گزارشى از کتاب: معنویت و مادیت؛ مقایسه اقتصاد اسلامى و لیبرالیستى
آرشیو
چکیده
در همه فرهنگها و تمدنها، موضوع اقتصاد به چشم مىخورد که بیانگر اهمیت این امر است. تأمین معاش، از یک طرف با ساحت معنوى بشر ارتباط دارد و از طرف دیگر با حقوق سایر افراد. به همین جهت، هم مکاتب الهى و هم مکاتب انسانى، به این مسأله پرداختهاند. در کتابى که خلاصه آن را پیشرو داریم، مقایسهاى بین اقتصاد اسلامى و لیبرالیستى، صورت گرفته است.متن
مقدمه
از بین نیازهاى آدمى، نیاز مادى و تأمین آن، بیش از هر چیز انسان را به خود مشغول کرده است. نیاز مادى خود فراهم آورنده بستر مناسب رشد انسان است. علم اقتصاد هم نگاهى مادىگرایانه به رفتارهاى اقتصادى انسان دارد و روشن است که نگرش مادى به انسان و عدم توجه به معنویات، نتایج خوبى را به همراه ندارد. در بین ادیان، دین اسلام با عنایت به نیازهاى معنوى و مادى، راه سعادت مادى و معنوى انسان را ضمن ارائه نظام معیشتى با تکیه بر خداجویى فطرى نشان مىدهد. براى آشنایى رابطه معنویت و اقتصاد، توجه به جایگاه اخلاق در اقتصاد الزامى است. در قرن هجدهم، علم اقتصاد شاخهاى از علم اخلاق بود و مشروعیت معاملات اقتصادى به جاى استناد به فعالیتهاى بازارى، به ملاکهاى اخلاقى متکى بود. با فرارسیدن جنبش اصلاحى دینى، مذهب، موقعیت زیر بنایى خود را از دست داد و مصلحت اقتصادى جایگزین قانون حق گردید. پیدایش اقتصاد سرمایهدارى به چنین دورانى مربوط مىشود و از آثار آن محوریت اقتصاد و توجه به مطلوبیتهاى مادى است. کلیات نگاه اسلام و غرب به عرصههاى معنویت و مادیت در کتاب معنویت و اقتصاد، اثر آقاى على اصغر هادوىنیا آمده که خلاصه آن را مىخوانیم:
مفاهیم و روابط
علم و اخلاق: علم، مجموعهاى از مجموعه معارفى است که به توصیف چگونگى هستىها مىپردازد و اخلاق قوانینى است که خوبى و بدى اشیا و امور خارجى را ارزیابى مىکند. پس علم، شناخت واقعیتهاست و اخلاق، علم به ارزشها. بر این اساس، مىتوان رد پاى اخلاق را در علوم حتى علم اقتصاد کشف کرد. گروهى براى تعیین ابعاد فلسفه اخلاق و اقتصاد، روشهاى زیر را پیشنهاد کردهاند:
1ـ نیاز و مطلوبیت، از مفاهیم بنیادین تئوریهاى اقتصادى است که بر ذهنیات رفتارگر اقتصادى اشاره دارد و گزارههاى اخلاقى که بازتابى از ابعاد معنوى انسان شمرده مىشود، از عوامل مهم مؤثر بر این ذهنیات است. بنابراین، مىتوان نتیجه گرفت که توجه به اخلاق و ابعاد معنوى و اخروى تأثیرگذار بر خواستها و نیازهاى رفتارگران اقتصادى، در تبیین پیشبینى رفتار آنان اهمیت قابل ملاحظهاى دارد.
2ـ شیوه نظریهپردازى یک اقتصاددان، تفکرات و تعهدات اخلاقىاش را باز مىنمایاند. بدین سبب گفته مىشود تفکرات اخلاقى تنها در حیطه اقتصاد ارزشى اثر نمىگذارد بلکه در حیطه اقتصاد اثباتى نیز اهمیت دارد.
3ـ نظریهپردازان اقتصادى با در نظر گرفتن ابعاد معنوى و اخروى حاکم بر جامعه، سیاستهاى اقتصادى را به یارى ابزارهاى اخلاقى ـ انسانى اجرا مىکنند.
نظام، در پرتوى عوامل زیر شکل مىگیرد:
عناصر: اجزایى از نظام که قابل تقسیم نیستند و یا علاقهاى به تقسیم آنها وجود ندارد؛
ارتباط: سبب مىشود اجزا مستقل از هم نباشند و گاهى یک جزء نتیجه رفتار جزء دیگر باشد و در جزء سوم اثر گذارد؛
نظم: مشخص شدن مکان هر یک از عناصر و امکانات تأثیر آن؛
هدف: اجزاى نظام، در جهت نیل به هدفى داراى حرکت منظم، هستند؛
نظام باتوجه به اعتبارات مختلف، به گونههاى متفاوت تقسیم مىشود مانند تقسیم به لحاظ اجزا. اجزا مىتواند اشیاى خارجى یا رفتار انسانها باشد؛ در صورت اول ممکن است چنین مجموعهاى بدون دخالت انسان در طبیعت یافت نشود. از این جهت، سه نوع نظام، قابل شناسایى است:
1ـ نظامهاى رفتارى (مجموعهاى از رفتارهاى ارادى انسان است که بر اساس مبانى فلسفى و مکتبى معین در راه نیل به اهدف مشخص هماهنگى کامل دارد.)
