آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

متن


کلمه «حج» و عناوین «مناسک حج» خود گویاى محتواى والاى این فریضه الهى پر راز و رمز و آکنده از اشاره و کنایه است. حج این لفظ کوتاه و خوش آهنگ که به معناى آهنگ و عزم و تصمیم است، معنائى به بلنداى تاریخ معنوى بشر دارد. تاریخ معنوى‏ایکه نظام بخش زندگى اجتماعى، سیاسى جامعه انسانى، بر محور حق و عدل است. حج که در یک نگرش کلى از عناصر سکون و تأمل و تدبر و تفکر و حرکت و تلاش و پیکار ترکیب یافته، داراى اشاراتى جامع و فراگیر به سنن جارى پروردگار در تکوین و تشریع است. زبان حج، زبان «سمبولیک» است و اعمال آن، به تعبیرى خودمانى‏تر به «پانتومیم» پرمحتوائى مى‏ماند که مى‏تواند حکایتگر و تجسم‏بخش تاریخ انبیاء و نشأه دنیا و نشأه آخرت باشد. حج، این فریضه رمزوار و اشارت شعار، از زوایاى گوناگون و با دیدهاى متفاوت از سوى نویسندگان، بحّاثان و تحلیلگران از لحاظ «فردى و اجتماعى»، «عبادى و سیاسى»، «اجتماعى و نظامى» و «بین‏المللى و جهانى» مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است که پاره‏اى نسبتاً جامع و پاره‏اى تک‏بعدى و با دیدى یک جامعه است. آنچه در تحلیهاى یکسویه، از آن غفلت شده است، جامعیت حیرت‏انگیز و احیاناً متناقض نماى حج است که زهدگرایان عبادت پیشه خسته از دنیا، و اجتماع و سیاست را از یک جنبه‏اش غافل مى‏سازد و سیاست‏پیشگان و دست اندرکاران اداره جوامع اسلامى را، از جنبه دیگرش... از این رو، در این مقال کوتاه سعى بر آن است که در نهایت اجمال به جامعیت حج اشاره‏اى گذرا شود که البته اهل فضل و اطلاع، بدین مختصر بسنده نخواهند کرد و بلکه در تصحیح و تکمیل و تشریح آن خواهند کوشید.
* * *
حج را مى‏توان از یک دیدگاه گردهم‏آئى پاکان و نیکان، وارستگان معنویت‏گرا و از دنیا رستگان آخرت‏گرا بشمار آورد. اجتماعى به پاکى قدوسیان ملأ اعلى و فرشتگان عالم بالا، که در «اشهر معلومات» بر گرد اولین خانه‏ایکه براى «همه مردم جهان» نهاده شده فرا گردهم آیند و اقیانوسى جوشان وخروشان پدید آرند که هر فرد حاجى، قطره‏اى از این دریاست. در این گردهم‏آئى حاجیان از آن دم که به نیت حج، از خانه و دیار و همه پیوندهاى دنیائى مى‏گسلند، تا آنگاه که در میقات احرام بر مى‏بندند، تا طواف، تا وقوف، تا رمى، تا ذبح... همه جا و همه جا، خدا را مى‏جویند و در طلب وصال اویند. مناسک حج یکایک تبلور حالات گوناگون انسان خدا جوى عاشق پیشه بیقرارى است که کوبکو روبه سوى او دارد و نشان از او مى‏جوید و بوى او مى‏بوید... عاشقِ از فراق معشوق بجان آمده‏ایکه عنان اختیار از کف فروهشته، در راه وصال یار، گاهى با تأمل و قرار و گاهى با اضطراب و بى‏قرار به اینسو و آن سو مى‏رود، در کوه و بیابان، شب و روز، آرام نمى‏گیرد و همه جا نشان از بى‏نشان مى‏خواهد. حج در این نگرش، یک سیر معنوى انسانى است که یکجا و یک زمان توسط انسانهایى فراهم آمده از چارسوى جهان به مقصد تقرب به مبدأ، والاى آفرینش صورت مى‏پذیرد. حج از این دیدگاه، کنگره مخلصین و متقین و صالحین و عابدین و قانتین روى زمین است. مجامع و کنگره‏هاى جهانى و بین‏المللى، به اشکال گوناگون و بر محورهاى مختلف سیاسى، نظامى، اقتصادى، تاریخى، ادبى، هنرى (و حتى دینى) بسیار فراوان است. اما کنگره «توحید» و «اخلاص» و «عبادت»، کنگره «دعا» و «مناجات»، کنگره مجاهده با نفس و بریدگى از دنیا و تمرین آمادگى براى سفر آخرت، کنگره تمرین سیر الى‏اللَّه و مجاهده و مراقبه و مکاشفه، در هیچ کجاى دنیا نیست. کنگره‏ایکه «فرد» و «جمع» را در یکدیگر ذوب مى‏کند: عمل فردى را در فضاى جمعى و فضاى جمعى را در عمل فردى محو مى‏کند بدانگونه که هر «حاجى» در ایام حج، در اندیشه خویشتن‏یابى و حدیث نفس و راز و نیاز و تصفیه باطن خویش است، کاریکه همانند رهبانیت راهبان از خلق گسسته نیاز به خلوت و تنهائى وجدائى از خلق دارد... و در عین حال، فردیت هر فرد، در جاى، جاى مواقف عظیم حج و با شکوهتر از همه، در عرفات، در کل جمع نابود مى‏گردد... این محو «فردیت» در کار «جمعى» در تخطیط خطوط سیاسى اجتماعى و جمع کل امت عظیم اسلامى نیز صورت مى‏گیرد که بدان اشاره خواهیم داشت. حج، از سوى دیگر نشان از ژرفاى تاریخ نورانى انبیا و اولیاى الهى دارد... از آدم، از نوح، از ابراهیم، از سلیمان، از موسى، از عیسى، از محمد و اصحاب و آل محمد، در حج، تاریخ پرخاطره و مخاطره انبیاى الهى و اولیاى خدا بازسازى و بازنگارى مى‏شود. حج، در این نگرش بازنگارى تاریخ انبیا است. حج نمایشى است از اعمال و رفتارى که بنا بنقل کتاب و سنت، (و از طریق برادران شیعه و سنى) پایه تشریع آن در زمان آدم ابوالبشر گذاشته شده و پیامبران بعدى تا آخرین پیامبر، همگى بر گرد همین خانه چرخیده‏اند و مناسکى در همین سرزمین مقدس، در همین عرفات و مشعر و منى انجام داده‏اند. حج، بویژه ناظر بر بازسازى، تجدید نظام سازمان فرو پاشیده توحید توسط ابوالانبیاء حضرت ابراهیم خلیل است که بنقل قرآن قواعد بیت را بالا برد و خانه را براى طائفان و عاکفان و راکعان و ساجدان پاکیزه و مطهر ساخت، فداکاریها و گذشتها و ایثارها و سخت کوشیها و هیجانات روحى و بیم و امیدهاى ابراهیم و هاجر و اسماعیل در یکایک مناسک حج بگونه‏ایکه بدان اشاره خواهد رفت بازنگارى مى‏شود و در حقیقت، ابراهیم قهرمان توحید، در کل قالب مناسک حج و به توسط میلیونها حاجى عاشق و شیدا هر ساله چهره پردازى مى‏شود و حیات مجدد مى‏یابد. بیاد داشته باشیم که ابراهیم پدر انبیاى توحیدى: موسى و عیسى و محمد است و از میان سه امت موحد و اهل کتاب جهان یعنى یهود و نصارى و مسلمین، تنها امت اسلام و مسلمین جهانند که پاس پیشواى توحید را این چنین در خور مقام ارجمند او مى‏دارند و یاد گرامیش را نه تنها در گفتار که در مناسکى عظیم و پرشکوه نگه مى‏دارند. در اشاراتى که به محتواى یکایک مناسک حج خواهیم داشت بدین بازنگارى و بازسازى اشاره خواهیم کرد.
