مبانى حج ابراهیمى از دیدگاه امام خمینى«ره»*خ (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ «وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِاجْعَلْ هذا بَلَداً امِناً وَاجْنُبْنى وَ بَنِىَّ اَنْ نَعْبُدَ الْاَصْنامَ».1 حج امسال، نخستین حجى است که زائران ایرانى، پس از امام راحل، بنیانگذار حج ابراهیمى در ایران اسلامى، به خواست خدا برگزار خواهند کرد و این کنگره عظیم، نخستین کنگره حج در کنار مرقد مطهر امام امت - رضوان اللَّه تعالى علیه - است. قطعاً روح مطهّر آن بزرگوار در انتظار است که ملاحظه کند: مراسم باشکوه حج امسال چگونه برگزار مىشود؟ به این مناسبت و با عنایت به اینکه رهبر معظم انقلاب، حضرت آیةاللَّه خامنهاى مدظله العالى تأکید دارند که تمام رهنمودهاى رهبر راحل، با همه امکانات به اجرا درآید، تصمیم گرفتم در این محفل منوّر و مقدّس که عمده کارگزاران حج - اعم از روحانیون و پزشکان و مدیران کاروانها و همه خدمتگزاران حجاج ایرانى - حضور دارند، موضوع سخن خود را «مبانى حج ابراهیمى از دیدگاه امام خمینى» قرار دهم. مکرر در سخنرانیها و مصاحبهها که در رابطه با حج انجام مىشود، بر حج ابراهیمى تکیه و تأکید مىشود ولى کمتر بطور دقیق، حد و مرز و مبانى آن بررسى شده که بالأخره «حج ابراهیمى چیست؟» و «تفاوت آن با حجّ غیرابراهیمى کدام است؟» بنابراین چقدر مناسب و زیبا است این کنگره عظیم حج که در کنار مزار مطهّر امام عزیز - که هر چه این ملّت دارد و هر چه انقلاب اسلامى براى این ملت به ارمغان آورده، در پرتو برکت این وجود مطهّر است - برگزار مىشود موضوع صحبتمان این مسأله مهم باشد. البته این بحث مفصل و گستردهاى است که تصور نمىکنم بتوانم در این جلسه آن را به پایان برسانم، ولى امیدوارم در مناسبتهاى دیگرى بطور مستوفى پیرامون آن صحبت کنم. حج ابراهیمى چیست؟ حج ابراهیمى همان حج واقعى است که خداوند تبارک و تعالى تشریع کرد و به ابراهیم خلیل - ع - دستور داد که «وَ اَذّنِ فِى الناسِ بالحجّ». و در عصر رسولاللَّه - ص - این حج توسط پیامبر اسلام تجدید حیات یافت. ولى با کمال تأسف، پس از رسولاللَّه، با گذشت مدت کوتاهى از رحلت آن بزرگوار، حج ابراهیمى به بوته فراموشى سپرده شد و مسلمانان صدر اسلام نتوانستند آن را در جامعه اسلامى تداوم دهند، تا اینکه پس از چهارده قرن، سلاله پاک و مطهّر ابراهیم - ع - و محمد - ص - در جامعه ما ایرانیان خاطره پرشکوه آن حج را تجدید نمود و ما از خداوند تبارک و تعالى مىخواهیم که به ما توفیق دهد که حج را آنطور که امام عزیز ترسیم کرده است برگزار کنیم و خداى نخواسته، مانند مسلمانان صدر اسلام، پس از اماممان خاطره پرشکوه آن را به فراموشى نسپاریم. در کلمات امام عزیز از حج واقعى، گاه تعبیر به «حج ابراهیمى» شده و گاه تعبیر به «حج ابراهیمى - محمدى - ص - »، در مقابل حج غیرابراهیمى که مناسبترین نام در این مقطع از تاریخ اسلام که بتواند نمایانگر واقعیت حج غیرابراهیمى باشد، نام «حج آمریکایى» است که طرفداران اسلام آمریکایى این گونه حج را ترویج مىکنند. این حج فقط صورتى از مناسک و اعمال حج را دارد. معنا و محتواى حج با این صورت، نه تنها بىخاصیت و بىثمر است، بلکه به دلیل اینکه در جهت اهداف شوم دشمنان اسلام و دشمنان حج ابراهیمى است، براى اسلام و جامعه اسلامى زیانآور نیز مىباشد. از نظر امام عزیز، حج ابراهیمى با حج آمریکائى از ریشه متفاوت است، هم از نظر فلسفه و هم از نظر محتوى، هم از نظر حاجى و زائران بیتاللَّه و هم از نظر کارگزاران حج. فلسفه حج از دیدگاه امام چیست؟ محتواى حج باید چه باشد؟ کارگزاران حج و خدمتگزاران زائرین باید چگونه بیندیشند و چگونه عمل کنند؟ و حجاج بیتاللَّه اگر بخواهند حجشان حج واقعى و حج ابراهیمى باشد، باید چگونه عمل کنند؟ بنده دیدگاه امام را از پیامها، سخنرانیها و اعلامیههائى که به این مناسبت دادهاند مطالعه و جمعبندى کردهام و اکنون خلاصه آن را خدمت عزیزان عرض مىکنم و توصیه من به همه زائران، خصوصاً برادران روحانى این است که: پیامها و اعلامیههاى امام را که به صورت دو جلد کتاب چاپ شده، تهیّه کرده و مطالعه کنند. فلسفه حج آمریکایى فلسفه حج آمریکائى، چیزى جز یک سفر سیاحتى و زیارتى نیست. به فرموده امام، حج آمریکائى یک سفر تفریحى براى دیدن قبله و مدینه، و براى تکرار یک سلسله الفاظ بىمعنا و انجام یک سلسله حرکات بىمحتوى است. حاجى نمىداند چرا دور خانه (کعبه) مىگردد؟ نمىداند براى چه سعى بین صفا و مروه مىکند؟ نمىفهمد که چرا احرام مىبندد و نمىداند فلسفه رمى جمرات و قربانى کردن چیست؟ اینکه «چگونه باید زیست و چطور باید مبارزه کرد و با چه کیفیت در مقابل جهان سرمایهدارى و کمونیسم ایستاد»2 هیچ ربطى به حج آمریکائى ندارد. در دیدگاه حج آمریکائى، اینکه چگونه حقوق مسلمانان جهان و محرومان را باید از حلقوم ظالمین و چپاولگران بیرون کشید، ربطى به حج ندارد.3 اینکه مسلمانان باید به عنوان یک نیروى برتر در جهان مطرح شوند، هیچ ربطى به حج ندارد.4 اینکه مسلمانان باید با حکومتهاى وابسته چه کنند، هیچ ربطى به حج ندارد.5 این تفسیر امام از حج آمریکائى است. اینکه مسلمانان فلسطین از دست رژیم اشغالگر قدس چه مىکشند هیچ ربطى به حج آمریکائى ندارد. اینکه الآن مهمترین مسأله جهان اسلام این است که: زمامداران کشورهاى اسلامى درصددند با رژیم اشغالگر قدس وقیحانه ارتباط برقرار کنند و آن کنفرانس صلح کذائى