2ـ نظامهاى تکوینى غیر رفتارى مانند دستگاه گوارش انسان.
3ـ نظام مصنوعى غیر رفتار مانند نظام موجود در اتومبیل.
درباره اقتصاد تعاریف گوناگونى ارائه شده است. در یکى از مناسبترین تعاریف، مىخوانیم:
اقتصاد، شناخت رفتار خاص انسان است که با خواستن، ارزشیابى و انتخاب در زمینه تولید، توزیع و مصرف توأم باشد و بیشترین موفقیت را براى او حاصل کند.
اجزا و عناصر اقتصادى به سه نوع عمده، تفکیک مىشود:
1ـ رفتارگران اقتصادى (شرکت کنندگان در نظام اقتصادى)؛
2ـ منابع طبیعى و اموال؛
3ـ الگوهاى رفتارى؛
با توجه به این تعریف، نظام اقتصادى عبارت است از مجموعهاى از الگوهاى رفتارى که شرکت کنندگان در نظام را به یکدیگر و به اموال و منابع پیوند مىدهد و بر اساس مبانى مشخص، در راستاى اهداف معین به صورت هماهنگ براى کسب بیشترین موفقیت اقتصادى سامان یافته است.
مبانى فلسفى و مکتبى نظام اقتصادى، ویژگیهاى زیر را داراست:
1ـ زمینه حرکت به سمت اهداف را فراهم مىآورد؛
2ـ زیربناى نظام و حقوق اقتصادى شمرده مىشود؛
3ـ از مبانى فلسفى نظام اقتصادى برمىآید؛
4ـ در تعیین و چگونگى ارتباط مؤثر مىباشد.
ویژگیهاى عمومى اهداف نظام اقتصادى عبارت است از:
1ـ عدم تناقض؛
2ـ هماهنگى با اهداف زیرنظامها؛
3ـ ریشه داشتن در مبانى فلسفى نظام اقتصادى؛
4ـ تناسب با اهداف شرکتکنندگان در نظام؛
5ـ سازگارى با اهداف نظامهاى مرتبط با آن مانند سازگارى اهداف نظام اقتصادى با اهداف نظام حقوقى مرتبط با آن.
فیزیوکراتها براى شناخت نظام اقتصادى، از روش بداهت استفاده کردند و ادعا مىکردند که نظام طبیعى بهترین نظامهاست و انسانها به فرمان غریزه و بدون آگاهى از اهداف اجتماعى آن، در زندگى خود ترسیم کردهاند. آدام اسمیت با طرح تئورى «دست نامریى» در پى تبیین این نگرش بود. چنانکه پیداست نظام سازى در این نگرش معنا ندارد؛ زیرا اقتصاد وجود دارد و فقط باید با روش علمى آن را مطالعه کرد.
در برابر این دیدگاه، گروهى معتقدند نظام اقتصادى در پرتو تلاش سازمانهاى تاریخى، با ساماندادن به خود و اجراى قوانین خویش پدید مىآید. این نگرش را مؤسسات دولتى، ارائه و گسترش دادهاند.
مبانى نظام اقتصادى سرمایه دارى
1ـ دئیسم (DEISM): یکى از مهمترین مبانى فلسفى این نظام است. این مکتب، وجود خداوند را تصدیق مىکند و عقل بشر را براى هر شناختى کافى مىداند، اما وجود مذهب وحیانى را نمىپذیرد. انکار دخالت تکوینى و تشریعى خداوند، مهمترین ویژگى دئیسم است.
2ـ اصالت نفع یا فایده (UTILITARIANISM): آریستیپ، اخلاق مبتنى بر لذت یا هدونیسم (HEDONISM) را بنیان نهاد. این مکتب لذت مادى را تنها خیر انسان مىشمرد.
اپیکور اخلاق مبتنى بر سعادت یا اویدونیسم ارائه داد که توصیه مىکند مردم از لذایذ شدید رنجآور بپرهیزند و به لذت آرام و تهى از رنج روى آورند. بعدها این نظریهها توسط مکتب اصالت نفع ترویج شد. آنان معتقدند یک عمل تا آنجا که در جهت حصول و تولید بزرگترین خوشى و سعادت براى بیشترین افراد باشد، درست و حق است.از نقصهاى مشترک نظریههاى نام برده، توجه به لذات مادى و غفلت از لذات غیر مادى و اخروى و بىرغبتى به اجتماع است.
