آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

موضوع «حضانت‏» یکى از مباحث پیچیده حقوق خانواده مى‏باشد و با وجود مطالعات گسترده پیرامون آن از سوى حقوقدانان، هنوز مسائلى از آن ناشناخته مانده است . نگارنده در این نوشتار ضمن پاسخگویى به برخى از چالشهاى موجود در امر «حضانت‏» عمدتا به کاستى‏ها و نارسایى‏هاى قواعد و مقررات مربوط به آن با تکیه بر فقه و قانون مدنى پرداخته است .

متن

مقدمه
هنگامى که اساس خانواده به هم مى‏ریزد و کانون جوشان مهر و محبت‏به جایگاهى براى گروکشى و انتقام‏گیرى از یکدیگر تبدیل مى‏گردد، یا زمانى که مرگ گریبان یکى از والدین را مى‏گیرد، مهمترین چالش پیش‏روى خانواده سرنوشت کودکان مى‏باشد; کودکان را به چه کسى باید سپرد؟ شرایط سرپرست چیست؟ شکى نیست که قانون مدنى ایران بویژه در بخش احوال شخصیه از فقه امامیه الهام گرفته است و تردیدى وجود ندارد که علوم اهل بیت علیهم السلام با تلاشهاى پى‏گیر و مجدانه فقهاى شیعه همچون چراغى پر فروغ در میان نظامهاى حقوقى جهان نور افشانى مى‏کند . با این حال، در اثر روند زمان و پیدایش فن‏آورى و موضوعات جدید که سست‏شدن بنیان خانواده‏ها و سرانجام جدایى بین زن و مرد را به دنبال داشته است، مساله سرپرستى کودکان اهمیت ویژه‏ایى پیدا مى‏کند . در این مقاله، سعى شده است تا «حضانت‏» در نظام حقوقى ایران و اسلام مورد بررسى قرار گیرد و احیانا اشکالاتى که در زمینه مقررات مربوط به حضانت از جمله مقررات موجود در باب دوم از کتاب هشتم قانون مدنى به چشم مى‏خورد استخراج گردد .
مفهوم لغوى حضانت
حضانت‏به معناى نگهدارى چیزى مى‏باشد; همچون پرنده‏ایى که از تخمهایش در زیر بال خود نگهدارى مى‏کند «و حضن الطائر بیضه یحضنه‏» (2) و به زنى که سرپرستى طفل بر عهده اوست، حاضنه اطلاق مى‏شود «و حاضنة الصبى: التى تقوم علیه فى تربیته‏» (3)
مفهوم فقهى حضانت
از تعریف فقهاء در مورد حضانت مى‏توان گفت که مفهوم فقهى آن از معناى لغوى دور نشده است . شهید ثانى در تعریف حضانت مى‏گوید:
حضانت‏به فتح حا، سرپرستى بر طفل و دیوانه و انجام آنچه که به مصلحت وى است از قبیل نگهدارى و گذاردن در رختخواب و برداشتن و شستن لباس او و مانند آن مى‏باشد . (4)
دکتر وهبه الزحیلى در تعریف حضانت مى‏نویسد: حضانت، شرعا تربیت فرزند به دست کسى است که حق حضانت از آن اوست . و یا به تربیت و نگهدارى کسى مانند کودک خردسال و بزرگسال دیوانه‏اى که به خاطر درک ضعیف، به تنهایى نمى‏تواند امورش را اداره کند - حضانت گفته مى‏شود - . به این صورت که شؤون آنها را رعایت کرده و تدبیر طعام و لباس و خواب و نظافت و شستشوى آنان و لباسشان و مانند آن را در سن معین عهده‏دار شود . (5)
مفهوم حقوقى حضانت
قانون تعریفى از «حضانت‏» ارائه نداده است، حتى قانون مدنى که بیشترین مباحث‏حضانت را مطرح کرده است نیز از کنار آن گذشته است . به عقیده برخى از حقوقدانان حضانت عبارت است از:
«اقتدارى که قانون به منظور نگهدارى و تربیت اطفال به پدر و مادر آنان اعطا کرده است .» (6)
بدین ترتیب ملاحظه مى‏شود که در تعریف «حضانت‏» دو عنصر دیده مى‏شود یکى نگهدارى و دیگرى تربیت . از این رو نباید گمان کرد که واژه «سرپرست‏» مترادف با «حضانت‏» نیست‏بلکه با مفهوم «نگهدارى‏» نیز مطابقت دارد; چرا که «نگهدارى‏» یکى از عناصر حضانت است نه تمام آن، عنصر دیگر حضانت، «تربیت‏» است، به همین سبب عنوان «سرپرستى‏» در تمام ابعادش شامل هر دو عنصر حضانت مى‏شود . چگونه مى‏توان در مورد کسى که صرفا به «نگهدارى‏» طفل مبادرت مى‏کند و به مسائل «تربیتى‏» وى بى توجه است «حاضنه‏» اطلاق کرد؟ بدین جهت‏برخى از حقوقدانان کفالت (سرپرستى) را به عنوان مترادف «حضانت‏» در صدر عنوان بحث آورده‏اند . (7) و عنوان بحث‏حضانت در قانون مدنى نیز در «نگاهدارى و تربیت اطفال‏» مى‏باشد .
ماهیت‏حقوقى حضانت
آیا حضانت‏حق است‏یا تکلیف و یا هر دو؟
اگر حضانت را مطلقا حق بدانیم در آن صورت والدین در اعمال آن مختار خواهند بود و تعهدى در قبال اطفال نخواهند داشت، البته برخى، حضانت را حقى نه براى والدین، بلکه براى صغیر قلمداد کرده‏اند (8) که در واقع، همان تکلیف براى والدین خواهد بود .
و اگر حضانت را مطلقا حکم قانونگذار یا تکالیف ناشى از این حکم بدانیم، حضانت در زمره احکام یا قوانین امرى قرار مى‏گیرد و کسى که سرپرستى طفل بر او مقرر شده نمى‏تواند از این تکلیف، شانه خالى کند و یا اجراى آن را محدود سازد و یا به دیگرى واگذارد .
بسیارى از حقوقدانان با توجه به ماده 1168 ق . م که مى‏گوید:
«نگاهدارى اطفال هم حق و هم تکلیف ابوین است‏»
حضانت را دو وجهى دانستند به این معنى که هم چهره‏ایى از حق دارد و هم چهره‏ایى‏ازتکلیف . (9)
حق است‏به دلیل اختیاراتى که به سرپرست طفل مى‏دهد و حق تقدمى را که براى او به وجود مى‏آورد . از این رو ماده 1175 ق . م مى‏گوید: «طفل را نمى‏توان از ابوین و یا از پدر و یا از مادرى که حضانت‏با اوست گرفت مگر در صورت وجود علت قانونى .»