* * *
حج، از جنبه دیگر، یک آموزش تمرینى همه جانبه و یا باصطلاح معمول و مرسوم، یک «مانور» جامع الاطراف سیاسى - عقیدتى، نظامى براى تحریک روح حماسى و زنده ساختن غیرت و حمیت دینى واسلامى در جامعه اسلامى است. آیا منظور از مانورهاى نظامى یا آموزشهاى تمرینى‏ایکه براى نجات غریق یا اطفاى حریق و یا براى مقابله با حوادث و سوانح گوناگون هوائى، زمینى و دریائى گسترده یا محدود صورت مى‏گیرد، چیست؟ در یک مانور نظامى یا یک عملیات نجات، صحنه کاملاً فرضى و از پیش ساخته است، اما اگر همین تمرین محدود و چند روزه انجام نگیرد، کارآئى نظامى و آمادگى رزمى و چستى و چالاکى و سرعت انتقال و سرعت تصمیم و سرعت عمل که لازمه این گونه فعالیتهاى حیاتى مهم و سرنوشت‏ساز است، پیدا نخواهد شد و این است نقش حج در ترسیم راه و رسم زندگى و تخطیط خطوط حیات فردى و اجتماى انسانى که آکنده است از کار، پیکار، تلاش و پیگیرى... و ملازم است با کفّ نفس و خویشتن‏دارى و مخالف است با تن‏آسانى و راحت طلبى و تن‏پرورى... حج، یک تمرین است، یک مانور است یک آموزش چند روزه است براى آماده‏سازى فرد تا در پهنه زندگى براى پیکارى بى‏امان، تمرین دیده و آموزش دیده باشد... در حج به آدمى مى‏آموزند که در راه زندگى پرافتخار و انسانى و اسلامى باید از دیار و مال و زن و فرزند و همه علقه‏هاى زندگى برید و سختى سفر و بیخوابى و دوندگى و اضطراب و دربدرى و بى‏خانمانى را تحمل کرد و هر چه را که موجب خودآرایى و بخود بستگى است از لباس و زیب و زیور باید از خود دور ساخت و باید تنها به مبدأ لایزال، پاسخ مثبت داد و دعوتهاى گوناگون را نشنیده گرفت و باید بر محور حق و عدل چرخید و در زندگى، محور و مقصدى جز طهارت و پاکى و راستى و درستى نداشت و باید وقوف و تأمل را با سیر و حرکت در هم آمیخت که سکونها و تأملها و توقفها، هم باید حرکت آفرین باشد و حرکتها و تلاشها و فعالیتها همه، مبتنى و متوقف بر تأمل و پیش‏بینى و حساب و کتاب... که «تأمل بى‏حرکت» و «حرکت بى‏تأمل» هر دو آفت دین و دنیاى انسان است. در حج، در روزهائى اندک، این مراحل را به انسان مى‏آموزند که سرمشق همه زندگى او در سراسر دوره زندگیش باشد.
* * *
حج، از نگرش دیگر، باز ساخت عرصات قیامت است، مجسم‏سازى حشر خلق، همه یکسو و بى‏هیچ امتیاز، روى بسوى بهشت یا جهنم، حشرى عظیم در پهنه دنیا که نمونه‏اى کوچک از حشر اکبر در سراى آخرت است. ...جدائى از خانه و کاشانه، در این نمایش به «مرگ» مى‏ماند که سرفصل حیات اخروى است و مواقف و مناسک حج، یکایک نشان از مواقف عبد در برابر مولى در روز قیامت دارد که سرانجام آن «رد» یا «قبول» است: فریق فى‏الجنه و فریق فى‏السعیر. حاجى با این توجه، و در این نگرش، پیوسته در التهاب است و در میان بیم و امید که رو بکدام سو دارد و در چه فریقى است؟ چون پاره‏اى از حاجیان را نیز چون مبعوثان حشر، به سوى دوزخ مى‏برند و نتیجه حجشان جز خسران و تباهى نخواهد بود... شرح مواقف حج و مواقف قیامت و تطبیق رسا و زیباى این مواقف با یکدیگر به مقالى دیگر نیاز دارد و در اینجا همین اشاره کافى است: اشاره‏ایکه براى مرگ آگاهان بیدار دلى که، پیوسته در اندیشه سراى آخرتند و بقول قرآن مجید از «سوء حساب» و «سوء دار» مى‏ترسند، بسنده است.