آزادى فردى، از مهمترین نهادهاى اقتصاد سرمایهدارى است. بر اساس تفسیر طرفداران اصالت فایده از پیوند تنگاتنگ منفعت شخصى و منفعت نوعى، حصول مصالح عمومى و رشد تولید، تنها در بستر آزادى فردى تحقق مىیابد؛ زیرا نتیجه طبیعى آزادى فردى، فراهم آوردن زمینه رقابت است. اهمیت رقابت در این نظام به اندازهاى است که آن را نظام رقابتى نیز مىخوانند. نظام سرمایهدارى، عدم دخالت موانع خارجى از جمله دولت را براى تحقق نهاد آزادى فردى لازم مىداند. در بازار رقابت کامل، مصالح عمومى مصرف کنندگان و تولید کنندگان به خودى خود تأمین مىشود. این بازار بر انگارههاى زیر استوار است:
الف) رفتار عقلانى: تمایل کامل تولید کننده به کسب سود بیشتر و گرایش مصرف کننده به کسب مطلوبیت بیشتر بدون محدودیت.
ب) عدم برترى: مصرف کننده به دلیل غیر اقتصادى مانند شهرت، تولید کننده یا فروشنده خاصى را ترجیح نمىدهد.
ج) اطلاع تولید کننده و مصرف کننده از شرایط بازار.
د) تحرک سریع و بدون هزینه عوامل تولید: کارایى اقتصادى، وضعیت خاص اجتماعى است که در آن، فایده هیچ کس جز با کاهش فایده دیگرى افزایش نمىیابد که این خود یکى از اهداف نظام سرمایهدارى است.
رفاه مصرف کننده، از مهمترین اهداف نظام اقتصادى سرمایهدارى است که بر دیگر اهداف، مقدم است. وقتى انسان، موجودى مادى تعریف شود، ارضاى امیال مادى تنها دغدغه او بهشمار مىآید و بىتردید جز اهداف نظام اقتصادى سرمایهدارى، اندیشهاى دیگر در سر نمىپروراند. رفاه عمومى از راه هدف قرار دادن رفاه مصرف کننده، قابل حصول مىنماید؛ زیرا در این نگرش، رفاه عمومى به معناى تأمین بیشترین خواستهها براى بیشترین افراد مىباشد.
مبانى نظام اقتصادى اسلامى
مهمترین مبناى فلسفى نظام اسلامى توحید است. در توحید افعالى، تنها فاعلى که در ایجاد و آفرینش، تأثیر استقلالى دارد، خداوند یکتاست و همه اسباب و علل دیگر، فاعلهاى غیر مستقل شمرده مىشوند. توحید افعالى را مىتوان در شاخههایى چون توحید در خالقیت و توحید در ربوبیت مطرح کرد. توحید ربوبى، در تبیین توجه نظام اقتصادى اسلام به ابعاد معنوى و اخروى انسان نقش چشمگیر دارد. توحید ربوبى به معناى اختصاص تأثیر استقلالى به خداوند، در همه زمانها و وضعیتهاست. با پذیرش این اعتقاد، تأثیر بقیه فاعلها از جمله انسان در طبیعت یا افعال خود تأثیرى غیر مستقل دارد و در طول مؤثریت خداوند است. این تأثیر و دخالت خدا با در نظر گرفتن نوع مخلوق تکوینى است یا تشریعى. تدبیر تشریعى مربوط به آفرینندهاى است که داراى اختیار باشد؛ با این برهان، ضرورت ارسال رسل آشکار مىشود. توحید در مطلوبیت و توحید در اطاعت از شاخههاى توحید عملى است که از رهگذر آشنایى با آنها، مبانى ساختار انگیزشى فرد در نظام اقتصادى اسلام و نیز توجه کامل این نظام به ابعاد غیر مادى انسان در کنار عنایت به نیاز مادىاش آشکار مىشود.
انسان به دلیل داشتن روح، بسیارى از ویژگیهایى را که جانداران دیگر، از درک آن عاجزند، درک مىکند. دو حکم الهى زکات و خمس براى دستیابى به اهداف مهم اقتصادى معنوى در شمار عبادات فردى قرار گرفته است و قرآن کریم گرفتن زکات را وسیله تزکیه روح پرداختکننده مىداند. نظام اقتصادى اسلام با توجه به نظریه آزادى و مسؤولیت بر دو اصل فلسفى توحید و اصالت روح استوار است و در پى رشد اقتصادى و عدالت اجتماعى است. در این باره لازم است بدانیم که اختیار و آزادى دو خصوصیت متفاوت در انسان است و در نظامهاى اقتصادى، معناى دوم محور بحثها شمرده مىشود. گاه، معناى اول را آزادى طبیعى و معناى دوم را آزادى اجتماعى مىخوانند.
