستاخیز - نمودگار آن در این سفر پدید کردند تا دانایان و زیرکان چون این سفر پیش گیرند به هر چه رسند و هر چه کنند منازل و مقامات آن راه آخرت یاد کنند و عبرت گیرند، و زاد و ساز آن به دست آرند که صعب تر است و عظیم تر: تودیع با خانواده و خویشاوندان‏ چون اهل و عیال و دوستان را وداع کند بداند که این مثال سکرات مرگ است، آن ساعت که بنده در نزع باشد و خویش و پیوند و دوستان گرد وى درآیند و او را وداع کنند. زاد و توشه‏ و آنگه زاد سفر از همه نوع ساختن گیرد، و احتیاط در آن به جاى آرد تا هر چیزى که به زودى تباه شود بر نگیرد، داند که آن با وى بماند، و زاد بادیه جوفانى‏ج نشاید... راحله‏ و آنگه که بر راحله نشیند، مرکب خویش در سفر آخرت - که آن را نعش جوتابوت‏ج گویند - یاد آورد: راه پر مخاطره سفر: و چون عقبه‏ها و خطرهاى بادیه بیند از منکر و نکیر و حیّات و عقارب در گور - که شرع از آن نشان داده - یاد کند، و به حقیقت داند که از لحد تا حشر بادیه‏اى عظیم در پیش است که بى‏بدرقه طاعت، بریدن جو در نوردیدن‏ج آن دشخوار است. اگر در این بادیه بدین آسانى بدرقه به کار است پس در بادیه قیامت - بى بدرقه طاعت - چون رستگار است. لبیک‏ و آنگه که لبیک گوید به جواب نداى حق تا از نداى قیامت بر اندیشد که فردا به گوش وى خواهد رسید و نداند که آن نداى سعادت خواهد بود یا نداى شقاوت، على بن الحسین - علیهماالسلام - در وقت احرام او را دیدند زرد روى و مضطرب و هیچ سخن نمى‏گفت ، گفتند: چه رسد مهتر دین را - که به وقت احرام، لبیک نمى‏گوید؟ گفت: ترسم اگر گویم لبیک، جواب دهند: «لا لبیک و لا سعدیک» و آنکه گفت: شنیده‏ام که هر که حج از مال شبهت کند او را گویند: «لا لبیک و لا سعد یک حتى ترد مافى یدک»: (نه آرى، مگر آنگاه آنچه را در اختیار خود گرفته‏اى برگردانى، نظیر این حدیث در بحارالانوار، ج 47،ص 16 آمده است.) طواف و سعى‏ و چون طواف و سعى کند قصه وى به قومى بیچارگان ماند که به درگاه ملوک شوند نیازى را و حاجتى را که دارند، و گرد سراى ملک مى‏گردند و اندر میدانِ درِ سراى تردد مى‏کنند، و کسى را مى‏جویند که از بهرایشان شفاعت کند و امید مى‏دارند که مگر ناگاه خود چشم ملک بر ایشان افتد و ببخشاید و کار ایشان سره شود. وقوف در عرفات: اما وقوف در عرفه، و آن اجتماع اصناف خلق در آن صحراى عرفات، و آن خروش و تضرع و زارى و گریه ایشان، و آن دعا و ذکر ایشان به زبانهاى مختلف به عرصات قیامت ماند که خلایق همه جمع شوند، و هر کس به خود مشغول، در انتظار رد و قبول. در جمله این مقامات که بر شمردیم هیچ مقام نیست امیدوارتر و رحمت خدا به آن نزدیکتر از آن ساعت که حجاج به عرفات بایستند، در آثار بیارند که: - درهاى هفت طارم پیروزه برگشایند آن ساعت. - و ایوان فرادیس اعلى را درها باز نهند. - و جانهاى پیغامبران و شهیدان اندر علیین به طرب آرند. - عزیز است آن ساعت، بزرگوار است آن وقت که از شعاع انفاس حجاج و عُمّار روز مدد مى‏خواهد، و از دوست خطاب مى‏آید: «هَلْ مِنْ داعٍ؟ هَلْ مِنْ سائل؟».7 پس از گذرى سریع و سیرى اجمالى بر پاره‏اى از مراسم حج و با رقه‏هایى از حکمتهاى آن، با تفصیلى هر چند گرفتار اجمال، گفتار را پى مى‏گیریم، نخست به بررسى واژه حج پرداخته، آنگاه سوابق تاریخى این مراسم و سپس سر گذشت کعبه و در پى آن حکمتهایى از برخى مراسم حج را به گونه‏اى فشرده و کوتاه مطالعه مى‏کنیم: حج چیست؟ مفهوم لغوى حج: در فرهنگها و معاجم لغوى، حج به قصد و آهنگ نمودن و روى آوردن به سوى امرى مهم تفسیر شده است: «رَجُلُ مَحْجوُج»؛ یعنى مردى که انسان آهنگ او را دارد و مراد و مقصود است، اینکه راه را «مَحجّة» مى‏گویند از آنرواست که انسان با گذر از آن، آهنگ مقصود خود دارد، و حجت و احتجاج نیز از همین باب است. ازهرى مى گوید: «اِنَّما سُمَیَّتْ حُجّةً ِلاءنَّها تُحَجُّ، أىْ‏تُقْصَد؛ لأنّ الْقَصْدَ لَها وَالَیْها»: «حجت را از آنروى «حجت» گویند چون آدمى بدان روى مى‏آورد و مقصود خود را از آن به دست مى‏آورد؛ زیرا قصد و آهنگ، براى حجت و به سوى آن است.»8 معناى اصطلاحى حج: حج اصطلاحاً از تناسب و پیوند با مفهوم لغوى آن برخوردار است؛ زیرا حج در اصطلاح به معنى قصد و توجه به خانه خدا در مکه - توأم با نیت تقرب به خدا و امتثال امر او - است که نوعى از عبادات در اسلام مى‏باشد، و این عبادت با مراسم و مناسک ویژه‏اى انجام مى‏گیرد. ابن منظور مى‏گوید: «الحَجُّ: قَصْدُ التَّوُجُهِ اِلَى البَیْتِ بِالاَعْمالِ المَشْروعَةِ فَرْضاً وَ سُنَّةً». «حج،آهنگ توجه و روى آوردن به خانه خدا توأم با اعمالى است که به عنوان اعمال واجب و مستحب از سوى شارع مقرر شده است». از نظر کسائى میان «حَج» (به فتح حا) و «حِج» به (کسر حا) تفاوتى وجود ندارد؛ اما عده‏اى مى‏گویند: «حَج» (به فتح حا) آهنگ خانه خدا، و «حِج» به (کسر حا) عمل سنت است؛ و لذا «حِجه» (به کسر حا) به مفهوم سنت استعمال شده است و «ذوالحجة»؛ یعنى ماهى که این سنت در آن انجام مى‏گیرد»9 سنت نیز به معنى طریق و راه است؛ و چنانچه اشارت رفت راه نیز گذرگاه آهنگ به سوى مقصود مى‏باشد، و در نتیجه «حج» و همه مشتقات آن باید با مفهوم قصد - که معناى لغوى حج را تشکیل مى‏دهد - در مد نظر باشد. و سر انجام به این نتیجه مى‏رسیم که مفهوم اصطلاحى «حج» با معنى لغوى آن داراى تناسب و خویشاوندى نزدیک مى‏باشد.