* * *
و بالاخره حج در یک نگرش عمیق‏تر، صعود انسان است در برابر هبوط تاریخى او و تسالم و تعاون بقاست در برابر تنازع بقاى ریشه‏دار و پرماجراى انسان. این نگرش، تأملى درخور را مى‏سزد و لذا لختى در این مرحله درنگ مى‏کنیم. سقوط و هبوط آدمى از آنجا آغازید که بشر بحکم نیاز طبیعى و فطرى بسوى ضروریات زندگى دست یازید و طبیعت را براى ادامه «زندگى» باستخدام گرفت. این استخدام طبیعت، بزودى، آدمى را فریفته طبیعت کرد و خیال افزون جوئى او را بر آن داشت که زیاده طلبد و این آغاز هبوط آدمى بود. و اینکار را نه در آغاز که کم‏کم، با درگیرى و مبارزه با همنوعان خود دنبال کرد و هبوطى مضاعف یافت... «الهیکم التکاثر...» و همین یک نکته منشأ همه جنگهاى طولانى و خانمانسوز بشر در طول تاریخ پرفراز و نشیب اوست. و اما حج، آموزش و آزمایش موقت و نمونه‏واریست که بشر را به کنترل نیروهاى زیاده طلب و افزون خواه او وا مى‏دارد تا براى همه عمر از این آموزش محدود، سود جوید. این نگرش نیز به حج به عنوان یک مکتب سازنده و نیرومند اخلاقى و معنوى مى‏نگرد که با تهذیب نفس و تزکیه اخلاق و بازسازى روحى انسان، او را از آلودگیهاى روحى و آز و طمع و تفاخر و تکاثر و تکالب مى‏رهاند و از هبوط و سقوط نجاتش مى‏دهد و او را بطرف بالا مى‏آورد و اوج مى‏دهد. این اوج متعالى انسانى گرچه در محتواى خود، اخلاقى و عرفانى و عبادى است اما براى صاحب نظران روشن است که همین محتواى روحانى و اخلاقى و معنوى، پایه و مایه اصلى پیروزى انسان در جبهه‏هاى مختلف زندگى اعم از سیاسى، نظامى، اقتصادى و... است.
* * *
حج از سوى دیگر - در یک مقیاس بلند مدت چنانکه بسیار گفته شده است - تمرین است براى تأسیس حکومت جهانى واحد و برداشتن مرزهاى جغرافیائى و اداره جوامع بشرى تحت یک حاکمیت عادل و دانا و توانا و چنانکه مى‏دانیم حاکمیت واحد جهانى ایده بسیارى از متفکران و جامعه‏شناسان و سیاستمداران و فلاسفه جهان است. هر چند تحقق چنین ایده‏اى در قرون حاضر که شاید بتوان اواخر دوران بلوغ بشرش نامید، میسور نیست ولى تحقق ایده‏هاى الهى و پیاده شدن آرمانهاى والا و آسمانى، با کل تاریخ بشرى سنجیده و مدت‏گزارى مى‏شود. از این رو، نمایش وحدت سیاسى اجتماعى بشرهاى چهارگوشه جهان در مراسم حج، خود، یکى از عوامل تحقق بخش نهائى این وحدت خواهد بود. در این زمینه نیز بسیار مى‏توان سخن گفت اما فعلاً همین اشاره کافى است.
* * *
حج در یک مقیاس محدود و کوتاه مدت، نیز در کار آن است که مسائل و مشکلات جامعه اسلامى را در روابط داخلى و خارجى در زمینه‏هاى گوناگون اجتماعى، اقتصادى، سیاسى مورد بحث و بررسى قرار دهد و براى مقابله با دشمنان سوگند خورده و دیرینه اسلام و مسلمین، طرحهائى بریزد و دست اندرکاران اداره جوامع اسلامى و نیز صاحب نظران و متفکران و مصلحان و مورخان و جامعه شناسان و سیاستمداران و عالمان دینى و رهبران مذهبى از چهار سوى جهان در مراسم حج فراگرد هم آیند و در ضمن تجدید عقد اخوت اسلامى و تحکیم مراتب مودّت و محبت و آشنائى روز افزون به روحیات و اخلاقیات و آداب و مراسم و افکار و عقاید و نظرات و طرحها و پیشنهادهاى گوناگون و با بحث و بررسى و مشاوره و مداقه به صورت دسته جمعى و هم آهنگ و با توجه به همه مقتضیات و تحولات عصر، راه حلهاى مناسب و جامع و مرتبط بیابند و در بازگشت به مراکز اصلى و وطنهاى خود، دست آوردهاى خود را از این سفر پربرکت باطلاع مردم خودشان برسانند و از دیگر مطلعان و صاحبنظران که در کشورهاى مختلف اسلامى اقامت دارند و نیز مسلمانانیکه در سایر کشورهاى غیر اسلامى جهان پراکنده‏اند، نظر خواهى کنند و این پیوند و کسب اطلاع و مراوده و مطالعه و بررسى دسته جمعى را سازمان دهى کنند و براى آن نظم و ترتیب و سیاق شناخته شده و مقبول برقرار دارند... تا بدین‏سان، هم روابط بین‏المللى اسلامى تقویت گردد و هم راه براى وحدت آینده و آرمانى جهان اسلام هموار شود.
* * *
حج در عین حال و با حفظ همه این جهات معنوى و سیاسى و اجتماعى، یک زاویه دیگر نیز دارد و آن «رویه اقتصادى» حج است. حج در این دیدگاه یک بازار مکاره بین‏المللى اسلامى است. رشد اقتصادى کشورهاى اسلامى در گرو تبادل فرآورده‏هاى صنعتى و دست آوردهاى علمى و محصولات کشاورزى آنهاست. اگر هر کشور اسلامى، در داخل خود محبوس بماند و رشته مبادلات اقتصادیش با سایر کشورهاى اسلامى سست و گسسته گردد، یا عقب خواهد ماند و یا بصورت «قمر» یکى از قدرتهاى اقتصادى جهان در خواهد آمد. حج، در صورت فعلى، البته، از جنبه اقتصادى، آنگونه که باید با آرمان اقتصادى اسلامى هم آهنگ نمى‏نماید و بیشتر نمایشگاه و فروشگاه و تجارتگاه کشورهاى غیر اسلامى است، اما این عارضه‏اى است مربوط به کل مشکلات سیاسى تاریخى موجود در جهان اسلام و ربطى به حج ندارد. حج، خود، یک باشگاه اقتصادى بین‏المللى اسلامى است که بدون شک در تسریع رشد اقتصادى و خودکفائى صنعتى و علمى و کشاورزى دنیاى اسلام نقش قاطع و تعیین کننده دارد.