را توجیه نمایند و در این روزها بالاترین فشارها روى مسلمانان فلسطین و لبنان است، اینها هیچ ربطى به حج آمریکائى ندارد. در آفریقا و افغانستان مسلمانان و محرومان چه مىکشند، هیچ ربطى به حج ندارد و... چنین حجّى حج آمریکائى است. فلسفه حج ابراهیمى از دیدگاه امام عزیز فلسفه حج ابراهیمى بسیار جالب و زیبا بیان شده است. اینک چند فراز از عبارتهاى آن بزرگ مرد را در تبیین فلسفه حج ابراهیمى، براى شما عزیزان مىآورم: از دیدگاه امام: «حج تجلّى و تکرار همه صحنههاى عشقآفرین زندگى یک انسان و یک جامعه متکامل در دنیا است».6 جامعترین جمله و بهترین تعبیرى است که در فلسفه حج ابراهیمى مىشود بیان کرد. شما هر صحنهاى از صحنههاى عشقآفرین را که بخواهید ترسیم کنید، جلوهگاهش حج است. جلوهگاه «جهاد»، «ایثار»، «از خودگذشتگى»، «شجاعت»، «شهامت»، «وحدت»، «ذکر»، «ارتباط با خدا»، «لقاءاللَّه» و... از دیدگاه امام حج براى نزدیک شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است و تنها حرکات، اعمال و الفاظ نیست، حج براى این نیست که چند سنگ و چوب را ملاحظه کنید و برگردید، حج براى این نیست که خانه را ببینید و برگردید. به این جملهها و تعبیرها با عنایت و دقت بنگرید، امام مىفرماید: «فلسفه حج دیدن صاحب خانه است، خانه طریقیّت دارد، حرکات و اعمالى که آنجا انجام مىشود، باید در این جهت باشد». از دیدگاه امام: «مناسک حج مناسک زندگى است و جامعه امت اسلامى از هر نژاد و ملتى باید ابراهیمى شود تا به خیل امت محمد - ص - پیوند خورده و یکى گردد و یَد واحده شود».7 حج تنظیم و تمرین و تشکل زندگى توحیدى است. از دیدگاه امام: «حج، کانون معارف الهى است که از آن، محتواى سیاست اسلام را در تمام زوایاى زندگى باید جستجو نمود». سیاست اسلام را در همه ابعاد مىشود از حج درآورد. این سخن امام است و حرف من نیست. شبیه این فرمایش امام، جمله رهبر عزیز انقلاب - تداوم بخش بحقّ راه امام - است که در حکم خود به بنده فرمودند: «فریضه حجّ بیتاللَّه از جمله تکالیف نادرى است که در آن ابعاد متعدد و متنوع مربوط به زندگى فردى و سلوک جمعى به شکلى باشکوه و داراى تأثیر عمیق در تن و جان و اندیشه و نیز در منش و روش آدمى گنجانده شده و درست گزاردن آن مىتواند او را به توفیقات بزرگى در همه عرصههاى مادى و معنوى نائل سازد». امام عزیز یکى از فلسفههاى بزرگ حج را بُعد سیاسى آن مىداند و مىفرماید: «اهمیت بعد سیاسى حج کمتر از بعد عبادى آن نیست. بعد سیاسى علاوه بر سیاستش، خودش عبادت است».8 فلسفه حج باید پاسخگوى فریادهاى مظلومانه فلسطین، آفریقا و افغانستان، و بلکه پاسخگوى همه مظلومان و مستضعفان جهان باشد. حج «قیام» است: «جَعَلَ اللَّهُ الکَعبةَ البیتَ الْحَرامَ قیاماً لِلنّاس».9 «بیتى است که براى قیام تأسیس شده است، آنهم قیام «ناس»، «للناس». پس باید براى همین مقصد بزرگ، در آن اجتماع نمود و منافع ناس را در همین مواقف شریف باید تعیین نمود».10 ارزیابى و دیدگاه امام از حج، این است. منافع مردم این نیست که بروند آنجا مهر و تسبیح بیاورند، کالاهاى آمریکائى خریدارى کنند، که امام تحریم کرده است. امام عزیز پیرامون آیه کریمه: «لیشهدوا منافع لهم» که قرآن در آن فلسفه حج را تبیین مىکند، اینگونه توضیح مىدهد: «چه نفعى بالاتر و والاتر از آنکه دست جباران جهان و ستمگران عالم از سلطه بر کشورهاى مظلوم، کوتاه شود و مخازن عظیم کشورها براى مردم خودِ آن کشورها باشد».11 آرى این بالاترین نفع است. زائران بیتاللَّه باید این آیه را فلسفه حج بدانند. امام همچنین پیرامون آیه «وَطَهِّر بَیْتِىَ لِطّائِفینَ وَالقائمین»12 مىفرماید: مقصود تنها پاک کردن از نجاسات ظاهرى نیست. بیت خدا نه تنها باید از نجاسات ظاهرى پاک و طاهر شود که از آلودگى و پلیدیهاى معنوى که براى جامعه از هر چیزى زیانآورتر و خطرناکتر است، نیز تطهیر گردد. حج ابراهیمى آن حجى است که در جهت پاکسازى خانه خدا از نجاسات ظاهرى و باطنى باشد. امام مىفرماید: «مراد تطهیر از همه ارجاس است که بالاترین آنها «شرک» مىباشد و در صدر آیه کریمه بیان شده است».13 «وَاِذْبَوّأنا لاِبراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ اَنْ لا تُشْرِکْ بى شَیئاً وَ طَهّرِ بَیْتِىَ». از دیدگاه امام، حج براى «ایجاد تفاهم و تحکیم وحدت اسلامى» است: «یکى از مهمات فلسفه حج، ایجاد تفاهم و تحکیم برادرى بین مسلمین است و بر دانشمندان و معممّین، لازم است مسائل اساسى و سیاسى و اجتماعى را با دیگر برادران دینى در میان بگذارند و در رفع آن طرحهائى تهیه کنند تا آنان در برگشت به کشورهاى خود، آنها را تحت نظر علما و ارباب نظر قرار دهند». و بالاخره از نظر امام: «حج، بسان قرآن است که همه از آن بهرهمند مىشوند ولى اندیشمندان و غوّاصان و درد آشنایان امّت اسلامى، اگر دل به دریاى معارف آن بزنند و از نزدیک شدن و فرو رفتن در احکام و سیاستهاى اجتماعى آن نترسند از صدف این دریا گوهرهاى هدایت و رشد و حکمت و آزادگى را بیشتر صید خواهند نمود و از زلال حکمت و معرفت آن تا ابد سیراب خواهند شد».14 صلىاللَّه على روحک و بدنک یا امام، آیا مىشود زیباتر، جامعتر و دقیقتر از این، در باره فلسفه حج سخن گفت؟ امام اضافه مىکنند: «ولى چه باید کرد؟ و این غم بزرگ را کجا باید برد؟ که حج بسان قرآن مهجور گردیده است». «حج بىروح و بىتحرک و قیام، حج بىبرائت، حج بىوحدت و حجى که از آن هدم کفر و شرک برنیاید حج نیست». عزیزان! شما مىتوانید این غم را از روح مطهّر امام پاک کنید. امام از میان ما رفت ولى رسالت او بر دوش تک تک ما سنگینى مىکند. امام باقر - ع - جد بزرگوار امام امّت، همه این حرفها را در یک جمله خلاصه کرده و در آن روزگار خفقان و سلطه حکومتهاى جائر بر جهان اسلام، فرمود: «اِنّما اُمِرَ الناسُ اَنْ یأتوا هذِهِ الأحجارَ فَیَطُوفُوا بِها ثُمّ یأتونا فَیُخْبِرُونا بِولایَتِهم و یَعْرِضُوا عَلینا نصرهم».15 «به مردم دستور داده شد که بیایند این سنگها را ببینند و دور آنها بگردند، براى اینکه در کنارش نزد ما - رهبر معصوم جهان اسلام - بیایند و خود را عرضه کنند، کمک خود را به ما اعلام کنند، و ما را در جریان مخالفت خود با بتهاى جاندار حاکم بر جامعه اسلامى بگذارند». امام باقر - ع - تعبیر به «احجار» مىکند؛ یعنى حجى که فلسفه نداشته باشد، حجى که همراه با فلسفه حج ابراهیمى نباشد زیارت سنگ است. امام امّت فرمود: «در این مقطع زمانى، تکلیف الهى حجاج است که اگر مطلبى از گویندگان شنیدند که بوى ایجاد اختلاف بین صفوف مسلمانان را مىدهد، انکار کنند و برائت از کفار و سردمداران آن را از وظایف خود در مواقف کریمه بدانند، تا حج آنها، حج ابراهیمى (ابوالأنبیا) و حج محمدى - ص - باشد، والا، «ما اکثَر الضجیجُ و اَقلَّ الحجیج» در باره آنان صادق است».16 این بخشى از مسائل پیرامون فلسفه حج و مبانى حج ابراهیمى از دیدگاه امام است. محتواى حج هم همینطور است. براساس این فلسفه و این مبنا، محتوا فرق مىکند، زائران، خدمتگزاران و کارگزارانش هم فرق مىکند. جملهاى در رابطه با محتواى حج عرض مىکنم و سخنم را پایان مىدهم. محتواى حج ابراهیمى از تَلْبِیه گرفته تا رَمْى جَمَرات با حج غیرابراهیمى متفاوت است. از دیدگاه امام، تمام اعمال، حرکات و سکنات حج، محتواى خاص، زنده، آموزنده و حرکت آفرین خودش را دارد و زائر وقتى مىگوید: «لبیّکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْک، لَبَّیْکَ لا شَریکَ لک لبیک،...» زمانى صادقانه و حقیقى است که گوینده لبّیک، نداى حق را به گوش جان بشنود و به دعوت «اللَّه» تعالى پاسخ مثبت دهد. مسأله، مسأله حضور در محضر است. لبیک را کسى مىتواند بگوید که احساس حضور کند، شما هیچوقت در داخل اتاق دربسته که کسى نیست و مخاطبى حضور ندارد، نمىگوئید «بله»!. بله، به کسى مىگوئید که حضور دارد و شما را صدا مىزند، صدا و دعوت او را بصورت شهود مىبینید و مىشنوید: مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گوئى که گوینده در این محضر از خود بىخود شده است. خدایا! آیا مىشود براى یک لحظه هم که شده معناى حقیقى حج را و معناى حقیقى احرام را و مفهوم لبیک را درک کنیم؟ امام عزیز بگونهاى تصویر مىکند که گوئى گوینده لبّیک در محضر خدا از خود بىخود شده و در جوار او، دعوت را تکرار مىکند و به دنبالش سلب شریک، به معناى مطلق آن مىنماید؛ یعنى خدایا من مطلقاً براى تو شریک قائل نیستم، من هوسم را، هوایم را فداى تو مىکنم، من دست از طاغوتها و طاغوتچهها برداشتهام، فقط به تو پاسخ مثبت مىدهم؛ همانطور که امام صادق - ع - در آن حدیث منسوب به آن حضرت فرمود: «وَ اَحْرِم عَن کلّ شَىء یَمْنَعُکَ مِن ذِکِر اللَّهِ وَ یَحْجُبُکَ عَن طاعَتِهِ». «موقعىکه مىخواهى احرام ببندى، احرام از غیر خدا ببند.» «کلّما شَغَلک عَنِ اللَّهِ هُوَ صَنَمُک». «هر چه براى تو دلبستگى ایجاد کرده بت تو است». هر چه که تو را از یاد خدا غافل و از محضر او دور مىکند. میان تو و طاعت خدا حجاب مىشود و... از همه آنها احرام ببند، همه آنها را بر خودت حرام کن، موقعى که لبیک مىگوئى: «وَ لبِ17، صادقة، خالصة ذاکیة لِلّه - عزّو جلّ - فى دَعوَتِک متمَسِّکاً بالعروة الوثقى»، در حالى که به عروةالوثقاى ولایت چسبیدى - که همان تعیین کننده سیاسى اصلى حج است - خالصانه و صادقانه، به خدا لبیک بگو. و بگو خدایا! من آمدهام به تو «لبیک» و به غیر تو «نه» بگویم. خدایا! آنطور که اولیایت حج را مىفهمند و از آن بهره مىگیرند، ما را از حج بهرهمند بگردان. خدایا! به ما توفیق ده که حج را آنگونه که امام عزیز که در محضرش هستیم و روح مطهرش ناظر ما و محیط به ما است و طریقه این حج را ترسیم کرده است، به جا آوریم. خدایا! انقلاب ما را به انقلاب جهانى امام زمان - عجّ - متصل و رهبر عزیز انقلاب حضرت آیةاللَّه خامنهاى را مؤید و منصور بگردان. السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته پاورقىها: - 1 - «یادآور وقتى را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این شهر مکّه را مکان و محل امن قرار ده، من و فرزندانم را از پرستش بتان دور دار». - ابرهیم: 35 - 2 - پیام استقامت ص 7 . 3 - «به حج چه که حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمین باید ستاند». (پیام استقامت ص 7) 4 - «به حج چه که مسلمانان باید به عنوان یک نیروى بزرگ و قدرت سوّم جهان، خودنمایى کنند؟!» (پیام استقامت ص 7) 5 - «به حج چه که مسلمانان را علیه حکومتهاى وابسته بشوراند». (پیام استقامت ص 7) 6 - پیام استقامت ص 8 . 7 - همان. 8 - صحیفه نور، ج 18 ، ص 67 . 9 - مائده: 97 . 10 - صحیفه نور، ج 19 ، ص 43 . 11 - صحیفه نور، ج 19 ، ص 43 . 12 - حج: 26 . 13 - صحیفه نور، ج 18 ، ص 87 . 14 - پیام استقامت، ص 8 . 15 - بحارالانوار، ج 96 ، ص 374 . (ط . بیروت) 16 - صحیفه نور، ج 19 ، ص 46 . 17 - بمعنى اجابةٍ .
