گزارش و نقدى کوتاه بر کتاب: انقلاب اسلامى در گستره نظام بینالملل
آرشیو
چکیده
هر انقلاب نو ظهورى، تحرکات داخلى و خارجى را در پى دارد. اثر بخشى یک انقلاب در سایر مناطق جهان، مىتواند از شاخصههاى موفقیت یک انقلاب، محسوب شود. بررسى نقش انقلاباسلامىایران، به عنواناولین داعیهدار حکومتفقاهتىشیعى،در تحولات سایرکشورها، ضرورى به نظر مىرسد. کتابى که در این نوشتار، گزارشى از آن را مىخوانیم به این موضوع پرداخته است.متن
مقدمه
کتاب «انقلاب اسلامى در گستره نظام بینالملل» گردآورى شده توسط سید نادر علوى و علیرضا قربانى، یکى از کتابهایى است که به بررسى میزان تأثیرات انقلاب اسلامى در عرصه اندیشهها، سیاستها و نهضتها پرداخته است. البته اگر چه آثارى به طور پراکنده در نشریات داخلى و خارجى در باب بررسى میزان نفوذ و تأثیرات انقلاب اسلامى ایران در نظام بینالملل به چشم مىخورد؛ اما کمتر این آثار به صورت مجموعهاى منسجم درآمده. بر این اساس، نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها بر آن شد تا گامى در جهت پر کردن خلأ موجود بردارد. از این رو، کتابى را در یک مقدمه و شش بخش به چاپ رسانده است.
در مدخل کتاب، انقلاب اسلامى به عنوان یکى از بزرگترین رخدادهاى اجتماعى معرفى شده است، که نه تنها یک ملت و تاریخ را در معرض دگرگونى قرار داده، بلکه تمام تئوریهاى مبتنى بر اندیشه مدرنیسم، سیاستها، سیاستگذاریهاى شرق و غرب و حتى نهضتها، گروهها و احزاب سیاسى موجود در کل منطقه آسیا و خاورمیانه را به چالشى نو فراخوانده و این تأثیرات، حتى از منطقه جغرافیایى آسیا و خاورمیانه پا را فراتر گذاشته و تا قلب اروپا و آمریکا نیز پیش رفته است.
انقلاب اسلامى از زبان دیگران
بخش اول کتاب، عنوان «انقلاب اسلامى از زبان دیگران» را به خود گرفته است. کلیه مطالب مندرج در این بخش بر گرفته شده از: «درسنامه انقلاب اسلامى و بازتابهاى آن»، اثر دکتر محمدباقر خرمشاد از معاونت سیاسى نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، این بخش عهدهدار ارائه دیدگاه شخصیتهاى دینى، سیاسى و مطبوعات خارجى در مورد انقلاب اسلامى مىباشد. شخصیتهایى همچون: اسقف کاپوچى که انقلاب اسلامى را شبیه به معجزه دانسته و ایمان مردم به خدا و رهبرى امام خمینى را از دلایل پیروزى انقلاب اسلامى دانسته است. مولانا سیدالرحمن و حجتالاسلام شهید سید عارف حسین حسینى از رهبران پاکستان از تأثیرات خوب انقلاب اسلامى ایران بر مردم مستضعف پاکستان یاد کردند. شیخ یوسف شبلى امام جمعه مینتون از شهرهاى کانادا انقلاب اسلامى ایران را ناجى تمام مسلمانان جهان مىداند. سید محمد حسین فضلالله رهبر شیعیان لبنان، انقلاب اسلامى را متعلق به تمام مسلمانان جهان دانسته است. امام جمعه کشمیر با حمایت از ایران و انقلاب اسلامى، انقلاب ایران و نیز، زندگى امام خمینى را سرمشق تمام مسلمین معرفى کرده است. سید محمدباقر حکیم، جمهورى اسلامى را امید محرومان و مستضعفان دانسته است. ابومسلم، رهبر مسلمانان گویان، با نادر دانستن شخصیت امام خمینى از تأثیرات خوب انقلاب اسلامى ایران و رهبرى آن بر افکار مسلمانان گویان خبر داده است. یعقوب یحیى رهبر نهضت اسلامى نیجریه، بروز دشمنى غرب و شرق با ایران را به علت مرکزیت اسلام در انقلاب اسلامى مىداند.