* * *
و با همه آنچه گذشت، حج عملاً و تجربه یک عمل بهداشتى درمانى براى تأمین سلامتى افراد است! چه بدون شک، مسافرتى این چنین متحرک و جاندار و با روح، علاوه بر آنکه بر اثر جوش و خروش و تحرک فراوان، بسیارى از سموم بدن را دفع مى‏کند و گردش خون را تنظیم مى‏کند و به فعالیت قلب و مغز و اعصاب کمک مى‏رساند، نشاط و روح و معناى حج که حاجى را در یک فضاى معنوى سازنده و خلاق قرار مى‏دهد و صفاى جان و آرامش دل حاکم بر فضاى معطر حج، به تندرستى آدمى کمک مى‏کند. این نکته را همه کسانى که به این سفر پاک و مطهر توفیق یافته‏اند تجربه کرده‏اند. سخن کوتاه: حج هم «رهبانیت اسلام» است هم «قوام دین و دنیا»، هم «منافع» است، هم «ذکر خدا». هم «عبادت» است، هم «سیاست». هم «سیاحت» است، هم «زیارت». هم «اقتصاد» است، هم تندرستى. هم «فرد» است، هم «جامعه». هم «ماده» است، هم «معنا». هم «دنیا» ست، هم «آخرت»، مثل خود عالم، مثل خود آدم که ترکیبى دوگانه‏اند از جسم و روح و تن و جان! و نکته اصلى شایان دقت و توجه این است که اگر حاجى به «خود» نپردازد و از «خودبینى» رها نشود و به «تزکیه» و «تصفیه» همت نکند، و به رموز و اسرار «حج» دست نیابد و از «احرام» تا تقصیر و طواف نساء، خود را نپالاید و از لوث رذایل و پلیدیهاى اخلاقى و روحى پاکیزه نشود، به هیچ یک از مقاصد چند گانه حج دست نخواهد یافت. نه در سیاست و نه در اقتصاد و نه در جبهه جهاد با دشمن و نه در اقتصاد و نه در تبادل افکار...، در هیچکدام، زیرا تا انسان بر دشمن درونى خود یعنى «نفس» که در هر فرد انسانى بکار دشمنى با اللَّه و مظاهر اللَّه و راه مستقیم اللَّه مشغول است، پیروز نشود، پیروزى بر دشمن بیرونى یعنى تبلور و تجسم و تجمع همان نیروهاى ضد الهى که در نفسانیت هر کدام از خود ماها نیز هست، پیروزى واقعى نیست، که دشمن، از درون خودِ ما، سر برمى‏دارد. در حقیقت هر کدام از ما، در خود یک ستون پنجم از لشکر دشمن داریم! که همان «خودپرستى» و نفسانیت «ما» و «من» ماست. اگر این ستون پنجم که به تعبیر دقیق‏تر، ستاد فرماندهى اصلى دشمن است، نابود نشود، انسانیت، هیچگاه از شر دشمن رهائى نخواهد یافت. غرض آنکه اهمیت دادن به جنبه والاى معنوى حج و تکیه بر زوایاى عرفانى و آخرت گرایانه و معانى و رموز و اشارات و سیر و سلوک مستتر در حج، نباید مانع از نگرش جامعه شناسانه، و سیاست‏گرایانه و جنبه‏هاى دنیائى و فواید سیاسى و اجتماعى حج باشد. 2 - نگرشى کوتاه به: «تبیین (مناسک) حج:» در این بخش از سخن بر سر آنیم که آنچه بنحو کلى در بخش نخستین گفتار بیان کرده‏ایم، تا حدى که در خور این مقاله است، در مورد به مورد مناسک حج بازخوانى کنیم: پس از: «کعبه» مى‏آغازیم...: خانه‏ایکه به تعبیر قرآن «اول بیت وضع للناس»1 است. خانه ساده سنگى‏اى که با معمارى‏اى ابتدائى و بیگانه از هر گونه آرایش و پیرایش ظاهرى، رمز وحدت بشرى و الگوى امن و امان در جامعه انسانى است. این خانه کهن و باستانى‏ترین معبد روى زمین که بدست ابراهیم خلیل بازسازى شده، پناهگاه و ملجاء و منجاى دینى و کهف حصین اجتماعى تمامى مردم روى زمین است. در هیچ نقطه جهان، براى هیچ ملت و قوم و قبیله و نژاد و طایفه‏اى چنین مرکزى با این اوصاف و با این معنویت و جذبه و حرمت و تقدس، وجود ندارد. مراکز امن بین‏المللى و «کشورهاى بى‏طرف اعلام شده» که پناهگاه ستم دیدگان و یا حتى مجرمانند، ابداعى است که تازگیها و در قرون اخیر، به دست بشر صورت پذیرفت و به تعبیر طنطاوى خدا به مردم الهام کرد که کارى انجام دهند که خدا از طریق وحى بر ابراهیم فرو فرستاد. حرم: بر محور کعبه از شش گوشه، منطقه ممنوعه، یا حرم امن الهى است. در این منطقه که حد آن در کتابهاى مربوطه کاملاً مشخص است، وظایفى بر عهده حاجیان محرم و یا حتى افراد دیگر است از جمله عدم تعرض به گیاه و صید حرم و پناهندگان حرم که ناشى است از: امن بودن گیاه حرم، امن بودن حیوان حرم، امن بودن پناهنده به حرم، حرام بودن جنگ در حرم و... و این همه، نگهدارى حریم مطهر خانه خدا و بسط و گسترش دادن معنویت و تقدس و احترام بیت‏اللَّه الحرام و به وجود آوردن جایگاهى نسبتاً وسیع است که نسبت به همه امکنه کره زمین مزیتى تام و تمام بنفع زندگى مادى و معنوى انسانها داشته باشد، منطقه صلح کامل و امنیت کامل و دوستى و تعاون کامل و کنترل کامل آدمى حتى از تعرض به گیاه و حیوان... تا چه رسد بهم نوعش، انسان!... احرام: از جمله، براى ورود به حرم باید احرام بست و چه زیباست وحدت ریشه‏اى «حرم» و «احرام» که به یک تعبیر دقیق مى‏توان «احرام» را بازسازى «حرم» در وجود «مُحرم» شمرد: حاجى که احرام بر مى‏بندد، گویا «حرم امن خدا» را در «وجود خود» بوجود مى‏آورد و منطقه وجود خودش را منطقه ممنوعه و منطقه صلح و آرامش و منطقه امن و امان اعلام مى‏دارد و راستى در واقعِ امرهم، یان، بدین منوال است... که پس از احرام 24 مورد بر حاجى حرام مى‏شود: حاجى حق ندارد حتى موى خود را - یک موى خود را - بکند. حق ندارد دندان خود را در آورد، حق ندارد خون از بدن خود یا دیگرى در آورد، حق ندارد به حیوان