ابهامزدایى از شهید مطهرى در عرصه مبارزات انقلابى
آرشیو
چکیده
مقاله حاضر مىکوشد، به شبههاى که برخى درباره غیرمبارز و غیرانقلابى بودن شهید مطهرى مطرح کرده و مىکنند، پاسخ دهد . البته آیتالله مشکینى به آن پاسخ کوتاه و کلى دادهاند، ولى ما بر آنیم پاسخى مفصلتر بر پایه خاطراتى که از مبارزان برجاى مانده است، ارائه دهیم . آیتالله مشکینى در این باره گفتهاند: یکى از اشکالاتى که بعضیها مىگیرند، این است که مىگویند ایشان (شهید مطهرى) در مبارزات شرکت نکردند، در صورتى که ایشان از همان اول با آیتالله خمینى هماهنگ و همصدا بودند و روابطشان با ایشان برقرار بود و کارهاى سرى مىکردند . وقتى که امام در نجف بودند، با ایشان روابط داشتند . وقتى هم که امام در پاریس بودند، ایشان به دیدن آیت الله خمینى مىرفتند . در پانزده خرداد 42 وقتى آیتالله خمینى را بازداشت کردند، ایشان هم از کسانى بودند که بازداشتشدند . (2)متن
درآمد
واعظزاده خراسانى، مبارزات عقیدتى و سیاسى شهید مطهرى را در سه محور: جبهه سیاسى و مبارزه با رژیم، جبهه مبارزه با طرفداران اسلام سنتى، جبهه مبارزه با همرزمان خام، خلاصه کرده است . ولى به نظر مىآید، گستره تاثیر شهید مطهرى بر پیدایش انقلاب اسلامى، بسیار گستردهتر از این موارد است . با مرورى بر بعضى از خاطرات همرزمان آن شهید بزرگوار، در محورهاى زیر مىتوان به عمق تاثیر وى بر وقوع انقلاب اسلامى پى برد: مطهرى و رهبرى نهضت امام خمینى رحمه الله، مطهرى و تشکلهاى انقلابى و مبارزاتى، مطهرى و مبارزان در راه خدا، مطهرى و حضور در دیگر عرصههاى مبارزه (3) .
ما به طور مشروح به هر یک از این محورها مىپردازیم و براى هر مورد، شواهدى از یاران امام رحمه الله نقل مىکنیم:
الف) مطهرى و رهبرى نهضت
1 - تبعیت از رهبرى: «آیتالله طاهرى خرمآبادى در این باره مىگوید: «نکتهاى که مىخواهم یادآورى کنم، این است که اگر چه دارالتبلیغ کارش را بعد از تبعید امام شروع کرد، اما آن رونقى که باید مىگرفت، پیدا نکرد و آخرش هم به جایى نرسید; چون مهر تایید امام به مساله دارالتبلیغ زده نشد و از این مؤسسه این مطلب انتزاع مىشد که یک حرکتى است در مقابل امام و نهضت امام، مخصوصا این که مقدمات آن مصادف بود با مخالفت امام و همان زمانى که امام تبعید شدند . اینها یک سرى مسائل را تداعى مىکرد که اینجا یک مرکزى است در برابر نهضت و در برابر امام . در هر حال یک جوى نسبتبه دارالتبلیغ پیدا شده بود که هر کس مىخواستبه آنجا برود انگشتنما مىشد، مىگفتند این شخص دارالتبلیغى است، یک نوع سرافکندگى براى او در پى داشت . چند سال بعد که به مرحوم استاد مطهرى اصرار کرده بودند که یک درس در آنجا برقرار کند، ایشان با امام مشورت کرد و از امام اجازه گرفت و پس از کسب اجازه از امام بود که به آنجا رفت والا همین طورى خودش براى تدریس به دارالتبلیغ نرفت; یعنى با این که مساله، آن شدت و حدت خودش را از دست داده بود و جنبه عادى پیدا کرده بود و یک مؤسسهاى شده بود براى تربیت مبلغ، ولى باز شهید مطهرى در برابر اصرار آنها به تنهایى تصمیم نگرفته بود و از طریق نامه یا پیام با امام مشورت کرده بود . امام هم فرموده بود که رفتن شما مانعى ندارد و اجازه داده بودند .» (4)
البته مرحوم مطهرى در نجف اشرف مکررا با امام به گفتگو نشست و حتى جلوس و دید و بازدید خود را با موافقتحضرت امام در بیرونى ایشان گذاشت; مسالهاى که صرفا در مورد شهید مطهرى اتفاق افتاد و نشان دهنده عمق علاقهمندى و احترامى بود که امام نسبتبه مرحوم مطهرى ابراز مىداشتند .