آزادى مؤثر و حقیقى، زمانى تحقق مىیابد که جامعه با ایجاد تسهیلات لازم، فرد را از توانمندى واقعى براى انجام کارى برخوردار سازد. نظام اقتصادى اسلام، به دلیل توجه ذاتى به عدالت اجتماعى و وظیفه اغنیا در برابر فقرا و نیز موظف کردن دولت به توانمند ساختن ضعیفان، در پى تأمین آزادى واقعى و حقیقى افراد است. تفاوت نظام اقتصادى اسلام و نظام سرمایهدارى در عنصرىبهناممسؤولیت ریشه دارد. در جهانبینى توحیدى دو نوع مسؤولیت تکوینى و تشریعى جلوه گرى مىکند. آزادى بىحد و حصر که بشر را از انجام سپاسگزارى در برابر مسؤولیت تکوینى یا طبیعى (بهره بردارى از نعمتهاى خداوند) و مسؤولیت تشریعى (پیروى از قوانین و احکام الهى) دور سازد، مورد تأیید اسلام نیست.
نهاد آزادى در نظام اقتصادى اسلام داراى دو نوع محدودیت است:
1ـ محدودیت درونى یا ذاتى که به سبب تأثیر قوانین و دستورهاى اقتصادى و اجتماعى (احکام مربوط به ربا، احتکار، اسراف، زکات و...) در ساختار انگیزشى فرد به وجود مىآید.
2ـ محدودیت خارجى یا عینى نظارت بر حسن اجراى احکام و قوانین و حمایت از مصالح عمومى وضع مقررات که به دولت اسلامى (اولىالامر) سپرده شده است، زمانى تأثیر خود را دارد که با پیروى افراد جامعه با توجه به مسؤولیت تشریعى همراه گردد.
در نظام سرمایهدارى که مردم به دو گروه خانوارها و بنگاهها تقسیم مىشوند، ساختار انگیزشى آن نظام بر دو اصل استوار است: فزاینده کردن مطلوبیت براى خانوارها؛ افزایش دادن سود اقتصادى براى بنگاهها در نظام سوسیالیستى.
اصل مالکیت دولتى و برنامهریزى متمرکز باعث مرگ انگیزههاى فردى و کاهش تولید مىشد. در نظام اقتصادى اسلام، با توجه به اصالت روح و تأکید بر ابعاد غیر مادى انسان فزونى بخشیدن به مجموع لذات مادى و غیر مادى هدف است نه افزایش لذتهاى مادى و کاهش رنجهاى این جهانى. این نظام، الگوى رقابت کامل را که پایانى جز تنازع بقا و حاکمیت انحصارگران ندارد، نمىپذیرد و با طرح مسابقه خیرات در مسیر حفظ انگیزش فرد و تأمین مصالح اجتماعى گام برمىدارد.
مقایسهاى کوتاه میان دو اقتصاد
رقابت آزاد در مفهوم سرمایهدارى پایدار نیست و بتدریج خود را نابود مىسازد و به تبانى و انحصار مىانجامد. نظام اقتصادى اسلام با توجه به ابعاد معنوى و اخروى انسان، مکانیسم تعاون را ارائه مىدهد که در دو عرصه تعاون در کارهاى نیک و تعاون در گناه قابل طرح است. با توجه به اصل برابرى و برادرى، افراد یا به سبب تساوى در آفرینش، برابرند یا با توجه به همکیش بودن، برابرى مضاعف دارند. این اصل و فرضهاى آن از تعالیم اسلامى استخراج مىشود که در زیر به بعضى از تعالیم براى دستیابى به این فرضها بسنده مىکنیم:
1ـ وجوب کفایى تأمین نیازهاى اجتماعى: بخشى از نیازهاى اجتماعى که به وسیله گروهى از مردم برآورده شدنى است، مشمول این قانون مىگردد.
2ـ تعاون و تأمین کالا: کثرت عرضه کنندگان و وفور کالا در تعاون، ویژگى دیگرى است که مىتواند تثبیت قیمتها و ثبوت اقتصادى را به همراه آورد.
3ـ مواسات: در قرآن کریم مواسات از ویژگیهاى مؤمنین به شمار مىآید؛ کسانى که دیگران را در اموال شخصى خویش شریک مىدانند و به همدردى با نیازمندان و ناتوانان مىپردازند.
4ـ حرمت ربا و استحباب قرض: در نظام اقتصادى اسلام، تأمین سرمایه از طریق مشارکت در سود واقعى و نیز در مواردى با استفاده از نهاد قرض صورت مىگیرد؛ در حالى که در نظام سرمایهدارى، تجویز ربا به معناى برترى دادن سرمایه بر عوامل دیگر تولید است که قدرت توانگرى را در سرمایهداران فزونى مىبخشد.
