آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

   «تقیه» از کلماتى است که نه تنها علما و دانشمندان در استعمالات و گفتگوهاى خود به کار مىبرند; بلکه توده مردم نیز با مفهوم اجمالى آن آشنا بوده، به لحاظ مشروعیتى که دارد آن را مورد عمل قرار مىدهند، با این وصف، مفهوم واقعى و اقسام آن براى عموم، کاملاً روشن نیست، در حالى که نیاز شدیدى به یادگیرى و دقت در اقسام آن، به هنگام مسافرت به کشورهاى اسلامى غیرشیعه، مشاهده مىشود. این نیاز با توجه به کثرت حجاج ایرانى که به برکت انقلاب و استقرار حکومت جمهورى اسلامى، هر سال تعداد چشمگیرى جهت انجام مناسک حج و اداى فریضه بزرگ الهى به کشور عربستان سعودى مسافرت مىنمایند، بیشتر ملموس مىگردد.
       
   از این رو فراگیرى این امر مهم، برهمه شیعیان لازم و ضرورى است. این جانب با درخواستى که معاونت آموزش و تحقیقات بعثه مقام معظم رهبرى بعمل آورد، درصدد برآمدم تا رساله مختصر و فشرده و غیر مبسوطى را جهت استفاده عمومى، بویژه روحانیون محترم کاروانها، در این باب تدوین نمایم و با این که اشتغالات زیاد و کسالتهاى مختلف هرکدام مانعى در راه وصول به این هدف مىباشند معذلک با استمداد از مقام شامخ ولایت کبرا شروع به آن نمودم. امید است مورد رضاى حق تعالى و استفاده همگان قرار گیرد و امید است در آینده نیز توفیق تدوین رساله مبسوطى در این باب ـ که شامل ابعاد مختلف این بحث مهمّ و موارد استثنا و اشاره به مواردى که تقیّه جریان ندارد و مدارک مختلف آن باشد ـ نصیب گردد انشاءالله تعالى.
       
کلمه «تقیّة»:
   این کلمه اسم مصدر از «تقى، یتقى» یا از «اتّقى، یتّقى» و یا مصدر دوّم کلمه «اتّقى» است (بنابر هر احتمال، حرف واو تبدیل به تاء شده است). بنابراین تقیّه مشتق از «وقى» به معناى سپر گرفتن و تحفّظ در پوشش سپر است. کلمه «تقوا» نیز به همین معنى است، نه به معناى پرهیزگارى; چراکه تقوا به معناى «حفظ خویشتن در سایه انجام واجبات و ترک محرمات» است; به عبارت دیگر تقوا داراى دو بُعد مثبت و منفى است و پرهیزگارى تنها بُعد منفى آن را تشکیل مىدهد. نتیجه آنکه تقیّه معنایى جز تحفّظ و خود نگهدارى ندارد.
        اقسام تقیّه:
           از بررسى مجموع آیات و روایاتى که در مورد تقیّه وارد شده است، چنین استفاده مىشود که تقیّه بر سه قسم است; بدین معنا که در این باب، سه عنوان وجود دارد که هر کدام موضوع براى حکمى واقع شدهاند، اگر چه در نظر ابتدایى نتوانیم عنوان تقیّه را بر هر سه قسم اطلاق نماییم، لیکن با دقت عمیق ـ همانطورى که بعداً اشاره خواهد شد ـ صحّت این اطلاق روشن مىشود.
                      تقیه خوفى:
   در صورتى که انسان در اثر انجام یک عملِ صحیح و مطابق با مذهب و دین خویش، خوف و ترسى را بر جان، ناموس و مال خود و یا دیگران مشاهده کند، باید از انجام آن عمل خوددارى و تقیّه کند و عملى را که مطابق با مذهب مخالفین و یا کفار باشد انجام دهد. و بطور کلى تقیّه خوفى در موردى است که اضطرار یا اکراهى متوجّه انسان شده باشد. به این قسم از تقیه، در بعضى از آیات و روایات اشاره شده است.
        خداوند در قرآن مجید مىفرماید:
   «ولا یتّخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و مَنْ یفعل ذلک فلیس من الله فى شئ الاّ ان تتقوا منهم تقاة و یحذرکم الله نفسه والى الله المصیر».1
       
   «مسلمانها نباید کفار را سرپرست خود قرار دهند و هرکس چنین کند، هیچگونه ارتباطى با خداوند ندارد، مگر آنکه از آنها بترسد و تقیه کند. و خداوند شما را از مجازات خویش برحذر مىدارد و بازگشت به سوى او است».
   «من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالإیمان».2
       
