محتوای کتاب کتاب حاضر با نگاهی انتقادی به سیاست خارجی آمریکا به خصوص در برخورد و مدیریت مسائل و مشکلات جهانی نوشته شده است. نویسنده که خود تجربه فراوانی در امور نظامی، به ویژه در زمینه مبارزه با تروریسم دارد، ضمن انتقادات گسترده از سیاست بوش، دوران اوباما را موقعیت مناسبی برای حل و فصل مشکلات جهانی ارزیابی می کند. وی با بررسی شخصیت و نوع نگاه اوباما و تیم سیاست خارجی وی، پیشنهادهای به دولت آمریکا در مدیریت بحران ها و مشکلات جهانی داده است. در این راستا، وی در فصل اول اشاره می کند که آمریکا در حال حاضر با چندین مشکل اساسی مواجه می باشد که می بایست برای هر کدام از آنها سیاست و اقدامات خاصی اتخاذ نماید. این مشکلات شامل مبارزه با تروریسم، رابطه با جهان اسلام، جنگ افغانستان، مشکلات عراق پس از خروج آمریکا، اختلاف بین رژیم صهیونیستی و فلسطینی ها، مسئله منع گسترش هسته ای، روابط با روسیه، مشکلات زیست محیطی و ضعف سازمان ملل متحد هستند. نویسنده هر کدام از این چالش ها را طی یک فصل مورد بررسی قرار می دهد. نویسنده در فصل دوم به مسئله تروریسم می پردازد و سیاست بوش در این زمینه را مورد سرزنش قرار می دهد. به باور وی سیاست بوش کمکی به جامعه جهانی برای حل مشکل تروریسم نکرد، حتی این سیاست خود عاملی برای بازتولید تروریسم شد. در مقابل وی معتقد است که دولت اوباما درک بهتری از تروریست و ریشه های شکل گیری این پدیده دارد؛ چرا که به زمینه ها و ریشه های تروریسم توجه بیشتری می کند. روابط با جهان اسلام موضوع فصل بعدی است. روابط با جهان اسلام از این حیث برای آمریکا و به شکل کلی مجموعه غرب دارای اهمیت است که مبارزه با تروریسم در گرو چنین روابطی است. به باور نویسنده مبارزه با تروریسم زمانی می تواند موفق باشد که روابط غرب و به خصوص آمریکا با کشورهای اسلامی بهبود یابد. در فصل بعدی که در مورد چالش
افغانستان می باشد، نویسنده روی کارآمدن اوباما را نقطه عطفی در تحولات افغانستان ارزیابی می کند. علت این امر در آنست که اوباما پس از به قدرت رسیدن با انتقاد از سیاست بوش خواهان تغییر در رویکرد و سیاست آمریکا نسبت به افغانستان شد. تلاش برای تغییر رویکرد نظامی و درک بیشتر روندها و متغیرهای داخلی افغانستان از جمله اقدامات اوباما برای ایجاد تغییر در این کشور بوده است. به باور اوباما در ساخت یک رژیم باثبات می بایست متغییرهای داخلی افغانستان از جمله تفاوت های فرهنگی و ارزشی مردم افغان، تفاوت ها و شکاف های قومی، قبیله ای و مذهبی مورد توجه باشند. فصل بعدی در مورد حمله آمریکا به عراق به عنوان یکی از مهم ترین اشتباهات راهبردی دولت بوش است. از دیدگاه نویسنده حمله به عراق نه تنها مشکلی را حل نکرد، بلکه اساساً مشکلات گسترده تری برای