پیشینه مراسم حج قبل ازاسلام‏
بیت عتیق یا کعبه، اولین کانون پرستش توحیدى: نخستین کانونى که براى پرستش توحیدى در جهان بنا شد، کعبه یا همان خانه‏اى است که هم اکنون مسلمین در موسم حج بدان روى مى‏آورند: «اِنَّ اَوِّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِنَّاسِ لَلَّذى بِبَکّةَ مُبارَکاً وَهُدَىً لِلْعالَمینَ» «اولین خانه‏اى که (صرفاً براى پرستش خداى یگانه) نهاده شد همان خانه‏اى است که در مکه بنا شده، خانه‏اى که مبارک و فرخنده و مایه هدایت براى جهانیان است.» این خانه که به دست آدم ابوالبشر معمارى شده، کانونى توحیدى بوده، و به مرور زمان - چنانکه بعداً گزارش خواهیم کرد - دگرگونیهایى نه درخور، به کیفیت اداى مراسم پیرامون آن راه یافت. اصولاً حج - به مفهوم زیارت امکنه مخصوص - در میان ملل و اقوام مختلف رایج بود، و این امر به منظور تقرب به معبودشان صورت مى‏پذیرفت. حج با چنین مفهومى نمودارى کهن از یک نوع مراسم عبادى است که جوامع مختلف آن را به عنوان رمز و اشارتى در تجلیل و بزرگداشت معبود خود انجام مى‏دادند. ملتهاى کهن هند و یونان و ایران و مصر و ژاپن و جز آنها داراى معابد و پرستشگاههایى بوده‏اند که در موسمهاى ویژه‏اى به دیدار آنها ره مى‏سپردند و باید گفت مراسمى که این ملّتها در این معابد اجرا مى‏کردند دگرگونیهایى را تصویر مى‏کند که در مراسم توحیدى مربوط به کعبه یا بیت عتیق پدید آمده بود، و در نتیجه باید گفت مراسمى که در خور توحید بوده و در چنان معابدى اجرا مى‏شده، یادگارى تحول یافته از مراسم توحیدى است که حول بیت عتیق و کعبه انجام مى‏گرفته است. هر ملتى راجع به حج، متناسب با تخیلات و طرز تفکر منطقه‏اى روشها و کیفیتهاى گوناگونى را در انجام مراسم آن در پیش مى‏گرفتند و کانونهایى را بنیاد مى‏کردند؛ آنان حتى گور بزرگان و مقابر و مجسمه‏ها و بت‏ها را طورى مورد تکریم قرار مى‏دادند که از نوعى عبودیت و پرستش بازگو مى‏کرد؛ و هر ساله و یا هر چندى یکبار با مناسک خاصى به زیارت آنها مى‏پرداختند، و روزهایى را که این دیدار را برگزار مى‏کردند «زاد روز» یا «عید» و یا «روز جشن» مى‏نامیدند. مراسمى که در برخى از اعصار در اینگونه معابد اجرا مى‏شد با توحید سازگار نبود، بلکه آلوده به شرک و بت پرستى برگزار مى‏گردید. مراسم توحیدى حج که از هر گونه شوائب شرک عارى بوده و با شایسته‏ترین وجه انجام مى‏گرفت و از هر خرافه‏اى پاکیزه بود از عهد آدم ابوالبشر آغاز شده و داراى سابقه‏اى دیریه تا زمان حضرت ابراهیم - علیه‏السلام - بوده است. سابقه آئین حج در ادیان آسمانى: قرآن کریم در پاره‏اى از موارد به اشارت، و در برخى موارد دیگر به صراحت یاد آور شده است که اکثر مناسک و آئین‏ها و شعائر اسلامى - از قبیل نماز، روزه، زکوه، حج، و امثال آنها داراى سوابقى دیرینه و بسیار طولانى در میان پیروان انبیاى سلف و ادیان دیگر آسمانى بوده است اگر چه از لحاظ کیفیت و زمان و موسم برگزارى آنها با آنچه در اسلام پیشنهاد شده متفاوت بوده است. یکى از عبادات در اسلام عبارت از روزه است و این عبادت طبق بیان قرآن کریم بر پیروان ادیان دیگر نیز مقرر شده بود، و پیروان ادیان دیگر نیز به اجراى این آئین عبادى - لیکن با تفاوتهایى - موظف بوده‏اند: «یا اَیُّهَاالَّذین آمَنوُا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»10 «اى گروه با ایمان! روزه - همچنانکه بر مردمى که پیش از شما به سر مى‏بردند مقرر شده بود - بر شما نیز مقرر شده است تا شما تقوا را در پیش گیرید.» و نیز قرآن کریم اشارت به آن دارد که مناسک و آئین‏هاى دیگر براى پیروان ادیان آسمانى پیشین وجود داشته، و مردم خوشتن را موظف به اجراى آن احساس مى‏کرده و بدانها پاى بند بوده‏اند؛ آئینهایى که خداوند متعال آنها را مقرر فرموده بود: «لِکُلِّ اُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً هُمْ ناسِکُوهُ فَلا یُنازِ عُنَّکَ فِى الاَمْرِ وَادْعُ اِلى رَبَّکَ اِنَّکَ لَعَلى هُدَىً مُستَقیمٍ. وَ اِنْ جادَ لُوکَ فُقُلِ اللُّه اَعْلَمُ بِما تَعْمَلوُنَ»:11 «براى هر امتى آئینى مقرر کردیم که طبق آن عمل کنند؛ لذا نباید با تو در این کار به ستیز برخیزند، و مردم را به سوى پروردگارت فرا خوان؛ زیرا تو تحقیقاً به راه راست رهنمون شده‏اى، اگر با تو به جدال برخیزند و پرخاش کنند بگو خدا به کار شما آگاه‏تر است.» اما از آنجا که اسلام دینى جاویدان و ماندگار است، و سر انجام همه پیروان ادیان دیگر ناگزیر باید زیر سایه چنین آئینى کامل احساس امنیت کنند، و درمان همه آلام خود را در آن جستجو نمایند انجام مراسم حج را بر تمام مردم الزامى ساخت (وَلِلَّهِ عَلِى النَّاسِ) تا به این آئین در آیند و همه مستطیعان در بزرگترین گردهم آیى شرکت جویند؛ لذا انجام مراسم حج را به زمان و مکان خاصى محدود ساخت تا پیروان اسلام در یک کانون مشخص و مرکزى مقدس در فرصتى معین فراهم آیند و با هم به تبادل افکار پرداخته و به حل معضلات اجتماعى و سیاسى خویش توفیق یابند.