5ـ نقش دولت: دولت با توجه به معناى دخالت تشریعى، وظیفه دارد در جهت تحقق شرایط تعاون به هدایت و پرورش بپردازد و نیز وظیفه دارد طبق اصل «ضمان اعاله» از مالیاتهایى چون زکات و خمس در جهت تأمین معیشت مردم و ایجاد امکانات براى فعالیتهاى اقتصادى آنها بهره گیرد.
حاکمیت سیاسى اسلام، تحکیم ارزشهاى معنوى و اخلاقى و عدالت اجتماعى سه هدف اصلى نظام اقتصادى اسلام است و در میان آنها عدالت اجتماعى از مهمترین مقدمات استحکام و ارتقاى معنویت در جامعه مىباشد. عدالت در معناى گوناگونى تعریف شده است. این واژه در فرهنگ اسلامى در مواضع مختلف به کار رفته که عبارت است از:
1ـ عدل الهى: رعایت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت، به آنچه که امکان وجود یا امکان دارد. این قسم شامل سه شاخه اصلى است:
عدل تکوینى (افاضه متناسب با استعداد موجودات براى بهرهمندى از کمالات)؛ عدل تشریعى (وضع قوانین سعادتآور و تناسب بین تکلیف و توانایى افراد)؛ عدل جزایى (تناسب بین پاداش و جرم با کردار).
2ـ عدالت فردى: عدالت فردى به تنظیم ساختار انگیزشى مىپردازد و بدون در نظر گرفتن عوامل خارجى، از راه توجه به ابعاد معنوى و اخروى انسان، در پى تحقق عدالت اقتصادى است.
3ـ عدالت اجتماعى: دادن حق به صاحبانش در همه حوزههاى حقوق را در برمىگیرد. پیامبران نیز براى برپاداشتن عدالت اجتماعى مبعوث شدند.
توجه یک نظام اقتصادى به ابعاد اخروى و معنوى انسان با توجه به میزان عدالت اقتصادى قابل اندازهگیرى است؛ زیرا عدالت در پى رفع آفات و بىتوجهى به ابعاد معنوى است و نیز گزینش راهکارهاى مطمئن عدالت اجتماعى، نشاندهنده توجه آن به ابعاد معنوى و اخروى انسان است.
از آثار مخرب بىعدالتى، فقر و ثروتاندوزى است و از سوى دیگر فقر به کاهش منزلت اجتماعى و بهرهمند نشدن افراد از حقوق اجتماعى سیاسى مناسب و نادیده گرفته شدن شخصیت انسانى آنان مىانجامد.
راهکارهاى عدالت اقتصادى در اسلام عبارت است از:
1ـ فقرستیزى: اسلام براى فقرستیزى سه راهکار عمده در نظر دارد، که دو راهکار به ساختار انگیزشى افراد و دیگرى به نقش دولت مربوط مىشود. ارزش کار و تلاش، وظیفه اغنیا، وظیفه دولت.
2ـ تعدیل ثروت: جلوگیرى از انباشته شدن ثروت و گردش انحصارى آن در بین اغنیا که زمینه فزایندگى ثروت آنان را فراهم مىآورد، از اصول بنیادین نظام اقتصادى اسلامى است و در این بین، دولت نقش تعدیل در ثروت را بر عهده دارد. تهدید ثروت اندوزان به عذاب الهى و بشارت انفاق کنندگان به پاداش پروردگار نشاندهنده توجه این نظام به ابعاد معنوى و اخروى انسان است.
در نظام اقتصادى سرمایهدارى، عامل اصلى رشد اقتصادى، سرمایه است و سرمایه انبوه به پساندازهاى کلان نیاز دارد. بنابراین، افزایش تولید بهترین راه کاهش از درماندگیهاست. در باور طرفداران این نظام، توزیع متعادل درآمد به تشکیل سرمایه نمىانجامد و چون توزیع به نفع طبقات پایین به افزایش تقاضا منجر مىشود. از گرد آمدن پسانداز و سرمایه لازم براى رشد اقتصادى جلوگیرى مىکند. افزون بر این، مشکلات انگیزشى براى صاحبان درآمد و گروههاى کم درآمد نیز ایجاد مىشود.
در نظام اقتصادى اسلام، پیگیرى همزمان رشد و توزیع وجود دارد. ساختار انگیزشى خاص این نظام، انگیزههاى معنوى و اخروى لازم جهت کمکهاى داوطلبانه ثروتمندان به نیازمندان را فراهم مىآورد. تشویق به کار و پرهیز از تنبلى و درخواستهاى مادى در این نظام از رکود جلوگیرى مىکند و رشد اقتصادى را به ارمغان مىآورد. تحقق این ساختار انگیزشى در سطح جامعه نیازمند هدایتهاى کلان است که مسؤولیت آن را دولت به عهده دارد.