   «هرکس پس از ایمان، به خدا کافر شود، گرفتار غضبى از جانب خدا و عذاب عظیمى خواهد شد، مگر کسى که او را مجبور به اظهار کفر کنند، در حالى که دلش آرام به ایمان است».
   بنابر نقلى، این آیه در دو مورد گروه و جماعتى نازل شده که از جمله آنان عمّار و پدر و مادر او (یاسر و سمیّه) و عدهاى دیگر است. این جماعت از سوى کفّار و مشرکین مجبور به اظهار کفر شدند در این میان، پدر و مادر عمار از این اظهار خوددارى کردند و شهید گشتند، لیکن عمار آنچه را که مشرکین مىخواستند، اظهار نمود و از چنگ آنان رهایى یافت. مسلمانان این جریان را به پیامبر خبر داده و گفتند که عمار کافر شده است. اینجا بود که خداوند این آیه کریمه را نازل فرمود.
       
   در روایت صحیحه فضلاء وارد شده است که شنیدیم امام باقر ـ علیهالسلام ـ فرمود: «التقیّة فى کل شئ یضطر الیه ابن آدم فقد احله الله».3
   «تقیه در مواردى است که انسان به آن اضطرار پیدا مىکند و ناگزیر مىشود و براستى خداوند آن را جایز و حلال قرار داده است».
       
   در روایـت دیـگرى از امــام بــاقــر ـ علیهالسّلام ـ است که فرمود: «کل شئ خاف المؤمن على نفسه فیه الضرر فله فیه التقیه».4
   «هر چیزى که مؤمن براى خود در آن ترس داشته باشد، پس بر او است که تقیّه کند».
       
   و از مام صادق ـ علیهالسّلام ـ نقل شده است که فرمود: «لیس شئ مما حرمالله الا و قد احله لمن اضطر الیه».5
   «هیچ چیزى از محرّمات الهى نیست مگر آنکه خداوند براى انسانِ مضطر حلال فرموده است».
       
   در این زمینه روایات فروان دیگرى است که در کتابهاى وسائل و مستدرک آمده است.
   در این قسم از تقیّه، باید به سه نکته توجّه شود:
       
   1 ـ این تقیّه مشروعیت هرچه را که عرف آن را به عنوان ضرورت تشخیص دهد، ثابت مىکند.
   امام باقر ـ علیهالسّلام ـ در صحیحه زراره مىفرماید:
       
   «التقیّة فى کلّ ضرورة و صاحبها اعلم بها حین تنزل به».6
   «در هر ضرورتى تقیّه هست و گرفتار تقیه، از هرکس دیگرى به ضرورت آن آگاهتر است».
       
   2 ـ تقیّه خوفى، نه تنها براى حفظ جان، آبرو و مال خودِ انسان مشروعیت دارد، بلکه براى حفظ دیگران نیز جایز مىشود و از اینرو است که مىتوان گفت: قسمت عمده تقیّه ائمه ـ علیهمالسّلام ـ در بیان احکام خداوند، همین معنى; یعنى حفظ کردن شیعه مىباشد.
   3 ـ از مجموع آیات و روایات استفاده مىشود که در مشروعیت این قسم از تقیّه فرقى میان تقیّه از مخالفین و دیگران، وجود ندارد.   
       
   2.   تقیه کتمانى:       
   قسم دوّم، تقیه به معناى کتمان و پنهان نمودن در مقابل افشا و روشنگرى است. مقصود اصلى از این قسم تقیّه، حفظ مذهب حقّه اهل بیت ـ علیهمالسّلام ـ در برابر قدرتهاى باطل و حکومتهاى جائر است; به این نحو که چنانچه پیروان اهل بیت، به ظاهر در تحت سیطره و قدرت حکومت باطل و ضد شیعه قرار گیرند و طبعاً این چنین حکومتى، قدرت و توان کشف خویش را با توطئهها و نیرنگهاى مختلف، جهت از بین بردن مذهب حقّه امامیّه صرف مىکند و هر چه بیشتر سعى خود را در راه محو آثار این مذهب عزیز معطوف مىدارد. در چنین شرایط حساسى که حفظ کیان اسلام بستگى به کتمان و پنهان نمودن مذهب دارد، لازم است شیعیان چنین تقیهاى را رعایت نمایند. در قرآن شریف، خداوند به این تقیه اشاره فرموده است: «و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه».7
   «مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمانش را پنهان مىکرد گفت».
       
