بررسى نظام بردهدارى از دیدگاه اسلام
آرشیو
چکیده
فلسفه بردهدارى در نظام حقوقى اسلام پرسشى است که از دیرباز مطرح بوده و در سالهاى اخیر بویژه در پایگاههاى اینترنتى که بر ضد دین و حکومت اسلامى فعالیت دارند، به صورت جدىتر مطرح گردیده است . مقاله حاضر در صدد آن است تا ضمن بررسى این مساله، اثبات نماید که پذیرش نظام بردهدارى در آغاز ظهور اسلام، به دلیل تحمیل شرایط زمانى خاص آن دوره بود که بردهدارى در تمامى جوامع بشرى آن روز رایج و ریشهدار بود . از این رو اسلام به جاى مقابله یکباره با نظامى ناعادلانه که در تاریخ بشریت ریشه دوانده بود، به مبارزه تدریجى با آن برخاست و با وضع مقررات و دستورهاى حکیمانه، به دفاع از حقوق بردگان اهتمام ورزید و نظامى عادلانه را در این خصوص حکمفرما ساخت و در نهایت، این مقررات از مهمترین عواملى بود که موجب گردید تا نظام بردهدارى ریشهکن شود . رفتار عادلانه و شایسته مسلمانان با بردگان - که ناشى از دستورها و توصیههاى دین اسلام در این باره بود - و نیز شواهد تاریخى بسیارى مؤید این ادعاست .متن
مقدمه
این مقاله ارائه تحلیلى است از نظام بردهدارى از دیدگاه اسلام و پاسخ به برخى شبهات که در مورد نظام بردهدارى در اسلام مطرح شده است; زیرا از جمله اشکالاتى که از ناحیه گروهى از منتقدان به حقوق اسلام شده این است که چرا اسلام نظام بردهدارى را پذیرفته است در حالى که مدعى است تبعیض نژادى را نفى نموده و هیچ قوم و ملتى و نژادى را برتر از دیگرى نمىداند و معیار برترى در اسلام همانا تقواى الهى و ایمان است .
این مقاله در صدد آن است که اثبات نماید اسلام اگر چه نظام بردهدارى را در بدو امر پذیرفته، ولى این پذیرش در یک شرایط زمانى خاصى بوده که بردهدارى امرى بسیار رایج و ریشه دار بود . از این رو مبارزه یکباره با چنین مشکل اجتماعى ریشه دارى ممکن نبود و راهى جز مبارزه تدریجى نداشت . و از طرفى راه بردهدارى در اسلام منحصر به اسراى جنگى بود که به بردگى گرفتن آنان در بدو امر تنها راه حکیمانه و عادلانه بشمار مىرفت تا اسلام از این طریق اسراى جنگى را که از اقوام کافر بودند به بردگى گرفته و با دمیدن روح تربیت اسلامى در آنها، سالهاى متمادى بتدریج آنان را جزء جامعه آزاد اسلامى نماید . از این رو اسلام با وجود پذیرش نظام بردهدارى، مجموعه مستحکمى از مقررات را وضع کرده که جملگى در جهتحفظ حقوق و منافع بردگان و به منظور آزاد سازى آنان بوده است . اسلام علاوه بر ارائه مقررات اجبارى براى آزاد سازى بردگان، مسلمانان را اکیدا به رعایتحقوق بردگان و به ملاطفت و مهربانى با آنان تشویق نموده است که به همین جهتحتى بنا بر نقل برخى از محققان غیر مسلمان نیز، رفتار مردم کشورهاى اسلامى با بردگان نسبتبه دیگر ملتها، بهترین و عادلانهترین رفتار با بردگان بوده استبه گونهاى که بردگان عضوى از اعضاى خانواده آنها محسوب مىشدند و در نهایت عزت زندگى مىکردند .
علاوه بر آن اسلام در مجازاتهاى کیفرى نیز موجبات تخفیف مجازات بردگان را فراهم کرده است .