در نظام اقتصاد سرمایهدارى که بر مبناى فلسفى اصالت فایده و اصل آزادى شکل گرفته است، توزیع درآمد به مکانیسم بازار سپرده مىشود و از این راه، سهم شرکتکنندگان در بازار را تعیین مىشود. بنابراین، نیروى کار به همان روشى که سرمایه سود مىبرد، اجرت دریافت مىکند. بر همین اساس قانون مفرغ دستمزدها طرح مىشود و دستمزد تعادلى کارگران در سطح حداقل معیشت، محاسبه مىشود. در نظام اقتصاد اسلامى؛ در فعالیتهاى تولیدى، وسایل مادى خادم انسانند و انسان هدف است نه ابزار و در توزیع ثروت و درآمد؛ انسان و سایر عوامل تولید در یک سطح قرار ندارند. در این باره به دو جهت عمده مىتوان تمسک جست:
1ـ عوامل تولید از نظر نظام اقتصادى اسلام که به صورتهاى زیر رتبهبندى مىشوند:
الف) کار داراى سه امتیاز است: فرد، سود، مصونیت از زیان؛
ب) سرمایه که یک امتیاز دارد: سود همراه شرکت در زیان؛
ج) ابزار تولید که از یک امتیاز یعنى فرد (مال الاجاره) برخوردار است.
2ـ نظام اقتصادى اسلام، کار و نیاز را معیارهاى اساسى کسب درآمد و مالکیت قرار داده است. معیار توزیع براى گروهى که داراى توانایى فکرى و جسمى هستند و مىتوانند از سطح زندگى متعارفى برخوردار باشند، کار است و براى آنان که توان کار دارند اما درآمدشان تنها نیازهاى اساسى را رفع مىکند و از حد متعارف معیشت محرومند، افزون بر کار، نیاز، معیار توزیع درآمد شمرده مىشود. در گروهى که به دلیل ضعف فکرى و جسمى توان کار کردن ندارند، تنها نیاز معیار توزیع است. در این میان توانگران با توجه به تعالیم اسلامى داوطلبانه سهمى از درآمد خود را براى رفع نیاز واقعى این گروه اختصاص مىدهند. این وجوه بر توانمندى نیازمندان مىافزاید و امکان شرکت مؤثر در عرصه تولید و تقاضا را فراهم مىآورد.
البته نظام سرمایهدارى از طریق تقاضا، در فرآیند مکانیسم بازار به معیار نیاز مىپردازد، ولى پیش از آن که مسأله انسانى یکى از نیازها باشد، مسأله پولى است؛ زیرا تقاضا در مکانیسم بازار به تقاضاى مؤثر اختصاص دارد و تقاضایى مؤثر خوانده مىشود که افزایش قیمت بازار را به همراه آورد. در این مکانیسمها تقاضایى که از قدرت تأثیرگذارى بر بازار بىبهرهاند، نمىتوانند سبب افزایش قیمت گردند.
انسان اقتصادى در نظامهاى اقتصادى
نوع آرمانى، عبارت است از مفهومى که مشخصا براى رفتار انسان و آثار رفتار انسانى مناسب است. اقتصاددانان براى بیان رفتارهاى اقتصادى، نوع آرمانى به نام انسان اقتصادى طرح کردهاند؛ انسان اقتصادى بر اساس «هستها» طراحى مىشود، اما به پایهها نظر دارد. پایههاى یک مکتب اقتصادى، ما را در تعریف مدل (انسان اقتصادى) مورد توجه آن مکتب قرار مىدهد.
در سرمایهدارى، انسان اقتصادى انسانى است که همواره در پى حد اکثر ساختن ثروت خویشتن است و تمام رفتارهاى اقتصادى خود را بر اساس این فرض بنیادین شکل مىدهد. این مدل بر اساس مبناى فلسفى «اصالت فایده» شکل گرفته است.
جرمى بنتام ویژگیهاى این نگرش را چنین برمى شمارد:
1ـ لذت جویى: هدف انسان در زندگى کسب لذت بیشتر و دفع رنجها؛
2ـ حسابگرى: بیشترین نفع با کمترین هزینه (رفتار عقلایى)؛
3ـ خودخواهى: همه چیز را براى خود خواستن.
رفتار عقلایى در ادبیات اقتصادى به معناى پیروى از منافع شخصى است، که همزمان براى گزینش انتخابها مناسب باشد و با هدف حداکثر کردن مقدار رفاه مقدارى، انجام شود. بنابراین، عقل به جهت حسابگر بودنش از عناصر شکل دهنده انسان اقتصادى در نظام سرمایهدارى به شمار مىآید. این حسابگرى در جهت افزایش دادن منافع مادى و کاهش دادن هزینههاى دنیوى به کار گرفته مىشود. ویژگى دیگر این الگو استقلال است.