   امامان معصوم ـ علیهمالسّلام ـ درباره تقیه کتمانى تأکید فراوان نموده و براى حفظ اساس مذهب و کیان اسلام واقعى، آن را مورد سفارش کامل قرار دادهاند. تا جایى که درباره کسانى که این تقیه را رعایت نکنند فرمودهاند که او داراى دین نخواهد بود.
   در روایت اعجمى از امام صادق ـ ع ـ است که فرمود: «لا دین لمن لا تقیّة له».8
       
   «کسى که در دین تقیه نکند، از دین خارج است».
   روایاتى که بیانگر این است که امام تقیّه را جزء دین خود و دین پدران خود مىداند، ناظر به این نوع از تقیّه مىباشند.
       
   در روایت معلى بن خنیس است که امام صادق ـ ع ـ فرمود: «یا معلّى اکتم امرنا ولا تذعه فانه من کتم امرنا و لم یذعه اغره الله به فى الدنیا و جعله نوراً بین عینیه فى الآخرة یقوده الى الجنّة. یا معلّى من اذاع امرنا و لم یکتمه ازله الله به فى الدنیا و نزع النور من بین عینیه فى الآخرة و جعله ظلمة تقوده الى النار. یا معلى ان التقیة من دینى و دین آبائى و لا دین لمن لا تقیّة له».9
   اى معلّى! امر و مسلک ما را کتمان کن و آن را شایع و منتشر نساز، بدرستى که کسى که کتمان کند مذهب ما را و شایع نسازد آن را، خداوند در دنیا به سبب این کتمان به او عزّت دهد و نورى در پیش روى او در آخرت قرار دهد که او را به بهشت رهنمون سازد و اگر کسى مذهب ما را کتمان نسازد و آن را شیوع دهد، خداوند او را ذلیل و خوار سازد و در آخرت نور را از پیش روى او بگیرد و ظلمتى که او را به جهنم بکشاند براى او قرار دهد. معلّى تقیّه جزئى از دین من و پدرانم مىباشد و کسى که تقیّه نکند از دین خارج است».
       
   با اینکه در صدر روایت موضوع کتمان و عدم افشا را مطرح فرموده، لیکن در مقام تعلیل، عنوان تقیّه را ذکر مىفرماید و این مطلب شاهد آن است که مراد از تقیّه همان کتمان و اخفا و عدم افشا است.
   در برخى از روایاتى که در تفسیر بعضى از آیات وارد شده نیز تقیّه به معناى مورد نظر آمده است.
       
   در تفسیر آیه شریفه: «اولئک یؤتون اجرهم مرتین بما صبروا» چنین آمده است:
   «بما صبروا على التقیّه»، به سبب صبرى که جهت انجام تقیّه داشتهاند».
       
   و در تفسیر آیه «و یدرؤن بالحسنة السیئة» آمده است:
   «الحسنة التقیّة والسیئة الا ذاعة».10
       
   «حسنه همان تقیّه است و سیّئه همان اذاعه و افشا نمودن است».
   در این روایت مىبینیم که تقیّه را در برابر اذاعه و افشا قرار داده و اوّلى را حسنه و دوّمى را سیئه معرفى کرده است. از این تعبیر وجود و لزوم چنین تقیّهاى استفاده مىشود و طبعاً مسأله باید همینطور هم باشد; زیرا چنانکه حفظ مسلکِ حق، متوقف بر کتمان و اخفا باشد در این صورت تقیّه ضرورت پیدا مىکند و بحد وجوب و لزوم مىرسد.
       
   در رابطه با هدف از این نوع تقیّه، روایت جالبى وارد شده و آن روایت عـبـدالله بـن ابـى یـغـفـور از امــام صادق ـ علیهالسّلام ـ است که فرمود:
   «اتقوا على دینکم واحجبوه بالتقیّه فانه لا ایمان لمن لا تقیّة له انما انتم فى الناس کالنحل فى الطیر و لو ان الطیر یعلم ما فى اجواف النحل ما بقى منها شىءٌ الا اکلته و لو ان الناس علموا ما فى اجوافکم انکم تحبونا اهل البیت لا کلوکم بالسنتهم ولنحلوکم فى السّر والعلانیة رحمالله عبداً منکم کان على ولایتنا».11
       
