مفهوم قدرت ملی بعد از فروهشتن نظام دو قطبی دوران جنگ سرد و متعاقب آن، شکل گیری واحدهای سیاسی مستقل (دولت – ملت) نمود بارزتری یافته است. قدرت ملی، تعین بخش اهداف و مصالح ملی هر واحد سیاسی است؛ زین سان، امروزه در پهن دشت سیاست جهانی، هرگونه تحولی در قدرت ملی، تحول در اهداف ملی را در پی خواهد داشت. در دهه های اخیر، گفتمان اصول گرایی دینی به عاملی مؤثر در عرصه روابط بین الملل تبدیل شده است که بر اساس آن، «دیانت» در تسلسل و پیوند تنگاتنگی با «سیاست» و «قدرت» قرار گرفت؛ به دیگر سخن، رویکرد دینی در عرصه روابط بین الملل سبب ساز برسازی فضای اندیشه ورزی و کنش گری جدید و متمایز شده است. این گفتمان، برجسته ساز این معناست که فرهنگ سازی از طریق تغییر در مبانی هنجاری مسلط پیشین و خلق معانی بدیع، می تواند منجر به استحاله یِ اوضاعِ مادیِ جهانی شود. با توجه به این مسایل نظری، نگارندگان در نوشتار حاضر با کاربست روش تحلیل محتوا و تکیه بر منابع کتابخانه ای و اسنادی، به واکاوی مفهومی و نظری قدرت ملی بر اساس بررسی نظریه های داخلی و خارجی، شناخت مؤلفه ها و شاخصه ها و ابعاد آن بپردازد. یافته پژوهش حاضر بیان می دارد که از وادی و رویکرد دینی، اثرگذارترین عامل بر قدرت ملی دولت ها، «اتحاد ملی» و اتحاد «انسانیت» انسان هاست.