بناى کعبه‏
سابقه تاریخى کعبه: چنانکه قبلاً یاد کردیم خانه خدا در مکه به «بیت عتیق» و کهنترین بنیادى نامبردار است که بناى آن طبق روایات دینى به زمان حضرت آدم ابوالبشر - علیه السلام - باز مى‏گردد و او بود که پى‏ریزى کعبه را آغاز کرد. شرک ستیزى حضرت ابراهیم - علیه السلام - در عصر حضرت ابراهیم عقاید و مراسم خرافى و بویژه شرک و بت پرستى رواج گسترده‏اى در گستره جهان یافت. خداوند متعال ابراهیم - علیه السلام - را به بت شکنى و نجات دادن مردم از خرافات و رهایى آنان از اعمال بیهوده و ساخته و پرداخته تخیلات و توهمات مأمور ساخت؛ چون مردم از عبادت خداى یگانه روى گردانده، و در مشکلات و حوائج خود به بت‏ها و بتکده‏ها پناه مى‏آوردند؛ ابراهیم سوگند یاد کرد که وظیفه الهى خود را در بت شکنى و شرک زدایى آغاز و اجرا نماید: «وَتَاللَّهِ لاَکیدَنَّ اَصْنامَکُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِریَن»:12 و سوگند به خدا درباره بتهاى شما سخت بیندیشم و براى از میان بردن آنها - پس از آنکه از شهر بیرون رفته و بدان پشت کنید - چاره سازى کنم .» آن حضرت به موقع سراغ بتها رفت، و وظیفه خویش را درست به کار بست؛ چنانکه خداوند متعال به این رویداد مهم تاریخى اشاره کرده و فرموده است: «فَجَعَلَهُمْ جُذا ذاً اِلاَّ کَبیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلَیْه یَرْجِعُونَ»:13 «ابراهیم - جزبت بزرگ - همه بتها را قطعه قطعه و سرنگون ساخت تا شاید بت پرستان درباره واقعه نابودى بتها به آن بت بزرگ مراجعه کرده و اوضاع نا به سامان بتها را از او بپرسند!» پیداست که بت را احساس و شعورى نیست تا با او سؤالى در میان گذارند، اما ابراهیم - علیه‏السلام - خواست از این طریق و بطور ضمنى آنان را به جهالتشان آگاه ساخته و هدایتشان کند. تجدید بناى کعبه: پس از آنکه ابراهیم توفیق یافت گروه زیادى از مردم را بیدار سازد، و توحید را در افکار آنها نفوذ بخشد از شام؛ یعنى سرزمین آباء و اجداد خویش کوچید، و همراه همسر خود هاجر، و فرزند خویش اسماعیل رهسپار جنوب گشت و به سرزمین حجاز و بیابانى که از مردم بت پرست به دور بوده درآمد تا با آسودگى و آرامش خاطر به مناجات و راز و نیاز با خداى خود سرگرم شود. وقتى اسماعیل پا به سن گذارد و جوانى کار آمد و تا حدودى کامل شد خداوند متعال ابراهیم - علیه السلام - را مأمور ساخت پرستشگاهى را با همکارى فرزندش اسماعیل در همین سرزمین بنیاد کند تا مردم پیرامون آن گرد هم آمده و به ذکر و عیادت خداى یکتا بپردازند: «وَ اِذْ یَرْفَعُ اِبْراهیمُ القَواعِدَ مِنَ الَبیْتِ وَ اِسْمعیلَ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ العَلیمُ»:14 «به یاد آور زمانى را که ابراهیم با همکارى اسماعیل ستونهاى خانه خدا را بر مى‏افراشتند (و به خدا عرضه مى‏داشتند): پرودگارا از ما بپذیر که تو شنواى دانایى.» ابراهیم و فرزندش موظف گشتند این خانه را از هر گونه پلیدیهاى مادى و معنوى پاکیزه سازند: «وَعَهِدْ نا اِلى‏ اِبراهیمَ وَ اِسْمعیلَ اَنْ طَهِّرا بَیْتى لِلطَّائفینَ والْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ».15 «و به ابراهیم و (فرزندش) اسماعیل سپردیم که خانه مرا براى طواف کنندگان و معتکفان. وکوع کنندگان سجده گذار پاکیزه نگاه دارید.» و همانگونه که قرآن کریم یادآور شده ابراهیم را فرمان رسید که مردم را به حج خانه خدا فرا خواند تا از هر ناحیه و منطقه، سواره بر هر وسیله و مرکب و یا پیاده به این خانه روى آورند: «وَاَذِّنْ فى‏النَّاس بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ على کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مَنْ کُلِّ حَجٍ عَمیقٍ»:16 «و در میان مردم براى حج گزاران بانگ بر آور که پیاده و سواره بر هر شتر لاغر از هر دره ژرفى به سوى تو آیند.» بازسازى مراسم حج ابراهیمى پس از دگرگونى: ابراهیم در انجام مأموریت خویش موفق و کامیاب گشت، و مردم را به سوى این کانون جلب کرد، و خاندان خود را نیز در آنجا قبلاً سُکنى‏ داد که همزمان با دعوت مردم به حج، در آنجا مقیم بوده‏اند. مردم در این زمان مراسم حج را طبق دستور الهى با مناسکى درست برگزار مى‏کردند که آئین پاک و یکتاپرستى را کاملاً ترسیم مى‏کرد و کمترین شائبه شرک در آن دیده نمى‏شد. ولى در طول قرنها دگرگونیهایى در انجام مناسک حج پدید آمد، و بسیارى از مراسم و شعائر الهى - که از زمان حضرت ابراهیم - علیه السلام - رایج و معمول بود نابسامان گشته و مسائلى در امر حج راه یافت که آلوده به شرک مى‏نمود: عربهاى قبل از اسلام بتهایى به دیوار کعبه آویختند، و به جاى خدا به بتها پناه مى‏جستند، و آنها را وسائطى براى قرب به خدا بر مى‏شمردند، و قربانیها براى آنها پیشکش مى‏کردند. تا اینکه سر انجام مناسک حج را با هوسها و موهومات در آمیختند، و با بدنى برهنه به طواف مى‏پرداختند، و در حالى که دست به دست هم مى‏دادندصفیر و نعره و فریادهاى مهمل سر مى‏دادند، و کف زنان گرد خانه خدا به گردش در مى‏آمدند. خداوند در قرآن کریم در مقام انتقاد از این راه و رسم جاهلى در انجام مراسم حج - که آلوده به هوس و شرک بوده - مى‏فرماید: «وَ ما کانَ صَلوتُهُمْ عِنْدالبَیْتِ اِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً»:17 «عبادت و نماز مردم جاهلى در کنار خانه خدا جز فریاد و دست به هم کوبیدن چیز دیگرى نبود.» حتى عده‏اى از عربهاى جاهلى به خاطر تکبر از وقوف در عرفات خوددارى مى‏کردند و نمى‏خواستند همراه توده مردم به این وظیفه قیام کنند و با این برخورد منفى به برترى کاذب و تفوق موهوم خود تظاهر مى‏کردند، و نمى‏خواستند در سطح عموم و توده مردم قرار گیرند، و زیر سایه یک قانون و یک ضابطه با همه مردم به سر برند، در یک کانون با شرایط یکنواخت با مردم باشند. ملل و اقوام دیگر نیز قبل از اسلام، خرافات و شرک و موهومات را به مراسم حج راه دادند که اسلام با همه آنها به مبارزه برخاست، و حج ابراهیمى را با وضع شایسته‏اى تجدید کرده و بتهاى کنار کعبه را سر نگون نموده، و توحید را جایگزین ساخت.
