امام خمینى رحمهالله و عوامل پیروزى انقلاب اسلامى
آرشیو
چکیده
امام خمینى رحمهالله ، انقلابى را در سال 1357 به پیروزى رساند و در پى آن، رژیمى کهن و منفور را ساقط و نظامى جدید و مردمى را روى کار آورد و بحرانهاى پس از آن را نیز بخوبى اداره کرد، اما چگونه؟ قبل از اینکه به چگونگى این موفقیت و راز این پیروزى بپردازیم، دو سؤال پیش روى داریم: او کیست؟ و انقلاب اسلامى چیست؟ به دیگر بیان، او چگونه زیست؟ و انقلاب، چرا روى داد؟ در پاسخ به این دو سؤال، نخست، شمهاى از زندگى امام را مىکاویم، سپس عوامل پیروزى انقلاب اسلامى را بازگو مىکنیم.متن
زندگىنامه امام خمینى
امام خمینى، اول مهر 1281 (20 جمادى الثانى 1320) در شهر خمین دیده به جهان گشود. پدرش سید مصطفى، فرزند سید احمد و نوه سید دینعلىشاه بود. جد اعلاى امام؛ یعنى دینعلىشاه در کشمیر هندوستان زندگى مىکرد.
آقا سید احمد، پدربزرگ امام، پس از آنکه به عراق هجرت کرد، بنا به دعوت یکى از اهالى خمین به نام یوسف خان به خمین عزیمت کرد و آنجا را محل سکونت خود قرار داد و عمارتى را که از اندرونى، بیرونى، دو برج، باغ و... تشکیل شده بود به مبلغ یکصد تومان خریدارى نمود. افزون بر این، ایشان املاکى در اطراف خمین، یک کاروانسرا و یک باغ را نیز خرید که از درآمد آنها امرار معاش مىکرد.(2) سید مصطفى موسوى، پدر امام خمینى، در حوزه علمیه اصفهان و نجف به تحصیل علوم دینى پرداخت و اجازه اجتهاد دریافت کرد. ایشان که در خمین، داراى نفوذ کلمه، خدمه و تفنگچى بود و بشدت از ظلمهاى خوانین و دولت جلوگیرى مىکرد. وى(3) چهارماه و بیست و دو روز پس از ولادت امام خمینى، در راه اراک به ضربه گلوله جعفرقلىخان و میرزاقلىخان در سن چهل سالگى به شهادت رسید. بعد از این حادثه عدهاى، قاتلان را دستگیر کردند و منزلشان را آتش زدند و اموال و املاکشان را مصادره و تصرف نمودند. میرزاقلىخان در زندان مرد و جعفرقلىخان با پیگیرى و دادخواهى اولیاى دم، یعنى اعضاى خانواده امام خمینى، در میدان بهارستان تهران اعدام شد.(4) پس از شهادت پدر، سرپرستى امام را مادر و عمهاش به عهده گرفتند. آنان زن رشیدى به نام ننه خاور را براى دایگى امام برگزیدند. امام پس از سپرى کردن دوره اولیه کودکى، دانش آموزى را از مکتب خانه ملا ابوالقاسم در خمین آغاز کردند. نوزده ساله بودند که براى ادامه تحصیل به اراک مهاجرت کردند. پس از سه سال و در پى هجرت آیتاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى به قم در نوروز سال 1300، امام نیز به قم رفتند و در درس خارج ایشان حضور یافتند.
امام خمینى فلسفه را نزد سیدابوالحسن قزوینى و علوم معنوى و عرفانى را از میرزا محمدعلى شاهآبادى آموختند. پس از بازگشت آیتاللّه بروجردى به قم، امام براى تقویت و ترویج ایشان در درس آن مرحوم شرکت مىکردند. امام خمینى که از مدتها قبل از ورود آقاى بروجردى به قم، مشغول تدریس معقول، عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بودند؛ پس از حضور آیتاللّه بروجردى در قم به تقاضاى شهید مطهرى و دیگران به تدریس دروس خارج پرداختند که سالها در قم و نجف ادامه یافت و در همین دوره آثارى در فقه، فلسفه و عرفان نگاشتند.(5)
فعالیتهاى سیاسى امام خمینى ریشهدار بود. ایشان از دوران نوجوانى با آموزش سلاح و مبارزه، همچون یک سرباز، همدوش با برادرشان سیدمرتضى پسندیده در جنگ با اشرار و خوانین منطقه شرکت مىکردند. خودشان در این رابطه مىگویند:
«ما در همان محلى که بودیم یعنى خمین...سنگربندى مىکردیم. من هم تفنگ داشتم، منتها من بچه بودم...بچه شانزده هفده ساله، ما تفنگ دستمان بود. تعلم تفنگ هم مىکردیم...ما سنگر مىرفتیم و با این اشرارى که بودند و حمله مىکردند...مردم با آنها معارضه کردند و تفنگ دست گرفتند، و ما هم جزء آنها بودیم که به اندازهاى که مىتوانستیم حرکت بکنیم.»(6)
ایشان با مهاجرت به قم و طى مدارج علمى حوزوى و با حمایت از شیخ عبدالکریم حائرى یزدى و سیدحسین بروجردى، نسلى از طلاب و روحانیان را تربیت کردند که بعدها در دوران نهضت و نظام اسلامى از همراهان و حامیان او بودند.
علاوه بر این، امام خمینى در سال 1323 کتاب کشفالاسرار را در پاسخ به کتاب اسرار هزار ساله تألیف حکمى زاده نگاشت و در آن ضمن پاسخ به ابهامهاى مطرح شده نسبت به تشیع و روحانیان، بر شأن روحانیان و مرجعیت، نقش دین در جامعه و سیاست تأکید نمودند و همچنین، نظریه حکومت اسلامى را براى نخستین بار مطرح کردند.
در 1340 که آیتاللّه بروجردى و کاشانى در گذشتند و قدرت سیاسى حاکم نیز تلاش مىکرد تا سلطه خود را با تمسک به طرحهاى آمریکایى محکم نماید، فرصتى براى بروز گفتمان انقلاب اسلامى پدید آمد و امام خمینى نیز با مدیریت، نخستین فرصت رویارویى و مقاومت را با مخالفت با لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى در مهر ماه 1341 رهبرى کردند، و قدرت سیاسى حاکم را به عقب نشینى واداشتند.