فصل اول: فرهنگ بردهدارى در کشورهاى اسلامى
در این فصل ابتدا در مورد رفتار محبتآمیز کشورهاى اسلامى با بردگان، نمونههاى تاریخى ارائه خواهد شد و سپس اشارهاى به منشا وجود این فرهنگ که ریشه در تعالیم اسلام دارد خواهیم داشت:
مبحث اول: رفتار کشورهاى اسلامى با بردگان
الف) ذکر نمونههاى تاریخى
در یک بررسى تاریخى حتى بسیارى از محققان غیر مسلمان نیز به رفتار شایسته و توام با رافت مسلمانان با بردگان اذعان دارند; به عنوان نمونه دکتر «گوستاو لوبون» در این باره مىگوید:
«آنچه مسلم استبرده نزد مسلمانان بدان صورت که در نزد نصارى بوده نیست . و وضعى که بردگان مشرق در آن به سر مىبرند به مراتب بهتر از وضعى است که نوکران و کلفتهاى اروپایى دارند . غلامان زر خرید در مشرق زمین جزء خانواده محسوب هستند و چنانچه پیش از این گفته شد حتى مىتوانند با دختران آقایان مالکین خود ازدواج کرده و در زمره دامادان او در آیند و همچنین مىتوانند بزرگترین منصبها را نائل گردند . در مشرق غلام بودن عار و ننگ نیست و بدان اندازه که در مغرب نوکر از ارباب خود فاصله دارد در آنجا غلام از مالکش دور نیست و ارتباطش زیادتر و با او نزدیکتر است .» (2)
همچنین ایشان به نقل از مسیو «آلو» مىنویسد:
«مسلمانان هرگز با دیده حقارت به بردگان نگاه نمىکردند . از این روست که مىبینیم مادر پادشاهان عثمانى که پیشواى مسلمانان و مورد احترام آنان بودهاند کنیز بوده و در این باره به حیثیت آنها لطمه وارد نیامده است .» (3)
در حالى که برخى اروپاییان، مسلمانان را متهم به برخورد نادرست و خشن با بردگان مىکنند، دکتر گوستاو لوبون معتقد است که:
«تمام جهانگردانى که درباره مساله بردهدارى در مشرق زمین به تحقیق پرداختهاند معترفند که این سر و صداى مغرضانهاى که برخى از اروپاییان در اطراف آن به راه انداختهاند به کلى بى اساس است . و بهترین دلیل آن این است که بندگانى که در مصر مایل به آزادى باشند کافى است که میل خود را در برابر یکى از قضات اظهار نمایند، ولى با این حال این غلامان اقدام به آزادى خود نمىکنند .» مسیو «ایبر» در این باره مىنویسد: «باید بردگان را در شهرهاى اسلامى جزء خوششانسها و سعادتمندان در زندگى دانست و من براى گواه، شواهد زیادى براى این مطلب دارم، لکن به گفتارهاى گروهى از مؤلفین که اخیرا وضع بردگان را در مصر از نزدیک مشاهده کردهاند اکتفا مىکنم» مسیو «شارم» مىنویسد: «موضوع بردگى در مصر به اندازهاى طبیعى و عادى و نافع و سودمند است که الغاى آن در حقیقت مصیبت تازه خواهد بود .» مسیو «دووژانى» رئیس دانشکده زبانهاى خارجى در قاهره مىنویسد: «بردگان از این آزادى که اخیرا بدانها داده شده بسیار کم استفاده مىکنند با این که این آزادى طورى است که به هر نحو بخواهند مىتوانند آزادانه بدون هیچ گونه مزاحمتى زندگى کنند .» (4)
گوستاو لوبون این نکته را نیز متذکر مىشود که فقط مصر نیست که تا بدین اندازه با بردگان خود با مهربانى رفتار مىکنند بلکه در تمام بلاد اسلامى وضع به همین گونه است و در تایید گفته خویش به اظهارات بانوى جهانگرد انگلیسى خانم «بلنت» استناد مىکند . این بانوى جهانگرد در سفرش به «نجد» در مورد گفتگویى که میان او و یک نفر عرب اتفاق افتاده مىگوید:
«از چیزهایى که درک آن براى این عرب مشکل بود این مساله بود که مىگفت انگلستان چه سودى از جلوگیرى فروش برده مىبرد؟ و چرا آن را ممنوع کرده؟ و همین که به او گفتم این مطلب به خاطر دفاع از شرافت انسانى استبه من پاسخ داد: در خرید و فروش برده چه ظلم و ستمى است که مخالف با شئون انسانیتباشد؟ و کیست که بردگان را بیازارد؟ راستى ما نمىتوانیم موردى را پیدا کنیم که یکى از بردگان در شهرهاى اسلامى مورد اذیت و آزار قرار گرفته باشد و چنانچه مشهور استبرده نزد اعراب به یک فرزند عزیز و محترم خانه بیشتر شباهت دارد تا به یک نوکر و اجیر .» (5)
ب) مقایسه اجمالى با برخى از کشورهاى غیر اسلامى
در حالى که کشورهاى اسلامى حتى به اعتراف محققان و جهانگردان اروپایى رفتار مؤدبانه و انسانى با بردگان داشتند در کشورهاى اروپایى نمونههاى بسیارى از ظلم و اهانتبه بردگان یافت مىشود; به عنوان نمونه «ویل دورانت» در مورد وضع بردگان در یونان مىگوید:
«اگر غلامى بدرفتارى یا خطایى کند با تازیانه تنبیه مىشود . اگر بر امرى شهادت دهد شکنجه مىشود . و اگر آزاد مردى او را بزند نباید از خویش دفاع کند، ولى اگر ظلمى بزرگ بر او وارد شود وى مىتواند به معبدى پناه ببرد .» (6)
او همچنین در این خصوص اظهار مىدارد:
«یونانیان گویند که مرد آزاد باید از وظایف مالى و اقتصادى آزاد باشد و حتى اگر خودش نیز قدرت حفظ و اداره اموال خویش را داشته باشد باید غلام یا کس دیگرى را بدان کار بگمارد .» (7)
در یونان قدیم حتى فقیرترین خانواده نیز یک یا دو غلام داشتند و «آیسخینس» خطیب یونانى قرن چهاردهم قبل از میلاد براى اثبات فقر خویش مىگوید که در خانوادهاش بیش از هفت غلام موجود نیست . (8)
و حتى آزاد شدگان یعنى کسانى که قبلا برده بودند و بعد آزاد شدند در محرومیت از حقوق سیاسى قرار داشته و از نظر اقتصادى وضعى مشابه با اتباع خارجى داشتند . (9)
البته دکتر «ویل دورانت» مىگوید که در آتن قرن پنجم وضع غلامان از وضع فقیران آزاد کشورهاى «اوسیگارشیک» بهتر است و آتن به حسن رفتار با غلامان مشهور بود . (10)
«علامه طباطبایى» نیز معتقد است که روم و یونان قدیم به برخورد ظالمانه با بردگان شهرت داشتند . (11)
مبحث دوم: تاثیر فرهنگ اسلام بر کشورهاى اسلامى
بدون تردید رفتار انسانى مسلمانان با بردگان معلول دستورهاى اسلام و سیره پیشوایان مذهبى در مورد برخورد با بردگان بوده است .
