هدف مقاله حاضر، بررسی راهبرد ها و تصمیمات گرفته شده توسط کشورهای ایالات متحده امریکا و کره شمالی و نتایج (برآیندهای) آن طی بحران اتمی کره شمالی است. در این مسیر، پژوهش از تئوری حرکت جان برامز بهره گرفته است. از سال 1993 که موضوع فعالیت های اتمی کره شمالی به عنوان یک بحران مورد توجه جامعه جهانی قرار گرفت، استراتژی ها و ضد استراتژی هایی از سوی آمریکا و کره شمالی اتخاذ شد که در نهایت، به تولید سلاح اتمی توسط کره شمالی و آزمایش آن در سال های 2006 و 2009 منجر شد و متعاقباً ایالات متحده نیز به قطع کمک های اقتصادی به کره شمالی و برقراری تحریم های گسترده در چارچوب شورای امنیت علیه آن کشور اقدام نمود. از نظر پژوهش، هر تصمیمی (حرکتی) که یکی از طرفین بازی اتخاذ می کرد، با هدف بیشینه سازی منافع و کمینه سازی تهدیدها بوده است؛ البته، ارتباط تنگاتنگی نیز با حرکت های طرف مقابل داشته است. به همین دلیل، استراتژی های آنها در قوالب مصالحه یا موضع سخت در نوسان بوده است. پژوهش دریافته است که در ابتدا هدف اصلی کره شمالی از تولید سلاح اتمی نه بازدارندگی؛ بلکه کسب امتیاز (تضمین های امنیتی، سوخت و غذا) بوده است؛ اما با توجه به آنچه کارشکنی آمریکا خوانده شده، بدین سو کشیده شده است.