2 - علاقهمندى به رهبرى: یکى از نزدیکان بیتحضرت امام در نجف اشرف مىگوید: «بسیارى از افرادى که در رابطه با مسائل ایران، عراق و یا جهان اسلام مىخواستند با امام ملاقات و گفتگو کنند و از دیدار ایشان در نجف اشرف واهمه و هراس داشتند - چون شایع بود که منزل امام و رفت و آمدهاى افراد در آن جا، تحت مراقبت و کنترل عوامل سفارت ایران و رژیم بعث عراق قرار دارد - با استفاده از ازدحام و شلوغى کربلا و سهلالوصول بودن ملاقات با ایشان، ترجیح مىدادند در کربلا با امام دیدار و گفتگو داشته باشند; مثلا اولین ملاقات و گفتگوى آیت الله شهید مطهرى رحمه الله با معظمله در کربلا بود . البته مرحوم مطهرى در نجف اشرف مکررا با امام به گفتگو نشست و حتى جلوس و دید و بازدید خود را با موافقتحضرت امام در بیرونى ایشان گذاشت; مسالهاى که صرفا در مورد شهید مطهرى اتفاق افتاد و نشان دهنده عمق علاقهمندى و احترامى بود که امام نسبتبه مرحوم مطهرى ابراز مىداشتند .» (5)
3 - طرف مشورت رهبرى: «نکتهاى را که باید در اینجا توضیح بدهم، این مطلب است که در جریان نهضت، پیشنهادهاى فراوانى از سوى افراد به حضرت امام ارائه مىشد . امام این پیشنهادها را تجزیه و تحلیل کرده و در نهایت تصمیم مىگرفتند که به آن پیشنهاد عمل کنند یا خیر . پیشنهاد با مشورت تفاوت دارد، اگر چه ممکن است در همان پیشنهاد هم یک نوع مشاوره و تبادل نظرى وجود داشته باشد . تاسیس و تشکیل کمیتههاى انقلاب اسلامى را براى حراست از نظام نوپاى اسلامى، مرحوم شهید مطهرى به امام پیشنهاد کرد .» (6)
4 - حلقه وصل رهبرى: «از آن زمان به بعد همواره ارتباط بین امام و حوزه علمیه قم و مدرسین و علما و روحانیون مبارز انقلابى، بیشتر شد . در تهران آیت الله مطهرى و چند نفر با امام معالواسطه در ارتباط بودند و آنها بودند که پیغامها را به کل افراد انقلابى در سطح تهران مىرساندند . پیامها معمولا در قم گرفته مىشد . اما یک سالى را که در ترکیه بودند ارتباطى با خارج نداشتند . اما در زمانى که در عراق بودند تا پیروزى انقلاب ولو با واسطه ارتباط برقرار مىکردند . افراد مىرفتند پیامها را شفاهى از امام مىگرفتند و مىآمدند و عمل مىکردند و یا به وسیله مکاتبه و یا نامه ارتباط انجام مىشد، اما در واقع، این ارتباط وجود داشت . بدون تشبیه بگویم دوران تبعید امام از ترکیه به عراق، تا سال 57 و بازگشت امام به ایران، تقریبا مثل غیب صغراى ولى عصر (روحى له الفداء) بود که ملت ایران در میان خودشان امام را نداشتند، اما کسانى که نایب امام بودند، وکیل و رابط بین امام و مردم بودند، هر چند که این وکالت و نیابت نبود، اما مردم مىدانستند و مىشناختند که اینها افراد مورد اعتماد امام هستند و از این طریق رهنمودها و پیامها را مىگرفتند و عمل مىکردند .» (7)
ب) مطهرى و مبارزه سیاسى
1 - نظارت بر مبارزه: «برخى از طلاب و جوانانى که از دوستان دوران مبارزه ما هستند، در حال حاضر هم ارتباط خود را با انقلاب و نظام قطع نکردهاند، تعدادى از آنها در مجمع نمایندگان طلاب مشغول فعالیت هستند . یک بار هم به خاطر دارم که جمعى را در مدرسه فیضیه راجع به مسائل مربوط به مجلس شوراى اسلامى، تشکیل دادیم . در این برنامه که هر هفته جمعه ترتیب مىیافت، عدهاى از همان دوستان قدیمى دوران مبارزه، به طور مرتب شرکت مىکردند . محور اصلى همه تشکلها در تهران مستقر بودند و زیر نظر بزرگانى همچون شهید مطهرى و شهید بهشتى اداره مىشد که در حال حاضر، بازماندگان آنها جامعه روحانیت مبارز را عهده دار هستند . در مقابل روحانیون مبارز و انقلابى ما، آخوندهایى بودند که چوب لاى چرخ انقلاب مىگذاشتند و در صدد کارشکنى بودند . رژیم هم به این امر وقوف داشت . بنابراین، روحانیون مجاهد را به نقاطى تبعید مىکرد که در آنجا آخوندهاى موافق رژیم یا مخالف امام، یافتشوند و وجود چنین افرادى در یک محل، بزرگترین مانع بر سر راه هواداران انقلاب بود .» (8)