الف) تاثیر فرهنگ و دستورهاى اسلام
با توجه به این که اساس دین اسلام و تعالیم آن بر مبناى اهمیتبه «حق الناس» بنا نهاده شد و حتى در دستورهاى اسلامى حق الناس بر حق الله ترجیح داده شده است . از این رو در مورد رعایتحق بردگان نیز که در زمره «ناس» هستند توصیههاى بسیارى شده است . ما در فصل دوم به صورت مفصل به برخى از این قوانین خواهیم پرداخت، ولى در این مبحثبطور اجمالى نمونههایى از دستورها و توصیههاى اسلام را متذکر مىشویم:
در صدر اسلام پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در مورد مخاطب قرار دادن بردگان به مسلمانان توصیه فرمودند که:
«لا یقل احدکم: عبدى و امتى . و لیقل: فتاى و فتاتى .» (12)
یعنى: هیچ کس در خطاب به بردگان خود، از کلمه «عبد» و «امه» استفاده نکند بلکه از کلمه «فتى» (جوانمرد) و «فتاة» استفاده کند .
و به نقل برخى از تاریخدانان، این دستور پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در میان مسلمانان رایج گشت . (13)
و در روایات اسلامى چنانکه بعدا خواهد آمد سراسر توصیه به استحباب آزادى بردگان و احسان به آنان است . و خداوند در قرآن کریم، احسان به بردگان را در کنار احسان به والدین و دیگر بستگان و ذوى الحقوق توصیه فرموده است . (14)
ب) تاثیر سیره معصومین علیهم السلام
در سیره معصومین و پیشوایان دینى شواهد زیادى در مورد برخورد توام با رافتبا بردگان یافت مىشود . بسیارى از صحابه پیامبر مانند سلمان و بلال، برده و مورد احترام پیامبر و جزء سران لشکر و امرا بودند . (15)
مادر برخى از ائمه معصومین علیهم السلام کنیز بودند . از جمله مادر حضرت امام سجاد علیه السلام به نام «شهربانو» که در جنگ اعراب با ایران در زمان یزدگرد پادشاه ایران به اسارت درآمد . شهربانو دختر یزدگرد بود . (16) و همچنین مادر امام زمان (عج) حضرت «نرجس» که به عنوان کنیز به اسارت مسلمین در آمده بود . این بانو، دختر «یشوعاى» فرزند قیصر، پادشاه روم بود .
فصل دوم: برخورد اسلام با نظام بردهدارى
آنچه که مسلم است اسلام در بدو امر نظام بردهدارى را که ریشههاى عمیقى در فرهنگ ملل عرب و غیر عرب آن روز داشتبه رسمیتشناخت . از این رو مورد اعتراض برخى افراد ناآگاه یا مغرض قرار گرفته . به همین سبب، ما در این فصل به توجیه فلسفه بردهدارى و دلیل تایید نظام بردهدارى از ناحیه اسلام و طرق مختلفى را که اسلام جهت آزادى بردگان مقرر کرده است، خواهیم پرداخت:
مبحث اول: زمینهها و عوامل انعطاف اسلام در مقابل بردهدارى
الف) فلسفه بردهدارى (سبب رقیت)
در مورد فلسفه بردهدارى، برخى مانند افلاطون معتقدند که از لحاظ عقل و قدرت تفکر، برخى از مردم پایینتر از بعضى دیگرند . از این رو او به بردگى گرفتن یونانیان را تجویز نمىکرد، ولى براى یونانیان به اسارت گرفتن غیر یونانى را مجاز مىدانست . (17) این نوع تفکر همان تبعیض نژادى و برتر دانستن یک نژاد بر نژاد دیگر و تفکرى ناصواب است .
