"اتحاد براى پیشرفت و رفرم از بالا (بررسى زمینههاى قیام 15 خرداد 1342)"
آرشیو
چکیده
اغلب، تصویبنامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى (16 مهر 1341)، رفراندم اصلاحات شاه (6 بهمن 1341) و کشتار طلّاب علوم دینى در مدرسه فیضیه قم (2 فروردین 1342 ه .ش)، از عمدهترین زمینههاى قیام 15 خرداد 1342 به شمار آمده است؛ در حالى که حداکثر اهمیّت وقایع یاد شده آن است که زمینههاى سرعتبخش قیام بودند؛ زیرا این رخدادها خود معلول علّتها و زمینههاى دیگرى هستند که در سالهاى پس از کودتاى 28 مرداد 1332 و بویژه در سالهاى نخستین دهه 1340 بر جامعه ایران سایه افکنده بود. این نوشتار به تحلیل علتهاى اصلى مىپردازد.متن
مقدمه
براى چرایى وقوع قیام 15 خرداد، باید به بررسى زمینههاى آن بپردازیم. زمینههاى مختلفى براى آن جنبش مردمى وجود داشته است که هر یک را تحلیل مىکنیم:
1 ـ زمینه هاى اقتصادى
از زمینههاى اصلى قیام 15 خرداد 1342 (همانند اکثر قیامها در تاریخ معاصر ایران) وابستگى، نابسامانى و بىثباتى اقتصادى بود. با مرورى به برخى از ابعاد اقتصادى بین کودتا و قیام، مىتوان به تأثیر اقتصاد بیمار و نامطلوب این دوران در وقوع قیام 15 خرداد 1342 پى برد.
از ابعاد اقتصادى قابل بررسى در این دوران، حجم واردات و صادرات ایران است. واردات ایران در سال 1332 از توازن برخوردار بود، امّا بتدریج میزان واردات، بر صادرات پیشى گرفت. ادامه رو به رشد این روند، به افزایش 6 برابرى حجم کالاهاى وارداتى بر اقلام صادراتى در سال 1341 منجر گردید. افزایش واردات که در اثر کاهش تولید ناخالص ملّى فراهم شد، کشور را در اواخر دهه 30 و اوایل دهه 1340 در بحران اقتصادى جدیدى گرفتار ساخت.(2)
افزایش تولید ناخالص ملّى از 8% در سال 1340 به 2/14% در سالهاى بعد، با صرف نظر از جنبه اغراقآمیز آن، وامدار افزایش درآمدهاى ناشى از تولید زیاد نفت و افزایش قیمت آن بود. بر این اساس، سهم واقعى تولید ناخالص ملّى بدون نفت، همواره، بویژه در سالهاى بین 1332 تا 1342 روندى نزولى داشت.
درآمد سرانه خانوادههاى ایرانى نیز، به نحو چشمگیرى طى سالهاى منتهى به سال 1342 کاهش یافت. روزنامه دولتى اطلاعات در یکى از مقالات خود در سال 1342 نوشت:
«مطالعه بانک ملّى ایران در سال جارى نشان مىدهد 60% خانوادههاى شهرنشین، درآمد فردیشان کمتر از 100 تومان در ماه است. همچنین، هر فرد روستایى در یک ماه بین 1 تا 50 تومان درآمد دارد. طى یک بررسى دیگر که مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعى در سال 1342 انجام داد، 82% خانوادههاى شاغل ایرانى نیز از درآمد ماهیانهاى کمتر از 250 تومان بهرهمند بودند، ولى 3% جمعیّت ایران، 54% درآمد ملّى را در اختیار داشتند، در حالى که این وضع در سالهاى قبل از کودتا وجود نداشته است.»(3)
با وجود این که دولتهاى پس از کودتا تا 1340 از کمک بیش از یک میلیاردى آمریکا استفاده نمودند، امّا نتوانستند آن را در جهت افزایش صادرات و بهبود واقعى وضع اقتصادى مردم به کار گیرند. طبق نظرسنجىاى که از سوى تعدادى از پژوهشگران آلمانى در ایران در 1342 انجام شد، 85% سؤال شدگان پاسخ دادند که کمکهاى آمریکا به ایران منجر به بهبود بیشتر وضع ثروتمندان ایران و نه همه ایرانیان شده است و فقط 8% آنان جواب دادند که این کمکها در بالا رفتن سطح زندگى اکثریت مردم ایران مؤثر بوده است.(4)