و تکلیف است‏به جهت این که هدف از ایجاد آن حفظ حقوق عمومى بویژه رعایت مصلحت کودک است . و در همین راستا ماده 1172 ق . م مقرر مى‏دارد:
«هیچ یک از ابوین حق ندارند در مدتى که حضانت طفل به عهده آنهاست از نگهدارى او امتناع کنند، در صورت امتناع یکى از ابوین حاکم باید به تقاضاى دیگرى یا تقاضاى قیم یا یکى از اقربا و یا به تقاضاى مدعى العموم نگهدارى طفل را به هر یک از ابوین که حضانت‏به عهده اوست الزام کند و در صورتى که الزام ممکن یا مؤثر نباشد حضانت را به خرج پدر و هرگاه پدر فوت شده باشد به خرج مادر تامین کند .»
به عقیده برخى از حقوقدانان، سابقه تاریخى قانون مدنى و برخى از مواد آن (مواد 1168 و 1172 و 1184 تا 1188) به خوبى مبین آن است که قانونگذار در تنظیم روابط پدر و مادر و فرزندان که مصالح اجتماعى قوانین را اداره مى‏کند به شکلى دست‏به تدوین مواد زده است که همه چیز رنگ «تکلیف‏» دارد و اگر بعضا از «حق‏» صحبت مى‏شود منظور توانایى است که قانون براى اجراى تکالیف خویش به پدر و مادر در برابر دیگران اعطا کرده است . به همین قیاس، آنچه در ماده 1168 ق . م . آمده است نباید ما را به این تصور وا دارد که قانونگذار دچار تردید و تناقض‏گویى شده است‏بلکه باید گفت که نگاهدارى از کودک در زمره تکالیف پدر و مادر است، ولى چون اجراى هر تکلیف مستلزم داشتن اختیار است، پدر و مادر حق دارند تا آنچه را به عهده دارند انجام دهند و از سایرین بخواهند تا مانع اجراى وظیفه آنان نشوند و به لوازم آن گردن نهند . (10)
ماهیت فقهى حضانت
مشهور فقها معتقدند که از ناحیه مادر، «حضانت‏» تکلیف نیست‏بلکه صرفا یک حق است . (11)
علاوه بر این که، تکلیفى بودن عمل آثار و نتایجى از قبیل عدم جواز امتناع، جواز اجبار بر عمل، عدم جواز انتقال و واگذارى را در پى دارد که فقها به این نتایج ملتزم نشده‏اند . (12)
و نیز کمیسیون استفتائات شوراى عالى قضایى در پاسخ به سؤالى، به عدم امکان الزام مادر به حضانت راى داده است که متن پاسخ به شرح ذیل است:
«چنانچه زوجه، حاضر به قبول حضانت‏به طور مجانى یا در برابر اجرت المثل یا کمتر از آن باشد در این صورت مادر احق و اولى به حضانت است از هر کس دیگر حتى از جد پدرى، گرچه ازدواج هم کرده باشد و اجرت حضانت و نفقه و کسوت طفل از مال پدر پرداخت‏خواهد شد و هرگاه در فرض فوق، زوجه نیز غیرمامون باشد یا از قبول حضانت امتناع کند و یا بیشتر از دیگران اجرت بخواهد در این صورت مادر را نمى‏شود الزام به حضانت نمود .» (13)
تکلیف نبودن حضانت از ناحیه مادر مستند روایى نیز دارد: «المراة احق بالولد الى ان یبلغ سبع سنین الا ان تشاء المراة‏» (14) ; زن - مادر - تا هفت‏سال براى سرپرستى فرزند، - از دیگران - سزاوارترست جز آن که بخواهد [به دیگرى واگذارد . ]
فلسفه حضانت
از کلمات فقها و حقوقدانان این گونه استنباط مى‏شود که مهمترین فلسفه نگاهدارى کودک، رعایت غبطه و مصلحت وى است; براى مثال یکى از حقوقدانان مى‏گوید:
کودک از زمان تولد به کسى احتیاج دارد تا نسبت‏به تربیت، رشد، نگهدارى و انجام کارهایش اقدام کند تا زمانى که بى‏نیاز شود و سزاوارترین مردم نسبت‏به حضانت، مادرش مى‏باشد، براى این که وى از همه نسبت‏به کودک مهربانتر است و از همه تواناتر، پس در درجه اول حق حضانت‏براى مادر ثابت است و بعد از مادر، زنان محارم کودک و خویش نزدیکتر طبعا مقدم خواهند بود .
چون ملاک حضانت اعمال مهربانى، شفقت، نگهدارى و تربیت نیکو بوده است، از این رو مادر را سزاوارتر دانسته است . (15)
از استدلال برخى از فقها (16) پیرامون اصل وجوب حضانت‏به اطلاق آیه کریمه «لاتضار والدة بولدها» (17)
نیز مى‏توان این معنى را استنباط کرد با این بیان که دور کردن طفل از دامن پرمهر مادر، ضرر به کودک است و اطلاق آیه آن را در بر مى‏گیرد .
شهید ثانى مى‏فرمایند: «. . . و هى بالانثى الیق منها بالرجل لمزید شفقتها و خلقها المعد لذلک بالاصل‏» (18)
زن براى حضانت، از مرد شایسته‏تر است، به جهت آن که مهربانى زن بیشتر است و نیز خلقت اصلى زن به گونه‏ایست که آماده پرورش و نگهدارى است .
صاحب جواهر، در مورد علت فتواى مشهور مبنى بر اولویت‏حضانت نگهدارى فرزندان ذکور تا 2 سال و فرزندان اناث تا 7 سال از سوى مادر، مى‏نویسد: «اذا الوالد انسب بتربیة الذکر و تادیبه کما ان الوالدة انسب بتربیة الانثى و تادیبها» (19)
زیرا پدر نسبت‏به تربیت پسر و مادر براى تربیت دختر، سزاوارتر است .
بنابراین با توجه به مجموعه این مطالب، مى‏توان گفت که هدف اصلى از حضانت، نگهداشت مصلحت کودک است . و در حقیقت از نظر شرعى در حضانت‏به گونه‏اى هماهنگى با طبیعت صورت گرفته است . (20)
اشخاص صالح جهت‏حضانت
الف) پدر و مادر
به موجب ماده 1168 قانون مدنى حضانت کودک حق و تکلیف والدین مى‏باشد . از نظر فقهى نیز شکى نیست که حضانت‏حق انحصارى والدین مى‏باشد، گرچه در تکلیف بودن آن از ناحیه مادر تشکیک شده است، با این حال، حق والدین مطلق نیست و در صورتى که دادگاه به این تشخیص برسد که ماندن طفل کنار خانواده، به سلامت و تربیت وى لطمه مى‏زند و به مصلحتش نیست، مى‏تواند در مورد حضانت او تصمیم دیگرى اتخاذ کند . در جهت تامین همین هدف، قانون‏گذار در ماده 1173 ق . م مقرر داشت:
«هرگاه در اثر عدم مواظبت‏یا انحطاط اخلاقى پدر یا مادرى که طفل تحت‏حضانت اوست، صحت جسمانى یا تربیت اخلاقى طفل در معرض خطر باشد، محکمه مى‏تواند به تقاضاى اقرباى طفل یا به تقاضاى قیم او یا به تقاضاى مدعى العموم هر تصمیم را که براى حضانت طفل مقتضى بداند اتخاذ کند .»