ارسطو، برده را آلتى ذیروح مىدانست و به اعتقاد او تا وقتى که فعالیتهاى مربوط به بردگان را ماشینهاى خودکار انجام ندهند بردگى به نحوى وجود خواهد داشت . (18)
ولى فلاسفه بعد از آنها یعنى رواقیون تفکر معتدلترى ارائه کردند که از جمله آنان «الکید اماس» سوفسطایى بود که در شهرهاى یونان مىگشت و عقاید «روسو» را تبلیغ مىکرد که: «خداوند همه مردمان را آزاد به جهان فرستاده و طبیعت نیز کسى را بنده نساخته .» (19)
اما در اسلام فلسفه بردهدارى تبعیضنژادى نبود; زیرا یکى از شعارهاى اسلام مبارزه با تبعیض نژادى بود و پیشواى دین اسلام همواره مىفرمود: عرب بر غیر عرب برترى ندارد و معیار برترى افراد، تقواى الهى است . و اما در مورد توجیه علتبردهدارى در اسلام باید ابتدا منشا و سبب رقیت را بررسى کنیم:
در میان ملل مختلف اسباب گوناگونى براى بردهگیرى وجود داشت که اسلام از میان این اسباب، فقط «سبب جنگ» را پذیرفت; یعنى به بردگى گرفتن اسراى جنگى که در پیکارهاى میان مسلمین با کفار مرسوم بود; زیرا مسلمین بعد از به اسارت در آوردن کفار سه راه براى آنان متصور بود: راه اول این که بعد از اسارت، آنان را آزاد کنند که این خود نقض غرض بود و راهى غیر حکیمانه . راه دوم آن که همه آنان را به قتل برسانند . و راه سوم آن که آنها را زنده نگه دارند و با رقیت آنان نوعى تربیت اسلامى را در وجودشان در طى سالهاى بردگى به تدریج تزریق کنند . و این راه نزد عقلا از راه دوم پسندیدهتر بود . از این رو مسلمانان آنها را به بندگى مىگرفتند و بعد از دمیدن روح تربیت اسلامى در کالبد آنان که از طریق محبتبه آنان عملى مىشد، بتدریج آنها را به صورت داوطلبانه آزاد مىکردند و یا با قوانین الزامى که اسلام وضع کرده بود آزاد مىشدند . و ما در این باره در مبحث دوم از همین فصل به تفصیل بحثخواهیم کرد . (20) و خلاصه این که دوره بردهدارى در اسلام، در حقیقتیک دوره قرنطینه روحى و اخلاقى بود که اسراى جنگى غیر مسلمان بعد از کسب تربیت دینى، به جامعه آزاد اسلامى ملحق مىشدند .
ب) پاسخ به برخى شبهات
1- چرا اسلام بردگان را از مالک شدن اموال محروم کرد و آنها را جیرهخوار مولایشان قرار داد؟
پاسخ: این محرومیت در ابتداى امر که فرض این است اسیر جنگى است و از دشمنان جامعه اسلامى، لازم بود تا موجب جلوگیرى از سلطه آنان بر جامعه اسلامى شود; چرا که مهمترین راه سلطه مالک شدن است . (21)
2- چرا بردگان که اسراى جنگى بودند به صرف ایمان آوردن در ابتداى اسارت از بردگى آزاد نمىشدند؟
پاسخ: زیرا اثر تربیتى که هدف اسلام از نظام بردهدارى بود تامین نمىشد و اسلام آوردن به صورت شکلى و غیر واقعى نوعى حیله براى رهایى اسراى جنگى و در نتیجه اقدام مجدد علیه مسلمین محسوب مىشد . (22)
مبحث دوم: اسلام و موجبات آزادى بردگان
چنانکه پیش از این اشاره گردید، اسلام به دلایلى، اصل نظام بردگى را به رسمیتشناخت، ولى اولا بر خوشرفتارى با بردگان سفارش اکید داشت و ثانیا با توصیههاى اخلاقى و با وضع مقررات اختیارى و اجبارى موجبات آزادسازى بردگان را فراهم کرد .
الف) توصیههاى اخلاقى جهت آزادى بردگان
در کتب حدیثى و فقهى باب مستقلى تحت عنوان «کتاب العتق» (کتاب آزادى بردگان) آورده شده است و همچنین ابوابى تحت عنوان «تدبیر» «استیلاد» و «مکاتبه» که سراسر در مورد حقوق مربوط به آزادى بردگان است . و حدودا 356 حدیث فقط در کتاب وسائل الشیعه (23) در مورد مقررات مربوط به آزادى بردگان نقل شده است .
آزاد کردن برده از دیدگاه اسلام آن قدر داراى ثواب و اهمیت است که ثواب بسیارى از اعمال نیک را به آزاد کردن برده تشبیه کردهاند و مهمتر آن که آزاد کردن برده از نظر اسلام جزء «عبادات» محسوب مىگردد و به همین جهت فقها با استناد به روایاتى، «قصد قربت» را در آزاد کردن برده شرط دانستهاند . (24) از جمله روایت منقول از حضرت امام صادق علیه السلام که فرمودهاند:
«لا عتق الا ما ارید به وجه الله تعالى» (25)
یعنى: آزاد کردن برده صحیح نیست مگر آن که قصد قربت و رضاى خداوند متعال در آن باشد .