نتیجه، این که وضع اقتصادى در سالهاى پایانى دهه 1330 تا 1342 در اکثر زمینهها بحرانى بود. افزایش مهاجرت روستایى دلیلى بر این سخن است؛ زیرا افزایش مهاجرت، ناشى از بىتوجهى رژیم شاه به توسعه اقتصادى روستاهاى ایران و جهتگیرى کشور به سوى صنعتىشدن بود. بخشى از این بىتوجهى، در گرو خریدهاى دهها هزار میلیون دلارى تسلیحاتى تا 1342 است. بر این اساس، در این دوره، از 000/66 روستاى ایران، نزدیک به 000/63 روستا فاقد راه ارتباطى و آب لولهکشى بودند. علاوه بر آن، افزایش واردات کالاهاى خارجى، انگیزه هر گونه تلاش براى تولید بیشتر محصولات داخلى که قسمت مهمى از آن بر دوش روستاها بود را از بین برد. بنابراین، امکان ماندن در روستاها براى تعداد قابل توجهى از روستاییان بىبهره از حداقل امکانات رفاهى، ارتباطى، خدماتى و بهداشتى میسّر نبود؛ در نتیجه، جمعیّت روستاها هر روز کمتر شد و در عوض بر جمعیّت شهرهاى بزرگ، بویژه شهر تهران، افزوده گردید و سرانجام تهرانى که زمانى داراى یک میلیون جمعیّت بود، در اوایل دهه 1340، جمعیت آن به مرز چند میلیون نفر رسید.(5)
2 ـ زمینه هاى سیاسى
فعّالیّتهاى سیاسى، با استعفاى رضاخان حیات دوبارهاى یافت. در سالهاى منتهى به نخست وزیرى مصدّق، بر شدّت این فعّالیّتها افزوده شد، امّا پس از کودتاى 28 مرداد 1332. دوباره سرکوب تشکّلات سیاسى آغاز گردید و طى آن، جبهه ملّى در 21 آبان 1332، حزب توده در 1334، فداییان اسلام در آذر 1334 و تظاهرات اعتراضآمیز دانشجویان در 16 آذر 1332 بشدّت سرکوب شد. در عوض، در 1336 حزب «ملّیون» توسط اقبال (نخست وزیر وقت) و حزب «مردم» توسط عَلَم تأسیس گردید. از آنجا که این دو حزب جایگاه مردمى نداشتند، انتخابات دوره بیستم مجلس شوراى ملّى با تقلّب انتخاباتى همراه شد. شدّت تقلّب انتخاباتى، به حدّى بود که شاه ناچار گردید از نمایندگان جدید بخواهد استعفا دهند تا انتخابات بار دیگر تجدید شود. جالب آن که در همین سال (1335) ساواک براى کنترل و سرکوب هر گونه مخالفتى علیه رژیم پهلوى رسما تشکیل شد. این سازمان با تمرکز فعّالیتش بر روى ناراضیان از رژیم، هر نداى مخالفت را به بهانه مغایرت با منافع ملّى در هم مىکوبید.(6)
با آغاز نخست وزیرى على امینى، فعّالیتهاى سیاسى تحرک تازهاى به خود گرفت. جبهه ملّى بیشترین فعّالیّت و تحرک سیاسى را از خود نشان داد، اما به رغم تمایل بیشتر امینى به فعّالیّت سیاسى جبهه ملّى در مقایسه با سایر گروههاى سیاسى، وى نتوانست در مقابل گسترش فعّالیّتهاى جبهه ملّى تحمّل سیاسى به خرج دهد؛ در نتیجه، باشگاه جبهه ملّى را در خیابان فخر تهران بست. علاوه بر آن، فعّالیّتهاى سیاسى دیگر را زیر نظر گرفت و حتى مجلس را تعطیل و از برگزاى انتخابات خوددارى ورزید. بنابراین، در دوران نخست وزیرى امینى، فعّالیّت سیاسى کامل و واقعى در جریان نبود. با استعفاى امینى ـ که به اعتراف آرمین مایر سفیر وقت آمریکا در ایران، با فشار آمریکا به نخست وزیرى رسیده بود ـ و آغاز نخست وزیرى عَلَم، دوباره جلوى هر گونه فعّالیّت سیاسى مستقل غیر دولتى گرفته شد. بخش دیگرى از اختناق سیاسى دوران منتهى به سال 1342 را مىتوان در انتخابات غیر مردمى این سالها جستجو کرد.(7)
بر اساس عقیده نویسنده کتاب سقوط شاه، شاه خود را برتر از دیگران مىدید و در نتیجه، توجهى به افکار و عقاید مردم نداشت و از ابراز نظرهاى مخالف ناراحت مىشد. بنابراین، ارزشى براى تشکّلات سیاسى و انتخابات آزاد، واقعى و سالم، قائل نبود. این امر، به کاهش استقبال مردمى از تنها انتخابات کشور یعنى انتخابات مجلس شوراى ملّى منجر گردید. به همین جهت، انتخابات مجلس هیجدهم در بعضى از نقاط کشور به علّت مخالفت مردم انجام نشد و در نقاطى دیگر، مدّتها معطّل ماند. همچنین اقبال، نخست وزیر وقت، تا قبل از انتخابات مجلس نوزدهم، تعدادى از آزادیخواهان را تبعید و تعدادى را هم اعدام کرد و نیز از تشکیل اجتماعات سالم سیاسى ممانعت به عمل آورد. یک علّت افزایش مدّت نمایندگى از دو به چهار سال در مجلس نوزدهم، به عدم استقبال عمومى از انتخابات این دوران بر مىگشت. انتخابات تابستانى دوره بیستم، محدود به فعّالیّتهاى عده کمى از مخالفان بود. این انتخابات، با تقلّب انتخاباتى همراه شد و شاه از نمایندگان انتخابى خواست که استعفا دهند. دولت شریف امامى انتخابات دوره بیستم را دوباره برگزار کرد، ولى همان دولت به علّت گسترش اعتراض معلمان تهران به عدم افزایش حقوق و دیگر ناتوانیهاى دولت، مجبور به کنارهگیرى شد.(8)