2 - انسجامبخشى به مبارزه: «امام پیامى به من دادند که براى آیت الله مطهرى برسانم . این پیام در دو محور بود: مطلب اول در ارتباط با تشکل و انسجام هرچه منظمتر جامعه روحانیت مبارز در تهران و شهرستانها بود که ارتباط اینها با هم نزدیکتر و فشردهتر شود و مطلب دوم در ارتباط با آگاهکردن مردم و توجه دادن آنها به این نهضت که یک نهضت اسلامى است و همواره روحانیتباید در صحنه باشد و روحانیت، مبارزه جریانها و گروههاى دیگر را جلو نیندازد و خود روحانیت، نهضت و انقلاب را رهبرى کند . علت این که امام این پیام را به آیت الله مطهرى فرستاد، این بود که بدون تردید، ایشان یکى از کسانى بود که در ارتباط با جامعه تهران محوریت داشت . اگر چنانچه هستههاى اصلى جامعه روحانیت مبارز را پنجیا ده نفر در نظر بگیریم، شهید مطهرى از افراد شاخص جامعه روحانیتبود . البته افراد دیگرى نظیر شهید بهشتى و آقاى هاشمى رفسنجانى و کسان دیگرى نیز بودند، اما عنایتى که امام به شهید مطهرى داشت، به نظرم بیش از دیگران بود . امام شهید مطهرى را از لحاظ بینش اسلامى و قاطعیت او در رابطه با مواضع اصولى و اسلامى و مکتبى خوب مىدانست .» (9)
3 - ارتباطدهى به مبارزه: «تصور ما این بود که هم با انتشار مقالات متنوع ایننشریه (مکتب تشیع) که در آن، همه ابعاد عبادى و سیاسى و اجتماعى اسلام مطرح بود، افکار مردم را آماده مىکنیم و هم شبکهاى را در اختیار داریم که به هنگام نیاز مىتوانیم از آن بهره بردارى کنیم . شبکهاى تنظیم شد - علاوه بر شبکه طبیعى حسینیهها، مسجدها و هیاتهاى مذهبى - که دفترى در قم داشت و در آن اسامى نمایندگیها و همه کسانى که با ما رابطه مالى داشتند ثبت مىشد، بدون آن که دستگاه ظنین شود و با حساسیتسیاسى ما را تعقیب کند . ما از همین وسیله براى طرح مساله فلسطین که مىرفتبه فراموشى سپرده شود، استفاده کردیم، ضمن آن که از این طریق ارتباطمان با بیرون (فراسوى مرزها) ایجاد و تقویتشد . در داخل هم روابط خوبى با مذهبیهاى جبهه ملى، آیت الله طالقانى، مهندس بازرگان و ... پیدا کردیم . در این زمینه آیت الله شهید آقاى مطهرى نقش بسیار مؤثرى داشتند .» (10)
4 - هدایت در عرصه مبارزه: «آقاى مطهرى در تحصن دانشگاه نیز نقش اساسى داشتند . یادم مىآید شبى که در مدرسه رفاه جمع شده بودیم که چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم، پیشنهاد یک تحصن مطرح شد . دکتر بهشتى، آقاى مطهرى، آقاى خامنهاى و خیلىهاى دیگر بودند . قرار شد فردا در دو نقطه شهر اجتماع شود، یکى در بهشت زهرا و دیگرى در میدان آزادى . احتمال مىرفت که امام بیایند و به بهشت زهرا بروند . از طرف دیگر احتمال مىرفت که مردم از میدان آزادى به طرف فرودگاه حرکت کنند ... بعضى از دوستان اعتقاد داشتند تحصن (باید) در مسجد امام فعلى (مسجد شاه سابق) کنار بازار باشد . اما آقاى مطهرى گفتند که تحصن در دانشگاه باشد و بالاخره هم همان شد ... آن تحصن، درآمدن امام خیلى مهم بود . حکومت ناچار شد که راه را باز کند و دو روز بعد، امام تشریف آوردند . وقتى هم که امام تشریف آوردند، آقاى مطهرى با اتومبیل رفتند به فرودگاه و تا بهشت زهرا در کنار امام بودند . در طول اقامت امام در مدرسه رفاه تا زمان رفتن ایشان به قم نیز در کنار ایشان نقش مؤثرى داشتند .» (11)
ج) مطهرى و مبارزان در راه خدا