به همین جهتبه نظر فقها، کافرى که به کلى منکر خداوند است عتق او صحیح نیست، ولى در مورد کافرى که منکر دین اسلام است اما به خداوند اعتقاد دارد، برخى از فقها معتقدند که عتق او صحیح است . (26)
و مستحب مؤکد است که «مملوک مؤمن» را بعد از 7 سال خدمت آزاد کنند . (27) بلکه بطور کلى حتى قبل از 7 سال هم مستحب است که «برده صالح» آزاد گردد . (28)
و نیز در روایات اسلامى آمده است که اگر کسى بردهاى را آزاد کند خداوند هم در مقابل هر یک از اعضاى بدن آن برده، تکهاى از آتش جهنم را از او دور مىکند . (29)
سیره معصومین علیهم السلام نیز در اهتمام عملى به آزاد کردن بردگان بر کسى پوشیده نیست چنانکه حضرت امام صادق علیه السلام مىفرمایند که حضرت على علیه السلام هزار برده را با دسترنجخود خرید و آزاد کرد و فقط براى جلب رضایتخداوند و نجات از جهنم; و پول همه آنها را با کد یمین و عرق جبین تهیه فرمودند در حالى که خوراک روزانه خانوادهاش روغن، سرکه و خرما بود و خود نیز جز لباسى از جنس کرباس نمىپوشید . (30)
در روایات اسلامى مشاهده مىگردد که هرگاه صغیرى به سن 10 سالگى رسیده باشد مىتواند برده متعلق به خود را آزاد کند . (31) و این حکم خلاف اصل جهت تسهیل در آزاد کردن بردگان وضع شده است اگر چه برخى از فقها این نظریه را نپذیرفتهاند .
آخرین کلام در این باره این که آزاد کردن بردگان «غیر قابل رجوع» است (32) و این حکم نیز در جهت منافع بردگان وضع شده است .
ب) مقررات اختیارى موجب آزادى بردگان
در قوانین اسلامى مقررات اختیارى وجود دارد که در آن منافع عبد در جهت آزادى مورد لحاظ قرار گرفته است که بطور خلاصه به برخى از این قوانین اشاره مىکنیم:
1- کتابت (مکاتبه)
مکاتبه عبارت است از عقدى که میان مولى و عبد به منظور آزادى عبد در مقابل پرداخت عوض در زمان معین، انجام مىپذیرد که در قرآن کریم نیز به این عقد توصیه شده است:
«فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا .» (33)
یعنى: اگر در بردگان، نیکى مشاهده کردید با آنان عقد مکاتبه منعقد کنید .
بر اساس این آیه شریفه فقها معتقدند که اگر عبد امانتدار و مقید و «ملتزم به مسائل دینى» باشد و از طرفى «قدرت کسب» هم داشته باشد عقد کتابت مستحب است; چون «خیر» در آیه شریفه به «امانتدارى و تدین» و «توانایى مالى» تفسیر شده است . (34)
عقد مکاتبه ممکن استبه صورت «مشروط» باشد; یعنى آزادى او به پرداخت تمام مبلغ تعیین شده مشروط باشد، و یا به صورت «مطلق» ; یعنى به هر میزان که پرداختبه همان نسبت آزاد مىشود .
شایان ذکر استبا توجه به موارد، تعیین شده براى مصرف زکات، در صورتى که عبدى عقد مکاتبه نماید و توانایى مالى نداشته باشد، مىتوان از زکات به مقدار مورد نیاز به وى بخشید تا موجبات آزادى او فراهم گردد . (35)
2- تدبیر
یعنى مولى آزادى عبد خود را بر فوت خود یا فوت زوج مملوکه و یا فوت مخدوم عبد یا امه، معلق کند . (36) و چون تدبیر نوعى «وصیت» است نه عتق، از این رو برخى از فقها قصد قربت را در آن لازم نمىدانند، ولى برخى در تدبیر هم قصد قربت را شرط دانستهاند . (37) و از دیگر ویژگیهاى تدبیر آن است که رجوع مولى در زمان حیات جایز است .
3- استیلاد
یعنى کنیزى که از طریق ملک یمین (نه از طریق زوجیت) باردار شده باشد چنین کنیزى را «ام ولد» گویند که فرزند او هم حر محسوب مىشود و اگر مولى قبل از ام ولد بمیرد و در خصوص خرید این ام ولد بدهکار هم نباشد یا بدهکار باشد ولى ترکه او جوابگوى بدهى او باشد این کنیز از «سهم الارث» فرزند حرش که به دنیا آمده یا در رحم است، آزاد مىشود . و اگر سهم الارث فرزند کفایت نکرد باقىمانده را باید با تلاش خود پرداخت کند . (38)
علاوه بر موارد مذکور، موارد دیگرى نیز وجود دارد که به جهت رعایت اختصار از ذکر آن صرف نظر مىکنیم .
ج) قوانین الزامى موجب آزادى بردگان (39)
برخى دیگر از مقررات، به صورت الزامى و قهرى موجب آزادى بردگان مىگردد که پارهاى از این قوانین عبارت است از:
1- ابتلاى به کورى;
یعنى اگر عبد مبتلا به کورى شود بطور قهرى آزاد مىشود .
2- ابتلاى به جذام;
یعنى در صورتى که عبد مبتلاى به بیمارى جزام شود قهرا آزاد مىگردد .