در ادامه، این بخش به معرفى دیدگاه شخصیتهاى سیاسى پرداخته است. شخصیتهایى همچون: مارگارت تاچر (نخستوزیر اسبق انگلیس) که ترس خود را از انقلاب اسلامى ایران به علت حضور فرهنگ اسلامى بیان نمود. برونو کراسیکى (صدراعظم سابق اتریش) وقوع انقلاب اسلامى ایران را دلیل بر افزونى علاقه مردم به اسلام در خارج از جهان اسلام بیان نموده است. شیمون پرز (نخست وزیر سابق اسرائیل) انقلاب ایران را انقلابى خصمانه در قبال اسرائیل و این حادثه را، تلخ معرفى کرده است. رافائیل اسرافیلى (استاد دانشگاه بیتالمقدس) وقوع انقلاب اسلامى را باعث تجدید حیات اسلامى و عمیق ساختن درگیرى بین اعراب و اسرائیل معرفى کرده است. حافظ اسد (رئیس جمهور سابق سوریه) با سرافراز دانستن انقلاب ایران در سخنان خود به وحشت رژیم اشغالگر از الگوپذیرى مردم فلسطین از انقلاب اسلامى اشاره داشت. فیدل کاسترو (رهبر انقلاب کوبا) نیز حمایت خود را از انقلاب اسلامى ایران طى سخنان خود ابراز نموده است. معمر قذافى (رهبر لیبى) انقلاب اسلامى را مورد حمایت همه کشورهاى پیشرو اسلامى مىداند. ریچارد نیکسون از رؤساى جمهور اسبق آمریکا دلیل ثبات انقلاب اسلامى را شایستگى اسلام در حاکمیت بر جامعه معرفى کرده است. همچنین، شخصیتهایى چون سراج (رئیس کمیسیون خارجى مجلس ملى سودان) و ژولیوس نایرره (رئیس جمهور تانزانیا) در سخنانى حمایت خود را نسبت به انقلاب اسلامى ایران اعلام نمودهاند.
انقلاب اسلامى در گستره نظامها
بخش دوم کتاب با عنوان «انقلاب اسلامى در گستره نظامها» داراى چهار فصل مىباشد.
در فصل اول این بخش به مسأله تأثیرات انقلاب اسلامى بر اندیشه مدرنیسم پرداخته است. در اندیشه مدرنیسم، براى انتقال جامعه سنتى به مدرن، نیاز به یک الگوى جهانى توسعه مىباشد؛ آن هم الگویى برگرفته از غرب پیشرفته؛ چرا که عقیده بر این بود که دنیاى غیر غربى باید همان مسیر توسعه در اروپا و ایالات متحده را بپیماید؛ نظریه توسعهاى که نوسازى را با دنیاگرایى همراه مىکند. لیکن، انقلاب اسلامى در ایران تمامى مبانى توسعه در غرب را زیر سؤال برد و ادعا کرد که مذهب شیعى جهتگیریهاى اساسى در خصوص اداره دنیاى افراد داشته و از این رو، نگرش خاصى به رابطه دین و دنیا دارد. مذهب شیعى هر گونه دنیاگریزى را نفى مىکند، توجه به تعیین اهداف و جهتگیریهاى توسعه را اساسى مىداند.
فصل دوم، به بررسى تأثیرات انقلاب اسلامى بر اندیشه پُست مدرنیسم مىپردازد؛ چرا که انقلاب اسلامى در ایران در دورهاى به وقوع پیوست که جریان پست مدرنیسم در ربع آخر قرن بیستم وارد مرحله جدىتر شده بود. از این رو، انقلاب اسلامى ایران به عقیده بسیارى از اندیشمندان غرب، انقلابى پست مدرنیسمى است و در روایت مدرنیته جاى نمىگیرد. این امر با توجه به هدف انقلاب اسلامى ایران به دنبال بیرون کردن غرب از مرکزیت، رنگارنگ و متنوع بودن هویت تشکیل انقلاب اسلامى، وحدت مذهب و سیاست، مردمى و تودهاى بودن انقلاب اسلامى ایران است. در این فصل همچنین آمده است که انقلاب اسلامى ایران با ویژگى خاص خودش مورد توجه افرادى چون میشل فوکو، دریدا، ادوارد سعید و... قرار گرفت. فوکو از جمله اشخاصى بود که با این نظریه، یافتههاى نظرى خود را درانقلاب اسلامى پیدا کرد و با چاپ مقالاتى، حمایت خود را نسبت به مردم ایران و حرکتشان نشان داد؛ اگر چه او مواجه با حملات شدید و تند هم کیشانش شد. به نظر او، انقلاب اسلامى در ایران در غالب «معنویت گرایى سیاسى» جاى مىگرفت. پدیدهاى که در بحرانهاى بزرگ قرون وسطى به فراموشى سپرده شد.
در فصل سوم این بخش، تأثیرات انقلاب اسلامى بر دیدگاه ساختار گرایى بیان شده است؛ چرا که تا پیش از این، یعنى، پیش از پیدایش انقلاب اسلامى، اغلب نظریهپردازان انقلاب در عرصه جامعهشناسى، گرایشهاى ساختار گرایانه داشتند و سعى مىکردند با بررسى نمونه انقلابها به یک تئورى دست یابند تا بتوانند هر انقلاب جدیدى که در جهان رخ مىدهد را تبیین و حتى وقوع آن را پیشبینى کنند. خانم اسکاچپول از جمله این نظریه پردازان بود، که انقلابها را عملى اتفاقى و خارج از اراده مىدانست؛ ولى با پیدایش انقلاب اسلامى ایران که با نوعى «ساخته شدن و معمارى» همراه بود، تئوریهاى خود را از دست رفته مىدید.
