آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

عبدالکریم بى‏آزار شیرازى‏ ایادى استعمار آنچنان میان شیعه و سنى در مناسک حج بیگانگى و تفرقه ایجاد کرده بودند که در موسم حج سال 1322 در مکه - حرم امن و امان و جایى که حتى حشرات و وحوش از تعرض در امانند - یک نفر شیعه را به حکم قاضى‏القضاتِ حجاز، به اتهام نجس کردن خانه خدا گردن زدند؛ به گمان اینکه حج شیعه، کربلا و نجف است و شیعه به مکه مى‏آید تا خانه خدا را نجس کند. حالت تهوع آن مرد شیعه را حمل بر نجس کردن خانه خدا کردند! در صورتى که اگر این مرد، شیعه نبود این سوء تفاهم پیش نمى‏آمد و اگر شیعه را آنطور که هست مى‏شناختند، این فاجعه تأسف‏انگیز روى نمى‏داد. این واقعه، یک فاجعه فردى نبود و بلکه نمونه‏اى بود از احساسات بى‏اساس مخالف و نحوه دادرسى اهل سنت نسبت به شیعه و زنگ خطرى براى خطرات بزرگتر به همین خاطر چند سال شیعیان از رفتن به مکّه خوددارى کردند. ملک سعود بن عبدالعزیز پادشاه سابق عربستان به تهران آمد، و ملاقات مهمى میان وى و دبیر کل دارالتقریب صورت گرفت. و طى چندین ساعت گفتگو ملک سعود را به سوء تفاهمات بى‏اساس علماى وهابى و اهداف تقریب، واقف کرد. ملک سعود براى جبران فاجعه‏اى که علماى وهابى مرتکب شده بودند چمدانى پر از هدایا که در آنها 15 جلد قرآن کریم و قطعاتى از روپوش خانه کعبه ضمیمه شده بود براى حضرت آیت‏اللَّه‏العظمى حاج آقا حسین بروجردى(ره) فرستاد. آیت‏اللَّه بروجردى بجز قرآنها و قطعات پرده خانه خدا، بقیه هدایا را همراه با نامه‏اى که اینک از نظر مى‏گذرانید توسط سفیر عربستان در تهران پس فرستادند و هدیه ملک سعود را با حدیث مفصلى که وحدت بخش شیعه و سنى در مراسم حج است، پاسخ دادند: «بسم‏اللَّه الرحمن الرحیم. سلام‏اللَّه علیکم و رحمته - أما بعد: فقد بلغنا کتابکم مع السید یوسف بوعلى، و معه حقیبة کبیرة ذکرتم أنها تحتوى على خمس عشرة نسخة من‏القرآن الکریم، و على قطع من حزام ستار الکعبة الشریفة، و على ... ... و أن جلالة الملک أمر بإرسالها إلىّ، فتحیرتُ فى الأمر لأن سیرتى عدم قبول الهدایا من الملوک و العظماء، ولکن اشتمال هذه الهدیة على‏القرآن الکریم و ستارالکعبة الشریفة؛ ألزمنى قبولها، فأخذت نسخ‏القرآن الکریم و القطع من حزام ستارالکعبة الشریفة، و أرسلت الحقیبة «بما بقى فیها» إلى جنابکم هدیة منى إلى شخصکم، لأکون على ذکر منکم فى أوقات الصلوات و الدعوات، و لما کان أمر الحج فى هذه السنین بید جلالة الملک؛ أرسلتُ حدیثاً طویلا فى صفة حج رسول‏اللَّه صلى‏اللَّه علیه وآله وسلم، رواها مسلم فى صحیحه و أبو داود فى سننه و یستفاد منه أکثر أحکام الحج إن لم یکن کلها، لترسله الى جلالة الملک هدیة منى إلیه، و تبلغه سلامى و تحیاتى، و أسأل اللَّه