در کلمات فقها نیز مى‏توان نشانه‏هایى از مساله یاد شده را به دست آورد، آن جا که از شرط بودن عدالت و یا شرط نبودن آن در سرپرست‏بحث مى‏کنند . برخى از فقها عدالت را در سرپرست لازم دانسته‏اند; همچون شیخ طوسى، (21) علامه حلى، (22) صاحب حدائق (23) .
بعضى نیز عدالت را معتبر نمى‏دانند و چنین استدلال مى‏کنند که نگهدارى کودک از مهربانى مادر سرچشمه مى‏گیرد و ربطى به عدالت ندارد; مانند فخر المحققین (24) ، صاحب جواهر (25) .
و بالاخره شمارى نیز فاسق نبودن را شرط دانسته‏اند، نه عدالت را; مانند شهید ثانى . (26)
به عقیده برخى از نویسندگان، از مجموع سخنان فوق روشن مى‏شود که عدالت و عدم آن مستند به نص خاصى نیست‏بلکه فقها در پذیرش و عدم پذیرش عدالت‏بیشتر به فلسفه حضانت نظر داشتند . (27) و همان گونه که از مفهوم حضانت استفاده شد دو عنصر در آن وجود دارد یکى نگهدارى و دیگرى تربیت . بنابراین چگونه مى‏توان طفل معصوم را در اختیار پدر و مادرى فاقد اخلاق پسندیده و بى‏قید قرارداد و از حق بودن حضانت‏براى والدین صحبت کرد؟
البته همان گونه که برخى از حقوقدانان اشاره کرده‏اند، نباید گمان کرد که پدر و مادر ماموران دولت مى‏باشند تا هرگاه دادگاه بخواهد بتواند کودک را از کانون خانواده جدا کند . (28) به همین خاطر ماده 1175 ق . م در بیان همین امر و جلوگیرى از سوء استفاده دادگاه در مصلحت اندیشى براى کودک اعلام مى‏کند:
«طفل را نمى‏توان، از ابوین و یا از پدر و مادرى که حضانت‏با اوست گرفت مگر در صورت وجود علت قانونى .»
ب) جد پدرى
شکى نیست که جد پدرى نیز در کنار پدر بر طفل صغیر ولایت قهرى دارد . در همین ارتباط ماده 1180 ق . م مى‏گوید:
«طفل صغیر تحت ولایت قهرى پدر و جدپدرى خود مى‏باشد . . .»
حال باید دید، آیا پدر بزرگى که به حکم قانون بر صغیر ولایت دارد حضانت او را نیز عهده‏دار است؟ البته معلوم است که این سؤال در جایى است که پدر و مادر وفات یافته باشند یا به دلیلى همچون خیانت‏یا ناتوانى در اداره امور صغیر، حق حضانت آنها از بین رفته باشد . مى‏دانیم در حالى که «حضانت‏» ناظر به نگهدارى و تربیت طفل مى‏باشد، «ولایت‏» مربوط به نظارت بر اموال و ازدواج است، هر چند برخى از فقها از «حضانت‏» نیز به نوعى «ولایت‏» تعبیر کرده‏اند; (29) لکن، اطلاق «ولایت‏» بر «حضانت‏» با «ولایت‏» اصطلاحى که بیان شد فرق دارد . گرچه بین حضانت و ولایت رابطه مستقیم وجود دارد، به این معنى که میزان توان مالى کودک و چگونگى مصرف آن در کیفیت‏حضانت، اثر مستقیم مى‏گذارد، ولى با وجود این نمى‏توان «حضانت‏» را تابعى از «ولایت‏» دانست تا گفته شود «حضانت‏» جد نیز مانند «ولایت‏» او مى‏تواند در عرض حضانت پدر و مادر مطرح شود .
برخى از فقها معتقدند که پس از فوت پدر و مادر، حضانت‏با جد پدرى است . (30) مهمترین استدلال بیانى است از صاحب جواهر که مى‏فرماید:
به جهت آنکه اصل حضانت از براى پدر است; چرا که فرزند متعلق به وى است و در صورت وجود مادر حق حضانت از پدر به مادر منتقل مى‏شود به دلیل نص و اجماع . بنابراین اگر حضانت پدر و مادر هر دو منتفى شود، حضانت‏به پدر پدر (جد) مى‏رسد; چرا که وى (جد) نیز پدر مى‏باشد و فرزند از آن وى نیز هست . پس همان طورى که در امور مالیه ولایت دارد در حضانت نیز ولایت دارد . (31)
در مقابل، برخى دیگر از فقها، این استدلال را نپذیرفتند و مى‏گویند جد پدرى نیز در باب حضانت از طفل در زمره سایر خویشان است (32) . این عده در رد استدلال قائلین به حق حضانت‏براى جد پدرى مى‏گویند: اگر این جهت موجب تقدیم باشد، هر آینه اقتضاء مى‏کند جد مادرى را تقدیم کنیم; چرا که وى نیز به منزله مادر است . (33)
برخى دیگر نیز این گونه استدلال نموده‏اند که آوردن اجداد پدرى در زمره پدر و مادر امرى است‏خلاف اصل که از طریق شارع جعل شده . بنابراین در موارد خلاف اصل تنها به قدر متیقن اکتفا خواهد شد . (34)
به عقیده برخى از حقوقدانان، تردید فقیهان به نویسندگان قانون مدنى هم سرایت کرده است; چرا که به موجب ماده 1188 ق . م: «هر یک از پدر و جد پدرى بعد از وفات دیگرى مى‏تواند براى اولاد خود که تحت ولایت او مى‏باشد وصى معین کند تا بعد از فوت خود در نگهدارى و تربیت آنها مواظبت کرده و اموال آنها را اداره کند .»
نه تنها نواده‏ها، اولاد جد پدرى خوانده شده‏اند، دادن اختیار تعیین وصى براى حضانت از طفل نشان مى‏دهد که جد پدرى نیز مانند پدر حق حضانت دارد و الا چگونه مى‏توان گفت که فاقد حق معطى آن باشد؟
و از سوى دیگر اطلاق ماده 1173 ق . م: «هرگاه در اثر عدم مواظبت‏یا انحطاط اخلاقى پدر یا مادرى که طفل تحت‏حضانت اوست صحت جسمانى و یا تربیت اخلاقى طفل در معرض خطر باشد، محکمه مى‏تواند به تقاضاى اقرباى طفل یا به تقاضاى قیم او یا به تقاضاى رئیس حوزه قضایى هر تصمیمى را که براى حضانت طفل مقتضى بداند اتخاذ کند . . .» به این معنى است که با سقوط ولایت پدر و مادر، دادگاه در انتخاب کسى که عهده‏دار حضانت مى‏شود آزاد است و جد پدرى حق تقدمى در این باره ندارد . (35) و این دو ماده با یکدیگر متعارضند .
برخى از حقوقدانان در مقام جمع بین این دو ماده مى‏گویند: به نظر مى‏رسد که هرگاه پدر و مادر طفلى بمیرند، حضانت از طفل با ولى قهرى او یعنى جد پدرى است (م 1188 ق . م) و اگر بین زن و مرد جدایى بیفتد یا در موردى که تغییر در وضع حضانت طفل ضرورى باشد، دادگاه باید مصلحت طفل را بر همه چیز مقدم بدارد و ناچار نیست که حق جد پدرى را به حساب آورد (م 1173 ق . م).
در واقع، ایشان سبب و مورد از بین رفتن حق حضانت را عاملى جهت توجیه اتخاذ مواضع دو گانه در دو ماده فوق‏الذکر مى‏دانند . اما به نظر مى‏رسد سبب زوال حق حضانت پدر و مادر نمى‏تواند وجه تمایز تلقى شود . این که پدر و مادر بمیرند یا آن که لاحیت‏حضانت را از دست‏بدهند در این جهت فرق نمى‏کند، مهم از بین رفتن حق حضانت پدر و مادر است‏حال به هر دلیلى که باشد .
اولویت پدر و مادر در حضانت
تا زمانى که کانون خانواده سیر طبیعى خود را طى مى‏کند و فرزندان در کنار پدر و مادر خویش زندگى مى‏کنند نگهدارى و تربیت طفل حق و تکلیف مشترک آنان است (م 1168 ق . م) و زن و شوهر مکلف به تشیید مبانى خانواده‏اند (م 1104 ق . م) چنانکه والدین در حدود تادیب، حق تنبیه کودک را دارند (م 1179 ق . م) با این حال ممکن است در چگونگى مواظبت از کودک و تربیت او اختلاف سلیقه ایجاد شود، یا کانون گرم خانواده از هم پاشیده شود و بین زن و مرد جدایى بیفتد، در این صورت تکلیف و حق مشترک حضانت کودک بر عهده کدام یک از والدین است؟ براى این منظور قانونگذار در ماده 1169 ق . م مقرر داشته است:
«براى نگهدارى طفل، مادر تا دو سال از تاریخ ولادت او اولویت‏خواهد داشت . پس از انقضاء این مدت حضانت‏با پدر است مگر نسبت‏به اطفال اناث که تا سال هفتم حضانت آنها با مادر خواهد بود .»
هم اکنون که در حال تدوین این سطور هستیم کمیسیون حقوقى و قضایى مجلس شور دوم طرحى را تصویب کرده است و بزودى در صحن علنى مجلس به بحث گذاشته خواهد شد که به موجب آن، حضانت فرزندان اعم از ذکور و اناث تا 7 سال بر عهده مادر باشد و پس از 7 سال این دادگاه خواهد بود که در مورد سرپرستى فرزندان تصمیم خواهد گرفت . (36)
در این که مادر تا دو سال حق حضانت دارد اختلافى نیست تمام کلام و اختلاف در بعد از انقضاى دو سال مى‏باشد که آن هم مولود اختلاف روایات وارده مى‏باشد . اخبارى که لسان برخى از آنها بدون تفصیل و فرق گذاشتن بین پسر و دختر مبین آن است که مادر تا مادامى که ازدواج نکرده، به حضانت طفل سزاوارتر است . و در بعضى از اخبار، مادر تا 7 سال مقدم است و بالاخره برخى دیگر تا 9 سال را گفته‏اند و در تعدادى از روایات آمده است که پدر مقدم است . فقهایى که بین دختر و پسر تفصیل داده‏اند خواسته‏اند به نحوى این اخبار متعارض را جمع کنند و عمدتا اخبارى که به 7 سال اشاره دارند را به خاطر کثرت ترجیح داده‏اند . (37)
ممکن است پدر یا مادر فوت کرده باشند در این صورت ماده 1171 ق . م مى‏گوید:
«در صورت فوت یکى از ابوین حضانت طفل با آن که زنده است‏خواهد بود هر چند متوفى پدر طفل بوده و براى او قیم معین کرده باشد .»
این حکم در موردى هم که پس از فوت پدر ولایت‏به جد پدرى مى‏رسد قابل اجراست، البته در متن ماده، واژه «قیم‏» مسامحة بکار رفته است; چرا که قیم را دادگاه تعیین مى‏کند نه پدر و آنچه پدر تعیین مى‏کند «وصى‏» است . بنابراین مراد از «قیم‏» در ماده فوق، «وصى‏» است .
ماده واحده قانون واگذارى حق حضانت فرزندان صغیر یا محجور به مادران آنها مصوب 8 دى ماه 1360 نیز حضانت کودک یا محجورى را که پدر ندارد بر عهده مادر قرار مى‏دهد، خواه محجور پیش از فوت پدر در ولایت او باشد یا حجر بعد از بلوغ و رشد، یعنى پایان ولایت، عارض شود .
موانع حضانت
قانون مدنى در ماده 1170 مى‏گوید:
«اگر مادر در مدتى که حضانت طفل با اوست مبتلا به جنون شود یا به دیگرى شوهر کند حق حضانت‏با پدر خواهد بود .»
ماده فوق از جهاتى قابل بحث و بررسى است: اولا در این ماده صرفا از جنون و ازدواج مادر به عنوان موانع یاد شده، ولى به موانع دیگر از جمله «کفر» اشاره‏اى نشده است در حالى که فقها به آن تصریح کرده‏اند . (38) چنانکه برخى از حقوقدانان نیز معتقدند هر چند قانون در این مورد ساکت است، اما با توجه به فقه امامیه، اصل 167 قانون اساسى، ماده 3 قانون آیین دادرسى مدنى مصوب 1379، ماده 597 قانون مجازات اسلامى و ملاک برخى از مواد قانونى مدنى مى‏توان گفت «کفر» نیز از موانع مى‏باشد . (39)
ثانیا آنچه در ماده 1170 ق . م آمده است صرفا دو مورد از موانع حضانت مادر است، اما به موانع اعمال حق حضانت پدر، اشاره‏اى نشده است، در حالى که «جنونى‏» که در این ماده آمده است و نیز «کفر» و برخى موارد دیگر، در کتب فقهى به عنوان موانع مشترک بین پدر و مادر شمرده شده‏اند . (40)
حقوقدانان نیز در شرح ماده 1170 ق . م موانع حضانت را مختص به مادر ندانسته و حکم ماده مذکور را در مورد جنون پدر نیز جارى دانسته‏اند . (41)
در اصلاحى که نسبت‏به ماده 1173 ق . م در سال 1376 به عمل آمد، مصادیق عدم مواظبت و یا انحطاط اخلاقى براى هر یک از والدین ذکر شده است، اما نسبت‏به اشتراک پدر و مادر در موانع حضانت (جنون و کفر) سخنى به میان نیامده است .