در گام دوم، امام با ایستادگى در برابر رفرم رژیم، یعنى انقلاب سفید و اعتراض نسبت به سیاست سرکوب، مردم را به مقاومت واداشتند که این عمل به دستگیرى و زندانى شدن ایشان منجر شد. قیام مردم نیز در حمایت از ایشان در روز 15 خرداد 1342 از سوى رژیم سرکوب گردید؛ اما رژیم به ناچار پس از چند ماه با پیگیرى علما و حمایت مردم از رهبرى امام خمینى، ایشان را در روز سه شنبه 18 فروردین 1343 آزاد کرد.(7)
بعد از تصویب لایحه کاپیتولاسیون(8) در دو مجلس سنا و شورا، امام با سخنرانى شدیدالحنى در روز 4 آبان 1343 علیه لایحه کاپیتولاسیون و دولت آمریکا، گام سوم مقاومت را برداشتند، که به تبعید ایشان به ترکیه و سپس به عراق انجامید.(9) اما امام به رغم فضاى پلیسى در ایران و فشارهاى بینالمللى، توانستند با کمک یاران و حامیان خود و با استفاده از رسانههاى ارتباطى اندک، نهضت مقاومت ضدّ شاه را رهبرى و گفتمان انقلاب اسلامى را نهادینه کنند و با بازگشت به ایران در بهمن 1357، نظام سلطنتى پهلوى و شخص محمدرضا شاه را ساقط نمایند و انقلاب اسلامى را به پیروزى نهایى برسانند. آن پیر انقلاب، با برگزارى همهپرسى در روز 12 فروردین 1358 و با به دست آوردن 2/98 درصد رأى موافق، رژیم جمهورى اسلامى را به طور رسمى، نظام سیاسى جدید اعلان کردند. با برگزارى انتخابات خبرگان قانون اساسى، مجلس خبرگان با حضور نمایندگان مردم تشکیل شد و قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران به تصویب رسید سپس براى تأیید نهایى مردم به رأى گذاشته شد که با 5/99 درصد رأى مثبت به تأیید ملت ایران رسید و نهادهاى نظام جمهورى اسلامى مبتنى بر قانون اساسى استقرار یافت. و این همه، تحت سیاستهاى دین محور امام خمینى شکل گرفت.
امام خمینى پس از ده سال رهبرى نظام جمهورى اسلامى ایران و استقرار و استمرار نهادهاى آن و ایستادگى در هشت سال جنگ عراق علیه ایران و مقاومت در برابر نظام سلطه در صحنه بینالمللى و بحرانهاى ناشى از دخالت آن، سرانجام در 14 خرداد 1368 بدرود حیات گفتند.
عوامل پیروزى انقلاب اسلامى
فشار بیش از حد شاه، مردم را چنان در تنگنا قرار داد که آنان دست به یک قیام همگانى زدند. شاه، استقلال سیاسى، نظامى، فرهنگى و اقتصادى کشور ما را از بین برد و ایران را در همه ابعاد، وابسته به غرب و شرق کرد. مردم را در سیاهچالها مورد شکنجه قرار داد و علما و خطبا را از گفتن حقایق منع نمود؛ اما باید بدانیم که زمینههاى پیروزى انقلاب بزرگ اسلامى ملت ایران، فراتر از عوامل مورد اشاره است.(10)
دلایل سیاسى وقوع انقلاب اسلامى
همانگونه که امام خمینى بیان مىداشتند، اساس این نهضت از دو عامل سرچشمه گرفت: یکى از شدت فشار و چپاولگریهاى خارجى و داخلى، و نیز اختناقهاى فوقالعادهاى که در ظرف پنجاه و چند سال بر ملت ایران رفت. دیگرى آرزوى مردم به داشتن یک حکومت اسلامى و یک حکومت عدل که مسائل اسلامى را مثل صدر اسلام در ایران اجرا نماید.(11)
در مجموع، مىتوان نتیجه گرفت که سیستم سیاسى شاهنشاهى در ایران داراى یک حالت ناموزونى زیاد در میان اجزاء خود بود که نتیجتا یکى از علل مهم براى تحریک مردم براى به وجود آوردن انقلاب را فراهم آورد:
اولاً: آزادیهایى که به موجب قانون اساسى مشروطه به مردم ایران داده شده بود به علت استبداد و دیکتاتورى پادشاه از مردم گرفته شد. از طرفى، روحانیان که قویترین قدرت اجتماعى در ایران بودند، تحت فشار شدید قرار گرفتند که این عمل با اعتقادات مردم سازگارى نداشت. از این رو، گروه به اصطلاح روشنفکر نیز، به حمایت از روحانیان پرداختند و همصدا با آنان، فریاد مخالفت با سیستم پادشاهى سر دادند. رژیم پادشاهى در میان عالمان حوزوى و روشنفکران دانشگاهى جایگاهى نداشت؛ در نتیجه کشور با بحران سیاسى روبهرو شد که در واقع، مىتوان آن را ناشى از کنترل و سرکوب شدید مردم،فقدان آزادى لازم، فساد و عدم کارایى و بوروکراسى دست پاگیر دانست که این وضعیت، جز نارضایتى در میان مردم حاصلى نداشت.
ثانیا: شاه با تضعیف نقش مجلس، دولت، سلسله مراتب قدرت و حکومت، همه قدرت سیاسى را در دست خود متمرکز ساخت.
عدم مشارکت مردم در کار حکومت و عدم کنترل و مراقبت مؤثر قوه مقننه در کار قوه مجریه، علاوه بر مفاسدى که به بار آورد، بر سوءظن و عدم اعتماد عمومى به سیستم سیاسى افزود و مهمتر از آن، حائلى را که میان شاه و مردم وجود داشت از میان برداشت و همه نارضایتىها از کمبودها و نابسامانیها را متوجه شخص شاه نمود.
ثالثا: انقلاب سفید شاه که هدفش را جلب رضایت مردم قرار داده بود، خود موجب ایجاد نارضایتیهاى بیشترى در میان طبقات مختلف مردم شد. صاحبان املاک و اراضى که بر اثر اجراى قانون اصلاحات ارضى ضرر کرده بودند به صف مخالفان پیوستند، و جناح مخالف شاه با پیوستن زنان که به موجب انقلاب سفید داراى حقوق و آزادیهاى تازهاى شده بودند،تقویت گردید.(12)
رابعا: سازمان امنیتى شاه (ساواک) با فشار بىرویه و بازداشتهاى غیرضرورى، کسانى که در واقع خطر زیادى براى رژیم نداشتند، بر موج نارضایتیها در طبقات مختلف مردم افزود. کسانى که تحت تعقیب ساواک قرار مىگرفتند و زندانى مىشدند، بیشتر از روحانیان، روشنفکران و افراد طبقه متوسط بودند. این عده پس از دستگیرى و زندانى شدن، به مخالفان سرسخت رژیم تبدیل مىشدند. بستگان هر یک از آنها نیز به صف ناراضیان مىپیوستند.(13)
خامسا: وابستگى شدید ایران به آمریکا، اسرائیل و... از عوامل مهم پیروزى انقلاب اسلامى به شمار مىآید؛ چنانکه امام خمینى، در مورد دلایل سیاسى انقلاب اشاره کردند:
«شاه استقلال سیاسى، نظامى، فرهنگى و اقتصادى ما را از بین برده است و ایران را در همه ابعاد وابسته به غرب و شرق کرده است.»(14)
و در جاى دیگر فرمود:
«یکى از علل قیام مردم مسلمان ایران علیه شاه، حمایت بىدریغ او از اسرائیل غاصب است.»(15)
در توضیح و تشریح نکات پیشگفته، مىتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ حکومت پلیسى: از یک سو، شاه در کنار حیف و میلها و بىکفایتیها، سعى در جلب حمایتهاى بیشتر از آمریکا داشت؛ چرا که بدون کمک او با فرض این که پایگاه مردمى نداشت، نمىتوانست به حیات سیاسىاش ادامه دهد. از طرف دیگر، با تشکیل سازمان مخوف ساواک، در سرکوبى مبارزان و شکار آنان از هیچ کوششى دریغ نمىکرد. بىرحمى ساواک در شکار متهمان و شکنجه دادن و زندانى کردن در سیاهچالها تا به آنجا رسید که دبیر کل سازمان بینالمللى عفو در سال 1975 اعلام کرد:
«کارنامه هیچ کشورى در جهان سیاهتر از کارنامه ایران در زمینه حقوق بشر نیست.»