1 - ارکان مبارزه و مبارزان: «مرحوم شهید مطهرى بدون شک یکى از ارکان مبارزه در هنگام اوجگیرى آن در تهران بود و نیز یکى از دو - سه نفر افرادى که امام نهایت اطمینان و اعتماد را در اداره قضایاى ایران و تهران - که مرکز همه مسائل بود - به ایشان داشتند . هنگامى که من از تبعید برگشتم، آمدم به تهران و بعد به مشهد رفتم . باز بعد از مدت کوتاهى به تهران آمدم و با ایشان در ارتباط بودم تا اینکه در هفتههاى آخر قبل از پیروزى انقلاب که شوراى انقلاب تشکیل شده بود، ایشان پیغام داد که من فورا به تهران بیایم . در آن موقع به مناسبت ماه محرم رفته بودم مشهد و اقامتم در آنجا دو - سه هفتهاى طول کشیده بود . ایشان پیغام داد که با من کارى دارد . باز دو - سه روز دیگر تاخیر شد، مجددا ایشان پیغام داد و مؤکدا خواست من بیایم . به تهران آمدم، به من اطلاع داد که امام دستور فرمودهاند بنده هم جزو شوراى انقلاب باشم ... مرحوم شهید مطهرى بینش عمیقى داشت; یعنى عمق طبیعى و فکرى ایشان در میدان سیاست هم آشکار مىشد . همین عمق و امانتشهید مطهرى بود که باعث مىشد امام به ایشان در معرفى و شناسایى افراد، بیش از همه اطمینان کنند . تعدادى از اشخاصى که امام آنها را در شوراى انقلاب یا بعضى از مسؤولیتهاى دیگر گماشتند، با معرفى آقاى مطهرى و به خاطر اطمینانى بود که امام به آقاى مطهرى داشتند و انصافا هم بحق بود .» (12)
2 - سنت تشویقگرى مبارزان: «در دو مورد، آقاى مطهرى - بر سر مسائل عقیدتى - به من تبریک گفت: یکى، به خاطر همین نقدى که به کتاب فلسفه تاریخ دکتر پیمان نوشته بودم، که پس از آزادى از زندان به من گفتند: «وقتى دیدم شما این اشکالات آن کتاب را مطرح کردید، خیلى خوشحال شدم . چون فکر مىکردم که بینش روشنفکرى و مادى حاکم بر زندان، هر کسى را تحت تاثیر قرار مىدهد .» دوم، پس از دریافتخبر بحث ما با بهرام آرام بود، که در خاطرات گذشته به آن اشاره کردم . در آستانه سفر به خارج از کشور، وقتى بحث طولانى شد، او - که با بى ادبى و با ژست قهرمانى خاصى نشسته بود و حرف مىزد - گفت: «ما مگر با شاه مبارزه نمىکنیم؟» من گفتم: «بله» گفت: «شما هم با شاه مبارزه مىکنید؟» گفتم: «بله» گفت: «پس ما یک نقطه مشترک داریم . به خاطر آن، نباید کمک به ما را قطع کنید .» در اینجا من گفتم: «ما با شاه مبارزه مىکنیم تا خدا را جایگزین کنیم . شما مىخواهید استالین را به جاى شاه بنشانید . ما به مبارزهاى که نتیجه آن نشستن استالین به جاى شاه باشد، کمک نمىکنیم .» این برخورد صریح با یک فرد مسلح خشن، در شرایطى که در تصفیه عقیدتى، چند همرزم خود را کشته بود و ممکن بود در عصبانیت دستبه هر اقدامى بزند، براى آقاى مطهرى خیلى جالب بود .» (13)
3 - ژرفنگرى به ابعاد مبارزه: «فراموش نمىکنم که در آن روزها به مدرسه مروى - پیش از شروع مبارزه در مرحله جدید - براى کارى رفته بودم که با آقاى مطهرى صحبت کنم . ایشان به من فرمودند: «این دفعه مثل گذشته نیست . مبارزه بسیار دشوار است . اینها رفتهاند در جلد اصلاحات عمیق اجتماعى و شعارهایى را مطرح کردهاند که رد آن، کار مشکلى است .» واقعیت هم همین بود . اگر کسى مىگفت اصلاحات ارضى نه، از آن مفهومگیرى مىشد که به طرفدارى از سرمایهداران و مالکین بزرگ موضعگیرى کرده است . این برداشت در واقع درست نبود . معلوم بود که ما با سرمایهداران و مالکان بزرگ مخالفیم و راهمان از آنها جداست . کسى مخالف فروش سهام کارخانههاى دولتى و یا غیر دولتى به کارگران نبود . مخالف با ملى شدن جنگلها از نظر ما معنى نداشت . برنامهریزى حساب شدهاى بود با شعارهایى جالب و پرجاذبه که رژیم تصور مىکرد در برابر آن، زبان روحانیتبسته است و اگر در مخالفتحرفى بزنند، از چشم مردم مىافتد . تحلیل رژیم این بود که پایگاه اصلى روحانیت در روستا و در میان طبقات ضعیف و محروم جامعه است و با گرفتن این پایگاهها روحانیت را ساقط مىکنند .» (14)