آمریکا در سطح منطقه خاورمیانه ایجاد نمود. این جنگ به هیچ عنوان مشروعیت جنگ افغانستان را نداشت. در مقابل دولت اوباما از همان روزهای اول اعلان نمود که به دنبال خروج منطقی و برنامه ریزی شده از عراق است. به باور نویسنده خروج از عراق به شکل مرحله ای و با تثبیت موفقیت ها به خصوص با تقویت دولت و ارتش عراق، می تواند زمینه ای برای موفقیت در سایر عرصه ها باشد. فصل بعدی در ارتباط با مسئله اختلافات موجود بین فلسطینی ها و به طور کلی جهان اسلام با رژیم صهیونیستی است که به نظر نویسنده یکی از مهم ترین چالش ها دولت اوباما می باشد که هنوز وی به دلیل ماهیت درگیری هیچ گونه موفقیتی در آن نداشته است. نویسنده طی فصل بعد به برنامه هسته ای ایران اشاره می کند. برنامه هسته ای ایران از این حیث به عنوان یکی از چالش های اصلی سیاست خارجی اوباما در نظر گرفته شده است که نظم کنونی و آینده خاورمیانه به آن بستگی دارد. به باور نویسنده هسته ای شدن ایران نه تنها می تواند زمینه ساز اقدامات احتمالی رژیم صهیونیستی گردد، بلکه می تواند باعث ایجاد
رقابت برای ساخت تسلیحات اتمی در منطقه خاورمیانه شود. بنابراین تنها گزینه مطلوب است. « دیپلماسی بدون پیش شرط » برای حل آن روی آوردن به فصل بعدی در مورد روابط با روسیه است. در این زمینه نویسنده با انتقاد از سیاست خارجی بوش، سیاست بی توجهی غرب و به خصوص آمریکا به روسیه را سیاستی پرهزینه ارزیابی نموده است. نویسنده اشاره می کند که به دنبال فروپاشی شوروی، مقامات آمریکایی احترام لازم را برای روسیه قائل نشدند که همین مسئله دولت روسیه را واردار به اتخاذ اقداماتی علیه منافع غرب نمود. همین موضوع باعث شد که مقامات روسیه تصمیمات جدی برای برخورد با غرب در مواردی همچون بحث سپر دفاع موشکی بگیرند. این در شرایطی بود که آمریکا برای حل مشکلات جهانی به شدت به حضور و حمایت روسیه نیاز دارد. موضوع فصل بعدی گرم شدن دمای کره زمین به عنوان چالش زیست محیطی در سیاست خارجی آمریکا است. نویسنده در این زمینه به تمجید از دولت اوباما می پردازد. وی در این فصل به سیاست ها و اقدامات اوباما در زمینه محیط زیست پرداخته و دولت وی را یکی از موفق ترین دولت های آمریکا در این زمینه معرفی نموده است. در نهایت در فصل آخر نویسنده تقویت جایگاه سازمان ملل را یکی دیگر از ضروریات سیاست خارجی اوباما ارزیابی می کند. نویسنده مشکلات جهان کنونی را به شکلی می داند که تنها با هماهنگی در چارچوب سازمان ملل می توان با آنها مقابله کرد. به عنوان نمونه مبارزه با گسترش بیماری های واگیردار، حل وفصل اختلافات و پایان درگیری های محدود داخلی و بین المللی با توسل به نیروهای حفظ صلح و هماهنگی برای حل بحران های زیست محیطی بدون سازمان ملل ممکن نیست.
