انقلاب اسلامى در عرصه؛ پیامدها و دستاوردها
آرشیو
چکیده
انقلاب اسلامى، پس از دو دهه مبارزه امام خمینى رحمهالله ، مردم و روحانیت با رژیم پهلوى، در بهمن 1357 به پیروزى رسید. پیروزى این انقلاب، تعجب همگان را برانگیخت؛ زیرا اولاً مردمى بدون سلاح، رژیمى با سابقه تمدنى 2500 ساله را به زیر کشیدند. ثانیا قدرتهاى حامى آن، بویژه آمریکا، نتوانستند مانع سقوط یکى از مهمترین متحدین خود در منطقه خاورمیانه شوند، اما آیا این انقلاب عظیم، به استثناى ساقط کردن رژیم پهلوى، پیامد و دستاورد دیگرى هم داشته است؟ نوشتار حاضر مىکوشد پاسخى براى پرسش فوق بیابد.متن
پیامدهاى انقلاب اسلامى در عرصه بینالمللى(2)
پیروزى انقلاب اسلامى با شعار نه شرقى ونه غربى باعث شد تا این اندیشه انقلاب را، همان کسانى جهانى کنند که شعار سلبى انقلاب علیه آنان بود.
جابجایى نظامى که پس از جنگ اول و دوم جهانى شکل گرفت، به شدت حال و هواى ایدئولوژیک داشت. فرهنگ سیاسى ابتدا در یک کلیت به غرب و شرق تقسیم شد و ظاهرا دو ایدئولوژى که یک سویش کمونیسم بود و سوى دیگرش، لیبرالیسم، روىدرروى هم قرار گرفتند. در دل لیبرالیسم نیز، دهها ایسم ظهور کرد و بخش وسیعى از مکاتب گوناگون از اومانسیم تا فاشیسم را در خود جاى داد. تمام ایسمها در شیوه حکومتى، لائیسم را تبلیغ مىکردند. تبلیغات چنان توفنده بود که حتى مسلمانانى که مىخواستند جمهورى تشکیل دهند، راه گریزى جز لائیسم پیش پاى خود نمىدیدند. در چنین شرایطى، گاندى شجاعانه حرفهایى را به زبان مىراند که گاه خبرگزاریها این جملات را به عنوان طنز سال مخابره مىکردند، اما کم کم این سخنان جدى شد و هواداران بسیار یافت تا جایى که وقتى پاکستان از هند جدا شد، نام آن را جمهورى اسلامى پاکستان گذاشتند.(3) اولین شوک جدى که در این قرن بر اندیشه لائیسم وارد شد و بسیارى از مطبوعات جهان به عنوان جملاتى جنجالى، آن را در صفحه اول، با خطى درشت درج کردند، از رهبر بزرگ هند، گاندى بود: براى من سیاست محروم از مذهب، کثافتى است که همواره باید از آن اجتناب داشت. سیاست با سرنوشت ملتها بستگى دارد و آنچه با رفاه ملتها مربوط مىشود، باید براى کسى که تمایلات مذهبى دارد یا به عبارت دیگر، جستجو کننده خدا و حقیقت است، مورد توجه و علاقه باشد. در نظر من خدا و حقیقت کلماتى مترادف یکدیگرند و اگر کسى به من بگوید که خدا، خداى ناراستى و خداى شکنجه و آزار است، من از پرستش چنین خدایى سر مىپیچم. از این رو در سیاست نیز، ما باید سلطنت خداوند را برقرار سازیم.
سلطنت خداوند در غرب، به علت حاکمیت نادرست و طولانى کلیسا، به واژه ناپسندى تبدیل شد و در پى آن، صدها سال دستگاه تبلیغى غرب، تلاش کرد سیاست جدا از مذهب را به جهانیان تلقین و تحمیل نماید. در این باره، دهها هزار مقاله، کتاب، سخنرانى و فیلم تولید و منتشر شد، اما کلام گاندى که توانسته بود، بانظریه عدم خشونت، ابهت یک امپراطورى کهنه کار را بشکند و سیصد میلیون گرسنه برهنه بىسواد را آزاد سازد، شگفتىاى ایجاد کرد که از معنویتگرایى سیاسى برآمده بود. شگفتآورتر این که، معنویتگرایى را در عالیترین شکل دموکراسى بروز داد.(4) وقتى امام خمینى رحمهالله هم سخن از انفکاکناپذیرى سیاست و دیانت به میان آورد، نظم لائیسم، این اندیشه مدعى فراگیرى در عرصه حکومتدارى، شکاف بیشترى برداشت. امام با نزدیک به نیم قرن مشاهده و تجربه، از ساختار نظام بینالملل چنین دریافته بودند که دیگر، وضعیت بهگونهاى نیست که کشورهاى ابرقدرت، بتوانند بر تمام شؤون مردم جهان حکم برانند. در یکى از سخنانشان، سخنى به این مضمون فرمود: گذشت آن زمانى که قدرتها هر کارى مىخواستند، مىتوانستند انجام دهند.(5) دائما هشدار مىدادند که هر چه بدبختى داریم، به علت دخالت قدرتهاى بزرگ است که حتى براى ما شاه تعیین مىکنند. امام با این بینش، تحول اجتماعى را هدایت کرد.
اولین اثر مهم و شگرف این انقلاب، (که در تاریخ هیچ انقلابى سابقه نداشت) این است که اساس نظام اسلامى، به همهپرسى گذاشته شد. به رفراندم گذاشتن یک نظام نه تنها عملى شگفت، بلکه اندیشهاى فراتر از دموکراسى است. از این رو، جانشینى براى جهان خسته از لیبرال دموکراسى شد. سرعت بخشیدن به تدوین قانون اساسى نیز، از شگفتىهاى دیگر بود که بخشى از آن، با ترسیم اصول سیاست خارجى جمهورى اسلامى، نظام سلطه جهانى را به چالش مىطلبید. جالبتر آن که در این انقلاب، مردم خبرگانى را انتخاب مىکنند تا تدوین قانون اساسى نیز بر اساس رأى مردم باشد. پس از تدوین، مراجعه به آراى عمومى اغراقآمیز جلوه مىکرد، ولى گویا این اغراق، ضرورى بود تا جاى هیچ شبههاى نباشد که در اندیشه جدایىناپذیرى سیاست و دیانت، دیانت مقولهاى در کنار سیاست نیست، بلکه عین آن است؛(6) پیامى که جهانیان را به تعمق در ضرورت همگن بودن دین و دولت فرا مىخواند. اگر این انقلاب در همین مرحله ساقط مىشد، این اندیشه نیز، ساقط شده تلقى مىشد و اگر شرایط بهگونهاى فراهم مىشد که انقلاب (هر چند به طور موقت) دست از شعارهاى اصلى خود برمىداشت، شاید حکومت مىماند، اما اندیشه آن استحاله مىشد. به همین جهت، براندازى، جنگ خیابانى و جنگ تحمیلى، تدارک دیده شد، تا واقعا به براندازى منجر شود و یا شعارهایى که نمود یک اندیشه بود، تعدیل گردد. اما هیچکدام نتوانست امام و رهبران انقلاب را یک گام از دموکراسى و مردم سالارى عقب بنشاند. در اوج جنگ به مسؤولان نظام اجازه داده شد، مجلس از حق قانونى خود براى استیضاح اولین رئیس جمهور (که فرماندهى جنگ را نیز عهدهدار بود) استفاده کند اما اجازه ندادند پیشنهاد «دولت نظامى» به منظور بهتر اداره شدن جنگ، طرح گردد؛ حتى اجازه ندادند مخارج انتخابات در دوران جنگ و تحریم، صرف جبههها شود، بلکه برعکس توصیه مىکردند که حتى یک روز، انتخابات مجلس شورا، مجلس خبرگان و ریاست جمهورى عقب نیفتد؛ در صورتى که بعد از مشروطه، و حتى در دهه 1320، به علت تعطیلى مجلس ماهها کشور بدون مجلس اداره گردید.