عز شأنه أن یؤلف بین قلوب المسلمین، و یجعلهم یداً واحدة على من سواهم، و یوجههم إلى أن یعملوا بقول اللَّه تعالى: «و اعتصموا بحبل‏اللَّه جمیعاً ولا تفرقوا» و أن یجتنبوا التدابر و التباغض و اتباعالشهوات الموجبة لافتراق الکلمة، و أن یلتزموا بقول‏اللَّه. «یأیها الذین آمنوا إذا ضربتم فى سبیل‏اللَّه فتبینوا، ولا تقولوا لمن ألقى إلیکم السلام لست مؤمناً تبتغون عرض‏الحیاة الدنیا». والسلام علیکم و رحمةاللَّه. حسین بروجردى‏
* * *
بسم‏اللَّه‏الرحمن الرحیم‏
سلام و درود خداوند بر شما باد اما بعد: نامه شما همراه با چمدانى بزرگ که نوشته بودید محتوى 15 نسخه قرآن کریم و تکه‏هایى از پرده کعبه شریف و هدایاى دیگر است توسط آقاى «یوسف بوعلى» رسید. مرقوم داشته بودید که جناب ملک، دستور داده‏اند که آنها را براى من بفرستید. در این امر تعجب کردم زیرا روش من این نیست که هدایاى پادشاهان و بزرگان را بپذیرم، ولى از آنجا که این هدیه مشتمل بر قرآن کریم و پرده کعبه شریف بود ملزم به قبول آن شدم و نسخ قرآن کریم و قطعات پرده کعبه شریف را برداشتم و چمدان را با محتویاتش هدیه‏اى باشد به جنابعالى از سوى من، باشد که مرا در اوقات نماز و دعا یاد کنید. و چون امر حج در این سالها به دست جناب ملک است، حدیثى طولانى در وصف و چگونگى حج پیامبر خدا(ص) را مى‏فرستم، که آن را مسلم در صحیحش و ابوداود در سننش روایت کرده است و بیشتر احکام حج از آن استفاده مى‏شود؛ اگر نگوییم تمامى احکام حج، تا هدیه‏اى باشد از جانب من براى جناب ملک. از خداوند عز شأنه مى‏خواهم که دلهاى مسلمانان را به یکدیگر پیوند دهد و آنان را در برابر بیگانگان، ید واحده قرار دهد، و متوجه عمل به فرموده خداى تعالى گرداند که مى‏فرماید: «واعتصما بحبل‏اللَّه جمیعاً ولا تفرقوا» «همگى به ریسمان محکم الهى چنگ زنید و پراکنده نشوید.» و از پشت کردن به یکدیگر و دشمنى و پیروى از هواهاى نفسانى که موجب افتراق کلمه مى‏شود اجتناب ورزند، و همگى به گفته خداوند ملزم شوند که مى‏فرماید: «یأیها الذین آمنوا إذا ضربتم فى سبیل‏اللَّه فتبیّنوا، ولا تقولوا لمن ألقى إلیکم السلام لست مؤمناً تبتغون عرض‏الحیاة الدنیا». «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که در راه خدا گام برمى‏دارید نسبت به طرف مقابل تحقیق کنید، و به کسى که اظهار صلح و اسلام مى‏کند نگویید: مسلمان نیستى، آن هم به طمع اینکه سرمایه ناپایدار دنیا را به غنیمت گیرید.» والسلام علیکم و رحمةاللَّه‏1 حسین بروجردى‏ حدیث اهدایى آیت‏اللَّه بروجردى به
برادران اهل سنت‏