تعیین سمت قبله مدینه
توسط پیامبر اسلام - صلىاللَّه علیه و آله و سلم -
حسن حسنزاده آملى «قدنرى تقلب وجهک فىالسماء فلنولینک قبلة ترضیها فول وجهک شطر المسجد الحرام»1 بدواً در بیان معجزه قولى و فعلى به اختصار گوییم: معجزات سفراى الهى، «قولى» و «فعلى» است. معجزات فعلى تصرف در مادّه کائنات و تسخیر آنها به قوت ولایت تکوینى انسان کامل، به اذناللَّه تعالى است. و معجزات قولى علوم و معارف و حقایقى است که از حظایر قدس ملکوت بر آنان نازل شده است. سر سلسله معجزات قولى پیغمبر خاتم - ص - قرآن مجید است که معجزه باقیه آن حضرت است. معجزات فعلى، موقت و محدود به زمان، مکان و زودگذرند و بعد از وقوع، فقط عنوان تاریخى و سِمَت خبرى دارند، به خلاف معجزات قولى که در همه اعصار و قرون معجزهاند و براى همیشه باقى و برقرار. معجزات، فعلى براى عوام است که با محسوسات آشنایند و با آنها اُلفت گرفته و خو کردهاند، این فرقه باید با «حواس» ادراک کنند تا باورشان آید؛ ولى خواص را که قوّه عاقله و متفکره پیکر مدینه فاضله انسانىاند، علوم و معارف به کار آید. این طایفه، معجزات قولى را که مائدههاى آسمانى و مأدبههاى روحانىاند، طلب کنند. نکته سنج و زبان فهم و گوهر شناسند و مىدانند که کالاى علم کجایى است و چگونه کالایى است. به قول خواجه طوسى در شرح اشارات:2 «الخواصّ للقولیة اطوع، و العوام للفعلیة اطوع». یا به گفته ملّاى رومى:
پند فعلى خلق را جذّابتر
کو رسد در جان هر با گوش و کر
قبله مدینه طیّبه، تنها معجزه فعلىِ باقىِ رسولاللَّه - ص - است که بدون اِعمال آلات نجومى و قواعد هیوى و یا در دست داشتن زیج3 و دیگر منابع طول و عرض جغرافیایى، آن را در غایت دقت و استوا تعیین کرد و به سوى کعبه ایستاد و فرمود: «محرابى على المیزاب». رسولاللَّه - ص - پس از آن که مبعوث به رسالت شد، سیزده سال در مکه و چند ماه در مدینه به سوى بیتالمقدس نماز مىخواند. ولى در مکه خانه کعبه را بین خود و بیتالمقدس قرار مىداد و این عمل در مدینه میسور نبود؛ زیرا اگر کسى در مدینه مواجه مکه باشد، ناچار باید بیتالمقدس را پشتسر قرار دهد و بالعکس، اما در مکه مىتواند در طرف جنوب خانه کعبه، هم به سوى کعبه باشد و هم به سوى بیتالمقدس؛ چون عرض مکه 21 درجه و 25 دقیقه است و طول آن از گِرِنْویچ 39 درجه و 50 دقیقه. و عرض مدینه 25 درجه و طول آن 40 درجه. و عرض بیتالمقدس 31 درجه و 47 دقیقه و طول آن 35 درجه و 15 دقیقه است. پس مکه و مدینه تقریباً در سطح یک دایره نصفالنهارند؛ زیرا تفاوت بینالطولین بغایت اندک است و مدینه تقریباً در شمال شرقى مکه واقع است و بیتالمقدس در شمال غربى مدینه، بلکه در شمال غربى مکه واقع است بدین صورت:
بیتالمقدس
مدینه مکه مشرقمغرب
-
خط استواء
قبله مدینه آن چنان که پیغمبر اکرم - ص - به سوى آن نماز خوانده است، تا امروز (ششم شعبانالمعظم 1401 هجرى قمرى مطابق با 1360 شمسى) به حال خود باقى است، و دانشمندان ریاضى به نام - که برخى از آنان را نام خواهیم برد - با قواعد ریاضى قبله مدینه را چنان یافتند که رسولاللَّه بدون آنها یافت و این ممکن نیست مگر به وحى و الهام ملکوتى. سمت قبله هر نقطه روى کره را، از دو قوس تحصیل مىکردند: یکى از آن دو قوس، عرض بلد است که دورى آن نقطه تا خط استوا - که مبدأ عرض است - مىباشد، و دیگرى دورى آن نقطه تا مبدأ طول است، به تفصیلى که در کتب فن مذکور است. از مدینه تا مکه به مسافت قریب صد فرسنگ است، هیچ کس نقل نکرده است که رسولاللَّه به قواعد ریاضى و آلات نجومى توسل جسته باشد. با این که در مراقبت به تمام احوال و اوضاع آن جناب اهتمامى اکید و شدید داشتند چنانکه کتابهاى سیره، شهودى عادلاند و شمائل محمدیه ترمذى، بر گفتار ما حجّتى قاطع، که پنجاه و چهار باب است؛ حتى بابى در نعلین و بابى در انگشترى آن جناب است. وقتى تا این امور تبویب و تنظیم شده است، اگر در باره تحصیل سمت قبل، آلات و ادوات ریاضى و کتب فن به کار مىبرد، مىنگاشتند. حق آن است که سعدى در اول بوستان گفت: یتیمى که ناخوانده ابجد درست کتبخانه هفت اقلیم شست و یا آن که حافظ گفت:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسألهآموز صد مدرّس شد
چون مدینه و مکه تقریباً در سطح یک دایره نصفالنهار قرار گرفتهاند و اندکى طول مدینه از مکه بیشتر و عرض مدینه نیز قریب چهار درجه بیشتر از مکه است، رسولاللَّه فرمود: «محرابى على المیزاب» که به استقبال ناودان ایستاد؛ چه قبله مدینه اندکى از جنوب به سوى مغرب منحرف است؛ زیرا که ناودان کعبه در جانب غربى کعبه است. علامه ابوریحان بیرونى در قانون مسعودى که مِجَسطى4 اسلامى است، طول مکه را از ساحل اقیانوس غربى 67 درجه و عرض آن را 21 درجه و 20 دقیقه و طول مدینه را 67 درجه و 30 دقیقه و عرض آن را 24 درجه آورده است که مکه و مدینه در سطح یک دایره نصفالنهار قرار گرفتهاند و تفاوت کمتر از ربع درجه است. علامه ناصر خسرو علوى در سیاحتنامه گوید: «مدینه شهرى است بر کناره صحرایى نهاده و آنجا قبله سوى جنوب افتاده است». و این هر دو دانشمند نامور اسلامى، بحق سخن گفتهاند و اطلسهاى متأخرین و معاصرین، موافق و معاضد آن است. زیج هندى طول مکه را 77 درجه و مدینه را 75 درجه و 20 دقیقه از جزایر خالدات ضبط کرده است که تفاوت میان نصفالنهار مکه و مدینه یک درجه و 40 دقیقه است و این محاسبه نیز قریب با واقع است. ما چون در این مسأله در کتاب «دروس معرفةالوقت و القبله» به تفصیل بحث کردهایم، در این وجیزه، به همین قدر اکتفا مىکنیم. تعیین طول و عرض بلاد چنانکه گفتهایم، براى تحصیل سمت قبله، دو قوس به کار مىبردند، بلکه مطلقاً براى تعیین هر محلى بر روى کره زمین، آن دو قوس را به کار مىبردند. یکى از آن دو قوس، قوسى از دایره نصفالنهار که عرض اماکن از آن تعیین مىگردد و دیگر قوسى از دایره طول است. مبدأ عرض، خواه شمالى و خواه جنوبى، دایره استواىِ ارضى است که به خط استوا اشتهار دارد و در سطح خط استواى سماوى اعنى دایره معدل النهار واقع است. و چون معدلالنهار و دایره استواى ارضى در یک سطح هستند و عرض بلد اقصر قوسى از دایره نصفالنهار است که محصور میان سمت رأس و معدلالنهار یا محصور میان قطب معدلالنهار و دایره افق است دوایر نصفالنهار را در کرههاى ارضى روى زمین فرض و ترسیم کردهاند که محل توقف شخص و یا قاعده شاخص به منزله