امام خمینى رحمهالله بسیار آگاهانه، رفتارى را در پیش گرفت که شاید در زمان خود، دوگانه جلوه مىکرد، اما با بررسى دقیقتر، درمىیابیم که دو وجه یک موضوع بوده است؛ از سویى انتقادهاى شدیدى به سازمانهاى بینالمللى، بویژه به سازمانهایى که موضوع آنها حقوق بشر بود، داشت و از سوى دیگر، اجازه نمىدادند شعارهایى که علیه سازمانهاى بینالمللى در مطبوعات، سخنرانیها و تظاهرات خیابانى داده مىشد و احتمال داشت تا آنجا پیش برود که واقعا منجر به خارج شدن ایران از آنها شود. حتى وقتى در جنگ شواهدى نشان مىداد که بعضى از سازمانهاى بینالمللى، مانند جاسوس عمل مىکنند، باز هم مانع بیرون آمدن از این سازمانهاى بینالمللى مىشد و این خود مىتوانست بخشى از قدرت جهانى را از کشورهاى قدرتمند، به سازمانهایى انتقال دهد که هرچند قدرتها در آنها اعمال نفوذ مىکردند، اما اعمال نفوذ، متقابل بود. اگر بگوییم سازمانهاى بینالمللى پس از انقلاب اسلامى، توانمندتر از سابق به ایفاى نقش مىپردازند، سخن گزافى نیست. هر چند مسؤولان ایرانى، انتقادهاى فراوانى در مورد سازمانهاى بینالمللى مطرح مىکردند، اما طرحها و پیشنهادهاى فراوانى نیز به آن سازمانها ارائه مىکردند. مهمتر آن که پیشنهادهاى جمهورى اسلامى ایران با تغییراتى در آن و یا بدون تغییر، به تصویب مىرسید؛ در نتیجه، این را هم مىتوان بیان داشت که بهرغم بىتجربگى سیاسى، درکى از نظام بینالملل وجود داشت که با جوهره نظامى که در حال تغییر شکل بود مطابق بود. این امر دلالت مىکند که تعیین موضوع در نظام فعلى بینالمللى، چندان مرتبط به قدرت، به مفهوم کلاسیک آن نیست. به دیگر عبارت، نظامى که بر جهان فعلى حکم مىراند و آمریکا تلاش دارد آن را به نفع خویش حفظ نماید، فارغ از مقوله توان قوا، موضوع تعیین مىکند. آمریکا گرچه با قدرت نظامى اقتصادى، سرانجام توانست در خلیج فارس و افغانستان حضور یابد و یا به عراق حمله کند، اما با این قدرت در دهه اخیر نتوانسته است هیچ موضوعى را در دستور کار معادلات جهانى قرار دهد و پیروزمندانه تا به آخر پیش ببرد.
وقتى شوروى فرو ریخت فوکویاما(7) بحث پایان تاریخ را مطرح کرد و تمام نهادهاى سیاسى ایالات متحده آمریکا بسیج شدند تا این نظریه را در سطح جهانى به طور جدى عمومى کنند. این نظریه به تمام زبانهاى زنده دنیا ترجمه شد و میلیونها ساعت در سراسر جهان مورد بحث و گفتگو قرار گرفت و صدها مقاله علیه آن نوشته شد، ولى عاقبت در گوشهاى از تاریخ بایگانى گردید. این مسأله بدان معنا بود که نظام تک قطبى شدن جهان، مورد پسند و اقبال اندیشمندان و دولتها، نخبگان سیاسى و فرهنگى قرار نگرفت. رویارویى با «برخورد تمدنها» موضوع دیگرى بود که توسط ساموئل هانتینگتون طرح شد. این ایده با پشتوانه قویترى در سطح جهان مطرح گشت. این مسأله هم، به همان میزان که اذهان را مشغول کرد، مورد نقد قرار گرفت. عدم پذیرش چنین ایدههایى به معناى آن بود که قدرت نظامى، اقتصادى، تکنولوژیکى و حتى اطلاعاتى قادر نیست موضوعى که ذاتا قابلیت برجسته شدن را ندارد، به عنوان موادى از موضوعهاى طرح شدنى در نظام بینالملل، در دستور کار قرار دهد، با وجود این، گفتگوى تمدنها بدون پشتوانه اقتصادى یا نظامى، بیولوژیکى و اطلاعاتى توانسته است، بدون مخالف جاى خود را باز کند و با رأى بالاى اعضاى سازمان ملل در مجمع عمومى به رسمیت شناخته شود. مهمترین و اساسىترین پشتوانه آن، اندیشهاى بود که از ابتداى انقلاب تاکنون نتوانسته، موردنقد جدى نخبگان ملل مختلف قرار گیرد، بلکه به برکت شیشهاى شدن(8) جهان، از پس تبلیغات نادرست، تصویرى قابل احترام و دوست داشتنى از خود ترسیم کرده است. فهرستى از بازتابهاى این اندیشه که توانست، آگاهانه و ناخودآگاه به اذهان نخبگان و حتى مردم عادى جهان تلنگر بزند، عبارتند از:
الف) توجه عمیق به دموکراسى ومردم سالارى؛
ب) بنانهادن سیاست خارجى بر بنیانهاى مصالح بشرى بدون نفى ملیت.
پذیرش پناهندگان افغانى درایران، یکى از نمونههاى بارز چنین اندیشهاى است. اگر چه افغانیها در ایران نیروى کار فعالى بودند، اما هرگز پناه دادن به افغانیها براى استفاده از نیروى کار آنها نبود بلکه وظیفه الهى و انسانى تلقى گردید. پناه دادن به آوارگان عراقى اوج نمایش کارایى این اندیشه است؛ اندیشهاى که فارغ از سود و زیان، به بشر مىاندیشد، حتى به سرنوشت کسانى که با آنها سابقه تخاصم داشته، علاقهمند است. در حمله نیروهاى چند ملیتى به عراق هنوز دردهاى مردم ایران از حمله عراق به کشورشان، فراموش نشده بود که حدود یک میلیون و سیصد هزار عراقى، به ایران پناه آوردند. مردم ایران با ارائه کمکهاى فراوان به آنها، تحسین جهانیان را برانگیختند. به علاوه، برخى از رسانههاى خارجى، براى برانگیختن افکار عمومى علیه ایران، این کمکها را کمکى به رژیم تجاوزکار عراق، قلمداد مىکردند و به همین جهت، به انتشار بىسابقه کمکهاى مردم ایران به آوارگان پرداختند؛ غافل از آن که جلوههاى انسانى این صحنهها، چهره زیبایى از ایرانیان را نزد افکار عمومى جهان، ترسیم کرد و صفحهاى درخشان از خصلتهاى والاى انسانى در انظار جهانیان بر جاى گذاشت.
دستاوردهاى بشرى در زمینه حقوق بینالملل، مورد احترام چنین اندیشهاى بوده و نارسایى آن، نقد مىشد، اما نقد آن به لجبازى و بىحرمتى نیانجامید. احترام به مرزهاى شناخته شده بینالمللى، رعایت مقررات بینالمللى جنگ، عدم تولید سلاحهاى کشتار جمعى، رفتار با اسرا، پرداخت بدهىها حتى در شرایط تحریم اقتصادى، توجه به قوانین بینالمللى و محترم شمردن حقوق اقلیتها، نمونههایى است که بیش از حد انتظار، مورد توجه جمهورى اسلامى بوده است؛ حال آن که بسیارى از کشورها در وضعیت بهتر و شرایط آسانتر از ایران، این مقررات را نادیده گرفتهاند. مبارزه با فحشا، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، مبارزه با تروریسم، مبارزه با بىسوادى و مبارزه با ظلم، حتى در بیرون از مرزها، سرلوحه رفتار یک نظام سیاسى مبتنى بر دین بوده است. خلاقیت در عرصههاى سیاسى، زاییده اندیشهاى است که نخبگان سیاسى جهان بدان معترف بودهاند. پیام حضرت امام رحمهالله به گورباچف،(9) نمونه بارزى از این خلاقیت است که همگان را به شگفتى و حتى دشمنان را به تحسین واداشت. این پیام، بر اساس اصل دعوت، که اولین و مهمترین اصل سیاست خارجى مىباشد، شکل گرفته است. اگر چه محتواى آن را گورباچف در نیافت، اما در اغلب کشورها مورد بحث و بررسى نخبگان اجتماعى و سیاسى قرار گرفت.