در فصل چهارم که آخرین فصل این بخش مىباشد به تأثیرات انقلاب اسلامى بر مراکز تحقیقاتى و مطالعاتى و بررسى آن پرداخته است. مطالب این فصل در واقع بیانگر مقایسهاى بین مطالعه و تحقیقات اسلامى در رسالهها، تزها و مقالات تحصیلى دانشجویان و دانشگاهیان و کنفرانس و سمینار در زمان قبل و بعد از انقلاب اسلامى ایران مىباشد. و همچنین، بیانگر تحقیقاتى است که پارهاى از نویسندگان خارجى به شیوه مبارزه انقلابیون در نهضت اسلامى ایران داشتهاند، که در این خصوص در میان کشورها، آمریکا با آمار بسیار بالا در انتشار کتابهایى در باب اسلام و ایران بیش از همه جلب توجه کرده است. و نیز، در این فصل نگاهى اجمالى به مباحثى چون 1 - عرصه مطالعاتى تطبیقى در انقلابها. 2 - بررسىهاى تکنیکى بر روى انقلاب. 3 - تأثیر انقلاب اسلامى بر روى بحثهایى تحت عنوانِ فاندامنتالیزم (بنیادگرایى) انداخته شده است.
تأثیرات انقلاب اسلامى بر نهضتها و کشورهاى اسلامى
بخش سوم کتاب ضمن پرداختن به نقد و بررسى دیدگاه تحلیلگران خارجى در خصوص تأثیرات انقلاب اسلامى بر نهضتها و کشورهاى اسلامى، تصورى صحیح، اما هر چند اجمالى از مجموعه این تأثیرات بر پنج حوزه جغرافیایى کشورهاى اسلامى، یعنى، خاورمیانه، آفریقا، آسیاى میانه، آسیاى جنوب غربى و آسیاى جنوب شرقى نشان داده شده است.
در فصل اول به بررسى تأثیرات انقلاب اسلامى بر کشورهاى عرب خاورمیانه، همچون عراق، عربستان سعودى، بحرین، لبنان، فلسطین، سوریه، مصر مىپردازد.
1 - عراق: محقق صاحب نام در خصوص تحولات کشور عراق «فیلپرابیز» (PhilipRobis)مىباشد. ایشان در کتابها و مقالاتى که به چاپ رسانیده، عراق را به لحاظ موقعیت جغرافیایى و اشتراکات هویت اسلامى و ارتباطات تاریخى میان شیعیان دو کشور، مهمترین کشور از لحاظ بیشترین تأثیر از انقلاب اسلامى ایران مىداند. از جمله تأثیرات، فعالیت احزابى چون «الدعوة الاسلامى و سازمان پیکار اسلامى» با هدف سرنگونى رژیم بعث و برپایى حکومت اسلامى و همچنین، پایهگذارى مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق از طرف گروهى از روحانیون است.
2 - عربستان سعودى و کشورهاى خلیج فارس: ظهور جنبش اسلامى در این کشورها تحت تأثیر مستقیم انقلاب اسلامى به وجود آمده است. و در میان کشورهاى عرب خلیج فارس، جنبشهاى اسلامى بحرین، کویت و اعتراضات و نارضایتى اجتماعى در امارات عربى متحده، بیشتر بوده است. در بحرین گروه جبهه اسلامى براى آزادى بحرین (الجبهة الاسلامیة لتحریر البحرین) بعد از انقلاب اسلامى ایران به وجود آمد و رشد کرد و با در نظر گرفتن دو عامل مذهب و ناسیونالیسم باعث گرایش به ایران شد. در کویت هم، جنبشهاى اسلامى بعد از پیروزى انقلاب اسلامى سر به مخالفت با سلطه خانواده الصباح پرداختند. در کشورهاى امارات عربى متحده و قطر رهبران دو کشور براى جلب دوستى جمهورى اسلامى ایران و راضى کردن شیعیان تلاش کردند. در عربستان سعودى جنبشهاى مذهبى قبل از انقلاب در ایران، حضور چندانى نداشته و برعکس از سال 1979 م. به بعد، تحت تأثیر انقلاب اسلامى ایران، دو جنبش سنى و شیعه به وجود آمد. جنبش سنى به رهبرى اخوان تلاش کردند که رژیم سعودى را مورد حمله قرار دهند؛ ولى هر بار چه قبل و چه بعد از انقلاب در ایران با شکست مواجه شدند؛ و جنبش شیعى با گسترش فعالیت خود، مقر فرماندهى سازمان انقلاب اسلامى در جزیره عربستان را به ایران منتقل ساختند. این گروه با نشریات خود، خواستار آگاهى دادن به مردم عربستان سعودى جهت شناخت ماهیت این رژیم بودند و همچنین، با قبول مسؤولیت چند حمله علیه منافع عربستان از جمله انفجار در تأسیسات نفتى عراق براى رسیدن به هدف خود (در عین کم بودن عمر این جنبش) تلاش کردهاند.