على امینى فرمان انحلال مجلس را از شاه دریافت کرد و در غیاب مجلس، دولت به تصویب قوانین پرداخت. انتخابات دوره بیست و یکم مجلس، به رغم تحریم علماى مذهبى (مانند آیت الله میلانى) در دوران نخست وزیرى عَلَم، آن هم زیر چتر حکومت نظامى پس از قیام 15 خرداد 1342 برگزار شد. مجلس جدید در 14 مهر 1342 افتتاح شد و عَلَم تمام لوایح تصویب شده از سوى دولت را در دوران فترت مجلس، به مجلس جدید برد و مجلس هم آن را تصویب کرد.(9)
با نگاهى گذرا به جریان انتخابات دورههاى نام برده مجلس شوراى ملّى، مىتوان دریافت که شرکت مردم در انتخابات تأثیر تعیین کننده در تغییر آرا و نیز انتخاب افراد مورد نظر نداشت و اساسا مردم تحت مراقبت ساواک یاراى هیچ گونه مخالفت و اعتراضى را نداشتند و همچنین شاه در اصلاحات خود کوچکترین توجهى به مهمترین خصوصیّت زندگى سیاسى یعنى سهیم کردن مردم در قدرت سیاسى کشور نکرد. در چنین وضعیتى مردم انگیزه قوى براى فعّالیّتهاى سیاسى و شرکت در انتخابات، در خود نمىدیدند و رژیم مجبور بود به انتخابات فرمایشى دست بزند که طى آن عموما افراد مورد نظر رژیم انتخاب مىشدند. خانم شجیعى پس از یک بررسى آمارى نتیجه مىگیرد که کارگران، روستاییان، کسبه و پیشهوران در دوران حکومت پهلوى دوم (محمدرضا پهلوى) در سازمان سیاسى کشور نقش مؤثرى نداشتند. در چنین فضایى، تلاش براى سهیمشدن واقعى در قدرت سیاسى کشور انگیزهاى براى قیام 15 خرداد 1342 محسوب مىشد.(10)
3 ـ زمینه هاى اجتماعى و فرهنگى
تاریخ سالهاى قبل از وقوع قیام 15 خرداد 1342 ه. ش.، بخوبى نشان از فقدان بسترى مناسب براى فعّالیّتهاى اجتماعى و فرهنگى دارد.
یکى از مهمترین زمینهها براى فعّالیّتهاى اجتماعى و فرهنگى، میزان انتشار مطبوعات و کتاب است. در زمان دولت مصدق روزنامههاى مختلفى منتشر مىشد. تعدادى از این روزنامهها مانند مهر ملّت، انجمن، آتش بار شرق، شلّاق، نبرد ملّت، عقاب شرق، مجله آسیا و... مخالف دولت مصدق بودند. همچنین حزب توده روزنامههایى به نام شهباز، به سوى آینده، نوید آزادى، جوانان دمکرات، کبوتر صلح، چلنگر، دژه، جرس، توس و فزح، رنگین کمان، شجاعت، بانگ مردم، رنج و گنج، دنیاى امروز و... را در استانهاى مختلف کشور منتشر مىکرد. به طور کلّى، 70 روزنامه مخالف با دولت مصدق در ایران منتشر مىشد و در مجموع 373 روزنامه موافق و مخالف انتشار مىیافت. آمار انتشار کتابها هم چشمگیر بود.(11)
بعد از کودتاى 28 مرداد 1332 انتشار اکثر قریب به اتفاق روزنامههاى یاد شده، ممنوع شد و تعدادى از آنها هم تحت سانسور قرار گرفتند. ساواک، روزنامهها و کتابها را کنترل مىکرد؛ حتى کتابهایى که وارد ایران مىشدند، توسط ساواک کنترل مىگردیدند. مطبوعات، خبرهایى را که براى ساواک ناخوشایند بود منتشر نمىکردند. ساواک، سانسور را تا بدانجا پیش برد. ساواک تا بدان حدّ پیش رفت که گاه جلوى انتشار کتبى که بارها چاپ شده بود را مىگرفت. بنابراین، محصول این روزنامهها و کتابها چاپ مطالب و مقالهها، گزارشها و اعلامیههایى بود که ساواک به انتشار آنها، نظر مثبت داشت. در چنین وضعیتى، فقدان انگیزه و مهمتر از آن، ترس از ساواک، مانع از انتشار کمّى و کیفى مطبوعات و کتابها مىگردید.