حکمتهاى پاره‏اى از مناسک حج‏
حج - یا - مظهر و تجلیگاه توحید: براى بشر امکان پذیر نیست مصالح و علل واقعى احکام فرعى یا فروع احکام را شناسایى کند؛ و جز شارع مقدس و واضع این احکام کسى نمى‏تواند به چنان مصالحى واقف گردد؛ اگر دانشمندان مزایا یا حکمتهایى براى احکام شرع خاطر نشان مى‏شوند باید آنها را صرفاً حکمتهاى احکام یاد شده تلقى کرد نه علتهاى واقعى. مسأله حج چنانکه دیدیم با سوابق ممتدى که در ادیان دیگر آسمانى دارد در اسلام با کیفیتى عالى امضا شد، هیچکس حتى دشمنان اسلام نمى‏توانستند و نیز نمى‏توانند فواید و سازندگى مادى و معنوى حج را نادیده گرفته و یا آنها را انکار کنند. حتى مخالفان اسلام نوشته‏اند: حج عاملى مؤثر براى ایجاد وحدت و همبستگى، و فرصتى است بسیار عالى براى اینکه میان پیروان قرآن پیوندى مبارک به هم رسد و آنان را به هم مربوط سازد. حج عبارت از اجتماع و گردهم آیى شمار بسیار زیادى از مسلمین و پیروان قرآن کریم که در عصرما از رقم میلیونى متجاوز است، بیش از یک میلیون مسلمان از نواحى مختلف گیتى از پنج قاره دنیا به سرزمین مکه در موسم حج روى مى‏آورند که از نژادهاى گوناگونى هستند. همه در یک سرزمین و یک کانون در کنار خانه خدا با جسم و جان و تمام وجود به نداى پروردگار خود لبیک مى‏گویند، در حالیکه همگى آنها تمام چیزهایى را که ممکن است دستاویز مباهات بر دیگران باشد رها کرده با پوشاکى ساده و یکنواخت و با نوعى تساوى و برابرى مادى و معنوى دقیق در کنار هم قرار مى‏گیرند که نمى‏توان نظیر آن را در هیچ گردهم آیى، در هیچ سرزمینى جستجو کرد. مساوات و برابرى در همه چیز که فرمانروا و فرمانبر، ثروتمند و فاقد ثروت، عرب و ترک، افغانى و ایرانى، هندى و سودانى، حبشى و چینى، اروپایى و آفریقایى، آمریکایى و آسیایى همه وهمه را در یک رده قرار داده و میان سفید پوست و رنگین پوست کمترین تفاوتى در اعمال و مناسک آنها دیده نمى‏شود، و وحدت شگفت آورى بر تمام اوضاع و احوال درونى و بیرونى آنها حاکم است. همه آنها - علیرغم چنان تفاوتهایى منطقه‏اى و چهره و قیافه و اندام و اختلاف طبقاتى - چشم و دل را به یک نقطه مى‏دوزند. اینان از خانواده و میهن و زاد بوم و ثروت و مقام و منصب و کلیه تعلقات گسستند، دریاها را درنوردیدند، بیابانها را پیمودند، سینه فضا را شکافتند و رنج سفرى بس دشوار را بر خود هموار ساختند، و از رسوم و عادات و تشریفات بومى و محلى و منطقه‏اى دست نهادند، و از خواب و خوراک و لباس خود کاستند، و بالاخره روابط خود را از دنیاى مادیت بریدند، و همچون روز محشر با پوششى بسان کفن گرد هم آمدند. بى تردید با چنان کیفیت، شعاع نورانیتى که از باطن و جان و درون آنان برمى‏خیزد و این نورانیت را متوجه نقطه مشترک مى‏نماید آنهم در حالیکه با اوضاع و شرایط و هیئتى هماهنگ و در عین حال ساده و بى آلایش توأم است مسلماً مى‏تواند امت و ملتى را بیافریند که بنیانگذاران مجد و عظمت براى بشریت باشند. در چنین نقطه‏اى است که بشر مى‏تواند معناى «اللَّه‏اکبر» را درک کند و بازیابد که قدرت خدا از هر قدرتى قویتر و خدا از هر چیزى بزرگتر و حتّى بزرگتر از آن است که بگوییم او بزرگتر است. در این نقطه و در میان چنان جمعیت انبوه و اجتماع عظیم هر ناظرى به خوبى مى‏فهمد که حج بزرگترین و قوى‏ترین شعار توحید، و ضامن انسانیت و آزادى از هر گونه قید و بند مادى، و مهمترین عامل ارتباط و پیوستگى، و مآلاً ایجاد همبستگى میان مسلمین شرق و غرب عالم است. هر مسلمان و دوستدار پیامبر اسلام - صلى الله علیه و آله و سلم - مشتاق و شیداى دیدار سرزمینى است که آن حضرت در آنجا زاده شد، و در همان سرزمین مبارزه خود را با شرک و بت پرستى و جهل و استبداد آغاز کرد، هر نقطه‏اى در این سرزمین یاد آور رویدادهاى مهم و درخشان اسلامى است که جاى جاى آن مى‏تواند مایه عبرت و پند براى دیدار کنندگان آن باشد، سرزمینى که در نگاه ناظر آن، دور نماى قربانیها و فداکاریهاى راه توحید و نیکبختى را به تصویر مى‏کشد. این توحید همزمان با اجراى مراسم حج با وحدت در زمان و مکان و اعمال و نیات، و اعتقاد، جامه و مسکن و بالأخره با همه مظاهر توأم است و توحید را نوید مى‏دهد. احرام: احرام باید همراه با نیت انجام گیرد، یعنى حاجى باید با نیتى خالص و پاکیزه و پالوده و عارى از هرگونه شوائب مادى و دنیا وى این کار را برگزار کند. او نباید کمترین و ناچیزترین شائبه ریا و تظاهر آنى و آتى را در این قصد راه دهد. مسلّماً قصد او باید در این کار و همه مراسم و مناسک حج عبارت از امتثال او امر الهى و تقرب به او باشد. قصد و نیت در هر عملى روح و معیار ارزشیابى آن عمل مى‏باشد. به وسیله نیت است که اعمال آدمى سنجش مى‏شود. در روز قیامت صرف عمل نیک ملاک پاداش نیست؛ بلکه آن عملى داراى پاداش مى‏باشد که با نیتى خالص و راستین توأم بوده است. اسلام به خود عمل، ارزشى اعطا نمى‏کند، و آنگاه که اعمال را ارزیابى مى‏کند نفس عمل را - وقتى که عارى از نیت باشد - اهمیت نمى‏دهد؛ زیرا نیت وسیله و ابزارى براى کشف از حقیقت باطن آدمى است، و در عهده عمل و امکان او نیست که پرده از روى این حقیقت بردارد؛ چون ممکن است عمل مزورانه انجام گیرد؛ یعنى آدمى کارى را انجام دهد که به ظاهر خوب و مرضى خدا و رسول به نظر رسد اما قصد و نیت انجام دهنده این کار بر خلاف ظاهر عمل، موجب خشم خداوند متعال باشد. این تناقص میان قصد و عمل، و نیت و کردار ارزش عمل را از میان مى‏برد. و این صورت ظاهر نیکو به صورت شرّى در مى‏آید که موجب هلاک و بدبختى فرد خواهد بود؛ چنانکه اگر ریا