3 - لبنان: در لبنان به دلیل وجود اکثریت شیعه، تأثیر پذیرى از انقلاب اسلامى بسیار زیاد بوده است. در میان گروههاى شیعه «جنبش امل و حزب الله» و در گروههاى سنى «جنبش توحید اسلامى» پس از انقلاب در ایران، به رشد کمى و کیفى رسیدند. در آن زمان، جنبش امل که از نظر سیاسى و مذهبى خود را طرفدار امام خمینى(ره) مىدانست به گروه حزب الله که مهمترین گروه شیعه طرفدار انقلاب اسلامى است، پیوست؛ و هر دو گروه با هم نقش مهمى را در مبارزه علیه اسرائیل و نیروهاى خارجى (آمریکا و فرانسه) ایفا کردند. جنبش توحید اسلامى اگر چه در ابتدا رابطه چندانى با ایران نداشت؛ اما بعدها حمایت خود را از جمهورى اسلامى ایران اعلام کرد.
4 - فلسطین: فلسطین قبل از پیروزى انقلاب اسلامى و در طول سالهاى بعد از تأسیس اسرائیل (1948 م.) داراى گروههاى مقاومت فلسطینى معتقد به ایدئولوژیهاى ناسیونالیستى و چپگرایانه بود؛ لیکن بعد از پیروزى انقلاب ایران، مانند سایر کشورهاى عرب، تحت تأثیر ظهور جنبشهاى اسلامى قرار گرفت. آغاز این جنبش در گروههاى دانشجویى فلسطین بوده است و علىرغم چندین گروه اسلامگراى دیگر، در حال حاضر دو گروه عمده جهاد اسلامى و حماس فلسطین داراى نقش اساسى در فلسطین مىباشند که هر دو بعد از انقلاب اسلامى ایران اعلام موجودیت کردند. گروه جهاد اسلامى چندین عملیات نظامى علیه نیروهاى اسرائیل به راه انداخت. مهمترین آن، عملیات اکتبر 1981 م. است که در شهر غزه به رهبرى شخصى چون شیخ عبدالعزیز ـ که به میزان زیاد تحت تأثیر انقلاب اسلامى ایران بود ـ صورت گرفت. گروه حماس، بر خلاف جهاد اسلامى، عملیات مسلحانه چشمگیرى علیه نیروهاى اسرائیل انجام نداده است؛ بلکه مردم را به اعتصاب عمومى و تظاهرات جداگانه دعوت کرده است و همین امر باعث اختلاف بین گروههاى فلسطینى شد. رهبران حماس بر خلاف دیگر رهبران گروهها به انقلاب اسلامى ایران توجه چندانى نکردند، و حتى برخى از طرفداران فلسطین نیز معتقدند که حماس بیشتر از سوى رژیمهاى مخالف انقلاب اسلامى نظیر عربستان سعودى حمایت مىشود.
- سوریه: در سوریه، جنبش اخوان المسلمین پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، حملات خود را علیه رژیم بعث گسترش داد و در صدد برآمد که به شیوه مسلمانان ایران به یک انقلاب اسلامى متوسل شوند. در طى آن، اخوان در حمله به دانشکده افسرى 38 دانشجوى بعثى را کشت. در سال 1982 م. که اوج درگیرى جبهه اسلامى با حکومت بعث بود 25000 نفر غیر نظامى کشته شدند و در طى همین اتفاق بود که وزیر امور خارجه ایران، اخوانالمسلمین را مورد انتقاد قرار داد. از سال 1983 م. اخوانالمسلمین با گرایش به رژیم بعث صدامحسین، تحت فشار عراق حملات تبلیغاتى خود را علیه جمهورى اسلامى ایران آغاز کرد.
6 - مصر: در مصر نیز انقلاب اسلامى ایران، تأثیر عمیق، اما غیر مستقیم بر جنبشهاى اسلامىاى چون جهاد اسلامى و الیسار الاسلامى داشته و باعث افزایش فعالیتشان شد؛ به طورى که اخوان با پیدا کردن قدرت دست به، تشکیل حزب زد و داراى نماینده شد.