بنابراین، مىتوان نظام بینالمللى فعلى را نظم سیال نام نهاد.(10) این نظم جدید در مقایسه با نظامهاى گذشته وضعیت بینالمللى بهترى دارد و اندیشه سیاسى امام خمینى رحمهالله و بنیادهاى فکرى انقلاب اسلامى هم، در سرعت و شتاب این نظم نقش داشته است و هم جهت آن را به سویى مطلوبتر، هدایت کرده است. این تأثیرگذارى، ناشى از اندیشه نو همراه با معنویتگرایى سیاسى دینگرا و عملکردهاى انسانى و اصولى ایرانیان و نظام جمهورى اسلامى در داخل و تعامل صحیح با سازمانها و حقوق بینالملل بوده است. سیال بودن نظام فعلى بینالمللى، بازیگران اصلى را از سطح کشورها به سطوح سازمانهاى بینالمللى و شرکتهاى چند ملیتى با هویت مستقل از قدرتهاى جهانى گسترش داد. این نظام، سبب کاهش ایفاى نقش سازمانهاى لابى بینالمللى و قدرتهاى برتر مىشود.
از پیامدهاى دیگر انقلاب اسلامى در عرصه بینالمللى، تغییر در ساختار و روابط قدرت منطقهاى و بینالمللى است. بعد از دهه 1330، ایران به عنوان بزرگترین پایگاه آمریکا و غرب، در کنترل منطقه خلیج فارس، و خاورمیانه در کنار اسرائیل قرار گرفت. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، با نفى وابستگىهاى سیاسى، عملاً این پایگاه، حذف و کشورهاى منطقهاى به سمت تشکیل سازمانهاى همکارى منطقهاى تمایل پیدا کردند. بهرغم همه تبلیغات آمریکا و انگلستان در ایجاد جو بىاعتمادى بین دولتهاى منطقه، این همکاریها گسترش یافت؛ مثلاً سازمان اکو(11) که با همکارى ایران و ترکیه و پاکستان و البته با پیشنهاد ایران، تأسیس شد و بعدها، کشورهاى حوزه قفقاز و آسیاى میانه هم به عضویت آن درآمدند. فعال شدن سازمان کنفرانس اسلامى و گسترش فعالیتهاى بخشهاى دیگر آن؛ همانند اتحادیه بینالمجالس کشورهاى اسلامى، فعال شدن سازمان غیر متعهدها(12) و همکاریهاى سه جانبه بین ایران و کشورهاى منطقهاى همانند کمیسیون مشترک ایران، یونان و ارمنستان، ایران، ژاپن و افغانستان، ایران، ترکیه، مصر، اندونزى و مالزى و ایران، روسیه و هند، از دیگر همکاریهاست.
دستاوردهاى داخلى انقلاب اسلامى
بىگمان انقلاب اسلامى (چنان که صاحبنظران علوم سیاسى و اجتماعى گفتهاند)، از انقلابهاى بزرگ محسوب مىگردد؛ بدان جهت که بنیانهاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى گذشته جامعه را واژگون و نظامى جدیدى بنا نهاد. اولین و مهمترین تغییر، دگرگونى ساخت قدرت و نظام سیاسى حاکم بر جامعه بود که ثمره آن، بنیان نظام جمهورى بر ویرانه نظام سلطنتى بود. براساس همین دگرگونى، مشارکت سیاسى و اجتماعى مردم به شدت افزایش یافت. که مصداق آن را برگزارى بالغ بر بیست انتخابات که به گواهى همه صاحبنظران از سالمترین انتخابات جهان بودند و در آن، بالاترین سطوح حاکمیت تا ردههاى پایینتر با آراى مستقیم و غیرمستقیم انتخاب شدند، مىتوان دید. تغییر بافت، ترکیب و گرایش نخبگان شرکت کننده در ساختار قدرت با گذشته، بسیار متفاوت است. ملاکهاى تعیین و انتخاب آنان نیز، در قانون و افکار عمومى تغییر یافت. اشرافیت و نفوذ صاحبان سرمایه ونظامیان و بستگان هزار فامیل، فرو ریخت. مردم، اغلب از میان چهرههاى طبقات متوسط و پایین جامعه دست به گزینش زدند و در چنین فضایى، دسترسى به مسؤولان که منتخبان مردمند، بسیار آسانتر از گذشته گردید.
به دلیل وابستگى حکومت پهلوى به قدرتهاى استعمارى غرب و از طرفى وابستگى آن قدرتها به صهیونیسم بینالملل و جانبدارى کامل از اسرائیل، غربیان هرگز نگذاشتند که ایران به یک قدرت مستقل صنعتى، نظامى و اقتصادى در منطقه تبدیل شود و از این جهت، به گفته خانم نیکى کدى، اندیشمند آمریکایى و استاد دانشگاه کالیفرنیا، پروژههاى صنعتى و اقتصادى زمان شاه، طرحهاى بىجهت بزرگى بودند که چندان مطابق شرایط ایران طراحى نشده و اسرافگرانه، گران و پرخرج بودند و به طور عمده نیز، جز ناکامى اقتصادى به بار نمىآوردند.(13) به نظر او، پروژههاى صنعتى زمان شاه، بیشتر جبنه نمایشى داشته است و در کنار آن، اسلحههاى فوق پیچیده و گران خریدارى مىشد.(14) کالاهاى لوکس و تجملى مصرفى، اتکاى اقتصادى ایران به غرب را به شدت افزایش مىداد و منافع آنها، عمدتا به جیب شرکتهاى آمریکایى مىرفت.(15) بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، با ملى کردن سرمایههاى بزرگ، بانکها و شرکتهاى بیمه، از نفوذ و قدرت شرکتهاى بینالمللى کاسته و نظام اقتصادى جدیدى پىریزى شد. گرچه، تا حدى به جهت فقدان مدیریتهاى صحیح و علل دیگر، در بخش اقتصاد از آرمانهاى اصلى انقلاب فاصله کمى ایجاد شد، اما نباید طرد و نفى نظام سرمایهدارى مبتنى بر منافع شرکتهاى بینالمللى وتوسعه سرمایهگذاریهاى صورت گرفته در بخشهایى که منافع آن، به نفع طبقات متوسط و پایین جامعه بود را نادیده گرفت. همچنین، آنچه براساس برنامه توسعه اقتصادى و اجتماعى اول، دوم و برنامه سوم صورت گرفت، باعث توسعه و بهسازى و ایجاد زیرساختهاى اساسى و مهم اقتصادى کشور گردید مانند ساخت سدها و مهار آبها و توسعه ارتباطات و تأسیس شرکتهاى پتروشیمى و پرداختن به زیرساختهاى راه و ترابرى و صنایع نظامى.(16) در مسائل اقتصادى، همچنین، باید بازسازى مناطق تخریب شده هفده شهر کشور، صدها روستا و تأسیسات فراوان اقتصادى و خدماتى مدنظر باشد که هزینههاى گزافى را به خود اختصاص داد. ارتقاى دانش عمومى، توسعه آموزش عالى و مراکز مهارتآموزى، منجر به توسعه و رشد طبقات اجتماعى شد.
تغییر ارزشها
از مهمترین عوامل انقلاب و آثار تحول انقلابى، تغییر ارزشهاست. ارزشها تعیین کننده رفتار، کنشها و واکنشها در اجتماعند. بنابراین، تغییر گرایش و گسترش فرهنگ ایرانى و اسلامى در دو دهه و نیم گذشته، در پىریزى نهادها و بنیادهاى جدید، مشارکت سیاسى و اجتماعى مؤثر افتاد، و مهمتر از همه، اعتماد به نفس و روحیه خودباورى، احساس مسؤولیت در مسائل اجتماعى، سیاسى و تحولات عظیم فرهنگى و آموزشى را تقویت کرد. افزایش انتظارات و محق دانستن خود براى دستیابى به موقعیت بهتر و برتر و نفى تلقیهاى اشراف مآبانه براى حاکمان و مدیران و برترىجویىها و فروریختن ترس و واهمه از قدرت نیروهاى امنیتى، از همین تغییرات حاصل آمد.(17)
استقلال سیاسى
از دستاوردهاى مهم و نخستین گام در عینیت بخشیدن به آرمانهاى انقلاب، استقلال سیاسى بود. در روند فعالیت انقلاب، رهبرى انقلاب با اتکا به اراده ملى، بدون کمک گرفتن از قدرت و نیروهاى خارجى، جنبش دینى را تا سرنگونى نظام پهلوى رهبرى کرد. در مراحل بعدى، همواره حفظ و صیانت از استقلال سیاسى مورد توجه مسؤولان و مردم ایران بوده است. استقلال سیاسى در روند انقلاب به دلیل رفتار ناپسند قدرتهاى بزرگ با ایرانیان در طول دو سده، با حساسیت زیاد مورد تأکید مردم قرار گرفت و در روند انقلاب، در شعارها و تظاهرات و... بهصراحت آن را از محوریترین خواستههایشان بیان داشتند. کسب قدرت سیاسى از زاویه استقلال اقتصادى و از طریق استقلال اهرم قدرت، براى مردم مطلوب بود. قدرتهاى خارجى در جهان سوم، همواره براى دستیابى به منابع اقتصادى و بهرهجویى از بازار مصرف آنها، دولتهاى حاکم و مهرههاى سیاسى را در اختیار داشتند. وابستگى فکرى و عملى این رهبران، زمینههاى لازم را براى ورود استعمارگران و چپاول سرمایههاى ملى فراهم کرد. این شیوه استیلاى قدرتهاى خارجى، مورد اعتراض همه ملتهاى مظلوم و ستمدیده در کشورهاى مختلف جهان بود. آنچه امروز در بسیارى از کشورها و... مشاهده مىشود، نمونههایى از همین سیاستها مىباشد. این تجربه، انگیزه اصلى مردم ایران در نفى نفوذ و حضور قدرتهاى خارجى در تأثیرگذارى آنان در تصمیمهاى سیاسى و اقتصادى مدیران سیاسى کشور بود.