کارشناسان این سازمان در گزارشهاى خود نوشتند:
«جلادان ساواک علاوه بر استفاده از شوک الکتریکى و ضرب و جرح از انواع وحشىگریها و از آن جمله از فرو بردن باطریهاى شکسته به نشیمنگاه زندانیان و...استفاده مىکنند و از انعکاس فریادهاى دلخراش قربانیان به خارج جلوگیرى مىنمایند.»(16)
فریدون هویدا، برادر امیر عباس هویدا(نخست وزیر شاه) مىنویسد:
«با آنکه ساواک اسما وابسته به نخست وزیرى بود؛ اما مستقلاً کار مىکرد و دستورات خود را نیز مستقیما از شاه مىگرفت. ساواک که کلیه فعالیتهایش کاملاً جنبه محرمانه و پنهانى داشت، تمام سعى خود را بهکار مىگرفت تا محیطى آکنده از ترس به وجود آورد و با این کار چنان جو مسمومى بر تمام جامعه حاکم کرده بود، که هیچکس جرأت نداشت در حضور دیگران سخنى در مخالفت با رژیم پهلوى به زبان بیاورد، تا جایى که دوستانم هم، اگر مىخواستند مطلبى را با من در میان بگذارند، معمولاً مرا به گوشه خلوتى در باغچه منزل مىبردند و در آنجا با صدایى آهسته حرف خود را مىزدند.»(17)
خانم نیکى کدى مىنویسد:
«ساواک که توسط سازمان سیا و موساد آموزش مىدید، چهار شاخه داشت. بخشى از ساواک در زندانها به کتک زدنها و شکنجههایى که قبل از انقلاب شهره خاص و عام بود، مشارکت داشت. بخش دیگرى از مأمورین را افراد تحصیلکرده و خوشلباسى تشکیل مىدادند که سعى مىکردند، مردم را از مخاطرات بیراهه حرف زدن و یا بیراهه عمل کردن، آگاه کنند. علاوه بر این، شاه نیروهاى امنیتى و اطلاعاتى دیگرى را هم در کنار ساواک حفظ مىکرد تا بعضا به کنترل و مراقبت از یکدیگر بپردازند. تعداد زیادى از افراد اطلاعاتى در بین گروههاى مخالف نفوذ کرده بودند. خیلى از خبرچینها به صورت نیمه وقت در خدمت ساواک بودند. وقتى زندان، شکنجه و حتى مرگ پیش روى افراد قرار داشت، دیگر تعجبى ندارد که حتى اعضاى گروههاى مخالف نیز، به دیگر اعضا مشکوک شده و به تحلیل روند.»(18) حتى، وفاداران شاه در رساندن اخبار و مطالب ناخوشایند به او دچار تردید بودند؛ زیرا وقتى هیچ کس اجازه نداشت تا در مقابل او عرض اندام و یا با گفتههاى او مخالفت کند، طبیعىاست که هیچ نداى مخالفى به گوش نرسد و شاه هم، کمکم تصویرى را که از خودش در کتابها و یا سخنانش ترسیم مىکرد، باور کند و مخالفان خود را مرتجع بنامد.
2ـ نهادینه شدن قدرت: شاه پس از کوتاى 28 مرداد 1332 ،مصمم شد تا هرگز نگذارد وضعیتى شبیه به زمان مصدق تکرار شود. همچنین، بخش اصلى قانون اساسى مشروطه را که مقرر مىداشت حکومت از دولتى تشکیل مىشود که در مقابل مجلس که به آراى آزاد ملت انتخاب شده، مسؤول است و قدرت شاه محدود به قانون اساسى است، به دست فراموشى بسپارد. براى این منظور، انتخاب مجلس هیجدهم (در اواخر سال 32) زیر نظر مستقیم رژیم برگزار شد. رژیم نیز، کاندیداهایى را انتخاب کرد که مانند مجلسهاى پس از آن، مطیع اوامر شاه باشند.(19) شاه براى نهادینه کردن اقتدار خود، ضمن دستکارى در قانون اساسى و دخالتهاى مستقیم در سیستم قانونگذارى و تشکیل ساواک، سرانجام به تشکیل سیستم تکحزبى در سال 1353، تحت عنوان حزب رستاخیز مبادرت کرد.با تأسیس حزب رستاخیز و موضعگیریهاى بعدى او در مورد لزوم حمایت و عضویت در حزب مذکور، توسط همه شهروندان، بسیارى از تحلیلگران به این نتیجه رسیدند که شاه به حکومت مشروطه پشت کرده است. در حقیقت، او با این کار، هویت ملى و شخصیت اجتماعى ملت ایران را لگدمال کرده بود.شاه در قسمتى از موضعگیریهایش در این رابطه اظهار داشت:
«کسى که وارد این حزب سیاسى جدید نشود...یافردى است که به یک سازمان غیرقانونى تعلق دارد یا به حزب غیرقانونى توده وابسته است و یا به عبارت دیگر، یک خائن است، چنین فردى یا جایش در زندانهاى ایران است و یا اگر مایل باشد مىتواند همین فردا کشور را ترک کند؛ زیرا او ایرانى نیست، وطن ندارد و فعالیتهایش غیرقانونى است و بر اساس قانون مىتوان او را مجازات کرد.»(20)
تأثیر عوامل فرهنگى در پیروزى:نقش عوامل فرهنگى در پیروزى انقلاب اسلامى، مورد اتفاق و اعتراف اندیشمندان بسیارى است. شاید از این جهت بود که امام خمینى رحمهالله در بین روشهاى سیاسى (مبارزه قانونى) و نظامى (نبرد مسلحانه)، روش فرهنگى را براى مقابله با شاه برگزید. این روش، اگر چه دیر نتیجه مىدهد؛ ولى شکى در به ثمر رسیدن آن وجود ندارد. مهمترین مؤلفه این شیوه، آگاه سازى مردم از جنایتها و ظلمهایى است که بر آنها روا داشته مىشود. البته، در اجراى این مؤلفه، عناصر ریزترى چون موارد زیر، دخالت دارد و یا تأثیر مىگذارد.