سمت رأس است؛ زیرا که در محاذاة آن است. قوس عرض بلند را به چندین طریق تحصیل مىکردند از آن جمله: به طریق ارتفاع شمس، هنگام وقوع آن به اول حمل و وصول آن به دایره نصفالنهارِ بلدِ مفروض، چه مدار شمس در آن روز، مدار معدلالنهار است و قوس ارتفاع شمس در آن هنگام وصول به نصفالنهار قوس غایت ارتفاع شمس است که مساوى با تمام عرض بلد است و چون از 90 طرح گردد باقى قوس عرض بلد خواهد بود. و از آن جمله سهلتر از طریق مذکور، به طریق ارتفاع قطب معدلالنهار است که قوس ارتفاع مساوى با خود عرض بلد است. و به طریق دیگر که در کتب مبسوطه مسطور است و ما به اکثر آنها در کتاب «دروس معرفة الوقت و القبله» متعرض شدهایم. طول بلد فاصله آن تا مبدأ طول است، خواه شرقى مبدأ طول باشد و خواه غربى آن. اغلب قدما مبدأ طول را از غایت نقطه غربى، یعنى از جزیره «فرو» که «هرو» نیز مىنامند و یکى از جزایر خالدات در اقیانوس اطلس در سواحل آفریقا است، مىگرفتند. طول غربى فرو از گرنویچ 18 درجه و 7 دقیقه و 5 ثانیه است و عرض شمالى آن 27 درجه و 45 دقیقه و 8 ثانیه مىباشد. قدما در تعیین طول بلاد، بسیار در زحمت بودند، مثلاً از «انخساف قمر» طول بلاد را تحصیل مىکردند و از این روى اشتباه کلّى در عمل روى مىآورد؛ لذا در طول بسیارى از بلاد اختلاف فاحش دارند؛ چنانکه میان آنان و دانشمندان هیوى و جغرافیادانانِ جدید، در طول بسیارى از بلاد نیز خلاف است. امروز تعیین طول بلاد به وسیله تلگراف آسان است و در زمان قدیم که تلگراف نبود، در زحمت بودند. ریاضىدان رصدىِ بزرگ، مرحوم غلامحسین جونفورى که از مفاخر عالم اسلام و از اعاظم علماى امامیه است، در باب پانزدهم مقاله سوم زیج جامع بهادرى سه طریق در تحصیل طول بلد ذکر کرده است: طریق نخستین آن از خسوف قمر است و در بیان آن فرمود:5 «راصدى در موضعى باشد که آن را مبدأ طول گردانیده باشند، و راصد دیگر در موضع مطلوب الطول باشد، و در شبى که خسوف قمر واقع شود، هر دو راصد را باید که رصد زمانه هر یک از بدو خسوف و بدو مکث و بدو انجلا و تمام انجلا به آلات صحیحه بکنند. اگر ساعات متناظرین هر دو راصد، متساوى باشند در این صورت، هر دو موضع متحدالطول و تحت یک دایره نصفالنهار باشند، و اگر ساعات دو هنگام متناظره متفاوت باشند، زمانه تفاوت را اگر محسوب به ساعات مستوى باشد، در 15 ضرب کنند تا درجات و کسور تفاوت طولین بهم رسد. پس اگر تفاضل زمانه موضع مطلوبالطول را باشد، طولش شرقى بود والا غربى، و همچنین اگر موضعى معلومالطول باشد و موضع دیگر غیر معلومالطول، اول درجات و کسور طولى مابین این دو موضع معلوم کنند، اگر موضع مجهولالطول شرقى باشد حاصل را بر طول معلوم افزایند و اگر غربى باشد بکاهند، مطلوب به هم رسد».انتهى از این طریق چنانکه ملاحظه مىفرمایید، طول «تقریبىِ» اماکن تحصیل مىگردد نه «تحقیقى» آن؛ زیرا تشخیص زمان حقیقى بدو خسوف قمر با چشم عادى غیر مسلح میسور نیست و چه بسا که اوضاع جوّى هم این مشکل را دشوارتر کند و... علت اختیار خسوف قمر در تعیین طول
بلاد
بیان: علت اختیار و انتخاب «خسوف قمر» در تعیین اطوال بلاد و عدم اختیار «کسوف شمس»، این است که چون شمس به ذات خود ضیاء است و از نیّر دیگرى کسب نور نمىکند و کسوف شمس، حائل شدن جرم ماه بین ناظر و شمس است، لذا کسوف در آفاق به سبب اختلاف منظر، مختلف مىگردد. بطورى که در یک افق ممکن است کسوفِ کلى وقوع یابد و همین کسوف در آفاق دیگر با تفاوتهاى گوناگون جزئى باشد و در آفاقى دیگر اصلاً کسوف واقع نشود، به خلاف خسوف قمر، زیرا قمر به ذات خود ضیاء نیست و نورش مکتَسَب از خورشید است؛ لذا وقتى در ظل ارض افتاد، خواه کلى و خواه جزئى، واقعاً بىنور است و اختلاف منظرها در آفاق، دخل و تأثیرى در آن ندارد، مگر این که به حسب اختلاف طول بلاد که موجب تقدم و تأخر طلوع اجرام سماوى است، مقدار منخسف قمر مختلف نماید، مثلاً در افقى خسوف کلّى باشد و در افق دیگر، مخالف او به حسب طول، خسوف جزئى که قمر در حالى که مقدارى از آن منخسف شده طلوع کرده باشد و به همین قیاس که به حسب اختلاف در طول مقدار منخسف آن متفاوت دیده شود. ولى اختلاف در طول بلاد در انخساف واقعى قمر اثرى ندارد چنانکه در اختلاف عرض هم ندارد، به اخلاف انکساف شمس که اختلاف عروض بلاد در انکساف واقعى شمس اثر دارد و آن هم از اختلاف منظر است که گفتهایم. و علت اختیار کردن عدد 15 این است که چون مدارات یومى هر یک به سیصد و شصت درجه منقسماند و یک شبانه روز بطور مساوى به 24 قسم، تقسیم مىکنند، حصه هر ساعت زمانى 15 درجه فلکى مىگردد (15=24:360) و هر یک درجه فلکى به چهار دقیقه زمانى و یک دقیقه فلکى به چهار ثانیه زمانى. این در صورتى است که ساعات مستویه باشد، و اگر ساعات معوجه باشد هر یک از شبانهروز در تمام فصول سال به 12 قسمت تقسیم مىگردد و در این صورت گاهى که شب و روز با هم برابر باشند که اول حمل و اول میزان است هر قسم از اقسام ساعات معوجه نیز، 15 درجه است و به غیر از آن دو شبانهروز، درجات ساعات معوجه متفاوت است و به همین جهت که تفاوت دارند معوجه نامیدهاند که اعوجاج در مقابل استواى ساعات مستویه است. در همین موضوع تقریبى بودن طول بلاد، در جداول زیجات و دفاتر قدما، راصد مذکور در همان زیج نامبرده6 گوید: مؤلف به خدمت هر آشناى فن، مکرر عرضه مىدهد که: فن اقالیم به نسبت کسى که او را سیر اتفاق نیفتاده باشد از قبیل علوم منقوله است و آنچه آن را به خبر دریافته است از آلات رصدیه تصدیق آن نمىتواند کرد مگر وقتى که به بقعه مخبر عنها برسد و آنچه فى زماننا هذا در دفاتر ما ارقام اطوال و عروض بلدان یافته مىشود، اکثر آن مختلف است که غایت تفاوت اختلاف تقریباً به دو درجه مىرسد. نادرتر آن که کرات ارضى که اذکیاى فرنگ ترتیب دادهاند عهود هر کدام که مختلف است، در آن نیز اختلاف مشهود است. غرضم از تعرض بحثِ طول و عرض، این است که انسان بدون به کار بردن قوسهاى طول و عرض و ادوات نجومى، به فاصله صد فرسنگ بر خطى قرار بگیرد و مواجه ناودان کعبه بایستد و بگوید: «محرابى على المیزاب»! و براى دیگران با به کار بردن آلات و قواعد ریاضى میسور نباشد، این انسانى است که: «ینظر بنوراللَّه» و همه اقوال و احوال و افعالش به همین مثابت است چنان که فنان و خریت هر فن در برابر او زبون است. مرحوم مجلسى7، به ظاهر برخى از جداول طول