به همین جهت، سیاستهاى برخى مدیران نظام در اوایل انقلاب، در ایجاد روابط با قدرتهاى بزرگ، با تردید و بىاعتمادى مردم روبرو مىشد. بىتردید، در عرصه عمل نمىتوان به راحتى اعمال سیاسى را از افعال، رفتار فرهنگى و اقتصادى تمیز داد و تفکیک کرد. پیچیدگى روابط بینالملل بر این مشکل افزود، اما نمىتوان نگرش و باور مردم را در استقلال سیاسى نادیده گرفت. تا زمانى که ملتها به این باور نرسند که مىتوان و باید جدا از اعمال نفوذ قدرتها و بیرون از خواست آنان، در قبال سرنوشت و مصالح کشور تصمیمگیرى کرد، نمىتوان به یک استقلال سیاسى دست یافت. اگر ملتى ترقى و سعادت خویش را در بیرون و در ارزشها و فرهنگ بیگانگان دید، نمىتواند در مسائل سیاسى به استقلال عمل دست یابد. انقلاب اسلامى ابتدا به نفى وابستگى فکرى و فرهنگى پرداخت و از هویت و فرهنگ ایرانى، ارزشهایى از درون فرهنگ ایرانى و دین اسلام ارائه داد که به نفى سلطهپذیرى مىپرداخت. این نفى سلطه، در عرصه تصمیمسازى و تصمیمگیرى ملى، چیزى جز استقلال عمل از قدرتها و منابع نفوذ و سلطه بینالمللى نبود. بنابراین، انقلاب در نفس و قلب انسانها، در قالبها، باورها و معرفت نوینى که نسبت به هستى پیدا مىشود، جوانه مىزند و از آن پس، از قلمرو آرمان اجتماعى، تا مرحله حذف نظام موجود و تحقق نظام مطلوب که مقطع فعلیت آن است، ادامه مىیابد.(18)
انقلاب اسلامى به همت پیشگامان اندیشه نوین دینى و اجتماعى، راه بازگشت به فرهنگ خودى را جستجو کرد؛ جهان اسلام را که از آغاز نفوذ استعمار از هم گسیخته و دچار پراکندگى شده بود، باردیگر، مرکز ثقل فکر انقلابى در جهان قرار داد و رفع تسلط استعمار بر جامعه اسلامى و بیدارى و خود آگاهى امت اسلام را تسریع کرد.(19) بنابراین، استقلال سیاسى را با توجه به مطالب گذشته مىتوان چنین تعریف کرد: تصمیمگیرى و فرآیند تصمیمسازى درباره سرنوشت جامعه و کشور و سیاستگذارى درباره امنیت و منافع ملى در درون مرزهاى ملى بهوسیله نیروهاى ملى و مردمى، نه بیگانگان با منبا قراردادن منافع ملى و مصالح نظام در کشور. اگر چنین فرایندى، پشتوانههاى فرهنگى و ایدئولوژیک قوى و غنى داشته باشد، تحقیق و دستیابى به آن امکانپذیر خواهد بود. بر این اساس، به گواهى همه صاحبنظران و صاحبان قدرت بینالمللى و دولتمردان خارجى، ایران از مستقلترین کشورهاى جهان در عرصه سیاسى، در دو دهه و نیم اخیر بوده است. در هیچ مقطعى در دوران معاصر، ایران به این میزان از استقلال سیاسى دسته نیافته بود. یکى از کارشناسان سیاسى مىنویسد:
«در قرن اخیر تا قبل از انقلاب اسلامى، کشور هیچ گاه سیاست خارجى کاملاً مستقل نداشته است. اگر هم در دورههاى کوتاهى مانند اوایل مشروطیت، سالهاى نهضت ملى نفت، تا حدودى سیاست مستقل تجربه شد، این دورههاى کوتاه به آستانهاى نرسید که بتوان گفت یک تجربه بسامان از خود باقى گذاشته باشد.»(20)
اصل نه شرقى و نه غربى که بر اساس اندیشه امام خمینى رحمهالله مبناى سیاست خارجى ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى قرار گرفت، از مصادیق مهم استقلال سیاسى است. اندیشه اسلامى و تجربه تاریخى مردم ایران، در انقلاب اسلامى، این رهآورد مهم را به ارمغان آورد.
یکى از زمینههاى فشار فزاینده بینالمللى از سوى قدرتهاى بزرگ مانند آمریکا، بر ایران در دو دهه گذشته، ناشى از همین خصیصه بود که اگر این پیام انقلاب به تجربه موفق بدل شود، به سرعت در بین دولتها و ملتهاى دیگر سریان پیدا خواهد کرد. از این رو، با تمام قدرت و امکانات در صدد ناکام جلوه دادن این سیاستند. به رغم همه آن تلاشها، این پیام در عرصه بینالمللى و در افکار عمومى ملتها جاى خویش را باز و تغییرات مشهودى ایجاد کرده است.
چالش در روابط ایران و آمریکا
در آغاز پیروزى انقلاب اسلامى، دولتمردان آمریکا که با شکست فضاحتبار در ایران، علاوه بر از دست دادن منافع عظیم، ابهت و هیمنه ابرقدرتى خویش را نزد ملل تحت ستم جهان، دستخوش تردید و تزلزل دیدند، موضع خصمانه در برابر انقلاب اسلامى ونظام برخاسته از آن، اتخاذ کردند، افراد پرنفوذ کنگره با انجام مصاحبهها و راه انداختن جو تبلیغى علیه ایران، بانى صدور قطعنامهاى شدند که انقلاب ایران را نامطلوب و روند سیاسى آن را محکوم مىساخت.(21) مسأله دیگر پناه دادن آمریکا، به شاه، همسرش و گروهى از اطرافیان آنان بود. هواپیماى شاه بعد از چند هفته کشمکش سیاسى در فرودگاه لاکاردیا شهر نیویورک فرود آمد و چند ساعت پیش از آن، کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا، به شاه اجازه ورود به کشورش را داد.(22) این تصمیم مهم، دوره جدیدى در روابط ایران و آمریکا، به وجود آورد که حاصل آن افزایش بىاعتمادى و نفرت مردم ایران، در بالاترین حد بود. پیامد این بىاعتمادى و دخالت آمریکا در اوضاع ایران، در 13 آبان 1358 (4 نوامبر 1979)، تقریبا دو هفته پس از ورود شاه به آمریکا و 3 روز پس از دیدار مسؤولان دولت موقت کشور ایران با برژینسکىـ مشاور امنیت ملى رئیس جمهور آمریکا ـ در الجزایر، خود را نشان داد که طى آن، گروهى از دانشجویان که بعدها به دانشجویان پیرو خط امام، معروف شدند، به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و 61 آمریکایى را به گروگان گرفتند.