ثالثا آیا موارد مذکور در ماده 1170 ق . م مانع اجراى حق هستند یا عامل سقوط حق؟
اگر از موانع تلقى شوند به این معنى خواهد بود که پس از زوال مانع مى‏توان به اعاده حق امیدوار بود در حالى که اگر از عوامل سقوط تلقى شوند چنین امرى ممکن نخواهد بود . در فقه، مشهور فقها قائل به بازگشت‏حق حضانت، در صورت زوال مانع مى‏باشند . (42)
با لحاظ مطالب سه گانه یاد شده، لزوم اصلاح ماده 1170 ق . م جهت رفع اشکال خلاء و سکوت آن، ضرورى جلوه مى‏کند . بویژه آن که هم اکنون کمیسیون حقوقى و قضایى مجلس طرح اصلاح موادى از قانون مدنى از جمله ماده 1169ق . م که به اولویت نگهدارى مربوط است را در دست‏بررسى دارد .
برخى از حقوقدانان با تقسیم موانع، به موارد مصرح در قانون و موانعى که به ارزیابى دادگاه نیاز دارد، در مورد اخیر به ماده 1173 ق . م اشاره کرده و گفته‏اند: این دادگاه خواهد بود که تشخیص خواهد داد آیا طفل در معرض خطر صحت جسمانى و تربیت اخلاقى قرار گرفته است‏یا خیر؟ این عده بر این باورند که وجود چنین خطرى تنها سبب باز ستاندن طفل از پدر و مادر نالایق نیست‏بلکه مانع از سپردن کودک به آنان نیز هست (43) . به نظر مى‏رسد با اصلاحیه 1376 مجلس شوراى اسلامى و تعیین مصادیق عدم مواظبت و یا انحطاط اخلاقى در ماده 1173 ق . م مبناى تقسیم مذکور از بین خواهد رفت; چرا که با تعیین مصادیق در ماده فوق، دیگر تعیین مصادیق به ارزیابى دادگاه منوط نخواهد بودو دادرسى صرفا مى‏بایستى در چهارچوب مصادیق مصرح در ماده 1173 ق . م اقدام به صدور حکم کند .
مجلس شوراى اسلامى، موارد ذیل را از مصادیق عدم مواظبت و یا انحطاط اخلاقى دانسته است . ماده 1173 ق . م مى‏گوید:
«. . . 1- اعتیاد زیان‏آور به الکل، مواد مخدر و قمار .
2- اشتهار به فساد اخلاق و فحشا .
3- ابتلا به بیماریهاى روانى با تشخیص پزشکى قانونى .
4- سوء استفاده از طفل یااجبار او به ورود در مشاغل ضد اخلاقى مانند فساد و فحشا، تکدى‏گرى و قاچاق .
5 . تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف .»
مباشرت در حضانت
آیا مباشرت در حضانت ضرورى است تا با عدم امکان مباشرت، حق حضانت‏ساقط شود یا آن که مباشرت لازم نیست و در صورت عدم امکان مباشرت، مى‏توان نایب گرفت؟ و در صورت جواز استنابت، آیا این جواز مطلق است‏یا مشروط بر این است که دارنده حق حضانت، قدرت بر حضانت نداشته باشد؟
قانون مدنى در این مورد ساکت است .
فقها معمولا نایب گرفتن را در صورتى جایز دانسته‏اند که حضانت کننده، قدرت بر مباشرت نداشته باشد و این مساله را ذیل بحث مریض بیان نموده‏اند . (44)
اما برخى از فقها تصریح کرده‏اند که مباشرت در حضانت‏شرط نیست و مى‏توان این حق را از طریق سپردن فرزند به شخص دیگر یا مؤسسات نگهدارى کودکان اعمال کرد و در این صورت گرچه شخص، در حضانت مباشرت ندارد، اما حق حضانت‏ساقط نمى‏گردد . (45)
به نظر مى‏رسد همان گونه که در بحث ماهیت‏حقوقى «حضانت‏» گفتیم جنبه تکلیفى بودن حضانت نمود بیشترى دارد، ولى از آنجا که اجراى هر تکلیفى مستلزم داشتن اختیار است، پدر و مادر حق دارند تا آنچه را بر عهده دارند انجام دهند و کسى حق ندارد در نحوه اجراى این وظیفه در کار آنها دخالت کند . بنابراین چگونه مى‏توان به سقوط حق حضانت مادرى حکم داد که به علت اشتغال شخصا نمى‏تواند در تمام ساعات روز از فرزندش نگهدارى کند و وى را به مهد کودک مى‏سپارد، بویژه آن که «حضانت‏» صرفا نگهدارى نیست، بلکه عنصر تربیت هم در خودش دارد و نظارت و تربیت توسط مادر حتى در فرض فوق هم ممکن است، امرى که در تاریخ 23/3/1363 مورد تایید شورایعالى قضایى نیز قرار گرفته است (46)
علاوه بر این که عرف جارى، سقوط حضانت را در فرض فوق به طور جدى انکار مى‏کند .
اجرت حضانت
آیا مادر مى‏تواند براى نگهدارى و زحمتى که نسبت‏به حضانت فرزند متحمل مى‏شود جداى از نفقه فرزند، اجرت حضانت را مطالبه کند؟
قانون مدنى همچون مورد قبل، در این باره حکمى ندارد . (47) از طرفى در کلام فقها نیز اختلاف آرا دیده مى‏شود . برخى، مادر را مستحق اجرت نمى‏دانند و دلیل آن را واجب بودن حضانت‏بر مادر دانسته‏اند . (48) برخى دیگر استحقاق اجرت مادر در مورد حضانت را با واجب بودن عمل متنافى نمى‏دانند . (49) بعضى دیگر هم، حق مادر در حضانت فرزند را همچون حق وى در رضاع دانسته و مى‏گویند وى مى‏تواند در برابر حضانت فرزند، اجرت مطالبه کند . (50)
درباره مقدار اجرت گفته شده است در صورتى که مادر به مقدار اجرت المثل یا کمتر از آن طلب کند استحقاق دارد و بیشتر از اجرت المثل را نمى‏تواند مطالبه کند . (51)
و بالاخره در مورد پرداخت کننده اجرت حضانت نیز برخى گفته‏اند: اگر فرزند خودش مالى داشته باشد، اجرت المثل را از اموال او بر مى‏دارند و اگر مالى ندارد از پدر یا جد پدرى مطالبه مى‏شود . (52)
نگارنده بر این باور است که با توجه به فراق شرع، بتوان گفت مادر مستحق اجرت حضانت مى‏باشد; زیرا شارعى که براى زن و اجرت المثل کارهاى زن در خانه شوهر را از نظر دور نداشته است (54) ، چگونه از کنار اجرت حضانت مادر مى‏گذرد؟ علاوه بر این که اصل، عدم تبرع مى‏باشد .
