طی چند دهه اخیر، سیاست خارجی چین و ایران از توزیع قدرت در نظام بین الملل، هژمونی خواهی و یک جانبه گرایی قدرت مسلط انتقاد داشته اند، اما واکنش جامعه بین الملل نسبت به این دو کشور یکسان نبوده است. مسئله پژوهش حاضر این است که در عین نگرش انتقادی دو کشور به توزیع قدرت و نگرانی از رویکرد سلطه طلبی و یک جانبه گرایی قدرت مسلط، چه تفاوت های بین سیاست خارجی چین و ایران، در مورد مفهوم قدرت و فرایند قدرت یابی، نظم موجود، قدرت هژمون و موازنه گرایی در برابر آن بوده است که منجر به واکنش متفاوت در برابر آن ها شده است. بر اساس یافته های پژوهش هرچند این دو کشور نسبت به توزیع قدرت و یک جانبه گرایی قدرت مسلط ناخرسند بوده اند، اما سیاست خارجی چین بر اساس نگرش انتقادی نرم (درون سیستمی)، با ماهیت ضد هژمونیک غیرمستقیم و پیگیری منابع مختلف قدرت (سخت و نرم) شکل گرفته است، درحالی که سیاست خارجی ایران در طی این سال ها بر نگرش انتقادی – انقلابی، رویکرد مقابله جویانه یا ضدهژمونیک مستقیم و منابع سخت افزاری قدرت استوار بوده است. روش پژوهش در این نوشتار، توصیفی – تحلیلی با استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی است.