الف) بى هویت کردن نسل جوان: امام عقیده داشتند:
«الان این مظاهر تمدنى که در جاهاى دیگر، در ممالک پیشرفته از آنها استفادههاى صحیح مىشود، وقتى که آمده است در مملکت ما یا مملکتهاى شبیه به مملکت ما، استفادههایى که از اینها مىشود، استفادههاى فاسد مىشود، مثلاً سینما؛ ممکن است که کسى در سینما نمایشهایى که مىدهد نمایشهاى اخلاقى باشد، نمایشهاى آموزنده باشد که آن را هیچکس منع نکرده و اما سینمایى که براى فساد اخلاق جوانهاى ماست و اگر چند روز جوانهاى ما در این سینماهایى که...در زمان شاه متعارف است. اگر چند وقتى یک جوان برود در آنجا، فاسد بیرون مىآید، دیگر به درد نمىخورد، اینها مىخواهند همین بشود؛ یعنى تمام برنامههایى که اینها درست کردهاند، برنامههاى فرهنگى، برنامههاى هنرى، هر چه درست کردهاند، استعمارى است، مىخواهند اینها، جوانهاى ما را یک جوانهایى بار بیاورند که به درد آنها بخورند، نه به درد مملکت خودشان بخورند... .
آن قدرى که مراکز فساد در تهران هست،آلان بیشتر از کتابخانه است. بیشتر از مراکزى است که براى تعلیم و تربیت است. براى این است که مىخواهند این جوانها به طریق مختلفه یا بیکاره و بیعار بار بیایند که دیگر در مقابل این استفادهجوهاى خارجى نتوانند کارى بکنند؛ یعنى بىتفاوت باشند. نسبت به آنها و این جوانهایى که تریاکى بار آمدهاند، هروئینى بار آمدند، شاربالخمر هستند، قمارباز شدهاند، در مراکز فساد و فحشا رفتند. اینها دیگر همه این عیاشیها را تمام مقاصد خودشان مىدانند و عالم هر چه بشود، آنها بىتفاوتند. آنها مىخواهند که این نسل جوانى که ممکن است یک ثروت بزرگى براى یک مملکت باشد و این مملکت را جلو ببرد، این نسل جوان را کارى بکنند که به عقب برگردد؛ یعنى چیزى بشود بىفایده، یک امر بىفایدهاى، یک ثروت بىفایدهاى براى مملکت بشود، این یکى از کارهایشان است که مىکنند.»(21)
ب) ترویج فساد از طریق همه رسانهها: امام در اینباره فرمود:
«مجلهها با مقالهها و عکسهاى افتضاحبار و اسفانگیز و روزنامهها با مسابقات در مقالات ضدفرهنگى خویش و ضد اسلامى، با افتخار، مردم، بویژه طبقه جوان مؤثر را به سوى غرب یا شرق هدایت مىکردند.»(22)
امام همچنین فرمود: «ابواب فساد را به روى جوانهاى ما باز کردند و دامن زدند.ما که شاهد هستیم،مىبینیم مراکز فسادى که در مملکت ما هست و جوانهاى ما به آن مراکز فساد کشیده شدند و هویت خودشان را از دست دادهاند، زیاد است... ما را تهى کردند از همه چیز، جوانهاى ما را تهى کردند از آن خاصیتى که باید نیروى جوانى داشته باشد. خواستند نیروى جوانى ما را از دست ما بگیرند و بعد از اینکه این نیروها گرفته شد، خزائن ما، ذخائر ما را ببرند و جوانهاى ما بىتفاوت باشند. در زمان رژیم سابق، همین حال را پیش آورده بودند. جوانهاى ما را به مراکز فساد کشیدند. تبلیغات راجع به فسادهاى اخلاقى عملى، به قدرى زیاد بود که تمام روزنامهها، تمام مجلات در این باب کار مىکردند. همین طور رادیو، تلویزیون، همه اینها مجهز بودند براى اینکه جوانهاى ما را از بین ببرند و نیروى جوانى را از آنها سلب کنند.»(23)
ج) مبارزه همه جانبه با قرآن و اسلام: برنامه اصلى سلسله پهلوى تثبیت موقعیت غرب در ایران از طریق مبارزه با فرهنگ اسلام در تمام ابعاد بود. پهلوى دوم به سیاست اسلام زدایى آنچنان دامن زد که حتى برخى از تحلیلگران غربى تغییر تاریخ اسلام توسط شاه را نوعى حماقت او محسوب کردهاند.
موارد زیر را مىتوان نمونههایى از اقدامات ضددینى او به حساب آورد: دور نگهداشتن دین از سیاست، عدم اجازه کنترل قوانین توسط فقهاى طراز اول کشور، عدم اجراى قوانین جزایى اسلام، ممنوع کردن استفاده از چادر و روسرى در مدارس و محافل علمى و ادارات دولتى، ترویج فساد و بىبند و بارى و به ابتذال کشاندن نسل جوان و به انحراف کشاندن زنان و دختران با شعار آزادى زنان، اختلاط زن و مرد در مراکز تفریحى، ورزشى، کابارهها، سینماها، کنار دریا و... ترویج فساد و بىبند و بارى به نام فرهنگ و هنر (که نمونهاى از آن در تخت جمشید شیراز صورت گرفت که زبان از بیان آن و قلم از انعکاس آن شرمگین است).(24)
ترویج فرقههاى انحرافى، چون: بهائىگرى، نیهیلیسم (پوچگرایى) در میان نسل جوان، بازگرداندن ایران به دوران جاهلیت و احیاى شعارهاى مجوسى تحت عنوان احیاى فرهنگ اصیل ایرانى و توسعه روحیه شاهپرستى ایران باستان،آنچنانکه شاه در مراسم جشن دوهزار و پانصد ساله در شیراز صورت داد و به موجب آن بر سر قبر کورش گفت: تو بخواب ما بیداریم.امام، به مناسبت این اقدام شاه فرمود:
«در عین حال که وطن در دست آمریکایى بود به کورش خاطرجمعى مىدادند که تو بخواب که ما بیداریم. مسخره را بنگرید! بیدار براى چه؟ وطنى که یک گروهبان آمریکایى باید به ارتشبد تو دستور دهد،چه وطنى و چه محافظتى از وطن!»(25)
جلال آل احمد در این خصوص نوشت:
«آخر اسلام را باید کوبید و چه جور؟ این جور که از نو مردههاى پوسیده و رسیدهاى را که سنت زردشتى باشد و کورش و داریوش، از نو زنده کنى و خداى فروهر را بر طاق ایوانها بکوبى و سر ستون تخت جمشید را احمقانه بر سر در شهربانى تقلید کنى.»(26)
شاه در مبارزه علیه اسلام، آنچنان بىپروا عمل مىکرد که در یک نطق رسمى در آغاز کار بیست و چهارمین و آخرین دوره مجلس در سال 54، به شدت فرهنگ اسلام را تحت عنوان فرهنگ اجانب، مورد حمله قرار داد و یکى از رسالتهاى خویش را زدودن آن عنوان کرد.