کارانه به عملى که ظاهراً نیکو است دست یازد، نه تنها پاداش نیک نصیب او نخواهد شد؛ بلکه به خاطر چنین نحوه عمل، کیفر الهى نیز در انتظار او است. از رسول خدا - صلى الله علیه و آله و سلم - روایت شده که فرمود: «اِنّما الاَعْمالُ بَالنِیّاتِ، وَ لِکُلِّ امْرىٍ ما نَوَى‏، فَمَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلى رَسوُلِه فَهِجْرَتُه اِلَى اللَّهِ وَ اِلى رَسوُلِه؛ وَ مَنْ کانَتْ هِجْرَتُهُ اِلَى دنیاً یُعصیبُها اَوْامَرأَةٍ یَتَزَوَّ جُها فَهِجْرَتُهُ اِلى ما ها جَرَ اِلَیه»18 «ارزش اعمال آدمى به نیات او مربوط است، و عوائد اعمال او به نیت او منوط و وابسته است. اگر کسى (از هرگونه عوائد مادى بگریزد) و از وادى هدفهاى نفسانى هجرت کند، و راه وصول به رضاى خدا و رسولش را در پیش گیرد، در حقیقت به سوى رضاى خدا و رسول او (ومقصد الهى) کوچ و هجرت کرده است. ولى اگر هجرت او به سوى دنیا انجام گیرد، به دنیایى که مى‏خواهد از منافع آن بهره‏مند گردد، و یا مى‏خواهد از رهگذر این کوچیدن به اشباع دامن خویش برسد، و تمایلات نفسانى خود را ارضا نماید، باید گفت هجرت او به همان هدفهاى فرومایه تنزل خواهد یافت.» و نیز فرمود: «نِیَّةُ المُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِه. وَ نِیَّةُ الکافِرِ شَرّ مِنْ عَمَلِه؛ وَ کُلُّ عامِلً یَعْمَلُ عَلى نِیَّتِه»19 «نیت مؤمن از عمل او بهتر، و نیت کافر از عمل او بدتر است، و هر کسى بر حسب نیت خود عمل مى‏کند، و رفتار و کردار خویش را بر پایه آن تنظیم مى‏نماید.» روایات متعددى درباره ارزش نیت و نقش آن در تعالى و یا انحطاط، و صعود و یا سقوط اعمال، در جوامع حدیثى فریقین بگونه‏اى چشمگیر جلب نظر مى‏کند و نشان مى دهد که اسلام به عمل نمى‏نگرد؛ بلکه به نیت آدمى مى‏نگرد که این عمل را چگونه و با چه هدفى برگزار مى‏سازد. محرم که مى‏خواهد خویشتن را از جامه و لباس مطبوع خویش خلع کند و خود را از این وابستگى برهاند باید به پالایش نیت خود از هر شائبه‏اى همت گمارد و کوچکترین خاطره‏اى از ریا را به دل خود راه ندهد. در حوزه احساس، احرام داراى دو شعار و مظهر است؛ شعارى که حسن بینایى را بر مى‏انگیزد، و شعار دیگرى که سامعه‏ها را نوازش مى‏دهد. اما آن شعارى که مشاهده مى‏شود و حس بینایى را بر مى‏انگیزد عبارت از پوشش است؛ باید جامه‏اى که حاجى در بر مى‏کند لباسى نادوخته و برش نایافته و بس ساده باشد، و شایسته است از بکار بردن هر گونه زینت و آرایش خوددارى نماید، و از هر گونه لذت جنسى چشم بپوشد و در گذرد، و بالاخره در چنین حالى که حاجى خود را یکسره در اختیار خدا قرار داده از هر گونه تمایلات مادى و خواهشهاى نفسانى دست نهد، و از جهان مادیت بگسلد و به پروردگار خویش بپیوندد. حکمت خوددارى و کف نفس از اینگونه امور آن است که مناسک و مراسم حج صرفاً باید براى خدا و به منظور تقرب به او انجام گیرد؛ وصول به چنین هدف و منظور جز از راه دور ساختن خواهشهاى نفسانى و خوددارى ازتمایلات حیوانى امکان پذیر نیست. برگزار کننده مراسم حج باید حس خویشتن دارى از اجراء هوسها را در خود زنده و شاداب سازد تا دریابد که او برتر از آن آفریده شده که در برابر شهوات و تمایلات تسلیم و خاضع گردد. اینگونه تمرینهاى روانى و نفسانى یکى از عوامل مهم ترتیبى است، و کف نفس و خویشتن دارى آنهم در محیط و فضایى دینى و مذهبى آثار سازنده‏اى در نفوس به جاى مى‏گذارد. شعار و مظهر دیگر احرام شعارى است که از دل بر مى‏خیزد، و زبان را به کار مى‏اندازد، و سامعه و حس شنوایى حج گزاران را نوارش مى‏دهد، حاجیان از دل و جان - با زبان - مى‏گویند: «آرى به فرمانیم» و نخستین جمله‏اى که در حال احرام به زبان مى‏آورند پاسخ به فرمان و بانگ پروردگار است که بدینگونه بر زبان مى‏آورند که: «لبّیک، اللّهمَّ لبیک، لا شریک لک لبیک، اِن الحمد و النقمه لک و الملک لا شریک لک» باید این پاسخ را دومین پاسخ انسانها بر شمرد؛ زیرا آدمى از پیش به وحدانیت خدا اعتراف کرده و در برابر سؤال پروردگارشان که فرمود: «أَلَسْتُ بِربِّکُمْ» ،عرضه داشتند «بلى»، و فطرت آنها به وجود آفریدگار و یگانگى او و طاعت از اوامر او قبلاً پاسخ مثبت دادند، هم اکنون در موسم حج به هنگام احرام به پروردگارشان عرض مى‏کنند، آرى پروردگارا! آرى، براى تو شریکى نیست، ستایش و نعمت و حکومت آسمانها و زمین از آن تو است. در تأیید پاسخ نخست که پاسخ تکوینى است هم اکنون با آوازى بلند زبان به توحید مى‏گشایند. پس بنابر این تمام وجود آدمى به استقبال خدا مى‏رود، آنگاه در برابر کعبه قرار مى‏گیرد و رویاروى مظهر توحید و کانونى که باید همه مسلمین شبانه روز پنج بار رو به سوى آن آرند جایگاه خویش را باز مى‏یابد، در چنین حالتى حساس و روح نواز چشم و دل متوجه خدا، و زبان به یاد خدا، و همه وجود آدمى و قواى ظاهرى و باطنى حاجى متمرکز در یک هدف است و آن خداى یکتا و خداوندگار مدبر جهانیان است: «قُلْ اِنَّ صَلوتى و نُسُکى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتى لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلَکَ اُمْرِتُ وَ اَنَا اَوَّلُ المُسْلِمینَ»20 «بگو نماز و پرستش و عبادت و زندگانى و مرگ من از آن خدایى است که خداوندگار مدیر و مدبر جهانیان است. براى او شریک و همتایى نیست، و بدان مأمور گشتم و من نخستین مسلمان بوده و اولین کسى هستم که در برابر او امر الهى تسلیم مى‏باشند.» یکى از حکمتهاى احرام پرورش روح همزیستى مسالمت آمیز با کل پدیده‏هاى هستى است. آیاتى در قرآن کریم وجود دارد که