و حتى حشره‏ایکه در بدن یا لباس اوست و یا در حرم است، تعرض کند، حق ندارد با فردى ولو غیر حاجى به مجادله و «لا واللَّه و بلى واللَّه» گوئى بپردازد و محرماتى دیگر از این مقوله... از سوى دیگر حق ندارد بر گرد محور شهوت بگردد، حتى برگرد مقدمات آن: خواستگارى رفتن براى خودش یا دیگرى، عقد کردن براى خودش یا دیگرى، هرگونه نگاه شهوت آلود یا کار شهوت آلود (چه قبلاً حلال بوده یا نه) حتى عطر زدن، بوى خوش بازار عطر فروشها را استشمام کردن، بینى خود را از بوى بد گرفتن، از آفتاب به سایه رفتن، سر پوشیدن، پشت پا را پوشیدن... غرض بر شمارى همه محرمات احرام نیست، و بلکه منظور از این بر شمارى اشاره وار تجسم بخشیدن به حالت پر معنویت و پر تقدس محرم است که از وجود او یک حرم امن الهى ساخته است... سخن کوتاه کنیم: حاجى پس از احرام، حالتى فرشته‏گون مى‏یابد: پاک از آلودگیهاى مادى، از شهوت، از غضب و از هر چه که ممیزات حیوانى اوست... و چنین حالتى براى همه آینده آدمى بیاد ماندنى و فراموش ناشدنى است و از این رو سرمشق گرفتنى و پندآموز است. براى تعلیم آدمى، باید بروشى دست زد که براى همیشه بیادش بماند. و بدین علت است که به حاجى دستور داده‏اند که لباس دوخته‏اش را از خود دور کند... حاجى به نشانه جدائى از وابستگیها و پیوستگیها و فروهشتن همه نمودارهاى امتیاز و برترى جوئى و فخر فروشى، لباس از تن بیرون مى‏آورد و به دو جامه سپید ساده بسنده مى‏کند تا تمام امتیازاتى را که مدسازان و طراحان و خیاطان در هزار هزار مد لباس از نظامى و روحانى و نژادى و قبیله‏اى و لباسهاى مخصوص پادشاهان متکبر و زمامداران پر ادعا، اختراع کرده‏اند زیر پا گذارند تا از تمامى ملل و اقوام و همه شئون و مقامات و پستها و حاکمیتها و محکومیتها، یک واحد تمام عیار خالص و مخلص و بى غل و غش در کمال یگانگى و برادرى و برابرى در شکلى واحد و ظاهر و طاهر، سپید و درخشنده و خدائى... در پهن دشت بیکرانه سرزمین توحید و حرم مقدس امن الهى به نمایش گذاشته شود... این نمایش، براى همیشه، در ذهن و حافظه فرد فرد حاجیان حاضر در صحنه و نیز در حافظه کل جامعه اسلامى و نیز کل جامعه بشرى به عنوان یک منظره بدیع و بى‏نظیر و الهام بخش و آکنده از پیام صلح و دوستى و معنویت و اخلاص و یکتا پرستى خواهد ماند... تلبیه: «لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک لبیک.» تنها واجب حج که از مقوله «لفظ» است و «کلام»، بجز نماز طواف که همان نماز معمولى شناخته شده است، همین کلمات پر طنطنه و پر جلال و شکوه است! در سراسر حج، حاجى هیچ سخن و ذکر و ورد و دعاى واجبى بجز همین «لبیک» هاى واجب ندارد. در حقیقت حج نمایش بیشترین «عمل» است همراه با «کمترین» و «کوتاهترین» گفتار! فقها فرموده‏اند: مقدار واجب تلبیه، همان چهار لبیک اول است، اثر این نواى هم آهنگ و با شکوه که حاجیان در اخلاصى بى‏نظیر با صداى بلند، هم آوا تکرار مى‏کنند در تلقین روح اطاعت و پیروى از فرمان خدا و اجابت دعوت پروردگار، چیزى نیست که بوصف آید یا قلم و بیانى بتواند به ژرفاى آن برسد و بازگو کند. سخن در این باره‏ها بسیار فراوان‏تر از این است که با اسف، در مجال این مقال نیست. عرفات: عرفات، سرزمین شناخت، سرزمین اولین انسان، که هبوط کرد و دوباره راه صعود بازگرفت... سرزمین آدم و ابراهیم و محمد(ص)، سرزمین تجلى کامل جبرئیل بر پیغمبر، سرزمینى بر و برهوت، بى‏هیچ نشانه و ساختمانى... در اینجا انسان است و زمین و آسمان... کدام سرزمین است که آدمى را بدینگونه در متن خلقت طبیعى و حقیقى‏اش قرار دهد؟ ... عصر درخشنده بازگشت و توبه و انابه... در عهد بازسازى و تکوین شخصیت جدید... اینجا جایگاه اعلام ابدى احکام و اسلام توسط آخرین سفیر وحى الهى است. در اینجا آدمى در هاله‏اى از عظمت و سکوت، الهام و معنویت، اندیشه و تامل، راز و نیاز و مناجات و دعا و عبادت محو مى‏شود. پیغمبر فرمود: «الحج عرفه». حج، همان عرفه است. اگر در این اولین منزل حج، روح و قلبت دگرگون شد و انقلابى و تحولى یافتى و وقوف در عرفات، تو را به درنگ و تفکر و تدبر واداشت، و نیز وقوف به مشعر این حالت را به کمال رساند و «وقوفین» بدرستى انجام یافت، زیر بناى سایر مناسک مستحکم و خلل ناپذیر شده است. قبلاً اشارت رفت که تدبر و تأمل، باید پایه حرکت و جنبش باشد. «وقوفین» مبدأ و پایه و مایه همه مناسک شریف و ارجمند حج است. و لذا در تمامى اعمال حج، رکنى نداریم که حتى ترک سهوى و غیر عامدانه و بدون تقصیر آن نیز موجب بطلان حج گردد.2 در عرفات، حاجى از زمین و آسمان، الهام مى‏گیرد، از جان تطهیر یافته و منزه شده خودش الهام مى‏گیرد، از این خلق یکرنگ فراهم آمده از سراسر جهان که با زبانها و رنگها و نژادهاى گوناگون به باز شناخت خویش و جهان خویش و خداى خویش مشغولند، الهام مى‏گیرد... نکته بسیار تأمل کردنى دیگر آنکه در صحراى عرفات، بالخصوص، صحراى محشر تصویر مى‏شود و حاجى با تداعى قیامت و حساب و کتاب الهى، حالتى از انقطاع و تضرع پیدا مى‏کند که براستى از او انسانى تحول یافته، متعالى و متکامل و رو به آخرت و در