   «دینِ خود را حفظ نمائید و آن را با حجابِ تقیّه، بپوشانید. همانا کسى که تقیّه ندارد، ایمان ندارد. شما شیعیان در میان مخالفین مانند زنبور عسل در میان پرندگانید; همانطورى که اگر پرندگان بدانند آنچه را که در دلهاى زنبور عسل هست، تمام آنها را از بین مىبرند، همچنین اگر مخالفین بدانند آنچه را که در قلبهاى شما وجود دارد، که همان محبت و دوستى ما اهل بیت باشد، به یقین با زبانهایشان شما را از بین مىبرند و زنبور وار شما را در آشکار و نهان مىگزند، خداوند رحمت کند کسى را که بر ولایت ما باشد».
   برداشتى که از این نوع تقیّه مىتوانیم داشته باشیم ـ بویژه با تعبیر: «کسى که چنین تقیّهاى را رعایت نکند دین ندارد» ـ این است که حفظ کیان اسلام و اقامه مذهب حق، مساوق و ملازم با داشتن دین و تعهد به آیین، و عدم رعایت آن، موجب جدایى انسان از دین خواهد بود.
       
   با توجه به این معنى، جا دارد ما چنین ادعا کنیم که: افراد یا گروههایى که در برابر نظام اسلامى و حاکمیت قوانین قرآن در کشور جمهورى اسلامى ایران، ایستاده و درصدد تضعیف و یا از بین بردن این نظام مقدس مىباشند، به مقتضاى روایت مذکور، از دین فاصله گرفتهاند و با قرآن به مخاصمه و دشمنى پرداختهاند; زیرا مقابله با استقرار حاکمیت اسلام و سعى و تلاش در تضعیف نظام ارزشمند قرآن، نمىتواند با تدوین و تعهّد به دین سازگار باشد; چرا که دین جز تسلیم در برابر مقررات اسلام و گردن نهادن به قوانین آسمانى قرآن مجید، چیز دیگرى نیست. و بسى جاى شگفتى است، افرادى که خود را حامى دین مىدانند و بلکه به اعتقاد خود ارشاد و هدایت جامعه اسلامى را عهدهدار هستند، نتوانند حکومت اسلامى ایران را که مبتنى بــراســاس اسلامِ واقعى و پیروى از ائمه ـ علیهمالسّلام ـ است تحمل کنند، بلکه در مقام مقابله با آن برآمده و در ابعاد مختلف به تضعیف آن بپردازند. اینان بدانند که در پیشگاه خداوند بزرگ که اسلام را بعنوان دین مرضىّ و مقبول خویش قرار داده و در برابر ملت مسلمان ایران که با دادن صدها هزار شهید در راه پیروزى و تداوم انقلاب تسلیم خود را در برابر اسلام به ثبوت رساندهاند، غیر معذورند و همان عبارتى که امام معصوم ـ علیهالسّلام ـ فرمود، باید در مورد آنها بکار برد که: «لا دینَ لِمَنْ لا تقیّةَ لَهُ».       
   در پایان این قسم از تقیّه، مجدداً تذکرِ این نکته لازم به نظر مىرسد که این نوع تقیّه در شرائطى است که پیروان مذهب حق در زیر سلطه حکومتهاى ضد حق قرار گرفته باشند، بطورى که افشاى مذهب حق، موجب تضعیف و یا از بین رفتن آن باشد و در شرایطى که خود اراى قدرت بوده و تحت سلطه قدرتهاى مخالف نباشد این نوع از تقیّه جریان ندارد.             
       