4 - مساعدت فکرى به مبارزان: «پس از مدت کوتاهى که از اقامت ما در زندان کرمانشاه گذشت، آهسته آهسته با محیط زندان آشنا شدیم . یک هفته بعد از اقامتبه ما «هواخورى» دادند و اجازه یافتیم که روزى یک بار به حیاط پایین برویم و چرخى بزنیم . در آنجا من با یکى از منافقین که کار مبارزه با دستگاه ستمشاهى را با اهداف غیرمذهبى دنبال مىکرد، آشنا شدم و سر صحبت را باز کردیم . بحث کاملا حالت تند و طلبگى به خود گرفت و به هر چیز که به فرهنگ و دین و اعتقادات مربوط مىشد، راه یافت . من به دلیل آن که کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه طباطبایى را با توضیحات شهید مطهرى خوانده بودم، آمادگى خوبى براى بحثهاى اعتقادى داشتم . گاه آنقدر گرم مناظره و مباحثه مىشدیم که متوجه اتمام وقت هواخورى و تاریک شدن هوا نمىشدیم . گاه زندانبانان به ما مىگفتند: «همه به سلولهایشان رفتهاند، چرا شما نمىروید؟» اینجا بود که از آن زندانى منافق ! خداحافظى مىکردم و قرار مىگذاشتیم تا باقى صحبتها را در دیدار بعد ادامه دهیم .» (15)
5 - رفع ابهام از مبارزه: «در خصوص اعدام حسنعلى منصور و مشابه او، در مجموع آنگونه که اطلاعات بنده اجازه مىدهد، از سوى مرحوم آیت الله میلانىقدس سره در مشهد صادر مىشد . آن مرحوم کسى بود که حضرت امام در بسیارى از مسائل انقلاب، او را قبول داشت . مرحوم میلانى در ردیف آیات عظام و هدایتکنندگان انقلاب بود . افرادى که در نماز یا درس ایشان شرکت مىکردند، بوضوح متوجه مىشدند که حساب او از حساب سایر مراجع مستقر در مشهد جداست . بنده چندبار توفیق داشتم که در حلقه درس ایشان شرکت کنم و مشاهده مىکردم که صفوف جلوى شاگردان، بیشتر از افراد انقلابى تشکیل مىشود و به نظر مىرسید که حضور برخى از آنها در درس تنها براى تحکیم موقعیت ایشان است . در قضایاى مربوط به اعدام سرسپردگان رژیم، نوعا با ایشان مشورت و در قالب استفتا خواسته مىشد تا مشکل شرعى ترورهایى از این دست، برطرف شود . ایشان هم بهراحتى و با مراجعه به مبانىشان تصمیم مىگرفتند و فتواى لازم را صادر مىکردند، اما در خصوص گرفتن مجوز اعدام از شخص حضرت امام، بنده شک دارم . البته حضرت امام براى شهیدان گرانقدر مطهرى و بهشتى، احترام ویژه قائل بودند و راهنمایىهاى آنان را قابل قبول مىدانستند . چه بسا در برخى موارد، که براى گرفتن مجوز مزبور، دسترسى به امثال آیت الله میلانى میسر نبوده است، از طریق شهید مطهرى و شهید بهشتى، رفع اشکال شرعى مىشده است .» (16)
6 - تصمیمگیرى قاطع مبارزاتى: «در جلسات روحانیت مبارز مثلا پیرامون سخنرانى، برنامهریزى و صحبت مىشد . از جمله از سال 56 به بعد، زمانى که شور انقلابى پیدا شد و شهادت آقا مصطفى پیش آمد و جلسات هفتم و چهلم گرفته شد و راهپیمایىهایى در شهرهاى مختلف انجام شد، در جلسهها بحث و مذاکره صورت مىگرفت و سرانجام به یک جمع بندى مىرسیدند . کسى که معمولا در تصمیمیات حرف آخر را مىگفت، معمولا شهید مطهرى یا شهید بهشتى بود ... یادم است که در یکى از جلسات، اواخر سال 56 یا اوایل سال 57 بود که از طرف گروهها و جریانات ملى مذهبى، مانند نهضت آزادى تلاش مىشد که ائتلافى بین نهضت آزادى و جامعه روحانیت مبارز صورت گیرد . از طرف نهضت آزادى; بازرگان و دکتر سحابى پیگیرى مىکردند و از این طرف، بعضى از آقایان، موافق بودند، اما در اقلیتبودند . جلسهاى در منزل شهید مفتح برقرار بود که اتفاقا دکتر سحابى هم شرکت کرده بود و کار به جایى رسید که ائتلاف جامعه روحانیت و نهضت آزادى منتفى گردید .» (17)
د) مطهرى در همه میدانهاى مبارزه
1 - همکارى در پخش اطلاعیهها: «امام علاوه بر آن سخنرانى، یک اعلامیه بسیار تندى هم در خصوص همین مساله کاپیتولاسیون صادر کردند . در آن اعلامیه از جمله، افسران و کادر ارتش را مورد خطاب قرار دادند که چرا غیرت ندارید؟ چرا ساکت نشستهاید؟ چرا به جوش نمىآیید؟ دارند بر سر شما مىزنند . البته این تعبیرات از بنده است . امام در این اعلامیه پرده از روى خیانت ننگین شاه در ارتش برداشت و فرمود: «آیا ملت ایران مىداند که افسران ارتش به جاى سوگند به قرآن مجید، سوگند به کتاب آسمانى که به آن اعتقاد دارم، یاد کردند؟» اطلاعیه مفصل ایشان که تقریبا یک صفحه بزرگ بود، در یک شب و به طور شگفت انگیزى در تهران پخش شد که وحشت و نگرانى رژیم را دوچندان کرد . آن شب این اطلاعیه چون خطابش به ارتش هم بود، به درجهداران، افسران و تیمسارهاى ارتش و وزرا رسید و همین طور در کوچه و خیابان بین مردم عادى پخش شد . عامل توزیع این اطلاعیه، نیروهاى هیات مؤتلفه بودند که بعد از 15 خرداد به طور مخفیانه تشکیل شده بود . برخى از دوستان مانند دکتر بهشتى و استاد مطهرى در هیات مؤتلفه بودند .» (18)