خور «وصال» و تشرف به «حرم» مى‏سازد. مشعرالحرام: «فاذا افضتم من عرفات فاذکروا اللَّه عندالمشعرالحرام» این آیه کریمه براى حاجیانى که غروب روز نهم، به سوى مشعرالحرام کوچ مى‏کنند رنگ و بو و تلألؤ و درخشندگى و جذبه و حال و هواى ویژه‏اى دارد... «مشعر»، حرم است، «عرفات»، حرم نیست، تو براى ورود به حرم، از حرم، احرام بستى و براى آنکه لایق حرم شوى، بیرون از حرم در صحراى عرفات، خود را باز شناختى و بازساختى و اینک شبانه عازم حرم خدائى ، مشعر، حرم است، منى حرم است، مکه حرم است، و تو مرحله به مرحله اجازه ورود مى‏یابى... شب را در مشعر طبق آنچه در آیه مبارکه گذشت بذکر خدا مى‏گذرانى و طبق سنت و رویه معمول، بکار تجهیز نیرو و تهیه سلاح براى نبرد با شیطان مى‏پردازى، سنت است که سنگریزه‏هاى رمى جمرات را از سرزمین مشعرالحرام گردآورى... این تعلیم: آماده سازى افراد براى مقابله با دشمن است... شبانه و در آرامش و بحال پنهانى و نیمه پنهانى... این حالت پنهانى و نیمه پنهانى براى آنها که شب دهم در مشعرالحرام بوده‏اند، کاملاً محسوس است. منطقه کوهستانى و پرفراز و نشیب مشعر، که بر خلاف عرفات، بسى ناهموار است، هزاران هزار حاجى را شاهد است که همه، راز گونه و «در گوشى» وار، نقطه به نقطه، تنها و دو نفره و چند نفره... به فراهم آورى سنگ براى نبرد فردا مشغولند. و به یاد داشته باش که بدون تهذیب نفس و (وقوف) در عرفات و مشعر و بدون دریافت و بازیافت شخصیت معنوى جدید، صلاحیت و لیاقت و آمادگى براى نبرد فردا را نخواهى یافت. منى: منى سرزمین آرزوها، سرزمین ناوردگاه پیروزمند ابراهیم، که بیشترین و سخت‏ترین مناسک حج در مدتى بیش از همه مدت حج (در کوتاهترین فرض) انجام مى‏گیرد... سرزمین نبرد با شیطان و قربانى و تقصیر و شب را به روز آوردن در حالت بیم و امید و با ذهنیت و روحیه و اندیشه مجاهد خستگى ناپذیریکه سه روز متوالى به نشانه حدیث و پشتکار و تداوم نبرد تا مرحله نهایى پیروزى قطعى بر دشمن، جهاد خود را با نشاط و امید و سخت کوشى و پایدارى ادامه مى‏دهد. در این سرزمین، با «تقصیر» بسیارى از محرمات احرام به تفصیلى که در کتب فقهى آمده است حلال میشود و حاجى، در اینجا پس از قربانى لباس عادى خود را مى‏پوشد و آماده براى وصل یار و ورود به حریم معبود و طواف خانه خدا و سعى صفا و مروه مى‏شود... در منى جهاد روزانه و تأملات شبانه تواماً انجام مى‏گیرد و این هر دو مکمل یکدیگرند. و بسیارند حاجیانیکه پس از قربانى، راهى مکه مى‏شوند و طواف و سعى را بجا مى‏آورند و باز به منى باز مى‏گردند و تو مى‏توانى این سه روز و دو شب را در منى بمانى و عصر دوازدهم یکسر، براى اتمام مناسک به مکه بازآئى... (نکته: در روال جارى عصرما کنفرانسها و گردهم‏آئیها و بحث و تبادل نظر در مسایل دنیاى اسلام، در منى صورت مى‏پذیرد که از نظر کلى پسندیده مى‏نماید بشرط آنکه شکل بى‏محتوا و حرف بى‏عمل و از این بدتر، خداى ناکرده در جهت خلاف رضاى خدا و مصالح مسلمین نباشد). رمى جمرات: تمرینى زیبا براى تلقین روح جهاد با دشمن... جمرات ثلاث، الگوهاى پلیدى و ناپاکى‏اند. در اینجا ابراهیم خلیل(ع) با وسوسه شیطان (درباره حج و یا ذبح اسماعیل) در آویخت و با او نبرد کرد و او را مغلوب ساخت. این، سنگ پرانى بى‏معنا، به یک جرثومه برآمده بدترکیب نیست، این، آماده‏سازى نمونه‏وار بشر، براى نبردهاى سهمگین و همیشه مکرر و روزانه در عرصه زندگى است. «رمى» به تعبیر «حافظ عامربیک» محل سازى «دست جنگى» است. «رمى» در دست تو، ملکه کارآئى و دشمن یابى و نشانه‏گیرى درست و دقیق ایجاد مى‏کند... که چنین دستى براى آینده زندگیت بسیار کارساز و مشکل گشا خواهد بود. قربانى: سنت بزرگ ابراهیم خلیل و یادگار همیشه جاوید فداى اسماعیل... بیاد داشته باش که: فردى سالخورده که سالیان پربرکت عمرش را در تلاش و رزم و هجرت و ترک مال و اولاد گذارنده، اینک در اواخر عمر، که تمام امیدش در فرزند دلبندش که ناامیدانه و بر سر پیر شمع شبستان زندگیش شده متبلور است مأمور مى‏شود او را براى خدا قربانى کند... و وقتى ابراهیم، بر سر مأموریت خود کام صدق برداشت و با تمام جان از سر فرزند گذشت و بر گلویش کارد کشید، بفرموده قرآن: «ونادیناه ان یا ابراهیم. قد صدقت الرویا انا کذلک نجزى المحسنین و فدیناه بذبح عظیم...3» برایش فدا آمد و مأمور به ذبح گوسفند بجاى فرزند شد... و بدینسان، قربانى که آخرین عملِ در حال احرام حاجى است، ضمن تجدید خاطره فداى عظیم ابراهیم در برابر آن فداکارى مدهوش کننده و عقل ربا، به حاجى تعلیم فدا کردن مال در راه خدا مى‏دهد... فدائیکه براى خودش و براى خلق خدا سود مادى نیز در بر دارد: «فکلوا منها و اطعموا الباس الفقیر»4. و بر مسلمین جهانست که با همکارى و همفکرى پروژه تحسین برانگیز تجمید و کنسروسازى گوشتهاى قربانى در حج را بگونه‏اى که بشود آیه قرآن را به طور کامل بکار بست و از اسراف و تباه سازى و به خاک سپارى گوشت قربانى جلوگیرى کرد، تکمیل کنند و از این راه از پایمال شدن و ضایع شدن یکى از حکمتهاى احکام حج مانع شوند. تقصیر: یکى از مناسک حج که در عمره، به معنى پایان عمره در حج، پایان یک مقطع از اعمال حج است «تقصیر» است یعنى مقدارى از موى سر و صورت را کوتاه کنى و یا ناخن بگیرى... این عمل، بخش بزرگى از محرمات احرام را بر تو حلال مى‏کند ولى هنوز کاملاً «مُحِل» نشده‏اى، هنوز نمى‏توانى نیازهاى شهوانى عمده خود را برآورى. «عطر» و «زناشوئى» همچنان بر تو حرامست... تقصیر مى‏تواند نشانه‏اى از آن باشد که در مرحله شستشوى تن و جان تا حدى موفق بوده‏اى و اینک باید براى موفقیت نهائى هم در منى و هم در مکه، بخشى دیگر از مناسک را به پایان رسانى، پس «امید» و «آرزو» در اینجا تجلى ویژه‏اى دارد. آیا «منى» را بدین خاطر «منى» خوانده‏اند؟ امام محمد غزالى در احیاءالعلوم و فیض کاشانى در محجةالبیضاء مطالبى آورده‏اند که برگزیده‏اى از محتوایش این است: طواف، نماز است. مراتب تعظیم و تکریم و بیم و امید و محبت را مراعات کن. تو اینک همچون فرشتگانى هستى که برگرد عرش الهى طواف مى‏کنند «گمان مکن که مقصود، طواف جسم و بدنت در اطراف» «خانه» است بلکه مقصود، طواف قلبت بذکر «صاحب خانه» است هیچ ذکرى را جز به نام او آغاز مکن و به پایان مبر، همانگونه که طواف را به خانه آغاز مى‏کنى و به خانه پایان مى‏برى و بدانکه طواف اساسى طواف قلب است به پیشگاه الهى و «خانه» مثال ظاهرى است در این عالم ملک براى حضرت ربوبى که به چشم ظاهر دیده نمى‏شود. همانطورکه بدن مثال ظاهرى است در عالم شهود براى قلب‏5 و باید دانست که عالم ملک و شهود (عالم حس) براى کسى که در، به روى او گشاده است پله به پله بالا مى‏رود... اینکه در اخبار آمده است که «بیت‏المعمور» در آسمانها در مقابل «کعبه» قرار گرفته و ملائکه در اطراف آن مانند مردم در اطراف کعبه طواف مى‏کنند اشاره به همین موازنه و هماهنگى عالم «ملک» و «ملکوت» است. و چون مرتبه غالب مردم از چنین طوافى قاصر است مأمور شده‏اند تا حد امکام به آنها تشبه نمایند... (پایان برگزیده محتواى کلام غزالى). بدنیسان طواف، شاه بیت پرطراوت و دلنواز غزل شیوا و شکوهنده حج است. طواف تبلور مقام قرب و وصل عبد و معبود است - طواف تنها منسکى است از مناسک حج که به همراه نمازش باید با طهارت انجام گیرد. شرط هیچیک از اعمال حج، آن نیست که حاجى با وضو باشد. یا اگر غسلى بر او واجب است، غسل کرده باشد و یا زن در عادت ماهیانه نباشد، تمام اعمال حج بجز طواف و نماز طواف بدون طهارت صحیح است. طواف دور خانه خدا، بدنبال همسان و هم وزن نماز است... آرى: نماز، همان طواف است که به صورت ساکن و رو به خانه انجام مى‏شود و طواف همان نماز است که به صورت متحرک و بدور خانه انجام مى‏شود. براى تصویر بیشتر این تصور، کعبه را مرکز دایره‏هائى فرض کن که در شعاعهائى متفاوت و محیط بر یکدیگر از «مطاف» (نزدیکترین و کوچکترین دایره‏اى که بر محور بیت با طواف ترسیم مى‏گردد) تا اقصى نقاط مختلف کره ارض، این دایره‏ها که همیشه بطور محیط برهم در پهناى کره زمین ترسیم مى‏شود، از نمازگزارانى تشکیل مى‏گردد که از چارسوى جهان، در وطنهاى خود رو به خانه کعبه نماز مى‏گذارند،اگر نمازگزارانِ یک دایره از این دایره‏هاى محیط را در نظر بگیرى، مى‏بینى حالت یک طواف را دارند، منتها طوافى ساکن به صورت نماز...! از لحاظ دیگر، طواف کنندگان بر محور بیت، نیز دایره‏اى را ترسیم مى‏کنند که گویا همه دایره‏هاى ترسیم شده از نمازگزاران سراسر گیتى را در طواف خود به نمایش مى‏گذارند. نمازگزاران سراسر گیتى، هر کدام در هر قوس از هر دایره، نمایش‏گر طواف طواف کنندگان بیت‏اند و طواف‏گران بیت، ترسیم کنندگان نماز نمازگزاران سراسر گیتى. تو هر جا که هستى وقتى به نماز مى‏ایستى قوسى از دایره‏اى هستى که قوسهاى دیگر آن، در شعاع تو، به نماز ایستاده‏اند و قوسهاى این دایره، در حقیقت، از دور دست‏ترین فاصله به کعبه، با نماز خود، دایره کوچک طواف را در مقیاسى بزرگ و بزرگتر بازسازى مى‏کنند. و طائفان متحرک حاضر در مسجدالحرام نیز، تجسم بخش دایره‏هاى بسیار مکرر طائفان ساکن غایب، در سراسر جهانند...! با این تصویر، طواف دور خانه خدا منحصر به حاجیان نیست و بلکه نمازگزاران در سراسر گیتى، در هر شعاعى که باشند و هر دایره‏اى را کوچکتر یا بزرگتر تشکیل دهند، گوئى از دورترین نقطه برگرد خانه طواف مى‏کنند: طوافى ساکن در صورت نماز...! در یک کلام: «طواف» ، «نمازِ» متحرک است و «نماز»، «طوافِ» ساکن... نماز و طواف، یک عبادتند در دو شکل یا یک روحند در دو کالبد و در توضیح بیشتر آن مى‏توان گفت که جذبه و عشق، بدوگونه در اعمال و حرکات عاشقِ مجذوب تجلى مى‏کند: یا با آرامش و تامل و بگوشه‏اى نشستن و زمزمه عشق سرودن... و یا برخاستن و بجنبش در آمدن و از خود بى‏خود شدن... تجلى نخستین، نماز است و تجلى دوم طواف. طواف و نماز نمایانگر مطهرترین و مقدس‏ترین و پرشکوه‏ترین و پر جذبه‏ترین و روحانى‏ترین و ملکوتى‏ترین حالات یک انسان است (الصلوه معراج المؤمن) آدمى در هیچ حالتى، تا بدین حد از قرب و وصال و نزدیکى تام و تمام به راز آفرینش و کُنْه هستى و معشوق همه جهان و معبود کل هستى، بهره‏مند نمى‏گردد.