محرم را موظف مى‏سازد از ستیز و کینه و حسد و سایر رذائل اخلاقى دست نهد، و حتى سخن بیهوده بر زبان نیاورد، و دل را از هرگونه دشمنى، و فکر را از هر گونه تجاوزگرى به حریم دیگران بسترد، و روحى مسالمت‏آمیز در خود بیافریند و چنین روحیه‏اى را - علاوه بر همنوعان خویش - نسبت به تمام پدیده‏هاى هستى تعمیم بخشد و حتى هیچ جانورى را نیازارد، و به حریم گیاهان تجاوز نکند، و از سوى او نباید حتى به بوته‏اى نیز آزار برسد، و پدیدهاى فاقد حیات حیوانى و نباتى را نیز حرمت نهد و سنگ حرم را به بیرون آن نبرد، و بالاخره باید حاجى در خویشتن جهانى از سلم و صفا و محبت به همه پدیده‏هاى هستى را بپردازد: «یا اَیُّهَا الذَّینُ آمَنوُا لا تَقْتُلوا الصَّیْدَ وَ اَنْتُمْ حُرُمٌ...»:21 «مؤمنین! شکار را در حالیکه محرم هستید به قتل نرسانید...» «اُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ البَحْرِ وَ طعامُهُ متاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ وَ حُرِّمُ عُلَیْکُمْ صَیْدُ البَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذى اِلَیْه تُحشَرونَ»22 «شکار دریا و خوراک آن به عنوان بهره و تمتع شما و کاروان حلال است، و شکار دشت و بیابان تا وقتى که محرم هستید بر شما حرام مى‏باشد و از خدایى که به سوى او گرد مى‏آیید پروا کنید محرم احساس مى‏کند فرصتى از زمان و قطعه‏اى از مکان داراى نوعى حرمت و احترام است که باید آن را به تمام فرصتها و همه مکانها و سرزمینها تعمیم دهد و باید همه مردم در همه جا عواطف و محبت انسانى را در تمام اوقات به کار دارند تا جهانى آکنده از صلح و مسالمت را تحقق بخشند. چند ماه در اسلام داراى حرمت ویژه‏اى است که جنگ و کشتار در آن ماهها تحریم شده است: «یَسْأَلُو نَکَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرامِ قِتالٍ فیهِ قُلْ قِتالٌ فیهِ کَبیرٌ وَ صَدٌّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ...»23 «اى پیامبر! از تو درباره ماه حرام مى‏پرسند، ماهى که جنگ و کشتار در آن حرام است؛ بگو کشتار در این ماه بزرگ و گران، موجب ممانعت از راه خدا است.» این فرصتهاى حرام و یا محترم عبادت از ماههایى است که قرآن کریم با اشاره به شما و آنها،این ماهها را داراى سابقه‏اى بس دیرینه معرفى مى‏کند؛ یعنى از روزى که خداوند آسمانها و زمین را آفریده است این ماهها حرام و محترم بوده‏اند: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِنْدَاللَّهِ اثْنى عَشَرَ شَهْراً فى کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَرْضَ مِنْها اَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِموُا فیهِنَّ اَنْفُسَکُمْ...»24 «شمار ماهها در پیشگاه خدا از روزى که آسمانها و زمین را آفریده در کتاب خدا دوازده ماه است. از این ماهها چهار ماه، حرام است و در آن ماههاى حرام بر خویشتن ستم مرانید...» این چهار ماه عبارتند از ماههاى: محرم، رجب، ذوالقعده، و ذوالحجه، که ماههاى مقدس و آبرومندى هستند، و عربها بویژه باید در این ماهها از خونریزى و جنگ و کشتار و سایر ستمها و خیانتها دست بر مى‏داشتند. حاجى در چنین فرصت زمانى، با حرمت مکانى مواجه است، و در چنین مکان مقدس و چنان زمانى ارزشمند مجال و فرصتى به دست مى‏آورد که مى‏تواند بر اساس تفاهم و قطع هر گونه خصومت و با روحى مسالمت آمیز زندگانى را با برادران خود از سر گیرد. طواف‏ حاجى باید در هر یک از طوافهاى «نساء» و «زیارت» هفت بار گرد خانه خدا گردش کند. نقطه آغاز این طواف، حجرالاسود یا سنگ سیاهى است که به دیوار نصب شده است؛ «طواف به منزله نماز است؛ لذا باید حاجى قلب خود را سرشار از تعظیم و خوف و رجاء و محبت سازد»25 و بداند که این طواف بسان تحیت و تهنیت به نخستین خانه‏اى است که به منظور عبادت خداى یکتا بنا شده است، و تکریمى است به یکى از مظاهر توحید و یکتاپرستى؛ چون حاجى کعبه و جلوه‏گاه معشوق و معبود خود را مى‏بیند عاشقانه همچون پروانه گرد شمع مظهر حقیقتى پاک که خداى متعال است به گردش در مى‏آید. و چون حجرالاسود نقطه آغاز و مبدأ این طواف است استلام و تقبیل آن عبارت از کارى است که از عشق و علاقه و مبدأ حقیقى عالم یعنى آفریدگار جهان بازگو مى‏کند. امتى که شبانه روز به صورت تکلیف واجب و الزامى باید پنج بار به سوى این خانه که عالیترین مظهر توحید است نماز اقامه کند شایسته مى‏نماید با طواف پیرامون بنائى که ابراهیم براى شرک زدایى و ترویج توحید پى ریزى کرده است اظهار ادب نماید. مرحوم فیض کاشانى مى‏گوید: « باید حاجى بداند در طواف، خود را به فرشتگان مقربى که پیرامون عرش را احاطه کرده و برگرد آن طواف مى‏کنند همانند ساخته است. نباید تصور کند که هدف از این طواف آن است که کالبد و بدن خود را پیرامون کعبه به گردش در آورد؛ بلکه مقصود این است قلبش از رهگذر ذکر و یاد صاحب خانه به گردش و چرخش افتد تا ذکر جز به او ابتدا نشود و جز به او خاتمه نیابد؛ چنانکه طواف کننده طواف را از خانه و حجرالاسود آغاز و بدان ختم مى‏کند» «و نیز باید بداند طواف برخوردار از شرافت و کرامت، همان طواف قلب در پیشگاه حضرت ربوبى است، و خانه خدا، یعنى کعبه، نمونه و مظهرى است پدیدار در عالم ملک براى حضرت ربوبى که چون در عالم ملکوت است با چشم سر رؤیت نمى‏شود؛ چنانکه بدن نمونه‏اى ظاهر در عالم شهادت براى قلبى است که چون در عالم غیب است با دیدگان قابل رؤیت نیست، و عالم ملک و شهادت به سوى عالم غیب و ملکوت - براى کسانى که در براى او گشوده شده است - راه دارد». در اشاره به همین مقایسه