رفتارسیاست خارجی دولت ها در سطح نظام بین الملل، بیش از هر چیز بازتاب فرآیند تعقیب منافع ملی آن هاست، بدان گونه که خود تصور کرده اند. به این ترتیب برای فهم رفتار یک دولت خاص نسبت به یک منطقه خاص، بهترین راه شناسایی منافع بلندمدت و کوتاه مدت آن دولت در منطقه مزبور بر اساس ظرفیت ها و محدودیت های آن دولت از یک سو و جاذبه ها و دافعه های منطقه از سوی دیگر است. ما در این مقاله بر اساس چنین فهمی از روابط خارجی یک دولت، به بررسی ماهیت منافع جمهوری خلق چین در منطقه خلیج فارس می پردازیم تا به درکی نسبی از رفتار سیاست خارجی این دولت در این منطقه برسیم. مطالعات ما نشان گر سه حوزه ای است که در آن ها منافع چین و کشورهای منطقه خلیج فارس به یکدیگر پیوند می خورند. این سه حوزه عبارتند از: بحث اولویت انرژی، پیوندهای سیاسی-نظامی و در نهایت منافع تجاری- اقتصادی. ما این سه حوزه را به لحاظ هستی شناختی غیر قابل تفکیک و درهم تنیده می دانیم. بنابراین چنین تمایزی صرفاً به لحاظ تحلیلی و به منظور درک روشن تر موضوع صورت گرفته است. پژوهش حاضر به لحاظ روش در زُمره ی تحقیقات کیفی قرار می گیرد. هر چند در استفاده از داده های موجود، از هر دو نوع داده های کمی و کیفی به شیوه ای اسنادی (کتابخانه ای) استفاده شده است. نتیجه گیری مقاله در این راستا است که سیاست خارجی چین در منطقه خلیج فارس بیش از هر چیز یک سیاست خارجی اقتصادمحور بوده و سایر اولویت ها حول این محور سازمان یافته اند.