* * *
طواف، از سوى دیگر نمایشى از گردش دایره‏وار کل نظام خلقت برمحور خالق است که از او مى‏آغازند و بدو مى‏انجامند. طواف باز ساخت سیر حیرت‏انگیز و سرگردانى و چرخش دایره‏اى ذره ذره عالم هستى است. طواف، در عین حال، آغاز یک گردش جدید و یک «محور یابى» جدید است که زندگى انسانِ جداىِ از حقیقت و - پیوسته گردند بر محورهاى فانى و باطل دنیا را بر محور حق وعدل و طهارت و پاکى بگردشى مجدد مى‏اندازد. محور ما در اعمال و حرکاتمان، مگر جز همین آزها و طمعها و همین هدفهاى مادى و فانى دنیوى است؟ طواف، دگرگونسازى محور چرخش زندگى ماست... طواف یک رمز دیگر دارد و آن آنست که انسانِ تک‏نگر و تک بعدى را به همه سونگرى فرا مى‏خواند و توجه او را از یک جهت به همه جهات سوق مى‏دهد.
* * *
طواف، سیرى است در بى‏نهایت و گردشى است که «از حق» و «به سوى حق» است، تو در این سیر، انسانى میشوى که هدفى جز حق ندارد و بر محورى جز حق نمى‏چرخد... طواف، همچون نماز معراج مؤمن است... طواف، در نمایش حرکت و بیقرارى از نماز فراتر مى‏نماید و نماز در تجسم بخشى به آرامش و تأمل... حجرالاسود: یک سنگ سیاه معمولى، که بى‏هیچ مزیت طبیعى و ساخت رمزوار و ناشناخته، بعنوان «یمین اللَّه» معرفى شده است. حجرالاسود، بمَثَل، چونان پرچمى است که در بافت و ساخت ظاهرى، تفاوتى با نظایر خود ندارد، اما رمز و نشانِ گویاىِ همگى تاریخ و موجودیت و شرافت یک ملت است. پاره‏اى، استلام حجر را چون احترام به پرچم یا سلام به آن تصور کرده‏اند که در بین ملل عالم مرسوم و معمول است. این تصورى درست مى‏نماید که با روایات «مصافحه با خدا» و امثال آن هم سوئى دارد... حجر در تصورى دیگر قلب بیت است که گوئى هر چه قدس و حلال و معنویت و جذبه و شکوه است از همین عضو کوچک بسراسر بیت تزریق مى‏گردد.. و بیت نیز به نوبه خود نسبت به مسجد و مسجد به مکه و مکه به حرم و حرم بسراسر جهان همین موقعیت را دار است... قلب معنویت در «حجر» مى‏زند و از آنجا به بیت جریان مى‏یابد... کعبه خود قلب تپنده مسجد مى‏شود و مسجد قلب شهر مقدس مکه است که خون معنویت و تقدس بعروقش مى‏رساند و شهر مکه، محدوده حرم را اشراب مى‏کند و از این مرکز مطهر و منور است که سراسر گیتى از شراب ناب توحید سرمست مى‏گردند...
* * *
«حجر» بادیدى دیگر رمز وحدت همه بشریت است: گوئى انسانهاى همه روى زمین با استلام حجر وحدت در خاک و کشور را اعلام مى‏دارند. همه یک سرزمین دارند و حد ومرزى بین خاک وطنها نیست... در «حجر» تمام مردم ازیک نژاد و یک خاک و یک طبیعت اعلام مى‏شوند6. سعى بین صفا و مروه: سنت است حاجى پس از طواف، به سوى زمزم رود و از آب زمزم بنوشد و آنگاه به سوى کوه صفا رود و سعى خود را به سوى مروه، با دعاهاى بلند و با شکوهى که یادآور روح ملکوتى آخرین سفیر وحى الهى است آغاز کند. صفا، یادگار نخستین فریاد اعلام نبوت خاتم انبیاء حضرت محمد (صلى‏اللَّه علیه و آله و صحبه‏المنتجبین) است. و سعى از این کوه تا آن کوه، ضمن تجدید خاطره پى جوئى جان فرساى هاجر مادر اسماعیل در جستجوى آب براى فرزند خردسالش، نمایشگر حالت بیم و امید و خوف و رجاء حج گذار است. در هیچ کجاى عالم، در فاصله هیچ دو کوهى چون صفا و مروه این همه خاطرات روحانى و ملکوتى و سیر انفسى وجود ندارد... در سعى بین صفا و مروه چه مى‏خواهى؟ کوبکو بدنبال دوست گشتن و بى‏تاب و مضطرب در جستجوى قرب بودن، حالت حیرت و سرگشتگى را پس از تقرب یافتن در طواف، مجسم کردن... حاجى در سعى، کوشش پیگیر و مکرر خود را براى ادامه راه وصال به نمایش مى‏گذارد و اضطراب خود را نشان مى‏دهد و بخصوص در «هروله» جزر و مد روحى و انعکاس این جزر و مد در تمامى اعضاء بدن و سراسیمه شدن و بى‏تاب شدن ... به خوبى تجلى مى‏یابد. و بخصوص هروله، از سوئى موجب فرو ریختن بارهاى سنگین کبر و خود بینى و انانیت و خودپرستى است. در روایت آمده است که «خداوند هیچ منسکى را بیش از سعى دوست ندارد زیرا همه جباران و گردنکشان در اینجا ذلیل مى‏شوند»7. پاورقى‏ها: - 1 - آل عمران: 96 . 2 - رجوع شود به رساله‏هاى عملیه. 3 - صافات: 107 - 105 - 104 . 4 - حج: 28 . 5 - مراد از قلب در این موارد، همان جوهره نفسانى و مجرد با روح و جان آدمى است. 6 - عمر حافظ بیک - فلسفه حج. 7 - علل البرایع.
     
 

تبلیغات