نقد و ارزیابى الگوى انسان اقتصادى از دو نظرگاه، صورت مىگیرد:
نگرش اقتصاددانان منتقد نظام سرمایهدارى؛ و نگرش دینى. نگرش اول، منتقدانى ازگروه زیر را در خویش جاى مىدهد:
1ـ مکتب تاریخى: این مکتب در انتقاد از نوع آرمانى انسان اقتصادى نظام سرمایهدارى غرب قائل است. مفهوم انسان اقتصادى، تصویرى از واقعیت نیست؛ بدین سبب باید منفعتطلبى شخصى با تمایلات قوى نسبت به ارزشهاى اخلاقى تطهیر گردد.
2ـ سوسیالیسم دولتى: رود برتوس نظریهپرداز مکتب سوسیالیسم دولتى، به نقش دولت در اقتصاد اشاره کرده و نسبت به آزادى فردى که مبناى الگوى انسان اقتصادى در نظام سرمایهدارى است، بىاعتنا بوده و حتى دشمنى نشان مىدهد و اعتماد اغراقآمیزى را به قدرت مرکزى (دولت) ابراز مىکند.
3ـ سوسیالیسم علمى: مارکس با بیان نظریه ارزش اضافى، در پى اثبات علمى یکى از چالشهاى نظام سرمایهدارى یعنى استثمار برآمد و چنین گفت: ارزش ایجاد شده به وسیله نیروى کار، مقدارى است که از طریق فروش محصولات بازار نصیب سرمایهدار مىشود. وى سهم عوامل تولید را به آنها مىدهد و باقى مانده را که شامل سود اضافى است، براى خود نگه مىدارد. بنابراین، کارگر تنها به اندازه ارزش مصرف شدهاش، یعنى فقط به میزان مایحتاجش جهت تجدید قوا، به دست مىآورد. مراد از رفتار انسان، همه مراحلى است که فاعل پیش از انجام یک فعل انجام مىدهد. از عناصر مهم رفتار انسان عبارت است از:
الف) اختیار و انتخاب: انسان در مقایسه با جمادات، گیاهان و حیوانات، به گونهاى است که مىتواند در فعالیتهاى خود از حدود مادیات فراتر رود و تا افق عالى معنوى عروج کند. نیروى اراده که تحت فرمان عقل است، انسان را به موجودى صاحب اختیار و شایسته تکلیف، تبدیل مىکند. آزادى و اراده انسان نیز در بند محدودیتهایى است و چنانچه آگاهى فرد درباره گزینههایى که با آنها روبرو مىشود کافى و کامل نباشد، او در مرحله انتخاب قرار مىگیرد و نوعى جبر درونى او را از وسعت انتخاب و اختیار محروم مىسازد. توجه به لذات معنوى، دایره انتخاب گزینههاى انتخابى فرد را وسعت مىبخشد؛ بویژه آن که گاه لذات غیرمادى برتریهایى دارد که در صورت آگاهى، تمایل هر انسانى را برمىانگیزد.
ب) کمالجویى: یکى از ابعاد نفس، حب ذات است. این بعد به پیدایش میل مهم کمالجویى که مىتوان آن را عنصر دوم رفتار انسانى خواند، انجامیده است. گرایش به کمال مطلق امرى بدیهى و از اصیلترین گرایشهاى فطرى انسان است که انسان را به عبودیت کمال مطلق یعنى پروردگار فرا مىخواند.
در رفتارهاى اقتصادى، اصطلاح مطلوبیت یکى از واژگان اقتصادى است که بار مفهومى این گرایش را بر دوش مىکشد.
در فلسفه اسلامى، انسان دو ساحت متمایز یعنى بدن و روح دارد و درک لذتها توسط ساحت غیر مادى یعنى روح انجام مىشود. سه گونه لذت براى روح امکانپذیر است: لذت مادى؛ لذت معنوى (غیر مادى)؛ لذت غیر مادى و غیر دنیوى (لذت اخروى).
قرآن کریم، لذتهاى یادشده را به رسمیت مىشناسد و به منظور هدایت این انگیزشها به سوى کسب بیشترین سعادت، در جهت معرفى مسیر درست تربیت انسان گام برمى دارد. قرآن کریم از لذتهایى که چشم دلمردگان دنیاگرا نمىتواند ببیند، سخن مىگوید تا عقل نظرى، آن را دریابد و از فرایند انتخاب بهرهگیرد؛ زیرا فرد بدون این آگاهى نمىتواند از وجود گزینههاى برتر استفاده کند. با توجه به اهمیت دو عنصر منفعتطلبى و لذتگرایى در شکلگیرى رفتار اقتصادى انسان، اثرپذیرى ساختار انگیزشى انسان اقتصادى از عنایت یادشده قابل چشمپوشى نیست. قرآن کریم، براى ایجاد انگیزشهاى فردى در جهت تحقق منافع، گروه مؤمنان را به منافع شخصى اخروى فراخوانده است و آموزههایى چون «قرض» و «اشتراء» از میان رفتارهاى انسانى در معامله کردن و منفعتطلبى را به ذهن مىآورد و در پرتو رفتار انفاق در راه خدا منافع جمع به بهترین شکل تأمین مىشود.