و عرض بلاد که در دست داشت قبله کنونى مدینه را به 37 درجه از جنوب به مشرق منحرف دانسته است و پنداشته که سلاطین جور سمت اصلىِ قبله مدینه را تحریف کردهاند؛ ولى این زعمى نادرست است و چنانکه گفتهایم قبله مدینه بصورت خود باقى است و محاسبه ابوریحان بیرونى در قانون مسعودى و نظر ناصر خسروىِ علوى در سیاحتنامه و زیج هندى و همچنین بسیارى از محاسبات متأخرین، نیک موافق با آن است که درست عمل کردهاند و اگر محاسبهاى مخالف است در آن اشتباه راه یافته است، هر چند خریت در صناعت باشد. فرهاد میرزا در کتاب ارزشمندش8 عرض مکه مکرمه را 21 درجه و 33 دقیقه شمالى و طول آن را از گرنویچ، رصدخانه لندن 40 درجه و 10 دقیقه شرقى، و عرض مدینه منوره را 25 درجه شمالى و طول آن را 39 درجه و 55 دقیقه آورده است که تفاوت میان دو نصفالنهار مکه و مدینه 15 دقیقه است. و در اطلس ژنرال لاروس9 مکه و مدینه را تقریباً در یک خط نصفالنهار ترسیم کرده است. و این گفتار جام و کار اطلس همان است که ناصر خسرو در هزار سال قبل از این، در سیاحتنامه گفته است (قبله مدینه سوى جنوب افتاده است) و یا بیرونى پیش از ناصر در قانون مسعودى با جام جم به پانزده دقیقه فلکى اختلاف دارد. مبدأ طول در نظر قدما و متأخرین مبدأ طول را چنانکه گفتهایم، از غایت نقطه غربى بنام «هرو» که «فرو» هم گویند، مىگرفتند و آن از جزایر خالدات (کانارى) که جزایر «سعدا» نیز گویند، مىباشد و آن اکنون غیر معمور، بلکه مغمور در آب است و بین آن جزایر تا ساحل ده درجه است. بطلمیوس و پیروانش مبدأ طول را از آن جزایر مىگرفتند و پس از آنان، چون جزایر نامبرده در آب فرو رفته بود، مبدأ طول را از ساحل بحر مغرب گرفتهاند، چنانکه علامه بیرونى در قانون، مبدأ طول را ساحل گرفته است، لذا براى رفع التباس در جداول طول بلاد مبدأ طول را مقید کردهاند که: «جزایرى است» یا «ساحلى است». مبدأ طول را از غایت نقطه غربى گرفتند؛ چون طول کوکب یعنى تقویم آن به توالى است که از غرب به شرق است تا ارضیات بر وفق سماویات قرار گیرد. و دیگر این که تدوین جداول هم به یک روش خواهد بود و این کار در تسهیل محاسبه و عدم اضطراب خاطر دخلى به سزا دارد. قدماى هند مبدأ طول را از منتهاى عمارت در جناب شرق به نام «کنک دز» (دژ گنگ) گرفتند یا به علت این که به حسب مکان به آن نزدیک بودند، و یا به علت این که ازدیاد طول موافق جهت حرکت اولى است که از شرق به غرب و در اصطلاح به خلاف توالى است، و از این حیث باز ارضیات موافق سماویات است، و یا به علت این که جهت شرق را چون مطلع انوار است اشرف از مغرب مىدانستند، و یا به علت این که مشرق را یمین فلک مىدانستند و یمین اقوى الجانبین است. و بسیارى از متأخرین رصدخانه خودشان را مبدأ طول در زیجات قرار دادند، و در این ایام از گرینویچ و از پاریس مىگیرند. پاورقىها: - 1 - بقره: 142 . 2 - فصل 4 ، نمط 9 . 3 - زیج - جدولى که از روى آن، به حرکات سیّارات پى مىبرند. 4 - مأخوذ از یونانى، رسالهاى در علم نجوم. 5 - ص 79 . 6 - ص 392 . 7 - بحار، ج 22 ، ص 100 ، ط کمپانى. 8 - جام جم، ص 616 - 615 ، چاپ سنگى. 9 - حژژسرژچب ذچژحرحاً ژچذسا ص 137 .
تعیین سمت قبله مدینه
توسط پیامبر اسلام - صلىاللَّه علیه و آله و سلم -
حسن حسنزاده آملى «قدنرى تقلب وجهک فىالسماء فلنولینک قبلة ترضیها فول وجهک شطر المسجد الحرام»1 بدواً در بیان معجزه قولى و فعلى به اختصار گوییم: معجزات سفراى الهى، «قولى» و «فعلى» است. معجزات فعلى تصرف در مادّه کائنات و تسخیر آنها به قوت ولایت تکوینى انسان کامل، به اذناللَّه تعالى است. و معجزات قولى علوم و معارف و حقایقى است که از حظایر قدس ملکوت بر آنان نازل شده است. سر سلسله معجزات قولى پیغمبر خاتم - ص - قرآن مجید است که معجزه باقیه آن حضرت است. معجزات فعلى، موقت و محدود به زمان، مکان و زودگذرند و بعد از وقوع، فقط عنوان تاریخى و سِمَت خبرى دارند، به خلاف معجزات قولى که در همه اعصار و قرون معجزهاند و براى همیشه باقى و برقرار. معجزات، فعلى براى عوام است که با محسوسات آشنایند و با آنها اُلفت گرفته و خو کردهاند، این فرقه باید با «حواس» ادراک کنند تا باورشان آید؛ ولى خواص را که قوّه عاقله و متفکره پیکر مدینه فاضله انسانىاند، علوم و معارف به کار آید. این طایفه، معجزات قولى را که مائدههاى آسمانى و مأدبههاى روحانىاند، طلب کنند. نکته سنج و زبان فهم و گوهر شناسند و مىدانند که کالاى علم کجایى است و چگونه کالایى است. به قول خواجه طوسى در شرح اشارات:2 «الخواصّ للقولیة اطوع، و العوام للفعلیة اطوع». یا به گفته ملّاى رومى:
پند فعلى خلق را جذّابتر
کو رسد در جان هر با گوش و کر
قبله مدینه طیّبه، تنها معجزه فعلىِ باقىِ رسولاللَّه - ص - است که بدون اِعمال آلات نجومى و قواعد هیوى و یا در دست داشتن زیج3 و دیگر منابع طول و عرض جغرافیایى، آن را در غایت دقت و استوا تعیین کرد و به سوى کعبه ایستاد و فرمود: «محرابى على المیزاب». رسولاللَّه - ص - پس از آن که مبعوث به رسالت شد، سیزده سال در مکه و چند ماه در مدینه به سوى بیتالمقدس نماز مىخواند. ولى در مکه خانه کعبه را بین خود و بیتالمقدس قرار مىداد و این عمل در مدینه میسور نبود؛ زیرا اگر کسى در مدینه مواجه مکه باشد، ناچار باید بیتالمقدس را پشتسر قرار دهد و بالعکس، اما در مکه مىتواند در طرف جنوب خانه کعبه، هم به سوى کعبه باشد و هم به سوى بیتالمقدس؛ چون عرض مکه 21 درجه و 25 دقیقه است و طول آن از گِرِنْویچ 39 درجه و 50 دقیقه. و عرض مدینه 25 درجه و طول آن 40 درجه. و عرض بیتالمقدس 31 درجه و 47 دقیقه و طول آن 35 درجه و 15 دقیقه است. پس مکه و مدینه تقریباً در سطح یک دایره نصفالنهارند؛ زیرا تفاوت بینالطولین بغایت اندک است و مدینه تقریباً در شمال شرقى مکه واقع است و بیتالمقدس در شمال غربى مدینه، بلکه در شمال غربى مکه واقع است بدین صورت:
بیتالمقدس
مدینه مکه مشرقمغرب
-
خط استواء