حجةالاسلام والمسلمین واعظزاده خراسانى دبیر کل «مجمع التقریب» درباره حدیث حج پیامبر(ص) اهدایى آیت‏اللَّه‏العظمى بروجردى رساله‏اى تحقیقى تحت عنوان «حج در سنت» نوشته‏اند که به فارسى و عربى چاپ و منتشر شده است. این حدیث طولانى که مجامع حدیثى شیعه و سنى بجز بخارى آن را نقل کرده‏اند حدیثى است مشترک بین شیعه و سنى که همگى آن را از امام صادق و امام باقر(ع) از جابر صحابى رسول‏خدا نقل کرده‏اند. در این حدیث، حج تعلیمى پیامبراکرم(ص) در حجةالوداع از اول تا آخر توصیف شده است و محور و منبعى براى اکثر احکام حج بلکه تمامى آن، میان همه مذاهب اسلامى اعم از شیعه و سنى است. از جمله منابعى که مناسک حج پیامبر(ص) را در حجةالوداع از امام باقر و امام صادق نقل کرده‏اند عبارتند: 1 - صحیح مسلم (204 - 261 ق) ج 8 ، ص 170 . 2 - سنن ابو داود (202 - 275 ق) ج 1 . 3 - سنن دارمى (181 - 255 ق) ج 2 ، ص 44 . 4 - سنن ابن ماجه (207 - 275 ق) ج 2 ، ص 1022 . 5 - مسند احمد بن حنبل (164 - 241 ق) ج 3 ، ص 320 . 6 - سنن نسائى (215 - 303 ق) ج 5 . 7 - السنن الکبرى بیهقى (384 - 458 ق) ج 5 ، ص 6 . 8 - الکافى، کلینى ج 4 ، ص 24 . 9 - تهذیب الاحکام، شیخ طوسى ج 5 ، ص 454 . 10 - من لا یحضره‏الفقیه، شیخ صدوق، ج 2 ، ص 153 و 155 . 11 - الموطاء، مالک (93 - 179 ق) ص‏ص 238 ، 243 ، 245 ، 256 . 12 - طیقات‏الفقهاء، و اقدى (168 - 230 ق) ج 2 ، ص 177 ، 186 . 13 - جامع ترمذى، ج 4 ، ص 30 ، 33 ، 88 ، 90 ، 94 ، 99 . 14 - المستدرک على‏الصحیحین، حاکم‏نیشابورى (321 - 405 ق) ج 1 ، ص 455 . ابن کثیر در کتاب «البدایة والنهایة» خود، بیشتر احکام حج را از این حدیث (حجةالوداع) استنباط کرده که مورد استفاده اهل سنت است. متن حدیث جابر به نقل از سنن
ترمذى‏
(84) باب حجة رسول‏اللَّه صلى‏اللَّه علیه
وسلّم‏
3074 - حدَثنا هِشَامُ بْنُ عَمَّار. ثنا حَاتِمُ بْنُ إسْمَاعِیلَ. ثنا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبیِه؛ قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ فَلَمَّا انْتَهَیْنَا إلَیْهِ سَألَ عَنِ الْقَوْم. حَتَّى انْتَهَى إلَىَّ. فَقُلْتُ: اَنا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىِّ بْنِ الْحسَیْنِ.فَأَهْوَى بِیَدِهِ إلَى رَأْسِى فَحَلَّ زِرِّى الْأعْلَى‏. ثُمَّ حَلَّ زِرَّى الْأسْفَلَ. ثُمَّ وَضَعَ کَفَّهُ بَیْنَ ثَدْیَىَّ، وَ أنَا یَوْمَئِذٍ غُلاَمٌ شَابَ. فَقَالَ مَرْحَباً بِک. سَلْ عَمَّا شِئتَ. فَسَألْتُهُ، وَ هُوَ أعْمى‏. فَجَاء وَقْتُ الصَّلاَةِ فَقَامَ فىِ نِسَاجَةٍ مُلْتَحِفاً بِهَا. کُلَّمَا وَضَعَهَا عَلَى مَنْکِبِهِ رَجَعَ طَرَفاها اِلَیْهِ، مِنْ صِغَرِهَا، وَ رداؤُهُ إلَى جَانِبِه عَلَى الْمِشْجَبَ. فَصَلَّى بِنَا. فَقُلْتُ: أخْبِرْنَا عَنْ حَجَّةِ رَسُولِ‏اللَّهِ صَلَّى‏اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ. فَقَالَ بِیَدِهِ، فَعَقَدَ تِسعاً وَ قَالَ: إنَّ رَسوُلَ‏اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم مَکثَ تِسْعَ سِنِینَ لَمْ یُحَجّ. فَأذَّنَ فىِ النَّاسِ فىِ الْعَاشِرَة: أنَّ رَسوُلَ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم حَاجٌّ. فَقَدِمَ الْمَدیِنَةَ بَشَرٌ کَثِیرٌ. کُلَّهُمْ یَلْتَمِسُ أنْ یَاْتَمَّ بِرَسوُلِ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم وَ یَعْمَلَ بِمِثْلِ عَمَلِهِ. فَخَرَجَ وَ خَرَجْنَا مَعَهُ. فَأتَیْناَ ذَاالْحُلَیْفَةِ. فَوَلَدَتْ أسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ مُحَمَّدَ بْنَ أبِى بَکْرٍ فَأرْسَلَتْ اِلَى رَسوُلِ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم: کَیف أَصْنَعُ؟ قَالَ «اِغْتَسِلِى وَ اسْتَنْقِرى بِثَوْبٍ وَ أَحْرِمِى». فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صلى اللَّه علیه وسلم فىِ الْمَسْجِدِ ثُمَّ رَکِبَ اَلْقَصْوَاءَ. حَتَّى إذَااسْتَوَتْ بِهِ نَاقَتُهُ عَلَى الْبَیْدَاء (قَالَ جَابِرُ) نَظَرْتُ إلَى مَدّ بَصَرِى مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ، بَیْنَ رَاکِبٍ وَ مَاشٍ. وَ عَنْ یَمِیِنِه مِثْلُ ذلِک، وَ عَنْ یَسَارِهِ مِثْلُ ذلِک وَ مِنْ خَلْفِهِ مِثْلُ ذلِک. وَ رَسُولُ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم بَیْنَ أَظْهُرِنَا وَ عَلَیْهِ یَنْزِلُ الْقُرْآنُ وَ هُوَ یَعْرِفُ تَأْوِیلَهُ. مَا عَمِلَ بِهِ مِنْ شَىْ‏ءٍ عَمِلْنَا بِهِ. فَأَهَلَّ بِالتَّوْحِیدِ «لَبَّیْک الَّلهُمَّ لَبَّیْک، لَبَّیْک لاَ شَرِیک لَک لَبَّیْک، إنَّ اَلْحَمْدَ وَ وَالنعمَة لَک وَالْمُلک، لاَ شَرِیک لَک». وَاَهَلَّ النَّاسُ بِهاَالَّذِى یُهِلُّونَ بِهِ. فَلَمْ یَرُدَّ رَسوُلُ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم عَلَیْهِمْ شَیْئاً مِنْهُ. وَلَزِمَ رَسوُلُ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم تَلْبِیَتَهُ. قَالَ جَابِرٌ: لَسْنَا نَنْوِى إلاَّالْحَجَّ، لَسْنَا نَعْرِفُ الْعُمْرَةَ. حَتَّى إذَا أَتیْنا الْبَّیْتَ مَعَهُ، اسْتَلَمَ الرُّکْنَ. فَرَمَلَ ثَلاَثاً، وَ مَشْىَ أَرْبَعاً. ثُمَّ قَامَ إلَى مَقَامِ إبْرَاهِیمَ فَقَالَ «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إبْرَاهِیمَ مُصَلًّى». فَجَعَلَ الْمَقَامَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْبَیْتِ. فَکَانَ أَبِى یَقوُلُ (وَلاَ أَعْلَمُهُ إلاَّذَکَرَهُ عَنِ النبِىِّ (صلى‏اللَّه علیه وسلم): إنَّهُ کَانَ یَقْرَأُ فِى الرَّکْعَتَیْنِ: «قلْ یَا اَیُّهَاالکَافِروُنَ» وَ «قُلْ هَوَاللَّهُ أَحَدٌ.» ثُمَّ رَجَعَ إلَى الْبَیْتِ فَاسْتَلَمَ الرُّکْنَ. ثُمَّ خَرَجَ مِنَ الْبَابِ إلَى الصَّفَا. حَتَّى إذَا دَنَا مِنَ الصَّفَا قَرَأَ «إنَّ الصَّفَا وَالْمَروَةَ مِنْ شَعَائِراللَّهِ.» نَبْدَأُ بِمَا بَدَأَ اللَّهُ بِهِ فَبَدَأَ بِالصَّفَا، فَرَقِىَ عَلَیْهِ، حَتَّى رَأَى الْبَیْتَ، فَکَبَّرَاللَّهَ وَ هَلَّلَهُ وَ حَمِدَهُ وَ قَالَ «لاَ إلهَ إلاَّاللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیک لَه، لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ اَلْحَمْدُ یُحْیىِ وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ. لاَ إلهَ إلاَّاللَّهُ وَحْدَهُ، لاَشَرِیک لَه، اَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ». ثُمَّ دَعَا بَیْنَ ذلِک وَ قَالَ مِثْلَ هذَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ. ثُمَّ نَزَلَ إلَى الْمَرْوَةِ فَمَشَى حَتَّى إذَا انْصَبَّتْ قَدَمَاهُ، رَمَلَ فىِ بَطْنِ الْوَادِى، حَتَّى إذَا صَعِدَتَا (یَعْنِى قَدَمَاهُ) مَشىَ حَتَّى أَتَى الْمَرْوَةَ. فَفَعَلَ عَلَى الْمَرْوَةِ کَمَا فَعَلَ عَلَى الصَّفَا. فَلَمَّا کَانَ آخِرُ طَوَافِهِ عَلَى الْمَرْوَةِ قَالَ «لَوْ أَنَّى اسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِى مَا اسْتَدْبَرْتُ لَمْ أَسُقِ الْهَدْىَ، وَ جَعَلْتُهَا غُمْرَةً فَمَنْ کَانَ مِنْکُم لَیْسَ مَعَهُ هَدْىٌ فَلْیَحْلِلْ وَ لْیَجْعَلْهَا عُمْرَةً». فَحَلَّ النَّاسُ کُلُّهُمْ وَ قَصَّروُا، إلاَّ النَّبِىَّ صلى‏اللَّه علیه وسلم وَ مَنْ کَانَ مَعَهُ الْهَدْىُ. فَقَامَ سُرَاقَةُ بْنُ مَالِک بْنِ جُعْشُمِ فَقَالَ: یَا رَسُول‏اَللَّهِ! أَلِعَامِنَا هذَا أَمْ لاَِبَدِ الْأَبَدِ؟ قَالَ، فَشَبّکَ رَسوُلُ‏اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم أَصَابِعَهُ فىِ‏الْاُخْرَى‏ وَ قَالَ «دَخَلَتِ الْعُمْرَةُ فىِ‏الْحَجِّ هکَذَا» مَرَّتَیْنِ «لاَ، بَلْ لاَِبَدِ الْأَبَدِ». قَالَ وَ قَدِمَ عَلِىٌّ بِبُدْنِ النبىَّ صلى‏اللَّه علیه وسلم، فَوَجَدَ فَاطِمَةَ مِمَّنْ حَلَّ وَ لَبِسَتْ ثِیَاباً صَبِیغاً واکْتَحَلَتْ. فَأنکَرَ ذلِک عَلَیْهَا عَلِىٌّ. فَقَالَتْ: أَمَرَنىِ أَبِى بِهذَا. فَکَانَ عَلِىٌّ یَقُولُ، بِالْعِرَاقِ: فَذَهَبْتُ إلَى رَسوُلِ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم مُحَرِّشاً عَلَى فَاطِمَةَ فىِ‏الَّذِی‏ صَنَعَتْهُ. مُسْتَفْتِیاً رَسوُلَ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم فىِ‏الّذِیذَکَرَتْ عَنْهُ، وَ انْکَرْتُ ذلک عَلَیْهَا. فَقَالَ: «صَدَقَتْ. صَدَقَتْ. مَاذَا قُلْتَ حِینَ فَرَضْتَ الْحَجَّ؟». قَالَ: قُلْتُ: الَّلهُمَّ! إنَّى أَهِلُّ بِمَا أَهَلَّ بِهِ رَسوُلُک صلى‏اللَّه عَلیه وسلم. قَالَ «فَإنَّ مَعِىَ الْهَدْىَ، فَلاَ تَحِلُّ». قَالَ: فَکَانَ جَمَاعَةُ الْهَدْىِ الَّذِى جَاءَ بِهِ عَلِىٌّ مِنَ الْیَمَنِ وَالِّذیأَتَى بِهِ النَّبىُّ صلى‏اللَّه علیه وسلم مِنَ الْمَدیِنَةِ مِائَةً. ثُمَّ حَلَّ النَّاسُ کُلُّهُمْ وَ قَصَّروُا، إلاَّ النَّبِىَّ صلى‏اللَّه علیه وسلم وَ مَنْ کَانَ مَعَهُ هَدْىٌ. فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ التَّرْوِیَةِ وَ تَوَجَّهُوا إلَى مِنىً، أَهَلوُّا بِالْحَجِّ فَرَکِبَ رَسوُلُ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم فَصَلَّى بِمِنىً الظُّهْرَ وَالْعَصْرَ وَالْمَغْرِبَ وَالْعِشَاء وَالصُّبْحَ. ثُمَّ مَکَثَ قَلِیلاً حَتَّى طَلَعَتِ الشَّمْسُ. وَ أَمَرَ بِقُبَّةٍ مِنْ شَعَرٍ فَضُرِبَتْ لَهُ بِنَمِرَةَ. فَسَارَ رَسوُلُ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم. لاَ تُشُکُّ قُرَیْشٌ اِلا اَنَّهُ واقِفٌ عِنْدَ المَشْعَرِالحرامِ اَوِالْمُزْدَلَفة کَما کانَتْ قُرَیْش تَصْنَعُ فىِ‏الْجَاهِلِیَّةً اتى‏ عَرَفةَ فَوَجَدَ القُبَّةَ مِنْ شَعَرٍ فَاَحازَ رسوُل اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلّم حتّى‏ ضُرِبَتْ لَهُ بِنَمِرَةَ، فَنَزَلَ بِهاَ. حَتَّى إذَا زَاغَتِ الشَّمْسُ، أَمرَبالْقَصْوَاءِ فَرْحِلَتْ لَهُ. فَرَکِبَ حَتَّى أَتَىْ بَطْنَ الْوَادِى. فَخَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ «إنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُمْ عَلَیْکُمْ حَرَامٌ کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هذَا، فىِ شَهْرِکُمْ هذَا، فىِ بَلَدِکُمْ هذَا. أَلاَ وَ اِنَّ کُلَّ شَىْ‏ءٍ مِنْ أَمَرِالْجَاهِلِیَّةِ مَوْضوُعٌ تَحْتَ قَدَمَىَّ هَاتَیْنِ. وَ دِمَاءُ الْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعَةٌ، وَ أَوَّلُ دَمٍ اَضَعُهُ دَمٌ رَبِیعُةَ بْنِ الْحارِثِ (کَانَ مُسْتَرْضِعاً فىِ بَنِى سَعْدٍ، فَقَتَلَتْهُ هُذَیْلٌ). وَ رِبَا الْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعٌ، وَ أَوَّلُ رِباً أَضَعُهُ رِبَانَا، رِبَا الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَإنَّهُ مُوْضوُعٌ کُلُّهُ. فَاتَّقُوا اللَّهَ فِى النِّسَاءِ، فَإنَّکُمْ أَخَذْتُموُهُنَّ بِأَمَانَةِ اللَّهِ وَ اسْتَحْلَلْتُمْ فُزُوجَهُنَّ بِکَلِمَةِ اللَّهِ. وَ اِنَّ لَکُمْ عَلَیْهِنَّ أَنْ لَاُیوطِئْنَ فُرُشَکُمْ أَحَداً تَکْرَهُونَهُ، فَإنْ فَعَلْنَ ذلِک فَاضْرِ بُوهُنَّ ضَرْباً غَیْرَ مُبَرِّجٍ. وَ لَهُنَّ عَلَیْکُمْ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْروُفِ. وَ قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ مَا لَمْ تَضِلوُّا إنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ: کِتَابُ‏اللَّهِ. وَ أَنْتُمْ مَسْئُولُونَ عَنِّى، فَمَا اَنْتُمْ قَائِلُونَ؟» قَالُوا: نَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ اَدَّیْتَ وَ نَصَحْتَ. فَقَالَ بِإصْبَعِهِ السَّبَّابَةِ اِلَى السَّمَاءِ، وَ یَنْکُبُهَا إلَى النَّاسِ «اللّهُمَّ! شْهَدْ. الَّلهُمَّ! اشْهَدْ» ثَلاَثَ مَرَّاتٍ. ثُمَّ أَذَنَ بِلاَلٌ. ثُمَّ أقَامَ فَصَلّى الظُّهْرَ. ثُمَّ أقَامَ فَصَلّى الْعصْرَ، وَ لَمْ یُصَلِّ بَیْنَهُمَا شَیْئاً. ثُمَّ رَکِبَ رَسوُلُ‏اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم حَتَّى أتَى الْمَوْقِفَ فَجَعَلَ بَطْنَ نَاقَتِهِ إلَى الصَّخَرَاتِ وَ جَعَلَ حَبْلَ الْمُشَاةِ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ اسْتَقَبَلَ الْقِبْلَةَ. فَلَمْ یَزَلْ وَاقِفاً حَتَّى غَرَبَتِ الشَّمْسُ وَ ذَهَبَتِ الصُّفْرَةُ قَلِیلاً. حَتَّى غَابَ الْقُرْصُ. وَ أرْدَفَ أُسْامَةَ بْنَ زَیْدٍ خَلْفَهُ، فَدَفَعَ رَسوُلُ‏اللَّهِ صلى‏اللَّهِ علیه وسلم وَقَدْ شَنَقَ الْقَصْوَاءَ بِالزِّمَامِ حَتَّى إنَّ رَأْسَها لَیْصِیبُ مُوْرِک رَحْلِهِ. وَ یَقُولُ بَیَدِهِ الْیُمْنَى‏ «اَیُّهَا النَّاسُ! السَّکِینَةَ، السَّکِینَة». کُلَّمَا اَتَى حَبْلاً مِنَ الْحِبَالِ أَرْخَى لَهَا قَلِیلاً حَتَّى تَصْعَدَ. ثُمَّ أَتَى الْمُزْدَلِفَةَ فَصَّلَّى بِهَا الْمَغْرِبَ وَ الْعِشاءَ بِأذَانٍ وَاحِدٍ وَ إقَامَتَیْنِ، وَ لَمْ یُصَلِّ بَیْنَهُمَا شَیْئاً. ثُمَّ اضْطَجَعَ رَسُولُ‏اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم حَتَّى طَلَعَ الْفَجْرُ. فَصَلَّى الْفَجْرَ حِینَ تَبَیَّنَ لَهُ الصُّبْحُ، بِأَذَانٍ وَ إقاَمَةٍ. ثُمَّ رَکِبَ الْقَصْوَاءَ حَتَّى أتَىَ الْمَشْعَرَالْحَرَامَ. فَرَقِىَ عَلَیْهِ فَحَمِدَاللَّهَ وَ کَبَّرَهُ وَ هَلَلَّهُ. فَلَمْ یَزَلْ وَاقِفاً حَتَّى أسْفَرَ جِدَّاً. ثُمَّ دَفَعَ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ. وَ أرْدَفَ الْفَضْلَ بْنَ الْعَبَاسِ، وَ کَانَ رَجُلاً حَسَنَ الشَّعْرِ، أبْیَضَ، وَ سیِماً. فَلَمَّا دَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم، مَرَّالظُّعُنُ یَجْرِینَ فَطَفِقَ یَنْظُرُ إلَیْهِنَّ. فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم یَدَهُ مِنَ الشِّقِّ الآخَرِ. فَصَرَفَ الْفَضْلُ وَجْهَهُ مِنَ الشِّقِّ الآخَرِ یَنْظُرُ. حَتَّى أتَىَ مُحَسِّراً، حَرَّک قَلِیلاً، ثُمْ سَلَک الطَّرِیقَ الْوُسْطَى الَّتى تُخْرِجُک إلَى الْجَمْرَةِ الْکُبْرَى. حَتَّى أتَىَ الْجَمْرَةَ الَّتِى عِنْدَالشَّجَرَةِ. فَرَمَى بِسَبْعِ حَصَیاتٍ، یُکَبِّرُ مَعَ کُلِّ حَصَاةٍ مِنْهَا، مِثْلِ حَصَى الْخَذْفِ، وَ رَمَى مِنْ بِطْنِ الْوَادىِ. ثُمَّ انْصَرَفَ إلَى الْمَنْحَرِ فَنَحَرَ ثَلاَثاً وَ سِتِّینَ بَدَنَةً بِیَدِهِ، وَ أعْطَى‏ عَلِیّاً، فَنَحَرَمَا غَبَرَ، وَ أشْرَکَهُ فِى هَدْیِهِ. ثُمَّ أمَرَ مِنْ کُلِّ بَدَنَةٍ بِبَضْعَةٍ فَجُعِلَتْ فىِ قِدْرٍ فَطُبِخَتْ. فَأکَلاَ مِنْ لَحْمِهَا وَ شَرِباَ مِنْ مَرَقِهَا. ثُمَّ أفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ صلى‏اللَّه علیه وسلم إلَى الْبَیْتِ. فَصَلَّى بِمَکَّةَ الظُّهْرَ. فَأتَى بَنِى عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ هُمْ یَسْقُونَ عَلَى زَمْزَمَ. فَقَالَ «انْزِعُوا بَنِى عَبْدِالْمُطَّلِبِ! لَوْلاَ أَنْ یَغْلِبَکُمُ النَّاسُ عَلَى سِقأیَتِکُمْ لَنَزَعْتُ مَعَکُمْ». فَنَاوَلُوهُ دَلْواً فَشَرِبَ مِنْهُ. جالب اینکه فریقین دو طواف واجب بعد از قربانى و تقصیر بجا مى‏آورند که با یکى زنان حلال مى‏شوند منتها شیعه آن را «طواف نساء» مى‏نامد و اهل سنت آن را «طواف افاضه» و آنگاه بعضى به جهت اختلاف در اسم طواف، حج یکدیگر را باطل یا ناقص مى‏پندارند، در صورتى که از نظر مراجع شیعه چون امام خمینى (رضوان‏اللَّه علیه) اگر برادران اهل سنت حج خود را مطابق با مکتب خود درست بجا آورند، حجشان صحیح است و اعاده ندارد: «اگر شخصى که سنى و مخالف شیعه است، حج بجا آورد و آنگاه حقانیت شیعه برایش روشن شود، واجب نیست که حج خود را اعاده نماید بشرط اینکه مطابق با مذهبش حجش را صحیح بجا آورده باشد، هر چند که در مذهب ما صحیح نباشد و در این مورد فرقى میان مذاهب اسلامى نیست.»2 آیا براستى داستان اختلاف ما مسلمانان همچون داستان آن چهار نفر، فارس و ترک و رومى و عرب نیست که همه انگور مى‏خواستند و هر کدام با لفظى آن را ادا مى‏کردند، و ندانسته به جان هم افتاده بودند؟ پاورقى‏ها: - 1 - به نقل از مجله رسالة الاسلام قاهره، سال 8 شماره 1 ، جمادى‏الآخر 1375، ص 107 - 105. 2 - امام خمینى، تحریرالوسیله؛ مناسک حج (چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى) ص 128 و اینکه نظر امام خمینى این است که شیعه باید براى شیعه ذبح کند به این جهت است که هر کس باید اعمالش را طبق مذهب مورد اعتقادش آن هم بطور صحیح انجام دهد، و در مسأله ذبح و تسمیه، شرایط بعضى از فرق اهل سنت با شیعه فرق مى‏کند، والّا امام خمینى صریحاً ذبیحه برادران اهل سنت را حلال مى‏دانند و در تحریرالوسیله ج 20 ، ص 154 مى‏فرمایند: «در اینکه آنچه در دست مسلمان گرفته مى‏شود مباح است، فرقى ندارد که مسلمان شیعه باشد یا سنى که معتقد به طهارت پوست مردار با دباغى است و ذبح اهل کتاب را حلال مى‏داند و شرایطى را که ما در ذبح معتبر مى‏دانیم رعایت نمى‏کند.» 

تبلیغات