   تقیه مداراتى:
   هدف از این تقیّه، حُسن معاشرت و مدارا و جلب مودّت و در نتیجه تحقق وحدت میان مسلمین از یک طرف با شرکت یکپارچه در شعائر الهى و نماز جماعت و سایر مظاهر وحدت و در حقیقت حصولِ وحدتِ کلمه میان همه مسلمانها و عدم پراکندگى آنان، مخصوصاً در برابر کفار و دشمنان مىباشد و از سوى دیگر پیروان مذهب حق مورد تعییر و مذمّت و خوارى قرار نگیرند و با شرکت در جماعات رفع هرگونه اتهام را از خود بنمایند و با الزام به شرکت در جماعات و مانند آن خود را از صف مسلمین جدا نکرده و دچار مخاطره نگردند. این قسم از تقیّه مورد تأکید ائمه ـ علیهمالسلام ـ قرار گرفته و با تحریص و ترغیب، پیروان خویش را به رعایت آن وادار نمودهاند. در اینجا به نقل چند روایت در این زمینه مىپردازیم:
           1 ـ هشام بن حکم قال سمعت ابا عبدالله ـ علیهالسّلام ـ یقول:
   «ایاکم ان تعملوا عملاً نعیّر به فان ولد السوء یعیّر والده بعمله کونوا لمن انقطعتم الیه زینا ولا تکونوا علینا شینا صلّوا فى عشائرهم و عودّوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم ولا یسبقونکم الى شئ من الخیر فأنتم اولى به منهم والله ما عبدالله بشئ احب الیه من الخباء قلت و ما الخباء قال التقیّة».12
           «بپرهیزید از عملى که ما را به وسیله آن خوار سازید، بدرستى که فرزند بد، با عمل سوء خود باعث ملکوک شدن پدر مىشود. شما شیعه براى کسى که به او روى آوردهاید زینت باشید و باعث زشتى و آبروریزى ما نشوید. در نماز جماعت آنها شرکت کنید و از مرضاى آنها عیادت نمایید و در تشییع جنائز آنها حاضر شوید و نباید آنها در انجام عمل خیر بر شما سبقت بگیرند; زیرا شما در انجام عمل خیر از آنها سزاوارتر هستید. به خدا قسم خداوند به چیزى که محبوبتر از خباء یعنى تقیّه باشد، عبادت و پرستش نشده است».
   از این روایت شریف استفاده مىکنیم که اعمالى از قبیل عدم شرکت در نمازهاى جماعت مسلمانان و نرفتن به عیادت بیمارانشان و حضور پیدانکردن در تشییع جنازه آنان موجب تعییر پیشوایان و رهـبـران مــا یـعـنـى امـامـان مـعـصـوم ـ علیهمالسّلام ـ خواهد شد و در حقیقت نقطه سیاهى بر دامان پاک و ملکوتى آنان خواهد نشست.       
   همچنین از این روایت استفاده مىشود که نام و عنوان این عمل، خباء و تقیّه است و این عبادت از محبوبترین عبادتها نزد خداوند متعال است و از همینجا صحّت چنین عبادتى را استفاده مىکنیم; زیرا که عبادت باطل و غیر صحیح نمىتواند محبوب خداوند باشد تا چه رسد به اینکه محبوبترین آن قرار گیرد.
   2 ـ (روایت صحیح) حماد بن عثمان از امام صادق ـ علیهالسّلام ـ نقل کرده است که فرمود: «من صلّى معهم فى الصف الأوّل کانکمن صلى خلف رسولاللهـ صـ فى الصف الأوّل».13
       
   «هرکس در صف اوّل با آنان نماز گزارد، مانند کسى است که با رسول خدا در صف اوّل نماز بخواند».
   پیدا است که نماز جماعت با رسول خدا آنهم با صف اوّل داراى چه فضیلت و ثوابى است.
       
   امام صادق ـ ع ـ برطبق این روایت نماز با برادارن اهل تسنن را در حالیکه الزام و اجبارى از سوى آنان وجود ندارد، همانند نماز با رسول خدا مىداند. آیا با این تشبیه کسى مىتواند چنین نمازى را باطل و غیرصحیح بداند؟
   3 ـ (روایت صحیح) حفص بن بخترى از امام صادق ـ علیهالسّلام ـ نقل مىکند که فرمود: «یحسب لک اذا دخلت معهم و ان کنت لاتقتدى بهم قبل ما یحسب لک اذا کنت مع من تقتدى به».
       
   «هنگامى که داخل در جماعت آنان شوى، اگرچه اقتدا هم نکنى، اجر و حساب تو همانند کسى است که به جماعت پیوسته و به نماز اقتدا کرده باشد».
   4 ـ (روایت صحیح) على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر ـ علیهماالسّلام ـ آورده که حضرت فرمود: «صلّى حسن و حسین خلف مروان و نحن نصلّى معهم».14
       
   «امام حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ در نماز اقتدا به مروان کردند و ما هم با آنان نماز مىخوانیم.
   پیدا است که حسنین ـ علیهماالسّلام ـ هیچگونه خوفى از مروان نداشتند و از ظاهر روایت هم چنین استفاده مىشود که آن دو بزرگوار به این نماز اکتفا کرده و در مقام اعاده آن برنمىآمدند. و همچنین در همین رابـطـه بـایـد عـمـل امیـرالمؤمنین ـ علیهالسّلام ـ را مورد نظر قرار داد، که آن وجود مقدّس در جماعت مسلمین شرکت مىنمودند، در حالىکه نمىتوان منشأ آن را خوف قرار داد و ظاهر آن است که امیرالمؤمنین نمازى را که با آنان اقامه مىکرد، تکرار نمىنمود; بلکه به همان نماز اکتفا مىفرمود.
       