«ملت ما مصمم است در این دوران تازه از زندگى خویش، تمام آثار انحطاط را به دست فراموشى سپرده و فرهنگ ایرانى را از همه آلودگىهایى که ممکن است به دست عوامل بیگانه در این فرهنگ راه یافته باشد، دور سازد و هر آنچه که نشان سازندگى و پاکى و نیرومندى ندارد و بنابراین، شایسته فرهنگ ایرانى نیست، از آن کنار گذارد!»(27)
دلایل اقتصادى وقوع انقلاب اسلامى
امام درباره اقتصاد چنین اظهارنظر مىکرد:
«تمام اقتصاد ما آلان خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم...این اقتصاد را به حال اول برگردانیم...نه یک دولت این کار را مىتواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را مىتوانند بکنند. تا تمام مردم دست به دست هم ندهند، نمىتوانند این بههمریختگى اقتصاد را از بین ببرند.»(28)
امام معتقد بود:
«اصلاً برنامه این بوده است که کشاورزى را با اسم اصلاحات ارضى بکلى از بین ببرند و بازار درست کنند. براى آمریکایى که گندمهایش زیاد است. آمریکا مىخواهد که ایران با سایر کشورهایى که تحت نفوذ است کشاورزیش به هم بخورد تا محتاج به او شوند؛ چنانچه ما الان محتاج هستیم. همه چیزمان از خارج باید بیاید. دامدارى را از بین بردند تا این که در گوشت محتاج به خارج باشیم، و همینطور در این پنجاه سال همه چیزمان را با اسمهاى بسیار فریبنده و اغفال کننده خراب کردهاند و از بین بردند. با اسم اصلاحات بکلى مساله کشاورزى را از بین بردند. ایران که اگر کشاورزیش سر جاى خودش درست عمل بکند باید میلیونها تن صادر بکند، امروز نشسته است و دستش طرف دیگران دراز است که گندم بدهید. این هم از... جنایاتى بود که رژیم براى این مملکت پیش آورد.»(29)
با مرورى بر وضعیت اقتصادى رژیم پهلوى، درستى سخنان کسى که بر این پایه، انقلاب اسلامى را به پیروزى رساند، روشن مىگردد:
دکتر عظیمى (اقتصاددان) در تحلیل اقتصاد پهلوى مىگوید:
«از اوایل دهه 40 شمسى، نظام اقتصادى ایران با شروع برنامه عمرانى سوم (1346ـ1341) دچار تغییر اساسى گردید و با اجراى برنامه عمرانى چهارم (1351ـ1346) و پنجم (1356ـ1351) و ایجاد و گسترش صنایع سنگین، این روند به صورت شتابان ادامه یافت. افزایش قیمت نفت که بویژه در سال 1352 بر اثر شوک نفتى حاصل از جنگ اعراب و اسرائیل صورت گرفته بود، ساختار اقتصادى و حتى سیاسى و اجتماعى ایران را دستخوش تغییرات جدى نمود. افزایش درآمدهاى نفتى، امکان انجام اصلاحاتى را در بخشهاى مختلف اقتصادى به وجود آورد. از آنجا که این اصلاحات انجام شده بدون برنامهریزى اصولى صورت مىگرفت، تحولات بنیادى در ساخت اقتصادى کشور پدید نیاورد؛ بلکه اقتصاد کشور را وابسته نمود.»
این اقتصاددان روند توسعه اقتصادى در رژیم گذشته را چنین تحلیل مىکند:
«روند برنامه توسعه در رژیم گذشته در بطن خود، فراموش کردن کشاورزى را در برداشت؛ زیرا وقتى که کالاهایى از خارج وارد مىشود معمولاً اکثر آنها کالاهایى صنعتى است، پس صنایع باید رشد کنند که جایگزین کالاهاى صنعتى وارداتى شوند. بنابراین، اکثر امکانات کشور به طرف صنعتى مىرود و قسمت محدودترى جذب بخش کشاورزى خواهد شد. فراموش کردن کشاورزى بالضروره به معنى فراموش کردن روستاها و فراموش کردن بخش وسیعى از جمعیت کشور است و تأکید بر صنعت، به مفهوم تأکید بر شهرنشینى است. در نتیجه، فاصله شهر و روستا به مرور زیاد مىشود. زیاد شدن فاصله شهر و روستا منجر به گسستگى و جدایى وحدت ملت و کشور مىگردد. از آن جایى که ثبات سیاسى و اقتصادى براى صنعتى شدن بسیار ضرورى است، این بحث مطرح مىشود که نظام اجتماعى تا چه حد مىتواند این شکاف و جدائى بین اقشار را تحمل مىکند؟»(30)
«کشاورزى ایران تا قبل از شروع اصلاحات به صورت ارباب رعیتى و بر اساس یک نظام فئودالى اداره مىشد. در آن دوره اقتصاد کشور هم، یک اقتصاد معیشتى بوده و برپایه کشاورزى استوار بود. با این وصف، سهم تولیدهاى کشاورزى در تولید ملى که قبل از دهه 40، بیش از چهل درصد بود در سال 1354 به ده درصد کاهش یافت.»(31)
این وضع نامطلوب کشاورزى ناشى از آن بود که اصلاحات ارضى که از سال 1341 آغاز گردید، طرحى آمریکایى بود و با هدف جلوگیرى از نفوذ کمونیسم در ایران به اجرا درآمد.این اصلاحات که در ابتدا به ادعاى جلب رضایت اکثریت خانوارهاى روستایى مطرح شد، اهداف زیر را مدّ نظر داشت:
«از نظر سیاسى، حذف مالکان بزرگ و در نتیجه، ایجاد پایگاه اجتماعى در میان روستاییان،از اهداف اقتصادى آن نیز، جایگزین کردن زراعت سودآور به جاى زراعت سنتى، افزایش قدرت خرید روستاییان، توسعه بازارهاى واقعى براى تولیدات صنعتى در مناطق روستایى، افزایش بهرهورى کشاورزى و بالاخره به کارگیرى نیروى کار اضافى به منظور برآوردن نیازهاى صنایع شهرى را مىتوان نام برد.»(32) دکتر کاتوزیان در این باره مىنویسد:
«اصلاحات ارضى اولیه به منظور تقسیم زمین میان زارعین مطرح شد؛ اما در نهایت به سوى ایجاد شرکتهاى زراعى و کشت و صنعت تغییر جهت داد، و از طرفى، رشد عواید نفت، دولت را ترغیب به توسعه صنعتى شهرى ساخته و از مازاد کشاورزى بىنیاز نمود.از سوى دیگر، اعتبارات و سرمایههاى دولتى و غیر دولتى را به سوى کشت و صنعت و شرکتهاى زراعى سوق داد که این کار به رشد خودافزاى تقاضا براى مواد غذایى و سایر محصولات کشاورزى انجامید و موجب صفر درصد بازدهى کشاورزى...گردید و فقر و ناامنى دهقانان و میزان بالاى مهاجرت به شهرها را در پى داشت.»(33)
«توسعه شهرنشینى و عدم توجه به روستاها عامل مهم دیگرى در فرو ریختن زیربناى جامعه ایرانى بود. روستاهاى ایران پس از مراحل اولیه اصلاحات ارضى به فراموشى سپرده شدند و روستاییان به طرحهاى صنعتى و گسترش فعالیتهاى ساختمانى در شهرها روان شدند؛ نتیجتا، هم روستاییان مهاجر که با دیدن زرق و برق مزایاى زندگى شهرى بیشتر به محرومیت خود پى برده بودند، و هم روستاییان محرومى که در ده ماندند، و فقیر و فقیرتر شدند، به جمع ناراضیان پیوستند و با اعتقادات مذهبى که در روستاییان بیش از شهرنشینان ریشه داشت، زودتر از همه تحت تأثیر تبلیغات و موعظههاى مخالفان مذهبى رژیم قرار گرفتند. صداى رادیوى بى.بى.سى لندن نیز،که تقریبا در سراسر ایران شنیده مىشد، روستائیان را با سخنرانیها و مصاحبههاى امام خمینى؛ و خبرهاى مربوط به جریان انقلاب آگاه کردند. البته، روحانیون که در سطح کشور از بزرگترین شهرها تا کوچکترین روستاها حضور داشتند، در ارتقا آگاهى آنها نقش داشتند.»(34)