فصل دوم این بخش، شامل تأثیرات انقلاب اسلامى بر کشورهاى آفریقایى است. مانند:
1 - تونس در واقع در هیچ یک از کشورهاى عرب، رشد جنبش اسلامى پس از انقلاب ایران همانندتونس نمود نداشته است. در سال 1980 م. با نفوذ معنوى انقلاب اسلامى، تشکیل جنبش اسلامى جدید در تونس انجام شد. مهمترین آن، جنبش گرایش اسلامى که توسط گروهى از روشنفکران مسلمان این کشور اعلام موجودیت کرد بود. این جنبش با هدف سرنگونى نظام تونس و روى کار آمدن حکومتى به سبک حکومت اسلامى ایران تشکیل شد، البته، مورد حملات دادگاههاى تونس که طرفدار سیاستهاى غیر مذهبى بودند، قرار گرفت. این گروه بعد از آزادى اعضاى آن از زندان، با تغییر مواضع خود خواستار اقدام مسالمتآمیز شد.
2 - در الجزایر تجدید حیات اسلامى پس از انقلاب اسلامى ایران نخست در حرکتهاى دانشجویى و تظاهرات دانشجویى به وقوع پیوست و گذشته از این جنبشها، گروههاى رادیکال نیز در دهه 1980 م. ظهور کردند. از این رو، دولت الجزایر گروه جبهه نجات اسلامى را به رسمیت پذیرفت.
3 - در مراکش با نشانههاى رشد جنبشهاى اسلامى پادشاه مراکش، جمهورى اسلامى ایران و دیگر گروههاى افراطى طرفدار ایران را به توطئه چینى، متهم کرد و مدعى شد که شورشیان خواستار برپایى یک نظام اسلامى افراطى به شیوه ایران هستند؛ به همین ترتیب بود که در مراکش شدت سرکوب گروههاى اسلامى و رهبران آن بسیار زیاد شد.
در فصل سوم از تأثیرات انقلاب اسلامى بر کشورهاى جنوب غربى آسیا همچون افغانستان، پاکستان، جامو و کشمیر سخن به میان آمده است.
1 - به نظر «الیور روى»، افغانستان به خاطر وجود گروههاى قومى مختلف، جنگهاى طولانى و نزدیکى به ایران، ظرفیت بالقوه بسیارى براى تأثیرپذیرى از انقلاب اسلامى ایران دارد، حقیقةً هم، انقلاب اسلامى در ایران بیشترین تأثیر را در منطقه افغانستان به جاى گذارده است. از دهه 1950 م. به بعد، شکلگیرى حرکتهاى شیعى در افغانستان انجام شد و بعد از وقوع انقلاب ایران حرکتشان شدت و سرعت قابل توجهى یافت. احزابى که ویژگى اصلىشان ترجیح دادن مبارزه مسلحانه بر مذاکره است. در این مبحث سایر احزاب افغانستان که شامل ده حزب مىشود را نام برده و درباره هر یک، توضیح مشروح داده است.
2 - پاکستان نیز که یکى از همسایگان مهم ایران است، از لحاظ سیاسى و اجتماعى در معرض نسیم روحبخش انقلاب اسلامى واقع شد. سقوط رژیم نظامى ضیاءالحق و اهمیت نقش شیعیان در صحنه سیاسى پاکستان و سرکوبى سپاه صحابه از این تحولات است.
3 - در کشمیر به علت وجود عوامل همگرایى بین ایران و مردم کشمیر، نظیر دین، مذهب، فرهنگ، زبان، جغرافیا و... به گونهاى نافذ و جاذب از زمینههاى بکر تأثیرپذیرى در ساکنین مظلوم کشمیر بوده است. تأثیر انقلاب اسلامى بر مبارزین کشمیرى در انتخاب مساجد به عنوان پایگاههاى مبارزه و نیز شعارهاى آنها، به وضوح قابل مشاهده مىباشد. ایران نیز ظلم و تعدى کشور هند را به مسلمانان این کشور محکوم کرده است.
در فصل چهارم به بررسى کلیاتى پرداخته که بر تأثیرگذارى انقلاب اسلامى ایران رنگ و جلوه خاصى داده، مثل فرهنگ، نزدیکى جغرافیایى و... در این فصل از تأثیرات انقلاب اسلامى بر کشورهاى آسیاى میانه سخن گفته شده است.
1 - آذربایجان از جمله این کشورها مىباشد؛ که پس از فروپاشى شوروى، نور ایمان و معرفت در این جمهورى منتشر شد و احزاب اسلامى در این کشور رشد کردند؛ به طورى که رهبر حزب اسلامى جمهورى آذربایجان، گسترش روزافزون فرهنگ غنى اسلام را در این کشور، از برکات انقلاب اسلامى ایران دانست.