3- زمینگیر شدن (اقعاد) ;
به این معنى که عبد زمینگیر شده که توانایى ارائه خدمتبه مولى را ندارد باید آزاد شود .
4- موت مودت عبد;
یعنى اگر شخص فوت کند و به جز عبدى که مملوک غیر است وارث دیگرى نداشته باشد در این صورت آن عبد از ترکه مورث خود، خریدارى و آزاد مىشود تا بتواند باقى ترکه را ارث ببرد .
فصل سوم: برخى از حقوق و قوانین کیفرى مربوط به بردگان
در این فصل که به قوانین کیفرى اختصاص دارد درباره مسؤولیت کیفرى بردگان در مورد ارتکاب قتل یا جرح عمدى یا غیر عمدى و ارتکاب قتل ناشى از اکراه مولى و مسؤولیت آن و نیز درباره تخفیف مجازات بردگان و همچنین در خصوص جرایم علیه بردگان که از ناحیه مولى یا غیر مولى صورت مىگیرد اعم از جرایم بدنى مانند قتل و جرح یا جرایم حیثیتى مانند قذف و میزان دیه مطالبى ارائه خواهد شد .
قوانین کیفرى مربوط به بردگان عمدتا در جهتحفظ منافع و حقوق آنان و به صورت عادلانه وضع شده است (40) که در دو بحثبدان خواهیم پرداخت . در مبحث اول به جرایم بردگان و میزان مسؤولیت آنان و در مبحث دوم به جرایم علیه بردگان و میزان مسؤولیت کیفرى آن .
مبحث اول: جرایم بردگان و مسؤولیت کیفرى آنها
الف) جنایت (قتل و جرح) بردگان و مسؤولیت کیفرى آنان
1- قتل و جرح خطایى در صورتى که بردهاى مرتکب قتل یا جرح غیر عمدى شده باشد مولاى او ضامن نیست و نسبتبه جنایت عبد خود مسؤولیتى ندارد . از این رو مولى در صورت جنایتخطایى مملوکش مخیر استبین این که او را در مقابل پرداخت اقل امرین یعنى ارش جنایتیا قیمتش، فک کند و یا این که عبد را به مجنى علیه یا ولى او تسلیم سازد تا او را به رقیتبگیرند، البته رقیتبه نسبت جنایت ارتکابى نه بیشتر; مثلا اگر به میزان نصف، مرتکب جنایتشد فقط نصف عبد را مىتوان در مقابل این جنایتبه رقیت گرفت . (41)
2- قتل و جرح عمدى در صورتى که بردهاى مرتکب قتل یا جرح عمدى شود اولیاى دم یا خود مجنى علیه بین قصاص یا استرقاق او مخیرند . (42)
البته در خصوص جنایت غیر عمدى «ام ولد» برخى از فقهاى اهل سنت معتقدند که مولى الزاما باید خسارت جنایت او را بپردازد و او را از کیفر جنایت رهایى بخشد . (43)
ب) ارتکاب قتل توسط عبد ناشى از اکراه مولى
در صورتى که مولى عبد خود را بر قتل دیگرى اکراه کند و عبد هم در این شرایط مرتکب قتل شود، در مورد مسؤولیت کیفرى آنها اختلاف نظر وجود دارد . برخى قائلند که عبد قصاص مىشود و مولى حبس ابد . و برخى دیگر هم بر این عقیدهاند که مولى قصاص و عبد حبس ابد مىشود . (44)
ج) تخفیف مجازات بردگان
على القاعده از نظر استحقاق «مجازات تعزیرى» برده و غیر برده هیچ فرقى با هم ندارند و یکسان هستند . (45) ولى در مورد اجراى حد در برخى از حدود براى بردگان تخفیف اعمال مىگردد که این موارد عبارت است از:
1- سرقت
در صورتى که عبد مرتکب سرقت گردد و از اموال مولاى خود سرقت کرده باشد قطع ید نمىشود بلکه فقط تادیب مىشود و همچنین اگر از بیت المال سرقت کند همین حکم را خواهد داشت; چون قطع ید او موجب ضرر بیشتر به بیت المال است . (46)
2- زنا
فقها با استناد به آیه شریفه «فعلیهن نصف ما على المحصنات .» (47) معتقدند که کنیز زناکار مجازاتش نصف مجازات زنان آزاد زناکار است; یعنى فقط 50 ضربه شلاق . (48) و به صورت کلى مجازات مملوک زناکار 50 ضربه شلاق (نصف مجازات غیر مملوک) است; چه مرد باشد چه زن و چه پیر یا جوان، باکره باشد یا غیر باکره . و حتى صاحب جواهر در این مساله، مدعى اجماع شده و علاوه بر آن به آیه مذکور و روایتى نیز استناد کرده است . و نیز قائل است، عبد و امه زناکار «جز» و «تغریب» هم نمىشوند . (49)
3- تکرار جرم زنا
با وجود آن که شخص زناکار غیر محصن آزاد در صورت ارتکاب سه بار و یا بنا به قولى چهار بار تکرار جرم، کشته مىشود، ولى اگر این عمل توسط بردگان (چه زن و چه مرد) تکرار شود در مرتبه هشتم و بنا به قولى در مرتبه نهم کشته مىشوند . (50)