گاه سانسور به طور غیر مستقیم صورت مىگرفت. مطابق یکى از اسناد سفارتخانه آمریکا در ایران (لانه جاسوسى) که توسط دانشجویان پیرو خطّ امام منتشر شد، سردبیران مطبوعات طبق اصول مشخصى جانب احتیاط را حفظ مىکردند و مىدانستند که توهین به شاه، سلطنت، سیاستها و برنامههاى تحت حمایت شاه اصلاً مجاز نیست. درست به همین علّت بود که با شروع درگیرى روحانیون با دولت در اوایل دهه 1340، مطبوعات دولتى و غیر دولتى، از اعلام کامل حوادث این درگیرى اجتناب مىکردند؛ در نتیجه، روحانیون براى طرح سخنانشان مجلّه فریاد را منتشر مىکردند.(12)
با شروع مبارزه امام خمینى رحمهالله بر ضد رژیم پهلوى، سخنرانیهاى ایشان، به صورت اعلامیّه و نوار در مىآمد و از طریق مردم و روحانیون بسرعت و از سوى شبکه غیر رسمى یعنى مساجد در سراسر کشور توزیع مىشد. ساواک هرگز قادر نگردید به صورت گسترده جلوى این اقدام را بگیرد. علاوه بر آن، اعلامیّههاى علماى حوزه که در مخالفت با رژیم و انتخابات مجلس دوره بیست و یکم صادر شده بود، به همین صورت در سراسر کشور توزیع شد. از تاریخ 19 مرداد 1342 تا 19 مهر همان سال، آیةالله میلانى، 5 اعلامیّه و آیت الله مرعشى نجفى، خویى و شیرازى هر کدام یک اطلاعیّه درباره انتخابات صادر کردند که به شیوه یاد شده به دست مقلّدشان در سراسر کشور رسید.(13)
این مرور مختصر بر اوضاع اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى سالهاى پیش از قیام 15 خرداد 1342، ما را با وضع نامطلوب و آشفته آن سالها آشنا کرد. طرح و اجراى اصلاحات شاه نیز پاسخى براى بهبود این وضع صورت گرفت، تا از روند رو به رشد نارضایتى مردم که ممکن بود به انقلاب منجر شود، بکاهد. اگر چه اصلاحات، برخى از نارضایتیها را در کوتاه مدّت کاهش داد ولى در همان زمان نارضایتیهاى دیگرى را در مردم دامن زد. با بررسى اصلاحات شاه و اهداف آن، مىتوان به این نتایج دست یافت.