آمده است: بیت المعمور در آسمان در مقابل کعبه قرار دارد و طواف فرشتگان در بیت المعمور مانند طواف انسان بر گرد کعبه است، و چون پایه و درجه اکثر مردم از انجام طوافى این چنین، نارسا است مأمور شدند حتى الامکان طواف خود را همانند فرشتگان سامان دهند، و به آنها وعده دادند «هر کسى خود را شبیه گروهى سازد با آنان محشور خواهد شد». «اما استلام حجرالاسود، باید گفت که حجر به منزله دست راست خدا است. رسول خدا - صلى الله علیه و آله و سلم - فرمود: حجر را استلام کنید؛ زیرا دست خدا در میان خلق است که با خلق به وسیله آن مصافحه مى‏کند همانگونه که عبد و بنده مصافحه مى‏کند»26 ذکر این نکته در پایان بحث مربوط به طواف ضرورى است که مخالفان اسلام موضوع کعبه و حجرالاسود را بهانه‏اى براى حمله و انتقاد قرار داده‏اند و مى‏گویند: احترام به کعبه و حجرالاسود باز مانده افکار و اندیشه بت پرستى است! در حالیکه آنان از حقایق مسلّم تاریخ در بى‏خبرى به سر مى‏برند و یا تعمّداً این حقایق را نادیده مى‏انگارند؛ با اینکه همین یاوه گویان درباره گور سرباز گمنام - که مظهر وظیفه شناسى و فداکارى است - انواع و اقسام تشریفات و مراسم را به کار مى‏دارند، و احترام فراوانى درباره آن معمول مى‏دارند. علاوه بر این در اکثر شؤون زندگانى به بسیارى از موهومات پاى بند هستند. ما مى‏دانیم کعبه و حجرالاسود مظهر مبارزه با شرک و نبرد با پس مانده‏هاى بت پرستى و جنگ با موهومات به شمار مى‏رود. و به قاطعیت مى‏توان گفت کعبه و حجرالاسود باز مانده آثار توحید و یگانه پرستى است که از زمان ابراهیم بت شکن و شرک ستیز تاکنون به عنوان نمودار توحید مورد احترام یکتاپرستان بوده و هست. به تاریخ نیز باید مراجعه کرد که عربهاى قبل از اسلام از مواد و اشیاء گوناگون بت و معبودى مى‏پرداختند در حالیکه کعبه و حجرالاسود تنها چیزهایى بوده‏اند که دور از جنبه الوهیت شرک‏آمیز قرار داشتند و هیچ عربى قبل از اسلام آن دو را به هیچوجه به عنوان معبود یا بت مورد پرستش قرار ندادند. آیا اسلامى که با بت پرستى نبرد را آغاز کرده و سخت مخالف بت پرستى جاهلى بوده مى‏توان آن را آئینى برشمرد که از شرک و بت پرستى تأیید به عمل آورده است؟ هیچ تاریخى این سخن یاوه گویان را نه تنها تأیید نمى‏کند، بلکه با توجه به تعالیم قرآنى - که سراسر آن به سوى توحید نشان رفته - آن را تکذیب مى‏نماید باید گفتار این معاندان یا نادانان را مانند سایر سخنانشان درباره اسلام کاملاً تهى از واقعیت تلقى کرد. سعى میان صفا و مروه: حاجى باید هفت بار میان صفا و مروه سعى به عمل آورد، نه بدود و نه آهسته. و راه رفتن او بهتر است حد وسط میان «مشى = راه رفتن عادى» و «عدْو = دویدن» باشد. نقطه شروع این کار، صفا است و عمل مذکور به منزله التجاء و پناهندگى به خدا در کنار خانه او است تا بدینوسیله مغفرت الهى را به سوى خود جلب کند و از او درخواست عفو نماید. و چنانکه قبلاً نیز اشاره کردیم این کار نیز به منزله رفت و آمد به خانه فرد بزرگى است که چند بار تکرار مى‏شود تا شاید آن بزرگ بدو التفاتى کند، از مهر و لطف خویش سهمى عاید او سازد؛ اما نمى‏داند آن بزرگ نیاز او را بر مى‏آورد و یا دست رد به سینه او مى‏زند. گویند سعى میان صفا و مروه یاد آور یک از رویدادهاى تاریخى عبرت آموزى است؛ چون هاجر همسر ابراهیم براى جستجوى آب براى فرزندش اسماعیل از صفا به مروه و از مروه به صفا رفت و آمد مى‏کرد تا بالاخره منبع آب را زیر پاى اسماعیل یافت، و نیاز خود و فرزند خویش را فراهم دید، و همین آب منشأ آبادانى این سرزمین و عامل خیر و برکت آبى شد. این عمل و رویداد تاریخى به هر ناظر و متفکرى مى‏فهماند که اگر انسان براى وصول به هدف، خویشتن را به سعى وا دارد و از پى مطلوب خود گام را استوار بردارد مسلماً موفق و کامیاب مى‏گردد. مشرکین - قبل از اسلام - بر فراز صفا بت «اساف» و بر مروه بت «نائله» را نصب کرده بودند: «...و اصل قصه آن است که در زمان جاهلیت مردى و زنى در کعبه شدند به فاحشه‏اى، و نام مرد «اساف‏بن یعلى» و نام زن «نائله بنت الدیک». هر دو را مسخ کردند؛ پس عرب ایشان را بیرون آوردند، و عبرت یکى را بر صفا نهادند، و دیگرى را بر مروه تا خلق از اطراف مى‏آمدند و ایشان را مى‏دیدند. روزگار بر ایشان دراز شد، و پسینیان با ایشان الف گرفتند، چشمها و دلها از ایشان پر شد؛ شیطان به ایشان در آمد و گفت: پدران شما اینان را مى‏پرستیدند (و ایشان را بر پرستش آنان داشت، روزگار دراز در زمان فترت و جاهلیت) پس چون الله (تعالى) رسول خود را پیغام بنواخت، و اسلام در میان خلق پیدا شد، قومى از مسلمانان - که در جاهلیت دیده بودند که (مشرکین) آندو بت را مى‏پرستیدند - تحرج کردند از سعى میان صفا و مروه؛ خداوند این آیت فرستاد «اِنَّ الصَّفا وَ المَرْوَةَ مِنْ شَعائرِاللَّهِ...»27 «که سعى کنید، و آن حرج - که ایشان مى‏دیدند - از ایشان بنهاد»؛28 چرا که صفا و مروه از شعائر الهى و توحید است؛ و لذا رسول خدا - صلى الله علیه و آله و سلم - دستور داد که آندو بت را از صفا و مروه سرنگون ساختند که شعار توحیدى از هر شائبه‏اى شرک آمیز پاکیزه گردد. خواجه عبدالله انصارى مى‏گوید: «صفا اشارت است به صفوه دل دوستان در مقام معرفت، و مروه اشارت است به مروت عارفان در راه خدمت. مى‏گوید: این صفوت و این معرفت در نهاد بشریت و بحر ظلمت از نشانهاى توانایى و دانایى و نیک خدایى الله است، و الیه الاشاره بقوله تعالى: «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اَلَى النُّور»؛ پس نه عجب اگر شیر صافى از میان