آن حادثه مشابه حادثه اشغال مرکز جاسوسى انگلیس در تهران در زمان نهضت ملى شدن نفت، معروف به خانه سدان بود، که در آن بعد از اشغال مرکز فرهنگى انگلیس (که با حمایت همه جناحهاى نهضت ملى همراه شد) به افشاى اسناد خیانت وابستگان دولت و شرکت نفت انگلیس، به ملت ایران پرداخته شد. طى 444 روز گروگانگیرى، آمریکا تمام توان خود را براى خاتمه بخشیدن به بحران گروگانگیرى صرف کرد، ولى هر اقدامى که آمریکا علیه ایران، انجام مىداد، متقابلاً، با مقاومت بیشترى از طرف ایرانیان مواجه مىشد. شاخصترین تصمیم آمریکا در مورد این واقعه، طرح نجات با نام «پنجه عقاب» از طرف کارتر بود که در 4 اردیبهشت 1359 (24 آوریل 1980) با استفاده از هشت بالگرد ناو دریایى انیمیتز، امکانات کشورهاى عربى طرفدار آمریکا و گروهى از کماندوهاى آمریکایى اجرا شد، اما به قول استاد دانشگاه، ویلیام ومرى، در اردیبهشت 1359/آوریل 1980، پنجههاى خرد شده عقاب آمریکا در کویرهاى ایران جا ماند و مدفون شد.(23) از آن پس، آمریکا به دشمن سرسخت ایران تبدیل شد و ایران به شدت، مورد توجه نهضتهاى آزادىبخش و کشورهاى ضد آمریکایى قرار گرفت. این مسأله، سبب شد که آمریکا اقدامات متعدد خود را علیه ایران تشدید کند.
آمریکا از زمان اوجگیرى انقلاب، عملیاتهاى براندازى نظام سیاسى ایران را در صورتهاى مختلف، آغاز (طراحى) و اجرا نمود. سناریوهاى مختلفى براى سرنگونى نظام (چه مستقیم و چه توسط عوامل داخلى) طراحى شد که کودتا یکى از اصلىترین شاخصهاى آن بود. ژنرال هایزر اعتراف کرد در همان روزهاى اول پیروزى انقلاب از او خواسته شده بود که براى ترتیب دادن کودتا، به ایران عزیمت نماید. کودتا آن قدر اهمیت یافت که آمریکا جنگ تحمیلى را، دراولویت دوم قرار داد و کودتا رابه عنوان اولویت اول برگزید و پس از ناکامى در کودتا، جنگ را بر ایران تحمیل کرد.(24)
به رغم پایان یافتن جنگ، آمریکا همچنان طرحهاى براندازى را پیگیرى و تعقیب کرد و براى توجیه و همراه نمودن افکار عمومى، هر بار به بهانهاى دست زد. از عمدهترین برنامههاى تبلیغى علیه ایران، ادعاى دستیابى ایران به سلاحهاى کشتار جمعى و هستهاى است که همچنان ادامه دارد. یکسال پس از دور جدید تجاوز آمریکا به منطقه خاورمیانه، در سه ماهه آخر سال 1370، هجوم تبلیغاتى زیادى همراه با تحرکات سیاسى در مورد مسائل نظامى ایران، بویژه در مورد صنعت هستهاى ایران و یا به گفته هفتهنامه پانوراما چاپ ایتالیا، اتم اسلامى(25) به سرکردگى آمریکا شکل گرفت. در این میان، شیطنتهاى منافقان و اسرائیل، شایان توجه است. منافقان در تماسهاى آشکار و پنهان با بعضى از مقامهاى آمریکایى، اطلاعاتى را فاش ساختند! که حساسیت آمریکا را برانگیخت. ایندیپندنت، چاپ انگلستان در این باره مىنویسد: تهدید ناشى از دستیابى ایران به سلاحهاى هستهاى توسط گروه اپوزیسیون مجاهدین خلق... مطرح گردید. مجاهدین! اظهار داشتند که ایران در حال انجام تحقیقاتى در پنج محل مخفى است تا بتواند سلاحهاى هستهاى تولید نماید.(26) مدیر کل وزارت دفاع اسرائیل نیز، اعلام کرد که این کشور گزارشها و اطلاعات موثقى در اختیار دارد که ثابت مىکند دهها نفر از دانشمندان هستهاى شوروى، در صنایع اتمى ایران استخدام شدهاند.(27) ضعف و سستى برخى از مردان سیاسى و واداگى آنان و سوق پیدا کردن تا سرحد جاسوسى و کسب درآمد از طریق بزرگنمایى برخى فعالیتهاى هستهاى، از عوامل دیگر زمینهساز در این هجوم جدید بود.
از اقدامات دیگر براى فشار به ایران، ایجاد و تشدید اختلافها با همسایگان است. همواره عوامل مختلف واگرایى و ایجاد تعارض میان دولتها وجود داشته است. آمریکا و انگلیس با بازشناسى این واگرایى و تعارض، در آسیاى میانه، قفقاز و منطقه خلیج فارس، در ایجاد اختلاف و تشدید تعارضهاى همسایگان با ایران تلاش کردند (مانند طرح جزایر سهگانه از سوى امارات که ابتدا از سوى انگلستان مطرح شد.) پدیدآورى اختلاف میان ایران، آذربایجان، افغانستان و عراق از جمله آنهاست. تحریم و محاصره اقتصادى به عنوان ابزارى قدرتمند در اختیار مسؤولان آمریکا علیه دولتها و ملتهاى غیر همگرا با سیاستهاى آنان است که درمورد ایران نیز، ازاین ابزار و سیاست بهره جستند. آمریکا و کشورهاى غربى بعد از پایان جنگ تحمیلى، ابتدا با طرح پیشنهادى پرداخت وام به ارزش یکصد تا سیصد میلیارد دلار، در یک دوره ده تا بیست ساله به ایران و عراق، خواهان مشارکت در بازسازى ایران و عراق بودند تا از این طریق، با در دست گرفتن مسائل اقتصادى، ایران را براى همیشه یک کشور در حال بحران و زیر نفوذ سیاستهاى صندوق بینالمللى پول و بانک جهانى و کشورهاى صنعتى قرار دهند و همان مصائبى که بر آرژانتین و برخى کشورهاى دیگر وارد ساختند، بر ایران نیز روا دارند.(28) مسدود کردن دارایىهاى ایران، جلوگیرى از صدور تکنولوژى به این کشور، تحریم بازرگانى و تجارى، افزایش تعرفههاى گمرکى در کالاهاى صادراتى از ایران و جلوگیرى از سرمایهگذاریهاى شرکتهاى خارجى در ایران، از حربههاى تحریم اقتصادى آمریکا علیه ایران است؛ گرچه بعضى تصمیمات آمریکا با موفقیت همراه نبوده، اما نشانگر دشمنى آمریکا با ملت ایران است.
در کنار همه این سیاستهاى خصمانه، آمریکا تلاش گستردهاى را براى جذب و همسو کردن انقلاب اسلامى با سیاستهاى خود از طرق مختلف، آغاز کرده است، از جمله طرح شکاف و اختلاف میان جناحهاى سیاسى و مردم، تلاش در ایجاد ارتباط با عناصرى از داخل کشور و از طیفهاى مختلف سیاسى و فرهنگى. حمایت ازتروریستها (همانند فاجعه هفتم تیر و هشتم شهریور)، ترور مردم عادى، پناه دادن به تروریستها از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و سایر گروههاى چپ کمونیستى ومائویست در ایران، از دخالتهاى دیگر آمریکا در ایران مىباشد. تمامى این تلاشها ناشى از آن بود که غرب علاوه بر از دست دادن پایگاه و منافع مهم در منطقه، با طرح اندیشه و ایده نوینى در جهان مواجه شده، که نظام لیبرال دموکراسى غرب را به چالش واداشته است و غرب نگران نفوذ جاذبه این اندیشه در ملل و دولتهاى جهان سوم و در حال توسعه است.