2 - مطهرى و قیام سال 42: «ما هم در حال خفا بودیم و هر روز جایمان را عوض مىکردیم و هر شب در منزل یکى از دوستان جمع مىشدیم . اخبار و گزارشات شهرهاى دیگر نیز کم کم به گوشمان مىرسید . از تهران خبر رسید که آقاى فلسفى را که شب عاشورا در یک سخنرانى پرشور دولت را استیضاح کرده بود، بازداشت کردند . گروهى از علما و وعاظ تهران را نیز دستگیر کردند که آقاى مکارم شیرازى و مرحوم شهید مطهرى نیز جزء دستگیر شدگان بودند . عدهاى دیگر از آقایان تهران براى بررسى اوضاع، جلسهاى مىگیرند که نیروهاى پلیس مىریزند داخل این جلسه و یکجا حدود سى نفر از علماى پیرمرد را دستگیر مىکنند . البته بیشتر آنها را پس از چند روزى آزاد کردند، ولى افرادى مثل آقاى فلسفى، شهید مطهرى، آقاى مکارم و عدهاى که در ایام عاشورا سخنرانى کرده بودند و داراى نقش زیادى در حرکت پانزده خرداد بودند، تا یکى دو ماه در حبس نگه داشتند . (19)
3 - بازداشتها و زندانها: زندان موقتشهربانى در واقع زندانى بود که جمع بیشترى در آنجا زندانى بودند; هم از علماى تهران و هم از علما و شخصیتهاى شهرستانهاى مختلف، که آنجا محلى بود که بازداشتیهاى آن شامل کسانى مىشد که بازجویى را پس داده یا مىخواستند با قرار آزاد شوند یا اینکه پرونده شان به دادگاه ارجاع شود . ما که به زندان موقتشهربانى رفتیم، دیدیم که چهل نفر آنجا زندانى هستند که با ما نه نفر، چهل و نه نفر شدیم . در زندان موقتشهربانى شخصیتهاى زیادى زندانى بودند . تا آنجایى که به یاد دارم، شهید بزرگوار آیتالله مطهرىرضى الله عنه شهید بزرگوار دانشمند محترم آقاى هاشمىنژاد و دو آقازاده مرحوم حاج شیخ عباس قمى محدث بزرگوار و معروف، آقاى اعتمادزاده یکى از وعاظ تهران و خطیب محترم و دانشمند آقاى فلسفى و از زنجان; امام جمعه زنجان و مرحوم طباطبایى قمى واعظ که او هم از سادات و داماد مرحوم حاج شیخ عباس قمى بود و ایشان از منبریهاى معروف بود .» (20)
4 - نفى خط انحراف: «ما اختلافاتى داشتیم البته در بین خود روحانیون - من همه مسائل را نمىتوانم بگویم - ولیکن بینشهاى مختلف وجود داشت . بعضى بینششان مثل شهید مطهرى بود . ایشان معتقد بودند که ما باید از حالا همه آنهایى را که یک نوع انحراف فکرى دارند کنار بگذاریم . حتى در مورد جریانات منافقین و موضعگیریهایى که آنها در زندان علیه آیت الله منتظرى و مرحوم آیت الله طالقانى و سایر روحانیون داشتند، اعلامیهاى تنظیم و قرار شد ما موضع خودمان را در مقابل آنان مشخص کنیم و آنها را محکوم کنیم . متاسفانه بسیارى، این فکر را نپسندیدند و آن اعلامیهاى هم که تنظیم شده بود، منتشر نشد . یا در ارتباط با جبهه ملى و نهضت آزادى اختلاف نظر بود . طرز فکر ما با طرز تفکر آنها نمىخواند . مرحوم مطهرى، بخصوص یک مقدار موضعگیرى داشت در مقابل اینها و بیشتر با جبهه ملى، ولى بعضى دوستان دیگر معتقد بودند که باید با اینها همکارى داشت .» (21)