سودهاى سرشار حاصل از درآمدهاى نفتى، بخش صنعت را با رشدى شتابان به حرکت درآورد و بر اثر آن،صنایعى همچون نفت، گاز و پتروشیمى و مجتمعهاى وسیع در سراسر کشور ایجاد گردید. صنعت خودروسازى و توانیر،انواع ماشین آلات، فولادسازى و نورد و سایر صنایع شیمیایى و...رشد چشمگیرى پیدا کرد. نیروى کار به طور روز افزونى به اشتغال در صنایع رو آورد. با افزایش دستمزدها، متوسط دستمزد کارگران در 21 صنعت عمده طى 1355ـ1354 سى درصد و طى 1356ـ 1355 معادل 48 درصد دیگر افزایش پیدا نمود.البته، افزایش سطح زندگى بویژه در میان کارگران ماهر صنعتى چشمگیرتر بود. ولى این صنعت، وابسته یارانهها و هزینههایى بود که از درآمد نفت حاصل مىشد و از این رو، نتوانست مستقل شود و سرپاى خودش بایستد.(35)
بخش دیگرى از وضع نابهنجار اقتصادى، به فسادهاى مالى رژیم پهلوى برمىگردد؛زیرا شاه از اموال این ملت ستمدیده آن قدر به حسابهاى شخصى خود در بانکهاى خارج واریز کرد که طبق آمار منتشره در سالهاى پس از پیروزى انقلاب، سود خالص سرمایهگذاریهاى شاه در دنیا در هر دقیقه بیش از شش هزار دلار و سود سالانه او بالغ بر سه میلیارد دلار بوده است.(36)
مثال دیگر شمس پهلوى است. او تنها در آمریکا شش میلیارد دلار ذخیره بانکى داشت که بخشى از آن را پس از فرار از ایران، صرف دکوراسیون ویلاى خود در لوسآنجلس کرد. از این خروج سرمایهها نباید تعجب کرد، زیرا تنها در ماههاى شهریور و مهر 1357 هفده میلیارد تومان از ثروتهاى ملى ایران (به ارزش آن زمان) توسط هیأت حاکمه از کشور خارج شد.(37) یکى از خیانتهاى بزرگ شاه به ملت و اموال آن، مربوط به جشن تاجگذارى شاه و همسرش بود که از بیستم مهر تا بیستم آبان 1346 ادامه یافت. بخشى از هزینههاى این جشن به این شرح است: تاج شاه با 3380 قطعه الماس و پنجاه قطعه زمرد و 368 حبه مروارید و با وزن دو کیلو و هشتاد گرم و از نظر قیمت غیر قابل تخمین. تاج همسر شاه با 16469 قطعه الماس و تعداد مشابهى از جواهرات دیگر و طلا به قیمت تخمینى چهارده میلیون دلار. پیراهن همسر شاه مزین به چهل هزار الماس. وان حمام بلورین 750 دلار و هزینه درشکه مخصوص 150 هزار دلار!(38)
امام خمینى با اشاره به غارت بیتالمال توسط رژیم و به فلاکت کشاندن ملت فرمود:
«بخش زیادى از پول این ملت را صرف خرید اسلحه از آمریکا مىکنند تا براى او در برابر شوروى پایگاه بسازند و بخش دیگر هم به حلقوم محمدرضا خان و عائله و کسان او ریخته مىشود.مىگویند شصت هزار نفر عائله سلطنتى هستند؛ یعنى آنهایى که باید از این سفره بخورند و کار نکنند، بخورند و بىعارى کنند. پس عایدات، کم نیست، خورنده زیاد است.»(39)
از سویى دیگر، به قول خانم کدى، شاه به بهانه نوسازى، وابستگى به غرب را بشدت افزایش داد و این وابستگى شدید، یکى از علتهایش این بود که تأکید حکومت بر انجام پروژههاى نمایشى بزرگ، بیشتر بود. امرى که در کشورهاى جهان سوم زیاد دیده مىشود؛ اما در ایران به افراط کشانده شد. خرید تسلیحات فوق مدرن و بسیار پیچیده و کالاهاى مصرفى تفننى چنان رواج داشت که ایران را در موقعیتى قرار مىداد که در بلند مدت، متکى به کشورهاى غربى بویژه ایالات متحده آمریکا باشد.(40)
چگونگى پیروزى انقلاب
انقلاب اسلامى چگونه به پیروزى رسید؟ در پاسخ به این سؤال، هیچ پاسخى بدون توجه به نقش زیرکانه امام خمینى، کامل نخواهد بود.از این رو باید گفت: امام، علاوه بر بهرهگیرى از بسترهاى موجود، با خلق زمینههاى نو، وقوع انقلاب را سرعت بخشید به چند مورد از نوآوریهاى امام خمینى در زمینه سیاست اشاره مىکنیم:
ایدهپردازى: رهبرى قیام که پس از حوادث اسفبار پانزده خرداد و مسأله کاپتیولاسیون، مصمم به سرنگونى رژیم شاه و تشکیل حکومت اسلامى شده بود ابتدا طرح تئوریک حکومت اسلامى را ارائه داد و بر مبناى آن اقدام به تشکیل و سازماندهى و رهبرى نیروهاى طرفدار حکومت اسلامى کرد؛ چرا که براى انجام هر کار سادهاى نیاز به طرح و برنامه دقیق است. براندازى ساختار سیاسى موجود و ارزشهاى حاکم بر آن و پیریزى یک نظام سیاسى، اجتماعى و اقتصادى بر پایه اصول حاکم بر اسلام ناب محمّدى صلىاللهعلیهوآله ایجاب مىکرد که بررسى دقیق و همهجانبهاى صورت گیرد تا به کمک آنها بتوان اسلام را به عنوان یک راه و روش سودمند اجتماعى و سیاسى و مفیدتر از طرحهاى محصول تفکر انسانها نشان داد.(41)
تبعید در نجف و شروع درس حوزه، فرصت مناسبى براى امام پیش آورد تا در بحث فقهى مکاسب به موضوع اصلى و زیربنایى ولایت فقیه بپردازد و طرح نظرى حکومت اسلامى را بیان کند.این بحث علمى در دوران خفقان محمد رضا پهلوى نه تنها حوزههاى علیمه و محافل روحانیان را با بیانى مستند و فقهى به اصل تفکیکناپذیرى دین و سیاست متوجه کرد؛ بلکه محیطهاى دانشگاهى را با نظام سیاسى اسلام به عنوان طرح تئوریک حکومت اسلامى آشنا کرد تا روح خودباختگى روشنفکران مسلمان و متعهد را در برابر فرضیههاى غربى تشکیل حکومت از بین ببرد و آنها احساس نیاز فکرى و سیاسى به بیگانگان نداشته باشند.(42)
نظرهاى فقهى امام درباره ولایت فقیه یا تشکیل حکومت اسلامى پس از جمعآورى و تدوین به صورت کتاب درآمد و در ایران در سطح گستردهاى توزیع شد تا مریدان ایشان، آن را به عنوان یک الگو و راهنماى تشکیل حکومت در آینده،در اختیار دیگران قرار داده، اقدام به تشکیلات و سازماندهى نیروهاى مذهبى کنند.این نظریات که رهنمود مناسبى براى طرفداران حکومت اللّه در ایران شد پس از پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357،در کشور اسلامى ایران به تبلور و عینیت رسید و نظام مقدس جمهورى اسلامى بر مبناى آن تشکیل شد.