واکنش غرب در مقابل ایران انقلابى، ریشه در گذشته روابط فیمابین هم دارد. به بیان عمیقتر، پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، ایران تحت فشار کمونیستها، از طریق دنیاى شرق بود. در منطقه شرق از طریق کره شمالى، ویتنام شمالى، چین، کامبوج و... کمونیستها پیشروى زیادى داشتند و تقریبا دست غرب از این مناطق کوتاه شد و فقط پاکستان را که یک باریکه است، در اختیار گرفت که این باریکه هم، به وسیله شوروى از طریق افغانستان تحت فشار قرار داشت. در این میان، پاکستان، ایران و ترکیه حلقههاى زنجیره محاصره را تشکیل مىدادند که بسیار هم شکننده بود؛ زیرا عراق در پشت سر ترکیه و سوریه و هند، در کنار پاکستان، به بلوک شرق تعلق داشتند. یمن جنوبى پایینتر از ایران، در کنار «باب المندب» با روى کارآمدن مارکسیستها، به طور جدى طرفدار شوروى بود. در داخل قاره آفریقا در کشورهاى دیگر هم، همانند سومالى و مصر، وضعیت براى غرب نگران کننده بود. سیاست بلوک شرق در اروپا با احزاب مارکسیستى و سوسیالیستها به هم نزدیک بود. در آمریکاى لاتین هم در نقاط مهمى از آن، کمونیستها حضور فعالى داشتند. از جمله آنها، کشور کوبا بود که براى آمریکا جنبه حیاتى داشت. جریان خلیج خوکها، دنیا را به طور ناگهانى در آستانه جنگ جهانى سوم قرار داد. اولتیماتوم روسها بر روى آمریکا و دنیاى غرب، فشار زیادى وارد کرد و به همین جهت، آنها به ایران بسیار حساس شدند. شاید مهمترین نقطه دنیا براى حفاظت اردوگاه غرب و محافظت از دنیاى به اصطلاح آزاد آن روز، ایران بود و آنها براى نگهداشتن ایران در اردوگاه غرب، بهاى زیادى مىپرداختند. ارتشى که براى شاه درست کرده بودند، مستشارانى که در ایران حضور داشتند، سلاحهایى که براى ارتش ایران سفارش مىدادند، و برخوردى که با مخالفان رژیم شاه مىکردند، بیانگر همین اهمیت و سیاست بود.(29)
بنابراین، طبیعى بود که درآن زمان، تحمل بیرون رفتن ایران از دنیاى غرب براى آنها، بسیار مشکل باشد. ضربهاى که اردوگاه غرب از انقلاب ایران متحمل شد، فقط ضربه به ابهت آنها نبود، بلکه ضربه استراتژیک بسیار مهمى بود. آنها نگران تهاجم مارکسیسم با حمایت اردوگاه شرق بودند، اما ناگهان ضربهاى را از جریان دیگرى، با بسیج وسیع مردمى، دریافت کردند. این حرکت براى آنها شوک بسیار نیرومندى بود، که غرب را مدتها در حالت تحیّر نگه داشت و در نتیجه آن، انقلاب، بسیار مهم تلقى گردید. از طرفى، پیروزى انقلاب بر دنیاى اسلام هم تأثیر زیادى گذاشت و سبب بیدارى مردم در این کشورها شد. این اتفاق، غرب را بیش از پیش نگران کرد. در کنار غرب، شوروى هم از پیروزى انقلاب راضى نبود. گرچه همواره به خاطر بیرون رفتن ایران از اردوگاه غرب و گسست حلقه امنیتى غرب علیه شوروى، اظهار خشنودى مىکرد، اما نگران جنبههاى دینى انقلاب بود که با مبانى الحادى و ماتریالیسم تاریخى مخالف محور حرکت فلسفى مارکسیستها، در تضاد قرار داشت. به علاوه، رهبران انقلاب ایران، از ابتداى پیروزى با صراحت، اصل نه شرقى و نه غربى را جزو سیاست خارجى مطرح کردند. در چنین شرایطى، آمریکا با رضایت شوروى و جلب نظر کشورهاى عرب منطقه، براى مقابله با انقلاب و خیزش اسلامى در جهان اسلام، بعد از مأیوس شدن از سایر برنامهها و طرحها، طرح جنگ علیه ایران را به اجرا گذارد.
جنگ تحمیلى عراق علیه ایران
در شرایط بعد از پیروزى انقلاب، به دلایلى که بیان شد، اردوگاه شرق، غرب و ارتجاع منطقه، به دلیل نگرانى از تأثیرپذیرى مردم کشورشان از انقلاب ایران، براى تغییر نظام سیاسى ایران، سه اردوگاه قدرتمند را تشکیل دادند که در مقابل انقلاب قرار گرفت و بدینسان، به یک ائتلاف در حذف و مقابله با انقلاب، دست یافتند. این ائتلاف با آزمودن همه راههاى مقابله نظیرکودتا، برانگیختن شورشهاى قومیتگرانه در کردستان، گنبد، سیستان و خوزستان، تقویت گروههاى ضد انقلاب و مارکسیستها و عدم دستیابى به نتایج مطلوب، آخرین و وسیعترین هجوم علیه انقلاب را با تحمیل جنگ آغاز کرد. در این هجوم، از زمینههاى تاریخى مورد اختلاف میان ایران و عراق و آرزوى رهبرى صدام و حزب بعث بر جهان عرب و... استفاده کردند. از دلگرمیهاى آنان این بود که جمهورى اسلامى، نهادهاى زمان شاه را حفظ و برخلاف معمول انقلابها، ارتش، پلیس، مدیریتهاى ردههاى پایین، میانى و بسیارى از نهادها و ارگانهاى رژیم پیش را باقى نگهداشته است و این مسأله، آنان را در حمله پیروزمندانه بر ایران تشویق مىکرد. پیروزى بنىصدر در انتخابات ریاست جمهورى، به تقویت انگیزههاى این ائتلاف در تهاجم علیه ایران، منجر شد. از نگاه غرب، عراق بهترین گزینه براى این اقدام بود؛ زیرا علاوه بر سابقه اختلاف و وجود زمینههاى تنش میان عراق و ایران، مانند اختلاف بر سر خطوط مرزى، تنش در کشتیرانى در اروند رود و داعیه حکومت بر سرزمینهاى عربنشین ایران، وابستگى عراق به بلوک شرق، از اتهام شرکت آمریکا و غرب در این جنگ مىکاست. این سخن بدان معناست که شوروى هم، به ائتلاف غرب علیه ایران پیوست. انگیزه دیگرى که شوروى براى مقابله با ایران داشت، نگرانى از وضعیتى بود که در افغانستان پیش آمد. ارتش شوروى با اشغال افغانستان، دولت کمونیستى را بر مسند قدرت نشاند، تا با فشار بر پاکستان و ایران سبب نزدیکى این دو کشور به اردوگاه شرق و در نتیجه، زمینه دستیابى به آبهاى گرم خلیج فارس و شاهراه حیاتى و نفتى جهان غرب فراهم شود. صدام حسین، رئیس جمهور عراق، با برآورد نادرستى که از وضعیت ایران، بویژه فعالیت سازمان خلق عرب، که مدعى استقلال خوزستان بود، داشت به جبهه ائتلاف علیه ایران وعده پیروزى یک هفتهاى داد. با این زمینهها و شرایط، جنگ با یورش ارتش عراق از جنوب و غرب به ایران، آغاز شد. مرحله اول جنگ، به علت ناهمگونى در مدیریت سیاسى کشور و با پیشروى ارتش عراق به سمت مراکز استانهاى خوزستان، کرمانشاه و ایلام، بخش وسیعى از خاک ایران، از جمله شهرهاى خرمشهر، هویزه، سوسنگرد، دارخوین، دهلران، مهران، نفت شهر، مهرشهر، سرپل ذهاب، قصر شیرین، دهها روستا و دشتهاى وسیعى از جنوب و غرب کشور، به اشغال درآمد. مقاومت ارتش و نیروهاى مردمى در قالب گروههاى جنگهاى نامنظم، که توسط دکترمصطفى چمران و آیةالله خامنهاى تأسیس شده بود، باعث شد که دشمن از پیشروى باز بماند و ارتش عراق در نقاط مختلف جنوب، زمینگیر شود.