اصلاحات شاه، اهداف و نتایج آن
جنگ جهانى دوم، موجب نابودى آلمان هیتلرى، از بین رفتن قدرت امپراتورى انگلیس، اوجگیرى خطر کمونیسم براى اروپاى غربى و قرار گرفتن آمریکا در نقش پرچمدار مبارزه با توسعهطلبیهاى شوروى گردید. آمریکا براى ایفاى این نقش جهانى، رهبرى سیاستهاى غرب و کشورهاى متمایل به غرب را به عهده گرفت. یکى از این سیاستها طرح آمریکا براى جلوگیرى از وقوع انقلابهاى مشابه کوبا در جهان سوم بود. این طرح در بردارنده انجام اصلاحاتى در جهان سوم بود. اجراى این اصلاحات در آمریکاى لاتین، «اتّحاد براى پیشرفت» و در ایران، «انقلاب سفید» نام گرفت.(14)
به عقیده آمریکا، ایران در صورت عدم اجراى اصلاحات، در معرض یک انقلاب شبیه کوبا قرار داشت. آثار وقوع چنین انقلابى براى آمریکا، با توجه به موقعیّت حساس هممرزى و همجوارى متّحدش ایران با کمونیست بزرگ (شوروى سابق) بسیار گسترده و ناگوار بود. شرکت آمریکا در کودتایى که به سرنگونى دولت مصدق منجر شد، به زعم آمریکا براى تثبیت اوضاع بىثباتى بود که مىتوانست موجب روى کار آمدن کمونیستها و یا عناصر ضد غربى دیگر شود. به همین دلیل، با سقوط دولت مصدق، شاه به تحکیم قدرت و تثبیت اوضاع کشور مبادرت کرد. او در این جهت، به لغو کلیّه آزادیهاى طرح شده در قانون اساسى و سرکوبى نیروهاى مخالف پرداخت. امّا با کودتاى 1337 (1985 م.) عراق، ناآرامیهاى سیاسى در ایران، شدّت گرفت. در همین سالها در زمینه اقتصادى، اقتصاد ایران دچار رکود شد و بودجه دولت کسرى پیدا کرد و فساد مالى در ادارات گسترش یافت.(15)
این وضعیت در سالهاى بعد از کودتاى 28 مرداد، بویژه در سالهاى منتهى به دهه 40 ممکن بود باعث انقلاب ضد غربى شود. بر این اساس، در سالهاى پایان دهه 30 آمریکاییان معتقد شدند که کمک به توانایى نظامى رژیم شاه، نمىتواند ایران را از خطر یک انقلاب نجات دهد. اگر چه سقوط رژیم سلطنتى در عراق و افزایش نفوذ عبدالناصر، موجب کمک نظامى بیشتر آمریکا به ایران شد، ولى همچنان عقیده آمریکاییان بر آن بود که آنچه ایران را باثبات مىکند و از خطر انقلاب رها مىسازد، انجام اصلاحات است. سازمان C.I.A و شوراى امنیّت ملى آمریکا لزوم چنین تغییراتى را گوشزد مىکردند. سازمان C.I.Aدر 1958 م. (1337) اعلام کرد که اگر برنامه اصلاحات در ایران اجرا نشود، سقوط شاه طى دو سال آینده حتمى است. در پى آن، شوراى امنیّت ملّى آمریکا خواهان تغییرات عمده در سیاست آمریکا نسبت به شاه شد و توصیه کرد که اگر شاه شخصا دست به اصلاحات نزند، باید تحت فشار قرار گیرد.(16)
پیشبینى شوراى امنیّت ملّى آمریکا، مبنى بر این که شاه ممکن است حاضر به اجراى اصلاحات نشود، تحقق یافت. به همین جهت، دولت کِنِدى شاه را براى اجراى برنامه اصلاحاتى که در سال 1337 به تصویب دولت ایران رسیده بود، تحت فشار قرار داد و پرداخت وام 35 میلیون دلارى آمریکا به ایران را به اجراى اصلاحات مشروط کرد. حتى شاه را براى انتصاب دکتر على امینى که از نظر آمریکا بهترین فرد براى اجراى اصلاحات بود، تحت فشار قرار داد. على امینى که در 18 اردیبهشت 1340 به نخست وزیرى منصوب شد، با انحلال مجلس، اخراج عدهاى از سران ارتش به جرم فساد، تبعید کردن بعضى دیگر (مانند تیمور بختیار)، برکنار نمودن تعدادى از طرفداران سیاستهاى انگلیس در ایران، دعوت از برخى افراد ملّى براى عضویّت در کابینه دولت، آغاز مذاکره با سران جبهه ملّى به منظور تشکیل دولت ائتلافى، جلب موافقت آمریکا به پرداخت وام 35 میلیون دلارى به ایران و... شرایط لازم را براى انجام اصلاحات فراهم آورد.(17)
امینى، به رغم شرایط مناسبى که براى اجراى اصلاحات فراهم آورد، نتوانست رضایت شاه را براى انجام اصلاحات دریافت کند. مخالفت شاه با امینى در دو زمینه بوده است: اول این که امینى بر خلاف شاه، اصلاحات ارضى را مقدّمه اصلاحات بیشتر و وسیعتر قرار داده بود. دوم این که شاه همواره با ظهور افرادى که مىتوانستند براى تاج و تخت او خطرى باشند، مخالف بود. مخالفت شاه و نیز عدم همکارى گروههاى ملّى و مذهبى و مهمتر از همه، قطع کمک آمریکا و حمایت آن از امینى، زمینه سقوط کابینهاش را فراهم آورد. شاه پس از انتصاب نخست وزیرى امینى، تلاشهایى را براى جلب آمریکا به منظور کنار گذاشتن امینى آغاز کرد. نقطه اوج این تلاشها در سفر چهارم شاه به آمریکا بود. طى این سفر، شاه با قبول تمام پیشنهادات کِنِدى براى اجراى اصلاحات، رضایت آمریکا را براى عزل امینى از سمت نخست وزیرى جلب کرد.(18)