   5 ـ روایت اسحاق بن عمار: «قال قلت لابى عبدالله ـ ع ـ انى ادخل المسجد فاجد الامان قد رکع وقد رکع القوم فلا یمکننى ان اُؤذّن واقیم و اکبّر فقال لى فاذا کان ذلک فادخل معهم فى الرکعة واقتد بها فانها من افضل رکعاتک».15
   اسحق بن عمار مىگوید: «به امام صادق ـ ع ـ عرض کردم: من داخل مسجد مىشوم در حالى که امام جماعت و مردم هم در رکوع هستند و من نمىتوانم اذان و اقامه و سپس تکبیر بگویم. امام فرمود: چنین زمانى در نماز آنان شرکت کرده و در همان رکعت اقتدا کن که این رکعت از بهترین رکعات تو خواهد بود».
       
   از برخى روایات استفاده مىشود که تقیه مدارائى حتى در برابر ناصبىها نیز جریان دارد و آن روایت زراره از امام باقر ـ ع ـ است که فرمود: «لا بأس بان تصلى خلف الناصب ولاتقرء خلفه فیما یجهر فیه فان قرائته یجزیک».16
   «اشکالى نیست در اینکه اقتدا به ناصب کنى و در نمازهاى جهرى، قرائت نکنى. پس بدرستى که قرائت او کفایت مىکند تو را».
       
   البتّه نمىتوان این امر را مورد انکار قرار داد که از برخى از روایات چنین استفاده مىشود که عبادت با این نحو تقیّه (تقیه مداراتى) نمىتواند صحیح باشد. لیکن این قسم از روایات، علاوه براینکه بعضى از آنها از نظر سند اعتبار ندارد و فاقد حجیّت است; نمىتواند در برابر روایات صحیح بسیارى که دلالت بر صحّت دارد، نقشى داشته باشد. با این حال از این دسته از روایات هم مانند روایات گذشته، چنین استفاده مىشود که شرکت در جماعات و نماز خواندن با آنان داراى حسنه و درجاتى خواهد بود و در حقیقت رجحان تقیّه مدارائى را همانند روایات گذشته افاده مىکنند.
   مناسب است در اینجا به یکى از آن روایات اشاره شود و آن روایت عمر بن یزید از امام صادق ـ علیهالسّلام ـ است که فرمود: «ما کنتم احد یصلى صلوة فریضة فى وقتها ثم یصلى معهم صلوة تقیّة وهو متوضّأً الا کتب الله له بها خمساً و عشرین درجة فارغبوا فى ذلک».17
       
   «احدى از شما نیست که نماز واجبى را در وقت خودش بخواند سپس همان نماز را به صورت تقیّه، در حالى که وضو دارد با آنان بخواند، مگر اینکه خداوند براى این نماز تقیهاى، بیست و پنج درجه بنویسد. پس رغبت کنید در این امر».
   از این روایت نیز مىتوان استفاده صحت نمود; زیرا نماز با آنان را مقید به وضو مىکند و این با بطلان نماز سازگار نیست.
       
   البته در میان اخبار به روایاتى برمىخوریم که مفاد آنها بطلان نماز جماعت با آنان است و آنان را به منزله دیوار مىدانند و نماز را تنها با کسى تجویز مىکنند که از نظر اعتقاد به حق، مورد وثوق و اطمینان باشد. مانند روایت ابى عبدالله برقى که گفت: «کتبت الى ابى جعفر الثانى ـ علیهالسّلام ـ ایجوز الصلوة خلف من وقف على ابیک وجدک؟ فاجاب: لا تصلّ وارئه».18
   «به موسى بن جعفر ـ علیهالسّلام ـ نوشتم: آیا اقتدا کردن به شخصى که به پدر و جد تو توقف کرده است؟ (یعنى واقفیه; کسانى که بعد از امام صادق ـ ع ـ توقف کردند و امامت شخص دیگرى را نپذیرفتند) امام فرمود در نماز به آنها اقتدا مکن».
       
   و همینطور روایت زراره که گفت: «سئلت ابا جعفر ـ علیهالسّلام ـ عن الصلوة خلف المخالفین فقال: ما هم عندى الا بمنزلة الجُدُر».19
   «از امام صادق ـ علیهالسّلام ـ درباره اقتدا کردن در نماز به مخالفین سؤال نمودم، حضرت فرمود: اینها در نزد من به منزله دیوارند».
       