اما در سایر جرایم مانند لواط، قوادى، شرب خمر، قذف، عبد و غیر عبد با هم از نظر مجازات برابرند . (51)
مبحث دوم: جرایم علیه بردگان و مجازات آن
در این مبحثبه جرایم علیه بردگان و مجازات و مسؤولیت کیفرى آن خواهیم پرداخت . جرایم علیه بردگان ممکن استبه صورت بدنى باشد; مانند قتل و جرح و یا حیثیتى مانند قذف که جداگانه مورد بحث قرار مىگیرد:
الف) جنایت (قتل و جرح) علیه بردگان و مجازات آن
نظر به این که به اجماع فقها از جمله شرایط قصاص تساوى در حریت است . از این رو اگر عبدى توسط حرى به قتل برسد قصاص نمىشود (52) بلکه باید دیه عبد را بپردازد که همان قیمت عبد است، مگر آن که قیمت عبد مقتول بیش از دیه شخص آزاد باشد که در این صورت به مقدار دیه شخص آزاد پرداختخواهد شد . و دیه اعضا و جراحات وارده بر عبد هم به نسبت دیه حر است در مواردى که دیه تعیین شده باشد; مثلا در قطع دست عبد باید نصف قیمت عبد را بپردازد، البته در صورتى که شخص جانى، عبد را غصب کرده باشد باید مطلقا قیمت عبد را بپردازد اگر چه قیمت عبد از دیه انسان آزاد هم بیشتر باشد . (53)
در صورتى که جنایتى عمدى یا شبه عمد بر روى عبد انجام گیرد که میزان خسارت آن به مقدار کل قیمت عبد باشد مولاى او مخیر استبین این که قیمت عبد را از جانى گرفته و او را به جانى تسلیم کند و یا این که بدون دریافت عوض رضایت دهد; چون در غیر این صورت جمع بین عوض و معوض لازم مىآید; یعنى اگر، هم خسارت و عوض دریافت کند و هم عبد را به جانى تسلیم نکند، جمع بین عوض و معوض لازم مىآید، اما اگر جنایت مذکور خطاى محض باشد در فرض دریافتخسارت و تسلیم عبد، نمىتوان عبد را به جانى تسلیم کرد بلکه باید عبد را به عاقله جانى تسلیم کند، البته اگر این قول را بپذیریم که عاقله جنایتخطایى علیه عبد را نیز عهدهدار هستند; چون برخى معتقدند که عاقله جنایتخطایى علیه عبد را عهدهدار نیست . (54)
از قاعده مذکور بعضى از فقها یک مورد را استثنا کردهاند و آن موردى است که کسى به قتل بردگان معتاد باشد; یعنى مرتکب تکرار این جرم شود که در این صورت جمع قلیلى از فقها معتقدند که باید قصاص شود . از جمله این فقها شیخ طوسى، ابن حمزه، ابن زهره، سلار و ابو الصلاح حلبى هستند . (55)
ب) ضرب و تادیب عبد
مولى مىتواند به عنوان تادیب، عبد خود را بزند، همان طور که در مورد فرزند خود چنین حقى را دارد، ولى به اعتقاد بعضى از فقها نباید بیش از 10 ضربه شلاق باشد و البته صاحب جواهر مىفرماید: دلیلى واضح بر این محدودیت نیافتیم . (56)
اما اگر مولى بدون قصد تادیب و بدون استحقاق حد، عبد خود را بزند بنابر قول اکثر فقها مستحب است که به عنوان کفاره، عبد را آزاد کند و حتى برخى از فقها به شیخ طوسى در نهایه نسبت دادهاند که ایشان بر این عقیدهاند که در این صورت آزاد کردن عبد «واجب» است . (57)
ج) قذف عبد
هرگاه مولى بنده خود را مورد قذف قرار دهد تعزیر مىشود، همان طور که اگر شخصى بیگانه عبد او را مورد قذف قرار دهد تعزیر مىگردد . (58)
بنابراین از دیدگاه اسلامى حیثیتبردگان نیز مانند سایرین داراى احترام بود و هیچ کس حتى مالک برده نیز حق اهانتبه او را نداشت .
نتیجه
در یک نتیجهگیرى کلى مىتوان گفت که نظام بردهدارى در اسلام تنها به دلیل حاکمیتشرایط خاص آن زمان بوده و در نظام حقوقى اسلام و دستورهاى اخلاقى و اصول تربیتى آن هیچ گونه تمایلى نسبتبه مساله بردهدارى مشاهده نمىشود .
مقررات و قوانین حقوقى و اخلاقى که در اسلام وضع گردید به صورت تدریجى نظام بردهدارى را ریشهکن ساخت . از این رو نظام بردهدارى از احکام زمانمند محسوب مىگردد و نه از جمله احکام ثابت . شواهد تاریخى نیز نشانگر آن است که مسلمانان در نتیجه پیروى از دین، به رفتارى عادلانه نسبتبه بردگان، شهرت داشتند و این در حالى بود که تمدن غرب در مساله بردهدارى سابقه تاریخى درخشانى از خود به جاى نگذاشته است.