مرحله دوم جنگ، با عزل بنى صدر از فرماندهى کل قوا، برکنارى وى از پست ریاست جمهورى، ایجاد هماهنگى در مدیریت سیاسى کشور، شکلگیرى و سازماندهى بسیج مردمى، تهاجم نیروهاى ایران براى عقبراندن دشمن آغاز گردید که از حصر آبادان شروع شد و درخشانترین مراحل آن، فتح خرمشهر و عملیات آزادسازى دشتها و مناطق شوش، غرب خوزستان و مهران بود. پیروزى در این مرحله، مرهون حذف نیروهاى غربگرا از عرصه مدیریت کشور که در مقابل جنگ، خود را باخته بودند و اتحاد و همکارى نیروهاى سپاه و ارتش و مشارکت گسترده مردمى (در پاسخ به فرمان امام خمینى) بود. پس از فتح خرمشهر ایران و به پیشنهاد فرماندهان نظامى، جنگ، براى تضعیف و متلاشى ساختن ماشین جنگى عراق و قطع خطوط مواصلاتى ارتش عراق، وارد مرحله جدیدى شد (مرحله سوم جنگ). شهر بصره، علاوه بر خطوط مواصلاتى و پشتیبانى دشمن، امکاناتى را فراهم مىکرد تا عراق مواضع رزمندگان ایرانى و بسیارى از شهرها و مراکز اقتصادى را زیر آتش سنگین خود داشته باشد. دور کردن دشمن از این مواضع و خطوط ارتباطى، در راستاى تدابیر تثبیت مواضع دفاعى ایران قرار گرفت. همچنین، ایران مصمم شد، فرصت سازماندهى مجدد را از دشمن بگیرد و تحقق این اراده، مستلزم حمله به خاک عراق بود. کارشناسان نظامى، پرداختن به چنین اقداماتى را از سوى ایران، قابل پیشبینى و از بدیهیات علوم دفاعى مىدانستند؛ به گونهاى که لوسآنجلستایمز طى یک تحلیل کارشناسى، در این زمینه نوشت: اکنون که سکه بر روى دیگرش قرار دارد و ایران بیش از یک چهارم ارتش عراق را منهدم و تسخیر نموده است. نیروى هوایى از لحاظ عملیاتى، آمادگى عراق را تا دو سوم کاهش داده و ظاهرا روحیه ارتش صدام حسین را شکسته است. جاده اصلى بغداد باز است و نیروهاى ایرانى در مقابل پایتخت عراق، از پیروزى و شوق در هیجان مىباشند.(30) بر همین اساس، سلسله عملیات برون مرزى ایران آغاز شد، ولى در همه این عملیاتها با صراحت تمام اعلام مىشد که ما قصد ضمیمه کردن اراضى و خاک عراق به ایران را نداریم و هدف ما صرفا دور کردن دشمن از خطوط مرزى و تعقیب متجاوزان و تنبیه آنان و ضربهزدن به آتش عراق است، که براساس منشور سازمان ملل متحد، این حق براى ایران محفوظ بود. علاوه بر این و در راستاى هدف نام برده (دور کردن دشمن)، ایران در عملیاتهاى متعدد برون مرزى به دنبال هدفهاى کوچکتر زیر بود:
1ـ انهدام نیروها و مراکز تأسیسات نظامى، اقتصادى، پایگاههاى حفاظتى و پشتیبانى دشمن؛
2ـ سلباختیار پدافندى از ارتشعراق، با استفادهاز اصل غافلگیرىو عملیاتشبانهدر خطوط درگیر؛
3ـ اثبات اقتدار و افزایش توان دفاعى رزمندگان، به عنوان قدرت فعال و تصمیمگیر جبهه؛
4ـ وادار کردن مجامع بینالمللى، بویژه شوراى امنیت سازمان ملل به قبول مسؤولیت حل مناقشه و تحکیم صلح عادلانه؛
5ـ تقویت فعالیت دیپلماسى وزارت امورخارجه و حضور پر قدرت در مذاکرات صلح؛
6ـ سلب فرصت سازماندهى و آرایش منظم نیروها از دشمن، به منظور ایجاد فضاى روانى براى تضعیف روحیه ارتش عراق؛
7 ـ مشخص شدن ماهیت حامیان پیدا و نهان رژیم عراق و نقض بىطرفى آنها در جنگ، بویژه دولت آمریکا؛
8 ـ خنثى کردن جو ارعاب ناشى از حمله به مناطق مسکونى، کاربرد سلاحهاى شیمیایى و میکروبى در جنگ و ایجاد آرامش در فضاى عمومى کشور؛
9ـ وادار کردن مجامع بینالمللى به تصمیمى عادلانه در مورد شناسایى آغازگر جنگ؛
10ـ تصمیم ایران براى دفع تجاوز، هم حق شرعى، حقوقى و هم عقلایى بوده است. نماینده وقت ایران در سازمان ملل متحد، درباره عبور ایران از مرزها، به خبرنگار آمریکایى گفت: من دوست دارم که شما خود را به جاى ما فرض کنید و بعد به این موضوع فکر کنید؛ وضعیتى را در نظر بگیرید که یک دشمن خارجى آمده و بخشى از ایالات متحده را اشغال کرده است. سپس شما موفق مىشوید که دشمن را از خاک خود بیرون کنید و به محض آنکه دشمن به آن سوى مرزها، رفت آیا شما تنها لبخندى زده و خواهید گفت: خداحافظ! این مسلما حرف آخر شما نخواهد بود، این چنین برخوردى کاملاً غیر منطقى است،(31) پذیرش این نکته، با توجه به این که امروز آنها براى تعقیب دشمنان به حملات گسترده به افغانستان و عراق پرداختند بسیار آسان است. مهمتر آن که عملیات برون مرزى ایران منطبق با حقوق بینالملل و قطعنامه تعریف تجاوز(32) بوده است.
سرانجام جنگ وارد مرحله نوینى شد. فشار روانى، سیاسى و نظامى بر عراق در جبههها و عرصه بینالملل سبب گردید که آمریکا به طور علنى و رسمى به نفع عراق با پشتیبانى نظامى و اطلاعاتى و سیاسى گسترده وارد عمل شود و فشار وارده بر ایران را تشدید نماید. سرنگون ساختن هواپیماى غیرنظامى ایران در آسمان خلیج فارس و کمک به عراق در باز پسگیرى فاو و اشغال مجدد مهران، از جمله این فشارها بود، اما واکنش جهانى و سازمانهاى بینالمللى در تقبیح اقدامات رژیم عراق، در کاربرد سلاحهاى شیمیایى علیه نظامیان و غیرنظامیان، باز پسگیرى مجدد مهران و بسیج عمومى مردم ایران، سبب گشت عراق و غرب با اتخاذ استراتژى نه جنگ و نه صلح، به طور جدى دنبال پایانبخشى به جنگ باشند. به همین دلیل، قطعنامه 598 که در سال 1366 به تصویب رسید، با طرح اجرایى دبیرکل سازمان ملل که بیشتر خواستههاى ایران در آن گنجانده شده بود، از طرف ایران، و قبل از آن، عراق پذیرفته شد. در قطعنامه 598 طرح اجرایى دبیرکل، روح اصلى و شیوه اجرایى آن را تشکیل مىداد. شناسایى متجاوز و تعیین خسارت و پرداخت آن هم، پیشبینى شد و اولویتبندى براى بندهاى دیگر، لغو و اجراى همزمان آتشبس، عقبنشینى و حضور کارشناسان سازمان ملل در خطوط مرزى پیشبینى گردید. عراق، پس از تصویب قطعنامه 598، اعلام کرد ابتدا مذاکرات آغاز و بعد عقبنشینى صورت گیرد، ولى ایران خواستار آتشبس و عقبنشینى نیروها قبل از شروع بحث در خصوص سایر موارد قطعنامه بود. پذیرش قطعنامه اگرچه، همه خواستههاى ایران را برآورده نمىکرد، اما اکثر خواستههاى ایران را تضمین مىنمود. شرایط اجتماعى، سیاسى و نظامى را هم باید در پذیرش قطعنامه منظور داشت.