نقد محتوایی کتاب حاضر با نگاهی انتقادی به سیاست خارجی آمریکا در دوران بوش نوشته شده است. نویسنده سیاست خارجی بوش را مهم ترین علت ناکامی آمریکا در مقابله با تهدیدات ارزیابی نموده است. وی سیاست بوش در مبارزه با تروریسم و منع گسترش تسلیحات کشتارجمعی را ناکارآمد ارزیابی نموده و به شدت از نوع برخورد آمریکا با روسیه و سازمان ملل متحد انتقاد می کند. در مقابل وی سیاست اوباما را که مبتنی بر چندجانبه گرایی، احترام به سازمان ملل متحد و رژیم های بین المللی و همکاری با روسیه و سایر قدرت های بزرگ می باشد را زمینه ساز موفقیت آمریکا در مقابله با تروریسم، مسئله گسترش تسلیحات کشتار جمعی و سایر تهدیدات و مشکلات ارزیابی نموده است. با توجه به این شرایط، از منظر محتوایی مطالعه کتاب حاضر کم وبیش خواننده را با تحولات سیاست خارجی آمریکا طی یکی دهه گذشته آگاه می سازد. ضمن اینکه چون نویسنده در سرتاسر کتاب، سیاست خارجی بوش و اوباما در ارتباط با موضوعات مختلف را مورد مقایسه قرار داده است، عملاً درک عمیق تری برای خواننده در زمینه سیاست خارجی آمریکا و تفاوت در رویکرد و سیاست خارجی احزاب جمهوری خواه و دموکرات ایجاد می کند. بنابراین مطالعه کتاب می تواند در زمینه آشنایی با اصول سیاست خارجی آمریکا، تفاوت های بین احزاب جمهوری خواه و دمکرات، نوع نگاه آمریکایی ها نسبت به جهان، سایر کشورها و تهدیدات و همچنین برآورد آینده سیاست خارجی آمریکا بسیار راه گشا باشد. با این وجود نکاتی در کتاب وجود دارد که شایسه دقت نظری بیشتری بوده اند. از جمله اینکه به نظر می رسد نویسنده در برآورد تهدیدات تا اندازه زیادی تحت تاثیر نگرش غربی به جهان قرار گرفته است. تحت تاثیر این نگرش، جهان از زاویه دید کشورهای غربی دیده می شود و فرصت ها و تهدیدات با توجه به منافع آنها مورد ارزیابی قرار
می گیرد. همین موضوع باعث می شود که بخشی مهمی از تهدیدات دیده نشوند و یا اینکه صرفاً آن بخشی مدنظر قرار گیرد که غرب و آمریکا را هدف قرار داده است. به عنوان نمونه، وی به درستی تروریسم را یکی از مهم ترین تهدیدات جهانی ارزیابی نموده است که می بایست در صدر سیاست خارجی آمریکا قرار گیرد. با این وجود زمانی که نویسنده وارد مصادیق شده، عملاً تنها به القاعده و سایر گروه های تروریستی اشاره می شود که غرب را هدف قرار داده اند. این در شرایطی است امروزه بسیاری از کشورها با مشکل تروریسم مواجه هستند و تنها را حل آن پاسخی جهانی و ریشه ای با مشارکت همه کشورها است. به عنوان نمونه کشورهای خاورمیانه که نویسنده از آنها به عنوان منشاء تروریسم یاد کرده است، عمدتاً خود بیشترین آسیب ها را از تروریسم دیده اند. ضمن اینکه نویسنده کمتر به نقش مستقیم و غیرمستقیم کشورهای غربی در ایجاد و گسترش تروریسم و افراطی گری در خاورمیانه اشاره نموده اند. این در شرایطی است که سیاست های آمریکا در عراق، افغانستان و به خصوص حمایت غرب از رژیم صهیونیستی، خود یکی از مهم ترین عوامل زمینه ساز اقدامات افراطی است. البته داشتن چنین نگاهی تا حد زیادی طبیعی و واقع گرایانه است. بسیار طبیعی است که کشورها تنها با تهدیداتی مقابله کنند که امنیت آنها را نشانه رفته است. با این وجود در عرصه جهان کنونی که زمان و مکان هر روز به هم نزدیکتر می شود، نمی توان امنیت را صرفاً از زاویه ملی نگریست. در واقع این انتظار از کشورهای غربی و به خصوص آمریکا می رود که نگاه تنگ نظرانه به امنیت را با نگاهی گسترده تر به امنیت همراه تر سازد. ضمن اینکه تحولات یک دهه گذشته نشان داده است که امروزه تهدیدات بیشتر ماهیتی جهانی و و در عین حال فروملی یافته اند که این امر ضرورت بیشتری برای اصلاحات در تفکرات و سیاست های امنیتی ایجاد نموده است.