شاه پس از عزل امینى، اصلاحات خود را که اصلاحات ارضى و اعطاى حقوق سیاسى به زنان در رأس آن قرار داشت، به عنوان «رفرم از بالا» و به نام انقلاب سفید اعلام کرد. ملّى کردن جنگلها و مراتع، تبدیل کارخانههاى دولتى به شرکتهاى سهامى و فروش سهام آنان براى تضمین مالى اصلاحات ارضى، سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها و ایجاد «سپاه دانش» براى اجراى طرح سوادآموزى، از دیگر اصول ششگانه اصلاحات رژیم بود که در زمستان 1341 در اولین کنگره ملّى شرکتهاى تعاونى روستایى اعلام شد. شاه، انگیزه چنین اقدامى را حق همگانى در مورد داشتن مسکن، پوشاک، نان، بهداشت و آموزش ذکر کرد ولى به اعتراف ارسنجانى (وزیر کشاورزى وقت رژیم) حقیقت، آن بود که اگر اصلاحات انجام نمىشد، طغیان دهقانى قطعى بود.(19)
اصلاحات شاه از همان آغاز، به علل مختلف، نشان از عدم توفیق و ناتوانى در تأمین خواستههاى ملّى داشت:
1 ـ اصلاحات ارضى که از برجستهترین اصول انقلاب سفید بود، در مقطع نزدیک به قیام 15 خرداد 1342 فقط شامل 20% زمینها گردید. علاوه بر آن، مالکانى که زمینهایشان در طرح 20 درصدى اصلاحات ارضى (اولین مرحله اصلاحات ارضى) قرار گرفت، از محل فروش سهام کارخانجات دولتى و به صورت یکجا پول زمینهایشان را دریافت کردند و آن را در بخش خدمات به کار گرفتند. این امر، خود به نوعى باعث افزایش تورّم شد و به زیان اقشار کم درآمد انجامید. همچنین کشاورزانى که در اولین مرحله اصلاحات ارضى صاحب زمین شدند، به علّت فقدان امکانات کشاورزى کوچک و نامرغوب بودن زمینهاى واگذارى، قادر به بهرهبردارى بهینه از مزارع خود نبودند. به بیان دیگر، اگر چه اصلاحات ارضى، به توزیع عادلانهتر زمین کمک کرد، امّا این مسأله تغییر چندانى در الگوى توزیع درآمد بین کشاورزان و مالکان نداد و نیز مایه افزایش چشمگیر درآمد کشاورزان نگردید.(20)
2 ـ هدایت اجرایى اصلاحات، در دست کسانى بود که خود در زمره مالکان قرار داشتند. این امر نشان از آن داشت که اصلاحات شاه، بویژه اصلاحات ارضى که در آغاز ادّعا مىشد، جدّى و در جهت منافع آحاد ملّت نبوده است؛ به عنوان مثال، اگرچه دکتر على امینى در آغاز اصلاحات، املاک لاهیجان خود را به دهقانان داد، ولى این مقدار براى او که املاک بسیارى از ناحیه مادرى (فخرالدوله دختر مظفرالدین شاه) و پدرش (میرزا محسن خان، تنها پسر امین الدوله صدر اعظم مظفرالدین شاه) و همسرش (دختر وثوق الدوله) به چنگ آورده بود، چیزى نبود. عَلَم که پس از امینى به نخست وزیرى رسید، در زمره مالکان و فرزند امیر شوکت الملک عَلَم، خان قائنات بود که از پدرش املاک زیادى به ارث برده بود. شاه هم به عنوان مجرى اصلى اصلاحات ارضى، از بزرگترین مالکان ایران به شمار مىآمد. او همانند امینى در آغاز، به واگذارى بخشى از زمینهایش پرداخت، امّا حقیقت آن است که وى از 2100 روستایى که از پدرش به ارث برده بود، فقط 517 ده را به کشاورزان واگذار کرد.
3 ـ به طور عمده، مجلس به عنوان رکن ظاهرى قانونگذارى نیز در دست کسانى بود که با اجراى واقعى اصلاحات مخالف بودند. آمارها نشان مىدهد که تعداد نمایندگان وابسته به طبقه مالکان در عصر سوم مشروطه (پادشاهى محمدرضا پهلوى) همواره رو به افزایش بوده است و در یک جمعبندى، در طول پادشاهى محمدرضا پهلوى بیش از 59% نمایندههاى مجلس را مالکان و زمینداران بزرگ تشکیل مىدادند.(21)
دیگر مواد اصلاحات شاهانه نیز همانند اولین و مهمترین اصلش (اصلاحات ارضى) منجر به پر کردن زمینههاى نامساعد و نامطلوب اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى موجود در جامعه نگردید. این مسأله را مىتوان در رفتار و خواستههاى سیاسى مردم در این مقطع زمانى مشاهده کرد.