برابر ماده 51 منشور مللمتحد، کشور مورد تجاوز، تا زمانى که شوراى امنیت تدابیر اجرایى جهت دفع تجاوز اتخاذ نکند، حق دارد از خود دفاع کند، اما به محض این که شوراى امنیت تدابیرى اتخاذ کرد، باید کشور مورد تجاوز، از ادامه حملات خوددارى کند تا شوراى امنیت بتواند با طیب خاطر و اطمینان بیشتر، در زمینه شناسایى و تنبیه متجاوز به فعالیت خود ادامه دهد. از آنجا که از آغاز تجاوز در شهریور 1359 تا صدور قطعنامه و صدور طرح اجرایى دبیرکل سازمان ملل، چنین تدابیرى از سوى شوراى امنیت اندیشه و اتخاذ نگردید، پس ادامه جنگ، از مشروعیت برخوردار بود. بعد از آن که تدابیر لازم پیشبینى گردید، عدم اعتنا به آن، ممکن بود براى ایران پیامدهاى ناگوارى به همراه داشته باشد. با آن که، ایران نسبت به تعهد عراق و پایبندى آن کشور به صلح، تردید جدى داشت، آن را پذیرفت، ولى عدم پایبندى عراق به صلح و آتش بس، با هجوم گسترده به بخش زیادى از خاک مناطق جنوبى و میانى ایران آشکار شد. طى این هجوم، نیروهاى عراق، صدها نظامى ایرانى را که در حال و هواى پایان یافتن جنگ بودند و حالت اعلام آماده باش را جدى نگرفته و از پذیرش قطعنامه آزرده شده بودند را به اسارت بردند، اما ناگهان با فراخوان عمومى مسؤولان کشور و حضور رئیس جمهورى وقت، آیةالله خامنهاى در جبهههاى جنگ، جبههها با سیل گسترده و انبوه نیروهاى مردمى مواجه گردید و در نبردى گسترده، رژیم عراق مجبور به عقب نشینى به مرزهاى بینالمللى گردید. اما بار دیگر براى مقابله با ایران، با بسیج و تجهیز و سازماندهى نیروهاى هوادار سازمان مجاهدین خلق (منافقین) که از کشورهاى مختلف فراخوان شده بودند، هجوم غافلگیرانهاى را در جبهه غرب، علیه ایران آغاز کرد که طى آن شهرهاى اسلامشهر و کرند غرب اشغال شد و منافقین تا حوالى کرمانشاه پیش آمدند، ولى عملیات سریع و وسیع بسیج، ارتش و سپاه باعث کشته شدن جمع انبوهى از آنان و شکست ذلتبارشان شد. هر چند آنان با وعدههاى دروغین به قصد تصرف تهران آمده بودند، ولى در واقع، براى تصرف بخشى از شهرهاى ایران و ایجاد یک منطقه فشار براى چانهزنى در مذاکرات صلح به نفع عراق، وارد عمل شده بودند که با وضع بىسابقهاى متلاشى گردیدند. این اعمال نشانگر عدم صداقت رژیم عراق و حامیان آن در صلح با ایران بود. و در نهایت رژیم عراق که به قصد تجزیه ایران و سرنگونى دولت ایران دست به حمله زده بود، بعد از 8 سال با خسارت زیاد و از هم پاشیدن ارتش عراق، دست خالى به مرزهاى رسمى عقبنشینى کرد. صدام براى جبران این غرور شکسته شده و ترمیم ضعف بنیان مالى آتى، با آزادسازى اسراى ایران، به هجوم گسترده به کویت و اشغال آن کشور دست زد. شوراى امنیت بعد از بررسى کارشناسان اعزامى دبیرکل سازمان ملل متحد، حکم به متجاوز بودن رژیم عراق داد و در عمل نظر ایران را که در طول 8 سال جنگ، عراق را مسبب و آغازگر جنگ اعلام مىکرد، تأیید کرد و همه تبلیغات و ادعاهاى عراق و کشورهاى مرتجع منطقه و غرب علیه ایران راباطل ساخت.
در جنگ تحمیلى عراق، جهان غرب علاوه بر حمایت لجستیک و در اختیار گذاشتن سلاحهاى پیشرفته، ارائه اطلاعات نظامى و حمایت سیاسى، به کمک آشکار و نظامى رژیم عراق شتافت و حتى سیاست پنهانکارى آنان نتوانست، ابعاد گسترده حمایتى آنان را از انظار بینالمللى بپوشاند، بویژه در درگیرى غرب با عراق در جنگ خلیج فارس که بسیارى از این کمکها و اهداف آمریکا و غرب فاش شد و در جریان جنگ تبلیغى اخیر آمریکا علیه عراق، وزیر دفاع آمریکا و رسانههاى آن کشور، بارها به این پشتیبانى و تشویق و تجهیز عراق اعتراف نمودند (پاییز 1383). رژیمهاى مرتجع عرب منطقه، مانند مصر و اردن، با اعزام نیروهاى نظامى که گواه روشن آن وجود اسرایى از این کشورها در میان اسراى عراقى در ایران بود، به در اختیار قراردادن بنادر و پایگاه و پشتیبانى مالى دهها میلیاردى از عراق،(33) به حمایت همه جانبه از او پرداختند، اما پس از مدت کوتاهى، هم غرب به رهبرى آمریکا و هم کشورهاى همپیمان عراق، دریافتند که صدام قابل اطمینان نیست و مسلح کردن او، به ضرر منطقه و صلح و امنیت جهانى است. از این رو، در عزل او، ائتلافى تشکیل دادند که در سال 1382 به سقوط رژیم بعثى عراق منجر شد.
پی نوشتها:
1ـ عضو هیأت علمى وزارت علوم، تحقیقات و فناورى در پژوهشکده تحقیقات اسلامى.
2ـ على ذوعلم، جرعه جارى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، تهران، 1377، صص 330ـ309.
3ـ نه تنها اندیشه اقبال و رهبرى محمدعلى جناح بلکه حتى نقش غیر مستقیم علماى نجف و الازهر را در این نامگذارى نمىتوان نادیده گرفت.
4ـ یونسکو در نهمین اجلاس خود (1956) و همچنین در پانزدهمین اجلاس خود (1968) به همه دولتها توصیه کرد آثار گاندى را به عنوان اندیشمندى که تأثیر عمیق در حیات اجتماعى و سیاسى داشت منتشر کنند. البته، آثار گاندى تحت عنوان همه مردم برابرند توسط یونسکو چاپ و منتشر گردید.
5ـ على ذوعلم، پیشین، ص 325.
6ـ لازمه عین بودن، معادل بودن نیست، بلکه خاص نیز ممکن است عین عام باشد.
7ـ نظریه پرداز ژاپنى تبار آمریکایى.
8ـ منظور انتشار سریع اطلاعات در جهان به دلیل توسعه ارتباطات است.
9ـ رئیس جمهور و رئیس حزب کمونیست اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى سابق و رهبر اصلاحات آن کشور که یلتسین (رئیس جمهور بعدى) با ادامه دادن آن باعث فروپاشى شوروى گردید.
10ـ على ذوعلم، پیشین، صص 330ـ309.
11ـ اکو، سازمان اقتصادى، تجارى و بازرگانى منطقهاى بین کشورهاى غیر عربى منطقه است.
12ـ غیر متعهدها، گستردهترین سازمان بینالمللى بعد از سازمان ملل، متشکل از کشورهایى بود که مدعى عدم وابستگى سیال به شرق و غرب بودند.
13- Modernizution.
14ـ درون انقلاب ایران، جان دى استمپل، ترجمه منوچهر شجاعى، رسا، تهران، 1377، صص 70ـ68.
15ـ نیکى آر.کدى، ریشههاى انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهى، قلم، تهران، 1369، صص 144 و 172.
16ـ على ذوعلم، کارنامه بیست ساله، کانون اندیشه جوان، تهران، 1379، ص 15.
17ـ عباس على عمید زنجانى، انقلاب اسلامى و ریشههاى آن، نشر کتاب سیاسى، تهران، 1371، ص 70.
18ـ حمید پارسانیا، حدیث پیمانه، انتشارات معارف، تهران، 1371، ص 24.
19ـ نیکى آر.کدى، نتایج انقلاب اسلامى، ترجمه مهدى حقیقت خواه، ققنوس، تهران، 1383، ص 120.
20ـ همان، ص 140.
21- jame A.Bill, Yale university Press, New York, 1988.
22- Ibid, P 293.
23- Ibid, P. 301.
24ـ عبدالوهاب فراتى، درآمدى بر انقلاب اسلامى و ریشههاى آن، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى دانشگاهها، قم، 1376، ص 115.
25- Panorama, (Februrary, 1991).
26- Indipendent (Februrary, 25, 1992).
27ـ رادیو اسرائیل (25 مى1992). به نقل از جرعه جارى.
28ـ ایندیپندنت. به نقل از کیهان، 23/5/1367.
29ـ اکبر هاشمى رفسنجانى، سه سؤال اساسى از دفاع مقدس، مجمع مدرسان معارف اسلامى دانشگاهها، تهران، 1380، ص 10.
30ـ لوس آنجلس تایمز، 17/3/1361.
31ـ کریستین سانیس مانیتور، 7/3/61.
32ـ قطعنامه تعریف تجاوز.
33ـ مرتضى شیرودى، دو جنگ و دو داورى، مؤسسه فرهنگ و اندیشه دینى، قم، 1380، ص 40.