سازماندهى:تجربه سرکوبى قیام پانزه خرداد، نشان داده بود که براى سرنگونى رژیم شاه، به اتحاد و سازماندهى گروههاى مختلف مسلمان نیاز است. در فاصله بین زندان و تبعید امام، گروههایى از دانشجویان و بازاریان که با امام در ارتباط بودند، پدید آمد و رهبر نهضت اسلامى نیز، آنها را به هم نزدیک ساخته و هیأتهاى مؤتلفه را تشکیل داد.
هدف از تشکیل این گروهها از سوى امام، این بود که در مقابل اقدامات ضددینى شاه، واکنش فورى نشان داده شود و اعلامیهها و سخنرانیها بهطور همزمان در سراسر ایران پخش شوند و اقدامات شاه و رژیم را بىاثر سازند. پس از تبعید امام به عراق، این گروه شاخه نظامى نیز تشکیل داد و به فعالیت خود تحت هدایت و رهبرى امام ادامه داد؛ ولى این گروه به سرعت از فعالیتهاى نظامى فاصله گرفت، و به کارهاى فرهنگى ضدرژیمى دست زد.(43)
«یکى دیگر از گروههایى که در دوران اختناق و تبعید امام تشکیل شد و زیر نظر ایشان به فعالیت پرداخت، حزب ملل اسلامى بود. این حزب که از عدهاى از جوانان دبیرستانى و دانشگاهى تشکیل شده بود دست به اقدامات مسلحانه علیه رژیم زد. هدف از تشکیل این گروه مسلح، براندازى رژیم شاه و برقرارى حکومت توحیدى به رهبرى امام بود. هر چند عده زیادى از اعضاى این دو گروه دستگیر، زندانى یا اعدام شدند؛ امّا گروههایى از آنان به صورت مخفى به فعالیتهاى خود تحت رهبرى امام تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه دادند.»(44)
رژیم شاه با تبعید رهبرى قیام به عراق و سرکوب گروههاى مسلحانه، تبعید و زندانى کردن گروههاى زیادى از مردم، جوانان و روحانیون، تصور مىکرد که با خیال راحت به دیکتاتورى خود ادامه خواهد داد؛ ولى عده زیادى از شاگردان و مریدان امام، هر کدام به شیوهاى خاص با ارتباط با رهبر خود، ادامه مبارزه جدیدى را براى سرنگونى رژیم آغاز کردند. افرادى مانند آیتالله طالقانى، ربانى شیرازى، مشکینى، آذرى قمى و شهداى بزرگوارى همچون بهشتى، مطهرى، باهنر و مفتح، هر کدام در گوشه و مکانى مانند حوزه، مسجد، مدرسه و دانشگاه به روشنگرى و آگاهسازى مردم مىپرداختند و با پخش نوارهاى سخنان افشاگرانه و بیدارکننده امام در جهت تضعیف و فروپاشى رژیم تلاش مىکردند.(45)
پیامرسانى:نخستین پیام امام در 1346 پس از تشکیل مجلس مؤسسان و تغییر اصول 38، 41 و 42 قانون اساسى و اعطاى عنوان نایبالسلطنه به فرح پهلوى، همسر شاه، به وسیله اعلامیهاى از نجف خطاب به حوزههاى علمیه صادر شد. در این زمان، که رژیم شاه در حال برگزارى مراسم جشنهاى تاجگذارى بود، امام خطاب به طلاب حوزههاى علمیه و مردم ایران فرمود:
«نقشه آن است که قدم به قدم پیشروى کنند. هر قدر شما عقبنشینى کنید آنها پیشروى مىکنند. آنها کمر به نابودى شما بستهاند. گمان نکنید با ملایمت و تسلیم، دستبردار هستند؛ بلکه با استقامت و ایستادگى و اظهار عقاید و فریاد مظلومانه عقب مىنشینند.»(46)
امام، به دنبال سخنان خود اظهار داشت اینها رفتنى هستند و شما باقى خواهید ماند. سرنیزه در مقابل عواطف یک ملت دوام نخواهد آورد. پس از این پیام، ایشان نامه سرگشادهاى خطاب به هویدا فرستاد و در این نامه پرده از جنایت رژیم برداشت و دلایل عقبماندگى ایران را یک به یک بیان کرد و این عقبماندگى را متوجه خیانتهاى رژیم شاه دانست و در پایان تهدید کرد که از خدا و ملت ایران بترسید.(47)
افشاگرى: لایحه مصونیت مستشاران نظامى امریکا و خانوادههاى آنها، ابتدا در سال 1342 و در زمان نخستوزیرى اسداللّهعلم به تصویب رسید و در سال 1343 و در زمان نخست وزیرى حسنعلى منصور دوباره در مجلس شوراى ملّى و سنا به تصویب رسید. به موجب این لایحه، مستشاران نظامى آمریکا و تکنسینهاى وابسته و اعضاى خانواده و خدمه آنها اعم از نظامى و شخصى از شمول قوانین قضایى ایران معاف شده و با آنها همانند دیپلماتها و اعضاى سیاسى سفارتخانههاى خارجى رفتار مىشد. تصویب این لایحه در مجالس ایران که به معناى قانونى شدن سند اسارت و بندگى ملت و دولت ایران به دست آمریکا بود، مورد اعتراض شدید امام قرار گرفت.(48)
امام خمینى رحمهالله در چهارم آبان 1343 به محض اطلاع از تصویب لایحه کاپیتولاسیون، سخنان کوبندهاى را ایراد کرد و رسوایى جدید رژیم شاه را براى مردم ایران تشریح کرد. پایهگذار حکومت شیعى در قرن بیستم، طى سخنان تندى، خطر نفوذ گسترده آمریکا در ایران را به همه اعلام کرد و گفت که امروز تمام گرفتاریهاى ما از آمریکا و اسرائیل است.(49)
به دنبال سخنرانى امام، اعلامیهاى نیز از سوى ایشان در تیراژ بالا و در سطح وسیعى پخش شد. امام در این اعلامیه، تصویب کاپیتولاسیون را نشانه مستعمره بودن ایران نامید و رأى مجالس ایران را خلاف اسلام و قرآن شمرد و آن را از اعتبار قانونى ساقط دانست. وى بیگانگان را تهدید کرد که اگر بخواهند از این رأى سوءاستفاده کنند، تکلیف ملّت ایران را در برابر آنها مشخص خواهد کرد. ایشان تأکید کرد که تمام گرفتاریهاى مردم ایران و سایر ملتهاى جهان بر اثر دخالت بیگانگان، بویژه آمریکاست و از ملت ایران خواست که اجازه اجراى چنین کارى را در ایران ندهند.(50)
سخنان شدید امام و اعلامیه هیجانانگیز، بار دیگر، موجى از اعتراضهاى شدید امت مسلمان ایران را علیه رژیم شاه برانگیخت. شاه که از نفوذ شگفتانگیز سخنان امام در تودههاى مختلف مردم به وحشت افتاده بود و وجود رهبر نهضت اسلامى ایران را سدّ بزرگى بر سر راه مقاصد ضددینى خود مىدانست به فکر بازداشت و تبعید امام افتاد. به هیمن منظور، نیروهاى امنیتى شاه در شب سیزدهم آبان 1343 به منزل امام یورش برده و پس از دستگیرى، شبانه ایشان را به تهران منتقل کردند. چون بازداشت امام در داخل کشور موجب اعتراض شدید قرار مىگرفت، ایشان را در همان روز به ترکیه تبعید کردند.(51) به دنبال دستگیرى و تبعید امام موجى از اعتراضها و اعتصابها در سراسر کشور آغاز شد و تداوم یافت که حاصل آن تغییر محل تبعید امام از ترکیه به عراق شد.