ضمن اینکه در حالی روابط با روسیه به عنوان یکی از چالش های اصلی سیاست خارجی اوباما معرفی شده است، که به باور بسیاری مشکل روابط با چین کمتر از روسیه نیست. به هر حال هرچند روسیه کشوری بزرگ و کم وبیش تاثیرگذار در عرصه بین المللی است، اما روندهای موجود نشانگر تاثیرگذاری بیشتر چین در سال های آینده است. این روندیست که مورد تائید بسیاری از کارشناسان و حتی دولت آمریکا است. به عنوان مثال در راهبرد نظامی جدیدی که اخیراً از سوی وزارت دفاع آمریکا منتشر شد، قرار است تا سال 2020 بخش مهمی از ناوگان دریایی آمریکا از مناطق غربی به سوی محیط پیرامونی چین حرکت کنند. این موضوع به شکل کامل نشان می دهد که دولت آمریکا کاملاً نسبت به قدرت چین آگاهی دارد و از هم اکنون خود را برای روابط پیچیده و احتمالاً رقابت آمیز و پرتنش با چین آماده می کند. با این وجود نویسنده روابط با چین را مد نظر قرار نداده است. نقد روشی از منظر روشی مهم ترین نکته پیوستگی بین مطالب و فصول کتاب است. ساختار و سازمان دهی کتاب حاضر به شکلیست که خواننده درک بسیار کاملی از مطالب و مباحث پیدا می کند. نویسنده در ابتدای کتاب و در مقدمه مشکلات اساسی سیاست خارجی آمریکا را بیان نموده است؛ سپس به شکل کاملاً منظم و دقیق هر کدام از آنها را طی یک فصل مورد بحث قرار می دهد. ضمن اینکه در هر فصل ابتدا سیاست دولت بوش و سپس سیاست دولت اوباما در ارتباط با یکی از مشکلات سیاست خارجی آمریکا را مورد بحث قرار داداه است. این موضوع، یعنی پیوستگی و نظم بالا باعث شده است تا هم نویسنده از خواندن کتاب خسته نشود و هم اینکه قدرت مقایسه و تطبیق دولت بوش و اوباما و در نتیجه کلیت سیاست خارجی آمریکا را پیدا کند.
موضوع دوم در این زمینه فقدان چارچوب نظری می باشد. از منظر روشی یکی از مهم ترین نقاط قوت یک کتاب، ارائه چارچوب نظری مرتبط با بحث و تلاش برای توضیح و تبین واقعیات مطابق آن است. در واقع تلاش علمی تلاشی با هدف درک واقعیات مطابق با نظریات و در نتیجه کمک به توسعه نظری و درک واقعیات عینی است. با این وجود در این کتاب به شکل واضح از هیچ گونه نظریه یا چارچوب نظری استفاده نشده است؛ هر چند کاملاً مشخص می باشد که نویسنده نزدیکی و قرابت خاصی به دیدگاه های منشعب از لیبرالیسم از جمله نهادگرایی دارد. پیشنهاد با عنایت به تمامی از نکات، کتاب حاضر اثری نو و بدیع در زمینه آحرین تحولات سیاست خارجی آمریکا می باشد که مطالعه آن را به کارشناسان و اساتید حوزه آمریکا توصیه می گردد. ضمن اینکه مطالعه این کتاب برای دست اندرکاران سیاست خارجی کشور می تواند راه گشا باشد. به هر حال نویسنده در فصول مختلف کتاب اشارات گسترده ای به ایران به عنوان یکی از مشکلات مهم آمریکا داشته است. ضمن اینکه اصولاً یکی از فصول کتاب اختصاص به برنامه هسته ای ایران دارد. در نتیجه مطالعه این کتاب برای دست اندرکاران سیاست خارجی کاملاً مفید خواهد بود.