قبله مدینه آن چنان که پیغمبر اکرم - ص - به سوى آن نماز خوانده است، تا امروز (ششم شعبانالمعظم 1401 هجرى قمرى مطابق با 1360 شمسى) به حال خود باقى است، و دانشمندان ریاضى به نام - که برخى از آنان را نام خواهیم برد - با قواعد ریاضى قبله مدینه را چنان یافتند که رسولاللَّه بدون آنها یافت و این ممکن نیست مگر به وحى و الهام ملکوتى. سمت قبله هر نقطه روى کره را، از دو قوس تحصیل مىکردند: یکى از آن دو قوس، عرض بلد است که دورى آن نقطه تا خط استوا - که مبدأ عرض است - مىباشد، و دیگرى دورى آن نقطه تا مبدأ طول است، به تفصیلى که در کتب فن مذکور است. از مدینه تا مکه به مسافت قریب صد فرسنگ است، هیچ کس نقل نکرده است که رسولاللَّه به قواعد ریاضى و آلات نجومى توسل جسته باشد. با این که در مراقبت به تمام احوال و اوضاع آن جناب اهتمامى اکید و شدید داشتند چنانکه کتابهاى سیره، شهودى عادلاند و شمائل محمدیه ترمذى، بر گفتار ما حجّتى قاطع، که پنجاه و چهار باب است؛ حتى بابى در نعلین و بابى در انگشترى آن جناب است. وقتى تا این امور تبویب و تنظیم شده است، اگر در باره تحصیل سمت قبل، آلات و ادوات ریاضى و کتب فن به کار مىبرد، مىنگاشتند. حق آن است که سعدى در اول بوستان گفت: یتیمى که ناخوانده ابجد درست کتبخانه هفت اقلیم شست و یا آن که حافظ گفت:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسألهآموز صد مدرّس شد
چون مدینه و مکه تقریباً در سطح یک دایره نصفالنهار قرار گرفتهاند و اندکى طول مدینه از مکه بیشتر و عرض مدینه نیز قریب چهار درجه بیشتر از مکه است، رسولاللَّه فرمود: «محرابى على المیزاب» که به استقبال ناودان ایستاد؛ چه قبله مدینه اندکى از جنوب به سوى مغرب منحرف است؛ زیرا که ناودان کعبه در جانب غربى کعبه است. علامه ابوریحان بیرونى در قانون مسعودى که مِجَسطى4 اسلامى است، طول مکه را از ساحل اقیانوس غربى 67 درجه و عرض آن را 21 درجه و 20 دقیقه و طول مدینه را 67 درجه و 30 دقیقه و عرض آن را 24 درجه آورده است که مکه و مدینه در سطح یک دایره نصفالنهار قرار گرفتهاند و تفاوت کمتر از ربع درجه است. علامه ناصر خسرو علوى در سیاحتنامه گوید: «مدینه شهرى است بر کناره صحرایى نهاده و آنجا قبله سوى جنوب افتاده است». و این هر دو دانشمند نامور اسلامى، بحق سخن گفتهاند و اطلسهاى متأخرین و معاصرین، موافق و معاضد آن است. زیج هندى طول مکه را 77 درجه و مدینه را 75 درجه و 20 دقیقه از جزایر خالدات ضبط کرده است که تفاوت میان نصفالنهار مکه و مدینه یک درجه و 40 دقیقه است و این محاسبه نیز قریب با واقع است. ما چون در این مسأله در کتاب «دروس معرفةالوقت و القبله» به تفصیل بحث کردهایم، در این وجیزه، به همین قدر اکتفا مىکنیم. تعیین طول و عرض بلاد چنانکه گفتهایم، براى تحصیل سمت قبله، دو قوس به کار مىبردند، بلکه مطلقاً براى تعیین هر محلى بر روى کره زمین، آن دو قوس را به کار مىبردند. یکى از آن دو قوس، قوسى از دایره نصفالنهار که عرض اماکن از آن تعیین مىگردد و دیگر قوسى از دایره طول است. مبدأ عرض، خواه شمالى و خواه جنوبى، دایره استواىِ ارضى است که به خط استوا اشتهار دارد و در سطح خط استواى سماوى اعنى دایره معدل النهار واقع است. و چون معدلالنهار و دایره استواى ارضى در یک سطح هستند و عرض بلد اقصر قوسى از دایره نصفالنهار است که محصور میان سمت رأس و معدلالنهار یا محصور میان قطب معدلالنهار و دایره افق است دوایر نصفالنهار را در کرههاى ارضى روى زمین فرض و ترسیم کردهاند که محل توقف شخص و یا قاعده شاخص به منزله سمت رأس است؛ زیرا که در محاذاة آن است. قوس عرض بلند را به چندین طریق تحصیل مىکردند از آن جمله: به طریق ارتفاع شمس، هنگام وقوع آن به اول حمل و وصول آن به دایره نصفالنهارِ بلدِ مفروض، چه مدار شمس در آن روز، مدار معدلالنهار است و قوس ارتفاع شمس در آن هنگام وصول به نصفالنهار قوس غایت ارتفاع شمس است که مساوى با تمام عرض بلد است و چون از 90 طرح گردد باقى قوس عرض بلد خواهد بود. و از آن جمله سهلتر از طریق مذکور، به طریق ارتفاع قطب معدلالنهار است که قوس ارتفاع مساوى با خود عرض بلد است. و به طریق دیگر که در کتب مبسوطه مسطور است و ما به اکثر آنها در کتاب «دروس معرفة الوقت و القبله» متعرض شدهایم. طول بلد فاصله آن تا مبدأ طول است، خواه شرقى مبدأ طول باشد و خواه غربى آن. اغلب قدما مبدأ طول را از غایت نقطه غربى، یعنى از جزیره «فرو» که «هرو» نیز مىنامند و یکى از جزایر خالدات در اقیانوس اطلس در سواحل آفریقا است، مىگرفتند. طول غربى فرو از گرنویچ 18 درجه و 7 دقیقه و 5 ثانیه است و عرض شمالى آن 27 درجه و 45 دقیقه و 8 ثانیه مىباشد. قدما در تعیین طول بلاد، بسیار در زحمت بودند، مثلاً از «انخساف قمر» طول بلاد را تحصیل مىکردند و از این روى اشتباه کلّى در عمل روى مىآورد؛ لذا در طول بسیارى از بلاد اختلاف فاحش دارند؛ چنانکه میان آنان و دانشمندان هیوى و جغرافیادانانِ جدید، در طول بسیارى از بلاد نیز خلاف است. امروز تعیین طول بلاد به وسیله تلگراف آسان است و در زمان قدیم که تلگراف نبود، در زحمت بودند. ریاضىدان رصدىِ بزرگ، مرحوم غلامحسین جونفورى که از مفاخر عالم اسلام و از اعاظم علماى امامیه است، در باب پانزدهم مقاله سوم زیج جامع بهادرى سه طریق در تحصیل طول بلد ذکر کرده است: طریق نخستین آن از خسوف قمر است و در بیان آن فرمود:5 «راصدى در موضعى باشد که آن را مبدأ طول گردانیده باشند، و راصد دیگر در موضع مطلوب الطول باشد، و در شبى که خسوف قمر واقع شود، هر دو راصد را باید که رصد زمانه هر یک از بدو خسوف و بدو مکث و بدو انجلا و تمام انجلا به آلات صحیحه بکنند. اگر ساعات متناظرین هر دو راصد، متساوى باشند در این صورت، هر دو موضع متحدالطول و تحت یک دایره نصفالنهار باشند، و اگر ساعات دو هنگام متناظره متفاوت باشند، زمانه تفاوت را اگر محسوب به ساعات مستوى باشد، در 15 ضرب کنند تا درجات و کسور تفاوت طولین بهم رسد. پس اگر تفاضل زمانه موضع مطلوبالطول را باشد، طولش شرقى بود والا غربى، و همچنین اگر موضعى معلومالطول باشد و موضع دیگر غیر معلومالطول، اول درجات و کسور طولى مابین این دو موضع معلوم کنند، اگر موضع مجهولالطول شرقى باشد حاصل را بر طول معلوم افزایند و اگر غربى باشد بکاهند، مطلوب به هم رسد».انتهى از این طریق چنانکه ملاحظه مىفرمایید، طول «تقریبىِ» اماکن تحصیل مىگردد نه «تحقیقى» آن؛ زیرا تشخیص زمان حقیقى بدو خسوف قمر با چشم عادى غیر مسلح میسور نیست و چه بسا که اوضاع جوّى هم این مشکل را دشوارتر کند و... علت اختیار خسوف قمر در تعیین طول
بلاد