5 - مطهرى در حسینیه ارشاد: «در زمان حاکمیت طاغوت و موج اشاعه فحشا و تباهى در ایران، تعدادى از متدینین متمول که عده قابل توجهى از آنها در شمال شهر تهران سکونت داشتند، به نظرشان رسید که خوب است محل مناسبى را براى تبلیغات اسلامى در نظر بگیرند و به فعالیت در این رابطه بپردازند . تنى چند از دوستان متمول مرحوم آیت الله شهید مطهرىرضى الله عنه در میان آن جمع بودند . این افراد در جلسات سیار مرحوم مطهرى شرکت مىکردند و تحتبرنامه ایشان بودند . قصد آنها این بود که محل مزبور ترجیحا مسجد نباشد تا خانمها و آقایان بتوانند در تمام ایام و همه حالات در آنجا شرکت کنند . از سوى دیگر محلى باشد که به اصطلاح داراى تالار سخنرانى و مجهز به امکانات صوتى و وسائل پیشرفته آن روز باشد تا قابلیت جذب افرادى را که به این جنبهها اهمیت مىدهند، داشته باشد . جاى مزبور با همت افراد یاد شده تاسیس و به نام «حسینیه ارشاد» نامگذارى شد . مرحوم شهید مطهرى در شمار کسانى بودند که در این حسینیه به طرح مباحثى در موضوعات مختلف پرداختند . شیوه ارائه مطالب آن مرحوم بسیار شفاف و مجاب کننده بود و در روشن کردن اذهان جوانان نسبتبه مسائل انقلاب نیز نقش تعیین کننده داشت . طولى نکشید که جلسات حسینیه بسیار پر جمعیت گردید . براى این که جلسات آنجا از تنوع سخنران برخوردار گردد، تصمیم بر این شد که از افرادى همچون دکتر شریعتى براى ایراد سخن، دعوت نمایند .» (22)
6 - جذب نسل جوان و روشنفکر: «حضرت امام رحمه الله با عنایتخاصى، موضوع ارتباط خود و حوزهها را با محیطهاى علمى، فرهنگى، دانشگاهى و نسل جوان در دستور کار قرار دادند و با ارسال نامه و پیام براى نشستها، کنفرانسها و اجتماعات آنان در اروپا، آمریکا و هندوستان و تکثیر و ارسال آن به داخل کشور و توزیع در دانشگاههاى داخل، عملا حوزه و روحانیت را با نسل جوان و طبقه روشنفکر متعهد پیوند زدند و آنان را درگیر مسایل فرهنگى، سیاسى و اجتماعى این نسل نو و پرقدرت نمودند . دانشگاهیان نیز وقتى جذبه و کشش خدایى حضرت امام رحمه الله را از قلب حوزههاى علوم اسلامى با تمام وجود و عواطف خود احساس کردند، به این کانون نور و آسمانى متمایل شده و روى آوردند . در این میان، نقش شاگردان ارزشمند و پرورش یافتگان مکتب امام رحمه الله، همچون آیات بزرگوار: مطهرى، مفتح، بهشتى، موسى صدر، سعیدى، هاشمى نژاد، دکتر باهنر و ... دیگر بزرگان در میان دانشگاهها و مجامع و محافل روشنفکرى و نسل جوان، بر کسى پوشیده نیست . آنان در کنار حرکت فراگیر امام، پاسخگوى سؤالات و نیازهاى فکرى، سیاسى و اعتقادى این قشر بودند .» (23)
7 - شعاع تاثیرگذارى مطهرى: «مدتى بعد از آن، به زندان بوشهر منتقل شدم . رئیس زندان، از شاگردان شهید آیت الله مطهرىقدس سره بود . بنابراین، با ما با احترام برخورد مىکرد و اتاق بهترى را در آنجا براى ما در نظر گرفت . زندان بوشهر در واقع یک خانه قدیمى بزرگ بود که وضع رقتبارى داشت . من در یکى از اتاقها با یک قاتل تبعیدى همنشین بودم ! ظواهر اتاق خوب بود و از یک پتو به عنوان فرش در آنجا استفاده مىشد . سه - چهار روز بعد رئیس زندان ما را صدا کرد و گفت: «عدهاى زندانى در اتاق روبرو هستند و به من گفتند: این آشیخ بیاید پیش ما . من هم راحتى شما را مىخواهم، هر جا راحتترید، مىتوانید اقامت کنید .» من عرض کردم: «آنها چه کارهاند؟» گفت: «فرقى نمىکند، آن آقا قاتل بود و اینها قاچاقچى!» من سرى به اتاق جدید زدم و احساس کردم ساکنین آن، اهل نماز و دعا و روزه هستند . اینجا بود که موافقت کردم همنشین قاچاقچىهاى تبعیدى باشم! معتقدم که همین حضرات قاچاقچى سهم بسزایى در تهیه کتاب آیاتالاحکام دارند ! من هر بار که مىخواستم در امور روزمره به آنها کمک کنم - مثلا سبزى خوردن را پاک کنم - مىگفتند: «نه، تو به کارت برس .» من هم مجدانه به کار تدوین آیاتالاحکام پرداختم و تمام وقتم به این کار مصرف مىشد . انصافا کار پربرکتى بود .» (24)