   و نیز روایت على بن راشد که گفت: «قلت لابى جعفر ـ علیهالسّلام ـ ان موالیک قد اختلفوا فاصلّى خلفهم جمیعاً فقال: لاتصل الاّ خلف من تتق بدینه».20
   «به امام صادق ـ علیهالسّلام ـ عرض کردم: دوستان تو مختلف هستند و من در نماز به همه آنها اقتدا مىکنم. امام فرمود: اقتدا نکن در نماز مگر به کسى که دین و اعتقاد او مورد وثوق است».
       
   بدیهى است که منظور و هدف این قسم از روایات، بیان حکم اوّلىِ الهى، با قطع نظر از عناوین و جهات دیگر مانند تقیّه است و در حقیقت منظور از این روایات آن است که اگر مصالح دیگرى از قبیل وحدت و تمرکز قدرت مسلمین و همانند آن مطرح نباشد طبعاً نماز با آنها غیرمجاز است، لیکن با توجه به آن جهات، نه تنها نماز با آنان مشروعیت دارد، بلکه رجحان و بلکه لزوم پیدا مىکند; همچنانکه از روایات گذشته استفاده نمودیم.
   با توجه به این نوع از تقیّه که به منظور جلوگیرى از پراکندگى قدرت مسلمین و ایجاد وحدت و یکپارچگى کامل میان تمام گروههاى آنان در برابر استکبار جهانى و سلطهگرىهاى ضد انسانى و اسلامى، مشروعیت پیدا نموده، آیا صحیح است که پیروان مذهب حق در مواقع مسافرت به کشورهاى اسلامى مخصوصاً در مواقع تشرف به مکّه و مدینه براى انجام فریضه الهى که یک هدف مهم آن نیز تجمّع مسلمانهاى مختلف از کشورهاى گوناگون و آشنا شدن آنان با یکدیگر و پىبردن به مشکلات آنان است، خود را از جماعتهاى چندصدهزار نفرى به کنار کشیده و هنگام تشکّل صفوف جماعت در بازارها مشغول خریدن اجناس و یا در منازل به کارهاى شخصى بپردازند؟! و یا حتى در کنار قبرستان بقیع مشغول خواندن زیارت و نـوحـه و مـرثـیه براى ائمه بقیع ـ علیهمالسّلام ـ باشند؟! و مهمتر از آن، هنگام تشکّل صفوف و پُر شدن مسجد از مسجد خارج شوند؟! که خود مکرّر چنین صحنههاى زشتى را مشاهده نمودهام.
       
   بر روحانیون محترم کاروانها است که کاملاً مردم را توجیه و با این نوع از تقیّه یعنى تقیّه مداراتى آشنا سازند و نگذارند مبلّغین سوء و نوشتارهاى مسمومى که بویژه در ایام حج لبه تیز خود را متوجه شیعه امامیّه کرده و با برداشتهاى سوء از این قبیل، اذهان مسلمین جهان را در رابطه با پیروان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ آلوده نموده و حتى اینان را از صفوف مسلمین خارج کنند و شیعه را بعنوان یک گروه غیراسلامى معرّفى نمایند.
   اینها افسانه نیست بلکه حقیقت است، یکى از دوستان ایرانى گفت: در اتوبوس شهرىِ مکّه در کنار شخصى از اهالى سعودى قرار گرفتم، به او سلام کردم ولى جوابى نشنیدم. اعتراض کردم که مگر جواب سلام واجب نیست؟ جواب داد: آرى، لیکن جواب سلام مسلمان لازم است و شما شیعیان مسلمان نیستید!
       
   آیا در برابر این تهمتهاى ناروا و دروغهایى که تا اعماق قلب را جریحهدار مىنماید، راهى جز استفاده از تقیّه مداراتى داریم؟
   با این تقیّه است که مىتوانیم در راه تحقق وحدت مسلمین جهان گامى مؤثر برداشته و راهى را باز بنمائیم.
       
   با این تقیه است که مىتوانیم حفظ اصالت مذهب حق را نموده و شیعه را به عنوان یکى از گروههاى مسلمین و فرق مختلف آنان معرفى نمائیم.
   با این تقیّه است که مىتوانیم با شرکت نمودن در نمازهایشان، با آنان آشنا شده و طرح الفت و و دوستى با آنان ریخته و کم کم حقانیت مذهب حق را براى آنان روشن سازیم.
       