پىنوشتها:
1) مدرس حوزه، محقق و نویسنده، کارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسى .
2) گوستاو لوبون، تمدن اسلام و غرب، ترجمه سید هاشم حسینى، انتشارات اسلامیه، تهران، ص 464 .
3) همان، ص 465 .
4) همان، ص 466- 465 .
5) همان، ص 467 .
6) ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه امیرحسین آریانپور، فتح الله مجتبایى و هوشنگ پیرنظر، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، تهران، چاپ چهارم، 1372، ج 2، ص 309 .
7) همان، ص 307 .
8) همان، ص 309 .
9) همان، ص 308 .
10) همان، ص 310 .
11) علامه سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1362، ج 6، ص 368 .
12) ملااحمد مقدس اردبیلى، زبدةالبیان فى احکام القرآن، مکتبة المرتضویة، ص367; امین الاسلام طبرسى، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمى، بیروت، چاپ اول، 1415ق . ، ج5، ص400; محمد بن اسماعیل ابوعبد الله البخارى الجعفى، صحیح البخارى، دار ابن کثیر، بیروت، چاپ سوم، 1407 ق . ، ج2، ص901; جرجى زیدان، تاریخ التمدن الاسلامى، دار مکتبة الحیاة، بیروت، ج 2، ص 328 .
13) آدام متز - الحضارة الاسلامیة فى القرن الرابع الهجرى، ترجمه (عربى) محمد عبدالهادى ابوریده، دارالکتاب العربى، بیروت، چاپ پنجم، ج 1، ص 306 .
14) نساء/36: «و بالوالدین احسانا . . . و ما ملکت ایمانکم .»
15) علامه سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 6، ص 366 .
16) شیخ عباس قمى، منتهىالآمال، انتشارات هجرت، قم، چاپ هشتم، 1374، ج 2، ص 31- 29 .
17) ویل دورانتپیشین، ج 2، ص 310 .
18) همان .
19) همان .
20) علامه سید محمدحسین طباطبایى، پیشین، ج 6، ص 362، 364، 365 و 372; آدام متز، پیشین، ص 314 .
21) علامه سید محمد حسین طباطبائى، پیشین، ج 6، ص 377- 376 .
22) همان .
23) شیخ حر عاملى، تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعة، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، چاپ اول، 1412ق . ، ج 23، صص 9- 179 .
24) زین الدین جبعى عاملى (شهید ثانى)، الروضة البهیة فى شرح اللمعة الدمشقیة، دار الهادى، ایران، 1403ق . ، ج 6، ص 241 .
25) شیخ حر عاملى، پیشین، ص 14، حدیث 1 .
26) شهید ثانى، پیشین، ص 245- 243 .
27) همان، ص 260 .
28) شیخ حر عاملى، پیشین، ج 23، ص 53 .
29) همان، ص 11- 9 حدیث 1 تا 8 .
30) علامه محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403ق . ، ج 41، ص 110، حدیث 19; حسن بن مطهر حلى، المستجاد من کتاب الارشاد، کتابخانه آیة الله مرعشى، قم، 1406ق . ، ص166 .
31) شیخ حر عاملى، پیشین، ج 23، ص 91 .
32) همان، ص 110 .
33) نور/33 .
34) شیخ ابو جعفر طوسى، المبسوط فى فقه الامامیة، المکتبة المرتضویة، 1387ق . ، ج 6، ص73; علامه حلى، مختلف الشیعه، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، 1415ق . ، ج8، ص96 .
35) شیخ محمد مفید، المقنعه، قم، 1410ق . ص552 .
36) شهید ثانى، پیشین، ج 6، ص 311 .
37) همان، ص 318 .
38) همان، ص 371- 369 .
39) همان .
40) آدام متز، پیشین، ج 1، ص 317 .
41) شهید ثانى، پیشین، ج 10، ص 47; ابو جعفر محمد ابن ادریس حلى، سرائر، مؤسسة النشر الاسلامى، قم، چاپ دوم، 1411ق . ، ج 3، ص 403 .
42) شهید ثانى، پیشین، ج 10، ص 47 .
43) ابو جعفر محمد ابن ادریس حلى، پیشین، ج 3، ص 22 .
44) همان، ص 349 .
45) شهید اول، القواعد، چاپ سنگى، ص 255 .
46) محمدحسن نجفى، جواهرالکلام فى شرح شرایع الاسلام، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ هفتم، 1981م . ، ج 41، ص 491- 490 .
47) نساء/25 .
48) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 328 .
49) همان، ص 330- 329 .
50) همان، ص 332- 331 .
51) همان، صص 383، 400، 429، 458 و 489 .
52) شهید ثانى، پیشین، ج 10، ص 38 و 65 .
53) همان، ص 196- 194 .
54) همان، ص 198- 197 .
55) محمدحسن نجفى، پیشین، ج 42، ص 92; شهیدثانى، پیشین، ج 10، ص 65 .
56) محمدحسن نجفى، پیشین، ص 444 .
57) همان، ص 446 .
58) همان، ص 447 .