2 - ترکیه کشورى است که زمانى (یک قرن گذشته) بزرگترین حکومت اسلامى را در مقابل غرب داشته؛ ولى بعد تحت حاکمیت رژیم لائیک و ضد دین و دولتهاى غربگرا قرار گرفته است. امّا علىرغم این، پیروزى انقلاب اسلامى جانى تازه به مسلمانان این سرزمین هدیه داد و باعث شروع فعالیت تشکلهاى اسلامى شد.
در فصل پنجم که آخرین فصل، این بخش مىباشد از تأثیرات انقلاب اسلامى بر کشورهاى جنوب شرقى آسیا همچون مالزى، اندونزى و فیلیپین سخن گفته است.
1 - دولت مالزى علىرغم اهمیتى که براى اسلام در حیات سیاسى کشور قائل است، نگرانى خود را از حرکت افراطى اسلامى پنهان نکرده و ضمن کنترل روابط دو جانبه (ایران - مالزى) مانع تأثیر سیاسى انقلاب بر مسلمانان کشورش شد؛ چرا که مسلمانان این کشور، با علاقه حوادث ایران را پىگیرى کرده و مجذوب شخصیت امام خمینى(ره) شده بودند؛ ولى در کنار تبلیغات غرب و وقوع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران، از جاذبه انقلاب اسلامى ایران در مالزى کاسته شد. در این قسمت همچنین، به مواردى از تأثیرات انقلاب ایران بر مسلمانان جنوب شرقى آسیا که شامل: 1ـ نگرشهاى دولتى 2ـ تأثیرات فکرى که به دو مورد تغییر گفتمان اسلامى و تغییر نگره اسلامى است، مىپردازد.
2 - در مورد کشور فیلیپین نیز پژوهشگرى به نام «سزار عابد ماجول»، مهمترین موارد تأثیرات انقلاب اسلامى بر این کشور را شامل: 1ـ معارضه با مارکوس 2ـ افزایش علما ودانشجویان مسلمان و نقش سیاسى آنها 3ـ گسترش جبهه آزادى بخش ملى «مورو» 4ـ توسعه نقش دانشجویان ایرانى مقیم فیلیپین مىداند.
انقلاب اسلامى و استراتژى دولتهاى شرق و غرب
بخش چهارم این کتاب که با عنوان «انقلاب اسلامى و استراتژى شرق و غرب» است، تنها داراى یک فصل مىباشد. در این فصل از انقلاب اسلامى ایران به عنوان پدیدهاى سیاسى و پویا یاد شده که با رسوخ در سیستمهاى بینالمللى، ساختارهاى آن را متأثر ساخته است و تأثیراتى از جمله تحول در ماهیت روابط بینالملل و دگرگونى در استراتژى آمریکا را موجب شده است. چرا که ایران در سال 1979 م. با وقوع انقلاب اسلامى و پیروزى آن، از حیطه نفوذ غرب خارج شد و این در حالى بود که هیچ کدام از دو قدرت شرق و غرب، کنترلى بر تحولات ایران و تصمیمگیرى رهبران سیاسى نداشتند. ایران با تز سیاسى خود در چهارچوب ضدیت با آمریکا شروع به فعالیت کرد؛ افزون بر این، ایران یکى از اصول سیاست خارجى شوروى، یعنى، سیاست جلوگیرى از قدرت یافتن همسایگان را نیز دچار مخاطره کرد. پس ایران، با انقلاب اسلامى خود به آمریکا و شوروى فهماند که دیگر عمر نظام دو قطبى (آمریکا و شوروى) به سر رسیده است.
پیش از انقلاب اسلامى، اخلاق در روابط بینالمللى نقش چندانى نداشته؛ به علاوه، آرمانگرایى و پىگیرى آرمانهاى دینى در سیاست، مورد توجه جدى قرار نمىگرفت؛ ولى انقلاب اسلامى به همه فهماند که ترکیب آرمانگرایى و واقعگرایى، بهترین شیوه براى اداره حکومتها در دو سطح داخلى و بینالمللى است. همچنین در پى انقلاب اسلامى و افزایش جهانى نقش اخلاق، ضرورت حقوق بینالملل براى تعادل و توازن بخشى در سیاست دنیا پر رنگتر شد، و قدرتها دریافتند که در هر جایى نمىتوان صرفا با زور به هدف دست یافت. انقلاب اسلامى معناى شرق و غرب را تغییر داد، به این صورت که کشورهاى غیر متعهد ـ به مفهوم واقعى غیرمتعهد ـ نزدیک شدند، و نیز قدرت، دیگر به معناى مادى به کار نمىرود. از این رو، در قدرت ملى، رویکرد به مردم، جایگزین توجه به انباشت تسلیحات شده است، و انقلاب، عالیترین نمونه تأثیر فزاینده نقش مردم در افزایش قدرت ملى را در جنگ 8 ساله نشان داد.