   با این تقیّه است که مىتوانیم ماهیت انقلاب اسلامى ایران را براى آنها بازگو نمائیم.
   با این تقیّه است که مىتوانیم امام بزرگوار و رهبر عظیمالشأن انقلاب را به عنوان تنها زعیم و رهبر مسلمانهاى جهان معرفى کنیم.
       
   با این تقیّه است که مىتوانیم جهان را از خواب غفلت بیدار کرده و در راه مقابله با قدرتهاى حاکم بر آنان، که در حقیقت ابزار قدرتهاى ضد اسلامى هستند، براى آنها بگشائیم.
   با این تقیّه است که مىتوانیم در مقابل استعمار حاکم بر جهان، قیام نموده و دست آن را به تدریج کوتاه کنیم.
       
   و بالاخره با این تقیّه است که مىتوانیم زمینه را براى ظهور حضرت بقیةالله ـ عج ـ آماده نموده و مردم را تشنه وجود ذىوجودش قرار دهیم.
   در پایان تذکر این نکته لازم است همانطورى که دقّت در اقسام تقیّه و هدفهاى هر قسم روشن مىسازد، تقیّه در تمامى اقسام به معناى تحفّظ و سرّ نگهداشتن است، منتها در تقیّه به معناى اوّل تحفّظ در رابطه با جان و مال و عرض و حیثیت خود و یا دیگر برادران پیرو مذهب حق خواهد بود و تقیّه به معناى دوّم در رابطه با حفظ مذهب حق و جلوگیرى از زوال و از بین رفتن آن بدست قدرتهاى حاکم و سلطهگر است و تقیّه مداراتى در رابطه با حفظ وحدت مسلمین در برابر استکبار ضداسلام و نیز حفظ مذهب حق در رابطه با مسلمان بودن پیروان آن و حفظ حیثیت پدران ارجمند امّت و زمامداران دلسوز آن یعنى ائمه بزرگوار شیعه است.
       
   از اینجا است که در اصل معناى تقیّه در اقسام سه گانه هیچگونه تغییر و تفاوتى وجود ندارد.
   و نیز در آخرین کلام از برادرانى که با مطالعه این رساله مختصر و فشرده که ظرف مدت بسیار کوتاهى به نگارش درآمد راهى براى آنها گشوده مىشود، استدعا دارم مرا از دعاى خیر فراموش نفرموده و مخصوصاً در حرمین شریفین براى اینجانب و مرحوم آیةالله والد قدس سره طلب مغفرت بنمایند.       
والسلام على جمیع اخواننا المؤمنین و على عبادلله الصالحین و رحمةالله و برکاته.
پـاورقىها:
       
1 . آل عمران: 28.
       
2 . نحل: 106.
       
3 . وسائل الشیعه، کتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنکر، باب 25، ج 2.
       
4 . مستدرک الوسائل، کتاب الایمان، باب 8، ج 2.
       
5 . وسائل الشیعه، کتاب الایمان، باب 12.
       
6 . وسائل الشیعه، ابواب الامر و النهى، باب 25.
       
7 . سوره غافر، آیه 28.
       
8 . وسائل الشیعه، کتاب الامر بالمعروف و النهى عن المنکر، باب 25، ح 3.
       
9 . وسائل الشیعه، ابواب الامر و النهى، باب 24، ح 23.
       
10 . وسائل الشیعه، ابواب الامر و النهى، باب 24، ح 1.
       
11 . وسائل الشیعه، ابواب الامر و النهى، باب 24، ح 7.
       
12 . وسائل الشیعه، ابواب الامر و النهى، باب 26، ح 2.
       
13 . وسائل الشیعه، ابواب صلوة الجماعة، باب 5، ح 1.
       
14 . وسائل الشیعه، ابواب صلوة الجماعة، باب 5، ح 2.
       
15 . وسائل الشیعه، ابواب صلوة الجماعة، باب 5، ح 8.
       
16 . وسائل الشیعه، ابواب صلوة الجماعة، باب 34، ح 4.
       
17 . وسائل الشیعه، ابواب صلوة الجماعة، باب 36، ح 5.
       
18 . وسائل الشیعه، ابواب صلوة الجماعة، باب 6، ح 1.
       
19 . وسائل الشیعه، ابواب صلوة الجماعة، باب 10، ح 5.
       
20 . وسائل الشیعه، ابواب صلوة الجماعة، باب 10، ح 1.
 

تبلیغات