ج) عقلانیت: این عنصر داراى سه شاخه عقل نظرى، عقل ذاتى و عقل ابزارى است.
عقل نظرى: ادراکاتى که در واقع نفسالامر وجود دارند. عقل نظرى از هستها سخن مىگوید؛ یکى از امورى که در الگوى انسان اقتصادى در اقتصاد سرمایهدارى مورد غفلت قرار گرفته است.
عقل ذاتى: یافتن بهترین راه براى دستیابى به هدف، در عملکرد حسابگرى عقلانیت ابزارى نهفته است، اما تعیین اهداف مختلف و شناخت چگونگى روابط بین آنها، بر عهده عقلانیت ذاتى است. در واقع عقلانیت ذاتى در حیطه ارزشها عمل مىکند. تعالیم اسلامى درباره عقلانیت بر شأن عقل در تعیین اهداف و تنظیم آنها پاى مىفشارد.
عقلانیت ابزارى: عقلانیت ابزارى در پى کشف بهترین روش براى رسیدن به بالاترین سطح هدف اقدام مىکند و منظور جامعهشناسان و اقتصاددانان غربى از عقل و عقلانیت، همین نوع است. مواردى از قبض و بسط غیر منطقى عقلانیت ابزارى در نظام اقتصادى سرمایهدارى عبارت است از:
1ـ تفسیر مادى همه رفتارهاى انسانى: در میان رفتارهاى انسانى نمونههایى یافت مىشود که از انگیزه نفع مادى شخصى به دور است. اما در نظام مورد بحث، این رفتارها احیانا شهرت و آبرو براى فرد عطاکننده به ارمغان مىآورد؛ غافل از این که مفاهیمى چون شهرت و آبرو کمیتپذیر نیست که با توجه به قیمتهاى کنونى، عقلانیت ابزارى به حداکثر کردن آن مىپردازد.
2ـ اباحهگرى: این ویژگى موجب مىشود، افراد با توجه به سمت و سویى که از الگوى انسان اقتصادى آموختهاند در گزینههاى فراروى خویش محدودیت غیر مادى نیابند و بسیارى از نعمتهاى آن جهانى پایدار را از دست بدهند.
3ـ غیر عقلایى شمردن رفتارهاى ناشى از انگیزههاى غیر مادى.
عملکرد رفتارهاى نظامهاى اقتصادى (نتیجهگیرى)
نظام سرمایهدارى با آموزه دست غیبى آدام اسمیت و اعتقاد به هماهنگى خودکار نفع شخصى و نفع عمومى در اروپا متولد شد و پس از آن در آمریکا توسعه یافت. یکتاپرستى بازار و نفع شخصى در پناه این آموزهها و غفلت از ابعاد معنوى و اخروى انسان به نتایج زیر انجامید:
1ـ گرسنگى؛
2ـ سقوط اخلاقى؛
3ـ انحصارات گسترده؛
4ـ تخریب محیط زیست؛
5ـ توزیع نابرابر ثروت و درآمد.
در پایان نگاهى گذرا به بعضى از نمونههاى بارز تأثیرپذیرى الگوهاى رفتارى از توجه نظام اقتصادى اسلام به ابعاد معنوىـ اخروى، سودمند مىنماید:
1ـ فسادگریزى و حرمت اتراف (مترف کسى است که در فراخى نعمت به سر برده و از لذتهاى دنیوى و امکانات مصرفى بسیار بهرهمند است که در خصوص ثروتمندان مطرح مىشود، اما اسراف ممکن است در رفتار فقیران نیز یافت شود.)
2ـ تحریم کنز و تعدیل در گردش درآمد و ثروت (کنز یعنى جمع کردن بعضى از اموال روى بعض دیگر و نگهدارى آن و یکى از راههاى راکد ماندن درآمد و محرومیت جامعه از منافع گردش پول.)
3ـ حرمت احتکار و تنظیم بازار (احتکار یکى از عوامل انحراف بازار از حالت تعادل و ناپدید شدن بخشى از تولید، از قلمرو عرضه است.)
4ـ آموزههاى معنوىـ اخروى و رشد اقتصادى؛
5ـ احترام به اموال دیگران و امنیت اقتصادى؛
6ـ تحریم اسراف و تنظیم الگوى مصرف؛
7ـ ثروتهاى طبیعى و مسؤولیت انسان؛
8ـ کار و تلاش و انگیزههاى اخروى؛
9ـ انفاق و الگوى تخصیص درآمد؛
10ـ حرمت ربا و تنظیم پولى.