انقلاب اسلامى و استراتژى آمریکا در منطقه
بخش پنجم این کتاب با عنوان «انقلاب اسلامى و استراتژى آمریکا در منطقه» داراى سه فصل است.
در فصل اول از مهمترین تغییراتى که در موقعیت و استراتژى آمریکا در منطقه به وجود آمد، سخن رفته است. تغییراتى چون از دست دادن پایگاههاى استراق سمع و مراکز جاسوسى؛ انحلال پیمان سنتو که طى آن آمریکا یک پایگاه مهم جاسوسى ایران علیه شوروى را از دست داد؛ انحلال دکترین نیکسون که طى آن آمریکا، ایران را که مهمترین استراتژیک در خلیج فارس محسوب مىکرد، از دست داد و این امر به بى اعتبار شدن آمریکا در منطقه انجامید. بخشى از بىاعتبارى آمریکا، به رشد آگاهى مردمى بر مىگردد که انقلاب اسلامى، سهمى قابل توجه در این زمینه دارد. در واقع، افشاگرى ضدآمریکایى انقلاب اسلامى، به افزایش نارضایتى مردم در سه سطح داخلى، منطقهاى و بینالمللى منجر شد.
در فصل دوم، دیدگاهها و نگرش سیاستگذاران دستگاه رهبرى آمریکا نسبت به رفتار سیاسى ایران مطرح شده است. دیدگاههایى چون: 1 - جناح تندرو با هدف متوقف کردن ایران در گسترش انقلاب اسلامى به جهان عرب، حتى اگر نیاز به نیروهاى نظامى باشد. 2 - محافظهکاران کلاسیک با هدف استفاده از شیوههاى سیاسى و دیپلماتیک براى فشار آوردن بر ایران بدون استفاده از فشارهاى نظامى. 3 - خط میانه با هدف لیبرالیزه کردن ساختار انقلاب در ایران بااستفاده از شیوه شوکهاى کوتاه نظامى - اقتصادى، در طى دورهاى طولانى. این اختلافات حتى در مورد برخورد آمریکا با مسائل دیگر جهانى، چون مسأله عراق هم سرایت کرده است. با توجه به غلط بودن اغلب ارزیابیهاى آمریکا از پتانسیل درونى ایران، چندان هم جاى شگفتى نیست که دولت مردان آمریکایى در هر اقدام جهانى، دچار تردیدهاى جدى باشند.
در فصل سوم که آخرین فصل این بخش مىباشد، به تغییراتى که در طى بروز انقلاب اسلامى ایران در نظام استراتژى امنیتى - نظامى آمریکا به وجود آمد، اشاره شده است؛ چرا که آمریکا از سوى ایران احساس خطر کرد و نگران وقوع انقلابى نظیر انقلاب ایران در جاهاى دیگر گردید. بنابراین، استراتژیهاى جدید آمریکا در قبال ایران شامل این موارد مىشد: 1 - برخورد با بحران در طول کنارههاى اقیانوس هند؛ نقاطى با ساختار سیاسى و اجتماعى شکننده، که آمریکا نیروى واکنش را در آن مناطق تشکیل داد. 2 - دکترین کارتر و شکلگیرى نیروى واکنش سریع، که طى آن اعلام شد تلاش هر گونه نیروى خارجى به منظور تسلط بر منطقه خلیجفارس، با واکنش شدید و سریع، نیروى نظامى آمریکا مواجه خواهد شد. 3 - توسعه پایگاههاى نظامى در کشورهاى منطقه. توسعه پایگاههاى نظامى به معناى افزایش حضور نظامى در مناطق مختلف جهان خواهد بود. اگر چه این استراتژى منافع زودگذرى به دنبال دارد، ولى سرانجام به بدبینى جهانى از آمریکا مىانجامد.
