در «نظریه جواز تعبد به ادیان» کوشیده شده تا قطع اصولی را به عنوان یک معرفت مطلق و معتبر در تفسیر دین و مواجهه ی با ادیان و معارف متکثر، پیشنهاد و معرفی شود. هر چند در مورد قطع اصولی، مباحثی در علم اصول مطرح شده است، اما هرگز قطع اصولی به عنوان پیشنهادی برای مواجهه با ادیان و روش تفسیر دین از سوی متفکرانِ فلسفه دین تنظیم و ارائه نشده بود، از این رو می توان نظریه حاضر را یک نظریه نو و جدیدی در «فلسفه دین» به شمار آورد. فرضیه نگارنده این است که نظریه مذکور دارای لوازم و پیامدهایی علمی و عملی باشد، از این رو می کوشد این نظریه را با روشی تحلیلی انتقادی ارزیابی کرده و آثار و پیامدهای آن را بیان کند. پرسش تحقیق این است که آثار و لوازم منطقی نظریه چیست و از این منظر چه نقدهایی بر آن وارد می شود؟ یافته های تحقیق حاکی از آن است که نظریه تعبد مستلزم پیامدهای علمی و مخاطرات اجتماعی فراوانی از جمله: پلورالیسم دینی، نسبیت معرفت، شکاکیت، و ممنوعیت امربه معروف و نهی از منکر می باشد.