________________________________________
1ـ عضو هیأت علمى پژوهشى پژوهشکده تحقیقات اسلامى، مدرس دانشگاه، محقق و مدرس.
2ـ محمدحسن رجبى، زندگىنامه سیاسى امام خمینى، قبله، تهران،1374،صص14-1.
3ـ همان؛ حمید انصارى، حدیث بیدارى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، 1375، صص 25-20.
4ـ همان،ص 28.
5ـ همان؛ قدرتالله بهرامى، امام خمینى از دیدگاه مقام معظم رهبرى ، پژوهشکده تحقیقات اسلامى، قم، 1381، ص 78.
6ـ همان ؛ کاظم قاضىزاده، اندیشههاى فقهى سیاسى امام خمینى، مرکز تحقیقات استراتژیک، تهران، 1370،ص 172.
7ـ محمدحسن رجبى، پیشین،ص 175.
8ـ همان؛ مصطفى وجدانى، سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى،، پیام آزادى، 1362، ج 1،ص 215.
9ـ همان،ص 216.
10ـ حمید روحانى، بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، 1365،ص 242.
11ـ همان،ص 243.
12ـ على ذو علم، جرعه جارى، پژوهشکده فرهنگ و اندیشه اسلامى، تهران، 1377،ص 302.
13ـ همان؛حامدالگار،انقلاب اسلامى درایران، ترجمه مرتضىاسعدى و حسن چیذرى،قلم،تهران،1360،صص120ـ115
14ـ صحیفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1361، ج 1،ص 62.
15ـ همان، ص 68.
16ـ عبدالرضا هوشنگ مهدوى، سیاست خارجى ایران در دوره پهلوى، البرز، تهران، 1373،ص418.
17ـ دلانوآ کریستن، ساواک، ترجمه عبدالحسین نیکگوهر، طرح نو، تهران، 1370،ص21.
18ـ همان،ص22.
19ـ صادق زیباکلام، مقدمهاى بر انقلاب اسلامى، روزنه، تهران، 1372،ص187.
20ـ همان؛ جمیله کدیور، رویارویى انقلاب اسلامى و آمریکا، اطلاعات، تهران، 1374،ص45.
21ـ عبدالوهاب فراتى، درآمدى بر انقلاب اسلامى و ریشههاى آن، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى، قم، 1376،ص233.
22ـ محمد شفیعىفر، درآمدى بر مبانى فکرى انقلاب اسلامى، معاونت اموراساتید،قم،1378،ص92.
23ـ عباسعلى عمید زنجانى، انقلاب اسلامى و ریشههاى آن، نشر کتاب سیاسى، تهران، 1371،صص161-152.
24ـ همان،ص165.
25ـ همان؛ مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، صدرا، تهران، 1368،ص77.
26ـ عباسعلى عمید زنجانى، پیشین،ص78.
27ـ همان،ص79.
28ـ فرامزر رفیعپور، توسعه و تضاد، دانشگاه شهید بهشتى، تهران، 1376،ص350.
29ـ محمدعلى (همایون) کاتوزیان، اقتصاد سیاسى ایران، ترجمه محمدرضا نفیسى و کامبیز عزیزى، نشر مرکز، تهران، 1373،ص272.
30ـ همان،ص275.
31ـ فرد هالیدى،دیکتاتورى و توسعه در ایران،ترجمه فضلالله نیکآیین،امیرکبیر،تهران،1358،ص419.
32ـ محمدعلى (همایون) کاتوزیان، پیشین،ص276.
33ـ صادق زیباکلام، سنت و مدرنیسم، روزنه، تهران، 1377،ص206.
34ـ ایرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدى و محمد ابراهیم فتاحى،نى،تهران،1377،ص420.
35ـ مصطفى علم، نفت، قدرت و اصول، ترجمه غلامحسین صالحیار، اطلاعات، تهران، 1371،ص18.
36ـ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، اطلاعات، تهران، 1370، ج 1،ص235.
37ـ همان،ص236.
38ـ همان،ص237.
39ـ صحیفه نور، پیشین،ص64.
40ـ نیکى کدى، ریشههاى انقلاب، ترجمه عبدالرحیم گواهى، قلم، تهران، 1369،ص112.
41ـ حمید روحانى، پیشین،ص243.
42ـ منوچهر محمدى، تحلیلى بر انقلاب اسلامى ایران، امیرکبیر، تهران، 1370،ص208.
43ـ مرتضى مطهرى، پیشین،ص78.
44ـ سیروس پرهام، انقلاب اسلامى و مبانى رهبرى امام خمینى رحمهالله ، امیر کبیر، تهران، 1357،ص66.
45ـ حمید روحانى، پیشین،ص250.
46ـ احمد فاروقى و ژان لوروریه، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدى نراقى، امیرکبیر، تهران، 1358،ص92.
47ـ عباسعلى عمید زنجانى، پیشین،ص168.
48ـ سیروس پرهام، پیشین،ص68.
49ـ آیین انقلاب اسلامى از دیدگاه امام خمینى، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى،تهران،1376،ص152.
50ـ کلمات قصار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، تهران، 1372،ص101.
51ـ حمید روحانى، پیشین،ص265.