مسؤولیت‏سرپرست صغیر
گفتیم حضانت‏حق و تکلیف مشترک والدین است . پس همان گونه که حق نگهدارى از آن پدر و مادر است تکلیف آنان نیز مى‏باشد که از این موهبت الهى و ودیعه اجتماعى به شایستگى مواظبت کنند . تخلف از این تکلیف، مسؤولیت ایجاد مى‏کند و ضمان آور است، ضمان در برابر کودک و کسانى که از کاهلى پدر و مادر زیان مى‏بینند . (55)
در این مورد مى‏توان بحث را در دو قسمت مطرح کرد:
الف) سرپرست کودک در نگهدارى و تربیتش در مدت حضانت کوتاهى مى‏کند و به این وسیله صدمه‏اى به کودک مى‏رسد که در این صورت مسؤول خسارات ناشى از اقدام خود مى‏باشد .
در همین راستا ماده 1178 ق . م مى‏گوید: «ابوین مکلف هستند که در حدود توانایى خود به تربیت اطفال خویش بر حسب مقتضى اقدام کنند و نباید آنها را مهمل بگذارند»
بر خلاف زعم برخى از حقوقدانان (56) ضمانت اجراى مدنى و مسؤولیت ناشى از تخلف سرپرست، در ماده 1173 ق . م مبنى بر اتخاذ هر گونه تصمیم از سوى دادگاه به مصلحت کودک، و در ماده اول قانون مسؤولیت مدنى آمده است .
ب) طفل تحت‏حضانت مرتکب عمل ضمان‏آورى بشود .
در این ارتباط ماده 7 قانون مسؤولیت مدنى مقرر مى‏دارد:
«کسى که نگاهدارى یا مواظبت مجنون یا صغیر قانونا یا بر حسب قرارداد بر عهده او مى‏باشد، در صورت تقصیر در نگاهدارى یا مواظبت، مسؤول جبران زیان وارده از ناحیه مجنون یا صغیر مى‏باشد . و در صورتى که استطاعت جبران تمام یا قسمتى از زیان وارده را نداشته باشد، از مال مجنون یا صغیر زیان جبران خواهد شد و در هر صورت جبران زیان باید به نحوى صورت گیرد که موجب عسرت و تنگدستى جبران کننده زیان نباشد .»
ملاحظه مى‏شود که در ماده فوق، «تقصیر در نگهدارى و مواظبت‏» مبناى مسؤولیت‏سرپرست کودک و دیوانه قرار گرفته است . به عقیده برخى از حقوقدانان، این مسؤولیت منافاتى با ضمان صغیر و مجنون نسبت‏به خسارتى که به دیگران مى‏زنند ندارد . ماده 1216 ق . م مى‏گوید:
«هرگاه صغیر یا مجنون یا غیر رشید باعث ضرر شود ضامن است .»
این عده بر این باورند که قانون مسؤولیت مدنى ناسخ ماده 1216 ق . م نمى‏باشد بلکه زیان دیده مى‏تواند از هر دو ضمان براى جبران خسارت خود استفاده کند، از صغیر یا مجنون مستندا به ماده 1216 ق . م و از کسى که حضانت را بر عهده دارد بر مبناى تقصیر در حضانت‏به استناد ماده 7 قانون مسؤولیت مدنى البته ماده اخیر الذکر اقامه دعوى نخستین (علیه صغیر یا مجنون) را منوط به عدم استطاعت‏سرپرست در جبران تمام یا قسمتى از زیان وارده دانسته است، به این معنى که در صورت تقصیر سرپرست، ضمان او بر مسؤولیت صغیر و مجنون مقدم است . (57)
پایان حضانت
مطابق ماده 1168 ق . م که مقرر مى‏دارد: «نگاهدارى اطفال هم حق و هم تکلیف ابوین است .» در این که طفل، تحت‏حضانت ست‏سخنى وجود ندارد، اما این که آیا مى‏توان از ماده فوق مفهوم‏گیرى کرد و معتقد شد که پس از رسیدن طفل به سن بلوغ، حضانت نیز پایان مى‏پذیرد، به نظر مى‏رسد که برخى از حقوقدانان چنین پنداشته‏اند که تکلیف والدین براى حضانت، با بلوغ به پایان مى‏رسد . اما بعضى دیگر از حقوقدانان بر این عقیده‏اند که داورى عادات اجتماعى و اخلاق، بر خلاف موازین حقوقى است و باید به نفع اخلاق و عدالت تفسیر کرد و قاعده حقوقى را منعطف ساخت . چگونه مى‏توان دختر 9 ساله‏اى را که به سن بلوغ رسیده و در حال تحصیل است از دلالت و حضانت‏خارج ساخت و او را به حال خویش در جامعه رها کرد؟ (58)
به عقیده ما، قانونگذار اصلا در مقام بیان پایان حضانت نبوده است‏بلکه در ماده 1168 ق . م فقط خواسته جهت ایجابى حضانت را بیان کند، هر چند این ایده، اشکال بر قانون و قانونگذار را برطرف نمى‏کند، اما از تالى فاسدى که ممکن است‏با مفهوم‏گیرى از ماده فوق بدست آید رهایى خواهیم یافت . بنابراین تا رفع خلا قانونى در این جهت، بر اساس اصل 167 ق . ا، محاکم موظفند بر اساس فتاواى معتبر راى صادر کنند . مشهور فقها بر این باورند فرزند در صورتى از حضانت‏خارج مى‏شود که بالغ و رشید شود . (59) با این وضعیت اشکال آن دسته از حقوقدانان نیز مرتفع مى‏شود، علاوه بر این، بعد از رسیدن به سن بلوغ و رشد نیز، فرزند مختار است در کنار والدین باشد یا دیگران . (60)
در پایان لازم است‏به سؤال دادگسترى شیراز از مرکز تحقیقات فقهى قوه قضاییه در مورد این مساله توجه شود . (61)
خلاصه
عمده‏ترین کاستى‏ها و اشکالات در حوزه قوانین مربوط به «حضانت‏» را مى‏توان موارد ذیل دانست:
1- عدم تعریف روشنى از «حضانت‏» .
2- عدم ذکر برخى از موانع حضانت مورد اتفاق در فقه امامیه; همچون کفر .
3- عدم تصریح در مورد موانع حق حضانت پدر .
4- سکوت در مورد لزوم مباشرت در حضانت و عدم آن .
5- عدم تعرض نسبت‏به اجرت حضانت .
6- عدم اتخاذ موضع در مورد پایان مدت حضانت .
امیدواریم کاستى‏هاى فوق با انگشت تدبیر قانونگذار هر چه سریعتر برطرف شده و ما بیش از پیش در سایه مقررات و قوانین عادلانه، شاهد بسط و گسترش عدالت و نظم در جامعه باشیم.
پى‏نوشت‏ها:
1) محقق و کارشناس ارشد حقوق خصوصى .
2) شیخ فخرالدین الطریحى، مجمع‏البحرین، انتشارات مرتضوى، تهران، چاپ سوم، 1375، ج 6، ص 237; ابن منظور، لسان العرب، دار صادر، بیروت، چاپ اول، 1997م، ج 2، ص 105 .
3) شیخ فخرالدین الطریحى، پیشین، ص 238 .
4) زین‏الدین بن على العاملى (شهید ثانى)، مسالک الافهام، مؤسسة المعارف الاسلامیه، قم، چاپ اول، 1416 ق، ج 8، ص 421 .
5) وهبة الزحیلى، الفقه الاسلامى و ادلته، دار الفکر، دمشق، چاپ چهارم، 1418 ق، ج 10، ص 7295 .
6) ناصر کاتوزیان، حقوق مدنى (خانواده)، شرکت انتشار، چاپ چهارم، ج 2، ص 139; نیز ر . ک: سید حسن امامى، حقوق مدنى، کتابفروشى اسلامیه، تهران، چاپ یازدهم، 1375، ج 5، ص 187 .
7) وهبة الزحیلى، پیشین، ص 7295 .
8) توفیق حسن فرج، احکام الاحوال الشخصیه، الدار الجامعیة، بیروت، ص 368 .
9) سید حسن امامى، پیشین، ص 192; سید حسین صفایى، مختصر حقوق خانواده، نشر دادگستر، تهران، چاپ اول، 1376، ص 344 .
10) ناصر کاتوزیان، پیشین، ص 128 .
11) السید احمد الخوانسارى، جامع المدارک، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ دوم، 1364، ج 4، ص 472; محمد حسن الطوسى، المبسوط، المکتبه المرتضویه، ج 6، ص 37; السید عبدالاعلى الموسوى السبزوارى، مهذب الاحکام، مؤسسة المنار، قم، چاپ چهارم، 1417 ق، ج 25، ص 282; السید على الطباطبایى، ریاض المسائل، دار الهادى، بیروت، چاپ اول، 1412 ق، ج 7، ص 254 . الشیخ محمدحسن النجفى، جواهر الکلام، المکتبة الاسلامیه، تهران، چاپ دوم، 1366، ج 31، ص 283; سید ابوالقاسم الخویى، منهاج الصالحین، مدینة العلم، قم، چاپ بیست و هشتم، 1410 ق، ج 2، ص 286: «حق الحضانة الذى یکون للام یسقط باسقاطها بخلاف حق الحضانة الذى یکون للاب او الجد فانه لا یسقط باسقاطه‏» ; الشیخ جعفر السبحانى، نظام النکاح، مؤسسه الامام الصادق علیه السلام، قم، چاپ اول، 1417 ق، ج 2، ص 330 .
12) محمدحسن النجفى، پیشین، ص 283; سید احمد خوانسارى، پیشین، 472; سید على طباطبایى، پیشین، 254; سید عبدالاعلى الموسوى السبزوارى، پیشین، ص 282; محمدجواد مغنیه، الفقه على المذاهب الخمسه، مؤسسة الامام الصادق، تهران، چاپ پنجم، 1377، ص 382 .
13) پاسخ و پرسش کمیسیون استفتائات شوراى عالى قضایى، روزنامه رسمى، تهران، چاپ اول، 1363، ج 2، ص 43 .
14) الحر العاملى، وسایل الشیعه، کتابفروشى اسلامیه، تهران، چاپ ششم، 1367، ج 15، ص 192 .
15) عبدالکریم زیدان، احکام الذمیین و المستامنین فى دار الاسلام، جامعة بغداد، چاپ دوم، 1976، ص 450 .
16) سید عبدالاعلى الموسوى السبزوارى، پیشین، ص 276 .
17) بقره/233 .
18) شهید ثانى، پیشین، ص 421 .
19) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 291 .
20) سید عبدالاعلى الموسوى السبزوارى، پیشین، ص 276 . «الحضانة هى حمایة الطفل و رعایته و انها فى الجملة من الامور الطبیعة اللتى جعلها الله تعالى - بین الام و اولادها لحنانها - فى الحیوان فضلا عن الانسان کل بحسبه .»
21) شیخ طوسى، پیشین، ص 40 .
22) العلامة الحلى، تحریر الاحکام، کتاب النکاح، مؤسسه طوس، مشهد، چاپ سنگى، ص 44 .
23) الشیخ یوسف البحرانى، الحدائق الناضره، مؤسسه النشر الاسلامى، قم، ج 25، ص 93 .
24) فخرالمحققین، ایضاح الفوائد، مؤسسه اسماعیلیان، قم، ج 3، ص 265 .
25) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 289 .
26) شهیدثانى، پیشین، ص 424 .
27) حائرى ابراهیمى، حق حضانت و نگهدارى کودک، کاوشى نو در فقه، دفتر تبلیغات اسلامى، شماره 15 و 16، ص 141 .
28) ناصر کاتوزیان، پیشین، ص 161 .
29) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 283; وهبة الزحیلى، پیشین، ص 7296 .
30) محقق حلى، شرائع الاسلام، اسماعیلیان، چاپ دوم، ج 2، ص 290; محمدحسن نجفى، پیشین، ص 295; علامه حلى، قواعد الاحکام، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، ج 3، ص 102 .
31) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 195 .
32) علامه حلى، مختلف الشیعه، مکتب الاعلام الاسلامى، قم، چاپ اول، 1375، ج 7، ص 310; شهید ثانى، پیشین، ص 430; سید على طباطبایى، پیشین، ص 253 .
33) همان .
34) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 295 .
35) ناصر کاتوزیان، پیشین، ص 163 .
36) روزنامه جمهورى اسلامى، مورخ 1/3/81 .
37) شهید ثانى، پیشین، ص 421; سید ابوالقاسم الخویى، منهاج الصالحین با حواشى سید محمدصادق روحانى، 1363، ص 310 .