بیان: علت اختیار و انتخاب «خسوف قمر» در تعیین اطوال بلاد و عدم اختیار «کسوف شمس»، این است که چون شمس به ذات خود ضیاء است و از نیّر دیگرى کسب نور نمىکند و کسوف شمس، حائل شدن جرم ماه بین ناظر و شمس است، لذا کسوف در آفاق به سبب اختلاف منظر، مختلف مىگردد. بطورى که در یک افق ممکن است کسوفِ کلى وقوع یابد و همین کسوف در آفاق دیگر با تفاوتهاى گوناگون جزئى باشد و در آفاقى دیگر اصلاً کسوف واقع نشود، به خلاف خسوف قمر، زیرا قمر به ذات خود ضیاء نیست و نورش مکتَسَب از خورشید است؛ لذا وقتى در ظل ارض افتاد، خواه کلى و خواه جزئى، واقعاً بىنور است و اختلاف منظرها در آفاق، دخل و تأثیرى در آن ندارد، مگر این که به حسب اختلاف طول بلاد که موجب تقدم و تأخر طلوع اجرام سماوى است، مقدار منخسف قمر مختلف نماید، مثلاً در افقى خسوف کلّى باشد و در افق دیگر، مخالف او به حسب طول، خسوف جزئى که قمر در حالى که مقدارى از آن منخسف شده طلوع کرده باشد و به همین قیاس که به حسب اختلاف در طول مقدار منخسف آن متفاوت دیده شود. ولى اختلاف در طول بلاد در انخساف واقعى قمر اثرى ندارد چنانکه در اختلاف عرض هم ندارد، به اخلاف انکساف شمس که اختلاف عروض بلاد در انکساف واقعى شمس اثر دارد و آن هم از اختلاف منظر است که گفتهایم. و علت اختیار کردن عدد 15 این است که چون مدارات یومى هر یک به سیصد و شصت درجه منقسماند و یک شبانه روز بطور مساوى به 24 قسم، تقسیم مىکنند، حصه هر ساعت زمانى 15 درجه فلکى مىگردد (15=24:360) و هر یک درجه فلکى به چهار دقیقه زمانى و یک دقیقه فلکى به چهار ثانیه زمانى. این در صورتى است که ساعات مستویه باشد، و اگر ساعات معوجه باشد هر یک از شبانهروز در تمام فصول سال به 12 قسمت تقسیم مىگردد و در این صورت گاهى که شب و روز با هم برابر باشند که اول حمل و اول میزان است هر قسم از اقسام ساعات معوجه نیز، 15 درجه است و به غیر از آن دو شبانهروز، درجات ساعات معوجه متفاوت است و به همین جهت که تفاوت دارند معوجه نامیدهاند که اعوجاج در مقابل استواى ساعات مستویه است. در همین موضوع تقریبى بودن طول بلاد، در جداول زیجات و دفاتر قدما، راصد مذکور در همان زیج نامبرده6 گوید: مؤلف به خدمت هر آشناى فن، مکرر عرضه مىدهد که: فن اقالیم به نسبت کسى که او را سیر اتفاق نیفتاده باشد از قبیل علوم منقوله است و آنچه آن را به خبر دریافته است از آلات رصدیه تصدیق آن نمىتواند کرد مگر وقتى که به بقعه مخبر عنها برسد و آنچه فى زماننا هذا در دفاتر ما ارقام اطوال و عروض بلدان یافته مىشود، اکثر آن مختلف است که غایت تفاوت اختلاف تقریباً به دو درجه مىرسد. نادرتر آن که کرات ارضى که اذکیاى فرنگ ترتیب دادهاند عهود هر کدام که مختلف است، در آن نیز اختلاف مشهود است. غرضم از تعرض بحثِ طول و عرض، این است که انسان بدون به کار بردن قوسهاى طول و عرض و ادوات نجومى، به فاصله صد فرسنگ بر خطى قرار بگیرد و مواجه ناودان کعبه بایستد و بگوید: «محرابى على المیزاب»! و براى دیگران با به کار بردن آلات و قواعد ریاضى میسور نباشد، این انسانى است که: «ینظر بنوراللَّه» و همه اقوال و احوال و افعالش به همین مثابت است چنان که فنان و خریت هر فن در برابر او زبون است. مرحوم مجلسى7، به ظاهر برخى از جداول طول و عرض بلاد که در دست داشت قبله کنونى مدینه را به 37 درجه از جنوب به مشرق منحرف دانسته است و پنداشته که سلاطین جور سمت اصلىِ قبله مدینه را تحریف کردهاند؛ ولى این زعمى نادرست است و چنانکه گفتهایم قبله مدینه بصورت خود باقى است و محاسبه ابوریحان بیرونى در قانون مسعودى و نظر ناصر خسروىِ علوى در سیاحتنامه و زیج هندى و همچنین بسیارى از محاسبات متأخرین، نیک موافق با آن است که درست عمل کردهاند و اگر محاسبهاى مخالف است در آن اشتباه راه یافته است، هر چند خریت در صناعت باشد. فرهاد میرزا در کتاب ارزشمندش8 عرض مکه مکرمه را 21 درجه و 33 دقیقه شمالى و طول آن را از گرنویچ، رصدخانه لندن 40 درجه و 10 دقیقه شرقى، و عرض مدینه منوره را 25 درجه شمالى و طول آن را 39 درجه و 55 دقیقه آورده است که تفاوت میان دو نصفالنهار مکه و مدینه 15 دقیقه است. و در اطلس ژنرال لاروس9 مکه و مدینه را تقریباً در یک خط نصفالنهار ترسیم کرده است. و این گفتار جام و کار اطلس همان است که ناصر خسرو در هزار سال قبل از این، در سیاحتنامه گفته است (قبله مدینه سوى جنوب افتاده است) و یا بیرونى پیش از ناصر در قانون مسعودى با جام جم به پانزده دقیقه فلکى اختلاف دارد. مبدأ طول در نظر قدما و متأخرین مبدأ طول را چنانکه گفتهایم، از غایت نقطه غربى بنام «هرو» که «فرو» هم گویند، مىگرفتند و آن از جزایر خالدات (کانارى) که جزایر «سعدا» نیز گویند، مىباشد و آن اکنون غیر معمور، بلکه مغمور در آب است و بین آن جزایر تا ساحل ده درجه است. بطلمیوس و پیروانش مبدأ طول را از آن جزایر مىگرفتند و پس از آنان، چون جزایر نامبرده در آب فرو رفته بود، مبدأ طول را از ساحل بحر مغرب گرفتهاند، چنانکه علامه بیرونى در قانون، مبدأ طول را ساحل گرفته است، لذا براى رفع التباس در جداول طول بلاد مبدأ طول را مقید کردهاند که: «جزایرى است» یا «ساحلى است». مبدأ طول را از غایت نقطه غربى گرفتند؛ چون طول کوکب یعنى تقویم آن به توالى است که از غرب به شرق است تا ارضیات بر وفق سماویات قرار گیرد. و دیگر این که تدوین جداول هم به یک روش خواهد بود و این کار در تسهیل محاسبه و عدم اضطراب خاطر دخلى به سزا دارد. قدماى هند مبدأ طول را از منتهاى عمارت در جناب شرق به نام «کنک دز» (دژ گنگ) گرفتند یا به علت این که به حسب مکان به آن نزدیک بودند، و یا به علت این که ازدیاد طول موافق جهت حرکت اولى است که از شرق به غرب و در اصطلاح به خلاف توالى است، و از این حیث باز ارضیات موافق سماویات است، و یا به علت این که جهت شرق را چون مطلع انوار است اشرف از مغرب مىدانستند، و یا به علت این که مشرق را یمین فلک مىدانستند و یمین اقوى الجانبین است. و بسیارى از متأخرین رصدخانه خودشان را مبدأ طول در زیجات قرار دادند، و در این ایام از گرینویچ و از پاریس مىگیرند. پاورقىها: - 1 - بقره: 142 . 2 - فصل 4 ، نمط 9 . 3 - زیج - جدولى که از روى آن، به حرکات سیّارات پى مىبرند. 4 - مأخوذ از یونانى، رسالهاى در علم نجوم. 5 - ص 79 . 6 - ص 392 . 7 - بحار، ج 22 ، ص 100 ، ط کمپانى. 8 - جام جم، ص 616 - 615 ، چاپ سنگى. 9 - حژژسرژچب ذچژحرحاً ژچذسا ص 137 .