8 - موضعگیرى در قبال دولتبازرگان: «راجع به دولت موقتیادم استیک تعبیرى مرحوم شهید مطهرى مىکرد، مىگفت: هر دولتى یک اسمى دارد، یک دولت اسم خودش را دولت آشتى ملى گذاشته بود . حالا من عین جمله ایشان را یادم نیست ولى مضمون آن، این بود که ایشان مىگفت اگر یک اسم بخواهند براى این دولت موقتبگذارند باید بگذارند دولتبىعرضهها . یک هم چنین تعبیرى مىکرد ایشان، همیشه اعتراض داشتبه دولت موقت . البته شدت و ضعف داشت، بعضى این طور بودند . در قبل از انقلاب هم ایشان روى اینها خیلى حساسیت و موضعگیرى داشت، روى منافقین خیلى موضعگیرى داشت . مرحوم شهید مطهرى که اصل جامعه روحانیت هم ایشان بود و مرحوم شهید بهشتى و روى اینها خیلى حساب مىشد، در جامعه خیلى حساسیت روى اینها داشتند و در مورد هر فردى که یک نوع انحراف فکرى از اسلام اصیل داشت، ایشان حساسیت داشت . روى گروه فرقان حساسیت داشت . یادم هست جلسهاى داشتیم که ایشان جزوه اینها را آورده بود و مىگفت: اینها آخر ما را مىکشند و نابود مىکنند; خطر، اینها هستند . در مورد منافقین هم مىگفت: خطر اینها هستند، ما از دشمن خارجى نباید زیاد بترسیم . در این مسائل جامعه روحانیت هماهنگى داشت، در عین حالى که خیلى هماهنگ نبود با دولت موقت . (25)
نکته پایانى
ظاهرا با طرح خاطرات و دیدگاههاى برخى از همرزمان شهید، دیگر شبههاى در مبارز بودن مطهرى باقى نمانده باشد . ولى شاید تحلیلى که جناب آقاى رفسنجانى از مطهرى ارائه مىکند، مىتواند دلیل متقن دیگرى بر مبارز بودن معلم شهید باشد: «شاید بى جهت هم نبود که ایشان (مطهرى) اولین شهید از میان ما بود . با توجه به اینکه همه مىدانند ایشان فرد هیجانى، پرخاشگر، غوغا آفرین نبود، بلکه آرام و متین و شمرده حرکت مىکرد، طبعا دیرتر نیز باید مورد توجه دشمن قرار بگیرد، اما اینکه اول سراغ ایشان رفتند، نشانه شناخت دقیق دشمنان از ایشان و همینطور عمق کارشان بود . بنابراین، دشمنان وقتى تصمیم گرفتند حرکت انقلاب را بى محتوا کنند، اولین کسى را که مىبایستى مىزدند، ایشان بود . مطهرى به مثابه اولین خاکریز و اولین دیوار اسلام در نظر دشمنان جلوهگر شده بود و طبعا همه تلاششان متوجه شکستن این سد عظیم بود ... با شهادت آقاى مطهرى، نفاق و شرک و کفر و الحاد و به طور کلى استکبار از این جنایتخشنود شد، اما براى ما این اثر را داشت که ملت و جامعه ما را بیدار کرد . اهداف مطهرى را خون و کتابها و گفتههایش به انجام مىرسانند . بنابراین، شهید مطهرى استوانه انقلاب و شاگرد بسیار فهمیدهاى براى امام و آیینه بسیار خوبى براى انتقال افکار امام و واسطه خوبى براى انتقال اسلام به مردم بود و امروز هم خون و آثارش ترکیب بسیار مقدسى براى تداوم انقلاب است .» (26)
پىنوشت:
1) عضو هیات علمى پژوهشکده تحقیقات اسلامى و مدرس دانشگاه .
2) حمیدرضا سید ناصرى و امیر ستوده، پارهاى از خورشید، ذکر، تهران، 1378، ص 432 .
3) همان، صص 498 - 489 .
4) محمد رضا احمدى، خاطرات آیت الله طاهرى خرم آبادى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1377، ج 1، ص 305 .
5) علىاکبر محتشمى، خاطرات سید علىاکبر محتشمى، سازمان تبلیغات اسلامى، تهران، 1376، ص 121 .
6) محمدرضااحمدى، پیشین، ص 113 .
7) على پناهى، خاطرات مرحوم حجةالاسلام موحدى ساوجى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1381، ص 115 .
8) محمد یزدى، خاطرات آیت الله محمد یزدى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1380، ص 207 .
9) على پناهى، پیشین، ص 210 .
10) محسن هاشمى، هاشمى رفسنجانى: دوران مبارزه نشر ذره، تهران، 1376، ص 113 .
11) حمیدرضا سید ناصرى و امیر رضا ستوده، پیشین، ص 253 (خاطرات سید حسن طاهرى خرم آبادى) .
12) همان (خاطرات مقام معظم رهبرى از شهیدمطهرى) .
13) محسن هاشمى، پیشین، ص 313 .
14) همان، ص 131 .
15) محمد یزدى، پیشین، ص 248 .
16) همان، ص 180 .
17) على پناهى، پیشین، ص 202 .
18) محمد رضا احمدى، پیشین، ص 318 .
19) همان، ص 232 .
20) على پناهى، پیشین، ص 78 .
21) حمید روحانى، خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، تهران، 1376، ص 100 .
22) محمد یزدى، پیشین، ص 224 .
23) علىاکبر محتشمى، پیشین، ص 141 .
24) محمد یزدى، پیشین، ص 111 .
25) حمید روحانى، پیشین، ص 137 .
26) حمیدرضا سید ناصرى و امیر رضا ستوده، پیشین، ص 529 .