جلوههاى نارضایتى مردم و رهبرى قیام
عدم توفیق اصلاحات رژیم در تأمین نیازهاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى، در رفتار و خواستههاى مردم و رهبرى سیاسى مذهبى آنان، در دوره زمانى بین کودتا و قیام منعکس شد و نقطه اوج نارضایتى در قیام 15 خرداد 1342 تجلّى یافت. اعتراض امام خمینى رحمهالله در آغاز مبارزه، به دولت و شاه در 1341 عمدتا متوجه نقض آشکار قانون اساسى از سوى رژیم بود. بتدریج، ایشان به موضوعات اساسىترى چون اصلاحات شاهانه و تبعیّت شاه از قدرتهاى خارجى (آمریکا و اسرائیل) و نابسامانیهایى که این امور براى جامعه در بر داشته است را بشدّت مورد حمله قرار داد. شعارهایى که مردم در تظاهرات و مخالفتها بر ضد رژیم در روزهاى قبل از قیام 15 خرداد سر مىدادند، نمایانگر خواستههاى برآمده از نیازهایشان بوده است.(22) برخى از این شعارها عبارتند از:(23)
«اصلاحات آرى، دیکتاتورى نه!»
«رفراندم قلّابى مخالف اسلام است!»
«ایران کشور خفقان است؛ مرگ بر خفقان!»
هر چه به 15 خرداد 1342 نزدیکتر مىشویم شعارهاى مردم عمیقتر و جسورانهتر بوده در عین حال، نشان از خواستههاى بیشتر و وسیعتر داشته است. بعضى از این شعارها که در عصر روز 15 خرداد در تهران مطرح شده است، عبارتند از:
«تا مرگ دیکتاتور، نهضت ادامه دارد!»
«مرگ بر دیکتاتور!»
«بر شاه باد ننگ و نفرت!»
«استبداد محکوم است، آزادى پیروز است!»
«یا مرگ یا خمینى!»
و مهمتر از همه «مرگ بر شاه»، «مرگ بر شاه»، «مرگ بر شاه».(24)
شعارهاى تظاهرکنندگان حاوى مضامینى در مخالفت با سیاستهاى اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى و خط مشیهاى سیاسى رژیم بود که به اشاعه فقر، فقدان مشارکت سیاسى و... منجر شده بود. علاوه بر شعارها که نشاندهنده نوع مشکلات موجود در جامعه ایران بوده است، اعتصابات و تظاهرات متعدد از سوى قشرهاى مختلف، نشان از مشکلات همه جانبه در بین قشرهاى جامعه داشت. برخى از این مخالفتها عبارتند از:
1 ـ اعتصاب 20 هزار نفرى کارگران کورهپزخانهها در خرداد 1338؛
2 ـ اعتصاب کارگران کارخانه وطن اصفهان در آبان 1338؛
3 ـ اعتصاب کارگران کارخانههاى شهباز و پشمباف اصفهان در آبان 1338؛
4 ـ تظاهرات دانشآموزان دبیرستانهاى تهران در دى 1338؛
5 ـ تظاهرات دانشجویان دانشگاههاى تهران، مشهد، اصفهان، تبریز و شیراز در اعتراض به اختناق و دخالتهاى رژیم، در انتخابات بهمن 1339؛
6 ـ اعتصاب کارگران کارخانههاى نساجى اصفهان، در فروردین 1340؛
7 ـ اعتصاب و تظاهرات معلّمان تهران، در اردیبهشت 1340؛
8 ـ اعتصاب کارمندان پست و تلگراف، در اردیبهشت 1340؛
9 ـ تعطیل اکثر بازارهاى کشور در حمایت از خواسته مراجع تقلید درباره تحریم رفراندم، در بهمن 1341؛(25)
10 ـ تظاهرات دانشجویان در مخالفت با اصلاحات، در بهمن 1341.