زمانى ما بین زمانها
بخش ششم این کتاب که با عنوان «معرفى کتاب زمانى ما بین زمانها» است، آخرین بخش این کتاب را تشکیل مىدهد. این بخش، به تلخیص این کتاب که به زبان فرانسه به چاپ رسیده و با عنوان امام، شیعه و ایران چاپ شده، مىپردازد. نویسنده کتاب با توجه به نظریه دو زمانى که در عرفان شیعه آمده است (زمان فانى و زمان باقى) و رابطه بین آنها، وقوع انقلاب اسلامى ایران را یک حادثه دانسته است؛ یک اتفاق درونى و ناگهانى. در این کتاب به شرایط امکان ذهنى وقوع انقلاب توجه شده است و در اینجاست که موضوع با مذهب شیعه و جایگاه امام در مذهب شیعه ارتباط پیدا مىکند. نویسنده این کتاب، خانم دکتر لیلى عشقى، داستان انقلاب اسلامى را آنطور که از زبان خود انقلاب شنیده است، براى دیگران، یعنى، غربیها تعریف کرده است. به نظر او انقلاب ایران یک حرکت وجودى بود. براى روشن شدن اصطلاح حرکت وجود، در کتابش توضیح مختصر داده است. همچنین، موضوع دیگرى را که نویسنده در این کتاب مطرح کردهاند، مفهوم فلسفى ملکوت است. ملکوت یعنى، عالمى که بین ملک و جبروت قرار دارد. به نظر نویسنده، انقلاب حادثهاى جهشى است در ملکوت؛ و تمام کسانى که در انقلاب ایران شرکت داشتند، از این رو، لحظه حادثه را تجربه کردند. به همین جهت به ترسیم لحظه حادثه پرداخته است. نویسنده سرانجام، کتابش را به تمثیل شاعرانه از رحلت امام سپرده است؛ ایشان وداع با امام را در واقع نوعى وداع با حادثه مىداند. در قسمتهاى پایانى کتاب نویسنده مقدارى به تأمل و تفکر در مورد آینده مىپردازد و پایان حادثه در ایران را جستجو مىکند و آینده را زمان دوم حادثه، یعنى، به زمان آرام گرفتن آن ربط مىدهد.
نقد و نظر
آنچه در این کتاب آمده، تنها بخشى از دستاوردهاى جهانى انقلاب اسلامى است. به علاوه، اغلب مطالب این کتاب، ناظر به دستاوردهاى انقلاب اسلامى در سال آغازین انقلاب اسلامى است؛ در حالى که چنانچه نویسندگان کتاب فوق، بار دیگر بخواهند درباره انقلاب اسلامى بگویند و بنویسند، مطالبى غنىتر و عمیقتر از تأثیرات انقلاب اسلامى ارائه خواهند کرد.
نکته دیگرى را هم باید مورد توجه قرار داد و آن اینکه، بیشتر این نویسندگان، خارجىاند و با فرهنگ و بینش اسلامى و ایرانى به قضاوت انقلاب اسلامى نپرداختهاند. افزون بر این، اکثر آنها، انقلاب اسلامى را از نزدیک ندیدهاند. با این وصف، توصیفشان از انقلاب اسلامى صادق است، و از این رو، تحسین برانگیز است. در عوض، جالب است که در درون کشور، ارزیابیهایى همچون آنچه را که نویسندگان مذکور انجام دادهاند، کمتر دیده مىشود. شاید به آن علت که انقلابها، بیش از آن که در درون کشف شوند، در خارج از آن کشف مىشوند. اسلام همچنین وضعیتى پیدا کرده؛ زیرا با آن که اسلام در شبه جزیرة العرب آمد، زبانش عربى است، کعبه در سرزمینهاى عربى قرار دارد، ولى ایرانیان در طول تاریخ و اینک با انقلاب اسلامى، بیش از هر کس دیگر، مدافع اسلام بودهاند.
البته دستاوردهاى جهانى انقلاب اسلامى، تنها به تحول در جنبشهاى اسلامى، یا تغییر در تئوریهاى انقلاب و یا دگرگونى در معادلات قدرت در سطح بینالمللى محدود نمىشود؛ بلکه گستره تأثیرات انقلاب اسلامى، آنچنان است که مهمترین آن، تغییر نگرش به زندگى در سطح جهان مىباشد. درک این مطلب در صورتى ممکن است که اگر انقلاب اسلامى پدید نمىآمد، جهان امروز، بیش از هر زمانى دیگر، از خلأ عظیم معنویت رنج مىبرد. در واقع، تزریق معنویت به بدنه نظام جهانى از ثمرات شگرف انقلاب اسلامى است که کمتر به آن پرداخته شده، و آنچه که در این کتاب آمده، تنها بیان بخش اندکى از این معنویت ساطع شده از انقلاب اسلامى است. شاید در این عرصه، بتوان تأثیر انقلاب اسلامى بر فروپاشى کمونیسم که گرایشى صرفا مادى داشته را تبیین کرد. اندیشه الهى انقلاب اسلامى در مصاف با اندیشه مادى کمونیسم، بر آن فائق آمد، و پس از آن، خود را رو در روى لیبرالیسم مىبیند که آن هم، البته نه به اندازه کمونیسم، جوهره مادى دارد. لیبرالیسم که با فروپاشى کمونیسم خویش را در پرتو اندیشه جهانى شدن، در حال تسلط بر جهان مىبیند، تنها مانع خود را انقلاب اسلامى مىداند. در حقیقت، انقلاب اسلامى خود اندیشهاى جهانگرایانه دارد که ملهم از جهانگرایى اسلام است، طبیعى است که در یک جهان، جاى دو اندیشه جهانى نیست. بنابراین، نبرد آشکار و پنهان این دو، آغاز شده که امید است به پیروزى انقلاب اسلامى و جهانگرایان اسلامى بینجامد.