38) شهید ثانى، پیشین، ص 422; سید على طباطبایى، پیشین، ص 248; «و کذا لاحضانة للکافرة مع الاب المسلم لکون الولد حینئذ مسلما باسلام ابیه و لم یجعل الله للکافرین على المؤمنین سبیلا، بناء على انها ولایة بل و ان قلنا انها احقیه فان الاسلام یعلو و لا یعلى علیه و المسلم احق من الکافر الذى یخشى على عقیدة الولد ببقائه عنده و نموه على اخلاقه و ملکاته نعم لو کان الولد کافرا تبعا لابویه فحضانته لها الى ان یفطم ان ترافعوا الینا . . .» محمدحسن نجفى، پیشین، ص 287; و نیز ر . ک: سید احمد خوانسارى، پیشین، ص 472; شیخ یوسف بحرانى، پیشین، ص 90 .
39) سید حسن امامى، پیشین، ص 197; سید حسین صفایى و اسدالله امامى، پیشین، ص 134 .
40) سید على طباطبایى، پیشین، ص 249 . «لا اختصاص للشروط بالام فان الاب شریک فیها حیث‏یثبت له الحضانة اجماعا الا الشرط الرابع فلا ینافیها فى حقه تزویجه بامراة اخرى‏» ; شهید ثانى، پیشین، ص 428 . «ما تقدم من الشرایط المعتبرة فى الام آت هنا غیر التزویج‏» ; و نیز ر . ک: محمدحسن نجفى، پیشین، 294; سید عبدالاعلى موسوى سبزوارى، پیشین، ص 279 .
41) ناصر کاتوزیان، پیشین، ص 170; سید حسین صفایى و اسد الله امامى، پیشین، ص 133 .
42) شهید ثانى الروضة البهیة، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، چاپ دهم، 1376، ج 2، ص 141 . و لو تزوجت الام بغیر الاب مع وجوده کاملا سقطت‏حضانتها للنص و الاجماع فان طلقت عادت الحضانة على المشهور لزوال المانع منها و هو تزویجها - و اشتغالها بحقوق الزوج اللتى هى اقوى من حق الحضانة‏» ; و نیز ر . ک: شیخ طوسى، کتاب الخلاف، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، چاپ چهارم، 1416 ق، ج 5، ص 133; الامام الخمینى، تحریرالوسیله، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، چاپ هشتم، 1420 ق، ج 2، ص 279; شهید ثانى، مسالک، پیشین، ص 429 .
43) ناصر کاتوزیان، پیشین، ص 174 .
44) شیخ یوسف بحرانى، پیشین، ص 91 «و فى الحاق المرض المزمن الذى لا یرجى زواله کالسل و الفالج‏بحث‏یشقل الام عن کفالته و تدبیر امره‏به وجهان من اشتراکهما فى المعنى المانع من مباشرة الحفظ و اصالة عدم سقوط الولایة مع امکان تحصیلها بالاستنباته و لعل هذا ارجح‏» ; و نیز ر . ک: شهید ثانى، مسالک، پیشین، ص 423; محمدحسن نجفى، پیشین، ص 287 .
45) سید عبدالاعلى موسوى سبزوارى، پیشین، ص 280 . «لا تعتبر المباشرة فى الحضانة بل یجوز الاستنابة فیها للاطلاق و ظهور الاتفاق . . .» ; امام خمینى، استفتائات، ج 2، ص 113 . «سؤال: اگر پدر قدرت بر حضانت نداشته باشد آیا مادر باید حضانت را بپذیرد یا او هم پس از تمام شدن مهلت مقرره یا در فرض اسقاط حق (اگر قابل اسقاط باشد) مانند دیگران است؟ جواب: در هر صورت مادر ملزم به حضانت و نگهدارى طفل نیست‏بلکه رسیدگى به امور طفل بر عهده پدر است و امکان مباشرت شرط نیست قدرت بر تهیه وسایل و یا اجیر کردن کسى براى نگهدارى طفل کافى است‏» .
46) پاسخ وسؤالات از کمیسیون استفتائات و مشاورین حقوق شورایعالى قضایى، چاپ روزنامه رسمى کشور، ج 2، ص 42 .
47) بلکه در ماده 1172 ق . م آمده است که در صورت فوت پدر، حضانت‏به خرج مادر خواهد بود، «. . . و در صورتى که الزام ممکن یا مؤثر نباشد حضانت را به خرج پدر و هرگاه پدر فوت شده باشد به خرج مادر تامین کند .» .
48) سید عبدالاعلى موسوى سبزوارى، پیشین، ص 280 . «لو توقفت الحضانة على بذل المال لا یجب على الام بذله، للاصل، بعد عدم الدلیل على الخلاف، بل لها ان تطلب اجرة الرضاع کما مر و ان لم تستحق الاجرة على الحضانة‏» ; و نیز ر . ک: شهید ثانى، پیشین، مسالک، ص 435 .
49) سید ابوالقاسم خویى، منهاج الصالحین، قم، نشر مهر، 1410 ق، ج 2، ص 3 . «الظاهر ان الام تستحق الاجرة على الحضانة الا اذا کانت متبرعة بها او وجد متبرع بالحضانة .»
50) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 283 . «بل ظاهرها کون هذه الاحقیة مثلها فى الرضاع، و حینئذ لا یکون ذلک واجبا علیها و لها اسقاطه و المطالبة باجرته‏» ; و نیز ر . ک: سید احمد خوانسارى، پیشین، ص 472 .
51) یوسف صانعى، مجمع المسائل، انتشارات میثم تمار، قم، چاپ اول، 1376، ج 1، ص 462 .
52) لطف‏الله صافى گلپایگانى، جامع الاحکام، انتشارات حضرت معصومه (ع)، قم، 1419 ه . ق، ج 2، ص 38 .
53) سید عبدالاعلى موسوى سبزوارى، پیشین، ص 280; و نیز ر . ک: ماده 1176 ق . م .
54) ر . ک: بهجت، سیستانى، صافى، مجموعه آراى فقهى قضایى در امور حقوقى، مرکز تحقیقات فقهى قوه قضاییه، 1381، چاپ اول، قم، ص 149 .
55) ناصر کاتوزیان، الزامهاى خارج از قرارداد ضمان قهرى، دانشگاه تهران، تهران، چاپ دوم، 1378، ج 1، ص 557 .
56) ناصر کاتوزیان، حقوق خانواده، پیشین، ص 177 .
57) ناصر کاتوزیان، حقوق خانواده، پیشین، ص 180 .
58) ناصر کاتوزیان، پیشین، ص 151 .
59) شهید ثانى، الروضة البهیة، پیشین، ص 141 . «اذا بلغ الولد رشیدا سقط الحضانة عنه لانها ولایة و البالغ الرشید لا ولایة علیه لاحد . . .» ; و نیز ر . ک: امام خمینى، پیشین، ص 280; محمدحسن نجفى، پیشین، ص 301 .
60) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 301 . «. . . و کان الخیار الیه فى الانضمام الى من شاء منهما او من غیرهما . . .» .
61) مجموعه نظریات مشورتى فقهى در امور حقوقى، مرکز تحقیقات فقهى قوه قضاییه، چاپ اول، 1381، قم، ج 1، ص 13 .

 

تبلیغات