جمع بندى و نتیجه گیرى
با سقوط دولت مصدق، طى کودتاى آمریکایى و انگلیسى 28 مرداد 1332 شاه به تحکیم قدرت و تثبیت اوضاع کشور مبادرت کرد. او در این زمینه به لغو کلیّه آزادیهاى طرح شده در قانون اساسى، سرکوبى شدید نیروهاى مخالف پرداخت. با کودتاى 1332 (1953 م.) ناآرامیهاى سیاسى در ایران شدّت گرفت. در همین سالها اقتصاد ایران دچار رکود شد و بودجه دولت با کسرى مواجه گردید و فساد مالى در ادارات توسعه یافت. در چنین وضعى، نارضایتى مردم که به شکلهاى مختلف ابراز مىشد، افزایش یافت. شاه، به ابتکار و فشار آمریکا در صدد برآمد با اجراى اصلاحاتى، از میزان نارضایتى عمومى که ممکن بود منجر به انقلاب ضد رژیم و ضد غربى منجر شود، بکاهد. امّا عمق نارضایتى مردم، وسیعتر از آن بود که اصلاحات شاهانه بتواند به صورت جدّى مؤثر واقع شود. مردم، نارضایتى خود را به گونههایى کاهش تولید ناخالص ملّى، افزایش مهاجرت به شهرها، کاهش حضور در تشکّلات سیاسى، عدم شرکت در مشارکتهاى سیاسى، افزایش توزیع غیر قانونى اعلامیهها، افزایش تظاهرات و تعداد شرکتکنندگان و... نشان دادند. مردم ناراضى از وضع موجود، مترصد فرصتهایى بودند که به شکل گستردهتر اعتراض خود را نسبت به رژیم ابراز نمایند. مبارزه روحانیت و مردم با تصویبنامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى و تحریم رفراندم، تحت رهبرى منحصر به فرد امام خمینى رحمهالله جلوههایى از این اعتراضات بود. امّا دستگیرى امام خمینى رحمهالله که به عقیده شیخ شلتوت، مفتى مصر و رئیس وقت دانشگاه الازهر، تجاوز به حریم روحانیّت بود، موج جدید و عمیقترى از نارضایتى مردم را علیه رژیمى که موجودیت فرهنگى و مذهبى آنان را نشانه گرفته بود، به شکل قیام 15 خرداد 1342 برانگیخت.(26)
________________________________________
1ـ عضو هیأت علمى پژوهشى پژوهشکده تحقیقات اسلامى، مدرس دانشگاه، محقق و نویسنده.
2ـ محمدعلى کاتوزیان، اقتصاد سیاسى ایران، ترجمه محمدرضا نفیسى و کامبیز عزیزى، نشر مرکز، تهران، 1373، صص90ـ78.
3ـ ر.ک.: همان.
4ـ ایرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گلمحمدى و محمد ابراهیم فتاحى، نشر نى، تهران، 1377، ص115.
5ـ همان.
6ـ جمعى از نویسندگان، انقلاب اسلامى؛ چرایى و چگونگى رخداد آن، نشر معارف، قم، 1377، ص 144.
7ـ مجید کاشانى، جامعهشناسى انقلاب، پیام نور، تهران، 1376، صص 236ـ231.
8ـ همان.
9ـ جواد منصورى، سیر تکوینى انقلاب اسلامى، دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، تهران، 1379، صص152ـ150.
10ـ فرامرز رفیعپور، توسعه و تضاد، دانشگاه شهید بهشتى، تهران، 1376، ص 281.
11ـ منوچهر محمدى، تحلیلى بر انقلاب اسلامى، امیرکبیر، تهران، 1380، صص 96ـ92.
12ـ طهورث قاسمى، نهضت امام خمینى و مطبوعات رژیم 1341 تا 1357، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1381، صص53ـ41.
13ـ همان.
14ـ جواد منصورى، پیشین، صص 150ـ146.
15ـ محمدعلى کاتوزیان، پیشین، ص 132.
16ـ ویلیام لاکر و ریچارد کاتم، ایالات متحده، ایران و جنگ سرد، ترجمه محمدعلى آتشبرگ، نشر بینالملل، تهران، 1363، ص 235.
17ـ همان.
18ـ حامد الگار، انقلاب اسلامى در ایران، ترجمه مرتضى اسعدى و حسن چیذرى، نشر قلم، تهران، 1360، ص 178.
19ـ همان.
20ـ بارى روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه محمود مشرقى، نشر آشتیانى، تهران، 1363، ص 25.
21ـ جواد منصورى، پیشین.
22ـ على خالقى افکند، امام خمینى و گفتمان غرب، انجمن معارف اسلامى ایران، تهران، 1379، صص 140ـ136.
23ـ حمید دهقان، پژوهشى نو پیرامون انقلاب اسلامى، مَدْین، قم، 1377، صص 180ـ177.
24ـ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات، تهران، 1378، ج 1، ص55.
25ـ فرهاد شیخ فرشى، تحلیلى بر نقش سیاسى عالمان شیعى در پیدایش انقلاب اسلامى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1380، ص 225.
26ـ احمد نقیبزاده و وحید امانى زوارم، نقش روحانیت شیعه در پیروزى انقلاب اسلامى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1382، ص 98.