خون بیرون آرد، عجب آن است که این در یتیم در آن بحر ظلمت بدارد، و جوهر معرفت در صدف انسانیت نگهدارد».29 وقوف در عرفات و مشعر و منى‏ وقوف در عرفات از اهم مناسک حج مى‏باشد. در این نقطه ازدحام مردم و سر و صدا و زبانهاى مختلف و پیروان مذاهب گوناگون و جز آنها انسان را به یاد عرصات قیامت و اجتماع امتها با انبیا و ائمه، و پیروى هر امتى از پیامبر خود، و چشم داشت آنان به شفاعت آنها، و تحیر و سرگردانى آنها، آنهم در یک سرزمین که آیا مورد حمایت قرار مى‏گیرند یا از آنها حمایتى به عمل نمى‏آید، آرى انسان را به یاد چنین روز و احوال آن مى‏اندازد. توقف در این بیابان از نیمروز تا شامگاه به چه منظور و با چه هدفى تشریع شده است؛ البته مزایاى انسانى چنین عملى را نمى‏توان برشمرد، در بیابانى - که فاقد وسائل کافى براى آسایش است - باید مردم از ملیتهاى مختلف و طبقات متفاوت درنگ نمایند، با خداى خویش به راز و نیاز بپردازند، و همگان در یک سطح از نظر ظاهر و باطن حوائج خود را به خداوند متعال عرضه کنند. آیا این عمل نمى‏تواند عالیترین نمونه همبستگى و تجمع، و بخصوص مساوات و برابرى باشد. آیا این نعمت بزرگ اسلامى برجسته ترین شعار مبارزه با اختلاف طبقاتى نیست؟ در چنین توقف و درنگى است که حاجیان در این بیابان - گذشته‏هاى دور - اشعه‏اى در قلوب ایجاد مى‏کند و به مردم نوید مى‏دهد که سر انجام به منطور نهائى خود در زندگانى مادى و معنوى نائل خواهند شد؛ زیرا روزگارى پیامبر اسلام - صلى الله علیه و آله و سلم - مردم را به معرفت حق و حقوق مردم نسبت به یکدیگر و وظائف الهى و انسانى دعوت کرده بود، و در همین پایگاه یعنى عرفات بود که رسالت و مسئولیت الهى و انسانى خود را به کمال نزدیک یافت و آیه‏اى بر آنحضرت نازل شد که قلب پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله و سلم - و دل و جانش را سرشار از رضا و خوشنودى ساخت: «اَلْیَومْ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتى وَ رضیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دیناً»31 «هم اکنون دین و آئین شما را به کمال رساندم، و نعمت خود را بر شما کامل ساختم، و اسلام را به عنوان دین و آئین و راه و رسم صحیح زندگانى براى شما پسند کرده و پذیرفته‏ام.» در وقوف به مشعر و منى باید متوجه باشد که مولایش پس از روى گرداندن از او بدو روى آورده و به او اذن داده بر حرمش درآید، زیرا مشعر بخشى از حرم به شمار مى‏آید، و عرفات از حرم بیرون است. بنابر این حاجى در مشعر بر دروازه رحمت الهى وارد مى‏شود ونسیمهاى رحمت در اینجا وزیدن مى‏گیرد و خلعت قبول و پذیرفته شدن در پیشگاه الهى را با اذن دخول در حرم، بر تن مى‏کند. رمى جمرات: این عمل واجب که استحباباً با دعا آغاز مى‏شود سمبل تنفر از عوامل معصیت و بدبختى است، ورمى‏کنند، با این کار عزم راسخ خود را براى مبارزه با نیرنگهاى گمراه کننده شیطان و اعمال زیان آور او ابراز مى‏دارد. حاجى در چنین مقرى مراتب انزجار خود را از هر گونه فساد و فساد انگیزى و انگیزه‏هاى فساد اعلام مى‏دارد، و از فرصت اجتماع و گردهم آیى با برادران دینى خود استفاده مى‏کند که چگونه مى‏توان در معیت هم کیشان خود و هماهنگى با آنها همه مظاهر شرک و ظلم و فساد را درهم کوبید. حاجیان از رهگذر اتحاد و همبستگى، جمرات غول آسا را زیر سنگ ریزه‏ها خفه مى‏کنند، و هر چند سلاح هر یک از آنان در برابر پیکر حجیم جمرات بسیار کوچک و ناچیز است، لیکن چون در مبارزه سمبولیک آنها هماهنگى وجود دارد دشمن را هر چند که قوى باشد مغلوب مى‏سازند، و این خود درس بزرگى است که مسلمین در سایه همبستگى مى‏توانند دشمنهایى ابرقدرت را به زانو در آورند هر چند که داراى سلاحى ضعیف باشند. فوائد و آثار فردى و اجتماعى حج بر کمتر کسى پوشیده است، اگر حاجى اعمال حج را با توجه به حقایق روحى آن به انجام رساند در واقع موفق گشته به تجدید و بازسازى شخصیت خویش پرداخته، و از گذشته آمیخته به گناه و فساد خود رهیده، و از نو با خداى خویش تجدید عهد نماید که همواره جبهه خود را در مبارزه با شیطان و سورت تمایلات نفسانى، نیرومند سازد؛ آنچنان خویشتن را بپردازد که به صورت مصداق بارز سخن پیامبر گرامى اسلام - صلى الله علیه و آله و سلم - در آید که فرمود: «مَنْ حَجَّ وَ لَمْ یَفْسُقْ خَرَجَ کَیُومٍ وَ لَدَتْهُ اُمُّهُ»: «کسى که حج گذارد و دست اندرکار جرم سنگین نگردد، از مکه برون آید بسان روزى که مادرش او را بزاد.» یعنى پاک و پاکیزه از گذشته‏هاى آلوده‏اش بوده و براى دریافت رحمت خاصه پروردگار آمادگى خواهد داشت.
اللهم تقبّل منا انک اِنّک السمیع العلیم‏
پاورقى‏ها: 1 - آل عمران: 97. 2 - بحاالأنوار 99/29 نقل از میزان الحکمه 2/264. 3 - بنگرید به: کشف الاسرار، ج 2، ص 218. 4 - رک : روح البیان، ج 2، ص 68. 5 - حج: 56. 6 - غافر = مؤمن: 16. 7 - القلم: 42. 8 - کشف الاسرار، ج 2، ص 227 - 225. 9 - لسان العرب، ط مصر، ج 1، ص 569. 10 - لسان العرب، ج 1، ص 569، 570. 11 - آل عمران: 96. 12 - بقره: 183. 13 - حج: 68 - 67. 14 - انبیاء: 57. 15 - انبیاء: ،58. 16 - بقره: 127. 17 - بقره: 125. 18 - حج: 27. 19 - انفال: 35. 20 - کنزالعمال، ج 3، ص 423، 424. منیةالمرید، ط سنگى، ص 27. جامع‏السعادات، ج 3، ص 113. 21 - الکافى (اصول - )ص 84. 22 - انعام: 163. 23 - مائده: 95. 24 - مائده: 96 . 25 - بقره: 217. 26 - توبه: 36. 27 - الحقائق: 277. 28 - الحقائق: 278. 29 - بقره: 158. 30- کشف الاسرار، ج 1، ص 426. 31 - کشف الاسرار، ج 1، ص 430 . 32 - مائده: 3. 

تبلیغات